ابن جوزی در تذکره الخواص نیز نقل می کند که عبدالله بن مبارک مدت پنجاه سال مرتب هر دو سال یک بار برای زیارت به مکه می رفت. سالی مهیای رفتن به حج گردید و از خانه خارج شد. در یکی از منازل بین راه به زنی سیده برخورد که مشغول پاک کردن یک مرغابی مرده است.
پیش او رفت و گفت ای زن چرا این مرغابی مرده را پاک می کنی؟ گفت کاری که برای تو فایده ندارد از چه رو می پرسی؟ عبدالله اصرار زیاد کرد. زن گفت حالا که اینقدر اصرار می ورزی من زنی علویه هستم و چهار دختر دارم که پدر آنها چندی پیش از دنیا رفت. امروز روز چهارم است که ما چیزی نخورده و به حال اضطرار افتاده ایم و مرده بر ما حلال است این مرغابی را پیدا کرده ام و می خواهم برای بچه هایم غذا تهیه کنم.
عبدالله می گوید در دل گفتم وای بر تو چگونه این فرصت را از دست می دهی؟ به زن اشاره کردم دامنت را باز کن چون باز کرد دینارها را در دامن او ریختم. زن با قیافه ای که شرمندگی را حکایت می کرد سر به زیر انداخته بود. او رفت و من از همانجا به منزل خود برگشتم و خداوند میل رفتن مکه را در آن سال از قلبم برداشت. به شهر خود بازگشتم مدتی گذشت تا مردم از مکه برگشتند. برای دیدار همسایگان سفر رفته به خانه آنها رفتم. هر کدام مرا می دیدند می گفتند ما با هم در فلانجا بودیم و شما را در فلان محل دیدیم. من به آنها تهنیت برای قبولی حج می گفتم، آنها نیز مرا تهنیت می گفتند که حج تو هم قبول باشد.
آن شب را در اندیشه ای عجیب به خواب رفتم در خواب حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدم که فرمود عبدالله! رسیدگی و کمک به یک نفر از بچه های من کردی از خداوند خواستم ملکی را به صورت تو خلق کند تا برایت هر سال تا روز قیامت حج بگذارد اینک می خواهی پس از این به حج برو و می خواهی ترک کن.(4)
4) شجره طوبی، ص 11 در ریاحین الشریعه مدت حج را پنج سال نوشته و نیز در کشکول بحرانی نقل از منهاج الیقین علامه.
mojtaba
سلام بابت سایت خوبتون از شما ممنونم آیا اجازه کپی مطالب سایت تون رو دارم تا در پیج اینستام به اشتراک بزارم چند تا از مطالب سایت تون رو کپی کردم ممنون میشم جوابم رو بدین
خادم اهل البیت
سلام وقت بخیر
اجازه کپی و منتشر کردن مطالب سایت را دارید …