نویسنده:فاضل حسامى
نهاد حکومت
نهاد سیاست و حکومت در هر جامعهاى مطابق با باورها و ارزشهاى آن جامعه شکل مىگیرد.از جمله مؤلفههاى موجود در نهاد سیاست، موقعیتها و نقشهاى آن موقعیتهاست. حال در یک جامعه دینى که عقاید و ارزشها برخاسته از عقاید و ارزشهاى دینى استبه ناچار موقعیتها و نقشهاى اجتماعى در سطح کلان و یا به عبارت روشنتر، ساختار اجتماعى علىالاصول مطابق با همان عقاید و باورها مىباشد.موقعیتها و نقشهاى سیاسى نیز از این اصل کلى مستثنى نیست.در چنین جامعهاى ساختار سیاسى با همان ویژگىهاى پیشبینى شده در دین طراحى مىشود.در چنین ساختارى نقش اصلى و اساسى نهاد حکومت و سیاست پاىبندى به اصول و مبانى اعتقادات و ارزشهاى دینى و بسترسازى براى تحقق آنها است و این وظیفه در هیچ شرایطى نباید نادیده گرفته شود و یا تحتالشعاع سایر انتظارات واقع گردد.بنابراین، هر پدیده و رخدادى که باعث نادیده گرفتن «دین» شود، امر نابهنجار قلمداد مىگردد و وظیفه نهادهاى مختلف از جمله نهاد حکومت و سیاست و خصوصا دستگاه حاکمه مقابله با آن است. البته این تقابل ممکن است در شرایط اجتماعى – سیاسى مختلف، اشکال گوناگونى به خود گیرد.بر اساس آنچه گذشت مىتوان چنین نتیجه گرفت که یکى از آسیبهاى دین، روح سازشکارى مسؤولان و متولیان جامعه با امور نابهنجار و بدعتها و فتنههاست.حال اگر در شرایطى لازمه پاسدارى از «دین» حضور فعال سیاسى – نظامى لازم باشد، کنارهگیرى از آن و نادیده گرفتن چنین ضرورتى آسیبى جدى به پیکره دین واردمىسازد.به همین دلیل است که على علیه السلام وقتى در مسند حاکمیت قرار مىگیرد متذکر مىشود که وظیفه و رسالتش برخورد قاطعانه و خصمانه با مخالفان دیندارى جامعه است.در غیر این صورت، سازش دستگاه حاکمه با دشمنان، موجبات انحراف را به دنبال دارد.انحراف دستگاه حاکمه، موجب تضعیف بنیادهاى دینى جامعه مىشود.
«من بارها این موضوع (رابطه خود با دستگاه جبار معاویه) را بررسى کردهام و پشت و روى آن و همه جوانب را مطالعه نمودم، دیدم راهى جز پیکار [و در غیر اینصورت ] کافر شدن نسبتبه آنچه پیامبر اسلام آورده است ندارم..» . (43)
البته حضور فعالانه در صحنههاى مختلف سیاسى – اجتماعى، کار آسانى نیست و سختىهایى نیز به دنبال دارد، اما این سختىها نباید مانع انجام نقش دولتمردان شود، هر چند این حضور موجب جنگهاى سخت داخلى و خارجى گردد و در این راستا عدهاى از اعضاى جامعه و نخبگان کشته شوند. (44)
«بهترین مرگها، کشته شدن در راه خداست.سوگند به آن کس که جان فرزند ابوطالب در اختیار اوست، هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر است تا مرگ در بستر در غیر طاعت پروردگار..» . (45)
طبعا در چنین وضعیتى حمایتهاى اعضاى جامعه، براى موفقیت دولتمردان لازم و ضرورى است; چه آنکه بدون اینگونه حمایتها چه بسا نهاد حکومت در برنامه خود که همان اجراء دستورات دینى است ناکام بماند.براى تامین این هدف، یعنى به دستآوردن حمایتها و ادامه مقبولیتهاى عمومى، حضور فعال دستگاه تبلیغاتى و کلیه رسانههاى جمعى در راستاى تحقق ایدهها و آرمانهاى دین و حاکمیت دینى ضرورت پیدا مىکند.آنها نقش آموزش شهروندان و اعضاى جامعه را بر عهده دارند.
بر اساس ادعاى گذشته مبنى بر سیطره نهاد دین بر سایر نهادهاى اجتماعى، از جمله حاکمیت، به خوبى آشکار مىگردد که حاکمیت دینى باید تلاش کند حداکثر همراهىهاى مردمى را با خود داشته باشد – البته نه به قیمت نادیده گرفتن اصول و سرپیچى از آنها – تا در پرتو تقویتحاکمیت، به تقویتبنیادهاى دینى نایل شوند. از این رو، على علیه السلام به عنوان حاکم و ولىامر، مردم را مخاطب قرار مىدهد تا توضیحات لازم به گوش شهروندان برسد و دیگران زمینه فتنهگرىها و جوسازىها را نداشته باشند و براى پاسداشت اصول دینى خود حضورى فعالانه در پیش گیرند.آن بزرگوار مرتبا و به انحاى مختلف و شرایط متفاوت این ضرورت را متذکر مىگردند که قیام مسلحانه ایشان یک ضرورت تاریخى و وظیفه دینى و سیاسى او بوده است و بدون این کارها چیزى به نام دین باقى نمىماند.
«…به جانم سوگند اگر ما در مبارزه مثل شما بودیم، هرگز پایهاى براى دینبرپا نمىشد وشاخهاى از درختایمان سبز نمىگردید» . (46)
اما از آنجا که به طور طبیعى انسانها از مرگ و کشته شدن بیمناک و هراسان هستند، لازم است نتایج مادى و معنوى جنگ در راه خدا را متذکر شود تا اندیشه فقدان زندگى دنیوى، بر رفتار مؤمنان مستولى نگردد و سستى در پاىبندى به دین را به دنبال نداشته باشد.
على علیه السلام فرمودند: «خداوند تبارک و تعالى جهاد را واجب و آن را عظمتبخشید و آن را نصرت و پیروزى و مددکار خود قرار داد، به خدا سوگند که دنیا و دین فقط به وسیله آن اصلاح مىشود» . (47)
عدم بهکارگیرى روش مناسب فهم دین
انسان براى کشف حقایق و واقعیتها، علاوه بر ابزارها و امکانات شناختشناسى، نیازمند روشهاى کشف آن حقایق و واقعیتهاست.
همانگونه که همه علوم قلمرو خاصى و روش ویژهاى براى خود دارند، «دین» نیز روش خاص خود را دارد که بدون به کارگیرى آن روش، فهم دین و شناخت گزارهها و آموزههاى دینى از غیر دینى ناممکن مىشود.مولا امیرالمؤمنین علیه السلام این نکته را متذکر شده و اعلام مىدارند اگر دینشناسى توسط غیر متخصصان متعهد صورت گیرد و یا ارزشها و الگوهاى خاص دینشناسى تبعیت نشود، دین با آسیب روبرو مىگردد; زیرا باعث مىشود چیزهایى به دین افزوده شود که جزء دین نیست و چه بسا از خرافات باشد که باعث کاستىهایى در دین شود.
«اى مردم! سه دستهاند که [اظهار دیندارى مىکنند اما] دین ندارند، آنان که با انکار آیهاى از کتاب خدا به ظاهر دیندار شدهاند، آنان که با نسبت دادن باطلى به خدا به ظاهر دیندار شدهاند و آنان که از گنهکاران اطاعت کنند.اى مردم! دینى که همراه با تفقه و باریکبینى نباشد خیر ندارد» . (48)
وقتى دین با تفقه و باریکبینى لازم همراه نباشد و نیز وقتى مفاد و محتواى دین برخاسته از درون خودش نباشد، بلکه ناشى از افزودنىها و کاستىها باشد، ناهمگونى و بعضا تعارض درفهمها و تفاسیر و بینشها پیش مىآید و میزان و معیارى براى سنجش و ارزیابى آراء و نظریات و دیدگاهها وجود نخواهد داشت.در چنین وضعیتى مهمترین آسیب بر پیکره دین وارد مىشود و آن «نسبى» شدن دین و تنزل دادن تا سطح ایمانهاى فردى است.در واقع، پیامد و نتیجه این فرآیند، انکار اصل دین است; زیرا در چنین صورتى «دین» به عنوان امر واقعى و بیرون از شناخت و فهم آدمى دیگر وجود نخواهد داشت، بلکه همان خواهد شد که هر مفسرىآن را مىفهمد.در حالى که «دین» یک حقیقت واحد تمام عیار است و هدف از بعثت انبیا رساندن همان حقیقت واحده به بندگان است; حقیقتى که منظور و مراد متکلم و گوینده آن بوده نه آنچه که دیگران مىفهمند و مىخوانند و تفسیر مىکنند که در غیراین صورت، به تعداد مفسران دین به وجود خواهد آمد و این امر با ضروریات عقلى و نقلى سازگار نخواهد بود: على علیه السلام در یکى از خطبههاى نهجالبلاغه به همین پدیده اشاراتى دارند.
«هنگامى که در حکمى از احکام قضیهاى براى یکى از قضات مطرح مىگردد، با راى خود در آن قضیه حکم مىکند، سپس عین همان قضیه به قاضى دیگرى روى مىآورد، این قاضى بر خلاف حکم شخص اولى قضاوت مىنماید.سپس قضاوت مزبور براى تشخیص و واقعیت، نزد کسى که آنان را به قضاوت نصب کرده است جمع مىشوند، وى همه آراء آنان را تصویب مىنماید، در صورتى که خداى آنان یکى است.پیامبر آنان یکى است، کتابشان یکى است، آیا خداوند سبحان است که آنان را به اختلاف دستور داده است و آنان اطاعتش کردهاند! یا آنان را نهى نموده و مخالفتش کردهاند یا خداوند سبحان دین ناقص فرستاده و از آنان براى تکمیل دین کمک خواسته استیا این قضات شرکاى خداوندى در حکمتند که آنان مىتوانند مطابق راى خود بگویند و خداوند رضایتبه حکم آنان بدهد؟ یا خداوند دین کامل فرستاده است ولى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در تبلیغ و اداى آن دین تقصیر نموده است! در صورتى که خداوند سبحان مىگوید ما در قرآن هیچ تفریطى نکردهایم و در قرآن براى همه چیز بیانى است و خدا متذکر شده است که بعضى از آیات کتاب الهى، بعضى دیگر را تصدیق مىنماید و در این کتاب اختلاف وجود ندارد..» . (49)
نظریهپردازان آسیبشناسى اجتماعى در تحلیل کجروىها و کشف خاستگاه آن، رویکردهاى مختلف و متفاوتى دارند.یک رویکرد و گرایش حاکى از آن است که معاشرت اعضاى جامعه با کجروان و همنشینى با آنها رفته رفته موجب مىشود که فرد و عضو بهنجار، تبدیل به عضو نابهنجار و کجرو در جامعه شود، خصوصا وقتى در این معاشرتها از پاداشهایى بهرهمند گردد که موجبات خشنودى او را فراهم کند.
امیرالمؤمنین علیه السلام معاشرت با کجروان را موجب عضویت در گروههاى منحرف و سپس تبعیت از هنجارهاى حاکم بر آن گروهها و در نهایت عدم التزام عملى و ذهنى به دین مىدانند، (50) در حالىکه انتظار دین از اعضاى جامعه، اطاعت از باورها و ارزشها و هنجارهاى دینى است.اعضاى گروههاى منحرف سعى مىکنند در روابط اجتماعى به نحوى اقدام به کنش نمایند که جلوه ظاهرى آن، زیبا، جذاب و همراه با پاداش باشد.آنان هیچگاه اهداف و ایدههاى خود را به طور علنى مطرح نمىکنند، چه بسا خود را «مصلحان» اجتماعى بدانند و یاحتى بالاتر از آن اصلاحطلبى را منحصر در خود ببینند. (51) اما در باطن و ذهن خود آهنگ انحراف از بایدها و نبایدهاى دینى را مىپرورانند و گوش دل بدان آهنگ مىسپارند.بنابراین، همراهى با آنها انحراف و باعث آسیب دین در عینیت جامعه است.به همین جهت على علیه السلام در کلام خود ویژگىها، خصوصیات و اهداف و عملکرد آنها را مىشمارد:
«اى بندگان خدا، شما را به تقوا و پرهیزکارى سفارش مىکنم و از منافقان برحذر مىدارم; زیرا آنها گمراه و گمراه کنندهاند ، خطاکار و خطا اندازند.به رنگهاى گوناگون بیرون مىآیند و به قیافهها و زبانهاى متعدد خودنمایى مىکنند، از هر وسیلهاى براى فریفتن و درهم شکستن شما استفاده مىکنند و در هر کمینگاهى به کمین مىنشینند، دلهایشان بیمار و ظاهرشان پاک و آراسته است.در نهان براى فریب مردم گام برمىدارند، از بىراههها حرکت مىکنند.وصفشان درمان، گفتارشان به ظاهر شفابخش، اما کردارشان دردى است درمانناپذیر..» . (52)
هدف گروههاى منحرف، ایجاد انحراف و گمراهى و ویژگى آنها عدم ثبات و تزلزل به جاى ثبات و تعادل است و در نیل به اهداف از روشهاى مختلف از جمله ایجاد یاس و شبهه بهره مىبرند.عضویت در این گروهها و همراهى با آنها ضمن برهم خوردن انسجام و تعادل درونى جامعه، برنامههاى آن را در خصوص برنامهریزى در جهت رشد، فلاح، رستگارى و سعادت شهروندان تحتالشعاع قرار مىدهد.
1- ترک امر به معروف و نهى از منکر
از دیگر عواملى که موجب عدم تحقق دین در عینیت جامعه مىشود، «ترک امر به معروف و نهى از منکر» یعنى عدم ایفاى نقش اجتماعى کردن و نظارت اجتماعى از سوى اعضاى جامعه و شهروندان و تمامى محیطهاى انسانى است; زیرا علىالاصول همه شهروندان، بر اساس مکانیزم خاص خود در انتقال و آموزش صریح و یا پنهان ارزشها و هنجارها و نیز نظارت بر التزام یا تخطى از آنها نقش فعال و بسزایى دارند و همین امر موجب بقاى باورهاى فرهنگى و اجزا و عناصر آن و در نتیجه حفظ وحدت و یکپارچگى و انسجام جامعه مىشود.این دو لازم و ملزوم یکدیگر وتوام با هم اثر بخش است و بدون یکى از آنها، دیگرى کارآیى لازم را از دست مىدهد.در ادبیات دینى و در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام – با قطعنظر از مباحثحقوقى – این دو فرآیند اجتماعى – دینى امر به معروف و نهى از منکر شناخته و معرفى مىشود و اگر این دو در ساختار اجتماعى، از جایگاه خود برخوردار نباشد پیامدهاى ناگوارى به دنبال خواهد داشت.به همین جهت على علیه السلام اعلان خطر مىنمایند و تذکر مىدهند:
«مفاسد آشکار شده، نه انکار کننده و تغییر دهندهاى پیدا مىشود و نه بازدارندهاى به چشم مىخورد، آیا با این وضع مىخواهید در دار قدس خدا و جوار رحمتش قرار گیرید و عزیزترین اولیائش باشید؟ هیهات! خداى را درباره بهشت جاویدانش نمىتوان فریفت و هیچ کس قادر به جلب رضایتش نیست مگر با اطاعت از او.خداوند آمرین به معروف را که خود ترککننده معروفند و نیز نهىکنندگان منکر را که خود مرتکب آن مىشوند لعنت مىکند» . (53)
ویژگى یک جامعه پویا آن است که در سلسله مراتب طولى باورها و عقاید تا هنجارها و عمل، رویه یکسانى مشاهده گردد; عملها منطبق با اجزاى نظام فرهنگى و نظام فرهنگى پاسخگوى نیازهاى جامعه باشد.این همگونى باعث مىگردد که در «ذهن» اعضاى جامعه ایستارهاى ارزشى، تحقق عینى به خود ببیند و در مقام عمل التزام بدانها مشاهده گردد.حال اگر جامعهاى دستخوش عدم تعادل شد بین این دو لایه و این دو سطح ناهمگونى وتعارض پدیدار مىشود. «باورها» در مسیرى ره مىپیماید و «عمل» در سویى دیگر.این فرایند را چه زیبا مولى به تصویر مىکشاند:
«اى مؤمنان! هر کس ظلم و ستمى را مشاهده کند و یا کار زشتى که مردم را به سوى آن مىخوانند; اگر تنها به قلبش آن را انکار کند سلامت را اختیار کرده است و گناهى بر او نیست و آن کس که با زبان و بیان آن را مردود شمارد، مقامش برتر از گروه نخست است و آن کس که با شمشیر براى بزرگداشت نام خدا و سرنگونى ظالمان به مبارزه برخیزد او به راه هدایت راه یافته و بر جاده حقیقى گام گذارده و نور یقین در قلبش تابیده است» . (54)
در این کلام به هر دو مکانیزم نظارت اجتماعى غیررسمى و کنترل اجتماعى رسمى اشارت رفته است و پایان کلام ایشان بیانگر این واقعیت است که این نظارت ضامن سلامت، سعادت و تعادل جامعه و اعضاى آن خواهد شد.شکل بارز و تجلى عینى «امر به معروف و نهى از منکر» در «جهاد» متجلى مىشود که در مواردى براى انجام این دو امر ضرورى حیات اجتماعى، از شدیدترین شکل رسمى آن یعنى به کار بردن قدرت زور و سلاح استفاده مىشود; چه آنکه در چنین ضرورتى اگر «جهاد» به عنوان راه حل نهایى به کار برده نشود، کژى و انحراف، بدون برخورد با هیچ مانعى فراگیر مىشود.لازمه چنین فرآیندى تبدیل و تبدل ارزشها و نابسامانى اجتماعى خواهد بود.
«نخستین جهادى که در آن شکست مىخورید، جهاد با دست، سپس با زبان و در نهایتبا دلهایتان است.پس وقتى کسى در دل کار نیک را نستاید و کار بد را نکوهش نکند، واژگون مىگردد..» . (55)
اما حضور همه جانبه در جهاد که در واقع جنگ است و چه بسا منجر به کشتن و یا کشته شدن شود نیازمند یک تحلیل و یک تفسیر رضایتبخش است; تفسیرى که بتواند تمام زوایاى آن را بگشاید و بازگویى کند; پاداشها و احترامها و منزلتها در صورت حضور و مشارکت در جهاد و بالعکس، تنبیهها و ذلتها و آثار ناگوار اجتماعى، در صورت عدم حضور.این تفسیر و بیان، ذهنیت مؤمنان را براى حضور فعال آماده مىکند. «جهاد درى از درهاى بهشت است، خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئن خداست.مردمى که از جهاد روى برگردانند خداوند لباس ذلتبر تن آنها مىپوشاند و بلا به آنان هجوم مىآورد، حقیر و ذلیل مىشوند، عقل و فهمشان تباه مىگردد و به خاطر تضییع جهاد حق آنها پایمال مىشود و نشانههاى ذلت در آنها آشکار مىگردد و از عدالت محروم مىشوند» . (56)
اجراى امربه معروف و نهى از منکر، حاکمیت دین در جامعه را تقویت مىکند و مانع آسیب آن مىشود: یکى از آن جهت که این عمل اجتماعى، یک وظیفه و رسالت دینى و از اعمال دینى محسوب مىشود و همین امر کنشگران را در انجام آن تقویت مىکند.تقویت این عمل باعث مىشود مکانیزم اجتماعى کردن و کنترل اجتماعى جامعه تقویتشود و کارکردهاى مطلوب و مفید براى نظام اجتماعى دینى داشته باشد.از جهت دیگر، امر به معروف مىبایست از طرف کسانى صورت گیرد که عمل آنها براساس محتواى معروف و متناسب با آن شکل گرفته باشد و نیز خود در عمل نیز همگون با نهى از منکر عمل کنند.با توجه به اینکه در نظام اجتماعى دینى همه موظف به امر به معروف و نهى از منکر هستند و نیز همه مىبایست عملا متناسب با محتواى آن عمل کنند، خودبه خودزمینه بروزکجروى درجامعه بهحداقلممکن مىرسد.
2- آزادى و تسامح در انجام تکالیف
از منظر على علیه السلام «دین» در کلیتش به تمام این ابعاد توجه کرده است، اما براى تحقق آن در عینیت جامعه، مىبایستبه موانع آن نیز توجه داشت.روح منفعتطلبى و زیادهخواهى هر انسانى به دنبال آن است که بایدها و نبایدها را بر اساس تمایلات خود تفسیر کند.این ویژگى در بدو امر، خصوصیت طبیعى قلمداد مىشود، اما وقتى با سایر موارد به صورت نظاموار در نظر گرفته مىشود، به دلیل آسیب و یا آسیبهایى که به سایر بخشها وارد مىکند، نیازمند کنترل و جهتدهى است.به همین سبب على علیه السلام متذکر مىشوند که در انجام الزامات و هنجارهاى دینى نباید به خود آزادى داد و در انجام تکالیف و فرایض با سستى و تساهل و یا نادیده گرفتن و تسامح برخورد نمود، بلکه مىبایست آنچه از ناحیه دین به عنوان باورها، ارزشها و هنجارها و مناسک دینى آمده استبه تمامه صورت پذیرد، در غیر اینصورت تسامح وتساهل در این تکالیف موجب آسیب به سایر بخشها مىگردد. مواردى که امکان چشمپوشى و آسانگیرى وجود داشته، توسط خود دین پیشبینى شده و به همین علت، دین «سمحه و سهله» مىشود، اما این ویژگى نباید بهانهاى شود براى آن که مؤمنان به «حداقلها» در ظرف ذهن و عین رضایت دهند. (57) چنانکه رضایتبه حداقلها موجب چشمپوشى از تکالیف دینى و در نتیجه «عصیان» خدا مىگردد.
«به خود بیش از حد آزادى مدهید که این شما را به ستمگرى مىکشاند، و آنقدر هم مداهنه و سستى نورزید که سستى شما را به معصیت مىکشاند.اى بندگان خدا! آن کس که نسبتبه خود از همه چیز خیرخواهتر است در برابر خداوند از همه مطیعتر خواهد بود، و آن کس که خویشتن را بیشتر مىفریبد، گناه کارترین مردم در برابر خداست..» . (58)
این فرمانبردارى طیف گستردهاى از تکالیف را در بر مىگیرد.از سهلترین آن شروع و تا دشوارترین آن را پوشش مىدهد.اگر شرکت در جهاد دشوارترین تکلیف دینى نباشد، قطعا یکى از دشوارترینهاست; زیرا چه بسا در میدان کار و زار، جان آدمى که مهمترین سرمایه اوست از دستبرود.اما على علیه السلام با این تکلیف دشوار و پیچیده برخوردى بسیار آرام، ملایم و از روى شوق و عشق دارد و حاضر نمىشود با توجیهات دنیاپرستى خود و یا دیگران را بفریبد; زیرا سستى ورزیدن در انجام این تکلیف موجب دورى و فاصله ازخدا مىشود.و چون شرکت در جهاد و کشتن و کشته شدن در راه خدا به معناى انجام تکلیف و واجب و یکى از مناسک دینى است و در نتیجه نزدیک شدن به خدا و رضایت او را به دنبال دارد، شیرین و لذتبخش مىشود و در زمره بهترینها قرار مىگیرد.
«بهترین مرگها کشته شدن در راه خداست.سوگند به آن کس که جان فرزند ابوطالب در اختیار اوست هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر است تا مرگ در بستر در غیر طاعت پروردگار.گویا مىبینیم که به هنگام فرار همهمه مىکنید، همچون صدایى که از سوسماران به هنگام ازدحامشان به وجود مىآید، نه قادر به گرفتن حقى هستید و نه جلوگیرى از ظلم و ستم، این شما و این راه راست، نجات براى کسى است که خود را به میدان افکنده و هلاکت و بدبختى از آن کسى است که کندى ورزد و توقف کند» . (59)
3- صفات ناپسند اخلاقى و عدم التزام به هنجارها
بدیهى است که در یک جامعه دینى، روابط اجتماعى نیز مىبایستبر اساس هنجارهاى دینى صورت پذیرد تا در پرتو التزام بدانها ضمن تامین خوشایندى و رضایت کنشگران، آنها را به سمتسعادت و کمال رهنمون شود.برخى از قالبها و الگوهاى عمل با هنجارهاى دینى ناسازگار است که از منظر «دین» کجروى قلمداد مىگردد و به ینیتیافتن اسلام در جامعه آسیب مىرساند.ناگفته پیداست که چه بسا در مواردى این رفتارهاى نابهنجار موجبات رضایت و خوشنودى کجروان را فراهم کند.در این خصوص موارد متعددى وجود دارد که بعضى از آنها به عنوان نمونه ذکر مىگردد.از جمله «دروغ» و خلاف واقع سخن گفتن است، که ابتدایىترین اثر اجتماعى دروغ آن است که امنیت مخاطب را به خطر مىاندازد و او نمىتواند به گفتهها و ادعاى گوینده اعتماد و اعتقاد پیدا کند.سرپیچى از هنجار سخن گفتن – که همانا راستگویى است – موجب سلب اطمینان مخاطب نسبتبه متکلم مىشود، ایمان گوینده را نشانه مىرود و آن را از میان مىبرد. (60)
یکى دیگر از آفتهاى دیندارى، دروغ در جهتگیرى کنشهاست.ظاهر امر چنین است که عمل به سوى خدا جهتگیرى شده، اما در اصل و باطن جهتگیرى براى غیر خداست که در اینصورت نیز «ریا» یعنى نقطه مقابل ایمان تحقق مىپذیرد.
از جمله موارد دیگر «حسد ورزیدن» به دیگران است.چه بسا حسد باعثشود که اعضا در مقابل یکدیگر و در مسیر راههاى زندگى، موانعى ایجاد کنند و به جاى آنکه تعامل آنها صورت تعاون و همکارى به خود بگیرد، رنگ و بوى تخاصم و ممانعت داشته باشد.شکل پیشرفته حسد ممکن است در کینهتوزى و دشمنى خود را نشان دهد. (61)
به طور کلى، مواردى از کجروى که در تعاملهاى اجتماعى موجب نادیده گرفتن حقوق دیگران شود، «ظلم» به حساب مىآید; مفهومى که طیف گستردهاى از کنشها را شامل مىشود.هر چند ممکن است ظلم به عنوان یک عمل فردى – ظلم به خود – صورت پذیرد و تحقق یابد، اما در اینجا مقصود آن شکلى است که حقوق دیگران نادیده گرفته شود.خاستگاه و منشا پیدایش همه این آفتها و کجروىها، نادیده گرفتن الزامهاى دینى و به جاى آن تبیعت از هوا و هوسهاى خود است (62) ، که ریشه در خلق و خوى شیطانى دارد; چیرگى و غلبه هواها و هوسها و تمایلات شخصى که موجب مىشود اعضاى جامعه هنجارهاى دینى (63) را نادیده گرفته و بر اساس میل خود راه بپیمایند.
یکى دیگر از آفتهاى دین که بر تعاملات اجتماعى اعضاى جامعه تاثیر بسزایى دارد، تفسیرهاى نادرست از کنشهاى دیگران و «سوء ظن» (64) نسبتبدانهاست که در صورت بروز چنین حالتى، معتقدات دینى اعضاى جامعه با آسیب روبرو مىگردد; زیرا بر اساس آموزههاى دینى نمىتوان و نباید تفسیرهاى نادرست از اعمال و رفتار دیگر اعضاى جامعه داشت، بلکه مىبایست همواره رفتار آنان را در یک قالب و الگوى مقبول و متناسب با اخلاق و هنجارهاى دینى تفسیر و تعبیر نمود.اگر «مفسر» دچار سوء ظن باشد، به ناچار کنشهاى کنشگران را بر اساس آن قالب و گرایش ذهنى خود تفسیر مىکند و بر اساس آن تفسیر، کنش خود را به سمت آنان جهتگیرى مىنماید. طبعا در چنین فضایى ارتباطات انسانى و تعاملات اعضاى از شکل هنجارى خارج شده و رنگ و بوى خصومت و ستیرهجویى بىهنجارى، هرج و مرج و….پیدا مىکند.در همه این موارد نادیدهگرفتن هنجارهاى دینى در تنظیم کنشهاى اجتماعى باعث مىشود انسجام و همبستگى اجتماعى اعضاى جامعه دستخوش آسیب گردد و همواره خصومتها عامل اصلى و مرکزى شناخت و تفسیر کنشها و تنظیم روابط اجتماعى گردد.
4- دنیاگرایى و غفلت از مرگ
یکى از ضروریات حیات بشرى، زندگى در «دنیا» به عنوان بخشى از آن حیات و زندگى مستمر است; زیرا اسلام حیات بشرى را از دو مجموعه که به لحاظ شکلى و ظاهرى از یکدیگر متمایز هستند و در عین حال در راستاى یکدیگرند مىداند.تاثیر و تاثر این دو بخش لوازمى را در باورها ایجاد مىکند و همین امر به سطح هنجارها کشیده مىشود. بنابراین، باورهاى ذهنى و قالبهاى عمل مىبایستبه گونهاى شکل گیرد که متناسب با آن باور اصولى و بنیادى باشد.بر همین اساس، «دنیاگرایى» به معناى دلبستگى و سرسپردگى به دنیا مذموم شناخته مىشود; زیرا باعث فراموشى آخرت مىگردد.على علیه السلام دو وضعیت در دو سر یک محور به تصویر مىکشند که نزدیک شدن به یک سر محور به معناى دورى از سر دیگر است. (65) بنابراین، دنیاگرایى باعث فراموشى و غفلت از آخرت مىشود و این غفلت در شکلگیرى قالبهاى ذهنى، تعریف ارزشها و هنجارهاى عمل مؤثر مىافتد.چنانکه در دورههاى مختلف تاریخ، خصوصا دوران خود آن بزرگوار، دنیاگرایى برخى عناصر تاثیر زایدالوصفى در کنشهاى اجتماعى آنان داشته است (66) که از پیمان شکنى تا کفر و خروج از دین را شامل مىشد.براى آن که دنیاگرایى سیطره و سلطه خود را بر کفار و ایدهها و سپس بر اعمال مؤمنان نیفکند باید از اهرمهاى مختلف استفاده کرد و باورهاى اصولى را یادآور شد.یکى از باورها «یاد مرگ» است; مرگ به عنوان پایان زندگى دنیوى و عدم قدرت و امکان براى آدمى در جهت تبعیت عملى از هنجارهاى دینى.تاکید بر یادآورى مرگ و نهى از غفلت از مرگ، خود بهترین مکانیزم اجتماعى براى پیشگیرى از کجروىها و دنیاگرایى است; چه آنکه یاد مرگ انسان را به یاد پاداشها و مجازاتهاى پس از مرگ مىاندازد.این یادآورى پاداشها و مجازاتها عاملى مىشود براى تنظیم رفتارها بر اساس هنجارهاى دینى و بازدارنده از کجروىهاى دینى.همچنان که اهرم پاداش و تنبیه در تنظیم زندگى روزمره افراد تاثیر قابل توجهى دارد. (67)
5- استفاده از روشهاى نادرست
ناگفته پیداست که دغدغه خاطر هر مسلمان متعهدى، راهنمایى بشر و نوع انسانها به سوى فلاح، رستگارى و سعادت است.این وظیفه در خصوص حفظ ایمان مسلمانان دو چندان مىشود; زیرا متفکر مسلمان خود را مسؤول دیندارى مسلمین مىداند و هر آنچه که به دیندارى مسلمین، خواه در ذهن و خواه در عین، آسیب برساند، آفت مىداند و تلاش مىکند با آن به مبارزه برخیزد.
عوامل انحراف ذهنى گاه به موضوعات برمىگردد; زیرا ممکن استبرخى مجموعههاى معرفتى باعث کجروى ذهنى شود و گاه به روشها بر مىگردد; چه آنکه ممکن استیک مجموعه معرفتى خود زمینه سعادت باشد، اما اگر از روش خاص آن علم به فراگیرى پرداخته نشود آفاتى را به دنبال خواهد داشت.
على علیه السلام به هر دو زمینه اشاره مىفرمایند و تلاش مىکنند تا اطلاعات لازم را براى شناخت آفتها در اختیار مؤمنان قرار دهند.
به همین جهت از تعلیم و تعلم برخى از این مجموعههاى معرفتى که آمیخته با اطلاعات و معلومات غیرواقعى و خرافى است (68) برحذر مىنمایند و نجوم (69) ، کهانت و سحر را از آن جمله مىدانند; (70) زیرا در کهانت و سحر و جادو منفعتى که نیاز بشر باشد وجود ندارد و بالعکس آویزهاى مىشود براى ترویجخرافات و نابسامانىهاى اجتماعى و فرهنگى که خود وحدت و یکپارچگى نظام را به علت تعدد و تکثر باورها و عقاید، مورد تاخت و تاز قرار مىدهد وبه جاى باور و ایمان به آفریننده یکتا و قدرت لایزال، کفر را جانشین مىکند.
به لحاظ روششناختى مىتوان چنین اظهار داشت که در اصول و معارف دینى مىبایست از اصول بدیهى و کاملا یقینى استفاده کرد و از ظن و گمانهزنى و شک و تردید (71) ، شبههسازى و یا ورود به شبهات (72) تفسیر به راى و تحلیلهاى ذهنى و شخصى غیرمبتنى بر اصول بدیهى (73) ، و جدل (74) در مباحث دینى پرهیز کرد.
6- عدم حضور فعال عالمان و دانشمندان
در یک نظام پویا، لازم استبراى حفظ کارآیى و افزایش آن، تقسیم کارهاى رسمى و غیررسمى صورت گیرد و نهادها و مؤسسات، سازمانها و گروههاى اجتماعى هر یک به نوبه خود، نقش خود را ایفا نمایند.از جمله مىتوان به نقش عالمان و دانشمندان توجه نمود.مهمترین نقشى که براى عالمان و دانشمندان متصور است آن است که در علمآموزى فعالانه برخورد کنند و حضور جدى داشته باشند. (75) وقتى فضاى روابط انسانى بین عالم و دانشمند و پرسشگر و دانشجو، جایگاه خود را بیابد، علمآموزى فراگیر مىشود و میل به پرسشگرى از دانشمندان تقویت مىشود.اما اگر اخلاق و هنجارهاى حاکم رعایت نگردد، دانشجویان و طالبان علم به سراغ اهل علم نمىآیند.در این صورت است که نیازمندان علمى با مجهولات خود باقى مىمانند و جهل و نادانى بر آنها مستولى مىگردد.حال اگر این مجهولات مربوط به حوزه دین باشد، آنگاه تاثیر آن دو چندان مىشود; زیرا آنها نمىتوانند رفتارهاى خود را با هنجارهاى دینى مطابق سازند و افرادى همنوا با دین شوند، و اصولا آنها نسبتبه هنجارهاى دینى اطلاعات لازم و کافى ندارند تا رفتارهاى خود را با آن همنوا سازند و از این خطرناکتر وقتى است که همین پرسشگران به جاى مراجعه به دانشمندان و اهل علم متخصص و با کفایت، به کسانى که صلاحیت لازم را ندارند، روى آورند و همین امر باعث پیدایش هرج و مرجها شود و دین آنها به مخاطره افتد.
چه بسا عدم استقبال طالبان علم از اهل علم، به دلیل عدم به کارگیرى علم از طرف اهل آن باشد; یعنى «عالم علمش را ضایع» کند و به کار نبندد.این امر موجب مىشود که جاهلان و طالبان، از علمآموزى استقبال نکنند; زیرا الگوهاى رفتارى اهل علم و متفکران براى آنها جذابیت لازم را نداشته است.آفت دیگرى که براى اهل علم متصور است، دین فروشى آنان است; یعنى براى کسب منافع دنیوى و امتیازات اجتماعى، خشنودى و خرسندى دستگاه حاکمه و یا توده مردم، هورا کشیدنها و…دین خود را با دنیا معاوضه (76) و اسباب انحراف را براى توده مردم فراهم کنند.چه آنکه به طور عادى و طبیعى اندیشمندان و متفکران در ساخت اجتماعى از منزلتهاى اجتماعى قابل قبولى برخوردار هستند.
7- زیادهروى در دوستى و دشمنى
گروههاى اجتماعى در سطح کلان از دو ویژگى عمومى برخوردارند: یکى از آن ویژگىها عوامل همبستگى اعضا به یکدیگر و انسجام آنهاست که موجب پیدایش وحدت و یک کل یکپارچه است.ویژگى دیگر، حکایت از تفکیک و تمایز در گروه دارد، اما تمایز و تفکیکى که موجب از بین رفتن وحدت و انسجام نمىگردد، بلکه در حفظ و بقاى آن انسجام مؤثر است.عامل وحدتبخش وجود باورها، ارزشها و هنجارهاى مشترک و حاکم بر گروه است و در پرتو همین عامل مشترک است که «خودى» و «غیرخودى» شکل مىگیرد و عامل تفکیک و تمایز وجود موقعیتهاى متعدد و در پرتو آن تعدد نقشها و منزلتهاست. شکلگیرى گروههاى رسمى همواره با این تفکیک و تمایز همراه است.هم تفکیک و هم سازماندهى موقعیتها و نیز اعطاى امتیازها و منزلتها مىبایستبر اساس الگوى ارائه شده از باورها و ارزشها و هنجارهاى آن گروه باشد طبعا هر یک از این عوامل اگر در جایگاه خود قرار نگیرد، ممکن است پیامدهاى اجتماعى ناگوارى براى گروه به دنبال داشته باشد.نظامهاى اجتماعى دینى نیز بر اساس همین الگو، داراى ساختار خاص خود و مبتنى بر باورها و عقاید دربرگیرنده موقعیتهاى متعددى است که شکل رسمى دارد و به همان میزان از امتیازهاى رسمى برخوردار است. صوصیتبارز نظامهاى دینى سلطه کاریزمایى رهبران است که در قالبهاى رسمى نمىگنجد و به همین دلیل است که در بعضى موارد با زیادهروىها و یا کاستىها همراه مىشود.على علیه السلام دراینباره اظهار مىفرمایند که هم کسانى که در دوستى به من جنبه افراط در پیش گرفتند به انحراف کشیده شدند و دین آنها به خطر افتاد و هم آنان که در خصومت و دشمنى با من زیادهروى کردند. (77) على علیه السلام خود شاخص و میزان براى همنوایى و بهنجارى و کجروى مىباشند.کسانى که جایگاه و منزلت او را شناختند و بدان التزام عملى پیدا کردند همنوا و آنان که جایگاه و منزلت او را نشناختند و دچار افراط و تفریط شدند کجرواند و ناگفته پیداست که صرف وجود گروههاى کجرو و ناهمنوا با هنجارهاى دینى، عاملى در تضعیف حاکمیت دین در جامعه است.به علاوه، براساس آموزههاى دینى موقعیت امامت و رهبرى جامعه با اصل دین گره خورده و نادیده گرفتن این موقعیت و هنجارهاى مرتبط با آن، حاکمیت دین در عرصه جامعه را با مشکلات و مسائل ساختارى روبهرو مىسازد و در نتیجه باعث مىشود که دین جلوه تمام عیار خود را بر عرصه اجتماع نداشته باشد.
8- فقر
انسان براى ادامه حیات و زندگى نیازمندىهایى دارد که مىبایست تامین شود. از جمله مهمترین نیازهاى بشر، تامین خوراک، پوشاک، مسکن و مانند آن است.تامین این نیازها در یک فرایند مبادلات اجتماعى صورت مىگیرد.هر یک از اعضاى جامعه که توان مشارکت در مبادلات را نداشته باشد به طور متعارف در تامین نیازمندىها عاجز خواهد بود.درآمد اقتصادى یکى از ابزارهاى مهم براى تامین مایحتاج است.تامین ضروریات اولیه به کمک ابزارها و وسایل مشروع و مقبول یکى از شرایط بهنجار است.در غیر اینصورت، چه بسا براى تامین مایحتاج اولیه – اگر از راهها و امکانات مشروع امکانپذیر نشد – از راهها و وسایل غیرمشروع بهره جوید که در این صورت کجروى صورت گرفته است.هرچند ممکن است در زمینههاى دیگر بهنجار باشد و با هنجارهاى جامعه همنوایى کند، اما تامین مایحتاج از راههاى مخالف هنجارهاى جامعه به دلیل فقر و نیازمندى کجروى مىباشد و همانطور که بارها بیان شده میزان بروز کجروىها با حاکمیت دین در جامعه ارتباط مستقیم دارد و کجروى نسبتبه هنجارهاى دینى با دیندارى و تحقق دین در عینیت جامعه در تعارض است.
«فرزندم از فقر بر تو مىترسم، از آن به خدا پناه ببر! چرا که فقر دین انسان را ناقص و عقل و اندیشه او را مشوش و مردم را نسبتبه او و او رانسبتبه مردم بدبین مىسازد» . (78)
در این کلام مولا این نکته نیز وجود دارد که در صورت بروز فقر در زندگى، علاوه بر آنکه فکر و ذهن شخص فقیر درگیر در موضوعاتى مىشود که او را از انجام وظایف و تکالیف دینى باز مىدارد، احتمال گرایش به سمت کجروىها افزایش مىیابد.به علاوه آنکه خواه و ناخواه ارزیابى دیگر اعضاى جامعه درباره عضو فقیر صورت مىگیرد و منزلت اجتماعى او را اندازهگیرى مىکنند و از آنجا که در منزلت اجتماعى میزان بهرهمندى اعضاء جامعه از منابع کمیاب – قدرت، ثروت و احترام – تاثیر مستقیم دارد، موجب نقصان منزلت اجتماعى مىشود.همین توجهات به جوانب پدیده، عامل فشار و الزامى است که فقیر راه حلهاى مشروع براى رهائى از این نقیصه را دنبال کرده و به سوى کار و کوشش و تلاش بیشتر روى آورد.
پی نوشتها:
43- همان، ج 2، ص 147
44- البته این شکل کشتن و کشتهشدن، خداخواهانه است که در ادبیات دینى «جهاد» و «شهادت» نامگذارى شده و از ارزش والایى برخوردار است.
45- ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 2، ص 95
46- همان، ج 1، ص 163
47- کلینى، الکافى، جلد 5، ص 8 و نیز ر.ک.به: نهجالبلاغه، خطبه 110، ص 163
48- محمدباقر مجلسى، پیشین، جلد 2، باب 16، ص 117، روایت 19
49- براى روشن شدن علت اختلاف و گونههاى آن، ر.ک.به: علامه محمدتقى جعفرى، ، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، خطبه 18
50- ر.ک.به: نهجالبلاغه، خ 14
51- «قالوا انما نحن مصلحون» (بقره: 11)
52- ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 2، ص 350 و 351
53- نهج البلاغه، خطبه 129، ص 187
54- نهجالبلاغه، حکمت 373، ص 541
55- نهجالبلاغه، حکمت، 375، ص 543
56- ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 1، ص 117
57- ر.ک.به: نهجالبلاغه، خطبه 192 (قاصعه)، ص 299- 298
58- ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 1، ص 213
59- همان، ج 2، ص 95
60- ر.ک.به: نهجالبلاغه، خطبه 86، ص 116
61- ر.ک.به: نهجالبلاغه، خطبه 86، ص 116
62- ر.ک.به: نهجالبلاغه، کلام 50، ص 88
63- غررالحکم و دررالکلم، ص 64
64- همان، ص 263
65- نهجالبلاغه، حکمت 103، ص 486
66- همان، خطبه 3، ص 49
67- براى اطلاع بیشتر در این زمینه، ر.ک.به: کتابهاى نظریههاى جامعهشناسى
68- علىابن میثم بحرانى، المصباح (شرح الکبیر)، چاپخانه خدمات چاپى – چاپ دوم، 1404 ق.، ص 216
69- طبعا منظور از نجوم علم ستارهشناسى و کیهانشناسى که حالات زمین و رخدادهاى طبیعى را بحث و بررسى مىکند نیست، بلکه بهرهگیرىهاى ناشایستبراى پیشگویى احوال آدمیان مورنظر است که بازگشتبه سحر و جادو دارد.
70- نهجالبلاغه، کلام 79، ص 105
71- ر.ک.به: غررالحکم و دررالکلم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، چاپ اول، ص 62 و 65 و 71
72- ر.ک.به: نهجالبلاغه، وصیتبه امام حسن محبتبى.
73- ر.ک.به: همان، خطبه 86، ص 119
74- ر.ک.به: همان، حکمت 31، ص 473
75- ر.ک.به: همان، حکمت 372، ص 541
76- ر.ک.به: غررالحکم، ص 48، ص 241
77- نهجالبلاغه، کلام 127، ص 184.
78- ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 3، ص 345
منبع: فصلنامه علمی تخصصی معرفت