آخرین غنچه حضرت زهرا و مقتل او

آخرین غنچه حضرت زهرا و مقتل او

ولادت غم‏انگیز محسن علیه‏السلام همانا روز شهادتش نیز بود، و کیفیت شهادتش قبلاً پیشگویى شده بود.
این دلیل بر بزرگى مصیبتى است که با قتل محسن علیه‏السلام بر اسلام وارد شد و نشانه‏ى شدت غصه‏اى است که مادر دلسوخته‏اش حضرت زهرا علیهاالسلام با از دست دادن این پسر کشید.
نامش را محسن علیه‏السلام گذاشت
محسن علیه‏السلام عزیز پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بود و آن حضرت قبلاً نام او را تعیین کرده بود. اگر این آخرین گل زهرا علیهاالسلام به دنیا مى‏آمد همه به عنوان یادگار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از او یاد مى‏کردند و گرامیش مى‏داشتند.
ولى خوب شد به دنیا نیامد، چه آنکه هنوز متولد نشده اینچنین او و مادرش را گرامى داشتند!!!
قال أمیرالمؤمنین علیه‏السلام: إنّ أسقاطکم إذا لقوکم یوم القیامه و لم تسموهم، یقول السقط لأبیه: «ألا سمیتنی و قد سمّى رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله محسناً قبل أن یولد». (1) امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: اگر فرزندان سقط شده‏ى شما روز قیامت شما را ببینند در حالى که نامى براى آنان نگذاشته‏اید، سقط به پدرش مى‏گوید: چرا براى من نامى تعیین نکردى در حالى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله محسن علیه‏السلام را قبل از اینکه به دنیا بیاید نامگذارى کرده بود.
قالت أسماء: فما دخلنا البیت إلّا و قد أسقطت جنیناً سماه رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله محسناً. (2)
اسماء مى‏گوید: وارد خانه‏ى حضرت زهرا علیهاالسلام شدیم وقتى که حضرت جنین خود را سقط کرده بود؛ همان که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله او را محسن نامیده بود.
فاطمه‏ ى من… سقط جنین؟!
چه سوزناک است که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از شهادت یادگار خود خبر دهد و بفرماید: این شهادت در اثر ضربتى است که بر دخترم فاطمه علیهاالسلام وارد مى‏شود!
قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله: و تضرب و هی حامل،… و تطرح ما فی بطنها من الضرب و تموت من ذلک الضرب. (3)
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: حضرت زهرا علیهاالسلام زده مى‏شود در حالى که باردار است. در اثر این ضربت فرزندى که همراه دارد سقط مى‏شود، و خود او در اثر همان ضربت از دنیا مى‏رود.
مقتل حضرت محسن علیه‏السلام
گل زهرا علیهاالسلام اول شهید شد و سپس سقط گردید! اما چگونه؟ این سؤالى است که باید جزئیات ماجرا آن را روشن کند.
مادرى که فرزند همراه دارد مواظبت زیادى مى‏خواهد. رعب و وحشتى که مهاجمین سقیفه پشت در خانه به راه انداخته بودند، و فریادهاى بلند و بى‏ادبانه‏اى که سر داده بودند و قصد ورود اجبارى به خانه را داشتند، مى‏توانست به تنهایى باعث سقط محسن شود.
فریاد «آتش مى‏زنیم»، و صداى بر زمین انداختن هیزم، و چیدن آنها با خار مغیلان کنار دیوار و در خانه و آتش زدن آنها، و دود و شعله‏هایى که از زیر در و بالاى دیوار خانه دیده مى‏شد، هر خانم باردارى را نگران مى‏کرد و به وحشت مى‏انداخت.
اکنون بانویى پشت در آمده که از یک سو رحلت پدر مهربانى چون پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بار عظیمى از غم بر قلب او نشانده، و از سوى دیگر جفاى مردم در حق شوهر مظلومش دل او را سخت آزرده است.
او احساس مى‏کند مهاجمین قصد ورود به خانه را دارند و در وضعیت فوق‏العاده خطرناکى قرار گرفته است. لذا با تمام وجود در را گرفته تا باز نشود.
آتش به چوب در گرفته و شعله‏ها به صورت او اصابت مى‏کند. در صاف نیست! چوبهاى ناهموار دارد، میخ دارد، داغ شده است! بانویى که محسن علیه‏السلام همراه اوست چگونه باید مواظب فرزندش باشد؟!
در را با لگد مى‏شکنند و صداى وحشتناکى ایجاد مى‏شود، و در به روى بانو مى‏افتد. دریاى عصمت و حیا با مهاجمین بى‏حیا روبه‏رو مى‏شود. بر دستش تازیانه مى‏زنند تا در را رها کند.
در با میخش و با ناهمواریش سینه را مى‏شکافد و خون جارى مى‏کند. استخوان پهلو از درون مى‏شکند و خون جارى مى‏شود! لابد اینها براى کشتن فرزندى که کنار این پهلو و سینه به تلاطم افتاده کم است؟!
حمله‏کنندگان سقیفه یک نفر نیستند. دستور خود را هم از پیش گرفته‏اند. آن سیلى که گوشواره را مى‏شکند، تازیانه‏اى که بازو را سیاه مى‏کند، و بر سر و کتف بانو مى‏خورد و بى‏محابا از هر سو فرود مى‏آید و خون جارى مى‏کند، پایى- که شکسته باد- بر بانوى باردار ضربه مى‏زند. آیا با همه‏ى اینها هنوز محسن علیه‏السلام زنده است؟ باید بپرسیم هنوز مادر زنده است؟!!
با این همه وحشت و ضربت و جراحت… مادر چه گفت؟ چه کرد؟ فضه چه کمکى توانست نماید؟ امیرالمؤمنین علیه‏السلام چه کرد؟ بچه‏ها چه حالى داشتند؟ محسن علیه‏السلام کجا رفت؟ تاریخ، این داستان جگرسوز را با تمام تلخى‏هایش حفظ کرده تا معلوم شود فاطمه و محسنش علیهماالسلام باهم و از یک سبب به شهادت رسیدند!! چه ضرباتى و چه حملاتى که مرد را از پا درمى‏آورد، چه رسد به بانویى که کنار قلبش یادگار زیبایى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را در آغوش گرفته است.
__________________________
1 ـ بحارالانوار: ج 43 ص 195.
2 ـ الکوکب الدرى: ج 1 ص 194.
3 ـ بحارالانوار: ج 28 ص 62

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید