فاضل جلیل ، سید على اصغر شهرستانى (ره)، فرزند عالم ربانى سید محمد تقى شهرستانى ساکن کربلا ، فرمود: پـدر مـرحـومم به همراه والده و اخوى ها به قصد زیارت عسکریین (ع) به طرف سامرابراه افتادند.
والـده با طفل شیرخواره اى که داشت در یک طرف کجاوه بود.
در طرف دیگر اخوى ام ، مرحوم آقا سید على ، و دو طفل دیگر از اخوى هایم بودند و ابوى هم بابقیه زوار در مسیر متفرق بودند.
به سه فـرسخى سامرا که رسیدند، حیوانى که کجاوه والده و اخوى ها بر آن بود، از رفتن واماند و از قافله عقب افتاد، تا آن که کم کم ازحرکت ایستاد.
مکارى پشت سر ایشان راه مى رفت و وقتى دید که آن حـیـوان ایـسـتـاد، بـه شدت مضطرب شد، چون در آن زمانها راه مخوف بود، لذا نزد والده آمد و گـفـت :اى عـلـویه حیوان وامانده و راه مخوف است .
به اجداد طاهرینت متوسل شو, که رهایى از دست دزدها جز با توسل به ائمه طاهرین (ع) امکان پذیر نیست .
وقتى والده این مطلب را شنید, جزع و فزع نمود و به اجداد طاهرینش (ع) استغاثه کرد.
در آن بـین که مشغول استغاثه بود, ناگاه سیدى نورانى که آثار ابهت و جلال در وى ظاهر بود, از بـین تپه ها و بیابان با لباسهاى سفید فاخرى که در بر داشت , نمودار شد وبه آن حیوانى که کجاوه بر آن بود, نظر تندى نمود و بعد به ایشان تبسمى فرمود وهمان جا هم غایب شد.
ناگاه آن حیوان که ناتوان و از راه رفتن باز مانده بود, مثل آن که دو بال درآورده باشد, با سرعت زیادى براه افتاد و خـیـلـى زود و قـبـل از آن کـه زوار به آن جا برسند به سامرا وارد شد و در مسیر هم از کنار قافله نگذشته بود.
در سـامـرا بـه خـانه اى که پسر عموى ما, حجه الاسلام حاج میرزا محمد حسین شهرستانى منزل نموده بود, وارد شدند و قبل از ورود زوار به سامرا به زیارت مشرف شده بودند.
پسرعموى ما وقتى دید والده قبل از زوار وارد شده , تعجب نموده و گفته بود: چطور شما قبل از زوار و پیش از قافله , آن هم به تنهایى وارد شدید! مـرحـوم پـدرم با زوار مدتى بعد از آنها رسیدند و به شدت نگران بودند وقتى با والده روبرو شدند بسیار تعجب نمودند و همگى از این معجزه روشن , مسرور گشتند.
منبع:خکمال الدین، ج 1, ص 121