حارث اعور که از دوستداران امام علی علیه السلام بود به خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد: یا امیر المؤ منین ! دوست دارم مرا مورد اکرام و عنایت خود قرار دهی و در منزل من میهمان شوی و غذا بخوری .امام علیه السلام فرمود: می آیم بشرط آنکه خود را به تکلف و زحمت نیندازی . حارث شرط امام علیه السلام را پذیرفت و آن حضرت به منزل او رفت . میزبان که قول داده بود خود را به زحمت نیندازد مقداری نان که در منزل داشت برای حضرت آورد و امام شروع به خوردن کرد. حارث با نشان دادن چند درهمی که با خود داشت عرض کرد: اگر به من اجازه دهی چیزی غیر از نان هم برای شما خریداری می کنم . امام علیه السلام فرمود: این نان چیزی است که در خانه تو بود و برای آوردن آن به زحمت نیفتادی . (و من با تو شرط کردم که برای خود را به زحمت و تکلف نیندازی).
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیهم السلام) / محمد رضا اکبری