زهد از دیدگاه ملا احمد نراقى

زهد از دیدگاه ملا احمد نراقى

نویسنده: اصغر شیروانى

مقدمه

زهد در لغت ‏به معنى پارسایى و اعراض از دنیا، مال، متاع، مقام و به طور کلى ترک تمام تعلقات دنیوى و روى آوردن به خدا، توجه به آخرت، ثواب و پاداش و فراهم آوردن توشه براى آخرت است و معرض از دنیا و تعلقات دنیا را زاهد و پارسا نامند.
المنجد در معنى زهد چنین آورده است: زهد; رغب عنه، ترکه و زهد عن الدنیا; اى تخلى عنها للعباده.
زهد در فرهنگ فارسى معین چنین معنى شده است:
زهد (Zohd) : پارسایى، پرهیزگارى، اعراض از دنیا.
واژه زاهد در قرون اولیه اسلامى حتى پیش از رایج‏شدن اصطلاح صوفى و عارف، معمول بوده و برخى از بزرگان صدر اسلام، مانند حسن بصرى، بدین نام معروف بوده‏اند. در قرن اول و دوم هجرى، کسى که تمام خصوصیات عارف کامل را داشته است، زاهد نامیده مى‏شده است. و این اصطلاح حتى بعد از پیدایش واژه عابد و عارف همچنان کاربرد داشته است.
ابوالفضل محمد بن حسین بیهقى، تاریخ نویس معروف دوره غزنوى، سرگذشت هارون الرشید و دو زاهد را تحت عنوان «حکایه امیرالمؤمنین مع ابن عبدالعزیز و ابن السماک‏» بیان مى‏کند. ابن السماک تمام خصوصیات یک عارف کامل را داشته است. (1)
زهد در اسلام با وجود مشابهت‏هایى با رهبانیت در آیین مسیحیت‏با آن یکى نیست.
زاهد، مؤمن مسلمانى است که به جمیع احکام اسلام عمل مى‏کند. مى‏تواند همسر بگیرد و وظایف خود را نسبت‏به همسر و فرزندان عمل کند. زاهد مجبور نیست که مانند راهبان مسیحى با همه کس و همه چیز قطع رابطه کند.
زاهد معرض از تعلقات دنیا از قبیل; مال، مقام، غرور و تکبر و روى گردان از هر کس و هر چیز است که او را از خدا و آخرت باز دارد.
البته در طول قرون و اعصار اسلامى زهادى نیز بوده‏اند که صومعه نشینى در دل غارها و شکاف کوه‏ها را اختیار کرده و در همه حال به عبادت مشغول و در عین‏حال مستجاب‏الدعوه بوده‏اند. و همه همت ما در این مقاله این است که ابتدا زهد را از دیدگاه علامه بزرگوار ملا احمد نراقى بیان کنیم. سپس واژه زهد را در قرآن مجید و پس از آن در نهج‏البلاغه مولى الموحدین حضرت على علیه السلام بررسى نماییم و در آخر به مقایسه اجمالى آن با نمط نهم اشارات شیخ الرئیس ابن سینا، نابغه بزرگ اسلامى، بپردازیم.

قسمت اول: زهد از دیدگاه نراقى

مرحوم ملا احمد نراقى درباره زهد چنین مى‏گوید: بدان که ضد محبت دنیا و آل دنیا را زهد گویند و آن عبارت است از دل برداشتن و آستین افشاندن بر آن و اکتفا کردن به ضرورت‏ها، از براى حفظ بدن و یا عبارت است از پشت کردن به دنیا و روى آوردن به آخرت. بلکه از غیر خدا قطع نظر کردن و روى آوردن به خدا و این بالاترین درجات زهد است.
پس هر که دل بردارد از هر چیزى که غیر از خدا است‏حتى از بهشت و قصور و غلمان و حور وبه جز از خدا چیزى نطلبد و نجوید، آن زاهد مطلق است و اگر دست از دنیا بردارد، به طمع بهشت و آنچه در آن است، از حور و غلمان و فواکه و بستان و ترس آتش جهنم و مار و عقرب، آن نیز زاهد است اما مرتبه او از اول، پست‏تر است. و کسى که از بعضى از لذات دنیویه دست‏ بردارد مثل این که مال را ترک کند اما جاه را بطلبد یا در خوراک به قدر قلیلى اکتفا کند اما به لباس فاخر تجمل و زینت نماید، او را از زهد مطلقا نصیبى نه و نام زاهد بر او روا نیست… .
و از آنچه گفتیم معلوم شد که مرتبه زهد در وقتى حاصل مى‏شود که باعث ترک دنیا و پستى و حقارت آن باشد در جنب آن که مى‏طلبد از آخرت یا قرب به خدا. پس کسى که دنیا را ترک کند به جهت این که دستش به آن نرسد یا به جهت غرضى دیگر از اغراض دنیویه، مثل تحصیل نام نیک یا به دست آوردن دل‏هاى مردم یا شهرت به جود و سخاوت و جوانمردى و کرامت‏یا به جهت تحمل نکردن بار زحمت و امثال این‏ها، زاهد نیست و اصلا زهد براى او نیست.
و مخفى نماند که صفت زهد یکى از منازل راه دین و بالاترین مقامات سالکین است. پروردگار عالم در کتاب کریم خود مى‏فرماید: «و لاتمدن عینیک الى ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحیوه الدنیا لنفتنهم فیه…» . (2)
معنى آن که: چشم‏ها را به سوى آنچه ما داده‏ایم از زینت‏هاى زندگانى دنیا به بعضى از اصناف مردم تا امتحان کنیم ایشان را و آزمایش کنیم [مدوز] .
و دیگر مى‏فرماید: «من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها و ماله فى الآخره من نصیب‏» . (3)
آن گاه نراقى در ضمن بیان مطالب، روایاتى از ائمه معصومین درباره زهد مى‏آورد:
«حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود که مردم سه طایفه‏اند: زاهد و صابر و راغب. اما زاهد همه غم‏ها و شادى‏ها را از دل خود بیرون کرده نه به چیزى که از دنیا به او برسد شاد مى‏شود و نه از چیزى که از دست او بیرون رود محزون مى‏گردد پس او همیشه در استراحت است.
از امام محمد باقر علیه السلام مروى است که خداى تعالى فرمود: قسم به عزت و جلال خودم که هیچ بنده خواهش مرا بر خواهش خود اختیار نکرد در چیزى از امور دنیا مگر این که من دل او را غنى و بى‏نیاز مى‏کنم و شغل و فکراو را منحصر در آخرت مى‏گردانم و آسمان و زمین را ضامن روزى او مى‏گردانم و از براى او بهتر از هر تاجرى تجارت مى‏کنم.
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند که زهد کلید در آخرت و بیزارى از آتش است. و زهد این است که هر چه ترا از خدا باز دارد آن را ترک کنى، بدون آن که تاسفى بر فوت آن و نه عجبى بر ترک آن نمایى و نه به آن سبب منتظر فرجى در دنیا باشى… یا خواهى ترا بر آن صفت‏حمد و ستایش کنند و به این جهت عوض‏طلبى، بلکه ترک آن نمایى و آن را راحت‏خود دانى و گرفتارى به آن را آفت‏شمارى و همیشه از آفت گریزان و طالب راحت‏باشى. و زاهد کسى است که اختیار کند آخرت را بر دنیا وذلت را بر عزت و سعى در عبادت را بر راحت و گرسنگى را بر سیرى و یاد خدا را بر غفلت و بدن او در دنیا باشد و دل او در آخرت‏» .
ایشان از حضرت امام رضا علیه السلام چنین روایت مى‏کند که آن حضرت فرمود: «هر که صبح را شام کند و بدن او صحیح باشد و از کسى مضطرب و خائف نباشد و قوت شبانه روز خود را داشته باشد گویا که همه دنیا از براى او جمع است و شکى در این نیست… » .
نراقى براى زهد سه درجه و هفت قسم قایل شده است و هر درجه و قسمى را به طور کامل توضیح داده و درباره این تقسیم بندى، چنین مى‏گوید: «.. بدان که از براى آن (زهد) سه درجه و هفت قسم است و درجات آن ادنى، اوسط و اعلى است و اقسام آن: زهد فرض، زهد سلامت، زهد فضل، زهد معرفت، زهد خائفین، زهد راجین و زهد عارفین است.
اما درجه اولى که ادنى باشد آن است که دل آدمى میل و محبت‏به دنیا داشته باشد و لیکن آن را ترک کند به مجاهده و مشقت.
و درجه دوم که اوسط است آن است که اگر چه فى الجمله دنیا را قدرى در نظر داشته باشد و لیکن آن را در جنب آخرت و نعیم آن حقیر مى‏شمارد و به همین جهت‏به طوع و رغبت دنیا را ترک کند مثل کسى که یک درهم نقد را دست‏بردارد که فردا دو درهم عاید او شود و صاحب این مرتبه اگر چه ترک دنیا بر او شاق نیست اما باز چنان مى‏داند که چیزى را دست ‏برداشته و معاوضه کرده است‏بلکه چون اندک انتظارى را از براى وصول به آخرت ضرور است، گاه است عجب به خود کند.
درجه سوم که درجه اعلى است آن است که دنیا در نظر او مطلقا قدرى نداشته باشد و آن را هیچ بداند و لا شى‏ء شمارد و به این جهت ‏به شوق و رغبت از آن کناره کند مانند کسى که از دانه پشگل بگذرد و یک دانه یاقوت رمانى بگیرد و چنین شخصى مى‏داند که معاوضه نکرده است و چیزى را دست‏برنداشته است و باعث این مرتبه، کمال معرفت‏به حقیقت دنیا و آخرت است که صاحب معرفت کامل یقین دارد که دنیا نسبت‏به آخرت پست‏تر است از پشگلى نسبت‏به یاقوت بلکه قطع نظر از آخرت مى‏داند که دنیا خود به غیر از مثل پشگل چیز دیگرى نیست و ارباب معرفت گفته‏اند کسى که دنیا را به جهت آخرت ترک کند، مثل کسى است که خواهد داخل خانه پادشاهى شود و سگى در آن خانه باشد که ممانعت کند، لقمه‏اى نان به سگ داده که آن هم از خوان احسان پادشاه است، [و] توقع عوضى از پادشاه دارد. دنیا چون آن لقمه نان است که اگر آن را مى‏خورد تا در دهن او بود قلیل لذتى مى‏برد و بعد از آن ثقل آن در معده‏اش باقى و آخر به نجاست گندیده منتهى مى‏شود، بلکه نسبت دنیا از براى هر شخصى، اگر چه هزار سال عمر کند، نسبت‏به نعیم آخرت بسیار کمتر است از لقمه نان نسبت‏به مملکت دنیا بلکه هزار هزار سال با نعمت تمام دنیا [زندگى کردن] هیچ قدرى نسبت‏به آخرت نیست، چه جاى این چند روزه کوتاه مشوب به انواع آلام و ناخوشى‏ها که همه آن‏ها در نظر خود هیچ مقدارى و در چشم اخیار [هیچ] اعتبارى ندارند. آرى:
آنچه در این مائده خرگهى است کاسه آلوده و خوان تهى است
هیچ نه در محمل و چندین جرس هیچ نه در کاسه و چندین مگس
چشمه سرابست فریبش مخور قبله صلیب است نمازش مبر
بگذر ازین مادر فرزندکش آنچه پدر گفت‏بر آن دار هش
منزل فانى است قرارش مبین باد خزان است ‏بهارش مبین‏».
نراقى پس از شرحى مبسوط درباره اقسام هفت گانه زهد، چنین نتیجه‏گیرى مى‏کند:
«فایده – در بیان آن که هر ترک دنیایى زهد نیست – چون به حقیقت، زهد و فضیلت آن را دانستى، اکنون نپندارى که هر که مال دنیا را ترک نمود، زاهد است زیرا که ترک مال و اظهار ضیق معاش و خفت در اکل و لباس بسیار سهل است در جنب جاه و شهرت و مدح و منزلت. و بسیار از دنیاپرستان که دست از مال دنیا برداشته و به اندک قوتى اکتفا نموده و به منزل ویرانى قناعت نموده تا مردم او را زاهد شناسند و مدح او کنند و به طمع لذت بالاترى از لذت پست‏تر گذشته است و این شخص ترک دنیا را از براى دنیا کرده است پس زاهد حقیقى آن است که ترک مال و جاه بلکه جمیع لذت‏هاى نفسانیه نموده باشد و علامت این، آن است که فقر و غنا و عزت و ذلت و مدح و ذم در نزد او مساوى باشد و سبب این حالت انس به خدا است، زیرا مادامى که در دل محبت‏خدا [نباشد] و انس به او غالب نشود محبت دنیا بالکلیه از دل خارج نمى‏شود و محبت‏خدا و محبت دنیا در دل او مثل آب و هوا هستند در قدح. چون یکى از این دو داخل شد دیگرى بیرون مى‏رود پس دل آکنده از محبت دنیا از دوستى خدا خالى است و دل مشغول به حبت‏خدا از دوستى دنیا فارغ است و هر قدر که یکى از این‏ها کم شود دیگرى زیاد مى‏شود…» .

قسمت دوم: سابقه زهد در قرآن مجید

کلمه زهد در قرآن مجید نیامده است اما اسم فاعل ثلاثى مجرد آن یعنى زاهد فقط یک بار در سوره مبارکه یوسف علیه السلام ذکر شده است: «و شروه بثمن بخس دراهم معدوده و کانوا فیه من الزاهدین‏» . (4)
زاهدین، به معنى بى رغبت‏ها و اعراض کننده‏ها است، چنان که در تفسیر این آیه چنین آمده است: «و زاهد را براى آن زاهد خوانند که در دنیا و مال دنیا رغبت نکند. یقال زهد فى کذا اذا رغب عنه و لم یرده‏» . (5)

قسمت ‏سوم: زهد در نهج البلاغه

1. حقیقت معناى زهد

«ایها الناس الزهاده قصر الامل والشکر عند النعم و التورع عند المحارم فان عزب ذلک عنکم فلا یغلب الحرام صبرکم و لا تنسوا عند النعم شکرکم، فقد اعذر الله الیکم بحجج مسفره ظاهره و کتب بارزه العذر واضحه‏» . (6)
اى مردم! زهد کوتاه کردن آرزو و شکر بر نعمت‏هاى الهى و خوددارى از محرمات است. پس اگر زهد از شما جدایى گزید، مواظب باشید که حرام بر صبر شما غالب نگردد و شکر بر نعمت‏هاى الهى فراموشتان نشود، [پس به درگاه خداوند شکرگذار باشید] زیرا که خدا با حجت‏هاى روشن و آشکارا، عذر شمارا خواسته و با فرو فرستادن کتاب‏هاى آسمانى بهانه را از شما گرفته است.

2. چگونگى روبه رو شدن با دنیا

«ایها الناس، انظروا الى الدنیا نظر الزاهدین فیها، الصادفین عنها، فانها والله عما قلیل تزیل الثاوى الساکن و تفجع المترف الامن، لا یرجع ما تولى منها فادبر و لایدرى ما هو آت منها فینتظر. سرورها مشوب بالحزن و جلد الرجال فیها الى الضعف و الوهن، فلایغرنکم کثره ما یعجبکم فیها لقله ما یصحبکم منها. رحم الله امرء تفکر فاعتبر واعتبر فابصر فکان ما هو کائن من الدنیا عن قلیل لم یکن وکان ما هو کائن من الآخره عما قلیل لم یزل و کل معدود منقض و کل متوقع آت و کل آت قریب دان‏» . (7)
اى مردم! همانند اعراض کنندگان که از دنیا روى گردان و از تعلقاتش دل بریده‏اند به دنیا بنگرید. به خدا سوگند که طولى نمى‏کشد که دنیا وابستگان به دنیا را نابود مى‏کند و ثروت‏مندان آسوده خاطر را به افغان و ناله و فریاد وامى‏دارد. آنچه از عمر شما گذشت، دیگر بازنمى‏گردد و اتفاقات آینده نیز معلوم نیست که مورد انتظارتان باشد.
شادى دنیا به غم و اندوه آمیخته است و چابک سواران دلاور دنیا به ناتوانى و سستى و درماندگى کشیده شده‏اند. پس فراوانى آنچه آدمى را به اعجاب و شگفتى وامى‏دارد شما را نفریبد زیرا برخوردارى شما از آن‏ها بسیار اندک است.
خداوند رحمت کناد آن کس را که بیندیشد و سپس عبرت بگیرد، عبرت بگیرد و سپس دیده بگشاید، گویا که هر فرد زنده‏اى در دنیا به اندک زمانى [ و چشم برهم‏زدنى] دیگر نخواهد بود و گویى اهل آخرت اگرچه تعدادشان اندک باشد زنده جاویدند و هر آنچه از زندگان که شمرده شونددرهم شکستنى [و مردنى] خواهند بود. و هر آنچه را انتظار مى‏کشند خواهد آمد و هر آنچه آمدنى است‏سریعا مى‏آید [و زنده‏اى چنان فانى مى‏شود که گویى هرگز نبوده است]» .

قسمت چهارم: زهد در اشارات ابن‏سینا

1. در بیان مقامات عرفا

«المعرض عن متاع الدنیا و طیباتها یختص باسم (الزاهد) و المواظب على فعل العبادات من القیام و الصیام یختص باسم (العابد) و المتصرف بفکره الى قدس الجبروت مستدیما لشروق نور الحق فى سره یختص باسم (العارف) و قد یترکب بعض هذه مع بعض‏» . (فصل الثانى – تنبیه) زاهد اسم خاص کسى است که از متاع و خوشى‏هاى زندگى اعراض کند و روى بگرداند و عابد نام خاص کسى است که به انجام عبادات چون نماز و روزه قیام کند و عارف نام خاص کسى است که فکر خود را به قدس جبروت متوجه سازد و پیوسته از پرتوهاى نور حق در سر (باطن و دل) خود برخوردار باشد. و گاهى بعضى از این حالات با بعضى دیگر ترکیب مى‏شود.
ابن سینا در این تنبیه زاهد و عابد و عارف را به اجمال تعریف مى‏کند. طالب حق نخست‏باید زهد ورزد و موانع را از پیش پاى بردارد سپس همه آنچه او را به هدف نزدیک مى‏سازد مانند برپا داشتن نماز و گرفتن روزه و دیگر واجبات دینى را به جاى آورد وقتى به هدف رسید، به نخستین مرحله از مراحل نیل به حق که همانا معرفت است نایل مى‏گردد. بنابراین ابن سینا در این تنبیه احوال طالبان حق را در سه عنوان مذکور (زهد، عبادت و عرفان) خلاصه کرده است و در آخر مى‏گوید که هر یک از مراحل مذکور گاهى به تنهایى و گاهى به همراه مرحله یا مراحل دیگر اشخاص را به هدف مى‏رساند. سپس اضافه مى‏کند که: «الزهد عند غیر العارف معامله کانه یشترى بمتاع الدنیا متاع الآخره و عند العارف تنزه عما یشتغل سره عن الحق و تکبر على کل شى‏ء غیرالحق و العباده عند غیر العارف معامله کانه یعمل فى الدنیا لاجره یاخذها فى الآخره هى الاجر و الثواب عند العارف ریاضه، لهمه و قوى نفسه المتوهمه و المتخیله لیجرها بالتعوید عن جناب الغرور، الى جناب الحق فتصیر مسالمه للسر الباطن، حینما یستجلى الحق لاتنازعه، فیخلص السر الى الشروق الساطع و یصیر ذلک ملکه مستقره کلما شاء السر اطلع الى نور الحق غیرمزاحم من الهمم بل مع تشییع منها له. فیکون بالکلیه منخرطا فى سلک القدس‏» . (الفصل الثالث، تنبیه) زهد براى غیر عارف در حکم معامله است، گویى در برابر کالاى دنیوى کالاى اخروى را مى‏خرد. اما زهد براى عارف تنزه و پاکى از چیزها و دلبستگى هایى است که دل و روح و جان او را از حق، جل و اعلا، باز مى‏دارد و تکبر و بى‏اعتنایى نسبت‏به غیر حق و بى‏نیازى است از هر چیزى که غیر حق است. عبادت در نظر غیرعارف نوعى معامله است، گویى به خاطر اجر و ثوابى که در آخرت خواهد گرفت، در دنیا عملى مى‏کند. اما عبادت در نظر عارف ریاضتى است‏با تمام همت و با شور و احساس‏هاى نفسانى و روحانى و تخیلى، تا با تعویذ به خداوند و انس گرفتن به آن ریاضت، خود را از دار غرور (دنیاى فریبنده) برهاند و به کوى حق جل و اعلا برساند و در نتیجه، قواى مذکور با سر و باطن او، هنگام برخوردارى از جلوات حق، سازگار و نامتنازع مى‏گردد و دل و جان او به سوى شروق نور حق و شعاع‏هاى متجلى آن کشانده مى‏شود و این حالت‏به تدریج در باطن او ملکه و مستقر و راسخ مى‏شود به گونه‏اى که هر گاه سر و باطن او بخواهد به حق برسد، با تجلیات نور حق، بدون مزاحمت هم و غم، به آن واصل مى‏شود.

2. خواسته عارف

«العارف یرید الحق الاول لا لشى‏ء غیره و لا یؤثر شیئا على عرفانه و تعبده له فقط و لانه مستحق للعباده و لانها نسبه شریفه الیه لا لرغبه او رهبه و ان کانتا فیکون المرغوب فیه او المرهوب منه، هو الداعى و فیه المطلوب و یکون الحق لیس الغایه بل الواسطه الى شى‏ء غیره هو الغایه و هو المطلوب دونه‏» .
عارف حق نخستین را مى‏خواهد نه براى چیزى غیر از حق و هیچ چیزى غیر از حق و هیچ چیز را بر شناخت وى برتر نمى‏دهد و او را تنها براى او مى‏پرستد. زیرا حق اول شایسته پرستش است‏براى آن که عبادت نسبت‏شریفى است‏به حق اول که شایسته پرستش است. (8)
و این طلب و اراده عارف به خاطر امید و بیم نیست و اگر امید و بیم هدف باشد لازم مى‏آید که شى‏ء مورد امید و شى‏ء مورد بیم برانگیزنده و مطلوب باشد و حق هدف نباشد، بلکه واسطه براى چیزى باشد که آن چیز هدف و مطلوب است نه حق اول.
ابن سینا مى‏گوید: هدف عارف فقط خداى تعالى است و اگر اراده عارف به غیرحق تعالى میل کند آن نیز فقط به خاطر حق است. حتى عرفان، بالذات مطلوب عارف نیست، بلکه به خاطر حق است و تنها حق، هدف بالذات عارف است و امید به چیزى یا ترس از چیزى در اراده و عبادت عارف مؤثر نیست و گرنه حق بالذات هدف نخواهد بود بلکه واسطه خواهد بود براى رسیدن به هدف دیگر.
قسمت پنجم: تاثیر پذیرى معراج السعاده از کلام الله مجید و نهج الفصاحه و نهج البلاغه و سخنان دیگر معصومان و مقایسه آن با نمط نهم اشارات.
شکى نیست که علامه ملا احمد نراقى در نگاشتن مطالب کتاب مستطاب معراج السعاده و از آن جمله زهد در درجه اول از قرآن مجید و نهج الفصاحه حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله وسلم و نهج البلاغه حضرت على علیه السلام و دعاهاى منقول از معصومان علیهم السلام فیض برده و بعد از ایشان از کتاب‏هاى دانشمندان بزرگ اسلامى قبل از خود بهره جسته است.
با توجه به مطالب مکتوب در مبحث زهد که جاى جاى آن به آیات مبارکه قرآن مجید زینت و زیور یافته است، بهره‏گیرى فراوان علامه نراقى از کلام الله و توسل او به این کتاب مقدس به خوبى مشخص و آشکار مى‏شود. به عبارت دیگر توفیقى که علامه نراقى در این اثر دارد همه از دولت قرآن است.
هم چنین وى بهره‏هاى فراوانى از نهج الفصاحه حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله وسلم و نهج البلاغه مولى الموحدین امیرالمؤمنین على علیه السلام و کلام دل‏رباى دیگر معصومان علیهم السلام گرفته و سخنان گوهربار ایشان را زینت و زیور کتاب خویش (در مبحث زهد) ساخته است.
در مقایسه سبک نگارش معراج السعاده با اشارات ابن سینا این نکته واضح است که گرچه اشارات از دقت علمى خاصى برخوردار است ولى از پیچیدگى مفهوم و کهنگى الفاظ خالى نیست. علاوه بر آن عربى بودن زبان اصلى کتاب، خود فهم مطالب آن را مشکل‏تر مى‏کند، در حالى که سبک نگارش معراج السعاده، ساده، روان و قابل فهم خاص و عام بوده و از تازگى بیان برخوردار است. گذشته از آن مؤلف، هر جا ضرورت دیده و اطاله کلام را براى خواننده ملالت آور یافته، مضمون و مطلب را به ابیاتى شیرین، متضمن معانى و مفاهیم دل‏نشین، آراسته است. او با این ابتکار بر تنوع مطالب مى‏افزاید و از یک‏دستى نثر، به میزان قابل توجهى، مى‏کاهد. تنها تفاوتى که در موضوع زهد مندرج در این اثر با اشارات دیده مى‏شود آن است که علامه نراقى در مبحث زهد به تقسیم موضوع نپرداخته و مباحث زاهد و عابد و عارف را به صورت جداگانه شرح و توضیح نداده است. شاید علت این موضوع آن باشد که علامه نراقى کتاب را براى استفاده قشر کم سواد جامعه اسلامى نوشته و تقسیم موضوع را به زاهد و عابد و عارف، لازم نمى‏دانسته است. اما این مطلب از ارزش این اثر مهم اخلاقى و ایمانى نمى‏کاهد، زیرا این کتاب ارزشمند در طول دوران گذشته مورد توجه و اقبال مسلمانان فارسى زبان ایران بوده و در حال حاضر نیز چنین مى‏باشد.
منابع و مآخذ:
1. کلام الله مجید.
2. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، محمد دشتى.
3. معراج السعاده، ملااحمد نراقى، انتشارات علمیه اسلامیه.
4. اشارات ابن سینا، نمط نهم، نگارش دکتر حسن ملک‏شاهى.
5 . تاریخ بیهقى، ابوالفضل بیهقى، تصحیح استاد سعید نفیسى.
6. مثنوى مولوى.

پی نوشت ها :

1) تاریخ بیهقى، ج 2، ص 62، تصحیح سعید نفیسى.
2) طه (20)، آیه 131.
3) شورى (42)، آیه 20.
4) یوسف (12)، آیه 20.
5) تفسیر ابوالفتوح رازى شعرانى، سوره یوسف، ص 356.
6) نهج البلاغه، به تصحیح الدکتور صبحى الصالح، قم، انتشارات هجرت، 1395 ق، ص 106، خطبه 81 .
7) همان، ص 148، خطبه 103.
8) حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: الهى ماعبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فى جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک.
منبع:www, naraqi,com

 

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید