داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (29)

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (29)

آزار همسایه
مردى نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آمد و به آن حضرت از آزار همسایه اش شکایت کرد. رسول خدا صلى الله علیه و آله به او فرمود: صبر کن . دوباره آمد و شکایت کرد. فرمود: صبر کن . سپس بار سوم باز آمد و شکایت کرد. پیامبر صلى الله علیه و آله به مرد شاکى فرمودند: روز جمعه که مردم به نماز جمعه روند، اثاث منزل خود را بر سر راه بنه تا هر کس به نماز جمعه مى رود آن را ببیند و چون از تو سؤ ال کردند، موضوع را به آنها گزارش کن . آن مرد: چنین کرد و همسایه آزاردهنده اش آمد و گفت : اثاث خانه ات را برگردان ، براى تو با خدا عهد کنم که به آزارت برنگردم.

مصداق کامل ایمان ایمان و عمل صالح
جابر بن عبداللَّه انصارى گفت: ما در کنار خانه خدا در خدمت پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بودیم که على به سوى ما آمد. هنگامى که چشم پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم به او افتاد فرمود: برادرم به سراغ شما مى‌آید. سپس رو به کعبه کرد و فرمود: به خداى این کعبه قسم که این مرد و شیعیانش در قیامت رستگارند بعد رو به ماکرد و فرمود: او قبل از همه شما به خدا ایمان آورد و قیام او به فرمان خدا بیش از همه شماست، وفایش به عهد الهى از همه بیشتر، عدالتش در باره رعیت از همه فزون‌تر، و مقاومتش نزد خدا از همه بالاتر است.
جابر گفت: در اینجا آیه: إنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ (98بیّنه/7) کسانى که ایمان آورده‌اند و کارهاى شایسته کرده‌اند، اینانند که خود بهترین آفریدگانند.
نازل شد و پس از آن، هنگامى که على علیه السّلام مى‌آمد اصحاب پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مى‌گفتند: بهترین مخلوق خدا بعد از رسول اللَّه آمد. 1

به خدا قسم پیامبر و جبرئیل دروغ نگفته‌اند
هنگامى که پیامبر عظیم الشان تصمیم به فتح مکه گرفتند این موضوع را از دیگران پنهان ساخته و از پروردگار درخواست نمودند که اخبار او را از قریش پوشیده بدارد تا بتواند بطور ناگهانى وارد مکه شود و کشت و کشتارى اتفاق نیفتد. یکى از پیروان اسلام که در مکه مسلمان شده بود حاطب بن ابى بلتعه است او مانند بعضى از مسلمانان مکه که صاحب عشیره و قبیله‌اى نبودند و زیر شکنجه کفار قریش به سر مى‌بردند به مدینه هجرت کرد اما اهل و عیالش در مکه ماندند. قریش پس از نقض عهد و پیمانى که با آن حضرت در سال حدیبیه منعقد کرده بودند بیمناک شدند که پیامبر خدا با آنان بجنگد، از این رو پیش خانواده حاطب آمدند و از آنها درخواست کردند که نامه‌اى به حاطب بنویسند و از قصد و تصمیم رسول خدا جویا و با خبر شوند که آیا محمّد با اهل مکه جنگ خواهد کرد یا نه؟ خانواده حاطب بدرخواست قریش پاسخ مثبت داده و نامه‌اى به حاطب نوشتند. حاطب در جواب نگاشت که: پیامبر خدا آماده جنگ و نبرد با اهل مکه مى‌شود و آن نامه را به زنى که صفیه نام داشت داد.
صفیه نامه را در میان گیسوانش پنهان نمود و مدینه را به قصد مکه ترک کرد. فرشته وحى نازل شد و پیامبر را از جریان آگاه ساخت. رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله امیر مؤمنان و زبیر بن عوام را براى گرفتن نامه به دنبال آن زن فرستاد. على علیه السّلام و زبیر پس از طى مسافتى به آن زن رسیدند، امیر مؤمنان به او فرمود نامه کجاست؟ صفیه نامه را انکار کرد و سوگند خورد که با او نامه‌اى نیست. توشه و بار و بند او را بررسى کردند اما نامه را نیافتند. در این هنگام زبیر خطاب به على گفت چیزى در او نمى‌بینم و آهنگ مراجعت نمود. امیر مؤمنان فرمود: به خدا قسم پیامبر خدا نه به ما و نه به جبرئیل دروغ گفتند و نه جبرئیل به خداوند عز و جل. سوگند به خدا یا نامه را باید بدهى یا اینکه سرت را از تنت جدا مى‌سازم و پیش پیامبر خدا مى‌برم. صفیه وقتى که گفتار على را جدى دید به آنان گفت از من کناره‌گیرى کنید تا نامه را در آورم و سپس نامه را از لا به لاى گیسوانش بیرون آورد. امیر مؤمنان نامه را گرفت و به پیامبر خدا داد. رسول اکرم حاطب را در مسجد بحضور طلبید و فرمود: این نامه چیست؟ حاطب گفت: یا رسول اللَّه سوگند به خدا منافق و دو رو نشده‌ام و از اسلام خود بر نگشته‌ام.
و انى اشهد ان لا اله الا اللَّه و انک رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله حقاً. اهل و عیال من نوشته بودند که قریش درباره آنان نیکى و خوبى کرده‌اند من هم دوست داشتم که در برابر حسن معاشرت آنها جزا و پاداشى دهم.
در بعضى از تفاسیر بعد از این گفتار حاطب آمده است: در حالى که مى‌دانستم خداوند قدرت و نیرویش را علیه اهل مکه خواهد فرستاد و نامه من به آنان سودى نخواهد بخشید. در این هنگام رسول اکرم او راتصدیق نمود و عذرش را پذیرفت و مورد عفو قرار داد. در آن وقت عمر به پا خواست و گفت: یا رسول اللَّه، به من اجازه بده تا سر این منافق را از تنش جدا کنم، حضرت جواب مثبت به او نداد و خدمات حاطب را که در جنگ بدر انجام داده بود، مانع عمل عمر دانست افشاى راز مومن نزد مومنى و یا بیگانه‌اى حرام و ممنوع و باعث خشم و غضب پروردگار عالم است بویژه اگر راز افشاء شده مربوط به امور نظامى و سیاسى، اقتصادى اجتماعى و … باشد، در چنین حالى قباحت و زشتى افشاء سر، فزونتر و کیفرش شدیدتر خواهد بود زیرا این کار مسلمانان را با شکست مواجه و روبرو خواهد ساخت.

پی نوشت :

1. تفسیر نمونه، جلد 27، صفحه 7.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید