امروزه بین دو حوزه تربیت و اخلاق فرق هایی مطرح شده است تا آن جا که صاحب نظران علوم تربیتی و حوزه اخلاق آن دو حوزه را دو علم مستقل می دانند، گر چه سابقاً و در یک جا مورد استعمال و بحث قرار می گرفت. گروهی به علم الاخلاق و فلسفه اخلاق روی آورده و جمع دیگری به مباحث علوم تربیتی اشتغال و علاقه دارند. برای آشنائی از ماهیت تعلیم و تربیت تنها به یک نظریه توجه کنید؛ بو علی سینا، می گوید: ماهیت تعلیم و تربیت عبارت است از «برنامه ریزی و فعالیت محاسبه شده در جهت رشد کودک، سلامت خانواده و تدبیر شئون اجتماعی، برای وصول انسان به کمال دنیوی و سعادت جاویدان الهی».[1] اما اخلاق نیز ماهیت و تعریفی دارد که تنها به معنای اصطلاحی آن بسنده می شود: «اخلاق گاهی به معنای صفات نفسانی استعمال می شود و گاهی به عنوان صفت فعل به کار می رود یعنی کار اخلاقی».[2] «علم اخلاق، علمی است که از انواع صفات خوب و بد، صفاتی که ارتباط با افعال اختیاری انسان دارد بحث می کند و هم چنین کیفیت اکتساب این صفات و یا دور کردن صفات رذیله و زشت را نشان می دهد».[3] و به هر حال این دو حوزه با تفاوت هایی که برای آن بیان کرده اند یک نقطه مشترک دارند و آن سعادت انسان است.
درباره موضوع مقاله دو سوال مطرح است. سوال اول، آیا اصولاً امکان دارد که تربیت اخلاقی تحقق پیدا کند؟ سوال دوم این که آیا یک فرد با شرائط فعلی جامعه امکان تربیت اخلاقی پیدا کرده است؟ برای پاسخ به سوال اول، ابتدا سراغ دانش روان شناسی می رویم. این علم عهده دار بررسی ویژگی های مختلف روحی ـ روانی انسان است. در وجود آدمی انگیزه هایی تعبیه شده است که به ناچار باید به آن ها آگاهی پیدا کنیم. برخی از انگیزه ها طبیعی است و پاره ای دیگر اکتسابی. گر چه تفکیک این دو در انسان خیلی سخت است امّا در این جا برای آموزش آن، این دو را تفکیک کرده ایم. نمونه هائی که برای انگیزه های طبیعی ذکر شده عبارت از غرائزی است که رفتار های آدمی را شکل می دهد. به جای غرائز مفهوم نیاز را نیز می توان استفاده کرد. غرایز، نیازها و یا انگیزه های طبیعی در یک طبقه بندی به سائق ها ـ نیاز به امنیت، نیاز به تعلق داشتن و مورد تحسین واقع شدن ـ نیازهای فطری (شناختی ـ عاطفی) شناخته شده است.[4]
تفاوت اساسی انسان با سایر حیوانات، در روحی است که انسان دارد، روح الهی انسان که به نفس ناطقه نیز مشهور است، او را از سایر حیوانات جدا می سازد خداوند وقتی راجع به خلقت انسان صحبت می کند، خاطر نشان می سازد که به انسان روحی داده است که از آن تعبیر به «روح من» می کند.[5]
این روح، یعنی روح خدائی به هیچ یک از موجودات دیگر داده نشده است. این روح منحصر به فرد، خود نیازهائی دارد که از آن نیازها تعبیر به نیازهای فطری می شود. به این ترتیب «نیازهای فطری، نیازهایی هستند که از روح الهی انسان سرچشمه می گیرند».
نیازهای فطری
نیازهای فطری بدین ترتیب طبقه بندی شده است:
1ـ حقیقت جویی، 2ـ نیاز به اخلاق یا فضایل، 3ـ نیاز به زیبایی، 4ـ خلاقیت و ابداع، 5ـ نیاز به عشق و پرستش
آن چه در این جا مورد بررسی قرار می گیرد «نیاز به اخلاق» است. موضوع سوال اصلی ما این است که آیا ذاتاً امکان تربیت اخلاقی وجود دارد یا نه؟ در پاسخ به این سوال به این جا رسیدیم که در فطرت انسان «نیاز به اخلاق» تعبیه شده است.
نیاز به اخلاق
انسان برای زندگی اجتماعی خود ناگزیر از وضع قوانین و اطاعت از آن است. در اجتماع، قوانین سعی می کنند حدود هر کس را تعیین و آنان را موظف به رعایت حقوق دیگران نماید. این قوانین گاه به مقررات اجتماعی و گاهی به اخلاق اجتماعی شهرت پیدا کرده اند. این مقررات و یا اخلاق اجتماعی در واقع نیازی ثانوی برای زندگی اجتماعی انسان به شمار می آیند. انسان به طور طبیعی نیازمند به این گونه قوانین نیست، بلکه از آن جائی که برای رفع حوائج خود ناگزیر از زندگی اجتماعی است، لذا این مقررات را برای تنظیم حیات اجتماعی خویش وضع و رعایت می کند. مقصود از نیاز انسان به اخلاق، نیاز به مقررات اجتماعی و بین فردی نیست، بلکه مقصود از نیاز به اخلاق، تمایل طبیعی آدمی برای داشتن کمالات و خیرات اخلاقی است. انسان گذشته از این که در اجتماع زندگی می کند، فضیلت را دوست دارد و طالب آن است. انسان اگر در جهان به تنهائی هم زندگی کند، باز خود را مجاز به انجام هر کاری نمی داند.
او از این که بر نفس خویش مسلط باشد، احساس لذت می نماید و این سرمایه اولیه اخلاق به شمار می آید. آدمی از ضعف خویش در مقابل خواسته ها و تمایلات، احساس ناخرسندی می نماید. از این رو از ضعف عقل گریزان بوده و تمایل به حاکمیت عقل بر حیات خویش دارد. و اخلاق نیز از عقل ناشی می شود.[6]
با این توضیحات برای پی بردن به این که امکان تربیت اخلاقی یک امکان اصیل و قابل اعتنا است کافی است کمی با خود اندیشه کنیم. تجربه ثابت کرده است که انسان از داشتن فضیلت های اخلاقی احساس رضایت مندی کرده و از صفاتی چون ظلم و تضییع حقوق و کارهای منافی عفت شرمسار است. این قضیه به ما در فهم امکان ذاتی تربیت اخلاقی کمک می کند. بنابر این به حکم عقل، تربیت انسان امری کاملاً طبیعی است در غیر این صورت وجود چنین نیازهایی چه معنایی دارد؟
علت دیگری که خارج از تفکر و تجربه انسانی است، وجود مکتب های گوناگون دینی و غیر آن است که هر کدام به طریقی به فضیلت های اخلاقی توصیه می کند. اگر در این که آیا تربیت اخلاقی امکان دارد یا نه، شکی کنیم، کافی است که به ادیان الهی توجه کنیم. اگر چنین امکانی وجود نداشت، این همه ادیان در عصرهای گوناگون برای نسل های مختلف تلاش نمی کرد. می دانیم در کتب آسمانی پاره ای از مطالب به تاریخ و برخی به عقاید و در قسمت های دیگری به اخلاق پرداخته است. اگر انسان به اخلاق نیاز نداشت و یا تربیت اخلاقی در انسان بی تأثیر بود، آمدن این همه توصیه های اخلاقی لغو و بیهوده می شد و خداوند کار عبث و بی ثمر مرتکب نمی شود. پس امکان دارد که بگوئیم تربیت اخلاقی در انسان کار ساز است. علاوه بر وجود دین و شریعتی که توصیه به اخلاق می کند، رسولان الهی نیز چنین تکلیفی را بر عهده دارند. رسالت پیامبران رهنمون ساختن انسان ها به سعادت است. آنان تلاش کرده اند تا ارزش های اخلاقی را توسعه دهند. پس اگر امکان تربیت اخلاقی وجود نداشت ارسال رسولان هم کاری لغو و بیهوده بود در حالی که خداوند حکیم است.
سومین مؤید برای وجود امکان تربیت اخلاقی، باور و اعتقاد به معاد است. معاد و بازگشت به جایگاهی که صواب از ناصواب و سره از ناسره بازخوانی می شود منجر به بروز رفتارهای اخلاقی و پایبندی به ارزش ها می شود. وجود باور به معاد و بازگشت انسان ها به میز محاکمه مؤید دیگری بر وجود چنین امکانی است. در واقع معاد محرکی است برای خود سازی و توجه به پاک سازی نفس از آلودگی ها. بنابر این با توجه به قرائن مذکور آن چه امید تکامل و پایبندی اخلاقی در انسان را روز افزون می کند التفات بشر به معاد است.
امروزه با نگاهی گذرا به مراکز تربیتی از جمله مهد کودک ها، مدارس علمی، مراکز باز پروری، ندامت گاه ها و … می توان به این نتیجه رسید که رشد و تربیت اخلاقی در انسان ها قطعی و غیر قابل انکار است.
با توجه به آن چه بیان شد اگر بگوییم انسان قابلیت تربیت ندارد مستلزم تناقض شده ایم.
پاسخ سوال دوم
و اینک به سوال دوم می پردازیم: آیا با شرائط فعلی امکان وقوعی تربیت اخلاقی وجود دارد یا خیر؟ آیا واقعاً بشر با تربیت های موجود، توانسته است خود را به درجات عالی رشد و پویائی اخلاقی برساند یا خیر؟ چه نمونه هائی سراغ دارید تا روشن کند که واقعاً بشر قابلیت تربیت را دارند؟ در پاسخ و تبیین سوال مذکور به قرآن، کتاب هدایت، مراجعه می کنیم در آیه 50 از سوره طه، خداوند می فرماید: «ربنا الذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی»[7] پروردگار ما کسی است که به هر موجودی آن چه لازمه آفرینش او بود عطا فرمود و آن گاه هدایتش کرد.
این آیه شریفه بارقه امید را در دل ها زنده می کند که هدایت و رستگاری انسان از ضروریات و مسلّمات است و جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست. از سوی دیگر خداوند شاکله انسان را معجونی از تقوی و فجور قرار داده است.[8] هر دو زمینه سقوط و صعود در انسان هست. و در مبانی نظام اخلاقی اسلام، عنصر «اختیار» از مهم ترین ویژگی های انسان شمرده شده است. انسان مختار است که یکی از دو راه را انتخاب کند. هیچ گونه جبر و زوری در کار نیست.
«انّا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً»[9] و از سوی دیگر قضیه اختیار را چنین مطرح کرده است: «لا اکراه فی الدین»[10] اجباری از سوی خداوند و یا رسولان او در دین نیست. کسی به زور شمشیر اسلام نیاورده است. (البته جنگ های اسلام با کسانی بود که از پیشرفت اسلام جلوگیری می کردند و نمی خواستند مردم بت پرستی را رها کرده و مسلمان شوند لذا هر جنگی که اتفاق افتاده یک طرف نزاع، مستکبرینی بودند که از نفوذ اسلام هراسان بودند). با این بیان ما در صدد دریافت مهم ترین عوامل موثر در تشکیل شخصیت اخلاقی انسان هستیم.
به طور اجمال عوامل موثر در هدایت و تربیت اخلاقی انسان به دو بخش تقسیم می شود.
الف ـ عوامل بیرونی که عبارتند از: 1ـ عامل وراثت و ژنتیک. از دوران های کهن، تاثیر اجمالی وراثت در ساختار هویت و شخصیت انسان محور بحث و مورد توجه فیلسوفان و دانشمندان و عالمان اخلاق بوده است. «ژن» از پدران و مادران و نیاکان به نسل های بعد منتقل می شود. این ژن ها حاوی ویژگی ها و زمینه های موروثی است که از اولین بنیاد های شخصیت به شمار می رود. در لابه لای احادیث امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ به این نکته اشاره شده است. مثلاً جایی که سفارش به خواستگاری می شود از ویژگی های همسر، صالح بودن و پاک دامن بودن را مورد تاکید قرار می دهد. زیرا این صلاحیت و پاکی، به نسل های بعد هم منتقل می شود. 2ـ عامل فیزیولوژیکی. وضعیت و ویژگی های ساختمان بدنی، عضوی، عصبی، و فیزیولوژیکی از عوامل موثر در ساختار شخصیت به شمار می آید. 3ـ عوامل طبیعی و مادی. موقعیت جغرافیایی و وضعیت اقلیمی محل تولد و نشو و نمای کودک نیز تأثیر مهمی در پیدایش نژاد های گوناگون و ساختار های شخصیت متفاوت در نوع بشر دارد. 4ـ عوامل اجتماعی. این عامل در ردیف مهم ترین عناصر شکل دهنده ساختار شخصیت بشر شناخته شده است.[11]
از جمله عوامل اجتماعی می توان به کانون خانواده، مدرسه، دانشگاه، محیط های عمومی، رسانه های گروهی، تاریخ و… اشاره کرد. گروه های سنی هم چنین در شمار مهم ترین عوامل بیرونی همواره مدّ نظر علما و اخلاق بوده است. در حوزه اخلاق رابطه استاد و شاگردی هم از عناصری است که در شکل دهی شخصیت اخلاقی بسیار نقش آفرینی می کند.[12]
ب ـ عوامل درونی. درباره نقش و تأثیرات ژرف عوامل روانی و درونی، نظیر اندیشه و تعقل، فطرت، غریزه، گرایش ها، اراده و… علمای اخلاق نکات مهمی بیان کرده اند. وجدان یا ضمیر ناخودآگاه از دیگر عوامل مهم در تربیت اخلاقی شمارش شده است.[13] در مرحله سوم با توجه به دو نکته گذشته به بررسی نظام اخلاقی اسلام می پردازیم.
اصول موضوعه نظام اخلاقی اسلام
راه کار اسلام برای تربیت اخلاقی حاوی سه اصل اساسی و مهم است. اصل اول حق انتخاب انسان در طول زندگی است. اختیار بشر در این که کدام راه را برگزیند نهایت احترامی است که خداوند به انسان گذاشته است. دومین اصل در نظام اخلاقی اسلام، این است که انسان دارای مطلوب نهایی است. انسان در این نظام پوچ گرا و ولنگار نیست و تمام کارهایش بر اساس عنصر «مطلوبیت» پایه ریزی شده است.
مطلوب مورد نظر انسان، مطلوبیت و خاستگاهی ذاتی است. این هدف نهایی، همان چیزی است که بالفطره برای انسان (بدون در نظر گرفتن عقیده) مطلوب است که از آن به سعادت، فلاح و فوز و… تعبیر می کنیم. در فلسفه نیز ثابت شده است که «الذاتی لا یعلل»، این مطلوب چون و چرا بردار نیست. همه دنبال سعادت اند اما راه رسیدن به آن و یا مصداق سعادت را در پاره ای موارد اشتباه می کنند. باید دقت کرد که تشخیص مصداق سعادت با پیروی از دین، مطمئن و جاودان است. تمام بایدها و نبایدهای قرآن، زمینه وصول به سعادت را فراهم کرده است. از دیگر اصول موضوعه، اصل تأثیر تلاش انسان در وصول به هدف است. اعتقاد به این اصل و آگاهی از تأثیر اعمال و رفتار انسان نسبت به سرنوشت وی برای وادار کردن شخص به حرکت و تلاش در مسیر اهداف عالی اخلاقی، لازم و ضروری خواهد بود. این اصل نشان می دهد که تلاش هدر نمی رود و نتیجه بخش خواهد بود هم چنین نشان می دهدکه بدون تلاش، رستگاری تحقق پذیر نیست، و دیگران توان تغییر سرنوشت او را ندارند. این اصل می رساند که انسان نمی تواند سربار دیگران شود و نمی تواند مشکلاتش را به عهده دیگران بگذارد.آیاتی که در قرآن به نوعی بحث جزاء را مطرح می کند، این اصل را روشن می سازد.[14]
با توجه به آن چه گذشت، آیات قرآن اشاره می کند که تربیت اخلاقی امری است که با تلاش انسان و داشتن هدف و غایت نهایی در سایه خواستن انسان امکان پذیر است. در جامعه کنونی گر چه تهاجم فرهنگی با تمام قوا در حال فعالیت است، اما تا انسان نخواهد و نپذیرد بیگانگان موفق نمی شوند. تهاجم زمانی کارساز است که انسان هدف نهایی نداشته باشد و زمانی کارساز است که انسان به توصیه ها و قرآن و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ عمل نکند و تلاش در رسیدن به سعادت را از خود نشان ندهد. پس در عصر ما عنصر اصلی برای رسیدن به تربیت اخلاقی، توجه تمام و کامل به «وحی» است.
وحی که در قالب قرآن و یا کلام اهل بیت است، قانون اساسی است. این قانون ساختمان حیات معنوی انسان را ترسیم کرده است. پس اخلاق و تربیت زمانی اتفاق می افتد که اولاً اهداف معاندین و دشمن درونی (نفس) معلوم شود ثانیاً به سوی هدف نهایی قرآن، با تلاش و حوصله حرکت کرده تا در سایه اختیار و آزادی به مطلوب نهایی واصل شود. وجود عالمان ربانی، نیکان و صالحان، جوانان پاکدامن، ره یافتگان به کوی دوست (شهدا) و افراد باتقوی و معتمد نشان می دهد که در عصر کنونی امکان تربیت اخلاقی وجود دارد. و از قبل از تولد تا آخر عمر باید مراقب بود تا به فلاح و رستگاری نائل شد.
به نظر می رسد بهترین راه برای تربیت جامعه و فرد، الزام انسان ها به رعایت قوانین و مقرراتی است که امروزه تحت عنوان رساله عملیه در اختیار مکلفین است.
در این رساله ها آمده است که انسان چگونه رفتار کند تا آن که از هر گونه آلودگی پاک باشد. پس ابزاری که امروزه در اختیار ما است چه ابزاری که به گونه ای افراد را محدود می کند مانند حریم خانواده و یا مراکزی که محدود کننده است و هم چنین مراکزی که به نوعی در ساختار اخلاقی جامعه موثرند مانند رسانه ها، می تواند زمینه های تربیت را ایجاد کند. عنصر امر به معروف و نهی از منکر ا زمهمترین عوامل کنترل اخلاقی جامعه است که باید به آن پرداخته شود.
[1] . جمعی از نویسندگان، در آمدی بر تعلیم و تربیت اسلامی، فلسفه تعلیم و تربیت، ج 1، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، ص 284 در تعریف نهایی تعلیم و تربیت، گفته اند: اِعمال ارادی و هدفدار یک انسان (مربی) بر انسان دیگر (متربّی) با یک جریان هدف دار و حاوی محتوی است به ص362 مراجعه شود.
[2] . مصباح، محمد تقی، دروس فلسفه اخلاقی، انتشارات اطلاعات تهران، 1376، ص 9.
[3] . همان، ص 10.
[4] . روان شناسی عمومی، درس مشترک کلیه رشته های مراکز تربیت معلم (مولفان: علی اصغر احمدی، محمد تقی فراهانی) ص 154.
[5] . در چندین آیه قرآن، خداوند دمیدن روح را به خود نسبت داده است. و آن را امری از امور مختص خود قلمداد کرده است. این نشان می دهد که کسی کنه آن را دریافت نخواهد کرد و هیچ کس قادر به ساخت و یا نفخ آن غیر از ذات اقدس خداوند نخواهد بود، سوره های حجر و ص و سوره اسرا، آیات 170ـ171.
[6] . روان شناسی عمومی، ص 164 ـ 165.
[7] . طه / 50.
[8] . فالهمها فجورها و تقواها، شمس / 8. انسان از سر اختیار راه تقوی و یا فسق را می تواند طی کند.
[9] . انسان / 3.
[10] . بقره / 285.
[11] . در آمدی بر تعلیم و تربیت، همان، ص 512 ـ 513.
[12] . اماکن مذهبی، بارگاه و مرقد امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ و امام زادگان، گلزار شهدا و شهدا گمنام، بازدید از مناطق جنگی، حضور در مجالس عزاداری اهلبیت ـ علیهم السلام ـ و … از جمله عوامل بیرونی است که لازم است به آن اشاره کرد.
[13] . همان، ص 513.
[14] . مصباح، محمد تقی، اخلاق در قرآن، انتشارات امام خمینی، 1376، ج 1، ص 21.
محمد غفرانی – مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه