نویسنده: محمد یوسفی
حاج میرزا مقیم قزوینی نقل می کند:
چله ای گرفته بودم. نزدیک اتمام آن در حرم امیرالمؤمنین علیه السلام، بالای سر مبارک، از سمت پیش رو، به طرف قبر منور حضرت سیدالشهداء علیه السلام ایستاده بودم و آن حضرت را زیارت می کردم دیدم سید جلیلی بالای سر، رو به قبله متصل به ضریح مطهر ایستاده است و دست ها را به طرف آسمان بلند نموده و مشغول دعاست و چنان اثر جلال و مهابت از آن بزرگوار ظاهر بود که به وصف نمی آید. ایشان در دست عصایی داشت تعجب کردم و با خود گفتم: یعنی چه، این بزرگوار جوان است و محتاج به عصا نیست! تازه خدام نمی گذارند کسی به حرم مطهر عصا بیاورد.
در همین خیال بودم که به سمت پایین پا برگشتم و با خود گفتم این سید جلیل چه کسی بود که در بالای سر ایستاده بود و دعا می خواند؟
خواستم برای ملاقات او برگردم گفتم مناسب نیست تا زیارت را تمام نکرده ام این کار را بکنم. از ضریح مطهر دور شدم و بین دو در ایستادم و چشم خود را به درِ پشت سر دوختم که آن سید جلیل از هر یک از آن سه در که بخواهد بیرون برود او را ببینم و به دنبال بروم.
زیارت را تمام کردم؛ اما ندیدم بگذرد. به سمت بالای سر رفتم نظر کردم ولی سید را ندیدم. از زیارت حضرت «آدم علیه السلام» و «نوح علیه السلام» (1) دست کشیدم و به سمت رواق دویدم و به اطراف رواق و کفشداری ها سر زدم؛ اما اثری نیافتم.
در چله ای دیگر، باز نزدیک اتمام آن چله روزی در مدرسه «معتمد» در حجره خوابیده بودم در عالم رؤیا دیدم یکی از رفقا که شخص متدین و با ورعی بود از در حجره وارد شد و به من خطاب نمود: فلانی مطلب تو چیست و حاجتت به درگاه حضرت بقیه الله (عجل الله فرجه) چه می باشد؟
گفتم: حاجت خود را برای غیر حضرتش اظهار نمی کنم و وقتی به حضورش مشرف شدم از آن بزرگوار سؤال خواهم نمود.
گفت: شما که هفته ی پیش خدمتش مشرف شدید، چرا عرض حاجت نکردید؟
گفتم: چه کنم، سعادت مرا یاری نکرد و ایشان را نشناختم و از خواب بیدار شدم.
شب چهارشنبه به مسجد سهله رفتم. بعد از مراجعت به نجف، باز روزی در حجره خوابیده بودم دیدم برادرم که یکی از اوتاد و اهل صفا و باطن است وارد حجره شد و گفت: مقیم، چه حاجتی داری؟ و از حضرت صاحب الامر علیه السلام چه درخواستی داری؟ اظهار کن.
گفتم: برادر، چرا حاجتم را به خودش عرض نکنم؟ وقتی به حضورش نائل شدم دست سؤال به دامن او دراز خواهم کرد.
گفت: دو هفته قبل به حضور مبارک آن سرور مشرف شدی، چرا عرض حاجت نکردی؟
گفتم: بخت برگشته ی من خواب مانده بود و از شناختن آن سرور کامیاب نگشتم. (2)
پی نوشت ها :
1. این دو پیامبر عظیم الشأن الهی در همان قبر مطهر آقا امیرالمؤمنین (ع) مدفونند؛ لذا در آن مکان ایشان را هم زیارت می کنند.
2. کمال الدین، ج 1، ص 108، س 1 و عبقری الحسان ج 1، ص 259.
منبع مقاله :
یوسفی، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان علیه السلام در کربلا، قم، خورشید هدایت، چاپ دوم