یکی از علما بیان کرده است: بامدادی زنی به منزل ما آمد و گفت: دیشب در عالم رؤیا جنازه ای را دیدم که از آسمان مقابل گنبد حضرت علی(ع) فرود آمد. وقتی بر فراز گنبد رسید، بنا شکافته شد و آن پیکر به درون گنبد رفت. اتفاقا در همان روز در شهر نجف اشرف این خبر اسف انگیز انتشار یافت که آیت اللّه سیدمحسن امین صاحب کتاب گرانسنگ «اعیان الشیعه» در مصر وفات کرده است، جنازه اش را در همان روز به نجف انتقال داده و پس از تشییع باشکوهی در جوار مولایش امیر مؤمنان(ع) دفن کردند.
چون شهید آیت اللّه دستغیب توسط منافقان کوردل به شهادت رسید، بامداد اربعین حسینی در سال 1402ه··· .ق مصادف با هفتمین روز شهادت آن عالم مهذب بانوی محترمی ایشان را در خواب دید و به وی گفت: قطعاتی از بدنم لای آجرهای دیوار باقی مانده است. آنها را به من ملحق کنید! حجه الاسلام والمسلمین سیدمحمدهاشم دستغیب ـ فرزند آن شهید ـ می گوید: «نخست به این رؤیا اعتنایی نکردم، ولی چون به محل شهادت والدم رسیدم، به یاد آن خواب افتادم.
به دوستان گفتم: چنین رؤیایی را زنی باایمان نقل کرده است. اگر نگاهی به لابلای آجرها کنیم، ضرری ندارد. با نگاه نخستین همه متوجه شدیم که ذرات گوشت بدن پدرم در فضای بین آجرها دیده می شود. تکه های گوشت جمع آوری شد و در دوکیسه پلاستیکی قرار گرفت. آن مخدره علویه را فرا خواندیم، تا مشخصات کامل خواب خود را بنویسد.
او نوشت: در باغ بزرگی بودم که آیت اللّه دستغیب در جلو می رفتند و من عقب ایشان بودم. گرچه آنجا باغ می نمود، ولی آن قسمتی که ایشان دیده می شدند، در میان چمنی واقع شده بود. آقا عبای قهوه ای به روی دوش خود داشت و به من گفت: برو به آنها بگو تکه های گوشتم لای دیوار است و این جمله را چندین بار تکرار کرد.»(32)
دانشمند شهید آیت اللّه سیدمحمدباقر صدر در خاطره ای از دوران طلبگی خویش اظهار داشته است: در ایام تحصیلم هر شب ساعتی به حرم حضرت علی(ع) در نجف اشرف مشرف می گشتم و در برابر بارگاه مطهر آن حضرت می نشستم و به مطالب علمی و مباحث روزمره خود می اندیشیدم. بر این باور بودم که چنین حالات معنوی و استمداد از معنویت این روضه مطهر در کشف دشواریهای علمی تأثیر بسزایی دارد و احساس می کردم از صفای حرم و روح پاک آن امام الهام می گیرم.
پس از مدتی این سنت حسنه و رفتار با برکت را ترک کردم و کسی جز خداوند از کارم آگاهی نداشت. روزی یکی از بانوان که پیوند نسبی با ما داشت، در عالم رؤیا حضرت علی(ع) را مشاهده کرد که فرموده بود: ای بانو! به سیدباقر بگو هر شب نزد من می آمدی و به درس خواندن و اندیشه در نکات علمی مشغول می شدی؛ دلیل ترک این رفتارت چیست.(33)
خبرهای برزخی
در کتاب روض الریاحین آمده است: زنی زاهد و متعبد که باهیه نام داشت، به سرای باقی شتافت. پسرش هر شب و هر روز جمعه بر سر قبرش آمده و برای مادر خود قرآن می خواند و طلب دعا و مغفرت می نمود.
چون پسر در عالم رؤیا مادر خود را دید، بعد از سلام گفت: حالتان چطور است و آنجا بر شما چگونه می گذرد؟ [مادر] گفت: فرزندم! برای مرگ کربتها و محنتهای سختی است و من به حمد خداوند در برزخی هستم که ریحان در آن فرش شده، سندس و استبرق در آن می باشد. گفت:
مادر! حاجتی داری، جواب داد: آری، ای فرزندم! از قرآن خواندن و دعا نمودن کوتاهی مکن و چون در شب و روز جمعه برای این کار بر سر قبرم می آیی، اموات به من می گویند: پسرت آمد و با این مژده شادمان می شوم و حتی اموات مجاورم مسرور می گردند.
آیت اللّه شیخ آقابزرگ تهرانی برای یکی از علمای معاصر نقل کرده است: وقتی کودکی بودم و در تهران زندگی می کردم، مادربزرگم (مادر پدرم) از دنیا رفت و مجالس ترحیم برقرار شده و خاتمه یافته بود. یک روز مادرم که در منزل آلبالوپلو پخته بود، هنگام ظهر سائلی در کوچه تقاضای کمک کرد. وی که در مطبخ بود، صدایش را شنید و برای خیرات تازه گذشته خواست مقداری غذا به این بینوا دهد و چون ظرف تمیز در اختیارش نبود، برای آنکه سائل از در منزل رد نشود، مقداری از آن غذا را در طاس حمام ریخته و به آن فقیر می دهد و هیچ کس از این ماجرا خبر نداشت.
نیمه های شب پدرم از خواب برخاست و مادرم را بیدار نمود و گفت: امروز چه کردی، مادر گفت: نمی دانم، پدرم اظهار داشت: لحظاتی پیش مادرم را در عالم رؤیا دیدم که به من گفت: از عروسم گله دارم، امروز آبرویم را نزد مردگان برد و غذایم را در طاس حمام فرستاد! تو چکار کرده ای، مادر اندکی فکر کرد و گفت: چون آن غذا را به قصد خیرات به صورت نامطلوبی به آن سائل داده ام، مادرشوهرم در عالم برزخ از این کار گله مند بوده است.(34)
دختر جوانی را در شهر مقدس قم به خاک سپردند و یک گوشواره و گلدان او را به نیت وی صدقه دادند. بعد از یک هفته، یکی از بستگان نزدیکش او را در خواب دید که گفت: آنچه را برایم صدقه دادید، به من رسید، آن گوشواره دیگر را هم برایم صدقه دهید، گفت: نیافتیم، دختر گفت: موقعی که می خواستید لباسم را از تنم بیرون بیاورید، به آن گیر کرده و آنجاست. بعد از این رؤیا سراغ گوشواره رفتند و طبق آنچه دختر در عالم خواب تعیین کرده بود، آن را یافتند و برایش صدقه دادند.(35)
خطیب دانشمند مرحوم محمدتقی فلسفی برای اثبات بقای روح، در صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) طی بیاناتی به ماجرایی اشاره کرد: مرد صالحی در قزوین دار فانی را وداع گفت و چند بچه یتیم از خود بر جای گذاشت. دادگستری همسرش را قیّم دانست.
آن زن اموال را فروخت و خرج بچه ها کرد و با موافقت دادگستری، خانه را به یک یهودی فروخت و پولش را دریافت کرد. پس از مدتی آن مرد متوفی به خواب همسرش آمد و این واقعیت را برای آن زن مطرح کرد: در زیر پله های خانه گنجی برایتان نهاده ام. صبح آن شب همراه بچه ها به سراغ مرد یهودی رفت و گفت: ما امانتی در منزل جا گذاشته ایم. یهودی نپذیرفت.
سرانجام با نظارت مأمورین زیر پله را کندند و خمره ای پر از سکه یافتند. یهودی شکایت کرد که این گنج به من تعلق دارد. سرانجام قضات رأی دادند که این دفینه به بچه های آن مرحوم مربوط می شود و به فرزندانش تحویل دادند. برحسب اظهارات مرحوم آقای فلسفی پرونده این قضیه در دادگستری قزوین وجود دارد.(36)
32 ـ اخلاق اسلامی، شهید دستغیب، بخش ضمیمه، ص17 ـ 19.
33 ـ صدرالشهدای نهضت اسلامی عراق، مجله پیام انقلاب، شماره 82، ص40 ـ 41.
34 ـ معادشناسی، علامه تهرانی، ج اول، ص188 – 189.
35 ـ خواب دیدن ائمه اطهار(ع)، آیت اللّه کوه کمره ای، ص15.
36 ـ اسلام و روانشناسی، محمد آل اسحاق، ج اول، ص377 ـ 378.