با توجه به عدم نیاز خدا به عبادت ما, حقیقت و فلسفه­ ی عبادات چیست؟

با توجه به عدم نیاز خدا به عبادت ما, حقیقت و فلسفه­ ی عبادات چیست؟

با توجه به عدم نیاز خدا به عبادت ما, حقیقت و فلسفه ­ی عبادات چیست؟

تردیدی نیست که خدای متعال نیازی به عبادت و پرستش بندگان ندارد، و عبادت را برای آن جعل نکرده است تا از این طریق نیازهای خویش را بر آورده سازد، این حقیقت واضح و  آشکار است، هم برهان عقلی آن را گواهی می دهد و هم دلایل نقلی آن را تأیید می کند، برهان عقلی این حقیقت را به ما می گوید که خداوند غنی مطلق است، و در ذات خود واجد جمیع کمالات است، و نیازی به غیر ندارد و هر کمالی تصور شود او واجد آن است، و در غیر این صورت نمی تواند خدای هستی و جهان و آفریننده آن باشد، آفرینش هستی وابسته به وجود چنین خدایی است، اگر چنین خدایی وجود دارد آشکار است که او اگر عبادت را جعل کند برای رفع نیاز خویش جعل نمی کند، رابطه خدا و انسان بسان رابطه کارفرما و گارگر نیست، که کارفرما به کارگران فرمان میدهد اما در عین حال به کار آن نیاز دارد، چون این رابطه اعتباری است، در واقع هر دو نیازمند به همدیگر اند، تقاضا از هر دو طرف است.[1]
در آیات و روایات این نکته به کثرت آمده است که خداوند غنی مطلق است و نیازمند به اطاعت و عبادت غیر نیست، وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ.[2] و از وظایف واجب دینى مردم است که در صورت استطاعت [مالى و جسمى‏] به زیارت آن خانه‏ى مقدّس بروند و هر کس منکر این حکم شود [و با وجود توانایى این وظیفه را انجام ندهد] بداند که خداوند بتحقیق از همه‏ى جهانیان و از عبادت آنها بى نیاز است. [و آن شخص تنها به خود زیان مى‏رساند].
وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریمٌ.[3] و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر مى‏کند و هر کس کفران نماید (بزیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنىّ و کریم است!.
در روایتی از امام رضا (ع) است: َ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لَمْ یَزُلْ مَعَ الزَّائِلِینَ وَ لَمْ یَتَغَیَّرْ مَعَ الْمُتَغَیِّرِینَ وَ لَمْ یَتَبَدَّلْ مَعَ الْمُتَبَدِّلِینَ وَ مَنْ دُونَهُ فِی یَدِهِ وَ تَدْبِیرِهِ وَ کُلُّهُمْ إِلَیْهِ مُحْتَاجٌ وَ هُوَ غَنِیٌّ عَمَّنْ سِوَاهُ.[4] خدای متعال این گونه نیست که با امور زوال پذیر زائل شود، و با تغییر امور تغییر پذیر تغییر بپذیرد، و با تبدل حالات امور تبدل پذیر تبدل پذیرد، و ما سوای حق در تحت قدرت و تدبیر حق اند، و همه محتاج اوست، و او از غیر خود بی نیاز است.
بلکه فلسفه جعل عبادت رساندن انسان به کمال است، یعنی خدای متعال بر اساس حکمتی که در نزد او نهفته است، مخلوقات خویش از جمله انسان را آفرید، تا انسان به کمال شایسته خویش نایل شود، اما وصول به کمال تنها از راه انجام اعمال اختیاری میسور است. در این مرحله خداوند بر بندگان خویش منت عظیم نهاد این که هم مصداق کمال را معین کرد، و هم مسیر وصول به کمال را برای آنان معین نمود؛ زیرا اگر مصداق کمال را معین نمی کرده چه بسا انسان در تشخیص مصداق کمال اشتباه می کردند، و اگر مسیر وصول به کمال را معین نمی  کرد انسان ها دچار حیرت و سر گردانی عظیم می شدند.
در تعیین مصداق ممکن بود یکی مصداق کمال را در رسیدن به قدرت جستجو کند و دیگری رسیدن به کمال را در ثروت بداند، و… اما خدای متعال مصداق دیگری از کمال را برای انسان ها مشخص کرد، و وصول به آن کمال را شایسته انسان دانست و آن حیات طیب و جاویدانه در جوار حق است، حیاتی که به لحاظ مدت پایان ناپذیر، و به لحاظ بهره مندی از مواهب الهی بی نظیر و به لحاظ لذت وصف ناپذیر است، یعنی حیاتی است که در آن هم ابدیت است و هم قدرت و هم ثروت و هم لذت، وصول به چنین حیاتی را به عنوان مصداق برای کمال شمرد که انسان برای وصول به آن باید تلاش کند.
به علاوه این که مصداق کمال را برای انسان ها مشخص کرد، مسیر وصول به آن کمال را نیز برای انسان معین نمود. وحی و شریعت خویش را برای انسان نازل کرد، و از این طریق دستور العمل های آموزنده برای انسان جهت نیل به کمال و سعادت بیان نمود، و به طور کلی این آموزه های را در دو محور قرار داد: الف) آموزه های معرفتی؛ ب) آموزه های عملی؛ در محور آموزه های معرفتی اعتقاد و التزام به یکسری حقائق و واقعیات را جهت نیل به کمال لازم شمرد، اما نه از روی اجبار و پذیرش کورکورانه و بدون دلیل، بلکه صرفا خداوند به این حقائق عقول انسان را راهنمایی کرد، و بیان نمود که چنین حقائقی وجود دارد، و راه شناخت عادی از طریق عقل را برای انسان هموار کرد، به گونه که انسان بتواند از طریق عقل به آن حقائق نایل شود و با دلیل به آن حقائق رهنمون گردد. و اعتقاد قلبی به این حقائق و التزام به پیامد های آن را جهت نیل به کمال لازم شمرد.
در محور آموزه های عملی انجام یکسری امور را منافی با وصول به کمال دانسته و آن را تحریم کرد، و انجام یکسری اعمال دیگر را ضروری شمرده و آن را واجب کرد، و انجام و یا عدم انجام پاره ای از امور نه منافی دانسته و نه لازم آن را جایز قرار داد. در نتیجه جعل عبادت نه برای رفع نیاز خداوند بلکه برای ما ضروری است وصول ما به کمال شایسته منوط به انجام آن در کنار ترک محرمات و اعتقاد به آموزه های معرفتی دین حق است. روایتی بسیار آموزنده در این زمینه از امام حسن عسکری (ع) وارد شده است که این حقیقت را بیان می کند: أَنَّ اللَّهَ لَمَّا فَرَضَ عَلَیْکُمُ الْفَرَائِضَ لَمْ یَفْرِضْ [ذَلِکَ‏] عَلَیْکُمْ بِحَاجَهٍ مِنْهُ إِلَیْهِ بَلْ رَحْمَهً مِنْهُ إِلَیْکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لِیَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ إِلَى أَنْ قَالَ فَفَرَضَ عَلَیْکُمُ الْحَجَّ وَ الْعُمْرَهَ وَ إِقَامَ الصَّلَاهِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَاهِ وَ الصَّوْمَ وَ الْوَلَایَهَ.[5] خدای متعال واجبات را بر شما به جهت نیاز خویش به آن بر شما قرار نداد، بلکه از روی رحمت خویش آن را جعل کرد تا از این طریق انسان طیب و پاک را از انسان خبیث تمییز دهد، و لذا بر شما حج و عمره و نماز و زکات و صوم و ولایت اهل را واجب کرد. این که در این روایت فلسفه جعل واجبات و عبادات را تمییز انسان خبیث از انسان  طیب میداند دلالت می کند که این عبادات در جوهر انسان تأثیر گذار است، و عبادت باعث می شود جوهر انسان پاک و مطهر گردد و تا شایسته حیات طیب که خداوند برای مومنان وعده داده است گردد. مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ.[6] هر کس کار شایسته‏اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مى‏داریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مى‏دادند، خواهیم داد.
لذا علامه طباطبائی (ره) در تفسیر آیه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»[7] می‎فرماید: «خداى تعالى انسان را آفرید تا پاداش دهد، و معلوم است که ثواب و پاداش عاید انسان مى‏شود، و این انسان است که از آن پاداش منتفع و بهره‏مند مى‏گردد، نه خود خدا، زیرا خداى عز و جل بى نیاز از آن است. و اما غرضش از ثواب دادن خود ذات متعالیش مى‏باشد، انسان را بدین جهت خلق کرد تا پاداش دهد، و بدین جهت پاداش دهد که اللَّه است. پس پاداش کمالى است براى فعل خدا، نه براى فاعل فعل که خود خدا است، پس عبادت غرض از خلقت انسان است، و کمالى است که عاید انسان مى‏شود، هم عبادت غرض است و هم توابع آن- که رحمت و مغفرت و غیره باشد»[8]
ممکن است کسی بگوید ما نه طالب کمال هستیم و نه طالب سقوط، لذا نه عبادت خدا را انجام میدهیم و  نه معصیت خدا می کنیم، به تعبیری ما رعیت سلطان هستیم نه طالب سلطنت و قدرت و ثروت.
پاسخ این توهم واضح است این که خدای متعال راه وسط را برای انسان مسدود کرده است، راه سه طرفه نیست، بلکه دو طرفه است یا سقوط است و یا صعود، بله راه وسط برای کسانی است که نتوانند علی رغم تلاشی که کرده اند به آیین حق دست یابند، اما کسی که به آیین حق که اسلام است رسید دیگر مسیر برای او از دو حال خارج نیست یا باید مسیر سقوط را انتخاب کند و یا راه صعود را، و انسانی پیدا نمی شود که راه سقوط را بر راه صعود ترجیح دهد.

پی نوشت ها:
[1] . ر.ک: صدر المتألهین، الحکمه المتعالیه، ج6، ص110-118. علامه طباطبائی، نهایه الحکمه، مرحله دوازدهم.
[2] . آل عمران: 97.
[3] . نمل: 40.
[4] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج1، ص132.
[5] . حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، ج1، ص21.
[6] . نحل: 97.
[7]. ذاریات/ 56.
[8] . طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر همدانی، قم، انتشارات اسلامی، پنجم، 1374ه.ش، ح18، ص579-580.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید