نویسنده:خدامراد سلیمیان
منبع: درسنامه مهدویت2-ص46 تاص55
پیشدرآمد
بحث از چراییها و سببهای پنهانزیستی حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) یکی از بحثهایی است که همواره مورد توجه علاقهمندان به مباحث مهدویّت بوده است1. امّا آنچه پیش از آن میبایست مورد نظر قرار گیرد، این که فلسفه و علل غیبت امام فرع بر پذیرش امامت ایشان است؛ بنابراین، این بحث، فقط برای کسانی به طور کامل مفید خواهد بود که اصل امامت آن امام همام را پذیرفته باشند؛ همانگونه که امامت ایشان نیز فرع بر وجود آن حضرت است و کسی که اعتقاد به زنده بودن ایشان نداشته باشد، سخن از امامت برای وی بیحاصل و اتلاف وقت به شمار میآید.
اما افرادی که هم به امامت آن حضرت باورمند هستند و هم به زنده بودن او، بررسی فلسفه و علل غیبت میتواند باور ایشان را درباره حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) استوارتر کند. اگر چه آنها برابر اراده الهی در پنهانزیستی حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به طور کامل تسلیم بوده، معتقدند تمام کارهای خداوند از روی حکمت است.
همانگونه که پیش از این نیز یاد شد، پنهانزیستی آخرین حجّت الهی، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ـ با ویژگیهای خاص خود2 ـ پدیدهای است که هرگز در طول تاریخ رخ نداده و طبیعی است که ذهن جستوجو گر انسان، همواره این پرسش را مطرح کند که چرا چنین رخدادی پدید آمده است؟
در پاسخ به این پرسش که از همان ابتدای مطرح شدن مهدویّت از طرف پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) و پیشوایان معصوم(علیهم السلام) همواره مورد توجه بوده است، به برخی از حکمتها و علتهای این رویداد، با بهرهبرداری از کلام معصومان(علیهم السلام) اشاره میشود.
غیبت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ؛ رازی از رازهای خداوند
پیش از آنکه به برخی حکمتها و علتهای ظاهری غیبت آن حضرت اشاره شود، لازم به یادآوری است در بررسیهای که روی روایات انجام شده است، نخستین نکتهای که در اینباره به چشم میخورد، این است که، پنهانزیستی آخرین ذخیره الهی، به طور قطع از اسرار خداوند است.
حقیقت سرّ بودن این امر را رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) چنین بیان فرمودهاست:
یَا جَابِرُ إِنَّ هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ عِلْمُهُ مَطْوِیٌّ عَنْ عِبَادِ اللَّهِ إِیَّاکَ وَ الشَّکَّ فِیهِ فَإِنَّ الشَّکَّ فِی أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کُفْرٌ؛3
ای جابر! همانا این امر، امری است از امر خداوندی و سِرّی است از سِرّ خدا که بر بندگان او پوشیده است؛ پس بر حذر باش که دچار تردید نشوی. همانا شک درباره خدا کفر است.
عبدالله بن فضل هاشمی گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
برای صاحب الامر، ناگزیر، غیبتی است که هر باطلجویی در آن به شکّ میافتد.
گفتم: فدای شما شوم! برای چه؟
فرمود:
به سبب امری که ما اجازه نداریم آن را هویدا کنیم…. ای پسر فضل! این امر، امری از امرهای الهی و رازی از رازهای خدا و غیبی از غیبهای پروردگار است و زمانی که میدانیم خداوند بزرگ مرتبه حکیم است، تصدیق میکنیم که همه کارهای او از روی حکمت است؛ گرچه علت آن کارها بر ما روشن نباشد.4
احمد بن اسحاق، نیز گوید: بر امام عسکری(علیه السلام) وارد شدم و میخواستم از جانشین پس از وی پرسش کنم. آن حضرت سخن آغاز کرد و فرمود:
…یَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ غَیْبٌ مِنْ غَیْبِ اللَّهِ… ؛5
ای احمد بن اسحاق! این، امری از امر الهی و سرّی از سرّ ربوبی و غیبی از غیب پروردگار است….
بیگمان این حکمت، اساسیترین دلیل بر این رخداد بزرگ است؛ امّا از آنجا که برخی شیعیان، همواره این پرسش را مطرح میکردند، در سخنان پیشوایان معصوم(علیهم السلام) به برخی حکمتهای ظاهری غیبت آن حضرت نیز اشاره شده است؛ از این رو بدانها نیز اشارهای گذرا میکنیم.
1. برای حفظ جان آن حضرت
یکی از اموری که از نظر عقل و شرع بر همه انسانها واجب است، دوری جستن از ضررها و حفظ خویشتن از نابودی است، مگر در مواردی که پروردگار متعال اجازه فرموده است؛ مانند جهاد در راه خداوند.
در بررسی روایات مربوط به غیبت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مییابیم یکی از حکمتهای ظاهری پنهانزیستی حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، امان ماندن حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از گزند بدخواهان و ستمگران است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اِنَّ لِلْقائِمِ غَیْبَهً قَبْلَ اَنْ یَقُومَ اِنَّهُ یَخافُ “وَ اَوْمَأَ اِلی بَطْنِهِ یَعنی القَتْل”؛6
همانا برای قائم، پیش از آنکه قیام فرماید، غیبتی است؛ چرا که در هراس است. ]و حضرت اشاره به شکم خود کرد؛ یعنی بیم کشتهشدن دارد.[
شیخ طوسی در کتاب الغیبه، ابتدای فصل پنجم، ـ بدون اشاره به حکمت نخست ـ چنین نوشته است:
هیچ علتی جز بیم حضرت از کشته شدن خویش، مانع ظهور وی نیست. اگر اینگونه نباشد، نهانبودن در پس پرده غیبت برایش روا نخواهد بود. آن محبوب دلها دشواریها و آزار و اذیّت را تحمل میکند؛ زیرا مقام و جایگاه والای امامان و پیامبران(علیهم السلام) به سبب تحمل رنج و دشواریهای بزرگ آنان در راه خدا بوده است.
البته این نه بدان معنا است که آن حضرت، از شهادت و کشتهشدن در راه خدا هراس دارد؛ بلکه آن حضرت، چون آخرین ذخیره الهی در زمین است و آن حاکمیت فراگیر و جهانی که در تمام ادیان وعده داده شده است، فقط به دست او تحقق مییابد؛ بنابراین بر خداوند است که به هر وسیله ممکن، او را تا روز موعود حفاظت نماید و حکمت الهی نیز بر پنهانزیستی او تعلق گرفته است.
البته شبیه این پنهانزیستی با ویژگیهای خاص خود درباره برخی از پیامبران ـ هنگامی که بر جان خویش بیم داشتندـ اتفاق افتاده بود که میتوان به پنهان شدن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) در شعب ابی طالب(علیه السلام) و نیز در غار حرا در برخی زمانها اشاره کرد. میدانیم هیچ دلیلی برای چنین پنهانشدنی نبود، مگر ترس از ضررهایی که آن حضرت را تهدید میکرد.
شیخ مفید در اینباره با اشاره به هر دو حکمت پیشین نوشته است:
وجه استتار آن حضرت، دشمنان فراوان و یاران اندک است و ممکن است به دلیل مصلحت پنهانی باشد که فقط خداوند از آن آگاه است.7
در برخی روایات اشاره شده است که خود آن حضرت، از این حکمت غیبت “حفظ جان خویش”، پس از ظهور سخن به میان خواهد آورد.
امام باقر(علیه السلام) در اینباره فرمود:
إِذَا قَامَ الْقَائِمُ تَلَا هَذِهِ الْآیَهَ: فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ؛8
آنگاه که قائم قیام فرماید، این آیه را تلاوت خواهد کرد: «و چون از شما ترسیدم، از شما گریختم، تا پروردگارم به من دانش بخشید و مرا از پیامبران قرار داد». 9
این آیه، سخن حضرت موسی(علیه السلام) را نقل میکند. در روایاتی نیز غیبت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به غیبت حضرت موسی(علیه السلام) تشبیه شده است.
2. برای امتحان و آزمایش انسانها
بدون تردید، یکی از سنّتهای خداوند، آزمایش انسانها و گزینش انسانهای موفق است؛ از این رو صحنه زندگی همواره صحنه آزمایش است، تا انسانها در پرتو باورهای صحیح، انجام دستورهای الهی و شکیبایی در برابر ناملایمات، تربیت یافته و به کمال برسند.
یکی دیگر از حکمتهای غیبت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) آزمایش مردم است. از آنجا که این نوع آزمایش، به دلیل عدم حضور ظاهری امام، بسیار مشکل و طاقتفرسا است، در تکامل روحی انسانها نقش بسیار مهم و مؤثری دارد. با این آزمایش است که آشکار میشود چه کسی ثابت قدم و استوار، و چه کسی در ایمان و اعتقاد سست و مردد است.
جابر جعفی میگوید به امام باقر(علیه السلام) عرض کردم فرج شما چه هنگام خواهد بود؟ حضرت فرمود:
هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لَا یَکُونُ فَرَجُنَا حَتَّی تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا یَقُولُهَا ثَلَاثاً حَتَّی یَذْهَبَ الْکَدِرُ وَ یَبْقَی الصَّفْوُ؛10
هیهات، هیهات ]و سه بار تکرار کرد[ فرج ما فرا نمیرسد تا زمانی که شما غربال شوید، تا خداوند ناخالصیها را محو و نابود کند و آنچه خالص و زلال است باقی نهد.
علی بن جعفر از برادرش امام کاظم(علیه السلام) روایت کرده است که فرمود:
هرگاه پنجمین پیشوا از سلاله هفتمین پیشوا ناپدید شود، پس خدا را خدا را مواظب باشید! در حفظ دین و آیین خود. در نظر داشته باشید، هیچ کس شما را از دینتان جدا نسازد. فرزندم صاحب الأمر، ناگزیر دارای غیبتی خواهد بود، تا کسی که به این امر قائل است از آن باز گردد. همانا آن، آزمایشی از جانب خدا است که خداوند خلق خود را به آن وسیله میآزماید.11
روشن است کسانی در این امتحان بزرگ سربلند خواهند بود که دارای مرتبت والایی از ایمان و عمل صالح باشند و کسانیکه دراین امور دچار کاستی باشند، بیشتر دچار لغزش و سقوط خواهند شد.
امام صادق(علیه السلام) تبلور این حقیقت را چنین بیان کرده است:
واین گونه است که غیبت قائم طولانی خواهد بود، تا اینکه حق محض آشکار شود و ایمان از کدورتها و پیرایهها صاف و زلال گردد. این آشکار شدن، با بازگشت افرادی صورت میپذیرد که دارای طینت ناپاکی هستند از پیروان ظاهری اهل بیت(علیهم السلام)؛ یعنی همانها که ترس نفاق بر آنها میرود.12
از مجموع سخنان معصومان(علیهم السلام)به دست میآید که مهمترین ویژگی مرتبط با امتحان و آزمایش انسانها در این دوران، گریز آنها از دین و آموزههای آن و به اوج رسیدن دنیا پرستی است13 که آن را از دورههای دیگر متمایز نموده است.
معصومان(علیهم السلام) برای این دوران، پس از بیان برخی ویژگیها، هشدارهایی را نیز دادهاند، که با توجه به آنها درمییابیم آزمایشهای بزرگ از مهمترین ویژگی این دوران است.14
افرادی که با ویژگیهای این دوران، ایمان خود را به خوبی حفظ کرده، پروای الهی داشته باشند، ارزش والایی دارند. در اینباره وقتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) از چهرههای پیروز این دوران یاد میکند، با شگفتی به حضرت علی(علیه السلام) چنین میفرماید:
یا عَلی اَعجَبُ النَّاسِ اِیمانا ًوَ اَعْظَمُهُمْ یَقیناً قَوْمٌ یَکُونُونَ فِی آخِرِالزَّمانِ لَمْ یَلْحَقُوا النَبِی وَحُجِبَ عَنْهُم الحُجَّهُ فَآمَنُوا بِسَوادٍ عَلَی بَیَاضٍ… ؛
ای علی! بدان شگفت آورترین مردم در ایمان و بزرگترین آنان در یقین، کسانی هستند که در پایان دوران ـ با آنکه پیامبر خود را درک نکردهاند و از امام خود در پردهاند ـ به نوشتهای سیاه بر صفحهای سپید، ایمان میآورند.15
افسوس بر آنان که در این دوران، اسیر وسوسههای بیپایان شیطان و هواهای نفسانی شده، در دام تاریک نادانی و عصیان، زندگی میکنند.
3. برای آزادگی از بیعت دیگران
مضمون برخی روایات، این است که آن حضرت، با غیبت خود، از بیعت با طاغوتهای زمان در امان خواهد بود.
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) میفرماید:
اِنَّ القائِمَ مِنَّا اِذا قامَ لَمْ تَکُنْ لِاَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیعَهُ فَلِذلکَ تُخفی وِلادَتُهُ وَیَغیبُ شَخْصُهُ؛16
همانا قائم از ما اهل بیت، هنگامی که قیام میکند، بیعت احدی بر گردن او نیست و به همین علت است که ولادتش پنهان نگه داشته میشود و شخص او غایب است.
و نیز امام مجتبی(علیه السلام) ـ آن هنگام که به جهت مصالح اسلام و مسلمین تن به مصالحه با معاویه داد و مردم زبان به ملامت حضرتش گشودند ـ چنین فرمود:
آیا ندانستید که هیچ یک از ما ائمه نیست، مگر این که بیعت با ستمگری بر گردن او قرار میگیرد؛ جز قائم که عیسی بن مریم پشت سرش نماز میگزارد. پس به درستی که خداوند ـ تبارک و تعالی ـ ولادتش را پنهان و شخصش را مخفی میسازد، تا آنگاه که قیام میکند، بیعت هیچ کس برگردنش نباشد.17
حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) درتوقیعی در پاسخ به برخی پرسشها میفرماید:
درباره علت غیبت پرسش کرده بودید؛ خداوند در قرآن کریم میفرماید: «ای اهل ایمان! از چیزهایی پرسش نکنید که اگر برای شما روشن شود، ناراحت میشوید»18 بدانید که هرکدام از پدران من، بیعت یکی از طاغوتهای زمان خویش را برگردن داشتند؛ ولی من هنگامی قیام میکنم، بیعت هیچ یک از گردنکشان و طاغوتهای زمان را بر گردن ندارم.19
به نظر میرسد سه علت یاد شده را میتوان زیر یک عنوان جمع کرد و آن “نبود یاران کافی” برای یاری آن حضرت در اجراییکردن اهداف او دانست.
4. برای تأدیب انسانها
ادب کردن انسانها به ویژه مسلمانها یکی دیگر از فلسفههای غیبت است؛ چرا که بیشتر آنها در زمان حیات و حضور امامان پیشین، آنگونه که شایسته بود از ایشان استفاده و حمایت نکردند. افزون بر آن، گاهی با برخوردهای ناشایست خود باعث محرومشدن جامعه بشری از فیض آنها شدند.
امیر مؤمنان، علی(علیه السلام) در اینباره فرمود:
…وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّهٍ لِلَّهِ وَ لَکِنَّ اللَّهَ سَیُعْمِی خَلْقَهُ مِنْهَا بِظُلْمِهِمْ وَ جَوْرِهِمْ وَ إِسْرَافِهِمْ عَلَی أَنْفُسِهِم… ؛20
آگاه باشید زمین از حجّت الهی خالی نمیماند؛ ولی خداوند به دلیل ستم پیشگی و زیادهروی انسانها، آنان را از وجود حجّت خود محروم میکند.
امام باقر(علیه السلام) نیز در اینباره میفرماید:
…وَ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُحِبُّونَّا بِقُلُوبِکُمْ وَ یُخَالِفُ ذَلِکَ فِعْلُکُمْ وَ اللَّهِ مَا یَسْتَوِی اخْتِلَافُ أَصْحَابِکَ وَ لِهَذَا أُسِرَّ عَلَی صَاحِبِکُم…؛21
شما مردمی هستید که با دل، ما را دوست میدارید؛ ولی عمل شما با این محبت، ناسازگار است. به خدا سوگند! اختلاف اصحاب پدید نمیآید و به همین دلیل صاحب شما از دست شما گرفته میشود….
بدین سان غیبت آخرین حجّت خداوند نماد خشم خداوند بر زمینیان است که با چراغهای هدایت به گونهای ناشایست برخورد کردند.
امام باقر(علیه السلام) در نامهای به “محمد بن فرج” چنین نوشت:
إِذَا غَضِبَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلَی خَلْقِهِ نَحَّانَا عَنْ جِوَارِهِمْ22؛
در آن هنگام که خداوند بر بندگانش خشمگین شود، ما را از همسایگی آنها دور سازد.
افزون بر آنچه یاد شد، به مواردی همچون: تربیت انسانهای مناسب برای قیام و حکومت جهانی و ایجاد اشتیاق جهانی برای حکومت جهانی حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز اشاره شده است.
آشکار شدن فلسفههای اساسی غیبت پس از ظهور
با توجه به آنکه روایات یاد شده فقط به برخی از حکمتهای غیبت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اشاره کرده بود و در روایاتی نیز اساس حکمت غیبت آن حضرت، رازی از رازهای خداوند دانسته شده و با توجه به این که عصر ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) عصر آشکار شدن حقایق است، از روایات استفاده میشود حکمتهای اساسی غیبت آن حضرت، پس از ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) آشکار خواهد شد.
امام صادق(علیه السلام) در اینباره فرمود:
…حکمت غیبت او، همان حکمتی است که در غیبت حجتهای الهی پیش از او بوده است و وجه حکمت غیبت او پس از ظهورش آشکار شود؛ همچنان که وجه حکمت کارهای خضر از شکستن کشتی و کشتن پسر و به پا داشتن دیوار بر موسی(علیه السلام) روشن نبود، تا آن که هنگام جدایی آنها فرا رسید. 23
بدینسان روشن است پرسش بیش از این، درباره فلسفه و علل غیبت، کاری غیر لازم است. به امید آنکه در آن هنگامه آشکار شدن حقایق، توفیق حضور در محضر آن امام همام را داشته باشیم.
پی نوشت ها:
1. البته توجّه به این نکته ضروری است که دانش دقیق و تفصیلی درباره این چراییها و سببها, اگر چه میتواند در باور به مهدویّت مؤثر باشد، بدان معنا نیست که ندانستن آن خللی در این باور ایجاد نماید؛ از این رو، آگاهی اجمالی به آن نیز کافی است.
2. در بحث چگونگی غیبت به صورت مفصل بدان پرداخته شد. از جمله میتوان به روایاتی اشاره کرد که سخن از ناپیدایی آن حضرت در دوران غیبت به میان آورده است؛ در حالی که این نحوه ناپیدایی، آن هم طولانی مدت، برای پیامبران ذکر نشده است. البته دیدگاه ناشناسی برای برخی از پیامبران نقل شده است. ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه.
3. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 287.
4. همان، ج2, باب44, ح11.
5. همان، باب 38, ح1.
6. شیخ کلینی, کافی, ج1, ص 340؛ شیخ طوسی, کتاب الغیبه، ص 329؛ شیخ صدوق, کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 342.
7. شیخ مفید, النکت الاعتقادیه, ص45.
8. شعراء (26): 21.
9. نعمانی، الغیبه، ص174, ح11.
10. شیخ طوسی, کتاب الغیبه, ص339.
11. شیخ کلینی, کافی, ج1, ص336؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج2, ص359.
12. شیخ طوسی, کتاب الغیبه، ص170، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 355.
13. شیخ کلینی، کافی، ج 8، ص 306، ح 476؛ ر.ک: شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 253.
14. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 379، ح 13305؛ و نیز: ر.ک: مسلم بن حجاج قشیری, صحیح مسلم، ج 1، ص 131.
15. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص366؛ کمالالدین و تمام النعمه، ج1، ص288، باب 25، ح8.
16. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 303؛ طبرسی، اعلام الوری، ص 426.
17. همان، ص 315؛ طبرسی, الاحتجاج، ج 2، ص 289.
18. مائده (5): 101.
19. شیخ طوسی, کتاب الغیبه، ص 290، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 483، ح 4.
20. نعمانی، الغیبه، ص 141، ح2.
21. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج52، ص110.
22. شیخ کلینی, کافی, ج1, ص343, ح3.
23. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج2, باب44, ح11.