اخلاق مداری در سیاست علوی(1)

اخلاق مداری در سیاست علوی(1)

نویسنده: مقصود رنجبر

مقدمه:
مراد از سیاست اخلاقی، اخلاقی کردن سیاست در روش و هدف است. روش سیاسی، شامل عناصری چون راه رسیدن به قدرت، روش حکومت، ساخت سیاسی، اخلاق زمامداران و کارگزاران، رعایت حقوق مردم و اجتناب از ستم است.
تمام اندیشه های امام علی(علیه السلام) از قرآن و سنت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اقتباس شده است. از این رو این مساله در بحث فعلی اهمیت بسیار زیادی دارد؛ زیرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فلسفه بعثت خود را اتمام مکارم اخلاقی دانسته و می فرماید: «من برای تکمیل فضیلتهای اخلاقی مبعوث شدم ».
این روایت، بیانگر اهمیت اخلاق از دیدگاه اسلام است. در اسلام قرب الهی غایت اخلاق است و موجب سعادت و کمال فردی میشود. بنابراین «فرامین الهی» مبنای اخلاق، و «قرب الهی» غایت اخلاق میباشد. در این راستا، سیاست اخلاقی هم زمینه لازم را برای سعادت جمعی فراهم مینماید.

وجوه مهم اندیشه امام علی (علیه السلام) درباره سیاست و اخلاق
سیاست اخلاقی از دیدگاه امام علی (علیه السلام) دارای وجوه و مبانی مختلفی است که به بررسی آنها می پردازیم:

حق مداری و اخلاق سیاسی
مبنای اخلاق از دیدگاه امام علی (علیه السلام) حق مداری و دستورهای الهی است. امام به طور کلی تابع فرمانهای الهی بود و اصول اخلاقی را در زندگی فردی و سیاسی خود کاملاً رعایت میکرد. اصل اساسی حکومت آن است که خداوند بالاترین ارزش است و تمام ارزشهای دیگر، در جهت قرب به او معنا پیدا می کند. خوبی یعنی قرب به خدا و بدی، یعنی دوری از او. وقتی خداوند تنها ارزش و کمال مطلق باشد، هرگز حاکم نباید حکومت را برای خود، منبع درآمد یا فضیلتی بداند، بلکه آن را ودیعه ای الهی می داند، که در این صورت، این اعتقاد به تمام برنامه های او جهت می دهد و همه آنها را صبغه الهی می زند.
جوهر اندیشه های اخلاقی امام علی تفکیک مطلق حق و باطل و اطاعت کامل از حق است. حضرت در این باره می فرماید: «سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست! من در جاده حق قدم بر می دارم».
از نظر حضرت علی (علیه السلام) تشخیص حق اهمیت حیاتی دارد؛ ولی پیروی از حق، مهمتر است. به همین دلیل در اندیشه امام علی (علیه السلام) نسبی گرایی راه نداشت و تمام مبارزاتش برای نشان دادن تفاوت حق و باطل بود. حضرت نزاع اصلی انسانها را نزاع حق و باطل دانسته و با بینشی مذهبی و الهی، بزرگترین عامل اختلاف افراد بشر را پیروی عده ای از حق و عده ای دیگر از باطل می داند.
امام علی (علیه السلام) می فرماید: «دو راه برای انسانها وجود دارد: راه حق و راه باطل که برای هریک از آنها نیز پیروانی است. پس اگر پیروان باطل بسیار باشد، از قدیم هم بسیار بود و جای شگفتی نیست و امر پیروان حق کم باشد، امید است که بسیار گردد».
بر این مبناست که امام حتی حکومت را با همین معیار از مردم می پذیرد تا بتواند جایگاه حق را ثابت کند و باطل را از میان بردارد:
«به خدا قسم! این کفش نزد من از امارت و حکومت بر شما محبوبتر است؛ مگر اینکه حقی را ثابت گردانم یا باطلی را براندازم».
امام علی (علیه السلام) معتقد است: «اگر زمانی حق و باطل با هم درآمیزند، تنها کسانی که مورد لطف خدا قرار دارند، نجات می یابند. پس اگر باطل از امتزاج و آمیختگی با حق جدا باشد و با آن درآمیزد مردم حق جو منحرف نمی شوند؛ زیرا مردم حق را با باطل اشتباه می گیرند و باطل را حق میپندارند و اگر حق از پوشش باطل جدا شده و آزاد گردد، زبان بدخواهان از آن قطع می گردد، لکن قسمتی از حق و قسمتی از باطل را گرفته و مخلوط می شوند. در این جاست که شیطان بر اولیای خود مسلط می شود و فریبشان می دهد، ولی نجات مییابند آنانی که مورد لطف الهی هستند و از جانب خدا نیکی به آنها شده است».
و از این رو کسانی که از حق پیروی می کنند، در پیشگاه خدا شایسته ترند:
«همانا برترین مردم نزد پروردگار کسی است که عملِ به حق را بیشتر از باطل دوست داشته باشد، هرچند حق به او زیان رساند و اندوهگین اش کند و باطل به او سود رساند».
البته طبیعی است که امام علی (علیه السلام) به لحاظ مبانی فکری خویش از حق و باطل تعبیری درون دینی دارد و معتقد است که حق، سرچشمه الهی دارد و منشأ حقانیت هر امری، دینی و الهی است و ملاکهای آن کاملاً معین و مشخص است.
البته حضرت علی (علیه السلام) در عرصه سیاست و حکومت نیز اثبات حق و عمل به آن را وظیفه اصلی حاکم می داند. از این منظر تفکیک اخلاق از سیاست، غیر ممکن میشود و اخلاق، جزئی از سیاست میگردد و سیاستی که از مدار اخلاق خارج شود، در واقع از مدار حق خارج شده است. اخلاق مداری در سیاست نتیجه حق مداری در اندیشه سیاسی است.
حضرت در باره پیروی خویش از حق می فرماید: « از آن هنگام که حق را به من نمودند، در آن، دو دل نگردیدم».
البته حق برای حضرت علی (علیه السلام) مفهومی اجتماعی هم دارد و از نظر ایشان در صحنه اجتماع، حق و باطل همواره رویاروی هم هستند و ایشان همیشه در جبهه حق قرار دارد، لذا حضرت می فرماید :
« بدانید که من با دو کس میستیزم، آنکه چیزی را خواهد که حق آن را ندارد، و آنکه حقی را که بر گردن اوست، نگزارد.»

آخرت گرایی، مبنای نگرش اخلاقی به سیاست
در نظام اخلاقی حضرت علی (علیه السلام)، غایت نهایی «آخرت» است. هدف تمام اندیشه ها و افعال امام کسب سعادت اخروی و نزدیکی به خداست. او در این زمینه ذره ای کوتاه نمی آید و غایت اخروی افعال خود را هیچ گاه از نظر دور نمی دارد. در عرصه سیاسی نیز، اخلاق و سیاست امام علی (علیه السلام) اخلاق و سیاستی آخرت گراست و به همین دلیل، امام در گستره اخلاق، هیچ گونه مصالحه ای را نمی پذیرد.
امام دنیا را گذرگاهی بیش نمی داند؛ گذرگاهی که اگر بیش از موقعیت اش بدان پرداخته شود، موجب خسران است:
«دنیا! از من دور شو که مهارت بردوشت نهاده است گسسته و من از چنگالت به درجسته ام و از ریسمانهایت رسته و از لغزشگاه هایت دوری گزیده ام. کجایند مهترانی که به بازیچه های خود فریب شان دادی؟ کجایند مردمی که با زیورهایت دام فریب بر سرراهشان نهادی؟ آنها در گورها گرفتارند و در لا به لای لحدها ناپایدار».
براین اساس هر عملی که دنیا، اهداف و منافع دنیوی را بر آخرت و سعادت اخروی انسان ترجیح دهد، مردود است. هیچ هدف عالی دنیوی باعث نمی شود تا انسان به آنچه موجب کیفر اخروی است، نزدیک گردد. این دیدگاه در نگاه امام به سعادت تعبیر می شود، که عنصر اصلی اندیشه سیاسی ایشان است. در نتیجه هر عملی که به سعادت اخروی انسان منجر شود، پسندیده و هر عملی که به زیان اخروی اش انجامد، ناپسند است. این مسأله در تمام حوزه های زندگی سیاسی، اجتماعی و فردی انسان حاکم است. پس نمی توان در سیاست براساس مشی غیر اخلاقی عمل کرد؛ زیرا موجب کیفر اخروی می شود.
البته تاکید بر این مسأله ، به معنای بیتوجهی به دنیا در اندیشه امام علی (علیه السلام) نیست. از دید ایشان غایت زندگی، سعادت اخروی است و اعمال دنیوی تا جایی ارزشمنداند که بتوانند انسان را بدین هدف رهنمون شوند و چنان که بین منافع دنیوی و غایت اصلی، تعارض ایجاد شود، بی تردید قرب الهی بر منافع دنیوی ترجیح دارد. لذا همین برداشت موجب شده تا در نهج البلاغه مطالبی با ظاهری متعارض، در باره دنیا به چشم بخورد. در واقع، غفلت از این نوع نگاه امام به دنیا و آخرت سبب متعارض دیدن سخنان ایشان می شود. جوهر دیدگاه حضرت علی (علیه السلام) در باره دنیا در این عبارت نهفته است، که می فرماید: « این دنیا جایگاه صدق و واقعیابی است برای کسی که واقعیت آن را دریابد».
ولی در جای دیگر هم می فرماید: «من این دنیای فریبنده را به رویش انداخته ام. من این دنیا را به اندازه خود محاسبه کرده ام و من به این دنیا باچشمی می نگرم که شایسته آن است».
به هر حال آنچه می توان از نهج البلاغه استنباط کرد، این است که منظور امام کم ارزش جلوه دادن دنیا نیست، بلکه هدف ایشان تنظیم رابطه خویش با دنیا است. در این رابطه، «آخرت» غایت است و «دنیا» وسیله، و این وسیله تا زمانی که در خدمت غایت نهایی باشد، بسیار ارزشمند است، به گونه ای که حضرت آن را دار صدق میخواند. بدین سبب می فرماید:
«اگر کسی دنیا را به عنوان ابزار و وسیله بنگرد، دنیا بیدارش می کند، ولی اگر آن را هدف بداند، کورش می سازد».
در جای دیگر می فرماید: «آگاه باشید که دنیا پشت کرده، شتابان می رود و آخرت روی آورده، می آید».
البته این نگاه به معنای بی عملی در دنیا نیست بلکه ایشان انسانها را به تلاش در همین جا فرا می خواند:
دنیا محل حرکت، کوشش و عمل است و آخرت عالم حسابرسی و نتیجه گیری است».
امام علی (علیه السلام) تفاوت خود با کسانی چون: معاویه و عمرو بن عاص را در توجه خویش به آخرت و غفلت آنان می داند و غافلان از آخرت نمی توانند پیرو حق باشند.
حضرت دراین باره می فرماید: « فرق من و عمرو بن عاص در این است که یاد مرگ نمی گذارد به فکر بازی و لهو باشم و فراموشی آخرت نمی گذارد او حق را بگوید».
در واقع می توان به این نتیجه رسید که دنیا فی نفسه، نه مذموم است نه ممدوح، بلکه نوع نگاه و عمل انسان است که دنیا را مذموم یا ممدوح می کند.

اخلاق فردی و اخلاق سیاسی
بی تردید در اندیشه اخلاقی حضرت، هرگز تفکیک بین اخلاق فردی و اخلاق سیاسی مشاهده نمی شود و بر ضرورت تلازم اخلاق فردی و اخلاق سیاسی، تأکید می شود. حضرت علی (علیه السلام) که مظهر عینی و تجسم اخلاق فردی بود، در سیاست نیز به دنبال سعادت جمعی بود، که این امر در دو بُعد قابل تبیین است:
اولا، پایبندی حضرت به اخلاق در امور سیاسی، بخش جدایی ناپذیر اندیشه اخلاقی اوست. اگر امام نمی تواند در زندگی فردی خویش، امر غیر اخلاقی مرتکب شود، در سیاست نیز به طریق اولی قادر به چنین کاری نیست؛ چون با هدف نهایی او کاملاً تضاد دارد.
ثانیا، هدف حضرت علی (علیه السلام) در سیاست، هدایت مردم وجامعه به سوی عدالت است و این، جز با پایبندی حکومت و کارگزارانش به اصول اخلاقی در سیاست، ممکن نیست. درنتیجه بر ضرورت تعهد اخلاقی زمامدار تأکید بیشتری دارد.
حضرت در این باره می فرماید: « ای مردم! سوگند به خدا، من شما را به هیچ طاعتی امر نمی کنم، مگر اینکه خودم در آن طاعت به همه شما سبقت می گیرم، و شما را از هیچ معصیتی نهی نمی کنم، مگر اینکه خود پیش از شما از ارتکاب آن گناه امتناع می ورزم.»

غایت سیاست از دیدگاه امام
در سیاست اخلاقی، هدف، اخلاقی کردن سیاست، در غایت و روش است. حضرت علی (علیه السلام) در نامه اش به مالک اشتر یکی از اهداف اصلی حکومت را اصلاح اهل مصر می داند. مراد « از اصلاح» هدایت اخلاقی مردم به سوی سعادت جمعی و رهنمون شدن آنها به پیروی از دستورهای الهی و عقل و غلبه بر هوای نفس و شهوت است. در واقع در میان اهداف چهارگانه ای که حضرت علی (علیه السلام) در فرمان خود به مالک اشتر بر می شمارد،
« اصلاح مردم» مهمترین هدف است و دیگر موارد، مقدمه تحقق این هدف شمرده می شوند.
علامه جعفری می نویسد: « این فرمان مبارک که تنظیم شده یک شخصیت کمال یافته الهی است… اساسی ترین هدف خود را، پس از تنظیم امور اقتصادی که عامل ادامه حیات طبیعی است و پس از آماده کردن عرصه اجتماع برای اصل زندگی، « اصلاح مردم» معرفی می کند و با این هدف به ضرورت تکاپوی امور سیاسی، حقوقی، فرهنگی و اخلاقی در به وجود آوردن زمینه تکامل تأکید می کند».
امیرمومنان علی (علیه السلام) می فرماید:
«بیعتی که شما با من نموده و به زمامداری انتخابم کرده اید، یک پدیده ناگهانی و محاسبه نشده نبود. کار من و شما یکی نیست؛ من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای خودتان می خواهید».
بنابراین حضرت هدف خود از حکومت را هدایت مردم به سوی خداوند اعلام می دارد.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید