هر واحد آموزشی از معلم، شاگرد، برنامه، وسائل و مکان تشکیل شده است که هر کدام محیط خاصی را ایجاد و نقش بسزائی در تربیت اخلاق ایفا می کند.
الف) معلم: کسی که بیشترین تأثیر را در امر تزکیه شاگردان بر جا می نهد معلم است. اگر معلمان خودشان حاکم بر نفس باشند و آلودگی مشهودی پیدا نکرده باشند، و مبنای اعتقادی آنان متزلزل نباشد، و ملزم به احکام باشند، در تربیت نوجوانان آثار مطلوبی بر جای می نهند.
از معلم سست اعتقاد، و بی اعتنا به انجام فرائض، انتظار این که نوجوانان را به سلاح دین مجهز کند نمی توان داشت. بعضی از معلمان بی اعتقاد که تبلیغ بی دینی می کنند، نوجوانان و جوانان را گمراه هم می کنند، زیرا شاگردان ضمن اخذ علوم، نحوه تفکر معلم را هم دریافت می کنند و معلم اسوه آن ها نیز هست. در اهمیت معلم همین بس که اولین معلم ذات اقدس باری تعالی است. الرحمن علّم القرآن.[1]
ب) مدیر مدرسه: نقش مدیر مدرسه در تربیت و تزکیه نسل جوان از معلمان بیشتر است زیرا مدیران علاوه بر این که روی شاگردان اثر می گذارند، روی معلمان نیز تأثیر دارند. مدیران در انتخاب معلم و کارکنان و در ایجاد انضباط و اجرای برنامه و ترتیب دادن برنامه های جنبی تربیتی سهم بزرگ دارند، بنابر این اگر به صفات نیک اخلاقی آراسته باشند به فضای مدرسه صفا می دهند.[2]
علاوه بر معلمان و مدیر، کتابدار، ناظم، دفتر دار، پیش خدمت ها و هر کسی که به نحوی در مدرسه انجام وظیفه می کند، در تربیت و تهذیب شاگردان موثراند. معلم خط با مصراعی که سرمشقی می دهد، معلم ورزش با شعارهائی که سر صف می دهد، معلم نقاشی با تصاویری که بر می گزیند، مربی بهداشت با تعالیمی که می دهد، هر کدام محصلین را جهت می دهند، و می توانند عقیده خود را تنفیذ کنند.
ج) برنامه: برنامه های علوم، نظیر ریاضی، فیزیک، شیمی و زیست شناسی هر کدام لازم اند و اهمیت دارند و آموزش آن ها سطح دانائی و جهان شناسی را بالا می برد، اما صرف شناخت جهان طبیعت معمولاً منتهی به دینداری و حسن خلق و تهذیب نفس نمی شوند. بسیاری از علمای جهان، دیندار نبوده اند و بعضی انکار خداوند هم کرده اند.
اما اگر معلم علوم طبیعی، گاهی بعد از آموزش قوانین علمی، به خالق و ناظم هستی هم اشاره ای بکند، اثر او در وضع نسبی از معلمی که مستقیماً تعلیمات دینی تدریس می کند کمتر نیست.
بعضی مواد درسی نظیر زیست شناسی و تاریخ تکامل، حساسیت خاصی دارند، و معلم اگر پیدایش عالم را به خالق هستی ربط ندهد، شاگردان گرفتار تردید می شوند و وقتی در وجود خالق شک کردند، نسبت به قیامت وحساب و کتاب عقیده ای بدست نمی آورند. و فردی که عقیده اش متزلزل باشد هر خلافی بتواند، می کند.
بعضی معلمان در تدریس اقتصاد و ارائه نظرات مارکس نیز موجب انحرافات فکری و مفاسد اخلاقی شده اند.[3]
د) محیط آموزشی: مدارسی که جنب پارک ها، یا حمام ها، یا سینما ها هستند به لحاظ این که شاگردان از جوار این اماکن وارد مدرسه و خارج از آن می شوند، تأثیر می پذیرند. همین طور اگر مساجد و حسینیه ها، نزدیک مدرسه باشند اثر دیگری بر شاگردان باقی می نهند. اگر در و دیوار و راهرو های مدرسه مزّین به شعارهای پند آموز، و روایات معصومین باشند، در تهذیب نفس شاگردان اثر می گذارند. اگر در مدرسه اتاقی یا راهروی به نماز خانه تخصیص داده شود، و لوازمی از قبیل مهر و جانماز تعبیه شود، موجب اهتمام شاگردان به فریضه مهم نماز می شود.[4] و چنان چه معلمان خود به نماز بایستند، شاگردان بیشتر حاضر می شوند.
هـ) وسائل آموزشی: یکی از وسائل آموزشی، کتاب غیر درسی است. اگر کتاب های مذهبی، نظیر تفسیر و تاریخ، و حدیث و اخلاق و فقه و نظائر این ها را مدرسه تهیه کند و بر حسب سن و کلاس و فهم شاگردان در اختیار آنان بگذارد، در افزایش دانائی و در تهذیب اخلاق و تزکیه نفس آنان مؤثر خواهد بود. و بر عکس بعضی کتاب های رمّان و داستان و بعضی مجلات بیگانگان، موجب انحراف فکر و تباهی اخلاق می شوند.
و) امکان تماس با راهنمای دینی: مانع تقرب به خداوند، نپیمودن راه اوست. و مانع پیمودن راه، نخواستن (عدم اراده) است. و علت نخواستن قرب حق، بی ایمانی است، و علت بی ایمانی، عدم دریافت هدایت مذکران و عالمان دین می باشد، که راهبران طریق اند. علمای الهی هستند که از حقارت دنیا آگاهی می دهند و از انقراض جهان مادی سخن می گویند، و عظمت امر آخرت و دوام آن را بازگو می کنند.
وقتی که «مراد» از نظر پنهان، و انسان بدون هادی راه، و هوای نفس غالب باشد، شخص به جز پیروی نفس چه می کند؟ فقط دنیا را می بیند، و بر آن است که از دنیا برای تأمین لذت بهره گیرد. اگر تمایلی در کودکان به جلب رضای حق ایجاد نشود، و او در خانه و مدرسه ناظر به فعالیت های شدیدی باشد که فقط برای تأمین دنیا و لذات آن می کنند و برای احراز سلطه، مسابقه هم می گذارند، در این صورت او هم دلیلی برای این که به قیامت فکر کند نمی بیند، لذا،
همان طور که در مدارس به دروس ریاضی، علوم تجربی، زبان و ادبیات و غیره اهمیت داده می شود، به درس تعلیمات دینی هم بایستی اهمیت داده شود، و برای تعلیمات دینی باید معلمی برگزید که ذوق دینی داشته باشد اکثر فنون و مهارت هائی که برای تدریس علوم فیزیکی بکار می روند در تدریس معارف دینی هم بایستی به کار گرفته شود، تا محصلین به فرا گرفتن مطالب دینی رغبت پیدا کنند.
همان طور که در آموزش ریاضیات و فیزیک استدلال می شود، مطالب دینی نظیر توحید، نبوت و معاد را هم بایستی با اقامه دلیل آموزش داد. بدیهی است استدلال در معارف دینی به روش عقلانی است.
همان طور که در تدریس طبیعیات گردش علمی ترتیب داده می شود تا محصلین، کوه، دریا، مزرعه، دامداری، کارگاه و نظائر آن ها را ببینند، در تدریس علوم دینی هم برای دیدن مراکز دینی باید، برنامه خاص ترتیب داده شود. روش های بحث و بیان، سخنرانی، مناظره، مقاله نویسی، کار پژوهشی که در علوم و فنون معمول است در امر آشنائی به دیانت و زندگی در قیامت هم باید معمول باشد.
معلم دینی ممکن است اطلاعات دینی به حد کافی داشته باشد، اما ذوق و شور دین نداشته باشد این معلم درس می دهد و کلاس را اداره می کند همان طور که معلم هندسه و معلم بهداشت کار آموزشی خود را خوب اجرا می کنند، اما معلم بی ذوق که عشق به دین ندارد نمی تواند حرکت ایجاد کند، دینداری، تنها دانستن نیست. بسیاری از عالمان دین هم بوده و هستند که معارف دین را خوب می دانند و خوب هم درس می دهند، اما پیکار با ظلم نمی کنند، تن به حکومت ظالم می دهند عکس العملی در قبال فاسق و فاجر نشان نمی دهد، خلاصه تحرکی ایجاد نمی کنند، سربزیر، آرام و دل خوش به این که آموزش دینی می دهند و از عبادات، نماز و روزه را نیکو به جا می آورند، در حالی که در دین، امر به معروف و نهی از منکر هم هست از آن بالاتر جهاد با کفر و نفاق نیز در هر عصری و در هر مکانی لازم است، به این تکالیف اخیر همه عالمان عمل نمی کنند، زیرا دردسر دارد و پر مخاطره است، و هوا داران از اطراف پراکنده می شوند، در اثر این مجاهدات ممکن است انسان تنها بماند… .
راهنمای دین همان معلم معمولی است، اما اشتیاق به تحقق شعائر دین دارد. در مقابل مظاهر ضد دین می ایستد، نهی از منکر می کند، این گونه معلمان راهنمای دین را، هر مدرسه ای باید برگزیند و نگه دارد. اگر با کفر و الحاد و نفاق و فسق پیکار نشود براحتی اشاعه پیدا می کنند، چنان که در دنیا بیشتر حکومت ها بدست فاسقان و فاجران است.
اگر قرار است جای پاکی بماند بایستی جلو غبارها و کدورت ها را گرفت، و اگر قرار است نوجوانان و جوانان پاک بمانند باید از این که گرد گناه بر دامنشان بنشیند، پیشگیری کرد. و پیشگیری از بیماری ساده تر است تا درمان آن.
کودکان عموماً پاک اند و از فطرت الهی برخوردارند، اما تدریجاً که بزرگتر می شوند بر اثر هیجانات نفس اماره و وسوسه های شیطان و تماس با افراد و صحنه های ناپاک آلوده می شوند، لذا راهنمای دین همانند نجات غریق در مدرسه لازم است تا از آلوده شدن شاگردان پیشگیری کند.
به کودکان باید آموزش داده شود، تا بدی ها را بشناسند، و نتایج ارتکاب عمل بد را هر چند کوچک باشد یا بزرگ در دنیا و اخرت بدانند. توصیه شود دست به بدی نبرند حتی حاضر نشوند با قلم دوستشان بدون اجازه او یک کلمه بنویسند، زیرا یک دفعه که کار بدی انجام گرفت دفعه دیگر همان کار آسانتر انجام می شود. بدی ها اول اندک اند و کوچک هستند اما تدریجاً بزرگ می شوند.
کودک وقتی نداند، مرتکب خطا می شود. وقتی در جمعی قرار گرفت که به کار ناصوابی مشغول اند، مثلاً شوخی های هرزه می کنند او هم در جمع آنان شرکت می کند، وقتی در مدرسه دید بچه ها با سهل انگاری بر در و دیوار کلاس خط می اندازند، او هم مانعی برای این کار نمی بیند، و اشتباهات دیگران را تکرار می کند. بنابر این، محیط های آموزشی در تربیت کودکان و نوجوانان می توانند نقش مهمی داشته باشند.
[1] . از طریق وحی به حضرت موسی القا شده است که چگونه در برابر فرعون سخن ساز کند. و انبیاء کار اصلی شان نقل کلام خداوند برای بندگان است، و سخن باید طوری باشد که بهترین تاثیر را بر جای بگذارد. و کلام حضرت موسی بقدری نرم است که فصیح تر و مودبانه تر از آن نمی توان پیدا کرد.
[2] . در نحوه تفکر و عمل فرعون آمده است (انه طغی). طغیان فرعون اساساً در برابر خداوند است و سر منشأ همه پلیدی ها خدا نشناسی است، و برترین عامل برای تزکیه نفس خشیت از خداوند است پس می توان گفت هدف در این دعوت پیدایش خشیت است تا به هدف عالی تری که تزکیه است راه پیدا شود، و در همین حال هدف طغیان گری این بوده است که مردم از او بترسند.
[3] . اعزام انبیاء برای هدایت مردم است. اما اگر سردمداران امور و حاکمان بر مردم خودشان طاغی باشند. اول باید آنان روبرو شد و با آن ها سخن گفت و اتمام حجت کرد، و شروع دعوت حضرت موسی هم از همین قله و اوج تصمیم گیری است. تا فرعون هست پلیدی هست. او که به راه آمد یا مغلوب شد مانع بزرگ و عامل ناپاکی از مسیر برداشته می شود.
[4] . در ساختمان یکی از دانشگاه ها که در حکومت طاغوتی طبق نقشه آمریکائی ها طراحی شده بود، فضایی برای رقص و فضایی برای می گساری قرار داده بودند. و نفوذ فرهنگ منحط غرب بیشتر از این ها بوده است.
محمد حسن آموزگار – اسلام و تزکیه نفس