مردی از فساق را در حال احتضار هر چه تلقین به گفتن شهادت لا اله الا الله می کردند او در عوض این شعر را می خواند.
یا رب قائله یوما و قد تعبت – این الطریق الی حمام منجاب(10)
علت اینکه موفق به گفتن کلمه شهادت نمی شد این بود که روزی زنی زیبا و عفیف برای رفتن به حمام از خانه خارج شد ولی راه را گم کرد. مقدار زیادی راه پیمود که خسته گردید تا اینکه رسید بر در خانه همین مرد. پرسید حمام منجاب کجا است. آن مرد گفت همین جا حمام منجاب است.
همین که زن داخل شد درب را بر روی او بست زن فهمید که مرد حیله به کار برده و او را گول زده است. از خود اظهار اشتیاق و میل فراوانی به عمل جنسی نشان داد و چنان وانمود که خودش مایل به این کار است. گفت خوب است مقداری غذا و عطر برای من تهیه کنی چون گرسنه و کثیفم، فوری هم برگردی. همین که مرد برای خرید به بازار رفت. به واسطه اطمینانی که از گفتار زن پیدا کرد و میل و علاقه ای که از خود ابراز می نمود، توجهی نداشت که ممکن است در غیبت او این زن خارج شود. به محض رفتن او زن از در بیرون شد و خود را نجات داد. شیخ بهاء می گوید توجه کن این گناه چگونه بازداشت او را از اقرار به شهادت هنگام مرگ با اینکه جز وارد کردن زن به خانه و خیال زنا، کار دیگری نکرد و به مقصود هم نائل شد.(11)
سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب – لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
ماه ها باید که تا یک پنبه دانه ز آب و خاک – شاهدی راحله گردد تا شهیدی را کفن
عمرها باید که تا یک کودکی از روی طبع – عالمی گردد نکو یا شاعری شیرین سخن
نفس تو جویای کفر است و خرد جویای دین – گر بقا خواهی بدین آی ار فنا خواهی بتن
هر چه بینی جز هوی آن دین بود بر جان نشان – هر چه یابی جز خدا آن بت بود در هم شکن
چون برون رفت از تو حرص آنگه در آید در تو دین – چون در آید در تو دین آنگه برون شد اهرمن
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست – یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن(12)
10) چه شد آن زنی که خسته شده بود و می گفت حمام منجاب در کجاست.
11) کشکول شیخ بهائی، ج 1، ص 248.
12) سنائی غزنوی.