فرهنگ زهد و قناعت در کلام و سیره‌ی قرآنی معصومین (علیهم السلام)

فرهنگ زهد و قناعت در کلام و سیره‌ی قرآنی معصومین (علیهم السلام)

نویسنده: حجت الاسلام سید عباس موسوی
طلبه سطح سه حوزه علمیه اصفهان

در سیره قرآنی معصومان (علیهم السلام) نمونه های بسیاری از ملکه زهد و قناعت پیشگی وجود دارد که آنها در عین کار و تلاش اقتصادی زندگی ساده و زاهدانه ای داشتند البته زهد آنها و ساده زیستی و مدیریت مصرف به معنای فقر آنها نبود کما اینکه کار و تلاش و تجارت اقتصادی آنها برای ثروت اندوزی و انباشت سرمایه و اسراف و تجمل و تفاخر نبود. هدفمندی معصومین (علیهم السلام) از کار و تلاش و فعالیت اقتصادی و کسب درآمد و مدیریت مصرف و قناعت پیشگی ایجاد توانمندی و فرصت برای کمک به فقرا و محرومان، قرض داران و ورشکستگان و تقویت فرهنگی دینی جامعه و مبارزه با انحراف و فساد و زمینه سازی برای ازدواج و مسکن جوانان و اطعام گرسنگان و سامان دهی زندگی آبرومندان بوده و آنچه ذکر شده تنها بخشی از اهداف قرآنی معصومین (علیهم اسلام) در مدیریت مصرف و قناعت پیشگی بوده است. آنچه در این مقاله با رویکرد الگودهی پیگیری شده کارکردهای مثبت قناعت پیشگی و برجسته نمودن جایگاه آن در مدیریت مصرف می باشد تا زمینه های ارشادی و اصلاحی در رفتار آحاد جامعه اسلامی را پدید آورد.

مقدمه:

سیره ی قرآنی اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) الگویی برتر برای رهروان و سالکان طریق معرفت و سرمشقی کامل برای دوستداران آن بزرگواران در راستای بهبود وضعیت اخلاقی و ترمیم نارسایی های روحی و رفتاری است.
از جمله ویژگی های بارز و نمایان اهل بیت وحی (علیهم السلام) قناعت آن بزرگواران به دارایی اندک خود است. با یک بررسی اجمالی درکلام سیره ی قرآنی معصومین برگ های زریّن از این فضائل سترگ اخلاقی به دست می آید که نوشتار حاضر تلاش کرده نگاهی کوتاه و گذرا به آن داشته باشد.

ملکه زهد:

(زهد) و (زهاده) در لغت به معنی عدم رغبت و ترک است (1). در کتاب و سنت نسبت به زهد و بی اعتنائی به دنیا ترغیب شده و از دنیا و مظاهر زودگذر آن نکوهش به عمل آمده، و پیشوایان مذهبی ما روش زاهدانه در زندگی داشته اند. مطلبی که بررسی آن ضروری به نظر می رسد این است که بدانی آیا حقیقت زهد، همان رهبانیت و ترک دنیا است که در میان مسیحیان و بودائیان و برخی از ملل دیگر وجود داشته و یا چیز دیگر است؟ و در هر صورت، فلسفه زهد اسلامی چیست؟ به طور قطع، زهد اسلامی به معنی ترک دنیا و رهبانیت نیست، از منظر منطق اسلام، همه مظاهر زندگی از مال و زن و لباس و غذا و ریاست و غیره ابزار تکامل و پیشرفت آدمی هستند. در صورتی که به طور متعادل مورد بهره برداری قرار بگیرند، نه تنها دنیای مردم آباد خواهد شد بلکه از باب الدنیا مزرعه الاخره آخرتشان نیز آباد خواهد گردید و ابتغ فیما آتاک الله الدار الاخره و لا تنس نصیبک من الدنیا به وسیله آن چه که خدا به تو داده سرای آخرت جوی و نصیبت را از زندگی این جهان فراموش نکن. (2)
اصولاً از نظر اسلام، هر چه که در جهان وجود دارد خوب است و خداوند هیچ چیز بد نیافریده است. علی هذا نه دنیا و مظاهر آن بد است و نه علاقه به آنها که به طور میل طبیعی در آدمی قرار داده شده است.
روی همین جهات است که می بینی، قرآن مجید از رهبانیت نکوهش می کند و آن را از بدعت های راهبان مسیحی می داند که روی پندار غلط، (وجود بدی در آفرینش و تضاد میان دنیا و آخرت) آن را در آئین حضرت مسیح (علیه السلام) پدید آورده اند (3) و پیامبر بزرگوار اسلام نیز آن را صریحاً نادرست اعلام می فرماید (4).
واژه (زهد ) در لغت عبارت از: ترک چیزی و دوری کردن از آن است. گفته می شود: (زهد َ یزهدُ) یا (زهُد یزهُدُ فی الشّیء)یا (عن الشیء)یعنی: دوری گزید از چیزی و آن را ترک کرد. زهد در اصطلاح عبارت از آن است که انسان ملکه دوری از دنیا و عدم وابستگی قلبی به آن به دست آورد و به اندازه ضرورت جسم از آن بهره ببرد.
امام امیرالمومنین علی (علیه اسلام) می فرماید: الزهد بین کلمتین من القرآن (5).
قال سبحانه:
لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم (6)
تمامی زهد در بین دو کلمه (جمله) از قرآن می باشد. خدای سبحان می فرماید: (تا شما بر آنچه از دستتان می روید دلتنگ نشوید و بر آنچه به شما می رسد، دلشاد نشوید)
بنابراین روایت دلنشین، هر کس که بر امور از دست رفته حسرت نخورد و به آنچه دریافت می کند خوشنود نگردد، مقام زهد را با دو پایه آن به دست آورده است.
آن حضرت در سخن دیگری فرمود:
الزهد فی الدنیا قصر الامل و شکر کل نعمته، و الورع عن کل ما حرم الله عزوجل
زهد در دنیا عبارت است از:کوتاه بودن آرزو و سپاسگذاری بر هر نعمت و پرهیزگاری از تمام آنچه خدای عزوجل حرام کرده است. (7)
حضرت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) می فرماید: إزهد فی الدنیا یحبک الله و ازهد فیما فی أیدی الناس یحبک الناس در دنیا زهد پیشه کن تا خدا تو را دوست بدارد. و نسبت به آنچه که در دست مردم است زهد پیشه کن تا مردم تو را دوست بدارند(8) و در حدیث دیگری می فرمایند: (اوحی الله تبارک و تعالی الی الدنیا: أخدمی من خدمنی و أتعبی من خدمک) خداوند به دنیا وحی نموده که: بر هر کس که مرا خدمت کند، خدمت کن و زندگی هر کس که تو را خدمت کند، تیره و تار ساز (9).

فرهنگ قناعت:

1-قناعت موجب برکت زندگی است:
رسول الله صلی الله علیه و آله: القناعهُ برکه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله): قناعت، برکت است. نکته جالب در روایات این که حضرت فرموده اند: قناعت، برکت است؛ و نفرموده اندکه از موجبات و اسباب برکت در مال قناعت است. این عینیت بخشی و این همانی در روایات دلالت بر آن دارد که برکت چیزی جز قناعت نیست و همه قناعت برکت است، چنان در روایات مشابه چنین است، مانند روایت حضرت که فرمود: (إنی عدل لا اشهد الا علی عدلٍ) (10)
2-قناعت درد و رنج زندگی را دفع می کند:
الامام علی علیه السلام: (جمال العیش القناعه)؛
امام علی علیه السلام: زیبایی زندگی، قناعت است.
آقا جمال خوانساری روایت را چنین معنا کرده اند: «زیبایی زندگانی قناعت است، یعنی این که با قناعت باشد تا این که تعب و زحمتی در آن نباشد» (11).
3-شخص قانع محبوب خداوند است:
الامام الصادق علیه السلام:
(إذا أحب الله تعالی عبدا الهمه الطاعه، وألزمه القناعه، وفقهه فی الدین، وقواه بالیقین، فاکتفی بالکفاف و اکتسی بالعفاف. وإذا أبغض الله عبدا حبب الیه المال، و بسط له الامال، والهمه دنیاه، و وِکله الی هواه فرکب العناد، وبسط الفساد، و ظلم العباد)
امام صادق (علیه السلام): هرگاه خداوند متعال بنده ای را دوست بدارد، طاعت خود را به او الهام فرماید، قناعت را پیشه او کند، در دین فقیه و آگاهش گرداند، جانش را با یقین نیرو بخشد، پس به کفاف زندگیش، بسنده کند و جامه عفت بپوشد. و هر گاه خداوند بنده ای را دشمن دارد، مال را محبوب او گرداند، پس او بر مرکب ستیز بنشیند و بساط فساد را بگسترد و بر بندگان ستم کند. (12)
4-قناعت موجب آسایش است:
الامام الصادق (علیه اسلام): حرم الحریص خصلتین ولزمته خصلتان: حرم القناعه فافتقد الراحه، وحرم الرضا فافتقد الیقین)
امام صادق علیه اسلام: آزمند از دو خصلت محروم شده و در نتیجه دو خصلت همراه او شده اند: از قناعت محروم است و در نتیجه آسایش را از دست داده است، از رضایت محروم است و در نتیجه یقین را از کف داده است. (13)
5- قناعت موجب آسایش مرگ و راحتی حساب می گردد:
رسول الله صلی الله علیه و آله: (اقنع بما اوتیته یخف علیک الحساب)
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله): به آنچه به تو داده شده است قناعت کن، تا کار حسابرسی بر تو آسان گردد (14).
قال رسول الله (ص) لابی ذر: (اقلل من الشهوات یقلل علیک الفقر و اقلل من الذنوب یخفف علیک الحساب و اقنع بما أوتیه یسهل علیک الموت و قدّم مالک امامک یسّرک اللحاق به و انظر العمل الذی تحب ان یأتیک بعد الموت و انت علیه فاعمله و لاتتشاغل عما فرض علیک بما ضمن لک واسع مسکنک الذی لا زوال له فی منزل الانتقال عنه.)
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به جناب ابوذر فرمود: ای اباذر شهوات نفسانی خود را کم کن تا فقر و احتیاج تو کم شود. و گناه مکن یا اینکه اقلاً کم گناه کن تو حساب تو در قیامت کم و سبک باشد. و قناعت کن به همانی که از طرف خدا به تو رسیده است تا مردن برای تو سهل و آسان گردد و مال خود را جلوتر از خودت به آخرت بفرست تا چون آنجا رفتی ورود و پیوستت به آن مال خوشحالت کند و نظر کن آن عملی که آن را دوست داری که بعد از مردن تو باشد و تو بر آن وارد شوی پس آن را عمل کن. و طلب رزقی که خدا برای تو ضامن شده تو را باز ندارد از عمل و عبادتی که خدا بر تو واجب فرموده. و آن مسکن و منزلتی که دائمی می خواهی در آن باشی توسعه بده در همین منزلی که از او کوچ خواهی کرد و انتقال پیدا می کنی. (15)
علی علیه السلام:‌ (اذا أراد الله بعبد خیراللهمه القناعه، و أصلح له زوجه). (16)
امام علی علیه السلام: وقتی خداوند خوبی بنده ای را بخواهد به او قناعت عطا کند، و همسرش را شایسته گرداند.
مرحوم آقا جمال چنین ترجمه نموده اند:‌ (اذا اراد الله بعبد خیرا الهمه القناعه و اصلح له زوجه)؛ هر گاه اراده کند خدا ببنده خیری را در دل او می اندازد قناعت را و بصلاح می آورد از برای او جفت او را». (17)
الامام الصادق علیه السلام: (إن صاحب الدین فکر فعلته السکینه،‌ و استکان فتواضع، و قنع فاستغنی و رضی بما اعطی، و انفرد فکفی الاخوان، و رفض الشهوات فصار حرا، و خلع الدنیا فتحامی الشرور، و اطرح الحسد فظهرت المحبه، و لم یخف الناس فلم یخفهم، ولم یذنب الیهم فسلم منهم، و سخت نفسه عن کل شیء ففاز و استکمل الفضل و ابصر العافیه فأمن الندامه).
امام صادق علیه السلام: آدم دیندار می اندیشد، و در نتیجه، آرامش او را فرا می گیرد و خود را کوچک و خوار می شمارد پس به فروتنی می گراید، قناعت می ورزد و به سبب آن (از مردم) بی نیاز می شود و به آنچه او را داده شده خشنود است، گوشه تنهایی بر می گزیند و از دوستان بی نیاز می گردد، قید شهوتها و خواهشهای نفس را می زند و بدین سان آزاد می شود، دنیا را کنار می گذارد و در نتیجه خود را از بدیها و گزندهای آن حفظ می کند، حسادت را به دور می افکند پس دوستی و محبت آشکار می شود، مردم را نمی ترساند از این رو از آنان هم نمی ترسد، به آنان تعدّی نمی کند، بنابراین از گزند ایشان در امان است، به هیچ چیز دل نمی بندد و در نتیجه به رستگاری و کمال فضیلت دست می یابد، عافیت را به دیده بصیرت می بیند و از این رو، کارش به پشیمانی نمی کشد. (18)
الامام علی علیه السلام: (ثلاث هن کمال الدین: الاخلاص، و التقنع، والیقین.)
امام علی علیه السلام: سه چیز کمال دین است: اخلاص، یقین و قناعت پیشگی (19)
مرحوم آقا جمال فرمودند: سه صفت اند که آنها تمامی دین اند، اخلاص، و یقین، و خرسندی. مراد به «اخلاص» خالص گردانیدن اعمال است از برای رضای حق تعالی و آمیخته نساختن آن به غرضی دیگرکه منافی آن باشد، و مراد به «یقین» اینست که دین خود را از روی دلیل و برهان دانسته باشد و از روی تقلید و نحو آن نباشد، و ممکن است که مراد یقین بلطف و فضل حق تعالی باشد، و به این که او ضامن روزی بندگان شده و مانند آنها از اموری که اعتقاد به آنها در اصل دین ضرور نباشد و باعث کمال دین گردد، و مراد به «خرسندی» راضی و خشنود بودن به تقدیرات حق تعالی و نصیب و قسمت خود است از آنها. (20)
الامام علی علیه السلام: (سعاده المرءالقناعه و الرضا)
امام علی علیه السلام: خوشبختی انسان، در قناعت و خشنودی است
مرحوم آقا جمال فرموده است: نیکبختی مرد قناعت و رضاست یعنی رضا و خشنودی بنصیب و بهره خود از دنیا. (21)
رسول الله صلی الله علیه و آله: (الشریعه اقوالی، و الطریقه افعالی، و الحقیقه احوالی، والمعرفه راس مالی، والعقل اصل دینی و الحب اساسی، و الشوق مرکبی، والخوف رفیقی، والعلم سلاحی، والحلم صاحبی، والتوکل زادی (ردائی)، والقناعه کنزی، والصدق منزلی، والیقین مأوای، والفقر فخری و به افتخر علی سائر الانبیاء و المرسلین)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: شریعت، گفتار های من است، و طریقت، کردارهای من، و حقیقت احوال من، و معرفت، سرمایه من، و خرد ریشه دینم، و محبت بنیادم، و شوق مرکبم، و خوف همسرم، و دانش سلاحم، و بردباری یارم، و توکل ره توشه ام (ردایم)، و قناعت اندوخته ام، و صدق منزلم، و یقین مأوایم، و فقر و نیاز [به خدا] افتخارم که با آن بر دیگر پیامبران و رسولان می بالم. (22)

هدف از کار و تلاش:

افراد در زندگانی روزمره تلاش اقتصادی زیادی از خود نشان می دهند و از لحظه ای که از خانه خارج شده وارد گردونه کار و تلاش می شوند، تکاپوی فراوانی برای اداره زندگی خود می نمایند اما بخشی از این فعالیت ها برخاسته از نیازهای غیر واقعی و کاذبی است که ناشی از حس زیاده خواهی و طمع آدمی است. شاید لحظه ای تفکر در گرماگرم کار و تلاش روزانه این فرصت را به آدمی بدهد که بیندیشد آیا به راستی این همه تلاش برای امرار معاش است و در راستای از بین بردن نیازهای حقیقی زندگی است؟ آیا او مجاز است تمام وقت خود حتی اوقات عبادت، امور فردی، سرکشی به خانواده و همه را صرف و کوشش برای رسیدن به نیازهای کاذب زندگی کند؛ یا اینکه با اندکی قناعت می تواند زندگی با آرامش بیشتری داشته باشد. نوشته اند در روزی گرم که آفتاب به گرمی می تابید «ابونیزر» مشغول بیل زدن زمین مزرعه بود. از دور مولای خود امیرالمؤمنین علیه السلام را دید که به طرف او می آید. بیلش را در زمین فرو کرد و به استقبال امام شتافت. امام رو به او کرد و فرمود: آیا طعامی برای خوردن داری؟
ابونیزر مقداری از کدوهایی را که محصول همان مزرعه بود را در روغن سرخ کرده و مقداری از آن نیز در ته ظرف باقی مانده بود اما شرم داشت که بگوید این غذا هست. عرض کرد: چیزی هست اما شایستگی پذیرایی از شما را ندارد که بیاورم. مولا فرمود: هر چه هست بیاور، ابونیزر با شرمندگی غذای نیم خورده خود را پیش روی امام گذاشت امام برخاست و کنار نهر آب رفت و دست های خود را شست و مشغول خوردن غذا شد اندکی از آن خورد سپس دوباره سر جوی آب رفت و چربی دست ها ی خود را با آب و گل شست و آمد کنار ابونیزر نشست. سپس با دست به شکم خود اشاره کرد و فرمود: شکمی که با این غذای اندک پر می شود و قانع است، هرگز شایسته نیست صاحب خود را به خاطر قانع نبودن به غذاهای ساده وارد آتش دوزخ کند. سپس امام بیل را برداشت و فرمود: می خواهد در ازای غذایی که ابونیزر به او داده است مقداری در مزرعه او کار کند. (23) این داستان کوتاه به خوبی اثبات کننده این مدعاست که بسیاری از نیازهای غیر واقعی قابلیت فانی کردن آدمی در زندگی دنیا را ندارد.

خوشبختی در قناعت است:

بسیاری از انسان های امروزی خوشبختی و سعادت را در گرو تمکن مالی و تمتعات دنیایی می دانند که البته شمار این دست انسان های قرن حاضر در بین مسلمانان و گاه در برخی مسلمانان پایبند به ارزش های اسلامی نیز قابل توجه است و می پندارند هر چه انسان درآمد بیشتری داشته باشد بهره وری بیشتری نیز از دارایی های خود دارد اما تاریخ حکایت دیگری دارد؛ گله شترهای مردی عرب، آرام از میان صحرا عبور می کرد. گله از جلوی پیامبر صلی الله علیه و آله گذشت. پیامبر صلی الله علیه و آله رو کرد به یکی از اصحاب خود و فرمود: نزد ساربان آن گله شتر برو و مقداری شیر از او بگیر. او نزد ساربان آمد و مقداری شیر درخواست کرد. شتربان گفت: شیر این شتر ها که در پستانشان است صبحانه قبیله و آن چه در ظرف ها دارم شام آن هاست. او برگشت و به رسول خدا صلی الله علیه و آله آنچه شنیده بود بیان داشت. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: خدا بر مال و فرزندان او بیفزاید.
پیامبر صلی الله علیه و اله به راه خود در صحرا ادامه دادند تا به گله ای از گوسفندان رسیدند و خواستند مقداری شیر از او بگیرد. وقتی چوپان از درخواست پیامبر (ص) مطلع شد بی درنگ شیر گوسفندان را در ظرفی دوشید و همه آن را برای پیامبر صلی الله علیه و آله فرستاد. چوپان به اندازه ای خوشحال شده بود که یکی از گوسفندان خود را نیز به فرستاده پیامبر (ص) داد تا برای ایشان ببرد و غذایی برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) تهیه نماید. در پایان نیز عذر خواهی کرد که بیش از این گوسفند و شیر چیز دیگری در بساط ندارد تا برای ایشان بفرستد. فرستاده ی پیامبر (ص) به سوی کاروان خود بازگشت و ظرف شیر و گوسفند را به پیامبر (ص) داد پیامبر (ص) از این رفتار چوپان خوشش آمد و دست به دعا برداشت و فرمود: «پروردگارا به او بسندگی و قناعت ارزانی دار».
یکی از اصحاب جلو آمد و پرسید: «ای رسول خدا! شما در مورد آن شتربانی که از دادن شیر به ما دریغ ورزید دعایی فرمودیدکه همه ما دوست داریم آن دعا را در مورد ما نیز بکنید و از خدا خواستید که پروردگار مال و فرزندانش را بیشتر کند ولی در مورد این چوپان که هم شیر به ما داد و هم گوسفندی برای شما هدیه فرستاد دعایی می کنید که حتی ما نیز آن را ناخوش می داریم. شما فرمودید: خدایا به او بسندگی و قناعت بده، دلیل آن چیست؟»
پیامبر (ص) به او فرمودند: بدانید اگر انسان مال کمی داشته باشد ولی بدان قانع باشد بهتر است از اینکه مال زیادی داشته باشد و آن مال سبب غفلت او گردد. سپس دست به دعا برداشت و فرمود: بارخدایا! به محمد (صلی الله علیه وآله) و دودمان او بسندگی در زندگی را عنایت فرما. (24)

قناعت فرصت دهی برای خدمت:

همواره زندگی کم مؤونه، مجال را بر انجام بسیاری از خیرات باز می کند. مسافری که راه دوری در پیش ندارد و سفرش کوتاه است کار خود را با برداشتن توشه بیش از حد دشوار نمی کند. مسلمانی که دنیا را سرای گذر می بیند هرگز به «نقش ایوان» آن نمی پردازد. از این رو در زندگانی دنیایی خود اگر بتواند نیازهای ضروری خود را برطرف کند اگر روزی مالی به دست او برسد راحت تر انفاق می کند و چون خود زندگی قناعت پیشه ای دارد آسان تر از مال خود به دیگران می بخشد. از این رو قناعت ورزی برکت زیادی دارد.
روزی یکی از صحابه نزدیک پیامبر (ص) که خدمت ایشان نشسته بود نگاهی طولانی به وصله های پیراهن پیامبر اکرم (ص) کرد از گوشه ی قبای خود یک کیسه کوچک بیرون آورد و گفت: ای رسول خدا! با این دوازده درهم لباسی برای خود بخرید. این لباس دیگر خیلی فرسوده شده است. پیامبر اکرم (ص) رو کرد به امیرالمؤمنین علیه السلام و فرمود: این دوازده درهم را بگیر و برای من پیراهنی تهیه کن. امیرالمؤمنین (ع)کیسه را از مرد ستاند و برخاست تا به بازار برود. مدتی بعد با لباسی در دست نزد رسول خدا (ص) بازگشت و لباس را به پیامبر (ص) نشان داد. پیامبر (ص) نگاهی به آن کرد و فرمود: این لباس اندکی گران است برو و ببین اگر فروشنده آن حاضر است آن را پس بگیرد لباسی ارزان تر برایم بخر. امیر المؤمنین (ع) به مغازه فروشنده بازگشت و فروشنده با کمال میل پذیرفت که لباس را پس بگیرد امیرالمؤمین (ع) پول را پس گرفت و خدمت پیامبر اکر م (ص)آمد و سپس هر دو با هم به بازار رفتند تا لباس ساده تر و ارزان تری خریداری کنند در بین بازار حرکت می کردند که کنیزکی را دیدند گوشه ای نشسته و گریه می کند. پیامبر (ص) نزدیک رفت و به او سلام کرد و پرسید: چرا گریه می کنی؟ کنیز ایستاد و اشک هایش را پاک کرد و پاسخ داد: اربابم به من چهار درهم داده تا از بازار چیزی بخرم، اما من سکه ها را گم کرده ام. اکنون نیز جرأت بازگشت به خانه را ندارم. رسول خدا (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمود که چهار درهم از کیسه ی دوازده درهمی به او بدهد و به او فرمود: این چهار درهم را بگیر و هر چه قرار است بخری خریداری کن و به خانه ات بازگرد. پیامبر اکرم (ص) خوشحال از اینکه توانسته بود انسانی را شاد کند و خدا را شکر کرد و به راهش ادامه داد. جلوی مغازه ای ایستاد و داخل رفت و پیراهنی ارزان قیمت به بهای چهار درهمی خریداری کرد و پوشید. وقتی به سوی منزل باز می گشت در راه فردی را دید که سرش برهنه است و آفتاب بر آن می تابد در گوشه ای آن جامه تازه را بیرون آورد و به او داد و دوباره با امیرالمومنین (ع) به بازار برگشت و جامه ای دیگر به چهار درهم خرید و آن را پوشید.
در راه بازگشت دوباره همان کنیز را دیدند که گریه می کند. پیامبر (ص) از او پرسید چرا به خانه ات بازنگشتی؟ عرض کرد: ای رسول خدا! مدت زیادی است که به بازار آمده ام و دیر کرده ام، می ترسم به خاطر دیر کردنم مرا بزنند. پیامبر (ص) فرمود: بیا با هم برویم خانه تان را به من نشان بده من میانجی می شوم که تو را تنبیه نکنند. هرسه به سوی خانه کنیز حرکت کردند. کوچه های مدینه را پشت سر گذاشتند، وکنیز ایستاد و گفت: همین خانه است، رسول خدا (ص) در را به صدا در آورد و بلند فرمود: سلام خدا بر شما اهل خانه باد اما جوابی نشنید، بار دوم در زد و به اهل خانه سلام نمود ولی باز هم جوابی نیامد. پیامبر (ص) برای بار سوم به اهل خانه سلام کرد. مردی از خانه بیرون آمد و تعظیم نمود و پاسخ داد: سلام و درود خدا بر فرستاده خدا باد! پیامبر (ص) به او فرمود:
چرا اول جواب ندادید! آیا صدای مرا نمی شنیدید؟ پاسخ داد: چرا یا رسول الله! صدای شما را می شنیدم و همان ابتدا متوجه شدیم که شما هستید. پیامبر (ص) با تعجب پرسید: پس چرا همان بار اول پاسخ ندادید؟ مرد گفت: دوست داشتیم سلام شما را به خود مکرر بشنویم.
پیامبر (ص) فرمود: این کنیز شما مدت زیادی است به بازار آمده و دیر کرده است من این جا آمده ام تا از شما درخواست کنم او را به خاطر دیر کردنش مورد مؤاخذه قرار ندهید. مرد که علاقه ی بسیاری به رسول خدا (ص) داشت دست بر سینه نهاد و عرض کرد ای رسول خدا! به میمنت قدوم شما به درب منزل ما این کنیز از همین لحظه در راه خدا آزاد است. پیامبر (ص)تبسمی فرمود و از اینکه قناعت او در پوشیدن یک لباس سبب آزادی یک کنیز و پوشاندن یک برهنه شده بود احساس خرسندی کرد و دست به آسمان بلند کرد و فرمود: خدا را شکر! چه دوازده درهم با برکتی بود. دو برهنه را پوشانید و یک کنیز را در راه خدا آزاد کرد. (25)

قناعت موجب بی نیازی انسان:

از جمله کارکردهای مثبت قناعت این است که انسان کمتر محتاج دیگران می شود و در نتیجه عزّت نفس او بیشترحفظ شده و کمتر در خطر آسیب قرار می گیرد. چه بسا انسان در مشکلات دنیایی خود را ناتوان از رفع آن می بیند و با اندک مشکلی به دیگران روی می آورد و به آنچه داشته قانع نبوده و امکانات موجود خود را برای ادامه زندگی و یا رفع مشکل خود کافی نمی بیند از این رو خود را از خیر و فضل بزرگ محروم می کند. روزی جمعی از اصحاب، پیامبر اکرم (ص) را دیدند و دسته جمعی خدمت پیامبر سلام کردند یکی از آنها به نمایندگی گفت: «ای رسول خدا! ما از شما خواسته ای داریم». پیامبر فرمود: «بگویید! حاجتتان چیست؟» گفتند: آخر حاجت ما خیلی بزرگ است، حضرت فرمود: هرقدر هم که بزرگ باشد بگویید بدانم چیست؟ گفتند: شما نزد خداوند ضمانت ما را بکنیدکه همگی از اهل بهشت شویم. پیامبر (ص) سرش را به زیر افکند و اندکی تأمل کرد و در حال تفکر کمی خاک های جلوی پایش را پس و پیش نمود و فرمود: من حاضر هستم که بهشت را برای شما ضمانت نمایم اما شرط آن این است که همواره به آنچه دارید قانع باشید و هرگز از کسی چیزی نخواهید. پاسخ پیامبر (ص) آنقدر رسا وگویا بود که همگان ارزش قناعت را دانستند و بدون آنکه چیزی بگویند شرط پیامبر (ص) را پذیرفتند. (26)

صحابه قناعت پیشه:

مردی از دور رسول خدا (ص) را مشغول صحبت با کسی دید و به سوی حضرت حرکت کرد تا از ایشان درخواست چیزی بنماید، وقتی نزد پیامبر (ص) رسید دید پیامبر (ص) مشغول گفتن این جمله با دوست خود است: هرکه از ما چیزی بخواهد به او می دهیم اما اگر قناعت پیشه خود سازد خدا او را بی نیاز خواهد ساخت. مرد با شنیدن این جمله از گفتن خواسته خود صرف نظر کرد و بدون آن که خواسته خود را بیان کند بازگشت.
اندکی دور شد اما روز بعد دوباره نزد پیامبر (ص) آمد ولی باز هم بدون گفتن چیزی بازگشت. روز سوم مشکلات مالی آن قدر به او فشار آورد که او را وادار نمود خواسته خود را به پیامبر (ص) بگوید ولی در میان راه به ذهنش خطور کرد که برود و تیشه ای به امانت بگیرد و هیزم بیابان را جمع کند و بفروشد. تیشه ای به امانت گرفت و به صحرا رفت و مقداری هیزم جمع نمود و آن را به بازار برده و در مقابل نیم صاع جو آن را فروخت. به خانه بازگشت و آن را به همسرش داد تا با آن نانی درست کند. او این کار را چند روزی ادامه داد و توانست با فروش هیزم ها یک تبر بخرد. پس از آن به شکستن هیزم های بزرگ مشغول شد و توانست برای حمل آن دو شتر جوان و یک برده نیز بخرد. رفته رفته به کار خود تداوم بخشید تا آنجا که دیگر نیازی به کسی نداشت. روزی نزد پیامبر (ص)رفت و این ماجرا را از ابتدا برای او تعریف نمود. پیامبراکرم (ص)فرمود: به تو نگفتم هر که از ما چیزی بخواهد به او می دهیم ولی اگر قناعت پیشه خود سازد خدا او را بی نیاز خواهد گردانید. (27)

قناعت مقابل زیاده خواهی:

زیاده خواهی و افزون طلبی و در یک کلام دوری از قناعت به آنچه در دست انسان است پیامدهای منفی و گاه جبران ناپذیری را به دنبال دارد زیرا انسان هرگز از فردای خود مطلع نیست و باید از زیاده خواهی نفس به خدای خود پناه برد. روزی «ثعلبه» نزد پیامبر آمد و به پیامبر (ص) سلام کرد و مقابل ایشان نشست. گفت: ای رسول خدا!از پروردگار بخواه تاکه به من ثروتی عنایت کند. پیامبر (ص) در صورت او نگریست و فرمود: ای ثعلبه! قناعت پیشه خود کن اگر مال کمی داشته باشی و شکر آن را به جای آوری و به همان قانع باشی بهتر است از ثروت زیادی که نتوانی از عهده ی شکرش به درآیی. ثعلبه سری تکان داد و اجازه خواست مرخص شود. از پیش پیامبر(ص) برخاست و آرام راه منزل خود را در پیش گرفت. چند روزی گذشت و دوباره نزد پیامبر (ص)آمد و همان خواسته را تکرار کرد پیامبر که از پرسش دوباره او تعجب کرده بود به او فرمود: ای ثعلبه! مگر من الگو و سرمشق تو نیستم؟ آیا دوست نداری مانند پیامبر خدا باشی؟ به خدا سوگند اگر بخواهم کوه های زمین برای من تبدیل به طلا و نقره می شود و هرجا بروم دنبال من می آیند. ولی همان طوری که می بینی به آنچه دارم راضی و قانع هستم. ثعلبه سکوت کرد و چیزی نگفت پس از اندکی از جایش برخاست و خداحافظی کرد و رفت. مدتی بعد برای بار سوم با همان قیافه نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: ای رسول خدا! اگر دعا کنید که خدا ثروتی به من بدهد من حتماً در راه خدا انفاق می کنم و به فقیران و مستمندان می دهم. پیامبر (ص)که دید ثعلبه دست بردار نیست و از خواسته خود نمی گذرد با بی میلی به او نگریست و دست به دعا برداشت و عرض کرد: بار پرودگارا به ثعلبه ثروتی مرحمت فرما! برق شادی در چشم ثعلبه درخشید و سپاسگذاری کرد و از پیش پیامبر (ص) رفت به زودی گوسفندی خرید و خدا به آن برکت و فزونی زیادی داد. تعداد گوسفندان او در مدت کوتاهی زیاد شد و تا آنجا پیش رفت که خانه او گنجایش آن همه گوسفند را نداشت. از این رو مجبور شد مدینه را ترک گوید و به اطراف شهر برود. پیشتر او اهل نماز جماعت بود و تمام نمازهایش را در مسجد پشت سر رسول خدا (ص) به جا می آورد اما زیادی گوسفندان و زحمت نگهداری و چرای آنها به گونه ای وقت و توان او را می گرفت که دیگر نمی توانست از بیرون شهر خود را به نماز جماعت رسول خدا (ص) را دیدار کند و فقط به خواندن نماز جمعه اکتفا کند.
اما وضع دگرگون شد و گوسفندان او همین طور رو به افزایش گذاشته بودند. گله ی او به قدری بزرگ شد که ثعلبه حتی در کنار مدینه هم امکان ماندن نداشت و به بیابان های دوردست کوچ کرد و این گونه شد که ثعلبه فرصت نماز جمعه را هم از دست داد و ارتباط او با پیامبر خدا (ص) به طور کلی قطع گردید. پیامبر که احوال او را پیوسته از دور و نزدیک زیر نظر داشت کسی را فرستاد تا همان گونه که ثعلبه به هنگام بیان درخواست خود شرط گذاشته حق محرومان را بپردازد، زکات ثعلبه را گرفته و نزد پیامبر آورد.
وقتی قاصد پیامبر نزد ثعلبه رفت و پیام رسول خدا را به او ابلاغ کرد ثعلبه جمله زشتی گفت و آن را انکار کرد. جمله ای شبیه این که مگر ما کافریم که بایستی از مال مان جزیه به دیگران بدهیم. او از پرداختن حق محرومین شانه خالی کرد و زکاتش را نپرداخت.
پیک پیامبر (ص) نزد ایشان آمد و آنچه شنیده بود خدمت پیامبر عرض کرد. رسول خدا چهره در هم کشید و از این رفتار ثعلبه ناراحت شد و زیر لب گفت: وای بر ثعلبه وای بر ثعلبه! در همین هنگام آیه ای بر پیامبر نازل شد: بعضی از آنان با خدا پیمان بستند که اگر خدا به آنها ثروتی از کرم خود عنایت نماید حتماً صدقه و زکات داده و هر آینه از نیکوکاران خواهیم شد ولی همین که لطف او شامل حالشان گردید بخل ورزیدند و از دین خدا روی برتافتند به خاطر این پیمان شکنی دروغ گویی، نفاق در قلب آنان تا روز قیامت جایگزین گردید. (28)
ثعلبه به مال اندک خود قناعت نورزید و بیشتر خواست اما این زیاده خواهی او را نابود کرد. ورق از زندگی ثعلبه برگشت و زندگی او دگرگون شد گوسفندانش از بین رفتند و او در فقر و بدبختی با دنیا بدرود گفت. (29)

پی نوشت ها :

1-المنجد ذیل این کلمه می نویسد: ((زهد و زهاده فی الشیءو عنه)).
2-قصص، آیه 77.
3-ورهبانیه ابتدعوها ما کتبناها (حدید آیه 27 ).
4-لا رهبانیه فی الاسلام.
5-نهج البلاغه، ج6، حکمت439.
6-سوره حدید، آیه 33.
7-کافی، ج5، ص71.
8-محجه البیضاء، ج7، ص365.
9-بحار الانوار، ج77، ص54.
10-(کنزالعمال: 17735 الجعفریّات: ص160).
11-(شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم: ج3، ص363).
12-(اعلام الدین: 27).
13-(الخصال: ج1، ص69، ح104).
14-(الخصال:ص74/ح115).
15- (ارشاد القلوب -ترجمه طباطبایی، ص245، باب سیزدهم در مبادرت به عمل).
16-(بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الأطهار، ج74، باب 7 ما جمع من مفردات کلمات الرسول ص و جوامع کلمه…، ص: 139).
17-(شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم، ج3، ص167)
18- (امامی المفید: ص52، المجلس السادس).
19- (الکافی: ج3/ص33).
20-(شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم، ج3، ص130).
21-(شرح آقا جمال الدین خوانسای بر غرر الحکم، ج4، ص130).
22-(فی المصدر«اقوالی»، والصحیح ما أثبتناه کما فی عوالی اللالی: ج4).
23-محدث قمی، میر حسین، مستدرک الوسائل، ج16، ص330.
24-یعقوب الکلینی، محمد، الاصول من الکافی، ج2، ص140).
25-مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج16، ص214.
26-بحارالانوار، ج22، ص108.
27-همان، ج75، ص108.
28-توبه، 75.
29-بحار الانوار، ج22، ص40.

منبع: نشریه فصلنامه قرآنی کوثر شماره 31

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید