نویسنده: سیدکاظم سیدباقری
برای رسیدن به فهم بهتر و روشنتر از قدرت سیاسی، بررسی مؤلفههای آن امر ضروری به نظر میرسد. قدرت محصول اراده و همراه با دانایی است که برای هدف خاص طراحی میشود. نیز در عرصهی سیاست، به اِعمال و تحمیل ارادهی خود بر دیگران معطوف است.
قدرت مفهومی انتزاعی است و تا زمانی که تجلّی و ظهور بیرونی نداشته باشد، قابل سنجش و ارزیابی نیست و نمیتوان چندان از زاویههای گوناگون و چند بُعدی آن سخن گفت. وقتی از مؤلفههای قدرت سخن به میان میآید، میتوان آنها را از طریق بخشهای نرمافزاری یا سختافزاری یا ذهنی و عینی بررسی کرد. از آنجا که تقسیمبندی مادّی و معنوی جامعتر و فراگیرتر از دیگر مقولهها به نظر میآید، میکوشیم در صفحههای آینده، مؤلفههای قدرت را از این دو زاویه بررسی کنیم.
عرصههای عین و ذهن، مادی و معنوی در رفت و برگشت همیشگی با هم در ارتباطاند، از یکدیگر تأثیر میپذیرند و از هم جدا نیستند. این امر به ویژه در تأثیرپذیری مؤلفههای مادی و معنوی بیشتر قابل مشاهده است. با مراجعه به قرآن کریم، میتوان مؤلفههای مادی و معنوی قدرت را کنار هم مشاهده کرد. خداوند در سخن از واگذاری حاکمیت و قدرت به طالوت، به هر دو جنبه اشاره میکند که به آن خواهیم پرداخت.
در ادامه ابتدا به مؤلفههای مادّی قدرت اشارهی کوتاهی خواهیم کرد، سپس به مؤلفههای معنوی خواهیم پرداخت که به نظر میرسد این ساحت از بحث در قرآن کریم ابعاد بیشتری دارد.
1. مؤلفههای مادی قدرت سیاسی
در نگرش سیستمی و نظاموار، همهی حوزههای اجتماعی با یکدیگر ارتباط و پیوند استوار دارند. قدرت پدیدهی چندوجهی و متشکل از مسائل پیچیدهی سیاست، اقتصاد، فرهنگ و اجتماع است. قدرت اقتصادی قدرت سیاسی میآورد و برعکس. قدرت سیاسی به قابلیتها، ظرفیتها و توانمندیهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی وابستگی شدید دارد؛ زیرا قدرت در همهی حوزهها وجود دارد. با توجه به اهمیت بحث، در این مجال به بحثی کوتاه در عرصهی قدرت اقتصادی و بسترسازی آن برای تشکیل قدرت سیاسی، به عنوان مؤلفه اشاره میکنیم.
امروزه مؤلفههای مادی را در حوزههای مختلف اقتصادی، قدرت نظامی، موقعیت جغرافیایی -سوقالجیشی، میزان و ترکیب جمعیت، توانمندیهای جسمی شهروندان، برخورداری از موهبتهای طبیعی و زیرساختهای رسانهای جستجو میکنند، اما ما در این مجال بودن آنکه بخواهیم همهی موارد مذکور را از قرآن استنباط کنیم، فقط به برخی امور اشاره خواهیم کرد که از قرآن کریم قابل برداشت است.
1-1. توان مالی
در نگاه اول عنصر اقتصاد برای قدرت سیاسی کشورها امر مادّی به شمار میآید. این امر هنگامی که به عناصر عینی اقتصادی مربوط میشود، درست به نظر میرسد؛ امروزه اموری مانند میزان صنعتی شدن، درآمد سرانه، مصرف انرژی، تولید سالانه فولاد، سطح مهارتهای فنی، نیروی کار و توانایی تولید مواد سرمایهای و تولیدات نظامی از شاخصهای مهم در توان اقتصادی کشورها به حساب میآیند که البته در بالابردن ظرفیت قدرت سیاسی نقش کلیدی بازی میکنند. در نگرش قرآنی نیز به توانمندی مالی و اقتصادی اشاره شده که در شکلگیری قدرت سیاسی تأثیرگذار است. « وَلَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ»: (1) قطعاً شما را در زمین قدرت عمل دادیم و برای شما در آن وسایل معیشت گذاشتیم.
در این آیه خداوند تمکن و قدرت را با وسایل و امکانات معیشتی همراه کرده است. «تمکن» فقط به معنای «مکان دادن» نیست، بلکه شامل قدرت و داشتن ابتکار عمل همراه با امکانات نیز میشود. گفته میشود: «به فلانی تمکن بخشیدم»؛ یعنی برای او سلطنت و قدرت قرار دادم و او توانمند شد. (2)
انسان خلیفهی خدا در زمین است. ظرفیت آدمی خلافت الهی است و محتوای این ظرف، حدود و احکام الهی و اقامهی شریعت آسمانی است. انسان با این هدف، قدرت تعمیر زمین را دارا است؛ یعنی خداوند او را از قدرتی برخوردار ساخته که با احیای حقوقِ خویش میتواند زمین را عمارت کند. (3) خداوند سبحان بر بسیاری مسائل اقتصادی تصریح کرده است که موجب بالارفتن توان اقتصادی جامعهی اسلامی و طبعاً توان سیاسی میشود. از جمله احکام مربوط به اموال، از حیث جایگاه و نوع نگرش به آن یا اموری که به نحوهی جمعآوری، کسب، گردش و انفاق آن مربوط است. صدها آیه در مورد بیان احکام مالی وارد شده است، مانند آیههایی که به زکات، صدقات، نفقه، بیع، اجاره، رهن، وصیت، تقسیم ارث، وجوب وفای به عهد، حفظ امانات، ادای آنها به اهلش و تحریم ربا، اکل مال به باطل مانند رشوه، غش در معامله و … متعلق است. (4) البته نباید فراموش شود در نگرش قرآنی حتی بحث اقتصادی با آنکه به مسائل مادی مربوط است، اما به عوامل و مؤلفههای گوناگون معنوی در عناصر مادی است و اینکه این عنصرها و مؤلفهها سرانجام باید در خدمت قدرتی قرار گیرد که کمال و معنویت را در جامعه هدف بداند.
1-2. توان نظامی
توانمندی نظامی (5) نیز یکی از مؤلفههای اساسی در قدرت سیاسی به شمار میآید. هر چند امروز نیروی نظامی جایگاه اول را در این زمینه ندارد، اما همچنان یکی از عوامل عمده در قدرت دولتها و ملتها محسوب میشود. فارابی دربارهی توان نظامی اشاره دارد: «تدبیر نیک در قدرت لشکریان و کاربست ابزار جنگی و جنگجویان برای چیرهشدن بر ملتها و مدینههای دیگر است». (6) دین اسلام هنجارها و ایستارهای زمانهی خود را زیر سؤال برد، مناسبتهای قدرت را دگرگون کرد، اشراف و زورمداران را از دنیای خودساختهشان بیرون آورد، در نتیجه بسیاری سران قبیلهها به مبارزه و مقابله جدّی با پیامبر و دین اسلامرو آوردند و از هیچ تلاشی برای نابودی آن دریغ نکردند. هر چند این جابهجایی از ذهنها و اندیشهها آغاز شد، اما به سرعت از حوزهی فکری به حوزهی اجتماعی و سیاسی کشانده شد. این امر از سویی نوعی آمادگی دفاعی مسلمانان در برابر دشمنان درون قلمرو اسلامی را مطرح میکرد و از سوی دیگر پیام جهانی رسول خدا (صلیاللهعلیه و آلهوسلم)، دعوت امپراتوریهای زمان و تلاش برای برداشتن موانع دعوت، همه حکایت از آن داشت که دین نوپای اسلام به قدرت نظامی نیاز دارد. همانگونه که امروزه توان نظامی، نقشی اساسی در میزان قدرت سیاسی و تأثیرگذاری کشورها در روابط بینالملل بازی میکند، در آن زمان نیز برپایی دولت اسلامی در مدینه و رسیدن به مناسبات مطلوب قدرت و جامعه به قدرت نظامی نیاز داشت. در نتیجه از آیههای متعدد قرآن کریم میتوان دریافت مسلمانان به تقویت توان نظامی و آمادگی رزم تشویق میشوند.
مشهورترین آیه در این باره در سورهی انفال آمده است که خداوند میفرماید:
«وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّهٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ»: (7) و هرچه در توان دارید، از نیرو و اسبهای آماده بسیج کنید تا دشمن خدا و دشمن خودتان و دیگر دشمنان جز ایشان را بترسانید.
در این آیه خداوند به صراحت به مسلمانان امر میکند آمادگی و قدرت نظامی خود را حفظ کنند. طبعاً این آمادگی در خدمت دولت مدینه و قدرت حاکم آن سامان قرار میگرفت. اصل و ریشهی «رباط»، ملازمت و مواظبت بر امر و نگهبانی از مرزها است. «مرابط» آن است که هر یک از دو طرف جنگ، برای حفظ آمادگی، گروهی را بر سر مرزها بفرستند. در نتیجه به مقر کنار مرزها «رباط» گفته میشود. (8) در روایت آمده است پیامبر گرامی اسلامی (صلیالله علیه و آلهوسلم) با اشاره به این آیه فرمودند: «منظور از “قوه”، رمی و تیراندازی است.» (9) نورالثقلین (10) از من لایحضره الفقیه روایتی نقل میکند که منظور خضاب سیاه و حنابندی با رنگ مشکی است. (11) از امام صادق (علیهالسلام) نیز نقل است که فرمود: «منظور شمشیر و نیزه است». (12) و علی ابراهیم نقل میکند «مراد “سلاح” است (13) و در این آیه خداوند امر میکند مسلمانان قبل از رویارویی با دشمن، سلاح خویش و هر آنچه توان دارند آماده کنند». عقبه بنعامر از پیامبر اسلام (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) روایت میکند منظور از «قوه»، قدرت رمی و تیراندازی است. برخی گرفتهاند منظور از «قوه» وحدت کلمه و اعتماد به خداوند تعالی است و برخی گفتهاند منظور دژ و قلعه است. «وَ مِن رِباطِ الخَیلِ» یعنی اسبهای ورزیده را مهیا کنید که پشت آنها در میدان کارزار برای شما مایهی عزّت و سربلندی است و شکمهایشان گنج». (14) به نظر میرسد آمادگی تا حد توان در نیروی نظامی، در همهی قوات عقیدتی، علمی، سیاسی، اقتصادی و مانند آن و اسبهای آماده که امروز سلاحهای خودکار را شامل میشود، برای ترساندن دشمنان شما و دین خدا است تا آنکه به رویارویی با شما طمع نکنند. (15) طبعاً زمان پیامبر آمادگی دفاعی شامل «رباط الخیل» میشده است و روح آیه و فرمان خداوند، از آمادگی دفاعی و بالابودن قدرت رزمی حکایت میکرده است تا هر مخاطب به فراخور زمان خود عمل کند.
بنابراین وقتی از نظرگاه عقلی به موضوع بنگریم، در مییابیم آمادگی دفاعی امری همهجایی و همهزمانی است. به تعبیر علامه طباطبایی واژهی «قوه» پُرمعنا است؛ بنابراین هم وسایل جنگی و سلاحهای مدرن متناسب هر دوران را در بر میگیرد، هم هرگونه نیروی مادی و معنوی را که به نحوی برای رویارویی با دشمن تأثیرگذار است. به تعبیر علامه طباطبایی کلمهی «قوه» شامل هر آنچه میشود که با آن عملی از اعمال انسان ممکن میشود. در جنگ و جهاد نیز شامل هر چیزی میشود که با آن جنگ اداره میشود.
از انواع اسلحه، مردان کارورزیده و تشکیلات نظامی است. این آمادگی فقط برای دفاع از حقوق جامعهی اسلامی و منافع حیاتی آن است و به رخ کشاندن آن قدرت، موجب ترساندن دشمن میشود؛ آنگونه که خود این امر از شعبههای دفع دشمن و بازدارنده است. (16)
1-3. توانمندی جسمی
خداوند در سخن از واگذاری حاکمیت و قدرت به طالوت، به هر دو جنبهی مادی و معنوی قدرت اشاره میکند، اما ما در این قسمت فقط به جنبهی مادی آن، یعنی توانمندی جسمی به عنوان یک مولفهی مادی قدرت میپردازیم. در ماجرای طالوت در سورهی بقره میخوانیم:
«وَ قَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوَاْ أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»: و پیامبرشان به آنان گفت: «در حقیقت خداوند طالوت را بر شما به پادشاهی گماشته است». گفتند: «چگونه او را بر ما پادشاهی باشد با آنکه ما به پادشاهی از وی سزاوارتریم و به او از حیث مالی گشایشی داده نشده است؟» پیامبرشان گفت: «در حقیقت خدا او را بر شما برتری داده و او را در دانش و (نیروی) بدنی بر شما برتری بخشیده است. پروردگار پادشاهی خود را به هر کس که بخواهد میدهد».
علیبن ابراهیم در تفسیر قمی در حدیث مفصلی از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند بنیاسرائیل بعد از موسی (علیهالسلام) گناه و معصیت کردند و دین خدا را تغییر دادند، از امر پروردگار سرپیچی کردند. در حالی که در میان آنان پیامبری بود که آنان را امر و نهی میکرد، اما از او پیروی نکردند. روایت شده است آن پیامبر ارمیای نبی (علیهالسلام) بود پس خداوند بر آنان جالوت را مسلّط کرد که از قبطیان بود. جالوت بنیاسرائیل را خوار کرد، مردانشان را کشت، آنان را از دریارشان بیرون کرد و زنان را به بردگی گرفت. پس آن قوم نزد نبی خویش ناله سر دادند و خطاب به پیامبرشان گفتند از خداوند بخواه برای ما پادشاهی مبعوث کند تا در راه خدا بجنگیم. در بنیاسرائیل نبوت در یک خاندان و پادشاهی و سلطنت در خاندان دیگر بود.
در نتیجه خواستار شدند پادشاهی برای آنان انتخاب شود و همانگونه که در آیههای پیشین گذشت، خداوند طالوت را برانگیخت که هم بزرگتر آنان در جثه و توانمندی جسمی بود، هم شجاع، قوی و عالمترین آنان بود. (17)
علامه طباطبایی زیر آیه ضمن توجه به این نکته که طالوت از خاندان نبوت و پادشاهی نبود، به اعتراض بنیاسرائیل اشاره میکند چگونه این مزیت میخواهد از خاندان آنها به شخص فقیری چون طالوت واگذار شود، در حالی که آنان به این امر سزاوارترند. پیامبرشان جواب میدهد خداوند او را برشما برگزیده است (إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ). دیگر آنکه خداوند به او گشایش در علم و توان جسمانی داده است (وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ). برتری و مزیت قوم بنیاسرائیل از سوی خداوند بوده است، اما اکنون خداوند طالوت را بر آنان برتری داده است؛ زیرا فضل و برتری از سوی خداوند تعالی است، سپس علامه اشاره دارد مُلک و پادشاهی، استقرار سلطه و غلبه بر اجتماع است؛ چون هدف آن است که ارادههای متفرق و پراکندهی مردم هماهنگی یابد و زیر یک ارادهی واحد جمع شود تا هر فردی از جامعه بتواند بدون مزاحمت کسی، راه کمالی را بپیماید که شایستگی آن را دارد. هدف از پادشاهی آن است که صاحب قدرت امور جامعه را تدبیر کند، به نحوی که هر فرد به کمالش دست یابد و برای نیل به آن مطلوب دو امر لازم است؛ یکی علم به مصالح و مفاسد زندگی مردم و دیگری قدرت جسمانی برای اجرای دیدگاههای خود برای مصالح جامعه؛ بنابراین قول خداوند به این دو امر اشاره دارد: «زَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ» یعنی شمارش توانایی در مال و ثروت که بنیاسرائیل به آن استناد کردند، ملک و پادشاهی را از جهل دور نگه میدارد. (18)
یکی دیگر از مواردی که در قرآن کریم به قدرت جسمانی به عنوان بسترساز قدرت سیاسی اشاره شده است. مبحث ذوالقرنین است. خداوند در قرآن میفرماید: «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا» (19): ما به او روی زمین، قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم.
«تمکین» به معنای قرار چیزی در حالت استواری و رسوخ است و این تمثیلی است برای قدرت تصرف فرد به گونهای که هیچکس قدرت او را سست نکند (فعل «مکنا» متعدی است و «لام» برای تأکید است). پس معنای «تمکین» در زمین، دادن قدرت برای تصرف در امور است. (20)
ابوالفتوح رازی نقل میکند پس از آنکه خداوند ذوالقرنین را مأمور کرد میان مردم رود و مشکلگشای آنان شود، به خداوند عرض کرد:
بار خدایا، این کار عظیمی است که مرا میفرمایی و کس قدر این کار نداند، جز تو. بار خدایا. من به کدام قوّت، خدمت اینان کنم و به کدام حیلت تدبیرشان؟ و به کدام صبر ممارست کنم با اینان و به کدام زبان سخن گویم و لغات ایشان چگونه دانم؟ و به کدام حجّت با ایشان خصومت کنم و به کدام عقل احوال ایشان بدانم؟ به کدام حکمت تدبیر کار ایشان کنم و به کدام عدل میان ایشان حکم کنم؟ و به کدام صبر با ایشان به سر برم و به کدام معرفت میان ایشان فصل کنم؟ و به کدام علم احوال ایشان دانم و به کدام دست بر ایشان حمله کنم؟ و به کدام پاره ایشان سپرم و به کدام لشکر با ایشان کارزار کنم و به کدام رفق با ایشان بسازم؟ بار خدایا، ساز و آلت این کار ندارم و این قوّت و طاقت ندارم و تو خداوند کریم و رحیم، تکلیف مالایطاق نکنی، و هر نفسی را کمتر از آن برنهی که قوّت او باشد.
و سپس خدای تعالی فرمود:
من تو را چندان قوّت و طاقت دهم که به این کار قیام کنی؛ شرح صدرت دهم و دلت را ثبات دهم و سمعت تیز کنم، و بصرت قوی کنم، و زبانت رونده کنم و بازویت قوی کنم و دلت را ثبات دهم و برجای دارم تا از هیچ نتری و تو را نصرت کنم تا هیچ چیز بر تو غلبه نکند، و راهت گشاده دارم تا سطوت کنی چنان که خواهی، و هیبت تو در دلها افکنم، و نور و ظلمت مسخّر تو کنم تا دو لشکر باشند از لشکرهای تو، نور از پیش، تو را هادی و ره نماینده باشد، و ظلمت از پس پشت، تو را حصار باشد.
چون خدای تعالی این بگفت، او گفت: «سمیع و مطیعم فرمان تو را». (21)
مجموع آنچه در این روایت آمده است، مؤلفههای مادی و معنوی را در بر دارد، اما روشن است در مواردی چند، نیز به قدرت جسمانی وی مانند قدرت بازو، دست، پا و هیبت اشاره شده است و با همین توان است که ذوالقرنین توانست میان آن مردم حکم و داوری کند و با ساختن سدّ، مشکلات آنان را در برابر دشمنشان از میان بردارد.
2. مؤلفههای معنوی قدرت سیاسی در قرآن کریم
مؤلفههای معنوی قدرت در ساحتهای گوناگون قابل جستجو است. در حوزهی فرهنگی موارد و مصادیقی مانند ارزشهای دینی، ایمان و روحیهی معنوی، نظام اخلاقی، علم و دانایی، آرامش و دادهها، هر یک میتواند عنصر تشکیل دهندهی قدرت باشد. در حوزهی سیاسی مواردی چون قائل شدن کرامت برای انسان، مشارکت سیاسی- اجتماعی مردم، عدالتورزی، آزادی، احساس هویت و عزت اسلامی، پیروی از رهبری، استقلال سیاسی، علمی، فرهنگی، پیوند عمیق میان دولت و مردم، وحدت ملی و اعتماد عمومی قابل طرح و تأکید است. این مؤلفهها و مؤلفههای بسیار دیگر در دنیای امروز از عنصرهای تشکیل دهندهی قدرت سیاسی به شمار میآیند. بیشک نمیتوان انتظار داشت همهی آن مؤلفهها-که برخی ویژگی دوران مدرن هستند – از قرآن کریم طلب کرد، اما به نظر میرسد با مراجعه به کلام خداوند، میتوان برخی مؤلفههای اصلی قدرت را در حوزهی معنوی ردیابی کرد که در ادامه به برخی از آنها میپردازیم.
اشاره شد در قرآن کریم علاوه بر مؤلفههای مادی قدرت، بر مؤلفههای معنوی آن تأکید بیشتری وجود دارد و جلوههایی از آن را میتوان در برخی آیهها یافت؛ برای نمونه در مواردی خداوند بر قدرت غیبی و ماورایی در جهاد با دشمن اشاره دارد؛ در سورهی آل عمران میخوانیم: «آنگاه که به مؤمنان میگفتی: آیا شما را بس نیست که پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته فرود آمده یاری کند؟» (22) و سپس اشاره میکند اگر مؤمنان صبر و پرهیزگاری کنند، پروردگار آنان را با پنجهزار فرشته نشاندار یاری خواهند کرد. (23) همچنین در سورهی انفال آمده است یاد آورید زمانی را که پروردگار خود را با فریاد می طلبیدید، پس دعای شما را اجابت کرد. «من شما را با هزار فرشته پیاپی، یاری خواهم کرد». (24) این آیهها نشان میدهد همهی قدرتها نظامی و مادی نیست و میتوان از مؤلفههای معنوی یاد کرد که در ادامه به برخی آنها اشاره میکنیم.
2-1. علم و دانایی
یکی از اساسیترین مؤلفههایی که خداوند متعال در قرآن کریم هم برای قدرت، هم برای بسیاری دیگر مفهومهای اجتماعی و سیاسی به کار میبرد، علم و دانایی است که آگاهی پایهی همهی حرکتها و تکاپوهاست. قدرت در دست انسانها و در جامعهی انسانی قابل بررسی است و عنصر اصلی نیروی انسانی آگاهی اوست. از همین نظرگاه است که همراهی دانایی و توانایی در ادب و فرهنگ دیرپای ایرانی- اسلامی جایگاه ویژهای داشته است. در دنیای جدید نیز تأکید میشود اصلیترین مولفهی قدرت، از زور و ثروت به علم، دانایی و اطلاعات تبدیل شده است. (25) علم و قلم میتواند مسئلهی اساسی قدرت یعنی مشروعیت را حل کند و بهترین راههای رسیدن به تعادل و ثبات را نشان دهد. گاه دانش قدرتی تلقی میشود که در جامعه مسیرهای نیکی و بدی را برای شهروندان تغییر میدهد و عامل دگرگونیهای عمیق میشود. این امر را امروزه با توجه به تراکم و ریزش دادهها بهتر میتوان دریافت. البته دربارهی نوع مناسبات قدرت و دانش دو دیدگاه عمده وجود دارد؛ برخی دانش را و برخی قدرت را مقدم و زمینهساز دیگری میدانند. از یک منظر زندگی تابعی از علم است و درست زندگی کردن تابعی از درست دانستن است و در مقابل گفتمان دیگری هست که تمدن را بر علم مقدم میداند؛ یعنی ارادهی تمدنی و اقتضائات مدنی را مقدم میشمارد؛ بنابراین علم تابعی از شیوهی زندگی است. این کشاکش علمی همواره در غرب و شرق در دوران جدید و قدم مطرح بوده است. در گذشتهی ابنطباطبا، ابن خلدون و در دوران جدید میشل فوکو، نیچه و ماکیاولی بر دیدگاه دوم بودهاند که علم را تابع ارادهی تمدنی، فرهنگ مدنی و قدرت میدانند. (26) در دیدگاه اصالت دانش و تقدم آن بر قدرت، سه پیش فرض وجود دارد:
1.دانش بازنمای حقیقت است.
2. حقیقت اشیا ثابت است.
3. چون صیرورت در حقیقت پدیدهها ممکن نیست پس دانشها هم نباید دگرگون شوند (27).
همهی این مباحث از تعامل و ترابط فراوان میان دانش و قدرت و تأثیرگذاری هر یک بر دیگری نشان دارد.
در قرآن کریم بر ارجمندی جایگاه دانش تأکید شده است: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» (28): آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند، برابرند.
و در آیهای دربارهی بلندمرتبگی عالمان مؤمن میفرماید: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» (29): خدا کسانی از شما را که ایمان آوردهاند و کسانی را که به آنان دانش داده شده، به رتبههایی بالا میبرد.
در این کتاب علم و قدرت کنار هم قرار گرفته است و تأکید میشود هدف از آفرینش آسمانها و زمین، آگاهی انسان از قدرت خداوندی به عنوان صفتی از صفتهای اوست:
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا» (30): خدا همان کسی است که هفت آسمان و همانند آنها هفت زمین آفرید. فرمان [خدا] در میان آنها فرود میآید تا بدانید خدا بر هر چیزی تواناست و به راستی دانش وی هر چیزی را در بر گرفته است.
در کلام خداوند در موارد متعدد دیگر، صفتهای «قدیر» و «علیم» خداوند که مظهر قدرت و علم هستند، کنار یکدیگر ذکر شده است. در سورهی روم میخوانیم:
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّهً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفًا وَشَیْبَهً یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ» (31): خدا همان کسی است که شما را آفرید، در حالی که ضعیف بودید سپس بعد از ناتوانی قوّت بخشید و باز بعد از قوّت، ضعف و پیری قرار داد. او هر چه بخواهد میآفریند و دانا و توانا است.
و در آیه دیگر آمده است: «أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَانًا وَإِنَاثًا وَیَجْعَلُ مَن یَشَاء عَقِیمًا إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ» (32): یا [اگر بخواهد] پسر و دختر- هر دو – را برای آنان جمع میکند و هر کس را بخواهد عقیم میگذارد، زیرا او دانا و قادر است.
و در سورهی نحل بحث مرگ و زندگی مطرح است که نشانی از قدرت و علم خدایند:
«وَاللّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لاَ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ» (33): و خدا شما را آفریده و سپس میمیراند و بعضی شما را به سن انحطاط پیری میرساند تا هر چه دانسته، فراموش کند. همانا خداست که همیشه دانا و تواناست.
در برخی آیهها «عزیز» و «علیم» کنار هم ذکر شده است. «عزّت» جلوه و نشانی از قدرت است.
«فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» (34): و آسمان پایین را با چراغهایی [ستارگان] زینت بخشیدیم، و [با شهابها از رخنه شیاطین] حفظ کردیم. این است تقدیر خداوند توانا و دانا.
و آیههای دیگر که فقط به ذکر آنها در پانوشت اشاره میشود. (35) در آیههای دیگری «عزیز» و «حکیم» کنار هم به کار رفته است؛ زیرا حکمت شکلی از «علم» است. اصل مادهی «حکم» آن است که حمل میشود بر موضوعی و آنچه امر و نهی به آن محقق میشود؛ البته هنگامی که از روی یقین و قطعیت باشد؛ بنابراین «حکم» بر «قضا» نیز اطلاق می شود و به مناسب قید «یقین» بر فقه، علم، منع، ردّ، اتقان و آنچه اطلاق که اختلاف، اضطراب و تردیدی در آن نباشد. «حکمت» نیز فعلی است که دالّ بر نوع خاصی از حکم باشد و به معارف قطعی و حقایق یقینی عقلی برگشت میکند؛ بنابراین اطلاق کلمهی «حکم» به خداوند، به رأی قطعی و جدّی خدای متعال اشاره دارد و به همین مناسبت، در قرآن کریم مفهوم «حکیم» همراه با «علیم» یا «عزیز» به کار میرود؛ زیرا حکم قطعی نیاز به تحقق علم و عزّت نیاز دارد. (36) در نتیجه در قرآن کریم میخوانیم:
«وَاللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاء اللّهُ لأعْنَتَکُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (37): خدا تبهکار را از درستکار باز میشناسد و اگر خدا میخواست در این باره شما را به دشواری میانداخت. آری، خداوند توانا و حکیم است.
و در سورهی انفال نیز نصر و پیروزی را که ناشی از قدرت است، از سوی خداوند عزیز و حکیم میداند: « وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (38).
در این آیهها و آیههای گوناگون دیگر، حکمت، علم، عزّت و قدرت کنار هم قرار میگیرند. این صفتها عین ذات خدایند؛ چندگانگی صفتها به کثرت ذات او مبدل نمیشود؛ تکثر صفتهای او مفهومی است و هیچ یک از صفتها غیر از دیگری نیست.
در موردهایی که ذکر شد، علم و قدرت خداوندی مورد توجه بود و کنار هم بودن این صفتها در کلام خداوند، از سنجیدگی و ارتباط عمیق میان آنها نشان دارد.
در موردهایی که قدرت دربارهی انسانها به کار رفته نیز، به این امر اشاره شده و میبینیم علم سرچشمهی قدرت است و به واسطهی علمی که انسان دارد، صاحب قدرت میشود. علامه طباطبایی مینویسد مفسران کلمهی «نفس» را برای روح انسانی به کار بردهاند؛ زیرا زندگی، علم و قدرت که استواری انسان به آنهاست؛ از روح انسانی نیرو میگیرد. (39)
در بحث طالوت در صفحههای پیشین ذکر شد علم و قدرت جسمانی او موجب پادشاهیاش میشود – زَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ – این تقدم توانایی علمی بر توانایی جسمی، از اهمیت بیشتر آن نشان دارد. (40)
در زمان حضرت سلیمان و انتقال تخت ملکهی یمن به سرزمین شام، قدرت آصفبن برخیا همراه علم و دانایی او مطرح میشود. هر چند علم او از علوم قانوندانی و محاسبه عادی نبوده و به اسم اعظم خداوند متصل بوده است؛ (41) اما به هر حال قدرت او ناشی از آگاهی وی است؛ حال سرچشمهی آگاهی او از هر کجا باشد. قرآن کریم داستان مرد آورندهی تخت ملکه سبا را در چشمبه هم زدنی از یمن به محضر سلیمان، این گونه نقل میکند که سلیمان به بزرگان اطرافش گفت: «چه کسی پیش از اینکه آنها بیایند و تسلیم ما بشوند، تخت او را اینجا حاضر میکند؟»
عفریتی از جن گفت: «من آن را پیش از آنکه از جایت برخیزی، نزد تو حاضر میکنم. من بر این کار هم توانایم، هم امین».
سپس یکی دیگر از بزرگان – به احتمال وزیر حضرت سلیمان – پیشنهاد دیگری را مطرح میکند. ادامهی آیهها چنین است:
« قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی»: و آن کس که از علم کتاب بهرهای داشت، گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنی، من آن را نزد تو میآورم». چون آن را نزد خود دید، گفت: «این بخشش پرورگار من است». (42)
در این آیه به روشنی بیان میشود قدرت و توان بالای فرد همراه علم است؛ با «علممن الکتاب» توان یافت تخت را منتقل کند و آن کار فوقالعاده را انجام دهد.
آنچه تاکنون آمد، بیشتر نوع ارتباط میان علم و قدرت به طور اعم، نه به طور اخص قدرت سیاسی را نشان میداد، اما در هماوردی داوود با جالوت، میتوان به برخی ساحتهای قدرتی اشاره کرد که با پادشاهی ایشان در جامعه و حاکمیت سیاسی مرتبط است و باز میبینیم در کلام خداوند این حوزه از قدرت نیز با دانش همراه است. در قرآن شریف آمده است: «پس به خواست خدا ایشان را شکست دادند و داوود جالوت را بکُشت». سپس خداوند میفرماید: «آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاء» (43): و خدا به او پادشاهی و حکمت داد و آنچه میخواست به او بیاموخت.
در روایت آمده است، هنگامی که داوود به سمت لشکر جالوت رفت و او را کشت، مردم گرد وی جمع شدند تا به عنوان پادشاه از او پیروی کنند، خداوند نیز زبور را بر او فرو فرستاد و آهن را در دستانش نرم کرد. (44) در روایتها هیئت و شکل استکباری و گردنکشی جالوت را چنین تصویر کردهاند که چون داوود مقابل جالوت رسید، سوار بر فیل بود و بر سرش تاجی از یاقوت نهاده بود که نورافشانی میکرد. لشکریانش دو سوی او بودند، پس داوود دو سنگ پرتاب کرد، یکی به سمت چپ و دیگری به سمت راست لشکر فرود آمد. لشکریانش فرار کردند و شکست خوردند سپس سنگ دیگری پرتاب کرد و با ضربهی شدید به تاج یاقوت خورد و کشته شد. (45) همانگونه که خداوند فرمود: «فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ». (46)
پادشاهی به عنوان مظهر قدرت سیاسی، حکمت و آموزش خداوند به داوود، همه کنار یکدیگر به کار رفته است و ملک و سلطنت او همراه با علم و دانش. در آیههای دیگر نیز به صراحت این نکته بیان شده است که ما به داوود و سلیمان علم دادیم: «وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ عِلْمًا». (47)
در جای دیگر میفرماید: «وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (48): از بنده ما داوود قدرتمند یاد کن که همواره به درگاه ما توبه میکرد.
در روایتی از امام محمد باقر (علیهالسلام) آمده است که فرمود: «ید» در زبان عرب به معنای قوت و نعمت است»، و سپس آیهی بالا را قرائت فرمود. (49)
از کنار هم قرار دادن این دو آیه بر میآید که خداوند به داوود «علم» و «قدرت» با هم عطا کرده است. در آیهی دیگر با توجه به علم و قدرتی که خداوند به او بخشید، او را خلیفه، داور و حاکم در میان مردم قرار میدهد:
«یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ» (50): ای داوود، ما تو را خلیفه روی زمین گردانیدیم. در میان مردم به حق داوری کن و از پی هوای نفس مرو که تو را از راه خدا منحرف میکند.
دربارهی طالوت نیز در صفحههای پیشین اشاره کردیم که بنیاسرائیل طعنه میزدند طالوت شایستهی حاکمیت نیست؛ زیرا از خاندان پادشاهی نیست و فقیر است، اما خداوند متعال بیان میکند او شایستهی پادشاهی است؛ زیرا دو ویژگی علم و قدرت را دارد. این دو وصف بیش از دو وصف مورد ادعای بنیاسرائیل، یعنی عضو خاندان شاهی بودن و نیز داشتن ثروت، برای شایستگی مناسبت دارد. به این ترتیب دانش و قدرت از کمالات واقعی هستند، حال آنکه مال و مقام چنین نیستند؛ دیگر آنکه دانایی و قدرت از کمالاتی هستند که برای جوهر و سرشت نفس و جان انسان است، حال آنکه مال و مقام از ذات انسان جدا و گسستهاند؛ سوم آنکه امکان ندارد علم و قدرت از انسان سلب شود، اما مال و مقام این گونهاند؛ سوم آنکه امکان ندارد علم و قدرت از انسان سلب شود، اما مال و مقام این گونهاند؛ چهارم اینکه علم به امور جنگی و قدرت بسیار برای رویارویی، برای سودجویی در حفظ مصلحت دولت و کشور است و برای دفع شر و بدی دشمنانی، و این کاملتر است از سودجویی شخص ثروتمند هنگامی که به معیارهای مصلحت جامعه و قدرت برای دفع دشمنی دشمنان وقوف ندارد پس استناد پادشاهی و حاکمیت به دانای قدرتمند بسیار بهتر است از استناد آن به ثروتمند دارای جاه و مقام. خداوند این بار نیز علم را بر توانایی جسمی مقدم کرد، برای آگاهی دادن بر این امر که فضیلتهای نفسانی برتر و شریفتر و کاملتر از فضایل جسمانیاند. (51)
علی (علیهالسلام) نیز در فرایند پذیرش قدرت، به همین معنا و این نکته اشاره میکند که علم زمینهساز به دست گرفتن قدرت است. ایشان میفرماید: «اگر خداوند از عالمان و دانشمندان پیمان نگرفته بود ستمکار را برنتابند و به یاری ستمدیده بشتابند، هر آینه ریسمان خلافت را به گردنش میانداختم و رها میکردم»؛ (52) همچنین ایشان اشاره دارد سزاوارتر به امر حکومت کسی است که به آن تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر. (53)
پینوشتها:
1.اعراف: 10.
2.احمدبن محمد فیومی؛ مصابحالمنیر؛ ج 2، ص 577.
3.عبدالله جوادی آملی؛ حق و تکلیف در اسلام؛ ص 286.
4. برای تفصیل این مباحث ر.ک: عبدالله إبراهیم الناصر و همکاران؛ النظام الاقتصادی الإسلامی.
5.ساحت دیگر این بحث «بازدارندگی» است که در فصل چهارم پیخواهیم گرفت.
6.هیالقوه علی جودهالتدبیر فی قوهالجیوش و استعمال آلات الحرب و الناس الحربیین فی مغالبه الامم و المدن (ابونصر فارابی، تحصیل السعاده؛ ص 81).
7. انفال: 60.
8. فخرالدین طریحی؛ مجمعالبحرین؛ ذیل «رباط».
9.ابوجعفر محمدبن یعقوب کلینی؛ الرّوضه من الکافی؛ ج 5، ص 49.
10.عبدالعلی بن جمعه عروسی حویزی؛ تفسیر نورالثقلین؛ ج 2، ص 164.
11. شیخ صدوق؛ من لا یحضره الفقیه؛ ج 1، صص 70 و 281 – 282.
12.عبدالعلی بن جمعه عروسی حویزی؛ تفسیر نورالثقلین؛ ج2، ص 164.
13. علیبنابراهیم قمی؛ تفسیر قمی؛ ج1، ص 279.
14.فضل بن حسن طبرسی؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 4، ص 853.
15. محمد صادقی تهرانی؛ البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن؛ ص 185.
16.سیدمحمد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ ج 9، ص 114 – 117.
17. نبوت میان فرزندان لاوی و پادشاهی بین فرزندان یوسف بود. طالوت از فرزندان بنیامین برادر یوسف (علیهالسلام) بود که پیامبری و پادشاهی به او نرسیده بود (علیبن ابراهیم قمی؛ تفسیر قمی؛ ج 1، ص 81). شبیه همین مضمون در: سیدهاشم بحرانی؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 506 آمده است.
18.سید محمود حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ ج2، ص 287.
19.کهف: 84.
20.ابنعاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج 15، ص 126.
21.حسین بن علی ابوالفتوح رازی؛ روضالجنان و روحالجنان فی تفسیر القرآن؛ ج 13، ص 34.
22. آلعمران: 124.
23.آلعمران: 125.
24. انفال: 9.
25. الوین تافلر؛ تغییر ماهیت قدرت؛ ص 65.
26. برای تفصیل بیشتر در این باره ر.ک: داوود فیرحی؛ قدرت، دانش، مشروعیت؛ ص 29.
27.داوود فیرحی؛ دولت اسلامی و تولیدات فکر دینی؛ ص 9.
28.زمر: 9.
29.مجادله : 11 .
30.طلاق: 12.
31.روم: 54.
32.شوری: 50.
33. نحل: 70.
34. فصلت: 12.
35. وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (یس: 38)/ فَالِقُ الإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (انعام: 96)
36.سید حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج2، ص 265.
37.بقره: 220.
38.انفال 10. در آیههای گوناگون دیگر نیز این دو صفت با هم به کار رفته است که به برخی اشاره میشود: «وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکُیمٌ» (بقره: 228 و 240/ مائده: 38) با همین تعبیر و « وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (انفال: 49).
39.سیدمحمد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 14، ص 312.
40.محسن قرائتی؛ تفسیر نور؛ ج 1، ص 392.
41. برای متن مفصل تر ر.ک: سیدمحمد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 15، ص 349.
42. نمل: 40. این جریان در آیات 38 تا 40 این سوره آمده است.
43.بقره: 251.
44. عبدالعلی بن جمعه عروسی حویزی؛ تفسیر نورالثقلین؛ ج 1، ص 249.
45. همان، ج 1، ص 249.
46.بقره: 251.
47. نمل: 15.
48. ص: 17.
49. علیابن بابویه؛ التوحید؛ ج 1، ص 153.
50. ص: 26.
51. فخرالدین رازی؛ مفاتیح الغیب؛ ج 6، ص 505.
52.نهجالبلاغه؛ خطبهی 40.
53. أَیُّهَا النَّاسُ، إنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ، وَأَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللهِ فِیهِ (نهجالبلاغه؛ خطبهی 172، ص 204/ علیاکبر سیفی مازندرانی؛ دلیل تحریر الوسیله؛ ج 3، ص 96).
منبع مقاله :
سیدباقری، سید کاظم؛ (1394)، قدرت سیاسی از منظر قرآن کریم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول