مدیریت بزرگ‌ترین تحول تاریخ

مدیریت بزرگ‌ترین تحول تاریخ

نویسنده:محمد حسین ظریفیان یگانه

سالیانی بس دراز از ظهور آخرین پیام آوران الهی گذشته و ابرهای تاریکی و تباهی، آنچنان بر روح بشریت سایه انداخته بود که شعاع خورشید هدایت و رستگاری را دیگر یارای تابیدن و گرما بخشیدن نبود. جهل و خرافه، تو در توی ساحت‌ها ی حیات آدمی را به تصرف درآورده بود و عصبیت کور، راه را بر کمترین نشانه‌های بیداری و حرکت بسته بود.
هر چند همه‌جای زمین چون ایران، روم، چین، مصر و هند به لجن‌زاری از گمراهی و گمگشتگی می‌مانست، اما روزگار در جزیره العرب، تلخ‌تر و ناگوارتر بود. مردمان آن سامان، چنان در مثلث شوم ناامنی، تعصبات کور و بی‌عفتی جاهلیت گرفتار آمده بودند که حاصلی جز «فتنه و آشوب» نصیبشان نمی‌شد.(1)
ترسیم آن روزگار را تنها می‌توان در کلام امیر بیان علیه السلام به نظاره نشست که «ارسله علی حین فترهٍ من الرسل و طول حجعه من الامم، و اعتزامٍ من الفتن، و انتشار من الامور، و تلظّ من الحروب، و الدنیا کاسفه النور، ظاهره الغرور، علی حین اصفرار من ورقها و ایاس من ثمرها و اغوار من مائها، قد درست منار الهدی و ظهرت اعلام الرّدی؛ هنگانی خداوند مقام رسالت را بر عهده او [پیامبر] نهاد که مدت‌های طولانی از بعثت پیامبران پیشین گذشته بود، ملت‌ها در خواب عمیقی فرو رفته بودند، فتنه و فساد جهان را فرا گرفته بود. تباهی‌ها در میان مردم گسترش یافته و آتش جنگ زبانه می‌کشید، دنیا تاریک و پر از نیرنگ و فریب گشته بود، برگ‌های درخت زندگی به زردی گراییده و از ثمره زندگی خبری نبود، آب حیات انسانی در زمین فرو رفته، منارهای هدایت فرسوده و کهنه شده و پرچم‌های هلاکت و تیره بختی آشکار گشته بود.»(2)
جهان تاریک جاهلیت، لحظه‌ها را برای طلوع خورشید هدایت، می‌شمرد تا آنکه در واپسین نفَس‌های انسان، تقدیر الهی بر آن تعلق گرفت که آخرین و کامل‌ترین آیین رهایی بخش در ظلمانی‌ترین نقطه زمین قدم به عرصه وجود نهد.
اسلام آمد و مخاطب خویش را جامعه‌ای قرار داد که ساخته‌های دستان خویش را در مقام پروردگار، خرافه را در جایگاه علم و جهل را بر مسند آگاهی نشانده بود و پیامبر خاتم، این مأموریت را داشت تا زنجیرهای خرافه و خدایان دروغین و جهل و فقر را از پای آدمیان باز کند و نابسامانی‌های مادی و معنوی ایشان را سامان بخشد؛ پریشانی مالی که بیشتر معطوف به خشونت اقلیم و سبک زندگی و زورمداری زرسالاران بود و سرگشتگی معنوی که ریشه در فقدان «هدف والا» و مرگ تفکر، اختیار و ابتکار داشت.
مطالعه سیره مدیریتی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم رهنمون این نکته کلیدی است که آن حضرت سه مرحله اساسی را در ایجاد تحول در اوضاع ناگوار امت و مدیریت آن در نظر داشته‌اند. نخست؛ متروک کردن عادات سخیف جاهلی. سپس؛ تبیین و ترویج فضایل و کرامات انسانی و سرانجام تقویت و تثبیت فرهنگ متعالی و نوپای اسلامی در جامعه آن روز.
زیبایی و جذابیت فراوان آموزه‌های نورانی اسلام که در گفتار، رفتار و تقریر پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم و تربیت یافتگان مکتب حضرتش متجلی بود، دل‌های زنگار زده را چنان شستشو می‌داد که دو مرحله نخست تحول، همزمان و معطوف به یکدیگر طی شد. منطق علمی و عملی برخاسته از سیره فردی، اجتماعی و حکومتی آن حضرت، چنان روشن و استوار بود که جاهلیت آن روز را که فاقد آهنگ و جهتی الهی بود به سرعت در مسیر حرکت به سوی فضیلت قرار داد و چهره جامعه را رنگی توحیدی بخشید.
از آن جا که کردار آدمی تابعی از اندیشه اوست، پیامبر رحمت با اقداماتی که ناظر به تحول در اندیشه بود، جهان بینی مخاطبان خویش را تصحیح می‌کرد و مدیریت کردار تحول یافته آنان را به دست می‌گرفت. این راهبرد که فصل مشترک دعوت همه فرستادگان الهی است، در هر دوره از دعوت چه در دوران سیزده ساله مکه – که محور فعالیت بر «تربیت فردی» و «کادر سازی» متمرکز بود – و چه در دوران ده ساله مدینه – که «جامعه سازی» و «ایجاد نظام حکومتی» وجهه همت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود شکل خاص خود را داشت. اما مدیریت تحول گرای نبوی همواره بر چهار اصل اساسی استوار بود:

1-اصل مساوات
مساوات برخاسته از سیره نبوی، انسان‌ها را به آزادی و دادگری نوید داده است. در منطق اسلام و آخرین فرستاده خداوند، نه سفید بر سیاه برتری دارد و نه عرب بر عجم، نه زمامداران از شهروندان بالاترند و نه ثروتمندان از مستمندان؛ «همه انسان‌ها چون دندانه‌های شانه، مساوی‌اند».(3)
این نگرش از عمده عوامل تحول و مجذوب شدن دیگران به اسلام بوده و هست. به گفته جواهر نعل نهرو: «مسأله برادری و مساواتی که مسلمانان بدان ایمان دارند و بر آن اساس زندگی می‌کنند، روی افکار هندوها تأثیر عمیقی گذاشته است؛ به ویژه طبقات محرومی که مناسبات اجتماعی هند، آنان را از مساوات و برخورداری از حقوق انسانی محروم ساخته است.»(4)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مهم‌ترین مواقع و حساس‌ترین مواضع، این اصل اساسی اسلام را اعلام و آن قدر تکرار می‌کرد تا در ذهن‌ها رخنه کند و در دل‌ها رسوخ نماید، وقتی مکه فتح شد، رسول مساوات این گونه فرمود: «یا ایها الناس! الا ان ربکم واحد و ان ربکم واحد لا فضل لعربی علی عجمی و لا عجمی علی عربی و لا اسود علی احمر و لا حمر علی اسود، الا بالتقوی. الاهل بلّغت؟ قالو: نعم، قال: یبلّغ الشاهد الغائب؛ مردم! آگاه باشید که پروردگارتان یکی است و پدرتان [نیز] یکی است. پس بدانید که هیچ عربی را بر عجم و هیچ عجمی را بر عرب و هیچ سیاهی را بر سفید و هیچ سفیدی را بر سیاه برتری نیست، مگر به تقوا. آیا [این حقیقت] را ابلاغ کردم؟ پاسخ گفتند: آری. فرمود: حاضران به غایبان ابلاغ کنند.»
تعیین تنها ملاک برتری (تقوا) پس از آنکه حضرت بر رسوم غلط رایج خط باطل می‌کشد، شاهدی بر این مدعاست که آن بزرگوار هر دو مرحله «متروک کردن سنت‌های باطل» و «تبیین و ترویج اندیشه ناب اسلامی» را توأمان با یکدیگر پیگیری می‌نمود.

2-اصل برادری
برای عربِ آن روز که مخاصمه و جنگ و خونریزی را از تفریحات خود به شمار می‌آورد، دشوار بود که به روحیه اخوت و برادری تن دهد. از سوی دیگر، خود نیز آنچنان دلخسته از این روند ناسالم بود که دنبال راهی برای برون جست از آن می‌گشت.
دستور قرآنی «انما المومنون اخوه، فاصلحوا بین اخویکم؛(5) در حقیقت مؤمنان برادر یکدیگرند، پس میان برادرانتان اصلاح کنید.» هم اصل جامعه‌ساز اخوت را بیان فرمود و تخاصمات بیهوده را باطل کرد و هم به اصلاح روابط بر اساس آموزه‌های حیات بخش دین فرمان داد.
رسول خدا برای تحقق عینی این اصل تحول زا، دو بار میان مسلمانان پیمان برادری بست؛ بار نخست، پیش از هجرت که قلوب مهاجران را برای حرکت بزرگ و سرنوشت ساز پیش رو، متحول و مستحکم سازد تا از این رهگذر مدیریت بر آنان در نیل به تکلیف الهی آسان شود و دیگر بار، چندی پس از ورود به مدینه و هنگام پی‌ریزی حکومت اسلامی در مدینه.

3-اصل رحمت و محبّت
رسول رحمت در اداره تحولات جامعه اسلامی، بیش از هر چیز از عنصر رحمت بهره می‌گرفت؛ تا آن جا که کلام مبارک الهی بر این مطلب شهادت می‌دهد: «فبما رحمه من الله لنتَ لهم و لو کنت فظاًّ غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛ به موجب لطف و رحمت الهی، بر ایشان نرم دل شدی و اگر تند خوی سخت دل بودی از پیرانونت پراکنده می‌گشتند.»(6)
پیامبر اکرم به سبب رحمت و فیض الهی به چنان محبت و ملایمتی در مدیریت خود دست یافته بود که به سبب آن شگفت آسا موانع اداره جامعه‌ای غوطه‌ور در تشتّت‌ها و پراکندگی‌ها رفع و مقدمات رشد و کمال آن فراهم می‌گشت.
یکصد و بیست و هشتمین آیه از سوره توبه این گونه از کارگشایی محبت و رحمت پیامبر اکرم پرده بر می‌دارد: «لقد جاء کم رسول من انفسکم، عزیزٌ علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم؛ هر آینه پیامبری از خود شما به سوی تان آمد که رنج‌های شما بر او سخت است و بر هدایت شما اصرار دارد و نسبت به مؤمنان، رؤوف و مهربان است.»(7)
کلام الهی انتساب پیامبر به مسلمانان را نه با تعبیر «منکم» که با لفظ «من انفسکم» بیان فرموده است. چرا که این ارتباط به قدری شدید است که گویی پاره‌ای از جان امت است که در قامت پیامبر ظهور کرده است. او آن چنان دردهای آنان را می‌شناسد و با مشکلات ایشان شریک است که هیچ گاه انتظار نمی‌رود جز از سر دلسوزی و شفقت سخنی بگوید. چرا که او از محنت مردم به شدت رنج می‌برد، رستگاری ایشان را جست و جو می‌کند و سرانجام آنکه با مؤمنان از سر رأفت و رحمت رفتار می‌کند. حرارت شعله محبت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم غل و زنجیرهای دست و پای امت را گشود و آزادگانی ره یافته، پا به عرصه کمال جویی نهادند.
استاد شهید آیت ا… مطهری در تشبیهی زیبا می‌فرماید: «تأثیر نیروی عقل در اصلاح مفاسد اخلاقی، مانند کار کسی است که بخواهد ذرات آهن را از خاک با دست جدا کند… اگر یک آهن ربای قوی در دست داشته باشد ممکن است با یک گردش همه آنها را جدا کند. نیروی ارادت و محبت، مانند آهن ربا صفات رذیله را جمع می‌کند و دور می‌ریزد.»(8) ایشان درباره آثار عمیق رحمت و محبت رسول خدا بر یاران می‌فراید: «از جمله حقایق تاریخی اسلام که موجب اعجاب هر بیننده و محقق انسان شناس و جامعه شناس است، انقلابی است که اسلام در عرب جاهلی به وجود آورد… غالب یاران رسول خدا به آن حضرت سخت عشق می‌ورزیدند و با حرکت عشق بود که این همه راه را در زمانی کوتاه پیمودند و در اندک مدتی جامعه خویش را دگرگون ساختند.»(9)
لطف پیامبر مهربانی تنها شامل یاران و نزدیکان خود و جماعت اهل ایمان نبود. آن گاه که اهل شرک را بیدار و تنبّهی حاصل می‌شد، آن حضرت از عنصر محبت و رحمت، بیشترین استفاده را می‌فرمود و تحول انفسی آنان را در مسیر تحول آفاقی، مدیریت می‌کرد.

4-اصل شورا
دستور قرآنی «و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی الله؛(10) و در کار [ها] با آنان مشورت کن پس آنگاه که به تصمیم دست یافتی بر خدا توکل کن» بر پیامبری نازل شد که آینه‌دار عصمت و به دور از کوچک‌ترین خطا و لغزش بود. اما از آن جا که سیره آن حضرت مبنای عمل است، مشورت خواهی او، مسلمانان را به ارزش والای شورا آگاه می‌سازد و مایه الفت اجتماعی و پیوند مردم به حاکمان و ارزش یافتن قدر و جایگاه مردم در امور اجتماعی و مسئولیت پذیری آنان و حساسیت و پیگری مسایل موجود و زدودن روحیه انفعال و انزوای اجتماعی در مردم می‌شود.
ابن عباس می‌گوید: «چون آیه «و شاورهم فی الامر» نازل شد، رسول خدا فرمود: «اما ان الله و رسوله لغنیان عنها و لکن جعلها الله رحمهً لامتی: بدانید که خدا و رسولش از مشورت بی‌نیازند، اما خداوند آن را رحمتی برای امت من قرار داده است.»(11)
اصل رحمت و محبت آن چنان گسترده و فراگیر است که مدیر جامه اسلامی به عنوان اداره کننده تحولات اجتماع در راستای نیل به چشم اندازی که اسلام برای کمال انسان ترسیم فرموده است می‌کوشد تا دل‌ها و قلب‌ها را با استفاده از افکار و اندیشه مردمان فتح کند؛ این حاصل نمی‌شود جز با بهره‌مندی از اصل شورا؛ چه آنکه اجرای صحیح این اصل، پیوند میان زمامداران و توده مردم را عمیق و پایدار می‌سازد و زمینه را برای عملی ساختن تحولات مورد نظر دین فراهم می‌آورد.
پیامبر عظیم الشأن اسلام قدر این عنصر وحدت بخش و تحول آفرین را می‌شناختند چنان چه از حضرت امام رضا علیه السلام وارد شده است: «انّ رسول الله کان یستشیر اصحابه ثم یغرم علی ما یرید؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با اصحاب خود مشورت می‌کرد،سپس بر آن چه می‌خواست تصمیم می‌گرفت.»(12)
نمونه‌های برجسته توجه پیامبر به این اصل را می‌توان در مشورت پیامبر خدا با یاران درباره غزوه بدر، تعیین موضع نبرد و اسیران جنگ و نیز در غزوه احد و در خصوص نحوه مقابله با لشکر قریش ملاحظه کرد.
از آن چه گذشت روشن شد که مرحله نخست و دوم مدیریت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر تحولات با استفاده از چهار اصل کلیدی یاد شده و همزمان با یکدیگر اجرا شد. بزرگ مدیر ژرف‌ترین تحول تاریخ اما چون هر تحول آفرین دیگری نسبت به ارتداد امت و بازگشت معیارهای جاهلی و سر بر آوردن دوباره ریشه‌های غیر انسانی سخت بیمناک بود. هراس پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم از آن رو بود که حضرتش برخی ارمغان‌های گران سنگ اسلام را تثبیت نشده می‌دید و در لابلای حوادث سال‌های پس از هجرت با تعابیر مختلف بیم می‌داد.
نمونه این هشدار را در سال‌های آخر عمر شریف آن حضرت بیشتر و رعد آساتر می‌توان دید که خطبه حجه الوداع یکی از ده‌ها انذار پیامبر خداست.
هر چند سنت الهی آن بود که با پیش‌بینی ساز و کار امامت در پس نبوت، مرحله تقویت و تثبیت بنیان‌های اسلامی جامعه اجرا و به سرانجام رسد اما خباثت و اغواگری منافقان و چیرگی هواهای نفسانی و ددمنشی دشمنان بر نگرانی‌های پیامبر جامه عمل پوشانید و امت روی برتافته از پیشوایی امام، یله و رها قدم در کوره راه سرگشتگی نهاد و از پیش‌بینی بزرگ مصلح بشریت درباره قرار گرفتن حضرتش در میان دو جاهلیت پرده برداشت.

پی نوشتها:

1. نهج البلاغه، خطبه 89 اشاره به فرمایش امام علی علیه السلام : «ثمرها الفتنه و طعامها الجیفه و شعارها الخوف و اثارها السیف: میوه درخت(جاهلیت)، فتنه و آشوب بود، غذای مردم آن مردار گندیده بود، لباس زیرینشان ترس، لباس رویینشان شمشیر بود.»
2. نهج البلاغه، خطبه 89.
3. امالی الصدق، ص 362.
4. باقر شریف القرشی، النظام السیاسی فی الاسلام، ص 202.
5. قرآن کریم، سوره حجرات، 10.
6. قرآن کریم، سوره آل عمران، 159.
7. قرآن کریم، سوره آل عمران، 128.‌
8. جاذبه و دافعه علی علیه السلام، صص 90 – 98.
9. جاذبه و دافعه علی علیه السلام، صص 17 – 27.
10. قرآن کریم، سوره آل عمران، 159.
11. الدر المنثور، ج 2، ص 90؛ محمد بن یوسف الصالحی الشامی.
12. وسایل الشیعه، ج 8، ص 428.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید