این مناظره در شهر حلب بین یکی از علمای هوشمند سنّی با پدر بزرگوار شیخ بهائی، صورت گرفت که پس از گفتگو، دانشمند سنّی حنفی گفت: من یک سؤال دارم و آن این که نظر شما درباره سبّ (ناسزاگوئی) به اصحاب بزرگ پیامبرـصلّی اللّه علیه وآلهـ چیست؟، آنان که آن حضرت را با اموال و جانهای خود، یاری کردند، و با شمشیرها و مجاهدات خود، شهرها و بلاد را تحت حکومت اسلام آوردند، مثلاً فتوحاتی که در عصر عمربنخطّاب، تحت رهبری او رخ داد، در عصر هیچیک از خلفاء، رخ نداده است که انکارناپذیر است، چنانکه قدرت و شکوه و قاطعیّت او را نیز نمیتوان انکار نمود، و من وقتی که به دلائل شما توجّه میکنم، میبینم صحّت عقیده تشیّع، بسیار روشن و نیرومند است، ولی وقتی که مذهب شما را مینگرم که به ناسزاگوئی اصحاب بزرگ پیامبرـصلّی اللّه علیه وآلهـ، و پیشیگیرندگان به اسلام و مقرّبان در حضور آن حضرت،صحّه گذاشته … مییابم که این کار، نادرست است، و از همین راه میفهمم که مذهب شما (تشیّع) مذهب نادرست میباشد.
حسین: در مذهب ما چنین دستوری نیست که ناسزا گوئی به اصحاب پیامبرـصلّی اللّه علیه وآلهـ واجب باشد، بلکه عوامالنّّاس، به آنها ناسزا میگویند، ولی در میان علمای ما هیچکس فتوای به وجوب سبّ آنها را ندادهاست، کتابهای فقهی آنها در دسترس است،هرگز چنین دستوری در آنها دیده نمیشود.
آنگاه سوگندهای مؤکّد و شدید برای او (دانشمند حَنَفی) یاد کردم، که اگر کسی هزار سال در مذهب اهلبیت ـعلیهم السّلامـ (مذهب تشیّع) زندگی کند و ولایت اهلبیتـعلیهم السّلامـ را بپذیرد، و از دشمنان آنها بیزاری جوید، و هرگز به صحابه پیامبرـصلّی اللّه علیه وآلهـ ناسزا نگوید، خطاکار نیست، و در ایمان او قصوری نخواهد بود.
دانشمند حنفی وقتی که این سخن را از من شنید، چهرهاش گشوده شد و اظهار شادی کرد، چرا که سخن مرا تصدیق نمود.
در این هنگام به او گفتم: وقتی که در نزد تو، فزونی و برتری علم اهلبیت پیامبرـصلّی اللّه علیه وآلهـ و مقام اجتهاد و عدالت و برتری آنها بر سایرین، ثابت شد، پس آنها سزاوارتر به پیروی هستند، بنابراین از آنها پیروی کن.
دانشمند حَنَفی: گواهی میدهم که من پیرو آنها هستم، ولی به صحابه رسول خداـصلّی اللّه علیه وآلهـ ناسزا نمیگویم.
حسین: تو به هیچیک از صحابه، ناسزا نگو، ولی وقتی که به عظمت مقام اهلبیت پیامبرـصلّی اللّه علیه وآلهـ در نزد خدا و رسولش معتقد شدی، آنگاه در مورد دشمنان آنها چه خواهی گفت؟
دانشمند حَنَفی(راه یافته): من از دشمنان اهلبیت رسول خداـصلّی اللّه علیه وآلهـ بیزار هستم.
حسین: همین مقدار در صحّت تشیّع تو، برای من کافی است.
در این هنگام، دانشمند حنفی، به یکتائی خدا و رسالت پیامبر ـصلّی اللّه علیه وآلهـ و به فرشتگان خدا، گواهی داد، و گفت: من دوستدار و پیرو آنها هستم و از دشمنانشان بیزاری میجویم.
آنگاه کتابی در مورد فقه اهلبیتـعلیهم السّلامـ را از من طلبید، و من کتاب «مختصر نافع» (شرح شرایع) محقّق حلّی (متوفّی 676 هـ ق) را به او دادم.
شیخ حسینبن عبدالصّمد میگوید: بعد از مدّتی، دانشمند حنفی را که شیعه شدهبود دیدم، ولی بسیار آشفته به نظر میرسید، به خاطر اینکه در قلبش این معنی رسوخ کرده بود که اصحاب پیامبرـصلّی اللّه علیه وآلهـ دارای مقام بسیار ارجمند هستند، ولی به عقیده او شیعیان به آنها ناسزا میگویند.
به او گفتم: اگر متّعهد شوی که از روی انصاف، قضاوت کنی، و گفتگوی مرا پنهان داری، جریان سبّ (ناسزاگوئی به صحابه) را برای تو روشن خواهم ساخت.
و با سوگندهای مؤکد و شدید و تعهّد محکم، با خدا عهد کرد که تا زنده است، از روی انصاف قضاوت کند، و گفتگو با مرا (به خاطر تقیّه) مخفی کند.
در این هنگام به او گفتم: «نظر شما درباره آن اصحابی که عثمان (خلیفه سوّم) را کشتند، چیست؟»
دانشمند حنفی (راه یافته): آن افراد صحابه، این کار (قتل عثمان) را بر اساس اجتهاد خود انجام دادند، از این رو آنها گناهکار نیستند، چنانکه علمای ما بر این مطلب تصریح نمودهاند.
حسین: نظر شما درباره عایشه و طلحه و زبیر وپیروان آنها که با پدید آوردن جنگ جَمَل با حضرت علیـعلیه السّلامـ جنگیدند و بر اثر این جنگ حدود شانزده هزار نفر از دو طرف کشته شدند چیست؟
و همچنین نظر شما درباره معاویه و اصحاب او که جنگ صفّین را به وجود آوردند و با حضرت علیـعلیه السّلامـ جنگیدند و در نتیجه حدود شصت هزار نفر از دو طرف،کشته شدند، چیست؟
دانشمند حَنَفی (راه یافته): این جنگها نیز مانند قتل عثمان، از روی اجتهاد بود.
حسین: آیا اجتهاد نمودن، مخصوص یک گروه از مسلمانان است، و گروه دیگر حقّ اجتهاد ندارند؟
دانشمند حَنَفی (راه یافته): نه، بلکه هر گروهی از مسلمین، صلاحیّت اجتهاد را دارند.
حسین: وقتی که اجتهاد درباره قتل اصحاب بزرگ و قتل خلفای مؤمنان، و جنگ با برادر و پسر عموو همسر دختر رسول خداـصلّی اللّه علیه وآلهـ حضرت علیـعلیه السّلامـ، روا باشد، یعنی درباره او که در علم و زهد و تقرّب به رسول خداـصلّی اللّه علیه وآلهـ از همگان مقدّمتر بود، و اسلام به شمشیر او استوار گشت، و رسول خداـصلّی اللّه علیه وآلهـ از او تمجید بسیار کرد که هیچ کس نمیتواند آن را انکار کند، تا آنجا که خداوند او را ولیّ (سرپرست و رهبر) همه مردم قرار داد و فرمود:
«اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسوُلُهُ وَالَّذیِنَ آمَنُوا … :
ای کسانی که ایمان آوردهاید، همانا ولیّ و رهبر شما، خدا و رسولش و کسانی هستند که ایمان آوردهاند» (مائده ـ55یعنی و علیـعلیه السّلامـ است، زیرا به اتّفاق علمای اسلام منظور از «وَالَّذینَ آمَنُوا»، حضرت علیـعلیه السّلامـ است.[1]
و روایات بسیار دیگر، اینک از تو میپرسم، اگر اجتهاد در سبّ بعضی از اصحاب پیامبرـصلّی اللّه علیه وآلهـ (به اعتراف شما) جایز است، چرا اجتهاد در مورد سبّ بعضی از اصحاب دیگر جایز نباشد؟!
ما به کسی ناسزا نمیگوئیم مگر به کسی که میدانیم او دشمنی خود را با اهلبیت پیامبرـصلّی اللّه علیه وآلهـ آشکار ساخت، ولی آنانی که اهلبیت پیامبرـصلّی اللّه علیه وآلهـ را خالصانه دوست دارند، ما آنها را، دوست داریم، مانند سلمان، مقداد، عمّار، ابوذر و … و ما با دوستی به این افراد به پیشگاه خدا، تقرّب میجوئیم، این است اعتقاد ما در شأن اصحاب!
سبّ کردن، یکنوع نفرین است که خداوند متعال اگر بخواهد میپذیرد و گرنه نمیپذیرد، و همچون ریختن خون صحابه نیست و این معاویه است که سبّ و ناسزاگوئی به حضرت علیـعلیه السّلامـ و خاندانش را،سنّت کرد و رواج داد، به طوری که هشتاد سال در عصر حکومت بنیامیّه، همین سنّت زشت ادامه یافت، ولی هیچگونه از قدر و مقام علیـعلیه السّلامـ در نزد شما کم نکرد.
همچنین شیعه سبّ کردن دشمنان خاندان رسالت، را، بر اساس اجتهاد خود روا دانستند، آنها فرضاً اگر در اجتهاد خود خطا نموده باشند، ولی گناه نکردهاند.
توضیح بیشتر این که: اصحاب پیامبرـصلّی اللّه علیه وآلهـ، چند گونه بودند، بعضی ستوده بودند، و بعضی منافق بودند، و تمجید خداوند از بعضی از آنها دلیل عدم فسق و کفر بعضی دیگر نخواهد شد، اجتهاد ما در جواز سبّ اصحاب منافق پیامبرـصلّی اللّه علیه وآلهـ است، نه این که همه را سبّ کنیم.
دانشمند حنفی از روی تعجّب: آیا اجتهاد بدون دلیل روااست؟
حسین: دلائل مجتهدین ما، بسیار و روشن است.
دانشمند حنفی: یکی از آنها را برای من بیان کن.
حسین بن عبدالصّمد، دلائلی را بیان کرد، از جمله ماجرای آزاررسانی به فاطمهزهراـسلاماللّه علیهاـ را مطرح نمود و آیه 57 سوره احزاب را خواند که خداوند میفرماید:
«اِنَّ الّذِینَ یُؤذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَهِ : همانا آنان که خدا و رسولش را آزار میرسانند، خداوند آنها را در دنیا و آخرت، لعنت کند»…
[1] . به اتّفاق مفسّران، آیه فوق در شأن امام علیـعلیه السّلامـ نازل شده، در آن هنگام که در رکوع نماز، انگشترش را به فقیر داد، کتابهائی که از اهل تسنّن، این مطلب را نقل کردهاند، متجاوز از سی کتاب، است مانند: ذخائر العقبی ص 88، فتح القدیر، ج 2،ص 50،اسباب النّزول واحدی، ص 148 ـ کنزالعُمّال، ج 6، ص 391 و … در این باره به کتاب احقاقالحقّ، ج 2 صفحات 399 تا 410 مراجعه شود.
علامه حسین ابن عبدالصمد عاملی (پدر شیخ بهائی) با عالم سنی