تعامل اخلاق و سیاست (2)

تعامل اخلاق و سیاست (2)

نویسنده : علیرضا صدرا *

بر اساس رهیافت‏هاى پیش گفته و در مقام نقدگذارى آن‏ها، برخى اخلاق را مربوط به حوزه ارزش‏ها، و سیاست را مربوط به حوزه قدرت دانسته‏اند بنابراین به جدایى کامل اخلاق از سیاست معتقدند. آن چه از نظریه نیچه برداشت مى‏شود، اوج این چنین رهیافتى به شمار مى‏آید.8 نیچه در واقع، مخالف اخلاق ضعیف، ذلت پذیرى و ضعف اخلاقى مى‏باشد که به زعم وى، در مسیحیت رواج دارد. ایشان اخلاق توانایان را چه در قالب اَبَر انسان یا اراده معطوف به قدرت، نه تنها تایید مى‏کند، بلکه سخت نیز مى‏ستاید.9 شبهه جدایى اخلاق از سیاست، در نظریه‏ها و نظام‏هاى مدرنیستى اعم از لیبرالیستى و سوسیالیستى با شدت و ضعف‏هایى، مواجه است10 در این رهیافت، بیشتر گونه‏اى اخلاق ماتریالیستى، اومانیستى و ناتورالیستى11 یا مادى و طبیعى در سیاست ترویج مى‏گردد تا بى‏اخلاقى به معناى مطلق که در تمامى عرصه‏هاى زندگى انسانى از جمله در قلمرو زندگانى سیاسى او کارى ناشدنى است.
هم چنین در ظاهر،گاه اخلاقِ به معناى اخلاق و ارزش هاى شخصى یا درونى، جدا از حوزه سیاستِ به معناى امور برونى، اجتماعى و مدنى انگاشته شده است، ولى باز هم نقش و تاثیر اشخاص در جامعه و سیاست و بازتاب اخلاق در آن‏ها، قابل توجه بوده و چه بسا حتى تعیین‏کننده است. ضمن این که این به معناى کم رنگى مشترکات و مشابهت‏هاى اخلاقى اشخاص در اجتماع و اخلاق مشترک اجتماعى و سیاسى جامعه و کم توجهى به آن نمى‏باشد؛ به عبارت دیگر، هم اخلاق شخصى، جمعى و نیز سیاسى موضوعیت، وجود و حتى ضرورت داشته و هم این حوزه‏ها و گستره‏هاى اخلاقى داراى تاثیر و تاثر متقابل و بلکه متزاید هستند، به گونه‏اى که هرگونه تغییر و یا تحول کّمى یا کیفى در هریک از آن ها، به همان میزان در سایر عرصه هاى اخلاقى و سیاسى بازتاب یافته، اثرگذار خواهد بود.12
اخلاق به عنوان فضیلت، سعادت و خیر بایسته و شایسته که با گزاره‏هاى انشایى بایست و نبایست، شایست و ناشایست، خوب و بد و مانند این ها ارایه مى‏شود، چه بسا رهیافتى هنجارى، با احکام ارزشى و حتى سنجشى13 تلقى شده و به عنوان علوم دستورى یا تجویزى، جدا از سیاست و حتى رو در روى آن به عنوان دانش توصیفى پنداشته شده است، همان گونه که در فلسفه و سیاست پوزیتیویستى و دیدگاه‏هاى متاثر از آن شاهد آن بوده و هستیم.14 و بر این اساس سیاست و دانش سیاسى قدیم و شرقى را هنجارى و اخلاقى، و سیاست و دانش سیاسى جدید و غربى را عینى و علمى (توصیفى – تبیینى15 و تجربى) معرفى مى‏کنند16 و میان سیاست اخلاق یا سیاست آمیخته با اخلاق و سیاست به اصطلاح عینى و علمى جدایى و فاصله زمانى و تمایز ماهوى تصویر مى‏نمایند. خاتمه
از حیث دیرینه‏شناسى و تبارشناسى اخلاق و سیاست و رابطه این دو به عنوان پیشینه و پشتوانه نظرى و عملى این بحث مى‏توان گفت که اخلاق و سیاست در شرق و ایران باستان به عنوان خاستگاه سیاست، مدنیت و حتى اخلاق و دیانت، همانند دین و سیاست آمیزه‏اى به هم پیوسته، همگن و همگون بود، به همین منظور دچار افراط و یا تفریط‏ها و استفاده‏ها و سوء استفاده‏هاى گوناگونى واقع مى‏شد.17 در غرب، یونان باستان و آتن سوفیست ها براى نخستین بار به اخلاق و رابطه آن با سیاست به سان پدیده‏هاى متعین گرایش یافتند، لیکن بیشتر خود به اخلاق نسبى و نسبیت اخلاق در سیاست سوفیستى کشیده شدند و دیگران را در این وادى بحران‏زا فرو غلتانیدند. سقراط با نگاه حکمت، به اخلاق و سیاست و رابطه وثیق آن‏ها گرایش یافت. افلاطون به تدوین حکمت اخلاق و سیاست، اخلاق سیاسى و سیاست اخلاقى در قالب آرا و آثارى همت گماشت. ارسطو به علوم منطق، سیاست و اخلاق به ویژه در کتاب سیاست و اخلاق نیکوماخوس خویش پرداخت.18 جریانات فکرى و سیاسى قهقرایى پساارسطویى، هم چون جریان‏هاى پسامدرنیستى امروزین، به تعارض‏گونگى و آنارشى سیاسى و اخلاقى دچار آمدند. نسبى گرایان مطلق و کلبیون، اخلاق‏گرایى را محملى براى سیاست‏گریزى و سیاست پرهیزى و حتى سیاست‏ستیزى خویش قرار دادند و رواقیون و اپیکورى‏ها، سیاست زدگى را ابزارى براى اخلاق‏گرایى مبتذل یا ابتذال اخلاقى و اخلاق‏عوامانه و عوام فریبانه خود ساختند.19 تا جایى که حتى با ظهور و رسمیت دین مسیح که تا آن زمان برترین نماد دمیدن روح اخلاق و معنویت در سیاست، قدرت و دولت بود، باز کارى از پیش نرفت، به گونه اى که جز رگه باریک ولى کمابیش ممتدى از اخلاق و سیاست متعادل و متعالى به هم پیوسته،20 دوآلیسم سیاسى و دینى از جمله اخلاقى و آیین دو شمشیر21 و اوج آن در نظریه و کتاب «شهرخداى» سنت اگوستین(قرن پنجم میلادى)، جریان غالب غرب را در این زمینه تشکیل مى داد.
دین اسلام در راستاى دین توحیدى و مدنى ابراهیمى و به عنوان دین خاتم و جهانى، با آمیختگى بهینه و بسامان دین و سیاست و به تبع آن اخلاق و سیاست، معنویت مقتدر و انسانیت و مانند این‏ها، کارآمدى کامل خویش را به سان دینى مدنى، اخلاقى و متعالى به منصه ظهور رسانید. فارابى، خواجه نصیرالدین طوسى و حضرت امام خمینى(ره)، برجسته‏ترین شخصیت‏هاى شاخص عینیت اخلاق و سیاست در رویکرد اخلاق و سیاست متعادل و متعالى و در رهیافت اسلامى و توحیدى اخلاق و سیاست به شمار مى آیند.22 دوران مدرن در غرب که رنسانس یا بازگشت به ماتریالیسم و اومانیسم یونانى و رومى محسوب مى گردد، از بدو زایش از حیث اخلاق و سیاست متعادل و سیاسى، در دیدِ سیاسى و به ویژه اخلاقى گرفتار دو بینى و کم سویى، و در عمل و کردار سیاسى و اخلاقى دچار نارسایى و ناسازوارى شده است. شبهه جدایى تا حد تعارض اخلاق، دین و معنویت با سیاست تحت عناوین سکولاریسم، لائیسیته و مانند این‏ها، و نسبیت تا حد نسبیت مطلق اخلاق پوچ و هیچ‏گرایانه23 در این شرایط، غالب مى نماید. بحران معنویت ناشى از نیهیلیسم معرفتى و اخلاقى در سیاست برخى از فرهیختگان را به نقادى مدرنیسم واداشت، لکن اغلب جدا از برخورد سلبى با تمامیت یا برخى مظاهر و یا ارکان مدرنیسم، نظریه‏اى اثباتى، اصلاحى یا جایگزین ارایه نداده و بلکه به انجام این چنین رسالت خطیرى قادر نبوده و نمى باشند. از این بدتر، پسامدرنیست‏ها هستند که به جاى نقد به نفى مدرنیسم،آن هم نه با کاوش‏هاى شالوده‏شکنانه، بلکه با داعیه‏هاى ظاهرنگرانه و جزءگرایانه روى آورده‏اند؛ حرکت‏هایى ناهمگون و ناسخته که بیشتر انفعال‏آمیز بوده و چه بسا صرفا در جهت تعارض و به سان جایگزین مدرنیسم مى‏باشد. به همین سبب، اینان به نسبیت مطلق اخلاق و سیاست و هرج و مرج گونه روابط آن‏ها گرایش یافته‏اند. فرایندى که چیزى جز تقویت و تداوم اخلاق و سیاست طبیعى و تنازع‏خیز در پى نخواهد داشت؛24 اوضاع و چالشى که داراى رویکرد اخلاق و سیاست متعادل و متعالى، رهیافت پیوستگى اخلاق و سیاست، راهبرد اخلاق سیاسى و سیاست اخلاقى به معناى واقعى آن و راه برون رفت از آن و فرا رفت به سیاست و سامانه‏اى رسا و سازوار در سطح ملى و جهانى مى‏باشد. برآمد
این پیش‏فرض که اخلاق و سیاست شاخص برترى مزیت انسان بر سایر جانداران و پدیده‏ها مى‏باشد و اخلاق مجموعه و بلکه منظومه و شبکه هنجارها و نظام هنجارى جامعه تلقى مى‏گردد و سیاست، سازه نظام‏مند و شاکله راهبردى نهادمند کشور است، در این شرایط اولاً: مطلق اخلاق و مطلق سیاست و نیز اخلاق مطلق و متعالى و سیاست مطلق و متعالى نه تنها داراى پیوست بوده، بلکه لازم و ملزوم یکدیگرند؛
ثانیاً: در چنین پیوستارى، اخلاق شبکه استخوان‏بندى ساختار نظام سیاسى و درون سازه سیر سیاست را تشکیل مى‏دهد و در مقابل، سیاست سازه ساختارى نظام هنجارها و نظام راهبردى شبکه هنجارى به شمار مى‏آید. بدین ترتیب اخلاق، منش و سیرت سیاست، و سیاست صورت ساختارى، روش و سیر راهبردى و کنش عمومى و فرابردى اخلاق تلقى مى‏شود؛ به عبارت دیگر، اخلاق نظام هنجارى و ارزش ها، منش، درون‏داشت، ملکات، عادات و سیرت تا سر حد هویت و حتى شخصیت فردى افراد، گروهى گروه‏ها و اجتماعى اجتماعات نظام و جامعه آن‏ها بوده و سیاست و سیر و ساختار سیاسى، صورت، علت صورى و صورت علّى و سامان بخش جامعه، نظام و افراد و گروه هاى اجتماعى مربوطه محسوب مى شود، بنابراین اخلاق و سیاست داراى رابطه وثیق ساختى و صورى هستند؛
ثالثاً: فراتر از این‏ها، میان اخلاق و سیاست رابطه وثیق تعاملى یعنى تاثیر و تاثر متقابل، و رابطه تداولى یعنى تاثیر و تاثر متزاید تا سر حد رابطه على و معلولى بر قرار است. چنان که خداوند – تبارک و تعالى – مى‏فرمایند که :«إ نّ الله لا یغیر مابقوم حتى یغیروا ما بأنفسهم»، تغییر برون، سرنوشت، سیاست و ساختار راهبردى ملت ها و کشورها به عنوان متغیر وابسته و تابع، معلول و مرهون و در گرو تغییر درون، سرشت، هویت، فرهنگ و اخلاق آن‏ها مى‏باشد. بنابراین، هرگونه تغییر کمّى یا کیفى و شکلى و تحول جوهرى یا ماهوى و ذاتى به هر میزان – خواه کاهش یا افزایش مثبت و سازنده یا منفى و بازدارنده – ضمیر هرگونه تغییر و تحول سیاسى به همان تناسب بوده و آثار و تبعات سیاسى خاص خویش را به دنبال داشته و خواهد داشت، چنان که منشأ و مبدأ عملى هرگونه سیر و ساختار سیاسى و سازه آن را باید در درون سازه و زیرساخت ماهوى آن به سان پیشینه و پشتوانه راهبردى سیاست جست و جو کرد.
قد جعلنا الحبل فى اعناقهم
و اتخذنا الحبل من اخلاقهم (مثنوى مولوى)
در این راستا، اخلاق متعادل و متعالى، سیاست متعادل و متعالى متناسب و خاص خویش را ایجاب مى‏کند، هم‏چنان که سیاست متعادل و متعالى، اخلاق متعادل و متعالى را تحقق مى‏بخشد.
غره شیرت بخواهد امتحان
نقش شیر و آن گه اخلاق سگان (مولوى)
مراد از اخلاق و سیاست متعادل و متعالى یا حقیقى و یقینى کامل و کارآمد انسانى و انسان‏ساز، خواه اخلاق و سیاست مطلق و متعالى نهایین و در حد نظام، جهان و جامعه معصوم(ع) و خواه غیر نهایین و در حد نظام، کشور و جامعه قدر متیقن و قدر مقدور غیر معصوم در زمان غیبت و در فرابرد انتظار مثبت، سازنده و پویا در عصر حاضر و فرارو است؛ راهبردى که به قدر فهم و درک علمى اخلاقى و سیاسى ما و به میزان قدرت، امکان و کارآمدى سیاسى و اخلاقى در این زمان و از جمله در جمهورى اسلامى ایران میسور و عملى مى‏باشد.
ظاهر کافر ملوث نیست زین
آن نجاست هست در اخلاق و دین (مثنوى)
بر این اساس، هر نظام اخلاقى و سیاسى نامتعالى نیز این چنین رابطه‏اى دارد. چه اخلاق و سیاست طبیعى تک‏ساحتى صرفا اقتصادى‏نگر و توسعه گرا یا اخلاق و سیاست تنازعى و سیطره‏طلبانه استبدادى و استکبارى ملى تا جهانى که در ایجاب و ایجاد یکدیگر تاثیرگذار و بلکه تعیین کننده هستند.
ناریان مر ناریان را جاذبند
نوریان مر نوریان را طالبند (مولوى)
نیروها، نهادها و اخلاق نارى، طبیعى و تنازعى و سوزنده سبب و زمینه‏ساز نیروها، نهادها و سیاست و سازمان‏هاى نارى و ویران‏گر هستند، هم‏چنان که نیروها، نهادها و اخلاق نورى، روشنگر و تعالى‏بخش، زمینه‏ساز نیروها، نهادها و سیاست‏هاى روشنى‏بخش و تعالى‏آفرین‏اند.
در نهایت، کار ویژه و کارآیى توأمان اخلاق و سیاست، در رهیافت اخلاق و سیاست متعالى، انسان‏سازى جامعه و جهان و جهانى‏سازى و جامعه‏سازى انسانى با تامین توأمان توسعه اقتصادى، تعادل سیاسى و در جهت تعالى فرهنگى و معنوى با تبیین و تحقق آزادى‏هاى مشروع فردى، عدالت اجتماعى و به وسیله اقتدار قانونى و مدیریت راهبردى و معمارگونه دولت میسر مى‏باشد. اخلاق و دانش، فلسفه و حکمت و بینش، نگرش و گرایش اخلاقى با تعیین، تشخیص و تجویز و نیز ترویج هنجارهاى فردى و جمعى اعم از عمومى یا اقتصادى، فرهنگى و سیاسى، در ایجاد انگیزه و زیرسازه و حتى زیرساخت نظام سیاسى، جامعه، کشور و دولت و سیاست هاى آن اثر گذار و تعیین کننده خواهد بود. در مقابل، سیاست، دولت و حتى نظام سیاسى و دانش، فلسفه و حکمت و بینش، نگرش و گرایش سیاسى با ترسیم، تنظیم و تامین و نیز تحقق ساختارى و نیز سازه‏ها و راهبردهاى فرابردى جامعه و کشور اثر گذار و تعیین کننده مى‏باشد. بدین ترتیب هر دور فرایند اخلاق و سیاست در کارآیى و کارآمدى عمومى، سیاسى و ملى اعم از بهره ورى و اثربخشى اقتصادى، فرهنگى و سیاستى، و در پویایى و نتیجه و بالندگى فراگیر اجتماعى تاثیر سرشت‏ساز و سرنوشت‏سازى داشته و خواهند داشت.

پی نوشت :

8. ر. ک: آثار نیچه و نیز آثار در مورد نیچه که غالبا و بلکه نوعا بدان پرداخته‏اند. براى نمونه: اراده معطوف به قدرت، آزمایشى در دگرگونى همه ارزش‏ها، وى در این نگاه در حقیقت مدعى جدایى اخلاق انسانى، فاضل و متعالى و جایگزنى اخلاق قدرت مى‏باشد. خداوندان اندیشه سیاسى، ج 2، قسمت اول، ص 45. نیچه از حیث نگاه اخلاقى شاید متأثر از سوفیستى چون تراسیماخوس باشد. بلکه بیشتر مى‏توان گفت وى این گونه اخلاق را ریشه‏هاى فرهنگى و سیاسى غرب و مدرنیسم مى‏داند. کما این که ماکیاولى نیز این چنین اخلاقى را در سیاست طبیعى مورد نظر خویش ترویج مى‏سازد (همان،). این همان اخلاق داروینیستى و تنازعى محسوب مى‏گردد. نیز نگاه کنید به فرهنگ فلسفى، جمیل صلیبا، ترجمه صانعى، تهران، حکمت، 1366، ص 122.
9. ر. ک: اراده معطوف به قدرت، نیچه، صص 2 – 61 به بعد. نیز نیچه، اثر استون، ص 94 و ص 117.
10.سکولاریسم، اساسا به معناى جدایى دین و از جمله اخلاق از سیاست و دنیا بوده کما اینکه لائیسیته، به معناى دنیوى و عرفى سازى و سیاست بدون دین، اخلاق و معنویت مى‏باشد. این مورد را بیشتر مى‏توان Immoral دانست ر. ک: فرهنگ فلسفى، ص 121 و نیز ص 542 تحت عنوان لا اخلاقى، ضد اخلاقى، غیر اخلاقى و ضد اخلاق گرایى.
11. و به تعبیرى نیچریه در گفتمان سید جمال الدین اسدآبادى. وى از نخستین نواندیشان سیاسى شرق بوده که به ماهیت طبیعى مدرنیسم پى‏برده و رساله‏اى نیز تحت همین عنوان در نقد و نفى رویکرد طبیعت انگارانه آن به رشته تحریر در آورده است. وى بدین ترتیب در حقیقت آژیر خطر بحران زایى مدرن را به صدا در مى‏آورد.
12. علاوه بر این مى‏توان رابطه مزبور را متزاید، یعنى تأثیر و تأثر فزاینده نیز دانست. به گونه‏اى که با افزایش کمى و کیفى اخلاق و ارتقاى ماهوى و جوهرى آن، افزایش کمى و کیفى سیاست و ارتقاى ماهوى و جوهرى آن را انتظار داشته و شاهد خواهیم بود.
13. فرهنگ فلسفى، ص 542.
14. همان.
15. در انگاره پوزیتیویستى یا نمودشناسى، تبیین علمى، در حقیقت همان توصیف علمى به شمار مى‏آید، نمونه آن در «تبیین در علوم اجتماعى» اثر دانیل لیتل است. حال این که تبیین، بیشتر فهم و تفهم مفهومى و محتوایى پدیده‏ها را از جمله اخلاق و سیاست که فراى توصیف علمى آن‏ها بوده را مى‏رساند.
16. ر. ک: فلسفه پوزیتیویستى و نیز سیاست پوزیتیویستى اثر اگوست کنت فرانسوى، موسس رهیافت نوین پوزیتیویسم و آراء و آثار در مورد آن و یا متأثر از آن. در کتاب خداوندان اندیشه سیاسى، جستارهایى از آراء و نوشتارهاى کنت در این زمینه آمده است. براى نمونه، ویلیام تى بلوم، در کتاب نظریه‏هاى نظام سیاسى خویش، اندیشه پیشین تحت عنوان کلاسیک را در اهتمام بیشتر به فضیلت، اخلاق، خیر و سعادت مى‏داند. کما این که وى مدعى مى‏شود که اندیشه‏هاى سیاسى مدرن، عمدتا و بلکه اساسا بدین مباحث کم توجه و حتى بى‏توجه هستند. ج 1، بخش یکم تحت عنوان نظریه‏هاى فضیلت، ص 14 و نیز بخش دوم تحت عنوان نظریه‏هاى آزادى، ص 503. در زمینه عدم رعایت اخلاق در سیاست و بلکه در زمینه اخلاق منفى یا اخلاق سیاسى به تعبیر وى روباه صفتانه، نگاه کنید به شهریار ماکیاولى، ص 94 و 95 مبنى بر روباه صفتى اخلاقى و سیاسى و نیز ص 90 در زمینه عدم رعایت اخلاق و ضرورت ظلم و بى‏عدالتى در صورت لزوم و مانند این‏ها.
17. براى نمونه ر. ک: جاویدان خرد، ابن مسکویه، بویژه ص 5 مقدمه. و نیز تجارب امم، مسکویه، بویژه ص 116، مسکویه خود صاحب یکى از محکم‏ترین آثار اخلاق فلسفى و یا فلسفى اخلاقى تحت عنوان تهذیب مى‏باشد. این کتاب، آثار زیادى بر آراء پس از وى بویژه در جهان اسلام و در میان اسلامیان، بر جاى گذاشته است. کتاب نامه تنسر، عموما و بویژه ص 53 و «السعاده و الاسعاد» ابوالحسن عامرى، عموما و بویژه ص 211، نیز در این زمینه راهنما هستند. در این آثار، یگانگى دین با سیاست و در نتیجه بر این اساس، پیوند اخلاق و سیاست و نوع آن مطرح گردیده است. چرا که اخلاق یکى از زیر مجموعه‏هاى دین محسوب مى‏گردد.
18. براى نمونه ر. ک: جمهوریت و نیز نوامیس و بلکه سایر رسایل افلاطون، کتاب‏هاى سیاست و نیز اخلاق نیکوماخوس ارسطو که چند ترجمه تاکنون خورده است. مطهرى، در کتاب حکمت عملى خویش، از زیر مجموعه آشنایى با علوم اسلامى، به اخلاق افلاطونى (ص 197) و ارسطویى (ص 202) پرداخته است.
19. حکمت عملى، مطهرى، ص 215 و ص 210 و نیز ص 205 و ص 208 به ترتیب فلسفه، اخلاق و سیاست شکاکان و کلبیون.
20. چنان چه ویلیام تى. بلوم در کتاب نظریه‏ها و نظام سیاسى خویش، همواره در صدد نمایش و نشان دادن این جریان در فلسفه و سیاست کلاسیک و مدرن و نمود جسارتهاى اخلاق گرایانه آن است. ر. ک: پیشین.
21. متعلق به پاپ گلاسیوس اول، قرن 5 م، ر. ک: مکتب‏هاى سیاسى، پاسارگاد، واژه آیین دو شمشیر.
22. ر.ک: فارابى، احصاء علوم؛ آراء اهل مدینه؛ سیاست مدنیه؛ تحصیل سعادت؛ تنبیه على سبیل السعاده و فصول منتزعه و خواجه نصیر، اخلاق ناصرى؛ اخلاق محتشمى؛ اوصاف اشراف و مصباح الهدایه و نیز امام خمینى(ره)، شرح جنود عقل و جنود جهل. آثارى چون کیمیاى سعادت، احیا علوم دین غزالى و معراج السعاده و مفتاح السعاده نراقیین نیز از این زمره مى باشند.
23. «نسبیت اخلاقى، نظر کسانى است که مى‏گویند: تصور خیر و شر نسبت به زمان و مکان متغیر است، بدون این که این تغییر با توأم با پیشرفت معینى باشد.» فرهنگ فلسفى، ص 631. نسبیت اخلاقى با نسبیت معرفتى و سیاسى پیوند داشته و به نسبیت مطلق تا حد شکاکیت، انکار و آنارشى یا نیهیلیسم و پوچ انگارى و درهم انگارى که همان آنارشیسم معرفتى (Agnosticism)، اخلاقى و سیاسى است، فرو مى‏رود.
24. براى نمونه، ر.ک: اشتراوس، مکتب فرانکفورت، فلسفه سیاسى چیست؟ نظریه و روش در علوم سیاسى. ویژه در مبحث علوم هنجارى، آثار میشل فوکو و آثار در مورد وى از جمله فوکو، پساساختارگرایى و پساهرمونتیک.
برگرفته از : فصلنامه علوم سیاسی، شماره 26

منبع: حوزه نت

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید