سیمای پیامبر اعظم (ص) در آثار علامه شهید مرتضی مطهری (قسمت اول)

سیمای پیامبر اعظم (ص) در آثار علامه شهید مرتضی مطهری (قسمت اول)

خاتمیت پیامبر صلی الله علیه و آله ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین) (40 / احزاب)
در خصوص خاتمیت دو مطلب است. یکی اینکه نسخ احکام خدای تبارک و تعالی روی چه حسابی است. معنای نسخ این است که حکمی را وضع بکنند و بعد آن حکم را برداشته و به جای آن حکم دیگری بگذارند… اما درباره خدا هیچ تصور نمی رود که قانونی را خدا به وسیله یکی از پیغمبران وضع بکند و بعد از مدتی به اشتباه خود پی ببرد و بخواهد آن قانون را اصلاح بکند. علت نسخ در قانون الهی همانطور که عرض کردم آن علتی نیست که معمولا در قوانین بشری هست یعنی پی بردن به نقص قانون. این در علوم ناقص بشر صادق است ولی در علم الهی صادق نیست. پس چرا نسخ می شود؟ از لحاظ مقتضیات زمان است. قانونی که بوسیله پیغمبر صلی الله علیه و آله سابق آمده است از اول محدود به زمان معین بوده است. پس چرا از اول برای همیشه وضع نکرد؟ می گوئیم هر زمانی یک اقتضائی دارد. قانون نوح(ع) یا قانون ابراهیم(ع) برای همان زمان خوب و مناسب بود اما زمان بعد قانون دیگری را ایجاب می کرد.
اینجا یک سؤال و یک اشکال خیلی مهمتری به وجود می آید و آن این است که اگر بناست شرایع به موجب تغییراتی که در زمان پیدا می شود نسخ بشود پس هیچ شریعتی نباید شریعت خاتم باشد چون زمان متوقف نمی شود. این مطلب که دین اسلام و شریعت اسلامیه شریعت خاتم است.
یعنی بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله مقدس اسلام دیگر پیغمبری هرگز نخواهد آمد جزء ضروریات دین اسلام است. اگر کسی منکر خاتمیت بشود منکر اسلام شده است.
… اگر مسأله خاتمیت را از جنبه آن معارف در نظر بگیریم به این صورت است که: هر کدام از پیغمبران به اصطلاح یک حدی دارند، یک مقامی دارند معارف الهی را متناسب با درجه سیر و سلوک خودشان یعنی تا حد عروج خودشان بیان می کنند. به عبارت دیگر هر پیغمبری از معارف الهی آن مقدار که توانسته است کشف بکند و به اصطلاح عرفا در حدی که مکاشفه اش رسیده است بیان می کند. بیشتر نمی تواند بیان بکند قادر نیست.
بعد از او اگر مکاشف دیگری یک قدم از او جلوتر رفته باشد قهرا او مأموریت دارد که معارف و حقایق را برای مردم شرح بدهد.
مکاشفه معارف ممکن است ناقص باشد و ممکن است یک درجه کاملتر باشد، ولی یک حدی از مکاشفه است که آخرین حد آن است و به اصطلاح می گویند ختام، یعنی انسانی از معارف الهی آنچه را که برای بشر مقدور است و امکان دارد که در یابد، دریابد(اگر انسان کامل باشد) به طوری که آنچه از معارف الهی که ممکن است کشف بکند، کشف کرده باشد.
در این صورت این بشر دیگر زمینه برای هیچ پیغمبری بعد ازخودش باقی نمی گذارد یعنی آخرین حد معارف همانی است که او بیان کرده است دیگر ماورای آن معارفی از معارف الهی وجود ندارد که دیگری بعد از او بیاید و بیان کند. به اصطلاح، او به لوح محفوظ الهی اتصال کامل پیدا کرده است. (اسلام و مقتضیات زمان ج 1/ص 358-355)
رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله هدف است نه شخص پیامبر صلی الله علیه و آله
«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم» (144/آل عمران)
و محمد صلی الله علیه و آله نیست مگر پیامبری از طرف خدا که پیش از او نیز پیامبرانی بودند که از این جهان گذشتند اگر او نیز به مرگ یا شهادت در گذشت آیا شما بدین جاهلیت خود باز می گردید؟ پس هر که به آن عادات، باز گردد، بخدا ضرری نخواهد رساند.
این آیه در جنگ احد در آن هنگام که شایع شد رسول خدا صلی الله علیه و آله کشته شده است و به دنبال آن عده زیادی از مسلمانان فرار کردند نازل شد. آیه خطاب به مؤمنان می گوید: محمد صلی الله علیه و آله پیامبری که آمده است، مردن دارد، کشته شدن دارد محمد برای شما از جانب خدا پیامی آورده است، خدای او زنده است. اگر فرضا پیغمبر بمیرد یا کشته شود، آیا شما باید به عقب برگردید؟ در اینجا حرکت اسلامی به تعبیر قرآن، حرکت به جلو است و بازگشت این گروه از دین به معنی برگشت به عقب و یا انقلاب است. انقلاب در تعبیر قرآن یعنی رو در جهت پشت قرار گرفتن و پشت در جهت رو.
(پیرامون انقلاب اسلامی/ ص105)
اخلاق دلیل بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله
«انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق» (مکارم الاخلاق / ص 8)
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق» من مبعوث شده ام برای کاری، برای ساختنی، برای یک سازندگی. ولی آیا مبعوث شده ام که راه و ساختمان برای مردم بسازم؟ آیا مبعوث شده ام طلا و نقره برای مردم بسازم؟ اتومبیل و هواپیما بسازم؟ نه، من مبعوث شده ام برای اینکه انسان بسازم. این است که می گویند شریفترین کارها انسان سازی است، هیچ کاری به پایه انسان سازی نمی رسد. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که مبعوث شد چه چیزی اگر ساخته بود می توانست آنچنان چهره دنیا را تغییر دهد و تاریخ را در مسیر جدیدی بیندازد و تمدن و فرهنگی به وجود بیاورد که به اقرار و اعتراف همه دانشمندان تمدن شناس و تاریخ شناس و جامعه شناس اروپا یکی از چند تمدن و فرهنگ معدود بزرگ دنیاست؟ در حدود پنج شش قرن، سیادت علمی و فرهنگی دنیا را امت او داشتند. چه کاری اگر پیغمبر کرده بود می توانست منشا چنین حرکتی شود؟ حرکتی که هنوز دنیا خود را به کتاب او و تعلیمات او نیازمند می بیند. این چه فنی است؟ چه هنری است؟ این هنر آدم سازی است.
(آشنایی با قرآن ج7 / ص53)

طرق دعوت پیامبر
(ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن) (125 / نحل)
آیه «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن» به اتفاق مفسرین سه وسیله مختلف برای دعوت و هدایت مردم ذکر کرده و هر یک از این سه وسیله برای یک مورد مخصوص است. می فرماید: مردم را به راه پروردگارت بخوان. کلمه «رب» هرجا که ذکر می شود عنایتی است به معنی تربیت.
چون مقام، مقام دعوت و تربیت است با کلمه «رب» تعبیر شده: مردم را به راه پروردگارت بخوان، آن راهی که مردم باید پرورش داده شوند و تربیت شوند به آن راه. مردم را بخوان. با چه وسیله؟ به وسیله حکمت. حکمت یعنی سخن متقن و محکم که قابل خدشه و تشکیک نیست، و به اصطلاح منطقیین و حکما یعنی سخنی که مقدماتش صد در صد یقینی است. یعنی مردم را به راه پروردگارت بخوان و با برهان و حکمت و علم صددرصد خالص و عقل خالص.
مفسرین گفته اند دعوت کردن به وسیله حکمت و برهان و دلیل عقلی و علمی برای یک دسته خاص است که استعداد آن را دارند.
«و الموعظه الحسنه» یعنی مردم را به راه پروردگارت بخوان به وسیله موعظه خوب و پند و اندرزهای دلپسند. بعضی از مردم استعداد بیان عقلی و علمی ندارند، اگر مسائل علمی برای آنها طرح شود گیج می شوند. راه هدایت آنها پند و اندرز است. با تمثیل و قصه و حکایت وهر چیزی که دل آنان را نرم کند باید آنها را هدایت کرد. سر و کار موعظه و اندرز با دل است، و اما سر و کار حکمت و برهان با مغز و عقل و فکر است. اکثریت مردم در مرحله دل و احساساتند نه در مرحله مغز و عقل و فکر. «و جادلهم بالتی هی احسن» اگر با کسی روبرو شدید که غرضش کشف حقیقت نیست، غرضش این نیست که حقیقتی را بفهمد، آمده برای مجادله و حرف زدن و ایراد گرفتن، در کمین است یک کلمه ای بشنود آنرا مستمسک قرار دهد و هو کند و مجادله نماید، تو هم با اینچنین شخصی مجادله کن. اما تو به نحو احسن مجادله کن، در مجادله از راه حق و حقیقت خارج نشو، در مجادله بی انصافی نکن، حق کشی نکن، دروغ به کار نبر، و امثال اینها.
(ده گفتار/ ص 199-197)
منبع: برگرفته از مجله ی سیمای پیامبر صلی الله و علیه و آله در آیات قرآن و آثار علامه مطهری (ره)

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید