در شرح «من لا یحضره الفقیه» آمده است:
روزی سلطان خدا بنده بر همسر خود خشمگین شد و در یک جمله او را سه طلاقه کرد ولکن خیلی زود پشیمان شد، لذا علماء اهل سنت را گرد آورد و نظر آنها را جهت حال این مشگل پرسید:
آنها جملگی گفتند: «چاره نیست جز اینکه نخست مُحَلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج کند تا پس از آن مُحَلّل، شما بتوانید باز او را به زوجیّت خود در آورید.»
سلطان گفت: «این کار بر من بسیار گران است، لکن شما در هر مسألهای با هم اختلاف نظر دارید و در مسائل مختلف اقوال گوناگونی دارید، آیا در این مسأله هیچ قول دیگری ندارید؟»
گفتند: «نه»
آنگاه یکی از وزرای سلطان که گویا شیعه بود گفت: «در شهر «حلّه» عالمی است که چنین طلاقی را باطل میداند، خوب است سلطان آن عالم را احضار کند، شاید مشگل را حل کند.»
عالمان سنّی گفتند: «علامه، مذهب باطلی دارد و رافضیان افرادی بیخرد و کم عقل هستند و اصلاً در شأن سلطان نیست که چنین مرد سبک سر و بی عقلی را به حضور بپذیرد.»
سلطان گفت: «احضار او بیفائده نیست.»
پس چون علامه (اعلی الله مقامه) حاضر شد قبل از حضور او، علماء مذاهب چهارگانه اهل سنّت در نزد سلطان حاضر بودند.
هنگامی که علامه(ره) وارد مجلس شد، بدون هیچ ترس و واهمهای، نعلین خود را به دست گرفت و داخل در جمع شد و با صدای بلند گفت: «السلام علیکم» و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفته و درکنار سلطان نشست.
علماء سنی حاضر در مجلس گفتند: «آیا ما به شما نگفتیم که شیعیان افرادی سبک سر و بی خرد هستند؟»
سلطان گفت: «درباره اعمال او از خودش سؤال کنید.»
آنها به علامه گفتند: «چرا سلطان را سجده نکردی و آداب و تشریفات را انجام ندادی؟»
علامه(ره) گفت: «رسول الله ـ صلیالله علیه و آله ـ از هر سلطانی برتر بود و کسی بر او سجده نکرد بلکه فقط به او سلام میدادند و خدای تعالی نیز فرموده:
«فَإذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّموا علی أنفُسِکُمْ تَحِیَّهً مِنْ عِنْدَ اللهِ مُبارَکَهً طَیِّبَهً»[1]
یعنی: پس چون داخل خانهها شدید به یکدیگر سلام کنید، سلام و درودی که نزد خداوند خوش است.»
از طرف دیگر به اتفاق ما وشما، سجده برای غیر خدا حرام است.»
پس از او پرسیدند: «چرا جسارت کردی و در کنار سلطان نشستی؟»
فرمود: «چون جای دیگری برای نشستن موجود نبود و از طرفی سلطان و غیر سلطان با هم مساویاند ولذا جسارتی به محضر سلطان نکردهام.»
از علامه پرسیدند: «چرا کفشهای خود را با خود داخل مجلس آوردی؟ هیچ آدم عاقلی در محضر سلطان چنین میکند؟»
علامه فرمود: «ترسیدم حنفیها آن را بدزدند همانطور که ابوحنیفه نعلین رسول اکرم ـ صلیالله علیه و آله ـ را دزدید.»
ناگهان حنفیها برآشفتند و فریاد بر آوردند که: «ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر ـ صلیالله علیه و آله ـ کجا؟ تولد ابوحنیفه صد سال پس از وفات رسول اکرم ـ صلیالله علیه و آله ـ واقع شده است.»
علامه فرمود: «ببخشید، اشتباه کردم، لابد سارق نعلین رسول خدا ـ صلیالله علیه و آله ـ شافعی بوده است. این بار شافعیها برآشفتند که شافعی در روز وفات ابوحنیفه به دنیا آمده است و دویست سال پس از رحلت رسول خدا ـ صلیالله علیه و آله ـ متولد شده است.
علاّمه گفت: «شاید کار مالک بوده است.»
مالکیها هم مثل حنفیها و شافعیها اعتراض و انکار کردند.
علامه فرمود: «پس قطعاً سارق، احمد بن حنبل بوده است.»
حنابله هم به انکار و تکذیب او پرداختند.
در این لحظه علامه(ره) رو به سلطان کرد و فرمود:
«ای سلطان، دانستی که هیچ یک از رؤسای این مذاهب چهارگانه اهل سنت در زمان حیات رسول الله ـ صلیالله علیه و آله ـ و حتی صحابه آن حضرت حاضر نبودهاند، پس برگزیدن ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمدبن حنبل بعنوان مجتهد و رئیس مذهب از بدعتهای ایشان است بطوری که اگر یکی از خود این علما حاضر در مجلس، افضل و اعلم از این چهارتن باشد، به او اجازه و حق اینکه بر خلاف فتوای یکی از آن چهارتن فتوایی بدهد نمیدهند.»
در اینجا سلطان به حالت پرسش از اهل سنّت سؤال کرد: «آیا درست است که هیچ یک از رؤسای مذاهب أربعه در زمان رسول خدا ـ صلیالله علیه و آله ـ و صحابه او نبودهاند؟»
علماء عامّه همگی گفتند: «آری نبودهاند.»
آنگاه علامه(ره) گفت: «ولی ما شیعه هستیم و پیروی میکنیم از أمیرالمؤمنین ـ علیهالسّلام ـ که جان رسول الله ـ صلیالله علیه و آله ـ برادر، پسر عمّ و وصیّ اوست.»
سلطان چون متوجه حقانیّت مذهب علامه(ره) شد از او پرسید: «نظر شیعه درباره طلاق صادره از من چیست؟»
علامه(ره) فرمود: «آیا سلطان طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفر عادل جاری نموده است؟»
سلطان گفت: «نه»
علامه فرمود: «در این صورت طلاقی را که سلطان جاری کرده است باطل میباشد، زیرا فاقد شرائط صحّت است.»
آنگاه سلطان بدست علامه به مذهب حقّه شیعه، مشرف شد، و به خطباء و حاکمان شهرها و سرزمینهای تحت سیطرهاش پیام فرستاد که از این پس با نام ائمه دوازدهگانه ـ علیهمالسّلام ـ خطبه بخوانند و به نام ائمه اطهار، سکّه، ضرب کنند و نام ایشان را بر دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حضرات ائمه ـ علیهمالسّلام ـ بنگارند.[1] . سوره نور آیه 61.
علامه حلی با مخالفان در حضور سلطان خدابنده