مدیریت علوی در یک نگاه

مدیریت علوی در یک نگاه

مقدمه
از دیدگاه اسلام به طور عام، و در نگاه امام على (علیه السلام) به طور خاص، مدیریت و مسئولیت در حکم امانتى است که به مدیر سپرده مى شود تا براى مدتى معین به عنوان مجرى یا امانتدارى در آن جایگاه انجام وظیفه کند.
مدیریت و مسئولیت، امانت گران‌سنگى است که باید به اهلش سپرده شود، زیرا آنچه موجب گردش درست امور و سلامت و صلابت کارها مى‌شود، آن است که مشاغل مدیریتى از یک سو امانت تلقى شود، و از سویى دیگر به افراد شایسته و توانمند واگذار گردد. این نوع نگاه به مسئولیت باعث مى‌شود که در انتخاب افراد براى مدیریت و یا هر شغل دیگر، شایسته‌سالارى مراعات شود، و افرادى شایسته براى به دست گرفتن آنها انتخاب شوند.
امام على (علیه السلام) در نامه‌اى به یکى از کارگزاران خویش، امانت بودن مسئولیت و مدیریت را متذکر شده و مى فرماید:
و ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فى عنقک امانه : (کارى که در دست توست ، طعمه نیست ، بلکه امانتى است بر گردن تو.)
کسانى که بدون توجه به اصل امانت بودن مدیریت، و بدون برخوردارى از شایستگى‌ها و توانایى‌هاى لازم، مدیریت و مسئولیتى را مى پذیرند، و نیز کسانى که چنین افرادى را انتخاب مى‌کنند، مرتکب خیانت شده‌اند اما علی (علیه السلام) به رفاعه، یکى دیگر از کارگزاران خویش مى‌فرماید:
و اعلم یا رفاعه ان هذه الاماره امانه فمن خانه فعلیه لعنه الله الى یوم القیامه: اى رفاعه! بدان که این امارت و مدیریت، امانتى است که هر کس به آن خیانت کند، لعنت خدا تا روز قیامت بر او باشد.
بنابر این بررسی مدیریت از دیدگاه این امام همام بسیار موثر و کاراست.
این مختصر به بررسی این مساله به طور کلی و به بررسی برخی از ابعاد مدیریت علوی به طور جزئی می پردازد .
در مواردی برخی از مباحث به ضرورت تکرار شده تا پیوند مطالب ، حفظ شود و به اصل آنها لطمه ای وارد نشود.
امید آنکه این وجیزه مورد توجه و استفاده و از همه مهمتر عنایت مولا امیر المومنین علیه السلام قرار گیرد.

مدیریت علوی دریک نگاه

برنامه‌ریزى
برنامه‌ریزى از ارکان مدیریت و از جمله وظایف اصلى مدیران است، و نقشى اساسى در موفقیت و پیشرفت سازمان‌ها دارد. ضرورت برنامه‌ریزى قبل از هر گونه اقدام و اهمیت ویژه آن مسئله‌اى عقلى است، و تبیین و استدلال چندانى نیاز ندارد. روشن است که اقدام به هر کاری، بدون بررسى جوانب مختلف آن و قبل از برنامه‌ریزى لازم، بیانگر نقصان عقل و یا عدم بهره‌گیرى مناسب از این نعمت بزرگ الهى است و پیروزى و موفقیت در کار را ارزانى انسان نخواهد کرد.
حضرت على (علیه السلام) عقلى بودن مسئله برنامه‌ریزى را مورد تاکید قرار داده و مى فرماید: ادل شى ء على غزاره العقل حسن التدبیر (بهترین دلیل بر کمال عقل ، خوب برنامه ریزى کردن است.)
در برخى روایات نقل شده از امام على (علیه السلام) به بعضى از آثار مثبت برنامه‌ریزى اشاره شده است، مانند جلوگیرى از اشتباه، افزایش بهره‌ورى، مقابله با تهدیدات، کمک به تصمیم‌گیرى اثر بخش، ایجاد آرامش درونى، کمک به حل مشکلات سازمان و مصونیت از پشیمانى.
البته باید توجه داشت که صرف برنامه‌ریزى، موجب موفقیت سازمان نمى شود، بلکه برنامه‌اى مى‌تواند مقدمات موفقیت و پیشرفت سازمان را فراهم کند که اصولى، منطقى و متناسب با امکانات و شرایط سازمان طراحى شده باشد. برنامه‌ریزى غیر اصولى و نامتناسب، نه تنها کمکى به پیشرفت سازمان نمى‌کند، چه بسا باعث شکست، ناکامى و حتى فروپاشى سازمان شود.
امیر مؤمنان على (علیه السلام) مى فرماید:
سوء ا لتدبیر، سبب التدمیر (بدی برنامه ریزى کردن، موجب هلاک و فرو پاشى است.)
سازماندهى
یکى از اساسى ترین وظایف مدیران در سازمان ها سازماندهى است.
به کمک سازماندهى است که اهداف کلى و ماموریت اصلى سازمان در قالب هدف هاى جزئى تر، و وظایف و فعالیت هاى ریزتر و مشخص تر، تعریف مى گردد، و دستیابى به اهداف سازمان امکان پذیر مى شود. در سازماندهى، وظایف، اختیارات و مسئولیت‌هاى واحدها و افراد مختلف مشخص شده و نحوه هماهنگى و ارتباط بین آن ها معین و مشخص مى گردد.
سازماندهى باید به گونه اى باشد که معلوم کند وظایف هر فرد در سازمان چیست، و چه کسى مسئول نتایج مورد انتظار است. در این صورت موانع ناشى از ابهام و عدم اطمینان در مورد وظایف و مسئولیت ها بر طرف مى گردد، و از لوث شدن مسئولیت‌ها جلوگیرى خواهد شد.
اساسا هیچ جامعه اى بدون سازماندهى و هماهنگى قادر به انجام دادن امور نیست.
امیرمؤمنان- علیه السلام- در سازماندهى کلان مجموعه مدیریتى خویش، همواره به این اصل مهم توجه داشته و با تقسیم کار و ایجاد هماهنگى، به سازماندهى امور اهتمام ویژه داشتند. آن حضرت در توصیه به فرزند بزرگوار خود حضرت حسن- علیه السلام- مى فرماید:
وَ اجْعَلْ لِکُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِکَ عَمَلًا تَأْخُذُهُ بِهِ فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلَّا یَتَوَاکَلُوا فِی خِدْمَتِک؛ براى هر یک از کارکنان خود، کارى را تعیین کن، تا او را نسبت به همان مورد مواخذه کنى. این کار باعث مى شود که آنان کارها را به یکدیگر واگذار نکنند.
نظارت و کنترل
از عناصر حیاتى مدیریت در همه سیستم ها، اصل نظارت و کنترل است. اهمیت و ضرورت این اصل مهم در سازمان هاى مختلف، غیر قابل انکار است.
نظارت و کنترل، ضامن حرکت سازمان در مسیر اهداف تعیین شده، و در نتیجه تضمین‌کننده بقاء و تکامل آن مى باشد؛ و اصولا هیچ سازمانى بدون داشتن نظامى مناسب و قدرتمند در بعد نظارت و کنترل نمى‌تواند بقا، دوام و پیشرفت خود را تضمین نماید.
بنابراین، سازمان هاى مختلف، اقدام به طراحى ساختارهاى نظارتى گوناگون مى کنند تا از انحراف سازمان و زیر مجموعه‌هاى آن، و در نتیجه دور افتادن از اهداف تعیین شده پیشگیرى نمایند، و در ضمن از درستى حرکت همه عوامل سازمان در جهت انجام دادن وظایف مربوط، به منظور دستیابى به اهداف مورد نظر اطمینان حاصل کنند.
حضرت على علیه السلام در زمینه نظارت و مراقبت بر اعمال و رفتار کارگزاران و کارکنان تحت مدیریت خود بسیار دقیق و هشیارانه عمل مى کرد، و به این امر اهتمام ویژه داشت. همچنین به کارگزاران ارشد و عالى رتبه خویش ‍ دستور اکید مى داد که افراد تحت سرپرستى خود را به دقت زیر نظر داشته و مراقب اعمال و رفتار آنان باشند. ایشان در نامه معروف خود به مالک اشتر، در مورد نظارت بر عملکرد کارگزاران مى فرماید:
ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُیُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَیْهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَکَ فِی السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَهٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَهِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِیَّه؛ با فرستادن مأموران مخفى که اهل راستى و وفادارى هستند، کارهاى آنان را زیر نظر بگیر، زیرا بازرسى مداوم و پنهانى تو سبب مى شود که آنان به امانتدارى و مدارا با مردم ترغیب شوند.
حضرت علیه السلام علاوه بر سفارش در مورد ضرورت نظارت بر عملکرد افراد به ویژه کارگزاران حکومتى، و نیز دستور اکید به کارگزاران ارشد حکومتى در مورد نظارت بر عملکرد زیر دستانشان، خود نیز از نظارت بر اعمال و رفتار کارگزاران خویش غفلت نمى کرد و همواره سعى مى نمود از طریق نظارت بر عملکرد آن ها، از نقاط قوت و ضعف عملکرد آنان مطلع شود، تا بتواند نقاط قوت را تقویت کند و نقاط ضعف را از بین ببرد.
با بررسى اجمالى سخنان و سفارش هاى حضرت على علیه السلام به کارگزاران ارشد خود، و همچنین سیره عملى آن حضرت در نظارت و کنترل، این نتیجه به دست مى آید که نظارت از دیدگاه ایشان به دو شکل:نظارت آشکار، و نظارت پنهان تقسیم مى شود.
ذکر این نکته نیز ضرورى است که شدت و دقت نظارت و کنترل آن حضرت بر عملکرد کارگزاران خود تا به اندازه‌ای بود که شرکت یکى از کارگزاران ایشان در یک مهمانى اشرافى، از نظر آن حضرت مخفى نماند.
خود کنترلى
یکى از عناصر حیاتى مدیریت سالم و کار آمد، وجود نظامى کامل و دقیق براى نظارت و کنترل است. نظارت بر اجراى هر چه بهتر برنامه ها و وظایف کارکنان، ضرورتى است که بخش عمده‌اى از وقت مدیران را به خود اختصاص داده است. از سوى دیگر کنترل عملکرد کارکنان از سوى مدیران، اصولا باعث بروز مقاومت از سوى کارکنان شده و دیوارى از بى اعتمادى را میان مدیران و کارکنان ایجاد مى کند. هر گاه بتوان در کارکنان مراقبتى از درون خودشان ایجاد نمود، مىتوان امیدوار بود که این پیامد به وجود نیاید و در عین حال عملکردها نیز مورد نظارت قرار بگیرند. این جاست که مسأله خود کنترلى شکل مى‌گیرد.
حضرت على علیه السلام مى فرماید:
اجْعَلْ مِنْ نَفْسِکَ عَلَى نَفْسِکَ رَقِیبا؛
قرار بده از نفس خود بر نفس خود نگاهبانى.‏
خود کنترلى به معناى نظارت و مواظبت فرد بر اعمال و رفتار خویش، و در نتیجه انجام دادن وظایف به نحو مطلوب و پرهیز از انحراف و تخلف شغلى و ادارى می‌‌باشد.
این روش در مقایسه با روش نظارت بیرونى (نظارت سازمان بر عملکرد کارکنان ) کم هزینه تر است، و کارکردى بهتر و کارآمدتر دارد. نظارت بیرونى در صورتى اثر بخش خواهد بود که همراه با خود کنترلى کارکنان باشد؛ زیرا در نظارت بیرونى، چه بسا مواردى از عملکرد و رفتار فرد از دید ناظران مخفى بماند و هیچ گاه مورد ارزیابى قرار نگیرد؛ در نتیجه نظارت اعمال شده، ناقص خواهد بود.
از سوى دیگر، معمولا در نظارت‌هاى بیرونى این دغدغه وجود دارد که آیا نظارت به عمل آمده از اعتبار و صحت کافى برخوردار است یا آن که شائبه‌ها و غرض ورزى‌ها و دوستى‌ها و دشمنى‌ها در آن نقش داشته است. از این رو، همواره باید بر ناظران نیز نظارت کنندگان دیگرى گماشت تا مراقب نظارت آنان باشند و به این ترتیب ناظران مرحله بالاتر نیز محتاج ناظران دیگرى هستند؛ اما در صورتى که ناظران خود داراى عامل بازدارنده درونى و باصطلاح خود کنترلى باشند، این دغدغه و نگرانى به میزان قابل توجهى کاهش مى‌یابد، و گزارش‌هاى آنان از ضریب اطمینان بالاتر و صحت بیش‌ترى برخوردار خواهد شد.
ارزشیابى
ارزشیابى شایستگى کارکنان و سنجش عملکرد آنان، یکى از وظایف مدیران به ویژه مدیران منابع انسانى است. به طور کلى در هر سازمان عده‌اى تعهد بالایى نسبت به سازمان داشته و براى دستیابى به اهداف مؤ سسه از هیچ کوششى فروگذار نمى‌کنند. در مقابل این‌ها، تعدادى نیز تعهد چندانى در این زمینه ندارند و تلاش قابل قبولى براى دستیابى به اهداف سازمان از خود نشان نمى‌دهند.
از وظایف مهم یک نظام ادارى مؤثر و کارآمد، تفکیک بین این دو گروه از کارکنان سازمان است؛ زیرا یکى از عوامل اساسى که انگیزه‌هاى ارزشمندانه را در افراد تحکیم کرده و رشد مى‌دهد، ارزش گذارى کار آنان و رفتار مناسب و معقول با آن‌ها نسبت به عملکرد آنان مى‌باشد.
حضرت على- علیه السلام- در عهدنامه خود به مالک اشتر، وى را به ارزشیابى کارکنان و فرق گذاشتن میان آنان بر مبناى عملکردشان ترغیب مى‌کند، و عواقب ناخوشایند تفکیک قائل نشدن میان کارکنان خوب و بد را متذکر شده و مى‌فرماید:
وَ لَا یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِی‏ءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَهٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ تَزْهِیداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِی الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِیباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَهِ عَلَى الْإِسَاءَهِ وَ أَلْزِمْ کُلًّا مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَه‏؛
هرگز نباید افراد نیکوکار در نیکى‌هایشان بى‌رغبت شوند، و بدکاران در عمل بدشان تشویق گردند؛ و هر کدام از این‌ها را مطابق کارش پاداش بده.
اگر در سازمان، نظام درست و کارآمدى براى ارزشیابى افراد وجود نداشته باشد و یا عملکردها و فعالیت‌ها به صورت صحیح و دقیق ارزشیابى نشوند، کارکنان سازمان انگیزه‌اى براى تلاش و کوشش برای دستیابى به اهداف سازمان نخواهند داشت؛ در نتیجه سازمان از دستیابى به اهداف و انجام دادن مأموریت‌هاى خود باز خواهد ماند. البته وجود هر نوع نظام ارزشیابى نمى‌تواند براى سازمان مناسب باشد؛ بلکه مطلوب و مناسب نبودن سیستم ارزشیابى نیز مشکلاتى براى سازمان به وجود خواهد آورد؛ به طورى که اگر مشکلات آن، بیش‌تر از فقدان ارزشیابى نباشد، کمتر از آن نخواهد بود؛ بنابراین، نظام ارزشیابى براى اثر‌بخش بودن، باید داراى ویژگى‌هایى باشد. در نگاه حضرت على،- علیه السلام- برخى از ویژگى‌هاى نظام مطلوب براى ارزشیابى کارکنان را مى‌توان این موارد دانست: ارزشیابى دقیق و عادلانه باشد؛ تلاش و کوشش هر فرد، به همان مقدار که هست محاسبه شود، نه کم‌تر و نه بیش‌تر؛ سعى و اهتمام افراد به یکدیگر نسبت داده نشود؛ ارزشیابى، فراگیر و شامل همه اعضاى سازمان باشد؛ در ارزشیابى، هم نقاط قوت آنان مورد نظر باشد و هم نقاط ضعف؛ و سرانجام این‌که شخصیت افراد بر ارزشیابى آنان تأثیر نگذارد، بلکه عملکرد واقعى هر شخص ملاک اصلى ارزشیابى باشد.
وَ لَا یَدْعُوَنَّکَ شَرَفُ امْرِئٍ إِلَى أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلَائِهِ مَا کَانَ صَغِیراً وَ لَا ضَعَهُ امْرِئٍ إِلَى أَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلَائِهِ مَا کَانَ عَظِیما؛
همانا شرافت و آبروى کسى باعث نشود کار کوچک و کم‌ارزش او را بزرگ و پرارزش بشمارى و حقارت و کوچکى کسى موجب نگردد خدمت پرارج او را کوچک به حساب آورى.
گزینش و انتخاب
از وظایف اصلى و مهم مدیر، گزینش و انتخاب منابع انسانى کار‌آمد براى سازمان است. انتخاب درست و مناسب افراد براى مشاغل مختلف در سازمان ضرورتى انکارناپذیر است؛ چرا که نیروهاى انسانى بازوان فکرى و اجرایى سازمان، و رکن مهم دستیابى به اهداف هستند، و موفقیت در انجام دادن وظایف و مأموریت‌هاى مورد نظر با استفاده از خدمات افراد شایسته و توانمند امکان‌پذیر است، بنابراین، در صورتى که گزینش و انتخاب کارکنان به صورت مناسب انجام نشود و افراد بدون شایستگى و توانمندى برگزیده شوند؛ نه تنها سازمان را در دستیابى به اهداف و انجام دادن وظایف سازمانى یارى نمى‌دهند؛ بلکه خود مانعى بزرگ بر سر راه موفقیت سازمان خواهد بود. و باعث به هدر رفتن فرصت‌ها و هزینه‌هاى ارزشمند سازمان مى‌شوند.
اهمیت گزینش و نقش ویژه نیروهاى انسانى در سازمان، تا آن جاست که حضرت على- علیه السلام- شایسته‌سالارى را رکن اساسى و محور اصلى گزینش مطرح کرده، و معیار انتخاب افراد را تخصص و تعهد آنان مى‌داند، و از گزینش افراد بر اساس وابستگى‌ها نهی شده است. کارگزار بودن در حکومت اسلامى، امانتى است که باید به اهلش سپرده شود، به کسانى که شایستگى و توانمندى آن کار را داشته باشند. آن حضرت به مالک اشتر مى‌فرماید:
فَوَلِّ عَلَى أُمُورِکَ خَیْرَهُم‏؛پس کارها را به بهترین آنان واگذار کن.
بهترین، و شایسته‌ترین فرد برای احراز مشاغل مختلف از نگاه حضرت على، – علیه السلام- کسى است که از یک سو تخصص لازم در آن شغل را داشته باشد، و از سویى دیگر، از ویژگى‌هاى مثبتى مثل دیندارى، پاکى و صلاحیت خانوادگى، حیا و امانتدارى بهره مند باشد. آن حضرت در این‌باره مى‌فرماید:
وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَهِ وَ الْحَیَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَهِ وَ الْقَدَمِ فِی الْإِسْلَام؛ از میان آن ها افرادى را که اهل تجربه، و حیا و پاکدامنى، و از خانواده‌هاى شایسته بوده، و در اسلام پیشگام ترند، انتخاب کن.
بر اساس توصیه‌هاى مؤکد حضرت على- علیه السلام- مدیران و مسئوولان نظام اسلامى حق ندارند مشاغل دولتى را بر اساس وابستگى‌هاى خانوادگى یا سیاسى تقسیم کنند. آن‌ها مجاز نیستند امور اجرایى مردم را به کسانى واگذارند که اصالت خانوادگى ندارند، و از فضایل و کرامت‌هاى ‌‌اخلاقى به دور هستند. همچنین حق ندارند از کسانى که از توانایى، تخصص، تقوا و تعهد لازم برخوردار نیستند، در کارها و مشاغل مختلف سازمان‌ها و نهادهاى نظام اسلامى بهره گیرند؛ زیرا مدیریت و مسئولیت امانت بسیار مهمى است که باید به افراد شایسته و متخصص سپرده شود. کسانى که بدون داشتن شایستگى‌هاى لازم، خود را در مقام اداره امور قرار مى‌دهند، و یا آن‌ها که افراد فاقد شایستگى و اهلیت را براى اداره کارها انتخاب مى‌کنند، خیانت بزرگى مرتکب شده و اسباب نابودى خود و سازمان را فراهم مى‌آورند.

ویژگیهای منحصر به فرد مدیریت علوی

● مدیریت ، تکلیف است :
از دیدگاه اسلام ، مدیریت تکلیف است نه حق . مدیران پرورش یافته در مکتب آسمانی اسلام ، خدمت در منصب مدیریت را تکلیف شرعی خود می‌دانند و معتقدند که مدیریت ، وظیفه است نه سودجویی .
اندیشمندان بزرگ اسلامی و حقوقدانان مسلمان ، هر کدام پیرامون حق و تکلیف از جنبه‌های مختلف بحثهای مبسوط و مفیدی نموده‌اند.
ما در اینجا جهت روشن شدن مطلب، تنها به شرایط حق و تکلیف اشاره می‌نماییم تا مشخص شود که چرا مدیریت، تکلیف است .

الف ) شرایط حق :

۱) حق امری ثابت و پابرجاست ( چه صاحب حق قدرت بر احقاق آن داشته باشد و چه نداشته باشد).
۲) بالغ و نابالغ ، بزرگ و کوچک ندارد.
۳) عاقل و مجنون ندارد.
۴) علم و آگاهی نیز نمی‌تواند در حق تأثیر بگذارد.
۵) اختیار و آزادی و یا اجبار و اکراه در حق مؤثر نیست.

ب) شرایط تکلیف:

۱) بلوغ : رشد لازم جسمی
۲) عقل : رشد لازم عقلی
۳) علم : آگاهی به موضوع و موارد تکلیف
۴) قدرت : داشتن توانایی بر انجام تکلیف
۵) اختیار : زمینه مناسب و آزادی لازم برای انجام تکلیف
با توجه به شرایط مذکور ، به خوبی روشن می‌گردد که مدیریت ، تکلیف است نه حق و آنان که در مناصب اجتماعی ، پست و مقام را وسیله سودجوییهای خویش قرار می‌دهند و در واقع مدیریت را حق خویش می‌دانند از این حقیقت آشکار غافلند.
همچنین این که در روایات از مدیریت به عنوان امانت یاد شده است و خداوند نیز در قران فرمان داده که « امانتها را به صاحبانش برگردانید ».نیز به خوبی بیانگر این است که مدیریت ، تکلیف است زیرا اگر حق بود ، برگرداندن آن به صاحبانش معنایی نداشت !
امام علی ( ع ) وقتی مسئولیت اداره سرزمین پهناور مصر را به مالک اشتر نخعی می‌سپارد او را متوجه تکلیف بودن مدیریتش می‌نماید و به او توصیه می‌کند : « مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار داده و با همه ، دوست و مهربان باش . مبادا هرگز چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی ، زیرا مردم دو دسته‌اند : دسته‌ای برادر دینی تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش می‌باشند .
از بیان امام به خوبی برمی‌آید که مدیر هرگز حق ندارد که با زیردستانش هر گونه که می‌خواهد و دوست دارد ، رفتار نماید و مکلف است با آنان رفتاری انسانی ، دوستانه و صمیمی داشته باشد . چنانچه در نامه دیگری که به یکی دیگر از فرماندارانش به نام « اشعث بن قیس » نیز می‌نویسد این نکته را صریحاً خاطر نشان ساخته ، می‌فرماید : « مدیریت و حکمرانی برای تو طعمه نیست ، آن مسئولیتی است بر گردن تو و کسی که از تو بالاتر است ، از تو خواسته که نگهبان آن باشی و وظیفه نداری که در کار مردم به میل و خواسته شخصی خود عمل کنی و یا بدون ملاک معتبر و فرمان قانونی ، به کار بزرگی دست بزنی » .
● مدیریت خدمت است :
مدیریت در اسلام ، قبل از این که ریاستمداری باشد ، خدمتگزاری است و مدیر در این منصب ، باید با تیغ تیز مدیریت در جهت خدمت به خلق خدا ، اقامه عدل و داد و رفع ظلم و تبعیض و بی‌عدالتی قیام نماید .
مدیر نباید مسند مدیریت را وسیله افتخار و نردبان نخوت قرار دهد ، زیرا آن دسته از مدیرانی که ، مدیریت بر یک تشکیلات را ، زمینه تجلی خصلتهای ناروای شیطانی می‌دانند و این میدان را بهترین عرصه برای تاخت و تاز غرورها و شیطنتهای خود به حساب می‌آورند، هرگز مدیر اسلامی و انسانی نیستند .
این گونه مدیران ، هیچ گاه قادر به خدمت نخواهند بود زیرا اینان مدیریت را برای خدمت به دیگران انتخاب نکرده‌اند بلکه آن را وسیله‌ای برای ارضای امیال شخصی و نفسانی خویش نموده‌اند و این که در روایات از « ریاست » به شدت انتقاد شده است ، اشاره به این گونه مدیریت دارد .
مولای متقیان حضرت علی ( ع ) در مذمت « ریاست » می‌فرماید : « ریاست ، هلاکت و نابودی است » .ا لبته همانطور که اشاره شد ، منظور از ریاست در این گونه روایات ، ارضای هوسها و خواسته‌های نفسانی و شیطانی در پوشش مدیریت است.
مردی خدمت حضرت امام رضا ( ع ) درباره شخصی که مدیریت را وسیله خودخواهیهای خویش می‌دانست ، سخنی به میان آورد و عرض کرد : او در مسند مدیریت ، « ریاست » را دوست دارد نه خدمت به مردم را ، امام رضا ( ع ) زیان چنین مدیرانی را برای جامعه در یک تمثیل زیبا و رسا بیان نمود و فرمود : « چنین ریاستی برای دیانت و اعتقاد مسلمان ، زیانمندتر از این است که دو گرگ گرسنه در میان گله گوسفندی بیفتند که چوپان نداشته باشد » .در واقع امام رضا ( ع ) در این بیان پر معنای خود ، مدیر را حافظ و نگهبانی برای منافع مردم به حساب می‌آورد و هر گاه مدیر به جای چوپانی امانتدار و خدمتگزار ، گرگی گرسنه باشد ، بزرگترین زیان و فاجعه برای جامعه اسلامی به وجود می‌آید.
در حکومت علوی ، مدیریت تنها از آن جهت ارزش و اعتبار دارد که وسیله‌ای برای خدمت به خلق و احقاق حق و رفع ظلم و دفع باطل باشد چنانچه امیر المؤمنین علی ( ع ) ، خطاب به عبدا … ابن عباس می‌فرماید : « به خدا سوگند ، این کفش کهنه پر از وصله ، در نزد من از حکومت بر شما محبوبتر است و من اگر این حکومت را پذیرفته‌ام ،‌ فقط به خاطر این است که حقی را ثابت کنم و باطلی را از میان بردارم » .
بنابراین در حکومت اسلامی ، خدمت نباید وسیله‌ای برای حاکمیت و ریاست باشد بلکه به عکس حکومت باید وسیله‌ای برای خدمت باشد.
سعدی ، شاعر محبوب و بلند آوازه ایرانی در حکایتی زیبا این مطلب را به خوبی تبیین کرده و می‌فرماید : « درویشی مجرد به گوشه صحرایی نشسته بود ، پادشاهی بر او بگذشت ، درویش از آنجا که فراغ ملک ، قناعت است سر برنیاورد و التفات نکرد . سلطان از آنجا که سطوت سلطنت است ، برنجید و گفت : این طایفه خرقه پوشان بر مثال حیوانند و اهلیت آدمیت ندارند ! وزیر نزدیکش آمد و گفت: ای جوانمرد ، سلطان روی زمین بر تو گذر کرد ، چرا خدمتی نکردی و شرط ادب بجا نیاوردی ؟ گفت : سلطان را بگوی ، توقع خدمت از کسی دار ، که توقع نعمت از تو دارد و دیگر بدان که ملوک از بهر پاس رعیت‌اند ، نه رعیت از بهر طاعت ملوک !
پادشه ، پاسبان درویش است گر چه رامش به فرّ دولت اوست
گوسپند از برای چوپان نیست بلکه چوپان برای خدمت اوست .
● مدیریت ، امانت است :
مدیریت از دیدگاه اسلامی امانتی است که به مدیر سپرده می‌شود و او باید از این مقام که به عنوان امانت در دست دارد ، شدیداً مراقبت نماید و امانت داری صالح و شایسته باشد و آن را به شایستگی به دیگری بسپارد .
قران کریم در مورد امانت و امانت داری می‌فرماید : « همانا خداوند شما را فرمان می‌دهد که امانتها را به صاحبانش باز گردانید .»
علامه طباطبایی (ره ) در تفسیر المیزان ، امانت را این چنین تعریف کرده است : « امانت ، چیزی است که برای نگه داری به دیگری سپرده می‌شود تا بر آن محافظ باشد و پس از محافظت به امانت گذار باز گرداند .»
در یک نظام اسلامی ، همه سمتها و مقامها و کلیه پستها و منصبها ، امانتهای خاص الهی هستند که به ودیعه در اختیار مسئولان قرار می‌گیرند و حفظ آنها از گزند افراط و تفریط ، از وظایف حتمی صاحبان آنهاست و احترام به امانت و پاسداری آن از آسیب تطاول و گزند چپاول ، از دستورات ضروری دین مبین اسلام می باشد .
مولای متقیان علی علیه السلام در برنامه‌ای که به نماینده و فرماندار خود در آذربایجان بنام « اشعث بن قیس » می‌نویسد ،‌چنین می‌فرماید : « مدیریت و حکمرانی برای تو طعمه نیست آن مسئولیت در گردن تو ، امانت است و کسی که از تو بالاتر است ، از تو خواسته که نگهبان آن باشی و وظیفه نداری که در کار مردم به میل و خواسته شخصی خود عمل کنی و یا بدون ملاک معتبر و فرمان قانونی ، به کار بزرگی دست بزنی . اموالی که در دست توست از آن خداوند می‌باشد و تو خزانه دار آنها هستی تا آن را به من بسپاری امیدوارم که برای تو بدترین فرمانرواها نباشم . »
همچنین در نامه دیگری که به یکی از فرماندارانش نوشته است ، فرموده : « به من درباره تو گزارش نامطلوبی رسیده است که اگر چنین خبر تأسف باری درست باشد ، پروردگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرمانی و در امانت خود ، خیانت کرده‌ای . »
همانطور که ملاحظه می‌شود از دید مولا علی علیه السلام ، مناصب و مدیریتها تنها امانت الهی می‌باشند و باید به دست کسانی سپرده شوند که امانت داری صالح و شایسته باشند و این شرط ، از مهمترین ملاکها و شرایط احراز مدیریت در حکومت علوی است.
ارزش و اهمیت این صفت در مدیریت و حکومت داری تا بدانجاست که حضرت علی ( ع ) آن را « اساس ایمان » و « سر فصل اعتقادات انسان » معرفی می‌کند.
مدیر جامعه اسلامی باید بداند که منصبی که در اختیار اوست ، یک ودیعه الهی است که خیانت به آن ، خیانت به خداوند محسوب می‌گردد . که گناهی نابخشودنی است و سرانجام باید روزی این امانت را به دیگری بسپارد ، بنابراین پایدار و ماندنی نیست و چنانچه خردمندان گفته‌اند : « چیزی که نپاید دلبستگی را نشاید » . پس شایسته نیست که مدیر به پست و مقام ومنصب دل ببندد و خود را برای همیشه مالک و صاحب اختیار آن بداند.
حضرت علی ( ع ) در کلام زیبایی این حقیقت را بیان نموده و می‌فرماید : « اگر مقام ماندنی بود ، به تو نمی‌رسید » .
● مدیریت در محدوده قوانین الهی است :
در بینش اسلامی ، مدیریت تا آنجا نافذ است که تضادی با احکام الهی نداشته باشد و مدیر در این نظام ، هرگز نمی‌تواند در اعمال مدیریت ، از شیوه‌هایی استفاده کند که با قوانین و احکام الهی مغایرت داشته باشد .
مدیر ، در نظام اسلامی باید قوانین و احکام الهی را به خوبی بشناسد و کلیه فرامین و دستوراتش را مطابق با قوانین و حدود الهی باشد‌‌.در غیر اینصورت ، اوامر و فرامینش لازم الاجرا و قابل اطاعت نیستند . چنانچه پیامبر اکرم ( ص ) می‌فرماید : « اطاعت برای اجرای فرمان مخلوق نیست در صورتی که معصیت خالق را موجب شود » . بنابراین امر و فرمان مدیر در صورتی قابل اجراست که مطابق با فرامین الهی و در راستای اطاعت از خالق باشد .
اگر به تاریخ نیز مراجعه نماییم می‌بینیم که شورشها و اعتراضات مسلمین در مقابل حکام و زمامداران ، زمانی صورت گرفته که از مجرای عدالت و حق خارج شده‌اند و به ظلم و جور پرداخته‌اند .
مطالعه پیرامون بعثت انبیاء نیز این حقیقت را روشن می‌سازد که یکی از علل بعثت پیامبران ، حذف مدیریتهای طاغوتی و استقرار مدیریت و ولایت خدایی می‌باشد . چنانکه حضرت علی ( ع ) در یکی از سخنان خود ، علت بعثت پیامبر اکرم ( ص ) را چنین بیان می‌نماید : « خداوند حضرت محمد ( ص ) را به حق و راستی برانگیخت تا بندگان خدا را از بندگی کسانی همانند خودشان برهاند و به پرستش و بندگی خدا رهنمون گردد ، از فرمانبرداری بندگانش به فرمانبرداری خویش و از حوزه مدیریت بندگان به حوزه مدیــریت و ولایت خود بکشاند» .
این مسأله در اسلام به قدری حائز اهمیت است که حتی امام و رهبر جامعه نیز اگر به خلاف حکم و فرمان الهی دستور دهد ، اطاعتش واجب نیست و معصیت محسوب می‌شود و هر نماینده و مسئولی نیز که از جانب ولی و رهبر جامعه تعیین گردد ، موظف است که فرمانش در راستای فرامین و دستورات الهی باشد . حضرت علی ( ع ) وقتی مالک اشتر را به عنوان نماینده و حاکم مصر به آن سرزمین می‌فرستد ، در نامه‌ای خطاب به مردم مصر می‌فرماید : « پس ای مردم مصر ، سخن نماینده علی را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید در چیزی که هماهنگ با ( حق ) باشد » .
بنابراین از نظر اسلام ، متابعت از رهبر ، رئیس ، مدیر ، مسئول و … . مطلق نیست بلکه مقید به هماهنگی با « حق » می‌باشد و هر گاه این قید حذف شد ، لزوم اطاعت نیز از بین خواهد رفت . پیامبر گرامی اسلام ( ص ) در حدیثی گهر بار می‌فرماید : « همانا فرمانبرداری در کارهای نیک است پس کسی که به معصیت فرمان داد ، متابعتش نکنید ».
مدیرانی که از مجرای حدود الهی خارج شده و بر خلاف دستورات الهی ، امر و نهی می‌کنند باید بدانند که با این کار ارکان و پایه‌‌های مدیریت خویش را متزلزل نموده و زمینه سقوط و نابودی خویش را فراهم ساخته‌اند زیرا قوانین الهی ، منطبق با فطرت انسانی است و مخالفت با فطرت انسانی ، ثمره‌ای جز سقوط ندارد و کارکنانی که به خاطر ترس و جهل از اوامر غیر الهی پیروی می‌‌کنند نیز باید بدانند که با این کار خشم و غضب خالق را در مقابل رضایت و خشنودی مخلوقی متزلزل خریدار شده‌اند و فرجام شومی در انتظارشان می‌باشد .
کارمندی که به منظور خوش خدمتی و جلب نظر مدیر به دروغ و حیله و نیرنگ متوسل می‌شود و حق را ناحق جلوه می‌دهد ، باید بداند که خویشتن خویش را قربانی جاه طلبی و سودجویی فردی خودخواه ساخته و با بالا بردن او ، خود را به چاه افکنده است و در جرم و جنایت او شریک است .
لذا در حکومت اسلامی ، نه مدیر حق دارد حکم و دستوری بر خلاف قوانین و احکام اسلامی صادر نماید و نه زیردستان و مرئوسین حق دارند از چنین دستوری اطاعت نمایند و همگی در برابر خالق قادر و توانا مسئولند که کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْوؤلٍ عَنْ رَعیَّتِهِ .

مدیریت ژاپنی و مدیریت علوی :

یکی از نظریه‌های مدیریتی موفق که مربوط به عصر حاضر است و تحولات شگرفی را در مدیریت ایجاد نموده است ، «نظریه مدیریت ژاپنی» است .
آمار رسمی نشان می‌دهد که رشد بهره‌وری صنایع ژاپن از سال 1960 تا 1978 بر مبنای مدیریت ژاپنی چهار برابر شده است، درحالیکه در همین مدت ، آمریکا ، انگلیس و آلمان کمتر از نصف این مقدار رشد بهره‌وری داشته‌اند و این نشان دهنده تفوّق و برتری مدیریت ژاپنی بر مدیریت غربی بوده است.
در بررسی اصول و مبانی مدیریت ژاپنی به چهار ویژگی و خصوصیت ممتاز در این مدیریت برمی‌خوریم که عیناً این چهار ویژگی در مدیریت علوی نیز وجود دارند . آن ویژگیها عبارتند از :
1- اعطای امنیت شغلی به کارکنان با استخدام مادام ا لعمر و قدردانی از تلاشهای آنان .
2- وجود نظام ارشدّیت که بر مبنای آن ملاک ارتقاء کارکنان ، تجربه و ابتکار افراد است .
3- مدیریت از پایین به بالا ، در مقابل مدیریت از بالا به پایین .
4- وجود شوراهای کارگری و اخذ تمامی تصمیمات سازمانی در این شوراها.
به طورکلی می‌توان محورهای اصلی مؤسسات و سازمانهای ژاپنی را بدین صورت بیان کرد :«از کارکنان، بوسیله کارکنان وبرای‌کارکنان».
در مدیریت علوی ، در انتخاب افراد برای پذیرش مسئولیت نهایت دقت و حساسیت صورت می‌گیرد و پس از انتخاب ، فرد از امنیت شغلی برخوردار است اما این امنیت شغلی تا زمانی است که فرد در حیطه مسئولیت خویش خطا نکند و از آنچه خدا و فرستادگانش فرموده‌اند تخطّی ننمایند که در این صورت از مسئولیت ساقط می‌شود اما اگر در راستای فرمان الهی حرکت کند نه تنها از امنیت شغلی برخوردار است بلکه از بهترین تشویقها و پاداشها نیز بهره‌مند است .
چنانچه امام علی (ع) وقتی که توصیه‌های لازم را در انتخاب قاضی به مالک اشتر می‌نماید، می‌فرماید : « پس از انتخاب قاضی ، هر چه بیشتر در قضاوتهای او بیندیش و آنقدر به او ببخش که نیازهایش برطرف گردد و به مردم نیازمند نباشد و از نظر مقام و منزلت ، آنقدر او را گرامی دار که نزدیکان تو ، به نفوذ در او طمع نکنند».
چنانچه ملاحظه می شود امام علاوه بر تشویق و پاداش مالی به پاداشهای روحی و معنوی نیز توجه دارد .امام همچنین در انتخاب افراد برای پستهای بالاتر (نظام ارشدّیت) عامل تجربه و سابقه را بسیار مهم می‌داند تا آنجا که می‌فرماید : « تجربه پیران از آمادگی رزمی جوانان برتر است » .
در جای دیگر فرموده‌اند : «حفظ و به کارگیری تجربه ، رمز پیروزی است»و در جای دیگر زیان استفاده نکردن از تجربیات دیگران را چنین بیان می‌کنند : «آن کس که از آزمایشها و تجربیات دیگران سودی نبرد ، از هیچ پند و اندرزی سود نخواهد برد و کوته‌فکری دامنگیر او خواهد شد تا آنجا که بد را خوب ، و خوب را بد می‌نگرد».
لذا در مدیریت علوی نیز عامل «تجربه» نقش کلیدی در گزینش و انتصاب افراد (نظام ارشدّیت) دارد . ویژگی دیگری که در مدیریت علوی وجود داشته و امروزه به عنوان یکی از رموز موفقیت مدیریت ژاپنی نیز محسوب می‌شود ، مدیریت از پایین به بالا می‌باشد . در مدیریت علوی ، مردم نسبت به حاکم بی‌تفاوت نیستند و حاکم ، مستبد و خودرأی نیست لذا حضرت علی (ع) به مالک توصیه می‌نماید : «نباید بگویی من مأمورم و معذور ، دستور می‌دهم پس باید اطاعت کنید ، این شیوه مغرورانه دل را فاسد ، دین را بی‌حرمت و نعمت را زایل می‌سازد».
از سوی دیگر حاکم (مدیر) وظیفه دارد که در کلیه امور با اهل خرد و مردم دانا به گفتگو و مشورت بنشیند و بهترین رأی و نظر را برگزیند . امام در سخن زیبایی می‌فرماید :« هیچ پشتیبانی همچون مشورت نیست».
و در جای دیگر فرموده‌اند : « هر کس خودرأی شد به هلاکت رسید و هر کس با دیگران مشورت کرد، در عقلهای آنان شریک شد».
لذا عالی ترین شکل مدیریت مشارکتی را می‌توان در مدیریت علوی یافت و شوراهای کارگری در مدیریت ژاپنی، امروزه با بهره‌گیری از این اصل به توفیقات شگرفی نایل آمده‌اند .
از مقایسه تطبیقی نظریه‌های مذکور با مدیریت علوی به خوبی استنباط می‌شود آنچه پایه و مایه موفقیت و کامیابی مدیریت امروز محسوب می‌شود ، به کاملترین شکل در سیزده قرن پیش در مدیریت اسلامی و علوی آمده است و حال اینکه چرا با وجود داشتن چنین گوهرهای گرانبهایی جامعه اسلامی ما از رشد و پیشرفت و ترقی آن چنان که شایسته آن است ، محروم مانده ، سؤالی است که باید پاسخ آن را در وجود خود بیابیم، چرا که :
اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست از مسلمانی ماست

مدیریت علوی نیاز عصر جدید

مدیریت در جهان از عظیم‌ترین و باارزش‌ترین سرمایه‌ها و ارکان هر جامعه محسوب مى‌شود. بنابراین پرورش و آموزش مدیرانى کارآمد، فعال و خلاق در تمام سطوح جامعه یکى از وظایف جوامع بشرى است. زمانى مى‌تواند یک جامعه به سوى تکامل پیش رود که مدیران لایق و کاردان در آن به فعالیت مشغول باشند. هرگز نمى‌توان بدون وجود سیاستمداران، برنامه‌ریزان و مدیران آگاه و توانمند به توسعه مطلوب دست یافت. امروزه مدیران باید به حکم ضرورت از آخرین یافته‌هاى علمى اطلاعات کافى داشته باشند. اگر مدیران افرادى ناآگاه یا بى‌اطلاع و غیرخلاق باشند جامعه را به سوى تباهى سوق خواهند داد. به گفته مولاى متقیان در نهج‌البلاغه “اینان محور مرکزی، نگه‌دارنده سنگ آسیا و عمود برپا دارنده خیمه زندگى اجتماعى‌اند.”
تعریف مدیریت
مدیریت همانند عشق و زیبایى مقوله‌اى است که هرکس وجود آن را درک مى‌کند اما نمى‌تواند آن را تعریف کند. تعریف مدیر دشوار است اما وقتى آن را ببینید، مى‌شناسید. مدیریت مقوله‌اى است در علم جامعه‌شناسى که بیشترین مطالعات روى آن انجام شده و کمترین درک از آن وجود دارد. در این زمینه مى‌توان چهار راهبرد یا چهار شاخص یا چهار نوع مهارت انسانى مشترک در مدیران را تعریف کرد؛
1- مدیریت متمرکز بر هدف و داراى چشم‌انداز راهگشا
2- مدیریت معنابخشى و جهت‌دهى به چشم‌انداز
3- مدیریت اعتماد و اعتمادسازی
4- مدیریت خویشتن و جستجو براى آگاهى و عزت‌نفس
مدیران چگونه در راه تحقق رویاهاى خود معنا مى‌آفرینند؟
هدف مدیر تنها توضیح یا آشکارسازى نیست، بلکه خلق معناست. یکى از عوامل ضرورى در مدیریت ظرفیت تاثیرگذارى و ایجاد معنا براى اعضاى سازمان است. انسان‌ها نیازمند هدف‌هاى بامعنا هستند. هدف نهایى نباید چندان کهنه و قدیمى باشد که از برانگیختن و به‌شوق درآوردن کارکنان باز بماند، بلکه باید بامعنا و پرطنین باشد. کار مدیران این است که جهت حرکت را مشخص کنند و به‌ کار معنا بدهند. اگر هدف و معناى کار را به کارکنان گوشزد کنیم، کارایى و بهره‌ورى آنها تقویت مى‌شود. انسانها نه تنها دنبال هدف هستند، بلکه مى‌خواهند در محیط کار نیز حکمت و معناى کار براى آنها معلوم باشد. محیط کار بسیارى از کارکنان را سرگرم مى‌کند، اما دل و جان آنها را درگیر نمى‌کند. رضایت شغلى و بامعنا بودن محیط کار با هم خیلى فرق دارند. از نظر بیشتر افراد رضایت یعنى پیروى از معیارها. مى‌توانیم آنچه را از ما مى‌خواهند و توقع دارند، انجام دهیم اما معنادار بودن این نیست. در محیط هدفمند و بامعنا، کمتر پاى بایدها و توقعات در میان است و بیشتر به رسالت و خشنودى‌ها پرداخته مى‌شود. انسان‌ها دوست دارند کار خوب انجام دهند. مى‌خواهند حاصل چند ساعتى که در محیط کار مى‌گذرانند بیش از آن چیزى باشد که تولید مى‌کنند. با چرب‌زبانى و شیرین سخنى نمى‌توان افراد را از کار عادى به جهاد واداشت.
جایگاه مدیریت خویشتن و خودشناسى کجاست؟
مدیریت خویشتن عبارت از شناخت مهارت‌هاى خود و به‌اجرا گذاشتن موثر آنهاست. مدیریت خویشتن مقوله‌اى بسیار حساس است و بدون آن رهبران و مدیران بیشتر صدمه خواهند زد تا اینکه کار خوب انجام دهند. یک مدیر ناوارد، درست مثل یک پزشک ناوارد، زندگى را تلخ مى‌کند. پایه و اساس مدیریت، خودشناسى است.
خودشناسى از کجا آغاز مى‌شود؟
ما همگى براى کشف توانایى‌هاى ذاتى خود، شناخت خود و بازگشت به خویشتن، در طول زندگى با چالش‌هاى زیادى مواجه هستیم. اولین قدم در راه خودشناسی، فهم نقاط قوت و ضعف خویش است. هیچ‌کس جز خود فرد نمى‌تواند به او یاد دهد که خودش باشد و خودش را تشریح کند. یکى از مهمترین درس‌هاى مدیریت، گوش دادن به نداى درون است، اما در عین حال درس‌هاى دیگرى نیز براى خودشناسى وجود دارند مانند توجه به این نکات که هرکس بهترین معلم خود است، باید مسئولیت‌‌پذیر بود و از هیچ‌کس گله نکرد. شما مى‌توانید هرچه را که مى‌خواهید یاد بگیرید. درک حقیقی، انعکاس تجربه‌هاى شماست.
مدیران افرادى هستند که قادرند خود را کاملا توصیف کنند، یعنى مى‌دانند که هستند، نقاط قوت و ضعفشان چیست و چگونه نقاط قوت خود را بروز دهند و نقاط ضعف خود را جبران کنند. آنها مى‌دانند که چه مى‌خواهند، چرا مى‌خواهند و چگونه باید ارتباط برقرار کنند و به هدف‌هایشان دست یابند. افرادى که نمى‌توانند خود را بیابند یا بازگشت به خویشتن داشته باشند مجبورند ایده‌هاى دست دوم داشته باشند و نقشى را که دیگران براى آنها نوشته‌اند، بازى کنند.

شخصیت یا منش مدیر

یکى از مهمترین عنصر مدیریت، شخصیت و منش است. منش، لباس عاریتى نیست بلکه هویت انسان است. منش اسلوب و روشى سطحى و ظاهرى نیست. مدیران باید نسبت به زیردستان خود صداقت و همدلى داشته باشند و به تعهدات و وعده‌هاى خود پایبند بمانند و گفتار و کردار آنها بر هم منطبق باشد. در مدیران راستین بین حرف و عمل فاصله‌اى نیست. منش، صداقت در گفتار و کردار است. مدیران راستین کسانى‌اند که شخصیتى نیرومند دارند و در اصول خود ثابت‌قدم هستند. کسب منش و آموختن قضاوت درست از هر کار دیگرى مشکل‌تر است.
آیا مدیران مدیر به دنیا مى‌آیند یا ساخته مى‌شوند؟
این گفته را که مدیران، مدیر به دنیا مى‌آیند نه اینکه ساخته مى‌شوند و اینکه بعضى‌ها مى‌گویند مدیران با نیرو و نبوغى خارق‌العاده که در آینده به کار مدیریت آنها مى‌آیند، پا به جهان مى‌گذارند باور نکنید. حقیقت آن است که ظرفیت‌هاى مدیریتى را مى‌توان فرا گرفت. البته یاد گرفتن آسان نیست، فرمول ساده‌اى وجود ندارد که مثل کتاب آشپزى راه را نشان دهد، بلکه مدیر شدن طى فرآیندى عمیق، انسانى و پر از سعى و خطا و پیروزى و شکست حاصل مى‌شود. یادگیرى مدیر شدن تا حدى شبیه یاد گرفتن پدر شدن یا عاشق شدن است. بنابراین مدیریت قابلیتى اکتسابى است نه فطری. در بدن انسان هیچ‌ ژنى وجود ندارد که خاصیت مدیریتى داشته باشد. هنر مدیریتى اصولا حین کارآموخته مى‌شود. هیچ‌کس هنر مدیریتى خود را در اثر گذراندن چند واحد درسى دانشگاهى یا در اثر گرفتن مدرک کارشناسى ارشد یا دکتراى مدیریت به دست نیاورده است. مدیران این هنر را عمدتا از روساى در سازمان چه خوب و چه بد یاد مى‌گیرند.

مدیران امروزی

در این زمانه نوع مدیریت عوض شده است. کسانى که گمان مى‌کنند یک تنه مى‌توانند همه کارها را روبه‌راه کنند، به خطا مى‌روند. پیدایش گروه، تیم، انجمن و مطرح شدن عناوینى نظیر شرکت و مشارکت، همکارى و همیاری، نشانه پایان یافتن عصر “مردان بزرگ”‌ است. گوهر این زمانه مشارکت و همکارى دسته‌جمعى است. باید این فکر را کنار گذاشت که اعتبار همه دستاوردهاى بزرگ، حاصل کارهاى شخص اول سازمان است.
گاه تصور مى‌شود که مهارتهاى مدیر مقوله‌اى فطرى و ذاتى است و با تولد آدمى همراه است، یعنى مدیران مدیر به دنیا مى‌آیند، نه اینکه ساخته مى‌شوند. این نظریه “مرد قهرمان”‌بود وقتى این نظریه در توضیح مدیریت شکست خورد، نظریه دیگرى جایگزین آن شد که معتقد بود حوادث بزرگ مدیران را مى‌سازد.

مهرورزى

مهرورزیدن و دوست داشتن دیگران یکى از بزرگترین راز کامیابى هر مدیر است.
قدرت عشق و قانون محبت و نیک خواهی، گره‌گشاى هر مشکل و گرفتارى است.
چند نکته پیرامون شیوه مهرورزیدن و رسیدن به آرامش در مدیریت؛
-در همه کارهایتان تعادل داشته باشید. در هیچ کارى نه افراط خوب است و نه تفریط.
-اولین و مهمترین خصوصیت شخصى که به لحاظ عاطفى پخته است، داشتن تصویرى خوب از خویشتن در ذهن است. وقتى شخص خود را پذیرفت، مى‌تواند دیگران را نیز بپذیرد و به کار و حال و وضع آنان توجه کند (جوینپر 1376.)
یک انسان بالغ و یک مدیر کاردان، آماده پذیرش راههاى جدید است. او سازمان یافته است، اما اسیر روش‌هاى خود نیست و آمادگى دارد که بگوید: “نمى‌دانم” یا “اشتباه کردم”.
موفقیت، ثروت وقدرت گاهى به انسان کمک مى‌کنند نه همیشه.
-وقتى یک مدیر هوشیار و دانا بداند که هرچه بیندیشد، مى‌تواند خلق کند، پس هر چه را جستجو کند، مى‌یابد. مدیر عزیز! بلند شو و از خود شروع کن. بگو اول خودم را تغییر مى‌دهم، در خودم سازندگى روحى و اخلاقى ایجاد مى‌کنم و منیت‌هایم را از بین مى‌برم، سپس به دنبال چگونه بهتر زیستن مى‌گردم.
-یکى از راههاى کامیابى و رسیدن به آرامش، استفاده از واژه نعمت‌آفرین “چگونه” به جاى واژه اعتراض‌آمیز “چرا”ست. مثلا به‌جاى این که بگویى چرا این کار را نکردید؟ چگونگى انجام آن کار را به دیگران بنمایانید.
همان‌گونه که مى‌اندیشید عمل کنید. وقتى در اندیشه خود نسبت به دیگران منفى‌نگرى و پیشداورى دارید، چگونه مى‌توانید محیطى آرامش‌بخش داشته باشید. (کاکیا 1383)
-پژوهش‌ها نشان مى‌دهند که فرسوگى از کار، در بسیارى از مدیران مدرسه‌ها با اندیشه‌هاى منفى آغاز مى‌شود و پیامدهاى نامطلوبى به‌دنبال دارد.
-براى اینکه بتوانیم به خوشبختى و آرامش که هدف همه مدیران سازمان‌ها و در کل هدف همه انسان‌هاست برسیم باید با توکل به نیروى لایزال الهى و تکیه بر معبود یاس را به امید و کینه را به محبت تبدیل کنیم. خداى رحمان‌نجات بخش ما انسانها و بهترین یارى‌دهنده است.
-دانا و آگاه بودن در زمینه‌اى که بر آن مدیریت مى‌کنیم، از اصلى‌ترین شرط‌هاى برنده شدن در فعالیت مدیریتى است. بالا بردن دانایی، وظیفه اصلى هر مدیرى است. مطمئن باشیم که اگر از موضوعى درک درستى نداشته باشیم، نخواهیم توانست در مدیریت آن موفق شویم. براساس این اصل باید بخشى از فعالیت‌هاى روزانه ما به گسترش دامنه آگاهى‌هایمان اختصاص یابد.
-مدیران موفق که دائم به برنده شدن فکر مى‌کنند، از لحاظ فکرى سختگیرترین انسان‌ها هستند و این سختگیرى را ابتدا از خود شروع مى‌کنند. آنها همواره خود را در برابر سوالات سخت قرار مى‌دهند و ده‌ها راه با پاسخ براى پرسش‌هاى خود ردیف مى‌کنند. اگر به دنبال رسیدن به هدف و نیز خودشناسى هستید و مى‌خواهید در راه برنده شدن گام بردارید، مطمئن باشید که با طرح سوالات سخت و دشوار و صرف وقت براى پاسخ به آنها موفق خواهید شد.
هرچند ممکن است از لحاظ فکرى بر خود و دیگران سخت بگیرید، ولى در رفتار با همکاران خود انعطاف را فراموش نکنید. شما مدیر هستید در جاهایى که لازم است خود را به همکارانتان نزدیک کنید و در جایى دیگر در حد نیاز از آنها دورى جویید. در واقع انعطاف مدیر تشابه فراوانى باگرماى آتش دارد. اگر بیش از حد لازم به همکاران خود نزدیک شوید، گرماى شما آنها را اذیت خواهد کرد واگر بیش از حد از آنها دور شوید، سرما بر دلها حاکم خواهد شد.

مدیریت مولاى متقیان علی(ع)

مولاى بزرگ عالم بشریت علی(ع) ضمن انتصاب مالک اشتر به ولایت مصر، فرمانى به ایشان عطا نمودند که طى آن وظایف یک مدیر را براى ایجاد محیطى سالم کاملا مشخص فرمودند که رعایت اصول آن مى‌تواند در تمامى زمان‌ها ایجاد بهداشت روانى یا “بهره‌وری”‌ مفید را در پى داشته باشد.
در اینجا به جملاتى از این بزرگوار اشاره مى‌شود؛
1-ارزشیابى موقعیت حال و گذشته
در ابتدا ایشان توجه مدیران را به ارزشیابى موقعیت و وضعیت حال و گذشته محلى که مسئولیت رهبرى آن به عهده‌شان گذاشته مى‌شود جلب مى‌نماید؛
“اى مالک بدان من تو را به شهرهایى مى‌فرستم که دست خوش دگرگونى‌ها شده است گاهى بر مردم عدل و داد جارى شده و گاهى ظلم.”
2- توجه به نظرات افراد تحت نظارت
توجه ایشان به نظریات و دیدگاه‌هاى افراد تحت نظارت از دیگر امور مربوط به مدیریت است؛
“و مردم در کارهاى تو نگاه مى‌کنند همان‌طور که تو در کارهاى مسئولان قبل از خود مى‌نگری.”
3- توجه به قضاوت‌هاى افراد تحت نظارت
ایشان به نقش واهمیت قضاوت‌هاى افراد تحت نظارت تا حدى که رضاى خداوند بستگى زیادى به رضایت خلق او دارد توجه دارند؛
“و مردم درباره تو آن مى‌گویند که تو درباره آنان مى‌گویى و به درستى که صالحین و نیکوکاران به آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى مى‌نماید شناخته مى‌شوند.”
4- خودسازى و جهاد اکبر
اشاره بعدى ایشان به اهمیت دادن یک مدیر سازنده و موفق به جهاد اکبر، خودسازى عمل صالح و در اختیار گرفتن هواهاى نفسانى است؛
“پس بهترین ذخیره خود را عمل صالح بدان، هواى نفس خویش را در اختیار گیر و بر نفس خود بخیل باش در آنچه براى تو حلال نیست زمام آن را کنترل کن.”
5-عشق و محبت و رافت بر افراد تحت نظارت
یک مدیر باید قلبش مملو از محبت و عشق ورافت به افراد تحت نظارت خود باشد؛
“قلب خود را از مهربانى و محبت بر زیردستان و دوستى ورزیدن با آنان و لطف و مهربانى کردن با همگان سرشار ساز.”
6- عدم ترور شخصیت و انتقام‌جویى از افراد تحت نظارت
هدف یک مدیر در هیچ شرایطى نباید انتقام‌جویی، ترور شخصیت و سرکوبى افراد تحت نظر باشد؛
“مانند جانور درنده‌خو نباش که خوردن(نابودن کردن) ایشان را چون شکارى غنیمت شمارى زیرا مردم دو دسته‌اند: دسته‌اى برادر دینى تو هستند و دسته دیگر در آفرینش با تو همسان‌اند.”
7-داشتن گذشت واغماض و تعامل
گذشت داشتن و روحیه اغماض و عفو باید یکى از صفات بارز مدیریت باشد؛
“اگر گناهى از آنان سرزد یا علت‌هایى بر آنان عارض شود و به نحو عمد یا سهو خطایى از دست آنان سرزند از خطا و گناهش درگذر، همان‌طور که تو دوست دارى خدا تو را ببخشد و گناهت و خطایت را عفو کند، چون تو مافوق آنانى و آن که بر تو ولایت دارد از تو برتر است و خدا از آن که تو را ولایت داد نیز بالاتر است.”
8- توجه به حق تعالى در کلیه لحظات
یک مدیر باید هر لحظه خود را در محضر خدا بداند تا ضمن استفاده مفید از تمامى لحظات خود صبر و استقامت در کار را پیشه سازد؛
“خداوند انجام امورآنان را از تو خواسته و آنان را وسیله آزمایش تو قرارداده.”
9- عطوفت با افراد تحت نظارت
ایشان کم صبرى و عدم گذشت با افراد تحت نظارت را تا حد محاربه با خداوند سبحان جرم و گناه دانسته و بر عطوفت بر مردم تاکید فرموده‌اند؛
“و خود را آماده جنگ با خدا مکن چون از کیفر او در امان‌ نخواهى بود و در عفو و بخشش از او بى‌نیاز نخواهى بود.”
10- تصمیم‌گیرى با تعمق
تاکید بر تصمیم‌گیرى با تعمق و عدم شتاب‌زدگى بخصوص در هنگام خشم که از آفات بزرگ موفقیت در امر مدیریت است؛
“به بخشش پشیمان مشو و بر کیفر و عقوبت مردم شادى مکن. به خشمى که مى‌توانى خود را از آن برهانى شتاب مکن.”
11- نفى شیوه دیکتاتوری
مدیریت مبتنى برزور و فشار ومدیریت فرعون‌گونه از دیدگاه امیر مومنان(ع) به کلى نفى شده و مدیریتى مقبول است که مبتنى بر تسلط بر قلب‌ها باشد. روشى که کرامت انسان رادرراس قرار مى‌دهد و معتقد است اصل انسان است و سود و بهره‌ورى فرع اوست. روشى که پیامبر اعظم (ص) و معصومین پیرو آن بودند نه مدیریت با روش فرعونى که از روش تحقیر و ارعاب استفاده مى‌کرد و موفق هم بود چرا که مردم او را اطاعت مى‌کردند. ولى کسانى که به این روش تن در مى‌دهند از کرامت انسانى خود خارج مى‌شوند و کسى که از محتواى انسانى خود خارج شود فاسق است. اگر ما در مدیریت، کرامت انسان‌ها را بشکنیم ممکن است به هر گناهى تن در دهند و این بدترین روش اعمال قدرت است؛
“و مگو به من امر شده و من نیز امر مى‌نمایم و اطاعت بى‌چون وچرا مى‌کنم و باید اطاعت امرم بشود چون این کار باعث مى‌شود اولا دل خودت سیاه شود، ثانیا دین را تباه کنی، ثالثا اوضاع دگرگون شده باعث نزدیکى بلا و آفت شود.”
12-انتقادپذیرى و عدم خودبزرگ‌بینی
مبارزه با غرور و خودبزرگ بینى نیز از مسائل مهم در امر اداره امور است چرا که این امر سبب مى‌شود مدیر نتواند به نواقص کار خود پى ببرد؛
“وهرگاه از قدرتى که دارى کبر و نخوتى در تو پدید آید که خود را بزرگ بشماری، بزرگى حکومت خد راا که برتر از توست نگاه کن”.
“ و نگاه کن بر قدرتى که او بر تو دارد و تو آن قدرت را ندارى واین چنین نگریستن سرکشى وغرور تو را مى‌خواباند.”
13- عدل و داد و میانه‌روى در امور
رعایت در برقرارى عدل و داد وانجام امور مطابق دستورات الهى با میانه‌روى و در نظر داشتن رضایت مردم نیز از دیگر وظایف مدیریت است؛
“و باید از کارها آن را بیشتر دوست داشته باشى که میانه‌روى در حق باشد (نه افراط و تفریط) و فراگیرتر در عدل وباعث رضایت مردم و رعیت باشد.”
“چون نارضایتى عموم مردم خشنودى افراد خاص را بى‌اثر مى‌کند و خشم افراد خاص به خشنودى عامه مردم زیانى نمى‌رساند.”
از بیانات آن امام بزرگوار مى‌توان چنین استفاده کرد که آنچه از نظر ایشان در درجه اول اهمیت قراردارد حفظ بهداشت روانى جامعه است و این امر امکان پذیر نیست مگر اینکه مدیرانى آگاه، ثمربخش و موفق امور را در دست گرفته جامعه را در راستاى این اهداف متعالى سوق دهند.

عملکرد امام علی (ع) در عزل و نصب کارگزاران

1- عزل کارگزاران نالایق : امام علی (ع) در اولین اقدامش در زمینه اصلاحا ت اداری، آن استانداران را که فقط بر اساس روابط منصوب شده و دارای ضوابط ذکر شده نبودند، عزل نمود.
2- انتخاب کارگزاران شایسته : امیرمؤمنان علی (ع) تمام تلاش خویش را بکار گرفت تا بر اساس اصل مهم رعایت اهلیت یا شایسته سالاری، کارگزاران شایسته ای را برای انجام امور بگمارد.
3- مشخص نمودن دقیق وظایف کارگزار :علی (ع) هرگاه فردی را جهت انجام مسئولیتی بر می گزید، طی فرمانی وظایف او را بطور دقیق مشخص نموده از کوتاهی و خیانت در انجام امور بیم می داد و بدینوسیله امکان هر گونه بهانه جویی را سلب می نمود.
4- و اگذاری مسئولیت: واگذاری مسئولیت بر اساس توانائی و دادن اختیارات بر اساس مسئولیت را بنا نهاد. چون معیار واگذاری مسئولیتها لیاقت و توانایی است، لذا در حکومت علی (ع) حتی استانداردهای حضرت وظایف و اختیارات یکسانی نداشتند. آن عده از یارا ن حضرت که کاملاً مورد اعتماد بوده و از لحاظ توانایی های فکری و اجرائی در حد بالایی بودند، به سمت استانداری مناطق حساس و بزرگ منصوب گشته و حضرت تقریباً تمام اختیارات خویش را به عنوان ولی امر مسلمین در آن مناطق به ایشان تفویض می نمود.
5- تأمین مالی و رفاهی کارگزاران :سیاست مالی امام علی (ع) در قبال کارگزاران دولتی، دو وجه داشت : مخاطب یک وجه آن مدیران ارشد نظام بودند و مخاطب وجه دیگر آن مابقی کارگزاران دولت . امام (ع) در تأمین حقوق کارگزاران و تلاش جهت بهبود وضعیت معیشتی ایشان به مالک اشتر چنین دستور می دهند: “سپس به ایشان (کارگزاران) حقوق فراوان بده، زیرا این کار ، آنها را در اصلاح خویش تقویت می کند و به دنبال خیانت و رشوه نمی روند و از خیانت در امو ا لی که در اختیار آنهاست بی نیاز می سازد . به علاوه، چنانچه از دستور تو سرپیچی کردند و در امانت خیانت ورزیدند، حجت بر آنها تمام است و می توانی متخلف را تنبیه کنی ” . اما سیاست علی (ع) در قبال مدیران ارشد نظام ((ان الله فرض علی ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره.)) بود. یعنی خداوند بر پیشوایان دادگر واجب گردانیده است که زندگی خود را با طبقه ضعیف تطبیق دهند که رنج فقر ، مستمندان را ناراحت نکند.
6- نظارت مستمر و دقیق بر عملکرد کارگزاران و اطرافیان:درنظر ایشان نظام بازرسی و بازرسان ، چشم حکومت محسوب می شوند و حکومتی که نظام بازرسی صحیح و مطمئن نداشته باشد، همانند کوری است که معایب را نمی بیند و در منجلاب عیوب و مفاسد غوطه ور می شود.
7- برخورد با کارگزار متخلف :سیاست امام علی (ع) در برابر کارگزارانش ، سیاست پیشگیری از جرم است. لذا تمام شرایط پیشگیری (گزینش ، مشخص کردن وظایف،‌ تأمین مالی، بازرسی دقیق و …) را بکار می گیرد. حال اگر با تمام این شرایط کسی تخلفی می کرد، دیگر هیچ بهانه ای برای عدم برخورد با او وجود نداشت .

رانت خواری و مدیریت علوی

اصطلاح رانت خوارى که به تازگى در ادبیات کشورمان به کار برده مى شود، به معناى استفاده مادى و معنوى از ارتباطات ویژه اى با مدیران و مسئولان داشته و از نزدیکان و خواص آنان به شمار مى روند، انتظارات خاصى از آن ها دارند و سعى مى کنند از این قرابت و موقعیت ویژه استفاده کرده ، و از منابع و امکانات سازمان بیش تر از دیگران استفاده کنند، و منافع مادى و معنوى فراوانى براى خود جلب کنند.
امام على (ع ) با توجه به این خصلت اطرافیان ، به مالک اشتر توصیه مى کند که مراقب اطرافیان باشد و امتیاز ویژه اى در اختیار آنان قرار ندهد؛ به طورى که دیگران از این کار متضرر شوند. ایشان مى فرماید:
و لا تقطعن لاءحد من حاشیتک و حامتک قطیعه و لا یطمعن منک فى اعتقاد عقده تضر بمن یلیها من الناس فى شرب اءو عمل مشترک یحملون مؤ ونته على غیرهم فیکون مهنا ذلک لهم دونک ، و عیبه علیک فى الدنیا و الآخره ؛ و به هیچ یک از اطرافیان و بستگان خود زمینى از اراضى مسلمان وا مگذار؛ و باید طمع نکنند که قرار دادى با آن ها منعقد سازى که مایه ضرر سایر مردم باشد، خواه در آبیارى یا عمل مشترک دیگر؛ به طورى که هزینه هاى آن را بر دیگران تحمیل کنند، که در این صورت سودش براى آن هاست و عیب و ننگ آن براى تو در دنیا و آخرت .
از این سخن مولاى متقیان امام على (ع ) مى توان استنباط کرد که سلوک و سیره عملى مدیر یا مسئول باید به گونه اى باشد که اطرافیان طمع نکنند و انتظار نداشته باشند که او به نفع آنان و به ضرر دیگران کارى را انجام دهد. مدیر و مسئول باید به طورى رفتار نماید که نزدیکان و اطرافیان او بدانند و یقین داشته باشند که او مرتکب کارى نخواهد شد که به نفع نزدیکان خود باشد و سایر مردم از این امر متضرر گردند. بنابراین ، مدیر باید با سلوک و روش عملى خود از انتظارات و طمع هاى بیجا و بى مورد نزدیکان و اطرافیان خود پیشگیرى نماید؛ و طورى رفتار کند که آنان چنین توقعاتى از او نداشته باشند.
نمونه هایى از مراقبت و برخورد امام على (ع ) با اطرافیان
امام على (ع ) نه تنها به کارگزاران ارشد خود توصیه و سفارش اکید مى کرد تا مواظب اطرافیان خود بوده و مانع زیاده خواهى و امتیاز طلبى آنان شوند، که خود نیز در این مورد نسبت به نزدیکان و اطرافیان خویش این گونه بود، و بسیار سخت مى گرفت . در منابع و متون روایى و تاریخى ، موارد متعددى از برخورد آن حضرت با اطرافیان خویش و پرهیز ایشان از دادن هر گونه امتیاز ویژه به آنان وجود دارد. به عنوان نمونه ، به چند مورد اشاره مى کنیم :
از موارد برخورد سخت گیرانه آن حضرت در مقابل زیاده خواهى و امتیاز طلبى نزدیکان ، برخورد آن حضرت با برادرشان عقیل است . آن حضرت در یکى از خطبه هاى خود این گونه تعریف مى کند:
و الله لقد راءیت عقیلا و قد اءملق حتى استماحنى من برکم صاعا وراءیت صبیانه شعث الشعور، غبر الاءلوان من فقرهم کاءنما سودت وجوهم بالعظلم وعاودنى موکدا و کرر على القول مرددا، فاءصغیت الیه سمعى فظن اءنى ابیعه دینى واتبع قیاده مفارقا طریقتى . فاءحمیت به حدیده ، ثم اءذنیتها من جسمه لیعتبر بها، فضج ضجیج ذى دنف من المها و کاد ان یحترق من میسمها، فقلت له : تکلتک الثواکل یا عقیل ! اءتئن من حدیده اءحماها انسانها للعبه و تجرنى الى نار سجرها جبارها لغضبه ! اءتین من الاءدى ولا اءئن من لظى ؟! ؛ سوگند به خدا همانا عقیل را دیدم که به شدت فقیر شده بود و از من مى خواست که یا صاع (سه کیلو) از گندم هاى شما را به او ببخشم .
کودکان او را دیدم که از گرسنگى موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته ، گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود. عقیل باز هم اصرار کرد و چند بار خواسته خود را تکرار نمود. من به او گوش فرا دادم . خیال کرد من دینم را به او مى فروشم و به دلخواه او قدم بر مى دارم و از راه و رسم خویش دست مى کشم ! (اما من براى بیدارى و هشیارى او) آهنى را در آتش ‍ گداختم ، سپس آن را به بدنش نزدیک ساختم تا با حرارت آن عبرت گیرد. ناله اى همچون بیمارانى که از شدت درد مى نالند، سر داد و چیزى نمانده بود که از حرارت آن بسوزد. به او گفتم : اى عقیل ! زنان داغدیده در سوگ تو بگریند، از آهن تفتیده اى که انسانى آن را به صورت بازیچه سرخ کرده ، ناله مى کنى ؛ اما مرا به سوى آتشى مى کشانى که خداوند جبار با خشم و غضبش ‍ آن را بر افروخته است ؟! تو از این رنج مى نالى و من از آن آتش سوزان نالان نشوم ؟!.
یکى دیگر از این موارد، داستان دختر امام على (ع ) است . على بن ابى رافع این داستان را چنین نقل مى کند:
من خزانه دار و کاتب على بن ابى طالب (ع ) بودم . در خزانه بیت المال گردنبند مرواریدى بود که در جنگ جمل به دست آمده بود. روزى دختر على بن ابى طالب (ع ) به من پیغام داد که شنیده ام که در بیت المال امیر المؤ منین (ع ) گردنبند مرواریدى است ، و آن در دست توست . من دوست دارم که آن را به من امانت بدهى تا در ایام عید قربان با آن زینت نمایم .
به او پیغام دادم که اى دختر امیر المؤ منین ! آیا به صورت امانت مضمونه مردوده (امانتى که باید برگردانید و اگر از بین برود شما ضامن آن هستید) مى خواهید؟ فرمود: آرى ، به صورت امانت مضمونه مى خواهم و پس از سه روز بر مى گردانم . سپس آن گردنبند را در اختیار ایشان قرار دادم
روزى امیر مؤ منان (ع ) آن گردنبند را دیده و شناخته بود. به دخترش فرمود: این گردنبند چگونه به دست تو رسیده است ؟! گفت : از على بن ابى رافع ، خزانه دار بیت المال امیر مؤ منان ، عاریه گرفته ام ، تا هنگام عید خود را با آن زینت کنم سپس به او برگردانم .
امیر مؤ منان ، کسى را دنبال من فرستاد، و من خدمت ایشان رسیدم . به من فرمود: اى پسر ابى رافع ! آیا به مسلمانان خیانت مى کنى ؟! عرض ‍ کردم : پناه مى برم به خدا از این که به مسلمانان خیانت کنم !.
فرمود: چگونه گردنبندى که در بیت المال مسلمانان بوده ، بدون اجازه من و بدون رضایت مسلمانان به دختر امیر المؤ منین عاریه داده اى ؟!.
عرض کردم : یا امیر المؤ منین ! او دختر شما است و از من خواست که آن را به صورت عاریه به او بدهم تا بر خود زیور آویزد، و من آن را به صورت عاریه مضمونه مردوده ، به او داده ام ، و خودم نیز از مال خویش آن را ضمانت کرده ام ؛ و بر من است که آن را سالم به جایش برگردانم .
فرمود: پس همین امروز آن را برگردان ، و مبادا دیگر چنین کارى را تکرار کنى که در آن صورت ، از طرف من تنبیه و عقوبت خواهى شد!.
سپس فرمود: سوگند یاد مى کنم که اگر دخترم این گردنبند را به صورت عاریه مضمونه مردوده ، نگرفته بود، او اولین زن هاشمى بود که به خاطر دزدى دستش را قطع مى کردم !.
این سخن حضرت به گوش دختر امام رسید. به پدر عرض کرد: اى امیر مؤ منان ! من دختر تو و پاره تن تو هستم ، چه کسى شایسته تر از من که از این گردنبند استفاده کند؟!.
امیر المؤ منین (ع ) به او فرمود: اى دختر على بن ابى طالب ! خود را از جاده حق منحرف نکن ، آیا همه زنان مهاجرین مى توانند در این عید با مثل چنین گردنبندى خود را بیارایند؟!.
على بن ابى رافع مى گوید: گردنبند را از او گرفتم و به جایش ‍ برگرداندم .

تصمیم گیری و مدیریت علوی

تصمیم ‌گیری ، فراگردی است که طی آن ، شیوه عمل خاصی برای حل مسأله یا مشکل ویژه‌ای ، برگزیده می‌شود. ( استونر ، 1982)
امروزه بخش مهمی از وقت و کار مدیران صرف حل مشکل و تصمیم گیری می‌شود به طوریکه می‌توان گفت وظایف اساسی برنامه‌ریزی ، سازماندهی ، رهبری و کنترل نیز مستلزم تصمیم‌گیری است . بر اثر تصمیم ، خط مشیها ، جریان امور و اقدامات آتی مشخص شده ، دستورات لازم صادر می‌گردند بنابراین تصمیم‌گیری چهارچوبی برای عملکرد کارکنان سازمان فراهم می‌سازد و از این رو ، نقش بسیار مهمی در مدیریت ایفا می‌کند . این اهمیت تا بدانجاست که سایمون ، تصمیم‌گیری را مترادف مدیریت می‌داند و معتقد است که فعالیت و رفتار سازمانی ، شبکه پیچیده‌ای از فراگردهای تصمیم‌گیری . همچنین یکی دیگر از صاحبنظران مدیریت به نام گریفیث ، تصمیم‌گیری را قلب سازمان و مدیریت تلقی می‌کند و معتقد است که تمام کارکردهای مدیریت و ابعاد سازمان را می‌توان بر حسب فراگرد تصمیم‌گیری توضیح داد.او معتقد است تخصیص منابع، شبکه ارتباطی ، روابط رسمی و غیر رسمی و تحقق اهداف سازمان به وسیله مکانیسمهای تصمیم‌گیری کنترل می‌شوند . از این رو ، تصمیم‌گیری به منزله کلید فهم پیچیدگیهای سازمان و عملکردهای مدیریت است.
در مدیریت اسلامی نیز توجه بسیاری به امر تصمیم‌گیری شده است تا آنجا که امام علی (ع) تصمیم فرد را برابر با میزان عقل و اندیشه او می‌داند و در جای دیگر ، تصمیمی را که بر مبنای عقل و خرد اتخاذ شده باشد ، نجات بخش معرفی می‌نماید.
در قران ، سه مرحله برای تصمیم‌گیری بیان شده است : 1- مشورت 2- اتخاذ تصمیم 3- توکل بر خداوند.
مطالعه زندگی پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار علیهم السلام ، نشان می‌دهد که حتی با داشتن علم سرشار الهی و ارتباط با سرچشمه جوشان وحی ، هرگز در امور مهم بدون مشورت تصمیم‌گیری نمی‌کردند . خود پیامبر (ص) به این مطلب تصریح فرموده‌اند که : « خدا و رسول او از مشورت بی‌نیازند اما خداوند آن را وسیله رحمت برای امت من قرار داد ، زیرا کسی که به مشورت بنشیند ، به پیشرفت و سعادت می‌رسد و هر کس آن را ترک نماید ، گمراه و سرگردان می‌شود .
امام علی (ع) در لزوم مشورت قبل از تصمیم‌گیری می‌فرماید : « کسی که استبداد رأی داشته باشد ، هلاک می‌شود وهرکس با مردان بزرگ مشورت کند ، در عقل و دانش آنها شریک شده است .
از آنجا که یکی از مهمترین مراحل فرایند تصمیم‌گیری ، گردآوری اطلاعات جامع و موثق برای اخذ تصمیم می‌باشد ، مشورت و نظرخواهی از دیگران به خصوص صاحبنظران و افراد مجرب می‌تواند کمک بزرگی در گردآوری اطلاعات باشد و شخصی که این گونه رفتار ننماید ، قطعاً دچار سرگردانی و پشیمانی خواهد شد . چنانچه امام علی (ع) می‌فرماید : « مخالفت با نظر و مشورت دانشمندان با تجربه ، موجب سرگردانی و حیرت بوده و سبب پشیمانی خواهد شد » .
در مدیریت اسلامی ، تصمیم‌‌گیری تنها با اتخاذ تصمیم پایان نمی‌پذیرد بلکه پس از اتخاذ تصمیم باید به خدا توکل کرد و از درگاه لایزال الهی مدد خواست و امور خویش را بدو واگذار نمود البته پرواضح است که این واگذاری امور ( توکل ) پس از بررسی کامل اسباب و عوامل عرفی و عقلایی و تلاش فکری و عملی خود و دیگران (تصمیم‌گیری) خواهد بود .
گاهی در تصمیم‌گیری ممکن است فرد یا گروه تصمیم‌گیرنده به سبب مخاطرات ناشی از تصمیم ، ترس و وحشت داشته باشند و یا در نتیجه مردد باشند . توکل بر نیروی بیکران الهی ، ترس و وحشت و تردید را از بین می‌برد و دل انسان را آرام می‌سازد و این از ویژگیهایی منحصر به فرد تصمیم‌گیری در مدیریت اسلامی است .
به طور کلی علل و عواملی که سبب ضعف در تصمیم‌گیری می‌گردند عبارتند از : تردید و دودلی ، ترس و وحشت از نتایج تصمیمات ، تسویف (کار امروز را به فردا انداختن ) ، عدم اعتماد به نفس ، پیروی از وسواس و هوای نفس و احتیاط بیش از حد که تمامی موارد مذکور را می‌توان با توکل بر نیروی بی‌کران الهی برطرف نمود . بنابراین اگر خالق حکیم می‌فرماید : « هر گاه به تصمیم رسیدید به خداوند توکل کنید ، به این علت است که از عوامل ضعف تصمیم‌گیری و نگرانیها و ناآرامیهای ناشی از آن در امان باشیم و بتوانیم تصمیماتی قاطع و استوار بگیریم .
قاطعیت در تصمیم‌گیری ، یکی از خصوصیات لازم برای مدیران می‌باشد و مدیر با این خصوصیت ، با برداشتن مشکلات از سر راه ، کاروان سازمان را هر چه سریعتر به سر منزل مقصود می‌رساند . البته نباید شلوغ کاریها ، بی‌گدار به آب زدنها ، استبدادها ، خشونتها و از موضع دیکتاتورها برخورد کردن را قاطعیت به حساب آورد . اینها تفاسیر غلطی است که از قاطعیت شده است و در مدیریت اسلامی جایگاهی ندارد .
می‌توان گفت آن گاه که مطالعات لازم برای انجام کاری صورت گیرد و پیشنهادها و نظرات دیگران جمع‌آوری شود و زمینه اجرای عمل از هر جهت فراهم شود ، تصمیم برخاسته از همه این تلاشهای آگاهانه را با جدیت و جرأت ، در چارچوب قانون اجرا کردن ، «قاطعیت» نام دارد .
امام علی (ع) می‌فرماید : « قاطعیت در تصمیم‌گیری ، نتیجه دوراندیشی است »
تحقیق و بررسی در سیره حکومتی امام علی (ع) به خوبی مشخص می‌سازد که او حاکمی دلیر و مدیری قاطع بود و در اخذ تصمیم ذره‌ای هراس و تردید به دل راه نمی‌داد و در انتخاب والیان و حاکمان ولایات و سرزمینهای اسلامی نیز ، چنین کسانی را برمی‌گزید لذا آن روز که مالک اشتر را به عنوان فرمانروای سرزمین مصر انتخاب می‌نماید ، او را چنین معرفی می‌کند : « همانا مالک ، در برندگی و قاطعیت ، چون شمشیری از شمشیرهای خداوند است که تیزی آن کند نمی‌شود و به هر جا که فرود آید ، ضربت آن بی اثر نیست .

سلوک مدیریت از دیدگاه امیرالمومنین (علیه السّلام)

اهمیت مدیریت از دیدگاه امام علی (علیه السّلام): امیر المومنین علی (علیه السّلام) مدیریت را محور و قطب می دانند، تمام مسایل را در جامعه اسلامی بر محور مدیر و مدیریت خلاصه می کنند و می فرمایند: «تدبیر و مدیریت خود سرمایه اندک را افزون می کند، اما مدیریت و تدبیر سوء و ضعیف سرمایه انبوه را نیز نابود و زائل می سازد.» امام علی (علیه السّلام) در جای دیگر می فرمایند: «رجعت و سیر قهقرایی چهار علت عمده دارد که مهمترین آن سوء مدیریت است.»
وظایف عام مدیریت اسلامی از دیدگاه امام علی (علیه السّلام)
1- ایمان و تقوا
یک مدیر در درجه نخست باید همانند هر انسان دیگر ایمان و تقوا داشته باشد. مدیر مومن، مطیع فرامین الهی است و می داند که اگر در جریان کارها شرایط سخت و دشواری برایش پیش آید و یا زمینه کارها بسیار آماده باشد و امور به سهولت در برابرش پدیدار گردد، در هر دو حالت روحیه خود را نباخته و خود را در مسیر اجرای فرامین الهی می بیند و با وقار و اطمینان خاطر کار را ادامه می دهد. توصیه امیرالمومنین علی (علیه السّلام) به مالک اشتر در این خصوص شنیدنی است؛ «ای مالک، مالک نفس خویش باش و آن را به دست هوی مسپار، نفس خویش را با ترک خواهش ها بکش و به هنگام سرکشی، عنانش را بکش که نفس پیوسته به بدی فرمان می دهد جز آنکه خدای رحم کند و در اجابت نفس در نارواها بخل بورزد و بدان که همانا بخل ورزیدن نسبت به نفس، مراعات انصاف است در آنچه که برای آن خوشایند یا ناخوشایند است.
2- اعتصام و اعتماد به خدا و نصرت الهی
اعتصام و اعتماد به خدا و نصرت الهی یکی از ابزارهای معنوی است که یک مدیر اسلامی می تواند برای انجام وظیفه خطیر مدیریت از آن استفاده کند تا از انجام کارها خسته و افسرده و مایوس نشود و سختی های بزرگ او را متزلزل نسازد. امام علی (علیه السّلام) در این خصوص می فرماید: «کسی که بر خدا توکل کند، ناهمواری ها و سختی ها بر او هموار و دستیابی به ابزار و امکانات رسیدن به هدف برای او آسان می شود.»
3- رعایت عدالت و انصاف
رعایت و برقراری عدالت یکی از مهمترین وظایف یک مدیر اسلامی است؛ عدالت مبنای همه حرکت های صحیح مدیریت است که در اثر وجود عدالت همه چیز در جای خود قرار می گیرد و هر کس کارش را به درستی انجام می دهد. مراعات بی طرفی بر مدیر واجب است و باید صرفنظر از اینکه یکی از دو طرف دوست صمیمی یا خویشاوند نزدیک اوست و اگر حق را به او ندهد ممکن است از وی رنجیده شود باید به دقت بررسی کند که حق به جانب کدام است. امیرالمومنین علی (علیه السّلام) در خصوص این وظیفه مدیریتی می فرمایند: «کسی که عادل باشد، دستور و حکمش نافذ خواهد بود.»
4- پرهیز از غرور و خودپسندی
یکی از بیماری های مهلک مدیریت، گرفتار عجب و خودپسندی شدن و اینکه به محض منصوب شدن به مدیریت، خود را بالاتر از دیگران ببیند و به افراد به دیده حقارت بنگرد و به همین دلیل تماس خود را با مردم قطع کرده و از آنان دوری گزیند.
مدیری که دچار خودپسندی می شود از جستجوی مرحله بهتری برای کار خود و بالا بردن سطح آن باز می ایستد و هم از دیدن و پذیرفتن نوع بهتری از کار مورد نظر باز می ماند و نیروی کمال گرای عقل خویش را فرو می نهد.
حضرت علی (علیه السّلام) در نامه خویش به مالک اشتر می فرمایند: «اگر قدرت و مقامی که به دستت رسیده برایت خودپسندی و عجب آورده و کبریا و عظمتی برای خود پنداشتی، ملک خدای را بالای سرت بنگر، بیندیش که قدرت هایی که تو در حق خود نداری او درباره تو دارد … که خدا هر جباری را ذلیل گرداند و هر گونه فخرفروشی را زبون سازد.»
5- پرهیز از استبداد و دیکتاتوری
خطرناک ترین روحیه ای که مدیر در اثر ابتلاء به خودپسندی و تکبر پیدا می کند روحیه دیکتاتوری و استبداد اوست. در چنین حالتی مدیر همه معیارهای حق و منطق و ملاک عدل و اخلاق را زیا پا می گذارد و برای کسب قدرت بیشتر و اعمال آن به هر عمل نادرست و ظالمانه ای دست می زند.
وظیفه مدیر ایجاد شرایطی است که افراد، داوطلبانه و آگاهانه از دستورات و قوانین پیروی کنند. زیرا انسان در برابر هر گونه ظلم و زور به طور آشکار یا پنهان، مقاومت می کند. زورگویی و استبداد از نشانه های ناتوانی است و به تعبیری آنجا که منطق نباشد، از زور استفاده می شود.
امام علی (علیه السّلام) می فرمایند:« مبادا بگویی، من نیرومندم، امر می کنم و دستوراتم اجرا می شود، زیرا این روش موجب فساد فکر، تضعیف دین و نزدیک شدن به انحراف است.»
امیرالمومنین علی (علیه السّلام) شخص مدیر را به توجه دائم به اینکه او خود زیردست رده های بالاتر از خود است و مدیران بالاتر از او نیز در قلمرو فرمانروایی و حاکمیت الهی قرار دارند، دعوت می کند و به مالک می فرمایند: «پس هر آینه تو بالاتر از آنهایی و ولی امر تو بالاتر از توست و خدا بالاتر از کسی است که تو را به مدیریت و فرماندهی و فرمانروایی گمارده است.»
و باز در جایی دیگر حضرت می فرمایند: «تواضع آدمی را بالا می برد و تکبر انسان را کوچک و پست می کند.»
6- دوری از دنیاپرستی و طمع
یک مدیر اسلامی باید مراقبت کند تا مال و مقام او را شیفته دنیا نسازد و او را از توجه به آینده و روز مرگ باز دارد و باعث انحراف و تباهی وی گردد. امام علی (علیه السّلام) در مورد دنیاپرستی می فرمایند: «محبت دنیا عقل را فاسد می کند و گوش را از شنیدن مطالب حکیمانه ناشنوا می سازد.»
و از سخنان گهربار آن امام علی (علیه السّلام) در مورد طمع همین بس که حضرت می فرمایند: «آنکه طمع را شعار خود گرداند خود را کوچک نمایاند.»
7- صبر و شکیبایی
اهمیت صبر در مدیریت زمانی روشن می گردد که بدانیم صبر واسطه اصلی در تحقق اهداف، به ویژه در رسیدن به هدفهای بزرگ است و این سنت قطعی الهی است که بدون آن پیامبران هم نمی توانند اهداف مدیریتی خود را محقق سازند. پس یک مدیر اسلامی برای موفقیت در اهدافش بیش از هر چیز باید به زیور صبور آراسته باشد. امام علی (علیه السّلام) در اهمیت صبر و شکیبایی در کارها می فرمایند:« نقش صبر در کارها همچون نقش سر در بدن است. همان طور که با جدا شدن سر از بدن، بدن فاسد می شود وقتی صبر را از کارها جدا کنیم کارها تباه می شود.»
و در جایی دیگر حضرت می فرمایند: «شکیبا، پیروزی را از دست نمی دهد هر چند زمان درازی چشم به راه بماند.»
8- تواضع و حلم
یکی از ابزارهای مدیریت تواضع و حلم است؛ با توجه به اینکه مدیر می خواهد به واسطه انسانها کاری را انجام دهد، باید بتواند در برابر رفتارهای گوناگون آنان واکنش مناسبی داشته باشد و با حلم و تواضع، رفتارها و گفتارهای نامطلوب آنان را (در حد متعارف) تحمل نماید. البته این رفتار زمانی مناسب است که مسایل شخصی مدیر مطرح باشد ولی اگر در ارتباط با وظایف سازمانی و مصالح جمعی باشد، وظیفه مدیر برخورد قاطعانه خواهد بود نه گذشت و بخشایش.
اهمیت حلم و سعه صدر به حدی است که امام علی (علیه السّلام) آن را ابزار کار مدیر می دانند می فرمایند: «ابزار مدیریت، سعه صدر است.»
9- گشاده رویی
یکی از ارزشهای اخلاقی در نظام اسلامی، این است که مدیر اسلامی با خوشرویی با مردم برخورد نماید و بخاطر کاری که برای آنها انجام می دهد بر آنها منتی نداشته باشد. طبیعی است که مدیر یک سازمان در هر شرایطی قادر به حل کلیه مشکلات مراجعین نیست ولی می تواند با گشاده رویی با آنان روبرو شود و به سخنانشان توجه کند تا بدین وسیله از آلام و دردهای آنان بکاهد و خوشی از خود به یادگار گذارد. امیرالمومنین علی (علیه السّلام) به مالک می فرمایند: «برای رعیت بالت را فرود آور و پهلویت را برایشان هموار دار و با آنان گشاده رو باش.»
10- امانت داری
مسند مدیریت، امانتی است که به کارگزار سپرده می شود و او باید به نحو احسن از آن نگهداری کند و آن را بعد از خود به اهلش بسپارد. امام علی (علیه السّلام) در نامه ای که به فرماندار خود در آذربایجان به نام اشعث بن قیس می نویسند، می فرمایند: «پست و مقامی که به دست تو افتاده برای تو طعمه نیست بلکه امانتی در گردن تو است و خواسته اند که تو نگهبان باشی برای کسی که از تو بالاتر است. … »
11- ساده زیستی
یکی از مواردی که اسلام همواره به آن سفارش فرموده است، ساده زیستی مدیران جامعه است. امام علی (علیه السّلام) نیز مدیران اسلامی را به ساده زیستی توصیه می فرمایند: «خداوند بر پیشوایان دادگر واجب نمود خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا فقیر را به هیجان و طغیان در نیاورد.»
12- خدمت عاشقانه و توجه به محرومین
پس از پذیرش هر مسئولیتی مدیر باید تمام حسابگری های نفسانی را به کناری نهد و با تمام وجود خود را وقف انجام وظیفه نماید و بر خلاف کسانی که تصور می کنند، مدیریت یعنی دست از کار کشیدن و تنها نظاره گر بودن، و لذا آن را مقدمه تن پروری و راحت طلبی می پندارند، مدیر اسلامی باید در راه انجام مسئولیت خطیری که بر عهده گرفته همه هستی اش را در طبق اخلاص بگذارد. مدیر اسلامی باید بیشتر عشق و محبت خویش را متوجه مردم و محرومینی نماید که بدون هیچ توقعی بار مشکلات جامعه را به دوش می کشند و پایه های نظام اسلامی برا دوش آنان استوار است و در هنگام هجوم دشمنان ایثارگرانه جان خود را نثار می کنند. امام علی (علیه السّلام) در فرمان خویش به مالک اشتر می فرمایند: «مهر و محبت و احسان به رعیت را در دل بپرور، (تو که در لباس چوپانی) برای آنها درنده شکاری نباش که خوردن آنها را غنیمت دانی، آنها دو گروه بیش نیستند: یا با تو برادرند در دین یا در خلقت با تو برابرند.»
و باز در جایی دیگر می فرمایند: «اگر مدیر نیت پاک داشته و مردم از او آسوده خاطر باشند، تمامی اوقات روزش برای خدا صرف می شود و عبادت به شمار می آید.»
13- پیشگامی در کارها و تسریع در امور مردم
از جمله کارهایی که مدیر باید در آن پیشگام باشد، سرعت عمل در کار مردم و برطرف کردن مشکلات آنهاست. این امر علاوه برای اینکه موجب موفقیت و پیشرفت کارهای مدیر شده و از انباشته شدن امور جلوگیری می نماید، بلکه باعث جلوگیری از دلسرد شدن و نارضایتی و ناامیدی مردم نیز می شود. امام علی (علیه السّلام) به مالک این گونه سفارش می کنند: «از وظایف اختصاصی تو زمامدار و والی این است که نیازمندیهای مردم را در همان روز که به اطلاعت می رسد مرتفع سازی.»
14- حافظ بیت المال بودن
یکی از مهمترین وظایف مدیر اسلامی این است که حافظ بیت المال مسلمین باشد. امام علی (علیه السّلام) در این باره می فرمایند: «بخشش زمامداران از خزانه مسلمین ستم و فساد است.»
15- وفای به عهد
یکی دیگر از وظایف و ویژگی های مهم مدیر وفای به عهد است. امام در منشور خود به مالک می فرمایند: «اگر دشمن در پیکار و کشاکش جنگ پیشنهاد صلحی پسندیده داد هرگز رد مکن … اگر مشکلی رخ داد که ناچار شدی با دشمن صلح برقرار کنی یا عهد یا میثاقی ببندی باید به پیمان خود وفادار باشی، قرارداد را با کمال درستی محترم شماری و جانت را سپر پیمان سازی.»
16- متین و ساده سخن گفتن
یک مدیر اسلامی باید در هنگام سخن گفتن، آنچنان ساده، سالم و قابل فهم سخن بگوید که در شنوندگان خستگی و ملال و نهایتاَ بی تفاوتی ایجاد نکند. باید از به کار به بردن اصطلاحات و کلمات و عبارات نامفهوم و پیچیده خودداری کند تا سنخنش به سادگی و به راحتی قابل فهم باشد. سخن وسیله ارتباط میان مدیر و کارشناس است. مدیر باید در فن خط و سخنوری تمرین نماید و فصیح صحبت کند. امام علی (علیه السّلام) در این زمینه می فرمایند: «چه بسا کلامی که تاثیرش از تیرهای بران افزونتر است.»
17- جلوگیری از رواج تملق و عیب جویی و سخن چینی
یک مدیر اسلامی باید به گونه ای عمل کند که افراد ناباب، زمینه ایجاد اغتشاش در روابط را بدست نیاورند و موجبات ناراحتی‏، نگرانی، سوءظن و بی اعتمادی بین افراد را بوجود نیاورند. زمانی که مدیر به خودپسندی مبتلا می شود، عده ای برای خوشامد وی به تملق گویی می پردازند که رواج این امر محیط سازمان را مسموم و ناامن می سازد. امام علی (علیه السّلام) در این مورد می فرمایند: «پرهیز کن از خودپسندی و تکیه بر چیزی که تو را به خودپسندی وادارد و از این که دوست بداری مردم تو را بستایند، زیرا این حالت از مهمترین فرصت های شیطان است تا نیکی نیکوکاران را از بین ببرد. شیطان انسان را به ستایش دوستی و خودپسندی وامی دارد تا کار نیکی که انسان انجام داده، بی اثر شود.»
18- تثبیت رویه دیگران
یک مدیر اسلامی باید به این اصل اعتقاد و ایمان داشته باشد که بزرگانی که قبل از وی در آن پست بوده اند انتصابهایی را انجام داده اند که صحیح است، دستورالعملهایی را داده اند که به رشد سازمان کمک می کند، بنابراین یک مدیر اسلامی نباید به صرف رفتن مدیران قبلی و جایگزین شدن خود به جای آنان، کلیه امور را تغییر دهد و در تمامی انتصابات، دستورالعملها، سازماندهی ها و … تجدیدنظر نماید چرا که ممکن است برخی از این انتصابها و دستورالعملها به جا‏، دقیق، صحیح و مبتنی بر بررسی علمی انجام شده باشد و در هم ریختن آنها موجب کندی یا توقف کار سازمان گردد. امام علی (علیه السّلام) در نامه ای به مالک اشتر می نویسد: «آداب و رسوم شایسته ای را که بزرگان نخستین بکار بسته اند و مایه همبستگی و اصلاح حال رعیت بوده درهم مشکن و نیز رویه جدیدی را که به چیزی از آن روشها آسیب می رسانند وضع منما، زیرا در غیر این صورت پاداش از آن کسی است که آن رویه ها را برقرار کرده و مسئولیتش بر عهده توست، به خاطر اینکه آنها را نقض کرده ای.»

وظایف خاص مدیریت اسلامی از دیدگاه امام علی (علیه السّلام)

1- تصمیم گیری
به جرات می توان گفت که مهمترین وظیفه یک مدیر، تصمیم گیری است. تصمیم گیری سه رکن اساسی دارد که اگر هر سه در اتخاذ یک تصمیم مدنظر قرار گیرد، آن تصمیم بهینه و به نتیجه مطلوب خواهد انجامید:
رکن اول تصمیم گیری «آگاهی از شرایط موجود و جمع آوری اطلاعات» است. امام علی (علیه السّلام) در این خصوص می فرمایند: «داناترین مردم کسی است که آینده را بهتر ببیند.»
رکن دوم تصمیم گیری « استفاده از تجارت گذشته» است. امام علی (علیه السّلام) در این زمینه می فرمایند: «هر کس که از وقایع گذشتگان عبرت بگیرد، بصیرت پیدا می کند و کسی که بصیرت و بینایی یابد قدرت تحلیل و فهم آن را نیز پیدا می کند و آن کسی که فهمید عالم می شود.»
رکن سوم تصمیم گیری نیز «مشورت کردن» است. امام به مالک می فرمایند: «ای مالک، در اموری که واقعیت آنها بر تو روشن نیست دانایان و آگاهان را جمع کن و با آنان به بحث و اقناع بپرداز، آنگاه نظری که مورد اتفاق دانایان مسلمین است را به مرحله اجرا درآور.»
و باز حضرت می فرمایند: «هیچ چیز مانند مشورت درستی و حقیقت را آشکار نمی سازد.»
اما با چه کسانی باید مشورت کرد؟ امام علی (علیه السّلام) مالک را از مشورت با چند گروه باز می دارد و می فرمایند: «و بخیل را در مشورت خود راه مده که تو را از نیکوکاری باز گرداند و از درویشی می ترساند و نه نه ترسو را، چون در کارها ناتوانت جلوه دهند و یا آزمند مشورت مکن که ترا به جمع مال از راه ستم تشویق کند، بخل و ستم و حرص غریزه هایی مختلفند که در نهاد اشار جمع شده و همه بدگمانی به خداست.»
2- گزینش و استخدام
یکی دیگر از وظایف مدیر اسلامی، گزینش نیروهای انسانی کاردان جهت سپردن مسئولیت به اوست. امام علی (علیه السّلام) برای انجام این کار شاخص هایی را توصیه می کند تا بتوان افراد شایسته را انتخاب کرد، این شاخص ها عبارتند از :
الف- فریب ظاهرسازی افراد را نخورید: یک مدیر اسلامی باید کاملا متوجه باشد که برای انتخاب افراد تنها به برداشت های شخصی خود تکیه نکند بلکه باید ملاک های گزینش را مدنظر قرار دهد. امام علی (علیه السّلام) در این زمینه می فرمایند: «نباید گزینش آنها را بر این گمان شخصی خود، که به نظرت خوب آمده یا شخصاَ به آنان خوش بین می باشی، انجام دهی، زیرا افراد با ظاهرسازی و خوش خدمتی نظر مدیران را جلب می کنند در حالی که در ورای آن ظاهر، از خیراندیشی و امانت اثری نیست.»
ب- افراد باسابقه روشن و درخشان را انتخاب کنید: یک مدیر باید همواره به خاطر داشته باشد که بهترین معرف هر فرد اعمال و رفتار اوست بنابراین باید افراد را بر اساس سابقه کاری آنها انتخاب کند. امام علی در این زمینه می فرمایند: «آنها را با نحوه همکاری شان با مدیران صالحی که قبل از تو بر سر کار بوده اند، ارزیابی کن. … »
ج- افراد خوش سابقه در نزد مردم را برگزین: یک مدیر اسلامی به هنگام سپردن مسئولیت به یک فرد، باید به قضاوت عمومی در مورد آن فرد نیز توجه داشته باشد. امام علی (علیه السّلام) به مالک می فرماید: «پس خوش سابقه ترین آنها را در نزد عموم برگزین»
د- امانتداران را انتخاب کن: مدیر مسئولیت را بر عهده شخصی قرار دهد که شایستگی لازم را برای حفظ این امانت داشته باشد. حضرت علی (علیه السّلام) به مالک می فرمایند: «و کسی را که از همه بیشتر، چهره اش به امانتداری و وفاداری شناخته شده است، انتخاب کن.»
ه- صلاحیت اخلاقی افراد را مدنظر قرار بده: یک مدیر اسلامی باید در انتصاب های خود، صلاحیت اخلاقی افراد را مدنظر قرار دهد. امام علی (علیه السّلام) در این زمینه می فرمایند: «مکاتبات و اموری که حاوی تمامی تدابیر محرمانه و اسرار توست را به شخصیت های واجد صلاحیت اخلاقی واگذار.»
و- افراد با درک روحی بالا را برگزین: امام علی (علیه السّلام) می فرمایند: «ای مالک از کسانی برگزین که تعهدی که از جانب تو می پذیرد، یا مقرراتی که از سوی تو وضع می کند، سست نباشد و از رهانیدن تو از تعهدات و مقرراتی که گره در کارت ایجاد کرده ناتوان نباشد.»
ح- مراعات کننده حدود کارها، را برگزین: امیرالمومنین علی (علیه السّلام) می فرمایند: «و از کسانی انتخاب کن که به قدر و حدود خود در کارها نادان نباشند، پس هر آینه کسی که حدود خود را نشناسد حدود دیگران را بیشتر نخواهد شناخت.»
ط- افراد با شهامت را انتخاب کن: امام علی (علیه السّلام) به مالک می فرمایند: «و کسانی را برای مسئولیتها انتخاب کن که با پذیرش هر چه که از رهگذر هوای نفس تو ممکن است برای آنها پیش آید، کمترین کمک را به تو در آنچه خدا بر دوستانش نمی پسندد بدهند.»
ی- افراد باظرفیت را برگزین: امام علی (علیه السّلام) می فرمایند: «کسی را انتخاب کن که نه بزرگی کار، او را از پای درآورد و نه فراوانی کار او را دچار پریشانی و سردرگمی نماید.»
ک- افراد دقیق و هوشیار را انتخاب کن: امام به مالک می فرمایند: «از کسانی انتخاب کن که غفلت او باعث آن نگردد که نامه های کارگزارانت را به نظرت نرساند یا از طرف تو در آنچه برای تو می ستاند یا از طرف تو می بخشد نادرست جلوه دهد.»
ل- حق گویان را برگزین: امام علی (علیه السّلام) می فرمایند: «پس آنگاه برگزیده ترین آنان در نزد تو باید حقگوترین آنها در عین تلخی حقایق تو باشد.»
3- عزل و نصب
یکی دیگر از وظایف مهم مدیریت، عزل و نصب است. یک مدیر اسلامی با صداقت و حسن نیت و با توجه به ویژگی های افراد ، آنها را برای تصدی مسئولیتها انتخاب می کند اما چنان که شخص دیگری را یافت که بمراتب بهتر از فرد قبلی از عهده آن مسئولیت بر می آید یا آن فرد برای کار دیگری مناسب تر است و در سمت دیگری بهتر می تواند انجام وظیفه کند باید بی درنگ در انتصاب های قبلی خود تجدید نظر کند و با عزل وی هر کس را در مسئولیت مناسب تر قرار دهد. امام علی (علیه السّلام) در نامه ای به فرماندار بحرین در جریان تعویضش می نویسند: «من نعمان پسر عجلان زرقی را بر بحرین فرمانروا کردم و تو را بی آنکه بر تو نکوهشی باشد یا سرزنشی، از کار برکنار داشتم. همانا تو وظیفه فرمانداری را نیکو انجام دادی و شرط امانت را به جای آوردی. پس اکنون نه به تو بدگمانم نه توبیخی برایت روا می دانم. نه تهمتی بر تو است و نه گناهی. نزد من آی که برآنم تا با ستمگران شام درآویزم و دوست دارم که در این سفر با من باشی، چه تو از زمره آن مردمی هستی که در جهاد با دشمن و در برپا داشتن ستون دین، از آنان یاری می جویم.»
4- ترفیع و ارتقاء
مدیر اسلامی باید از یک سو مقررات سازمان را به نحوی تنظیم نماید که کلیه افراد امکان داشته باشند با کسب شایستگی های بیشتر و ابزار کارایی در زمینه های بالاتر، مسئولیت های مهمتری را بر عهده گیرند و از سوی دیگر معیار را در نیل به مراتب بالاتر، صرفاَ شایستگی و کارآیی افراد قرار دهد و از هر گونه رابطه گرایی و نورچشمی پروری اجتناب ورزد. امام علی (علیه السّلام) می فرمایند:پس زمینه را برای نیل آنها به آرمانهای خودشان (دستیابی به مسئولیتهای بالاتر و ابراز لیاقت بیشتر) باز کن.»
5- پرداختها و دستمزد
یک مدیر اسلامی همچنان که به میزان و کیفیت کار کارکنان توجه دارد باید مسایل انسانی آنها را نیز مدنظر قرار دهد و به دقت مسایل و مشکلات و نیازهای مادی و معنوی آنان را شناسایی نموده و در جهت رفع آنها اقدام کند. امام علی (علیه السّلام) به مالک می فرمایند: « باید (خدمتگزاران وفادار) از حقوق سرشار و زندگی مرفه برخوردار باشند تا هم بتوانند (با فکر آسوده) خود را اصلاح کنند و هم ( در اثر بی نیازی) دست تطاول به اموال عمومی دراز نکنند و اگر سر از فرمان تو بپیچیدند یا در امانت تو رخنه ای وارد کردند هیچ عذری و بهانه ای نداشته باشند.»
6- کنترل و نظارت
یک مدیر اسلامی همواره باید در جریان کارهای انجام شده قرار گیرد تا چنانچه اشکال یا انحرافی پیش آمد قبل از اینکه عملیات خاتمه یابد یا زیانی متوجه سازمان گردد جلوی آن را بگیرد. مدیر دقیقاَ باید بداند کدامیک از کارکنان کارش را درست و کدامیک ضعیف انجام می دهد تا بتواند افراد فعال را تشویق و افراد کم کار را تنبیه کند. امام علی (علیه السّلام) به مالک می فرمایند: «به جزئیات کارهای عمال رسیدگی کن، بازرسان مخفی راستگو و وفادار بر آنها بگمار که بازرسی محرمانه آنها را به امانت و درستی و ارفاق با رعیت وادار کند و از (شر) دستیاران مصون دارد.»
7- ارتباطات
یک مدیر برای موفقیت خود و سازمانی که در آن مدیریت می کند باید جریان ارتباطات را همانند جریان خون در بدن، در سازمان خود به کار اندازد و نباید ارتباط خود را با مردم قطع کند. امام علی (علیه السّلام) به فرماندار خویش در مکه می نویسد: «از ارباب حاجت که خواستار ارتباط با تو است خویشتن را پنهان مکن که هر آینه اگر در نخستین بار که مراجعه می کند از درگاهت رانده شود چنانچه بعد از آن هم نیازش را برآورده سازی ستوده نخواهی بود.»

سیره علوی در برخورد با غیر خودی‏ ها

یکی از کارامدترین و برترین زمینه‏های الگوپذیری از حیات جاویدان و زندگی سراسر عزت امام علی علیه السلام، شناخت‏سیره آن امام همام در برخورد با «غیرخودی‏ها» – اعم از معاند و غیر معاند – می‏باشد.بی‏تردید با اشاعه فرضیه «تساهل و تسامح‏» و گسترش دامنه تلاش‏های غیرخودی‏ها در عرصه‏های گوناگون اجتماعی – اعم از فرهنگی، سیاسی و اقتصادی – پرداختن به این بخش از سیره امیرمؤمنان علیه السلام ضرورت بیش‏تری یافته است; زیرا گاه دیده می‏شود برخی اشخاص و احزاب با استناد به بعضی شیوه‏های آن بزرگوار در قبال مخالفان و نادیده‏گیری بخش دیگر، درصدد مشروع‏سازی بینش خویش در باب تساهل و تسامح می‏باشند.
ناگفته پیداست که هدف اصلی این افراد و گروه‏ها این است که از این طریق بتوانند فرهنگ غلط تواضع و تسلیم در قبال دشمنان معاند را توسعه داده و شیوه ناصواب «سازش‏» ذلت‏بار با غیرخودی‏ها را جایگزین اندیشه جاوید «ستیز با استکبار» نمایند.
آنچه می‏خوانید نیم‏نگاهی است‏به سیره علوی در برخورد با غیر خودی‏ها:
1.دشمن‏شناسی
اساسی‏ترین شروط موفقیت در عرصه‏های سیاسی و اجتماعی شناخت دشمن است.در خبری از رسول اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده است: «آگاه باشید! عاقل‏ترین مردم کسی است که خدایش را بشناسد و از او پی‏روی کند و دشمنش را نیز بشناسد و آن‏گاه نافرمانی‏اش کند.»
در جای دیگری می‏فرمایند: «اگر مردم ده چیز را می‏شناختند، سعادت دنیا و آخرتشان تامین می‏شد; یکی از آن‏ها شناخت ابلیس (دشمن) و یارانش می‏باشد.»
از جمله ویژگی‏های ممتاز و برجسته امام علی علیه السلام، دشمن‏شناسی است که یکی از شاخه‏های علوم و معارف آن حضرت به شمار می‏رود..زیرا ایشان، که «وارث علم انبیای الهی علیه السلام‏» ، و «باب علم پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله‏» می‏باشند، در آغاز خلافتشان خطاب به مردم می‏فرمایند: «ای مردم، پیش از آن‏که مرا در بین خود نیابید، آنچه می‏خواهید از من بپرسید; زیرا دانش پیشینیان و پسینیان نزد من است.»
در سال 38 هجری در مسجد کوفه فرمودند: «ای مردم، پیش از آن‏که مرا نیابید، آنچه می‏خواهید از من بپرسید، که من راه‏های آسمان را بهتر از راه‏های زمین می‏شناسم.بپرسید پیش از آن‏که فتنه‏ها چونان شتری بی‏صاحب حرکت کنند و مهار خود را پای‏مال‏نمایند و مردم‏رابکوبند و بیازارندو محفل‏ها را سرگردان کنند.»
هشدارهای فراوان امیرمؤمنان علیه السلام در قالب خطابه، نامه و کلمات حکمت‏آمیز در نهج‏البلاغه و دیگر منابع حدیثی گویای آن است که آن بزرگوار کاملا از حضور منسجم مخالفان معاند در بین خودی‏ها آگاه بودند.بدین‏روی، از سویی، می‏کوشیدند تاخودی‏ها را از وجود غیرخودی‏های معاند در بینشان‏آگاه سازند و به آنان‏می‏فرمودند: «ای‏بندگان خدا، شمارابه ترس‏از خدا سفارش می‏کنم و شما را از منافقان می‏ترسانم; زیرا آنان گم‏راه و گم‏راه کننده‏اند، خطاکار و به خطاکاری تشویق کننده‏اند، به رنگ‏های گوناگون ظاهر می‏شوند، از ترفندهای گوناگون استفاده می‏کنند، برای شکستن شما از هر پناهگاهی استفاده می‏کنند، و در هر کمینگاهی به شکار شما می‏نشینند.»
از سویی دیگر، تلاش می‏نمودند تا خودی‏ها را به ضرورت شناخت مخالفان و باطل‏پیشگان و معاندان حق توجه دهند و به آنان می‏فرمودند: «بدانید که رشد را در نمی‏یابید، مگر آن‏که رشد وانهادگان را بشناسید و هرگز به کتاب خدا چنگ نمی‏زنید، مگر آن‏که رهاکننده آن را چنان که باید شناخته باشید.»
گاه امیرمؤمنان علیه السلام از کثرت وجود مخالفان در بین امت اسلامی به درگاه ملکوتی پناه برده، در محضر ربوبی لب بر شکوه گشوده و عرضه می‏داشتند: «خدایا، دشمنی‏های پنهان، آشکار و دیگ‏های کینه درجوش است; خدایا به تو شکایت می‏کنیم از این‏که پیامبر صلی الله علیه وآله در میان ما نیست و دشمنان ما فراوان و خواسته‏های ما پراکنده است.»
نکته مهم در بحث دشمن‏شناسی امام علی علیه السلام این است که نه تنها آن بزرگوار از وجود دشمنان موجود مطلع بودند و از شیطنت‏های آنان خبر می‏دادند، بلکه در خلال ده‏ها خطبه، از وجود دشمنان آینده و ستم‏های ایشان نیز خبر می‏دادند; از جمله این‏که پس از حادثه تلخ جنگ نهروان در سال 38 ه.ق فرمودند: «آگاه باشید! ترسناک‏ترین فتنه‏ها در نظر من، فتنه بنی‏امیه بر شماست; فتنه‏ای کور و ظلمانی که سلطه‏اش همه جا را فراگرفته و بلای آن دامنگیر نیکوکاران است و…به خدا سوگند، بنی امیه پس از من برای شما زمامداران بدی خواهند بود.آنان چون شتر سرکشی که دست‏به زمین کوبد و لگد زند و با دندان گاز گیرد و از دوشیدن شیر امتناع ورزد، با شما چنین برخوردی دارند، و از شما کسی باقی نگذارند، جز آن‏که برای آن‏ها سودمند باشد…بلای فرزندان امیه بر شما طولانی خواهد ماند; چندان که یاری خواستن شما از ایشان چون یاری خواستن بنده باشد از مولای خویش یا تسلیم شده از پیشوای خود: فتنه‏های بنی‏امیه پیاپی با چهره‏ای زشت و ترس‏آور و ظلمتی با تاریکی عصر جاهلیت‏بر شما فرود می‏آید; نه نور هدایتی در آن پیداست و نه پرچم نجاتی درآن روزگاران به چشم‏می‏خورد…»
2.حفظ هوشیاری و پرهیز از بی‏تفاوتی
با بررسی سیره سیاسی امیرمؤمنان علیه السلام، به این حقیقت دست می‏یابیم که غفلت و بی‏تفاوتی در قبال غیرخودی‏ها و دشمنان اسلام در قاموس زندگی آن بزرگوار بی‏معناست.
در متون تاریخی آمده است: آن‏گاه که در سال 36 هجری، کسانی در مدینه از حضرتش خواستند: تا طلحه و زبیر، خودی‏های فریب‏خورده، را تعقیب ننماید و آنان را به حال خود واگذارد، خطاب به ارائه‏دهندگان این پیشنهاد فرمودند: «به خدا سوگند، من همچون کفتار نیستم که با ضربات ملایم و آرام در برابر لانه‏اش به خواب رود تا صیاد به او رسد و دشمنی که در کمین اوست غافلگیرش کند. (من غافلگیر نمی‏شوم.)»
زمانی هم که از طریق نیروهای اطلاعاتی آگاه می‏شدند که دشمن در نقطه‏ای خاص، درصدد اجرای توطئه است، با ارسال نامه‏ای به کارگزار خویش، وی را در جریان نقشه دشمن قرار می‏دادند: «پس از یاد خدا و درود، همانا مامور اطلاعاتی من در شام به من اطلاع داده است که گروهی از مردم شام برای موسم حج‏به مکه می‏آیند; مردمی کوردل، گوش‏هایشان در شنیدن حق ناشنوا و دیده‏هایشان نابینا که حق را از راه باطل می‏جویند و بنده را در نافرمانی از خدا فرمان می‏برند، دین خود را به دنیا می‏فروشند و دنیا را به بهای سرای جاودانه نیکان و پرهیزگاران می‏خرند، در حالی که در نیکی‏ها، انجام دهنده آن پاداش گیرد و در بدی‏ها، جز بدکار کیفر نشود.پس در اداره امور خود، هشیارانه و سرسختانه استوار باش; نصیحت دهنده‏ای عاقل، پیرو حکومت و فرمانبردار امام خود باش! مبادا کاری انجام دهی که به عذرخواهی روی آوری! نه به هنگام نعمت‏ها، شادمان و نه هنگام مشکلات سست‏باشی!»
امیرمؤمنان علیه السلام در جهت زدودن فرهنگ بی‏تفاوتی در قبال دشمن، کسانی را که از همراهی با آن حضرت، در مقابله و ستیز با معاندان کنار کشیده بودند و ایشان را تنها گذاشته بودند مورد ملامت و مذمت قرار داده، می‏فرمودند: «اینان حق را خوار کرده، باطل را نیز یاری نکردند.»
با تاملی کوتاه در این‏گونه سخنان حکیمانه امام علی علیه السلام در خواهیم یافت که همگان «خودی‏» محسوب نمی‏گردند و طرح مساله «خودی‏» و «غیرخودی‏» امری معقول و مشروع می‏باشد.بنابراین، نباید به بهانه پذیرش فرضیه «تساهل و تسامح‏» ، فرهنگ بی‏تفاوتی در قبال غیرخودی‏های معاند را ترویج کرد و مرزبندی بین آنان و خودی‏ها را نادیده گرفت و همگان را مساوی و «شهروند» به حساب آورد، امام علی علیه السلام در نفی چنین باورهایی می‏فرمایند: «کسی که بین ما و دشمن ما فرقی نگذارد، و ما را با آنان مساوی بداند، از ما نیست.»
در خبری آمده است: «شخصی به حضرتش عرض کرد: من، هم با تو هستم و هم با معاویه.آن بزرگوار فرمود: یک چشم تو کور است; یا باید شفا یابی و چشمت را باز کنی و یا آن‏که کاملا کور شوی.»
در فرازی از نامه امیرمؤمنان علیه السلام به محمدبن ابی‏بکر آمده است: «امام هدایتگر و زمامدار گم‏راهی هیچ‏گاه مساوی نخواهند بود; چنان‏که دوستان پیامبر صلی الله علیه وآله و دشمنانش برابر نیستند.»
این‏گونه گفته‏ها و موضع‏گیری‏ها شاهد بر آن است که نباید خودی را با غیرخودی برابر دانست و از کینه‏توزی دشمنان غافل بود و در قبال توطئه‏های آنان راه بی‏تفاوتی در پیش گرفت.بسیاری از حوادث تلخ رخ داده در تاریخ اسلام، معلول بروز خصلت ناپسند غفلت از دشمنان و بی‏تفاوتی در قبال آنان در بین مسلمانان بوده است.امیرمؤمنان علیه السلام از پیش آمدن چنین وضعیتی بسیار رنج می‏بردند و در ملامت آن می‏فرمودند: «به خدا سوگند، شما بد وسیله‏ای برای افروختن آتش جنگ هستید; شما را فریب می‏دهند، اما فریب دادن نمی‏دانید، سرزمین شما را پیاپی می‏گیرند و شما پروا ندارید، چشم دشمن برای حمله شما خواب ندارد ولی شما در غفلت‏به سر می‏برید. به خدا سوگند، شکست‏برای کسانی است که دست از یاری یکدیگر می‏کشند.
از جمله امتیازاتی که حضرت برای خود برمی‏شمارند، حفظ هشیاری کامل در قبال دشمن معاند و عدم غفلت از حیله‏های وی، و پرهیز از بی‏تفاوتی در برابر توطئه‏های اوست; در فرازی از خطبه‏ای که پس از شکست‏شورشیان خوارج در سال 38 هجری برای بسیج کردن مردم در مبارزه با شامیان، در نخیله کوفه ایراد نمودند، فرمودند: «اما من، به خدا سوگند، از پای ننشینم و پیش از آن‏که دشمن فرصت‏یابد، با شمشیر آب دیده) چنان ضربه‏ای بر پیکر او وارد سازم که ریزه‏های استخوان سرش را بپراکند و بازوها و قدم‏هایش جدا گردد و از آن پس خدا هرچه خواهد انجام دهد.»
حضرت پس از حادثه ناگوار نهروان در سال 38 هجری، به ایراد خطبه پرداختند و در بخشی از این خطبه چنین فرمودند: «ای مردم، من بودم که چشم فتنه را کندم و جز من هیچ کس جرات چنین کاری را نداشت، آن‏گاه که امواج سیاهی بالا گرفت و به آخرین درجه شدت خود رسید.»
گاهی دیده می‏شد علی‏بن ابی‏طالب علیه السلام برای زدودن فرهنگ بی‏تفاوتی در قبال دشمنان و اثبات مشروعیت‏شیوه برخورد خویش با مخالفان معاند به ناچار به سیره پیامبر صلی الله علیه وآله استناد ورزیده خطاب به مسلمانان می‏فرمودند: «پیامبر صلی الله علیه وآله بدون سستی و کوتاهی، رسالت پروردگارش را به انجام رسانید و در راه خدا با دشمنانش بدون عذرتراشی جنگید.» (21)
حاصل آن‏که حفظ هشیاری کامل در قبال غیرخودی‏های معاند و پرهیز از هرگونه غفلت در این زمینه، سرلوحه کاری امام علی علیه السلام قرار داشت.اکنون برماست که همواره هشیاری خود را حفظ نموده، هیچ‏گاه دشمن را کوچک نشماریم; مولی علی علیه السلام می‏فرمایند: هرگز دشمن را کوچک مشمار، هر چند ضعیف باشد.»
«از دشمن در امان نباش، هرچند از تو سپاس‏گزاری کند.»
«کسی که از دشمن غفلت کند، حیله‏ها و کیدهای دشمن بیدارش خواهد ساخت.»
3.مقابله با غیرخودی‏ها
با بررسی دوران درخشان حیات سیاسی امام علی علیه السلام، به خوبی در می‏یابیم که آن حضرت در برخورد با غیرخودی‏ها از شیوه‏های متنوعی بهره می‏گرفتند. پیش از پرداختن به این شیوه‏ها، ذکر چند نکته لازم است:
الف.رعایت تقیدهای دینی در برخورد با دشمنان
امیرمؤمنان علیه السلام نه تنها در امور عبادی مقید به رعایت فرمان الهی بودند، بلکه در سایر عرصه‏ها و از جمله در عرصه پیکار و مقابله با مخالفان معاند نیز پایبند به دستورالعمل‏های دینی و آموزه‏های وحیانی بودند.بدین روی، همواره از اعمال سیاست نیرنگ و فریب پرهیز می‏نمودند و پیمان‏شکنی و نیرنگ با دشمن را ناپسند برمی‏شمردند.خود آن حضرت، یکی از امتیازهای خود را در برابر معاویه در همین موضوع می‏دانستند و در این‏باره می‏فرمودند: «به خدا سوگند، معاویه زیرک‏تر و سیاستمدارتر از من نیست.اما معاویه حیله‏گر و جنایت‏کار است و اگر نیرنگ و پیمان‏شکنی ناپسند و ناشایسته نبود، من زیرک‏ترین مردم بودم; ولی هر نیرنگی گناه و هر گناهی نوعی کفر و انکار است.روز رستاخیز در دست هر حیله‏گری پرچمی است که با آن شناخته می‏شود.»
با آن‏که حضرت علی علیه السلام از راهکارهای کارامد منتهی به نیرنگ و فریب آگاه بودند، ولی هیچ‏گاه در حل مشکلات خود، از آن‏ها بهره نگرفتند; زیرا فرمان الهی را در این زمینه مانع می‏دیدند; می‏فرمودند: «چه بسا شخصی تمام پیشامدهای آینده را می‏داند و راه‏های مکر و حیله را می‏شناسد، ولی امر ونهی پروردگار مانع اوست و با این‏که قدرت انجام آن را دارد، آن را به روشنی رها می‏سازد.اما آن‏که از گناه و مخالفت‏با دین پروا ندارد، از فرصت‏ها برای نیرنگ‏بازی استفاده می‏کند.»
متاسفانه برخی اشخاص ناآگاه عدم بهره‏گیری امام علی علیه السلام از سیاست نیرنگ و فریب را دلیل بر عدم آشنایی آن بزرگوار به سیاست تلقی نموده، غیرمنصفانه به مقایسه آن حضرت با معاویه پرداخته، در سیاست او را سرامد قلمداد نموده‏اند.
جورج جرداق مسیحی می‏گوید: «آن‏ها که می‏گویند: علی سیاست را نمی‏شناسد، می‏خواهند علی همانند معاویه باشد و مثل او عمل کند، در حالی که علی می‏خواهد علی بن ابی‏طالب باشد (و به شیوه الهی خود عمل کند.)
به دلیل پای‏بندی امیرمؤمنان علیه السلام به فرمان الهی در تمام عرصه‏ها، مشاهده می‏کنیم که حضرت رعایت اصول اخلاقی و آموزه‏های دینی را حتی نسبت‏به سرسخت‏ترین دشمنان و از جمله نسبت‏به قاتل خویش، عبدالرحمن بن ملجم، امری لازم شمرده به فرزندان عبدالمطلب توصیه نمودند: «اگر من از ضربت او مردم، او را تنها یک ضربت‏بزنید و دست و پا و دیگر اعضای او را مبرید.من از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که فرمود: بپرهیزید از بریدن اعضای مرده، هرچند سگ دیوانه‏ای باشد. »
آن بزرگوار در حین نیایش‏های خود، در آستانه جنگ با دشمنان، به خداوند عرضه می‏داشتند: «اگر بر دشمن پیروزمان ساختی، ما را از تجاوز برکنار دار و بر راه حق استوار نما.»
حاصل آن‏که، حضرت علی علیه السلام در همه عرصه‏ها از معصیت الهی پرهیز می‏نمودند و می‏فرمودند: «سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روی خارهای سعدان (خاری سه شعبه که خوراک شتران و سخت گزنده است) به سر ببرم و یا با غل و زنجیر به این سویا آن سو کشیده شوم، خوش‏تر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم و چیزی از اموال عمومی را غصب کرده باشم.به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان‏هاست‏به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم بر این‏که پوست جوی را از مورچه‏ای ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد.»
عهدنامه حضرت خطاب به مالک اشتر حکایت از آن دارد که امیرمؤمنان علیه السلام وی را از نادیده‏گیری تقیدهای دینی برحذر داشته، به او هشدار داده‏اند که نکند برای حل مشکلات خویش با دشمن راه حقه و تزویر و پیمان‏شکنی را در پیش گیرد.
ب.مرزبندی بین مخالفان فریب‏خورده و دشمنان اصلی
بی‏تردید، با توجه به متفاوت بودن موضع‏گیری‏ها و عملکردهای دشمنان و مخالفان اسلام و قرآن، نمی‏توان همه آنان را یکسان دانست، بلکه در یک تقسیم‏بندی کلی، می‏توان دشمنان آن حضرت را چنین تقسیم‏بندی کرد: جمعی از فریب‏خوردگان بودند; یعنی کسانی که مجذوب ترفندهای دشمن گردیدند و به دلیل دل‏باختگی به زرق و برق دنیا، فریب خوردند – و نقشی در رهبری توطئه‏ها و پیکارها نداشتند.اما گروهی دیگر از آنان کسانی بودند که صحنه گردان و آتش برافروزان اصلی عرصه دشمنی بودند.این دو دسته را نباید مساوی دانست و با هر دو گروه به یک شیوه برخورد کرد.
بدین‏روی امیر مؤمنان علیه السلام هنگام مواجه شدن با کسانی که پس از ماجرای «حکمین‏» در صفین، در برابر حضرتش جبهه گرفتند و ایستادگی نمودند، خطاب به آنان فرمودند: آیا همه شما در جنگ صفین بودید؟ گفتند: بعضی بودیم و بعضی حضور نداشتیم.فرمود: به دو گروه تقسیم شوید تا مناسب با هر کدام سخن گویم.دو دسته شدند، آن‏گاه سخنانی طولانی ایراد نمودند. (33)
به دنبال این اقدام امام علی علیه السلام، کارگردانان اصلی توطئه هرچه کوشیدند تا نیروها را حفظ نمایند، موفق نشدند.امام علیه السلام با کسانی که در صفین نبودند شروع به سخن کردند; جریان صفین را تحلیل کردند، آن‏گاه نیروها فهمیدند که واقعیت چه بوده است، سپس امام منطقه‏ای را در نظر گرفتند و فرمودند: هر کس که به کوفه برود، در امان است; هر کس به مدائن برود، در امان است; و هر کس به این نقطه برود در امان است.به دنبال این ماجرا، فروه بن نوفل اشجعی رو به طرفدارانش کرد و گفت: «به خدا قسم، نمی‏دانم برای چه با علی می‏جنگیم؟ ! من باز می‏گردم تا برایم روشن شود و آگاهانه وارد شوم; یا بجنگم یا اطاعت کنم.»
ج.ارشاد و هدایت
با تفحص در برخوردهای امام علی علیه السلام با غیر خودی‏ها به وضوح درمی‏یابیم که هدف اصلی آن حضرت در این عرصه مهم سیاسی و اجتماعی ارشاد و هدایت اشخاص و احزاب بود و نه استیلا و سلطه‏یابی بر آنان.به دیگر سخن، آن حضرت می‏کوشیدند تا اقشار گوناگون جامعه به سوی حق حرکت کنند و بندگی معبود حقیقی را پیشه نمایند.
وجود 241 خطبه، 79 نامه و 408 گفتار حکیمانه از آن حضرت تنها در مجموعه نفیس و ارزشمند نهج‏البلاغه گواه بر این است که آن حضرت همواره در پی اجرای این توصیه پیامبراکرم صلی الله علیه وآله بودند که به وقت اعزامشان به یمن به حضرتش فرمودند: «به پروردگار سوگند، اگر خداوند یک نفر را به وسیله تو هدایت کند، از آنچه خورشید بر آن طلوع یا غروب می‏کند بهتر است.»
آن حضرت به امید این‏که کسی از مخالفان معاند هدایت‏یابد و راه ضلالت نپوید، از شتاب در صدور فرمان قتال و جنگ با دشمنان پرهیز می‏نمودند.همین شیوه برخورد از سوی امام علیه السلام موجب گردید تا پرسش‏هایی در ذهن سپاهیان و یارانشان مطرح گردد، مبنی بر این‏که: اگر آنان دشمن هستند، پس چرا حضرت در صدور فرمان جنگ با آنان شتاب نمی‏کنند؟
خود آن بزرگوار در مقام پاسخ به این‏گونه پرسش‏ها می‏فرمودند: «این‏که می‏گویید: خویشتن‏داری از ترس مرگ است، به خدا سوگند، باکی ندارم که من به سوی مرگ روم یا مرگ به سوی من آید، و اگر تصور می‏کنید در جنگ با شامیان تردید دارم، به خدا سوگند، هر روزی که جنگ را تاخیر می‏اندازم برای آن است که آرزو دارم عده‏ای از آنان به ما ملحق شوند و هدایت گردند.و در لابه‏لای تاریکی‏ها، نور مرا نگریسته، به سوی من بشتابند، که این برای من از کشتار آنان در راه گم‏راهی بهتر است، گرچه در این صورت نیز به جرم گناهشان گرفتار می‏گردند.»
لازم به ذکر است که نه تنها آن حضرت به موضوع هدایت و ارشاد دشمنان اهمیت می‏دادند و آن را سرلوحه کار خود قرار داده بودند، بلکه از کارگزاران در حکومت‏خویش نیز می‏خواستند همانند امامشان عمل نمایند و برای برخورد فرهنگی اهمیت‏خاصی قایل باشند و آن را نسبت‏به برخورد فیزیکی و نظامی مقدم دارند; آن‏گاه که معقل بن قیس ریاحی (از بزرگان و شجاعان کوفه) را با سه هزار سرباز به عنوان پیشاهنگان سپاه به سوی شام اعزام می‏داشتند، خطاب به وی چنین نوشتند: «مبادا کینه آنان پیش از این‏که آنان را به راه هدایت فرا خوانید و درهای عذر بر آنان ببندید شما را به جنگ وا دارد.»
4.شیوه‏های برخورد با غیرخودی‏ها
اینک به بررسی مهم‏ترین شیوه‏های امام علی علیه السلام در قبال غیرخودی‏ها می‏پردازیم:

الف.مکالمه و گفت‏وگو:

از جمله روش‏های مقبول و معقول در عرصه سیاست، روش مکالمه و گفت‏وگو و انجام مذاکره دو جناح مقابل است.چه بسا ممکن است‏با اعمال چنین سیاستی، دشمنی‏ها تبدیل به دوستی و وفاق گردد.سیره امیرمؤمنان علیه السلام گویای آن است که آن حضرت از اجرای چنین تدبیری در برخورد با مخالفان خود ابایی نداشتند; زیرا گاه با اعزام نماینده‏ای ویژه به سوی مخالفان باب گفت‏وگو را به سوی آنان می‏گشودند و گاه خود به طور مستقیم وارد گفت‏وگو با مخالف می‏شدند.در این نوشتار، تنها به ذکر دو نمونه بسنده می‏شود:
الف. «وقتی سپاه عایشه در بصره آماده رزم شدند، طلحه و زبیر (برای تحریک سپاه) مسلحانه به میدان آمدند.وقتی این دو به میدان شتافتند، امام علی علیه السلام جلو آمدند و آن‏قدر نزدیک شدند که گردن اسبشان با گردن اسب طلحه و زبیر برخورد کرد (با این‏که خطر کشتن آن حضرت وجود داشت) و بدون توجه به خطرات با آنان وارد مذاکره شدند.سپس به طلحه و زبیر فرمودند: آیا در گذشته من برادر دینی شما نبودم که ریختن خون مرا حرام می‏دانستید و من هم ریختن خون شما را حرام می‏دانستم؟ پس چه حادثه‏ای اتفاق افتاده است که ریختن خونم برای شما حلال شده است؟ !
طلحه گفت: تو مردم را علیه عثمان تحریک کرده‏ای!
امام در پاسخ طلحه آیه‏ای تلاوت کردند و فرمودند: «تو به خون‏خواهی عثمان برخاسته‏ای، خدا لعنت کند قاتلان عثمان را! ای طلحه همسرت را در خانه پنهان کرده‏ای، اما همسر رسول‏خدا صلی الله علیه وآله را برای جنگ به میدان آورده‏ای؟ ای طلحه مگر تو با من بیعت نکرده‏ای؟» طلحه گفت: از ترس بیعت کردم.
وقتی امام دیدند طلحه چنین به دروغ متوسل می‏شود و نشان می‏دهد که قصد اصلاح و حل اختلاف ندارد، از او روی برگرداندند و رو به زبیر کردند و خطاب به او فرمودند: تو برای چه آمده‏ای؟
زبیر گفت: تو برای رهبری شایسته نیستی و از ما هم برتر نیستی!
امام فرمودند: «آیا پس از عثمان من شایسته نیستم؟ ما تو را از فرزندان عبدالمطلب می‏شمردیم تا این‏که فرزندت بزرگ شد و بین ما جدایی انداخت.» سپس به او فرمودند: «یادت هست روزی در منطقه “بنی غنم” همراه پیامبر بودی، چشم پیامبر صلی الله علیه وآله به من افتاد و خندید و من هم خندیدم.تو به پیامبر عرض کردی: پسر ابوطالب غرورش را کنار نمی‏گذارد; پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: او غرور ندارد، ولی تو در آینده با او می‏جنگی، در حالی که تو ستم‏کاری؟ !» زبیر گفت: خدای من، این سخنان درست است، به خدا سوگند، هرگز با تو نمی‏جنگم.و از سپاه کناره گرفت.
ب.پس از صدور حکم حکمین، مردی به نام خریت‏بن راشد رهبر فرقه بنی ناجیه از گروه خوارج، نزد امیرمؤمنان علیه السلام آمد و عرض کرد: یا علی به خدا قسم، امر تو را اطاعت نکرده، به تو اقتدا نمی‏کنم و فردا از تو جدا می‏شوم!
امام علیه السلام کمی با او صحبت کردند و فرمودند: چرا چنین می‏کنی؟
گفت: زیرا تو حکمیت را پذیرفتی و آن‏گاه که شرایط مناسب بود، در دفاع از حق خود قصور ورزیدی و به مردمی که به خود ظلم کردند تکیه و اعتماد نمودی و من این را برای تو عیب می‏دانم و از آنان نیز نفرت دارم و بدین دلیل، از هر دو گروه شما جدا می‏شوم.
حضرت علیه السلام فرمودند: «بیا تا کتاب را به تو بیاموزم و در مورد سنت‏با تو بحث و گفت‏وگو کنم و حقایقی را برای تو روشن سازم که من آن‏ها را بهتر از تو می‏دانم.شاید حقیقت آنچه را که انکار می‏کنی، بفهمی و آنچه را که نمی‏دانی و به آن آگاه نیستی، برایت روشن شود.»

ب.پرهیز از توهین و دشنام

در عرصه سیاست، زیاد اتفاق می‏افتد که طرفین متخاصم و دو جناح مقابل هم، از اهانت‏به یکدیگر و فحاشی کردن و بر زبان راندن سخنان زشت علیه یکدیگر امتناع نمی‏ورزند.اما در حکومت دینی، اعمال چنین شیوه‏ای، حتی نسبت‏به مخالف، ممنوع می‏باشد.
خدای منان خطاب به مؤمنان می‏فرماید: «آنان‏که غیرخدا را می‏خوانند دشنام مدهید.پس دشنام دهند خدا را از روی ستم، بدون آن‏که دانشی داشته باشند.» (انعام: 108) امام علی علیه السلام که همواره در جهت اجرای فرمان الهی قدم برمی‏داشتند، در تمام مراحل زندگی، از اعمال این شیوه در برخورد با دوست و دشمن پرهیز می‏نمودند و یاران خویش را نیز از روی آوردن بدین شیوه و بهره‏گیری از آن نهی می‏کردند. بدین‏روی، آن‏گاه که شنیدند گروهی از اصحاب ایشان در جنگ صفین، اهل شام را ناسزا می‏گویند، خطاب به آنان فرمودند: «من خوش ندارم که شما دشنام‏دهنده باشید، اما اگر کردارشان را تعریف و حالات آنان را بازگو می‏کردید، به سخن راست نزدیک‏تر و عذر پذیرتر بود.خوب بود به جای دشنام آنان، می‏گفتید: خدایا، خون ما و آن‏ها را حفظ کن، بین ما و آنان را اصلاح نما و آنان را از گم‏راهی به راه راست هدایت کن تا آنان که جاهلند، حق را بشناسند و آنان که با حق می‏ستیزند پشیمان شده، به حق بازگردند.»
ابن ابی الحدید در شرح این سخن امام علیه السلام می‏گوید: «آنچه امام علیه السلام آن را خوش نداشتند و آنان را نمی‏پسندیدند این بود که به اهل شام سخنان شت‏بگویند، ولی از این‏که آنان را لعن نمایند و یا از آنان اظهار برائت و بی‏زاری کنند، کراهتی نداشتند.»
در خبری آمده است: روزی حضرت بر گروهی از اهل شام که ولیدبن عقبه نیز در بین آنان بود، گذر کردند، آنان به امیرمؤمنان علیه السلام دشنام می‏دادند و ناسزا می‏گفتند: اصحاب امام علیه السلام از این روش نادرست‏شامیان خبر دادند: (و خواهان مقابله به مثل بودند) در چنین شرایطی، آن حضرت فرمودند: «با بزرگواری به جنگ با آنان بروید و در شما وقار اسلامی و آرامش و سیمای صالحان باشد.به خدا قسم، جاهل‏ترین مردم به پروردگار مردمی هستند که رهبر و تربیت‏کننده آنان معاویه و و ابوالاعور سلمی و ابن ابی محیط شرابخوار و حد خورده اسلام باشند.این‏ها هستند که بر من عیب گرفته، به من دشنام می‏دهند و از قدیم با من می‏جنگیدند و به من فحش می‏دادند; روزی که آنان را به اسلام دعوت می‏کردم و آنان مرا به بت‏پرستی می‏خواندند.الحمدلله، لا اله الا الله همیشه فاسقان با من دشمنی می‏کرده‏اند.این گرفتاری بزرگی است.

ج.پرهیز از مصالحه سیاسی

غالبا زمام‏داران و رجال سیاسی، پس از دست‏یابی به قدرت و تصاحب کرسی حکومت، درصدد تطمیع مخالفان خویش برمی‏آیند و به اصطلاح، به «مصالحه سیاسی‏» روی می‏آورند و راه سازش را سرلوحه کارشان قرار می‏دهند.بدین‏روی، دیده می‏شود که برخی از زمام‏داران در دفاع از چنین شیوه‏ای حاضر بودند برای تثبیت پایه‏های قدرت خویش، افراد ناباب و ناسالم را به کار بگمارند و آنان را شریک در حکومت کنند.با شکل‏گیری حکومت امام علی علیه السلام و وجود مخالفان در شهرهای گوناگون، برخی از اشخاص از حضرتش خواستند تا به مصالحه سیاسی روی آورند و به طور مقطعی هم که شده است، سازش با مخالفان معاند را پیشه نمایند، اما آن حضرت، که هیچ‏گاه در حق بودن راه خود و باطل بودن رسم و آیین دشمنان خویش تردید نداشتند، از اعمال چنین سیاستی پرهیز می‏نمودند و به صورت شفاف و روشن، با در پیش گرفتن این شیوه، مخالف بودند; از ابتدای امر، مانع به قدرت رسیدن آنان شده و به هیچ وجه حاضر به مصالحه سیاسی نشدند.به چند نمونه تاریخی توجه نمایید:
1.در روزهای اول پس از انجام مراسم بیعت‏با امیرمؤمنان علیه السلام طلحه نزد ایشان آمد و عرض کرد: بصره را به من واگذار کن! در آن صورت، هر حرکتی که علیه تو به وجود آید، با سپاه به کمک تو خواهیم آمد.زبیر نیز گفت: کوفه را به من واگذار کن! در آن صورت، هر حرکتی که علیه تو به وجود آید با سپاه به کمک تو خواهیم آمد.حضرت فرمودند: باید روی این پیشنهاد مطالعه کنم و بعد هم حاضر نشدند این حکومت را به آنان واگذار کنند.
2.ابن عباس می‏گوید: هنگام مرگ عثمان و بیعت‏با امام، من در مکه بودم.وقتی به مدینه آمدم، خدمت امام رسیدم.دیدم مغیره بن شعبه از نزدش بیرون آمد.به او گفتم: چه کار داشتی؟ گفت: پس از بیعت، خدمتش رسیدم و به او پیشنهاد کردم: بگذار کارگزاران عثمان سرکار بمانند تا اوضاع آرام گیرد و حکومت تثبیت‏شود و بعد هر کس را که خواستی برکنار کن! در پاسخ فرمود: «لا اداهن فی دینی‏» ; در دینم اهل سازش نیستم و به حرفم توجه نکرد.امروز آمدم به ایشان پیشنهاد کردم، پیشنهاد اولم را نپذیرفتی، دست کم بگذار معاویه سرکار بماند! در پاسخم فرمود: «لا والله، لا استعمل معاویه یومین‏» ; به خدا قسم، دو روز هم حاضر نیستم با معاویه کار کنم.
ابن عباس می‏گوید: به خدمتشان رسیدم و عرض کردم: گرچه به طلحه و زبیر نیز اطمینان ندارم، ولی خواهش می‏کنم: بگذار معاوبه باشد و پس از تثبیت، خودم او را برکنار می‏کنم.حضرت فرمود: «لا والله‏» ; به خدا قسم، امکان ندارد.

د – برخورد قاطع با توطئه‏گران

از جمله شیوه‏های معقولی که امام علی علیه السلام در برخورد با غیرخودی‏های معاند از آن بهره می‏جستند، شیوه قتال و پیکار نظامی بود.هر زمان و مکانی که اعمال این شیوه به مصلحت‏بود، امیرمؤمنان علیه السلام بدون کم‏ترین درنگی، از آن استفاده می‏کردند.در چنین موقعیتی، هیچ‏گونه سستی روا نمی‏داشتند چنان‏که خود می‏فرمایند: «سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق و آنان‏که در گم‏راهی و فساد غوطه‏ورند، یک لحظه مدارا و سستی نمی‏کنم.»
در جای دیگری نیز فرمودند: «به خدا سوگند، در این راه، هرگز ناتوان نشدم و نترسیدم و خیانت نکردم و سستی در من راه نیافت.به خدا سوگند، درون باطل را می‏شکافم تا حق را از پهلویش بیرون کشم.»
نکته‏ای که نباید از ذکر آن غفلت کرد این‏که اجرای این شیوه در عرصه مقابله با غیر خودی‏ها یک سیاست همگانی و فراگیر نسبت‏به همه مخالفان نبوده بلکه تدبیری است که تنها در برخورد با طیف معاند غیرخودی‏ها و یا خودی‏های فریب‏خورده خطرآفرین اعمال می‏گردید.در منظر امام علی علیه السلام، ستیز با چنین اشخاص و احزابی در جهت اطاعت از فرمان الهی محسوب می‏گردد و قتال با آن‏ها مشروع است.
بدین‏روی، به جنگیدن خود با آنان فخر می‏نمودند و از اقدامات خویش، در این عرصه به عظمت‏یاد می‏کردند. و ایشان جنگ با این‏گونه معاندان دین را وظیفه خود می‏دانستند و در این‏باره می‏فرمودند: «اما من، به خدا سوگند، از پای ننشینم و پیش از آن‏که دشمن فرصت‏یابد، با شمشیر آب دیده چنان ضربه‏ای بر پیکر او وارد سازم که ریزه‏های استخوان سرش را بپراکند و بازوها و قدم‏هایش جدا گردد و از آن پس، خدا هرچه خواهد انجام دهد.»
در جای دیگری، برخورد در سایه شمشیر با کسانی را که از حق سرپیچی کنند، درمان باطل و یاری رساندن حق بر شمرده، می‏فرمودند: «اگر اینان از حق سرپیچی کنند، با تیزی شمشیر پاسخشان می‏گویم و این کار برای درمان باطل و یاری حق کفایت می‏کند.»
موجه بودن این شیوه برخورد با مخالفان معاند و کینه‏توز موجب گردیده تا امیرمؤمنان علیه السلام به پیشنهاد آنان‏که خواهان تغییر نظر در برخورد نظامی با معاویه بودند پاسخ منفی بدهند; چنان‏که در کتب تاریخی می‏خوانیم:
آن‏گاه که عقیل، برادر علی بن ابی‏طالب، پیشنهاد تغییر شیوه برخورد نظامی با معاویه را داد، آن حضرت طی نامه‏ای به این پیشنهاد پاسخ منفی دادند و خطاب به برادرشان نوشتند: «اما آنچه را که از تداوم جنگ پرسیدی و رای مرا خواستی بدانی، همانا رای من پیکار با پیمان‏شکنان است تا آن‏گاه که خدا را ملاقات کنم; نه فراوانی مردم مرا توانمند می‏کند و نه پراکندگی آنان مرا هراسناک می‏سازد.هرگز گمان نکنی که فرزند پدرت، اگر مردم او را رها کنند، خود را زار و فروتن خواهد داشت و یا در برابر ستم سست می‏شود و یا مهار خود را به دست هر کسی می‏سپارد و یا از دستور هر کسی اطاعت می‏کند.»
به هر حال، حیات سیاسی امیرمؤمنان علیه السلام گویای آن است که آن حضرت نه تنها از جنگ با مفسده‏جویان و معاندان با حق ترس و هراسی به دل راه نمی‏دادند، بلکه آنان را به مبارزه دعوت می‏کردند.ایشان در بیانی، خطاب به معاویه چنین فرمودند: «من علی بن ابی‏طالب، آن کسی هستم که به جنگ تهدید نمی‏شوم و از مبارزه باکی ندارم.ای معاویه، اگر دوست داری، به مبارزه بیا!»
آن حضرت در نامه‏ای که به مخنف بن سلیم – فرماندار امیرمؤمنان علیه السلام در اصفهان و همدان- نگاشتند، این‏گونه فرمودند: «جهاد با کسی که با میل و رغبت از حق رو گردانیده و با اختیار، کوری و ضلالت را برگزیده، بر انسان‏های عارف و بیدار واجب است.»
در فرازی از خطبه معروف به «قاصعه‏» نیز فرمودند: «آگاه باشید! خداوند مرا به جنگ با سرکشان متجاوز، پیمان‏شکنان و فسادکنندگان در زمین فرمان داده.»
آن بزرگوار کسانی را که از ستیز و جنگیدن با این گروه از دشمن سرباز می‏زدند، مستحق نکوهش دانسته، در مذمت آنان می‏فرمودند: «بدانید! مردانی از شما به یاری من نیامدند، من آنان را عتاب و سرزنش کرده، این را بر آنان عیب می‏گیرم، آنان را ترک کنید و برای آنان سخنانی را که خوش ندارند بشنوند، بگویید تا بدین‏وسیله، نکوهش گردند و تفاوت و امتیاز حزب‏الله روشن شود و حزب‏الله بدین وسیله شناخته شود. »
حاصل آن‏که کسانی که از خشم خدا می‏هراسند نه تنها از مقاتله و پیکار با دشمنان خدا خسته نمی‏شوند، بلکه بر توانمندیشان افزوده خواهد شد; چنان‏که در سخن امام علی علیه السلام آمده است: «آن‏که دندان خشم در راه خدا بر هم فشارد، بر کشتن باطل‏گرایان توانمند گردد.»

ه.عفو و گذشت

از دیگر شیوه‏های امام علی علیه السلام در برخورد با مخالفان، شیوه «عفو» و گذشت است.البته به کارگیری این شیوه نیز همگانی نبوده است; یعنی چنین نبوده که امام در برخورد با هر مخالفی و بدون لحاظ هیچ قید و شرط و مصلحتی به اجرای این شیوه پرداخته باشد، بلکه عفو و اغماض آن حضرت نسبت‏به آن دسته از مخالفان بود که در آغاز امر درصدد مقابله با نظام و حکومت اسلامی برآمده، توطئه در هت‏براندازی آن تدارک دیده و حتی وارد عرصه کارزار هم شده بودند، ولی سپس در مقام عمل دچار شکست می‏شدند و با فرجام عبرت‏آموزی مواجه می‏گشتند و پس از آن به حاشیه می‏رفتند و در گوشه‏ای، به ادامه حیات دنیوی روی می‏آوردند.
امیرمؤمنان علیه السلام تنها در مقام برخورد با این طیف از مخالفان، از شیوه عفو و اغماض بهره گرفتند و رفتار سوء گذشته آنان را نادیده می‏گرفتند.به چند نمونه توجه کنید:
1.مروان بن حکم، از کارگردانان اصلی جنگ جمل و از مخالفان سرسخت امام بودند، ولی پس از شکست‏سپاه عایشه، امام او را عفو کردند.
2.عبدالله بن زبیر، خواهرزاده عایشه از دشمنان سرسخت امام بود و در ملاعام به امام ناسزا می‏گفت.درجمل همین که امام در صحنه نبرد حاضر شدند، رو به سپاه عایشه، جمله‏ای درباره امام گفتند (که ذکر آن بجا نیست) با شکست‏سپاه عایشه، او را اسیر کردند و نزد امام آوردند.امام تنها یک جمله به او فرمودند: «برو که نبینمت!»
3.سعید بن عاص از کارگردانان جنگ جمل بود که پس از جنگ، به مکه گریخت.وقتی امام او را دیدند، اصلا به او اعتنایی نکردند و به او چیزی نگفتند.
4.عایشه، با آن همه گرفتاری که برای امام درست کرد پس از شکست، امام به دیدنش رفتند و او را احترام کردند.
ابن ابی الحدید پس از نقل چندین نمونه درباره این‏گونه رفتار امام علیه السلام، چنین می‏گوید: «اگر اسم این موارد را “گذشت” می‏گذاری برای اثبات حسن رفتار کافی است و اگر اسم “دین‏داری” می‏گذاری، پس امام علی علیه السلام شایسته‏ترین فرد است که این‏گونه رفتار کند.»
ناگفته نماند که شیوه امیرمؤمنان علیه السلام در برخورد با مخالفانی که درصدد براندازی نطام نبودند ولی با امام هم – به هر دلیلی – میانه خوبی نداشتند نیز شیوه «عفو و اغماض‏» بود، در قبال این گروه از مخالفان هیچ‏گاه درصدد انتقام برنمی‏آمدند.
فرجام سخن
با تامل در آنچه آمد، این موارد قابل استنتاج است:
1.دشمن‏شناسی لازم، بلکه ضروری و اجتناب‏ناپذیر است.
2.بی‏تفاوتی در قبال توطئه‏ها و کینه‏توزی‏های دشمنان در منظر امیرمؤمنان شیوه‏ای است ناپسند و مذموم.
3.برخورد قاطع و ستیز و مقاتله با غیرخودی‏های معاند و خودی‏های فریب‏خورده مشروع و معقول است.حیات سیاسی امام علی علیه السلام با چنین شیوه‏ای آمیخته است.
4.شیوه ستیز و پیکار نظامی با مخالفان تنها شیوه علی بن ابی‏طالب علیه السلام در این عرصه نبوده; زیرا شیوه‏های دیگری همچون مکالمه و گفت‏وگو، موعظه و نصیحت، و عفو و گذشت نیز دراین زمینه، از آن حضرت به یادگار مانده است.
منابع پس از قرآن کریم :
1. نهج البلاغه ترجمه ی محمد دشتی ، نشر : امامت ،مرداد، 1384
2. غررالحکم و دررالکلم، شرح محقق بارع جمال الدین محمد خوانساری، نشر دانشگاه تهران، موسسه انتشارات و چاپ ، شهریور1385
3- مدیریت علوی، ابوطالب خدمتی، علی آقاپیروزی و عباس شفیعی. نشرپژوهشکده حوزه و دانشگاه 1382
4-اصول کافی ، شیخ کلینی (ره) ، نشر جهان آرا ، فروردین 1387
5- گلستان ، مصلح بن عبدالله سعدی ، به اهتمام خلیل خطیب رهبر ، نشر صفی علیشاه ، 1387
6- تفسیر المیزان ، سید محمد حسین طباطبایی ، نشر دار الکتب الاسلامیه ، مرداد، 1385
7-وسائل الشیعه ، محمدحسن حرعاملی ، میرزاحسین نوری ، نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی ، آذر 1385
8- اصول و مبانی مدیریت اسلامی . محمدحسین ساجدی نیا ، نشرشهر آشوب ، 1383
9- مدیریت ژاپنی ، ن. درداری ، نشر رسا ، 1375
10- موسوعه الامام على بن ابى طالب (ع )، محمدی‌ الری‌ شهری‌، محمد‌، دارالحدیث‌، قم‌،1421 ق‌ .
11- مدیریت عمومی ، سیدمهدی الوانی نشر نی ، دی، 1388
12- مقدمات مدیریت آموزشی ، علی علاقه بند ،نشر روان ، اردیبهشت 1389
13- نهج البلاغه شرح عبده نشر لقاء ، فروردین1389
14- سلوک مدیریت از دیدگاه امیرالمومنین (علیه السّلام) ، علی اصغر «رشید گزکوه»، نشر کانون تبلیغات ساحل هنر، اسفند 1380
15- روزنامه رسالت – شماره 6255
16- http://modirestan.mihanblog.com/ وبلاگ مدیرستان
17- http://www.darolhoda.ir/ ؛ سایت موسسه ی فرهنگی دار الهدی .
18- http://www.modiryar.com ، سایت جامع مدیریت ؛ مدیر یار

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید