خورشید بی افول(1)

خورشید بی افول(1)

علی(ع) از خدا به خانه خدا و از خانه خدا به خدا
تاریخ، تنها یک نفر را به خاطر می آورد که در خانه خدا به دنیا آمد و در خانه خدا از دنیا رفت؛ خورشیدی که هم مشرق او خانه خدا بود و هم مغربش. آری؛ علی (ع) درکعبه دیده به جهان گشود و در مسجد، دیده از جهان فرو بست؛ و پیام بزرگ آن «نزول» و این «عروج» ، آن بود که همه از خداییم و به سوی خدا می رویم. تو گویی، خداوند با دستان قدسی اش او را از آسمان به زمین آورد و ارزانی خاک نشینان کرد، و چون زمان عروج ملکوتی اش فرارسید با دستان خویش او را تا آسمان ها بالا برد. او محبوب خدا بود، همان گونه که خدا محبوب او بود؛ و معشوق آفریدگار بود، همان سان که آفریدگار معشوق او بود و چه زیبا سروده است صائب تبریزی در این باره.
همین بس شاهد یکرنگی معشوق با عاشق
که بلبل عاشق است و گل گریبان پاره می سازد(1)
علی(ع) در ولادت، یگانه بود؛ در شهادت ، یگانه بود؛ و در تاریخ بشریت نیز یگانه است. نه واژه ها را یارای توصیف شخصیت اوست، و نه قلم ها را توان بازگویی فضیلت هایش. آینه هستی از به تصویر کشیدن تمام و کمال چهره او عاجز است، و سخن سرایان فرزانه از سرودن اوصافش ناتوان. در این تنگنای جهان مادی، نمی توان به نظاره چهره کامل او نشست؛ که او را تمام قد باید در جهان بی مرز ملکوت تماشا کرد. افسوس که روزگاران درنگ او برکره خاکی بسی اندک بود و سال های فیض بخش او به خاکیان، بسی گذرا و ناچیز. و کسی چه می داند راز کوتاهی عمر بزرگ مردانی چون علی (ع) را.
زمین به دوش خود الوند و بیستون دارد
غبار ماست که بر دوش او گران بودست(2)
اقبال لاهوری
راستی: « چه شب دراز و تاریک زمستانی است تاریخ که علی (ع) در آن مرده باشد.»(3)

علی (ع) خورشید بی افول
ابر مردان علم و معنویت، جاودان روزگارند، و پس از گذشت قرن ها از رحلتشان، هنوز هم بر دل ها حکومت می کنند، به تعبیر جبران خلیل جبران: « فروغ ستارگانی که هزاران سال پیش خاموش گردیدند هنوز به ما می رسد. مردان بزرگی نیز که صدها سال پیش مرده اند، اما هنوز ما را با پرتوهای اندیشه و منش والای خویش روشنایی می بخشند، همین گونه اند.»(4) آن سرچشمه جوشان، حتی در دل سنگلاخ ها و فراز و نشیب روزگار و انبوهی دشمنی ها وکینه توزی های دشمنان، ازحرکت باز نایستاده، و در آینه داری خویش از پروردگار، به اقیانوس جاودانگی پیوست.
دشمنان کینه توز او با همه توان، به دشمنی با او قامت بستند، فضیلت هایش را انکار کردند، و در برابر دیدگان دیگران، به او – به خیال خام خویش – شأنی هم سنگ با شأن مردمان عادی بخشیدند، اما اکنون که صحیفه تاریخ را مرور می کنیم، آن دشمنان مردند و فراموش شدند و آن فروغ های به ظاهر فروزان، سرد و خاموش شدند و شعله آسمانی نام علی، فزاینده تر و زنده تر گشت. به تعبیر زیبای استاد محمدرضا شفیعی کدکنی:
…آن یوسف گم گشته آمال بشر را
گامی دو برون نامده تا مرز حقیقت
بردید و بدان گرگ پسر دید
بی مرزی هوش و هنر صاعقه ها را
چون جدول اندیشه افلیج و شلِ خویش
محضور و فرو مرده شمردید
آن قامت رویان و روان ازلی را
آن آرزوی زنده پرشور علی را
با آن همه خون ها که فشاندند به راهش
در گوری از اندیشه خود، تنگ فشردید
با این همه، آن شعله، فزاینده و زنده ست.
چون بوی بهاران، به همه دهر، وَزَنده ست
در جمله شمایید و شمایید که مردید(5)

انس علی (ع) به مرگ
اولیای الهی و دوستان خدا را از نشانه هایشان می توان شناخت؛ یکی از این نشانه ها، نهراسیدن از مرگ ، بلکه استقبال از مرگ به هنگام فرا رسیدن آن است. این حقیقت را از این آیه شریفه در می یابیم که می فرماید: « ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین؛ اگر گمان می کنید که شما دوستان خدا هستید نه مردم دیگر، آرزوی مرگ کنید، اگر راست می گویید» (جمعه:6) «چرا که دوست، همیشه مشتاق دیدار دوست است و می دانیم که دیدار معنوی پروردگار در قیامت رخ می دهد. هنگامی که پرده های عالم دنیا کنار رفت و غبارهای شهوات و هوس ها فرو نشست، انسان با چشم دل، جمال محبوب را می بیند. حال اگر آنها که ادعا می کنند دوستان خدا و از اولیای الهی هستند راست می گویند ودر این ادعای خویش صادق هستند؛ پس نباید از مرگ، هراسی داشته باشند. آنها آنگاه در این ادعا صادق هستند که مرگ را پلی برای رسیدن به دیدار خدا بدانند و از آن استقبال کنند.»(6)
حضرت علی (ع) در بیان حکایتی از حضرت ابراهیم(ع) می فرماید: «چون خداوند اراده فرمود پیامبرش، حضرت ابراهیم(ع) را قبض روح کند، ملک الموت را به سوی او فرستاد. ملک الموت چون به حضور ابراهیم(ع) رسید، سلام کرد و عرض کرد: « ای خلیل خدا! برای قبض روح شما آمده ام.» ابراهیم گفت: «هل رایت خلیلا یمیت خلیله؛ آیا دیده ای که دوست، جان دوست خویش بستاند؟» ملک الموت به سوی بارگاه خداوند شتافت و در پیشگاه او سخن ابراهیم را بازگو کرد. خداوند به ملک الموت خطاب کرد: « ای عزرائیل! به سوی ابراهیم رهسپار شو و به او بگو: « هل رایت حبیبا یکره لقاء حبیبه؛ آیا دیده ای که دوست، دیدار دوستش را ناخرسند بدارد و از آن گریزان باشد.» «ان الحبیب یحب لقاء حبیبه؛ همانا که دوست، دیدار دوستش را علاقه مند است.» (7) باری علی (ع) از مرگ نه تنها نمی هراسید، بلکه با آن انس والفت داشت، چنان که دراین باره فرمود: « به خدا سوگند که انس علی بن ابی طالب به مرگ، از انس طفل شیرخوار به شیر مادرش، بیشتراست.»(8) این جمله آن حضرت، بخشی از خطبه ای است که بعد از رحلت حضرت رسول(ص) ایراد فرموده است، در وقتی که زبیر و ابوسفیان و جماعتی از مهاجرین، گرد آن حضرت جمع شده و ایشان را به قیام تحریک می نمودند. اما حضرت از نیت های بسیاری از آنان که مقصودشان، تنها، حکومت ظاهری و ریاست دینوی بوده آگاه بوده، و همه را رد نمود. و در خطبه اش فرمود: « هنوز فرصت حکومت الهی ایجاد نشده و راه همواره نگشته، و مانند لقمه ای است که گلوگیر شود و یا همانند میوه ای است که در غیر زمان رسیدن، آن را از درخت بچینند. من برای داشتن تاج افتخار و غرور دنیا حکومت نمی کنم و برای حرص به مملکت داری حاکم نمی شوم، و این تقیه و سکوت من نیز بر اساس خوف از مرگ نیست، که به خدا سوگند علی بن ابی طالب به مرگ، بیش از طفل به شیر مادرش، انس دارد.»(9)
مرگ اگر مرد است گو نزد من آ
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من ز اوجانی ستانم پربها
او زمن دلقی (10) ستاند رنگ رنگ(11)

مرگ در مکتب علی (ع)
صرف نظر از چگونگی احوال انسان در جهان پس از مرگ، موضوع «مرگ» در نگاه اولیای الهی، امری زیبا و زینتی برای فرزندان آدم به شمار می آید. به تعبیر دل نشین امام حسین (ع) «مرگ بر فرزندان آدم، به مثابه گردن بندی است که بر گردن دختران جوان بسته شده است».(12) جبران خلیل جبران دراین باره گفته است: « هر آنچه هست، برای همیشه می ماند. همین هستیِ هستی، دلیل جاودانگی آن است. اگر هستی جاودانه عوض می شود پس باید زیباتر شود، و اگر ناپدید می شود پس باید به صورتی متعالی تر بارگردد، و اگر به خواب می رود، پس باید خواب بیداری بهتری را ببیند؛ زیرا هستی در تولدهای دوباره خود، همواره زیباتر بوده است.»(13)
از این رهگذر، زیبا دیدن مرگ، از نظر حضرت علی(ع) به این نکته برمی گردد که آن حضرت، مرگ را، امتداد هستی انسان، و شکل دیگری از «بودن» می دانست. مرگ، کاویدن، «بی کرانگی» و جست و جو و سیر در «جاودانگی» است. مرگ، پیام «ابدی بودن» انسان است که از سوی خداوند در گوش او نجوا می شود. مرگ یعنی اینکه «ما برای بقا آفریده شدیم نه برای فنا؛ و با مرگ، تنها، از جهانی به جهان دیگر می رویم.»(14)
اگر دیدگاه انسان درباره مرگ این گونه باشد، دیگر دلیلی برای هراس از مرگ و ابراز ناخرسندی هنگام رویارویی با آن نخواهد داشت. در نتیجه درباره مرگ، چنان سخن می گوید که علی بن ابی طالب(ع) گفته است: « والله ما فجأنی من الموت وارد کرهته و لا طالعه انکرنه، وما کنت الا کقارب ورد و طالب وجد؛ به خدا سوگند که با مردن نه چیزی سراغ من آمد که آن را نپسندم ، و نه چیزی پدید گردید که آن را نشناسم؛ بلکه چون جوینده آب به شب هنگام بودم که ناگهان به آب رسد، یا خواهانی که آنچه را می خواست یافت».(15)

پی نوشتها:

1. دیوان صائب، ج2، ص825.
2. کلیات اشعار مولانا اقبال لاهوری، ص 142.
3. دکتر علی شریعتی، دفترهای سبز، ص 101.
4. جبران خلیل جبران، صدای سخن عشق، ترجمه و بهره گیری آزاد: فرامرز جواهری نیا ، ص 265.
5. دکترمحمدرضا شفیعی کدکنی، هزاره دوم آهوی کوهی، صص 304و 305.
6. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج24، صص 116 و 117.
7. شیخ صدوق ، امالی، ص 234.
8. نهج البلاغه، خطبه 5.
9. محمد حسین طهرانی، معاد شناسی، ج1، صص 67و 68.
10. دلقی: لباس کهنه و ژنده.
11. کلیات شمس تبریزی، ص 406.
12. سید بن طاووس، لهوف، ص 76.
13. جبران خلیل جبران، عشق، خنده، زندگی، ص 18.
14. مضمون روایت حضرت علی (ع) (آمدی، غرر الحکم ودررالکلم، ج3، ص75.
15. نهج البلاغه ، ترجمه شهیدی، نامه 23.
منبع:کتاب گلبرگ شماره 122

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید