نویسنده: محمد غفارنیا
هنگامی که رسول خدا دعوتش را آشکار کرد، عدهای از جوانان آزاد و بیشتر، بردگان فقیر و پاکدل به او ایمان آوردند. سران قریش نزد ابوطالب آمدند و گفتند: ای ابوطالب، فرزند برادرت ما را سبک مغز خوانده و به سفاهت نسبت میدهد. به خدایان ما ناسزا میگوید. جوانان ما را فاسد نموده، و در جمعیت ما تفرقه افکنده است. اگر این کارها به خاطر نیاز مالی است، ما آن قدر ثروت برای او میاندوزیم که ثروتمندترین مرد قریش شود؛ حتی حاضریم او را به ریاست خود برگزینیم. ابوطالب کسی فرستاد و پیامبر را نزد خود طلبید. وقتی آن حضرت آمد، دید مشرکان نزد ابوطالب گرد آمدهاند. وارد شد و فرمود: السلام علی من اتبع الهدی: سلام و درود بر هر کسی که از هدایت حق پیروی کند. سپس نزد ابوطالب نشست. ابوطالب پیام آنها را به رسول خدا رسانید. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که اشک از چشمانش سرازیر شده بود، فرمود: ای عمو، اگر اینها خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند تا دست از این سخن بردارم، هرگز چنین نخواهم کرد؛ مگر این که این سخن را در جامعه بگسترانم؛ یا در راه نشر آن کشته شوم. من آنها را به یک کلمه دعوت میکنم که به وسیله آن میتوانند بر عرب و عجم حکومت کنند و در این صورت آنها سلاطین بهشت خواهند شد. آنها گفتند: حاضریم به جای یک کلمه ده کلمه را بپذیریم (کدام کلمه منظور توست؟)
پیامبر به آنها فرمود: فقط بگویید: اشهد ان لا اله الا الله و انی رسول الله. گواهی دهید که معبودی جز خدا نیست و من رسول خدا هستم.
آنها انگشتان خود را در گوشهای خود گذاشتند و گفتند: سیصد و شصت خدا را رها کنیم و تنها یک خدا را بپذیریم؟چه سخنهای عجیبی؟!
در این جا این آیات نازل شد
(وَعَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ. أَجَعَلَ الآلِهَهَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ) (1)…: آنها تعجب کردند که چرا پیامبر بیم دهندهای از میان آنها برخاسته و کافران گفتند: این ساحر دروغگو است، آیا به جای این همه خدایان، خدای واحدی قرار داده؟این راستی چیز عجیبی است. (2)
پینوشتها:
1-ص/4-7.
2-نورالثقلین و مجمع البیان و برهان، در تفسیر آیات مزبور.
منبع مقاله :
غفارنیا، محمد، (1387) 142 قصّه از قرآن: همراه با شأن نزول آیاتی از قرآن، قم: جامعه القرآن الکریم، چاپ اول