راوی سجاده های خونین

راوی سجاده های خونین

 

نویسنده: جواد سحرخیز

 

( نگاهی به زندگی روایتگر واقعه عاشورا )
قیام تاریخی عاشورا، ماندگارترین نهضت اسلامی، دارای دو مرحله مجزاست. مرحله نخست؛ دوره شکل گیری، جهاد، دفاع از کیان و کرامت اسلامی، احیای دین نبوی است که به زعامت سیدالشهداء(ع) از نیمه ماه رجب سال 60 هجری آغاز و در دهم محرم سال 61 هجری به فرجام رسید. و برهه دیگر، دوره پیام رسانی، تثبیت ارزشها و عرصه جهاد فرهنگی و تبیین آرمانهای آن نهضت مقدس بود که به رهبری امام علی بن الحسین(ع) تداوم یافت.
امامت شیعه و رهبری نهضت کربلا در عصری به امام سجاد(ع) منتهی گردید که ارزشهای دینی دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته، روحیه شجاعت و حمیت اسلامی و باورهای دینی مردم سست، احکام دینی بازیچه نالایقان اموی شده بود و خرافه گری رواج یافته و روحیه شهامت و شهادت طلبی در زیر شلاق و شکنجه و ارعاب امویان محو گشته بود. سخت گیری های بی حد و حصر، مصادره اموال، محروم ساختن آنها از امتیازهای جامعه اسلامی، جلوگیری مردم از هرگونه ارتباط با خاندان وحی و به انزوا کشاندن امام معصوم(ع) از مهمترین سیاستهای حاکمان اموی در مبارزه با اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بوده است.
امام زین العابدین(ع) در چنین عصری رسالت و امامت خود را آغاز کرد و حرکت جهاد فرهنگی و پرورش شخصیتها را در دستور کار خود قرار داد و با حرکتی عمیق و دامنه دار، به ایفای نقش پیشوایی خود پرداخت. این رویکرد امام (ع) زمینه ساز انقلاب فرهنگی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) گشت. از این رو، پاره ای از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیده اند.
پس از شهادت امام حسین(ع) خفقان حاکم برجامعه شدت یافت به گونه ای که «مسعودی» می نویسد: «علی ابن الحسین(ع)، امامت را با تقیه شدید و در زمانی دشوار عهده دار گردید.» بدین جهت، امام(ع) به تربیت انسانهایی همت گمارد که بتوانند با روشنگری و توضیح معارف الهی، مسیر اسلام راستین و تشیع سرخ علوی را استمرار بخشند. یکی از این شاگردان «یحیی بن ام طویل» است که در مسجد پیامبر(ص) در مدینه برای مردم سخن می گفت و طرفداران ستمگران را چنین مخاطب قرار می داد: «ما مخالف شما و منکر راه و روش شما هستیم. میان ما و شما دشمنی آشکار و همیشگی است. هر کس به امام علی(ع) دشنام دهد، لعنت خدا بر او باد و ما از آل مروان و آنچه غیر خدا می پرستید، بیزاریم. به همین دلیل «حجاج بن یوسف» فرمان داد دستها و پاهای او را قطع کردند و این شاگرد مکتب عشق با شهادت، که هنر مردان خداست، دنیا را وداع کرد.»
در خصوص حضور امام سجاد(ع) در نهضت حسینی، جای تردیدی نیست. اما از صحنه های اجتماعی و سیاسی امام سجاد(ع) در برهه آغازین نهضت، آگاهی های زیادی از تاریخ به دست نمی آید؛ یعنی از نیمه رجب، نقطه آغاز نهضت کربلا تا شب دهم محرم، آخرین شب حیات امام حسین(ع) هیچ گونه گزارشی در منابع تاریخی به چشم نمی خورد. آنچه هست، از این تاریخ به بعد است. اولین صحنه گزارش شده حیات اجتماعی و سیاسی امام زین العابدین(ع) در قیام حسینی، مربوط به شب عاشوراست. او خود می گوید: شامگاه شب عاشورا پدرم یاران خود را نزد خویش فراخواند. من در حالی که بیمار بودم خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمود: خدا را ستایش می کنم و در تمام خوشی و ناخوشی او را سپاس می گویم. من یارانی بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمانبردارتر و به صله رحم پایبندتر از اهل بیتم نمی شناسم. خداوند شما را جزای نیک عنایت کند. من می دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من به شما اجازه می دهم و بیعت خود را از شما بر می دارم تا از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرید و در شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خویش را برایتان مقرر دارد. این مردم تنها مرا می خواهند و چون بر من دست یابند، با شما کاری ندارند. امام(ع) در آن شب، شب غریبی را سپری می کرد و با چشمان خویش عظمت روح حسین بن علی(ع) و شهامت و وفاداری اصحاب را دید و خود را برای روزهای واپسین آماده می ساخت.
عصر روز عاشورا با شهادت امام حسین(ع) و اصحابش پایان پذیرفت و بخش دوم نهضت حسینی به رهبری امام علی بن الحسین(ع) آغاز شد. اینک وقت آن رسیده بود تا امام سجاد(ع) آرمان کربلاییان را درکسوت جهاد اسارت و در قالب جدال و مواعظ احسن به گوش همگان برساند. و مردمان مقهور سیاست جهالت پروری امویان را به اسلام راستین، اسلام محمد(ص) و علی(ع) و اسلام قرآن رهنمون گردد. مسؤولیت سترگ پیام رسانی عاشوراییان بر شانه های امام ساجدان و عارفان سنگینی می کرد. از سوی دیگر، او خود شاهد واقعه کربلا بود و همت گمارد؛ تا یاد و خاطره حماسه سازان عاشورا را در نهاد جامعه اسلامی بارور سازد. دشمن نیز همچون تمامی عصرها این نکته را دریافته بود که مرکز اصلی انقلابها و مبارزات عدالت خواهانه مردم، ولایت و امامت است. عبیدا… بن زیاد در قطعنامه ای نوشته بود: «مردی از خاندان حسین(ع) را زنده مگذارید». حتی نوشته اند عبیدا… برای دستگیری و تحویل امام زین العابدین و تحویل او به مأموران پسر زیاد، جایزه قرار داد. حمید بن مسلم، گزارش نویس حادثه کربلا می گوید: لشکریان به سراغ علی بن الحسین رفتند، او بیمار افتاده بود. شمر خواست او را بکشد، چون ابن زیاد دستورداده بود تا تمامی مردان خاندان حسین(ع) کشته شوند. من مانع شدم و گفتم سبحان ا… ! شما بیمار را می کشید؟ در این هنگام عمر بن سعد رسید و گفت: این بیمار را آسیب نرسانید. شیخ مفید نیزدر این باره می گوید: همین که امام حسین(ع) شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد(ع) نیز حمله برد. امام در بستر بیماری به سر می برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج می برد، با اهل بیت به کوفه انتقال داد.
مورخان اسلامی نوشته اند اسیران آل محمد(ص) را روز دوازدهم محرم وارد کوفه کردند. علی بن الحسین(ع) نیز درحالی که تنی رنجور و آهن و غلی در گردن داشت، وارد شهر کوفه گردید و پس از ورود به آن، در سرزنش مردم آن چنین فرمود: ای مردم، خداوند، تبارک و تعالی که سپاس او را سزد ما را به مصایب بزرگ بیازمود. اباعبدا… الحسین(ع) را کشتند، زنان و فرزندان او را اسیر کردند و سر او را در شهرها بر روی نیزه ها گرداندند و این مصیبتی بی مانند است. مردم، آنکه مرا می شناسد، می شناسد. آنکه مرا نمی شناسد خود را به او می شناسانم. من علی، فرزند حسین، فرزند علی بن ابیطالبم. من پسر آنم که حرمتش را در هم شکستند و نعمت و مال او را به غارت بردند و خاندان وی را اسیر کردند. من پسر آنم که در کنار نهر فرات سر بریدند، در حالی که نه به کسی ستم کرده و نه با کسی مکری به کاربرده بود. من پسر آنم که او را از قفا سر بریدند و این مرا فخری بزرگ است.
مردم، آیا شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نکردید؟ و پیمان نبستید؟ و فریبش ندادید؟ و به پیکار او برنخاستید؟ چه زشت کارانید و چه بداندیشه و کردارید. اگر رسول خدا به شما بگوید: فرزندان من را کشتید! و حرمت مرا در هم شکستید! شما از امت من نیستید، به چه رویی به او خواهید نگریست؟
سخنان امام سجاد(ع) تحولی شگفت در کوفیان ایجاد کرد، به گونه ای که از هر سو بانگ گریه برخاست. مردم کوفه که مجذوب سخنان حماسی و مخلصانه سید ساجدان قرار گرفته بودند، فریاد برآوردند که ما فرمانبردار توایم و از تو نمی بریم و با هر کس که گویی پیکار می کنیم و با آنکه خواهی در آشتی به سر می بریم! یزید را می گیریم و از ستمکاران بر تو بیزاریم.
امام (ع) در دربار یزید نیز به ایراد خطبه پرداخت و حقانیت قیام عاشورا را ثابت نمود، به گونه ای که مؤذن دربار به یزید اعتراض کرد و با شگفتی پرسید: «تو که می دانستی اینها فرزندان پیامبر هستند، به چه علت آنان را کشتی و دستور دادی اموالشان را غارت کنند؟»
عالم یهودی که در مجلس یزید بود، پس از شنیدن سخنان امام سجاد(ع) از یزید پرسید: «این جوان کیست؟» یزید گفت: «فرزند حسین» یهودی گفت: «کدام حسین؟…» آن قدر پرسید تا دانست اینها از خاندان پیامبر اکرم(ص) هستند. حسین کسی است که مظلومانه در کربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول ا… (ص) است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما دیروز از پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را کشتید!»
یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست بردارد و از آنچه نسبت به خاندان پیامبر(ص) انجام داده است، عذرخواهی کند و مسؤولیت شهادت امام(ع) و یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدا… بن زیاد پسر مرجانه بیندازد. اوضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت بر پسر مرجانه، از امام سجاد(ع) می خواهد اگر درخواست یا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد.
تنها درخواست امام(ع) و دیگر اسرای کربلا، سوگواری برای شهیدان به خاک آرمیده شان در سرزمین گلگون نینوا و بازگشت به شهر پیامبر(ص)، مدینه، شهر خاطره های زنده شهیدانشان بود.
روزهای پس از اسارت امام نیز با ذکر واقعه عاشورا و روشنگری آن حضرت به جامعه آن روزگذشت. شهید مطهری در مجموعه آثار خود، ضمن ترسیم مصایب آن روزها می نویسد: آن گریه ها که می کرد و یادآوری می نمود، برای چه بود؟… می خواست این حادثه را زنده نگه دارد و مردم یادشان نرود که چرا امام حسین(ع) قیام کرد و چه کسانی او را کشتند. این بود که گاهی امام گریه می کرد؛ گریه های زیادی. روزی یکی از خدمتگزارانش عرض کرد: آقا! آیا وقت آن نرسیده است که شما از گریه باز ایستید؟ فرمود: چه می گویی؟! یعقوب یک یوسف بیشتر نداشت؛ قرآن عواطف او را این طور تشریح می کند: «و ابیضت عیناه من الحزن» «من جلو چشم خود هجده یوسف را دیدم که یکی یکی پس از دیگری بر زمین افتادند.»
روز شهادت امام(ع) را برخی دوازدهم و برخی بیست و دوم محرم ذکر کرده اند. شیخ مفید و کلینی شهادت حضرت را سال 95 هجری نوشته اند. اما برخی دیگر از محدثان و سیره نویسان، سال 94 را ذکر کرده اند. کفعمی در «مصباح» می نویسد: حضرت روزشنبه بیست و دوم محرم سال 95 هجری با زهری که به دستور هشام بن عبدالملک بدو خوراندند، مسموم شد. مشهور بین اصحاب این است که ولید بن عبدالملک به تحریک برادرش هشام بن عبدالملک امام را مسموم کرد. امام صادق(ع) فرمود: علی بن الحسین در 57 سالگی در سال95هجری وفات یافت و بعد از امام حسین 35 سال زندگی کرد.
از حضرت ابا الحسن(ع) نقل شده است که امام سجاد(ع) در هنگام وفات بیهوش شد. سپس چشمان خود را گشود و سوره واقعه و فتح را قرائت کرد و بعد گفت: حمد خداوندی را که وعده خود به ما را راست گردانید و همه بهشت را به ما بخشید و ما در هر جای بهشت که بخواهیم، برای خود منزل اختیار می کنیم. سپس آیه 74 سوره زمر را تلاوت کرد: «پس چه خوب است اجر عاملین» و به سرای باقی شتافت. ابن سعد به سند خود از امام باقر(ع) آورده است که: امام سجاد وصیت کرد او را در کفنی از جنس پنبه بپیچند و در حنوط او مشک نیامیزند. به هنگام تشییع ودفن آن بزرگوار، انبوهی از مردم جمع آمدند که مدینه مانند آن را کمتر دیده بود.

پی نوشت :

1- سید عباس رفیعی/ مبلغان
2 اختیار معرفه الرجال
3- مجله کوثر شماره 26
4- کتاب خاندان عصمت علیهم السلام – تالیف سید تقی واردی
منبع: روزنامه قدس

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید