نویسنده: محمد غفارنیا
جمعی از مشرکان مکه از جمله ابوجهل بن هشام و عبدالله مخزومی در پشت خانه کعبه نشسته بودند. شخصی را به دنبال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به امید هدایت آنها نزد آنان آمد. عبدالله بن امیه گفت: اگر میخواهی از تو پیروی کنیم، این کوههای مکه را با قرآنت عقب بران تا کمی این زمین تنگ و محدود، بر ما گسترش یابد. زمین را نیز بشکاف و چشمه و نهرهایی در این جا پدید آور، تا درختانی غرس کنیم و زراعت نماییم. تو به گمان خودت از داود کمتر نیستی که خداوند کوهها را برای او مسخر کرده بود، و همه با او، هم صدا تسبیح خدا میگفتند! یا باد را مسخر ما گردان که بر دوش آن سوار شویم وبه شام رفته، مشکلات خود را حل، مایحتاجی تهیه کنیم و همان روز برگردیم؛ همان گونه که مسخر سلیمان بود. تو که خودت میپنداری از سلیمان کمتر نیستی! همچنین جدت قصی (جد طایفه قریش)، یا یکی دیگر از مردگان ما را زنده گردان تا از او سئوال کنیم: آیا آنچه تو میگویی حق است یا باطل. عیسی (علیه السلام) مردگان را زنده میکرد، تو که کمتر از عیسی نیستی!
در این موقع این آیه نازل شد: (1)
(وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمیعا… ): اگر به وسیله قرآن کوهها به حرکت درآیند و زمینها قطعه قطعه شوند و به وسیله آن با مردگان سخن گفته شود (باز هم ایمان نخواهند آورد)؛ ولی همه آنها در اختیار خداست…. (2)
بدین ترتیب به آنهافهمانید که همه آنچه رامی گوییدومی خواهیداز روی لجاجت است نه برای ایمان آوردن؛ وگرنه معجزه کافی برای ایمان آوردن ارائه شده است.
پینوشتها:
1-مجمع البیان: ج6. ص293.
2-رعد/31.
منبع مقاله :
غفارنیا، محمد، (1387) 142 قصّه از قرآن: همراه با شأن نزول آیاتی از قرآن، قم: جامعه القرآن الکریم، چاپ اول