سیره علوی در برخورد با غیر خودی‏ها بخش دوم

سیره علوی در برخورد با غیر خودی‏ها بخش دوم

نویسنده: سیدحسین شفیعی دارابی
منبع:فصلنامه معرفت
چکیده:
از زمان طرح مساله «خودی‌» و «غیرخودی‌» از سوی رهبر فرزانه انقلاب، ادبیات جدیدی در این زمینه گشوده و واکنش‌ها و موضع‌گیری‌های گوناگونی رخ نموده برخی از سر تعصب و بدون تامل در منابع دینی و همانند دیگر عرصه‌ها با حالتی شتاب‌آلود به موضع‌گیری منفی پرداخته، برخی نیز با دیدی مثبت‌به مساله نگریسته و ابعاد گوناگون آن را کشف و طرح نمودند. این مقاله که نیم نگاهی به این موضوع دارد، در قسمت نخست آن، معنا و مفهوم خودی و غیرخودی، معیارهای آن مورد بحث و کنکاش قرار گرفت، در همین قسمت نیز بستر مقوله خودی و غیرخودی در آیات و روایات، دسته‌بندی این مفهوم را در منابع دینی و سیره امام علی علیه السلام پی می‌جوییم.

د – بستر مقوله «خودی‌» و «غیرخودی‌»
با پذیرش ضرورت دسته‌بندی افراد وجوامع به «خودی‌» و «غیرخودی‌» و اثبات مشروعیت آن در آیات و روایات، این سؤال مطرح می‌شود که زمینه عینی و مجرای عملی این گزاره اجتماعی کجاست؟ به دیگر سخن، بستر مناسب برای دسته‌بندی اشخاص و احزاب به دو طیف «خودی‌» و «غیرخودی‌» چیست؟ آیا «شهروند» و «غیرشهروند» بودن را باید در این زمینه مد نظر قرار داد یا گرایش‌ها و جریانات سیاسی و عملکردها و رفتارهای شخصی و گروهی را؟ گفته‌ها و نوشته‌های برخی از منکران و مخالفان این مرزبندی چنین می‌نماید که در این بحث‌به خطا رفته و دچار اشتباه گردیده‌اند; زیرا چنین پنداشته‌اند که مرزبندی صحیح همان «شهروند» و «غیرشهروند» بودن و یا مقوله‌هایی شبیه به آن است. همین خطا نیز موجب گردیده که آنان مشروعیت این مرزبندی را انکار نمایند; چون معتقدند: همگان شهروند محسوب می‌شوند و قبول هرگونه مرزبندی دیگری موجب تضییع حقوق شهروندان خواهد شد، در صورتی‌که اگر آنان به درستی می‌اندیشیدند، به چنین پنداری روی نمی‌آوردند; زیرا هر کس به مشروعیت طرح «خودی‌» و «غیرخودی‌» معتقد باشد، بر این باور است که مناسب‌ترین مرزبندی حیطه جریانات سیاسی و موضع‌گیری‌ها و عملکرد اشخاص و گروه‌هاست، نه مقوله شهروند و غیرشهروند و یا سایر مقوله‌ها. مستند این سخن، مضمون روشن و گویای آیات و روایات فراوان مرتبط با این بحث می‌باشد; زیرا آنچه در این دسته از آیات و روایات مورد توجه قرار گرفته چیزی جز اعمال و رفتار انسان‌ها نیست. بخشی از مستندات عبارت است از:
1- آیات قرآنی
الف. ب. «و آن‌ها که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند و آن‌ها که پناه دادند و یاری نمودند، آنان مؤمنان حقیقی‌اند; برای آن‌ها آمرزش (و رحمت‌خدا) و روزی شایسته‌ای است. و کسانی که بعدا ایمان آوردند و هجرت کردند و با شما جهاد نمودند، از شما هستند. . . . » (انفال: 74 و 75)
ج. «و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، هم‌نشین کسانی خواهد بود که خدا نعمت‌خود را بر آنان تمام کرده; از پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان و آن‌ها رفقای خوبی هستند. » (نساء: 69)
د. ه. «ای اهل ایمان، از غیر هم‌دینان خود دوست صمیمی هم‌راز نگیرید; چه آن‌که آن‌ها از هرگونه شر و فسادی درباره شما ذره‌ای کوتاهی نمی‌کنند، آن‌ها دوست دارند شما در رنج‌باشید، (نشانه‌های) دشمنی از دهان آن‌ها آشکار است (1) و آنچه در دل پنهان دارند از آن هم مهم‌تر است. ما آیات (و راه‌های پیش‌گیری از شر آن‌ها) را برای شما بیان کرده‌ایم، اگر اندیشه کنید. شما آن‌ها را دوست دارید، اما آن‌ها شما را دوست ندارند، در حالی که شما به همه کتاب‌های آسمانی ایمان دارید (اما آن‌ها به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند) و هنگامی که شما را ملاقات می‌کنند (به دروغ) می‌گویند: ایمان آورده‌ایم، اما هنگامی که تنها می‌شوند، از شدت خشم بر شما، سرانگشتان خود را به دندان می‌گزند. بگو: بمیرید با همین خشمی که دارید. خدا از (اسرار) درون سینه‌ها آگاه است. » (آل عمران: 118 و 119)
و. ز. «به درستی‌که منافقان را در جهنم پست‌ترین درجه است و برای آنان هرگز یاوری نخواهی یافت، مگر آن‌ها که توبه نموده و تباه‌کاری خود را اصلاح کردند و به دین خدا درآویختند و دین خود را برای‌خدا خالص گردانیدند. پس‌آن‌ها با مؤمنان هستند. » (نساء: 6-145) (2)

2- روایات
با تتبع در متون روایی و کتب حدیثی نیز به اخبار و روایات فراوانی برمی‌خوریم که همانند آیات شریفه قرآنی، از عملکردهای اشخاص و احزاب و رفتارهای فردی و گروهی و گرایش‌های فکری و سیاسی آن‌ها به عنوان بستری مناسب برای مقوله «خودی‌» و «غیرخودی‌» خبر می‌دهند. در این بخش، نمونه‌هایی از این دسته از روایات ذکر می‌گردد:
الف. ابوحمزه ثمالی (3) می‌گوید: روزی در محضر امام باقر علیه السلام بودیم که سعد بن عبدالملک (از فرزندان عبدالعزیز بن مروان) وارد شد. ناگهان سعد همانند زن فرزند از دست داده شروع به گریستن کرد. امام علیه السلام به وی فرمودند: «ای سعد، چه چیزی تو را به گریه واداشت؟ »
او در پاسخ عرض کرد: «چرا گریه نکنم، با این که من از ریشه درخت نفرین شده در قرآن هستم (یعنی اموی به شمار می‌آیم) ؟
امام علیه السلام فرمود: «تو از آنان نیستی، بلکه اموی‌ای هستی که جزء ما اهل بیت‌شده‌ای. آیا این سخن خداوند را که از ابراهیم علیه السلام نقل می‌کند، نشنیده‌ای: «هر کس از من پیروی کند، بی‌گمان او از من است‌» (4)
در برخی از نقل‌ها آمده است که امام باقر علیه السلام از سعد با لقب «سعد الخیر» یاد می‌نمودند. (5) در نامه‌هایی که خطاب به وی نگاشته‌اند، این لقب مشهود است. طبق نقل محدث کلینی، در یکی از نامه‌ها، حضرت از او با عنوان «برادر» یاد کرده‌اند. ؟ (6)
ب. آن‌گاه که ابوصباح کنانی (7) به امام صادق علیه السلام عرضه داشت: درباره شما از مردم چه ببینیم (چه زخم زبان‌ها بشنویم! ) ، امام علیه السلام فرمودند: «مگر درباره من از مردم چه می‌بینی؟ »
ابوصباح پاسخ داد: «هرگاه میان من و مردی سخنی درمی‌گیرد، به من می‌گوید: «جعفری خبیث‌» ! امام صادق علیه السلام پرسیدند: «شما را به من سرزنش می‌کنند؟ » او پاسخ داد: آری. امام صادق علیه السلام فرمودند: «به خدا سوگند، از میان شما، چه‌قدر تعداد کسانی که از جعفر پیروی می‌کنند کم است! صحابی من تنها کسی است که ورعش شدید باشد و برای خالقش عمل کند و به ثواب او امیدوار باشد. این‌ها اصحاب منند. » (8)
ج. در خبر دیگری نیز از امام صادق علیه السلام نقل است: «آن که با زبان، از ما طرف‌داری می‌کند ولی سیره‌اش با رفتار ما سازگار نیست، شیعه ما به شمار نمی‌آید. شیعیان ما کسانی هستند که در زبان و دل موافق ما و در اعمال و رفتارشان دنباله‌رو ما باشند. اینان شیعیان ما هستند. » (9)
مقام معظم رهبری با الهام از مضامین بلند و گویای این سلسله از آیات و روایات فرمودند:
«گفته‌می‌شود: “خودی” و “غیرخودی”. حالا”خودی” و “غیرخودی” داریم یا نداریم؟ اگر بخواهیم‌ملت راحساب کنیم، نه، آحاد ملت همه خودی‌اند، اما جریانات سیاسی، بلی، جریان “خودی” داریم و جریان “غیرخودی”داریم. » (10)
بر این اساس، هر فرد یا گروهی به لحاظ آن‌که عضوی از ملت است و «شهروند» محسوب می‌شود، نه تنها بیگانه و غریبه به حساب نمی‌آید، بلکه صاحب حق و حقوقی می‌باشد; به گونه‌ای که زمامداران حکومتی نیز موظفند در جهت‌حفظ حقوق او تلاش کنند و از در رحمت و لطف با وی برخورد نمایند. از همین روست که امیرمؤمنان علیه السلام در عهدنامه معروف «مالک‌اشتر» ، خطاب به این شخصیت والای حکومتی‌اش چنین آورده است: «قلب خویش را نسبت‌به ملت‌خود مملو از رحمت و محبت و لطف کن و همچون حیوان درنده‌ای نسبت‌به آنان مباش که خوردن آنان را غنیمت‌شماری; زیرا این‌ها دو گروه بیش نیستند: یا برادران دینی تواند و یا انسان‌هایی همچون تو. » (11)
ناگفته نماند که لزوم چنین برخورد شایسته‌ای موجب نمی‌شود که مرز بین خوب‌کاری وبدکاری را نادیده بگیریم و همگان را صالح فرض کنیم و از این طریق، دسته‌بندی اشخاص و احزاب را به «خودی‌» و «غیرخودی‌» نادرست‌بدانیم; چه آن‌که در فراز دیگری از همین نامه امیرمؤمنان علیه السلام می‌خوانیم:
«هرگز نباید افراد نیکوکار و بدکار در نظرت مساوی باشند; زیرا این کار سبب می‌شود که افراد نیکوکار در نیکی‌هایشان بی‌رغبت‌شوند و بدکاران در عمل بدشان تشویق گردند; هر کدام از این‌ها را مطابق کارشان پاداش ده. » (12)
با لحاظمضمون‌مجموعه‌آیات و اخبار مذکور در این بخش از گفتار و مشابه آن‌ها، می‌توان گفت: تنها بستر مناسب برای عینیت‌یافتن‌مقوله «خودی‌» و «غیرخودی‌» ، جریانات سیاسی و عملکرد اشخاص و احزاب و نوع گرایش‌ها و معتقدات فکری و فرهنگی آنان می‌باشد و چیز دیگری شایستگی چنین مرزبندی را ندارد.

ه. دسته‌بندی «خودی‌» ها و «غیرخودی‌» ها
اگر تنها بستر مناسب برای مقوله «خودی‌» و «غیرخودی‌» ، گرایشات‌و موضع‌گیری‌های سیاسی اشخاص و احزاب و عملکردها و رفتارهای فردی و گروهی آنان است نمی‌توان‌همه‌خودی‌هاوتمامی‌غیرخودی‌ها را مساوی و با هم برابر دانست، بلکه به هر یک از این‌ها از لحاظ گرایشی و رفتاری طیف وسیعی را تشکیل می‌دهند. بر این اساس، در ادامه این نوشتار، ابتدا دسته‌بندی «خودی‌» هاوسپس «غیرخودی‌» ها ذکر می‌شود:

1- دسته‌بندی «خودی‌»ها
به یک اعتبار، می‌توان «خودی‌» ها را به چند دسته تقسیم نمود: (13)
الف. خودی‌های مدافع حق و ثابت: با دقت در احوال و اعمال معتقدان به ادیان آسمانی و یاران انبیای الهی و امامان معصوم‌علیهم السلام، به چهره‌های ممتاز و والای فراوانی برمی‌خوریم که به هیچ قیمتی از صف «خودی‌» ها جدا نگردیدند و نه تنها هیچ یک از شگردهای اعمال شده از سوی «غیرخودی‌» ها نتوانست آن‌ها را از پای درآورد و فریبشان دهد، بلکه به عکس موجب تقویت ایمانشان گردید و در نتیجه، در طریق ایمان و عقیده و در عمل به دستورات دینی، ثابت و استوار ماندند و با تمام وجود به دفاع از حق پرداختند. در آیات شریفه قرآن‌وروایات‌معصومان‌علیهم السلام، از اوصاف چنین چهره‌هایی ارزشمند خبر داده شده است. به عنوان نمونه، برخی از آن‌ها ذکر می‌گردد:

1. آیات قرآنی:
– «مؤمنان فقط کسانی هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دل‌هاشان ترسان می‌گردد و هنگامی که آیات او بر آن‌ها خوانده می‌شود، ایمانشان فزون‌تر می‌گردد و تنها بر پروردگارشان توکل دارند; آن‌ها که نماز را برپا می‌دارند و از آنچه روزیشان کرده‌ایم انفاق می‌کنند. (آری) مؤمنان حقیقی آن‌ها هستند. برای آنان درجاتی (مهم) نزد پروردگارشان است و برای آن‌ها آمرزش و روزی بی‌نقص و عیبی است. » (انفال: 2 – 4)
– «و آن‌ها که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند، و آن‌ها که پناه دادند و یاری نمودند، آنان مؤمنان حقیقی‌اند. برای آن‌ها آمرزش (و رحمت‌خدا) وروزی شایسته‌ای‌است. » (انفال: 74)
– «در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند، صادقانه ایستاده‌اند; بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت‌شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. » (احزاب: 23)
پروردگار کریم در آیات ذیل نیز از آنان تمجید نموده و ویژگی‌های آنان را ذکر کرده است: غافر: 28 / قصص: 2 / یس: 20.

2. روایات:
– علی علیه السلام: «اگر با این شمشیرم بر بینی مؤمن بزنم که مرا دشمن بدارد، دشمن نخواهد داشت. » (14)
– امام صادق علیه السلام: «مؤمن در امر دینش، از کوه محکم و استوار سخت‌تر است; زیرا از کوه گاهی تراشیده می‌شود، ولی کسی قدرت ندارد چیزی از دین مؤمن را از او جدا کند و این بدان روست که مؤمن نسبت‌به دینش بخل می‌ورزد (و راضی نمی‌شود که مصرف گردد) و نیز نسبت‌به آن حریص است. » (15)
– امام صادق علیه السلام: «به درستی که انسان مؤمن از پاره‌های آهن محکم‌تر است; زیرا پاره‌های آهن پس از آن‌که درون آتش قرار گیرد تغییر پیدا می‌کند، ولی انسان مؤمن اگر کشته شود سپس زنده گردد و مجددا کشته شود، قلبش تغییر پیدا نخواهد کرد. » (16)
با بررسی احوال اصحاب و یاران پیامبرصلی الله علیه وآله و امامان معصوم‌علیهم السلام، شخصیت‌های فراوانی همچون اباذر، سلمان، مقداد، عمار یاسر، بلال، رشید هجری، کمیل، مالک اشتر و صدها نفر دیگر را می‌یابیم که می‌توان در این زمینه، از آن‌ها یاد کرد; شخصیت‌هایی که مرگ و شهادت آنان موجب فزونی غم پیامبرصلی الله علیه وآله و امامان معصوم‌علیهم السلام گردید. (17) در کتب روایی و متون دینی، گفته‌های فراوانی از خاندان آل عصمت‌علیهم السلام بر جای مانده است که همه آن‌ها حکایت از به سوگ نشستن آن بزرگواران در فقدان یاران خاصشان دارد. از میان همه آن‌ها، به ذکر فرازی از خطبه امیرمؤمنان‌علیه السلام بسنده می‌شود. آن بزرگوار فرمودند:
«کجا هستند برادران من; همان‌ها که سواره به راه می‌افتادند و در راه حق قدم برمی‌داشتند. کجاست عمار؟ کجاست ابن تیهان و کجاست ذوالشهادتین؟ و کجایند مانند آنان از برادرانشان که پیمان بر جان‌بازی بستند و سرهای آن‌ها برای ستمگران فرستاده شد؟ ! »
آن‌گاه دست‌بر محاسن شریف کشیدند و مدتی طولانی گریستند. پس از آن فرمودند: «آه، بر برادرانم;همان‌ها که‌قرآن‌را تلاوت می‌کردند و به کار می‌بستند، در فرایض دقت می‌کردند; و آن را به پای می‌داشتند، سنت‌ها را زنده‌و بدعت‌ها رامی‌میراندند، دعوت به جهاد را می‌پذیرفتند و به رهبر خود اطمینان داشتند و صمیمانه از او پیروی می‌کردند! » (18)
تذکر این نکته ضروری است که اگرچه تعداد این دسته از مؤمنان ( خودی‌های مدافع حق و استوار در این راه) اندکند، ولی نباید چنین چیزی موجب اضطراب روحی و ترس در دل گردد; چنان که در کلام امیرمؤمنان علیه السلام می‌خوانیم: «ای مردم، در طریق هدایت، از کمی نفرات وحشت نکنید. » (19)
همچنان که خود آن بزرگوار این‌گونه بود. در فرازی از نامه آن حضرت به عثمان بن حنیف آمده است: «به خدا سوگند، اگر عرب برای نبرد با من پشت‌به پشت‌یکدیگر بدهد، من به این نبرد پشت نمی‌کنم و اگر فرصت دست دهد که بتوانم آن را مهار کنم به سرعت‌به سوی آنان خواهم شتافت. و به زودی تلاش خواهم کرد که زمین را از این شخص وارونه و این جسم کج‌اندیش (معاویه) پاک سازم تا سنگ و شن از میان‌دانه‌هاخارج شود. » (20)
از این‌جا معلوم می‌شود که پافشاری و دفاع از حق، یکی از ملاک‌های پذیرش «خودی‌» و «غیرخودی‌» است.
ب – خودی‌های غیرمدافع حق و بی‌تفاوت در برابر دشمن: دسته دیگری از «خودی‌» ها کسانی هستند که می‌توان از آنان با عنوان «خودی‌های غیرمدافع حق و بی‌تفاوت در برابر دشمن‌» یاد نمود; یعنی کسانی که به لحاظ نظری و اعتقادی، به آموزه‌های وحیانی معتقد می‌باشند و به لحاظ عملی نیز کم و بیش به امور عبادی و اخلاقی و غیره پای بند هستند، ولی در قبال تلاش‌های بی‌وقفه «غیرخودی‌های معاند» بی‌تفاوتند و با مشاهده هجمه آنان به اساس دین و آرمان‌های دینی، هیچ‌گونه واکنشی از خود نشان نمی‌دهند و مسؤولیتی احساس نمی‌کنند.
در منابع وحیانی، اتخاذ چنین شیوه‌ای ناپسند مورد مذمت قرار گرفته است: «چرا در راه خدا جهاد نمی‌کنید، در صورتی که جمعی ناتوان از مرد و زن و کودک شما، که در مکه اسیر و در بند ظلم کفارند آن‌ها دایم می‌گویند: بار خدایا، ما را از این شهری که مردمش‌ستمکارندبیرون‌آور وازجانب‌خود برای ما صاحب اختیار قرار ده و برای ما از جانب خود یاوری بفرست. » (نساء: 75)
این آیه شریفه و دیگر آیات مشابه آن این پیام را به ما ابلاغ می‌کند که در فرهنگ دینی، بی‌تفاوتی و عدم احساس مسؤولیت و تساهل در قبال مشکلات اجتماعی و به خطر افتادن اساس دین معنا ندارد. از این‌رو، در کلام نورانی امیرمؤمنان علیه السلام آمده است:
«از خداوند در مورد حقوق بندگانش و نسبت‌به شهرها بترسید; زیرا شما مسؤول هستید، حتی نسبت‌به بقعه‌ها و چهارپایان. » (21)
سعی فراوان پیامبر صلی الله علیه وآله و امامان معصوم‌علیهم السلام بر این بوده است که اشخاص را نسبت‌به مسؤولیت‌های اجتماعی‌شان آگاه سازند و از الت‌بی‌تفاوتی بیرون آورند. از این‌رو، می‌بینیم امیرمؤمنان علیه السلام خودی‌هایی را که در قبال توطئه‌های دشمن موضع مشخصی نگرفته و به مقابله با هجمه‌های دشمن برنخاسته‌اند مورد مذمت قرار داده، خطاب به آنان می‌فرماید: «شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند. این حقیقت قلب انسان را می‌میراند و غم و اندوه می‌آفریند که آن‌ها در مسیر باطل خود این چنین متحدند و شما در راه حق، این‌چنین پراکنده و متفرق!
روی شما زشت‌باد و همواره غم و غصه قرینتان که هدف حملات دشمن قرار گرفته‌اید، پی در پی به شما حمله می‌کنند و شما به حمله متقابل دست نمی‌زنید; با شما می‌جنگند و شما نمی‌جنگید; این‌گونه معصیت‌خدا می‌شود و شما (با عمل خود) به‌آن رضایت می‌دهید. » (22)
آن‌گاه که ضحاک بن قیس (دوست معاویه) بر حجاج خانه خدا حمله برد، امام علی علیه السلام خودی‌های بی‌تفاوت و سست پیشه را مورد سرزنش قرار داد و خطاب به آنان فرمود: «ای مردمی که بدن‌هایتان جمع و افکار و خواسته‌های شما پراکنده است، سخنان داغ شما سنگ‌های سخت را درهم می‌شکند، ولی اعمال سستتان دشمنانتان را به طمع می‌اندازد. اما هنگام جنگ فریاد می‌زنید: ای جنگ، از ما دور شو! . . . شما که از خانه خود دفاع نمی‌کنید، چگونه می‌توانید از خانه دیگران دفاع کنید؟ همراه کدام امام و پیشوا پس از من به جهاد خواهید رفت؟ ! . . . سوگند به خدا، به آن‌جا رسیده‌ام که گفتارتان را تصدیق نمی‌کنم و به یاری‌تان امید ندارم و دشمنان را به وسیله شما تهدید نمی‌کنم. چه دردی دارید؟ دوای شما چیست؟ طب شما کدام است؟ آن‌ها هم مردانی همچون شما هستند؟ ! (چرا آن‌ها این همه پایدارند و شما این قدر سست) آیا سزاوار است‌بگویید و عمل نکنید؟ (23)
شاید بتوان گفت: علت تلاش امیرمؤمنان علیه السلام برای‌توجه‌دادن اشخاص به مسؤولیت‌ها این بوده که نتیجه بی‌تفاوتی در قبال توطئه‌های دشمن و عدم دفاع از حق، راضی بودن به کار دشمن است که در کتب روایی ما، از چنین خصیصه‌ای‌بسیار مذمت‌شده‌است، دربرخی‌ازاین‌روایات آمده:
علی علیه السلام:
«آن که به کار جمعیتی راضی باشد همچون کسی است که در آن کار دخالت دارد. » (24)
در هر حال، بی‌تفاوتی اشخاص در قبال حق‌پرستان و باطل‌پیشه‌گان مورد نهی و مذمت امیرمؤمنان علیه السلام است. در کلمات قصار نهج‌البلاغه می‌خوانیم: آن‌گاه که حارث بن حوط از ستیز با آتش افروزان در جنگ جمل خودداری ورزید و به حضرتش عرض کرد: من همراه با سعید و عبدالله بن عمر، از حضور در صحنه نبرد کناره می‌گیرم، آن بزرگوار خطاب به وی فرمود: «سعید و عبدالله بن عمر نه حق را یاری کردند و نه با باطل درگیر شدند. » (25) حضرت با این گفتار به حارث فهماندند که پیوستن به جمع این دو نفر، کار پسندیده‌ای نیست; بی‌تفاوتی در برابر حق و باطل مذموم است.

ج. خودی‌های فریب‌خورده:
«از متون تاریخی و بررسی احوال و اعمال اشخاص و احزاب این نتیجه به دست می‌آید که در بین یاران انبیای الهی‌علیهم السلام و اصحاب امامان معصوم‌علیهم السلام چهره‌های زیادی دچار لغزش گردیده، فریب ترفندهای دشمن را خوردند و مجذوب شگردهای استعماری بیگانگان گشتند. در نتیجه، از حلقه «خودی‌» ها خارج شدند و به صف «غیرخودی‌» ها پیوستند، برای نمونه، تنها از دو چهره سرشناس در تاریخ اسلام، که دچار فرجامی بد گردیدند، یاد می‌شود:
1- طلحه بن عبیدالله‌» :
وی اهل مکه و از طایفه قریش و از قبیله بنی تیم بود; کسی که رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله در جنگ احد با عنوان «طلحه الخیر» و در یوم العسره با لقب «طلحه الفیاض‌» و در جنگ حنین با وصف «طلحه الجود» از او یاد نمودند. (26) امیرمؤمنان علیه السلام نیز از «سخاوت او خبر دادند. » (27)
طلحه جزو اولین چهره‌هایی است که به اسلام گروید و بدین‌روی، مورد مؤاخذه نوفل بن خویلد قرار گرفت و دست و پایش را ریسمان بستند. (28) پس از مهاجرت طلحه به مدینه، رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله بین او و صحابی معروف (ابوایوب انصاری) عقد اخوت منعقد ساختند. (29) وی در ماجرای مهم تاریخی «بیعت رضوان‌» (بیعت‌شجره) (30) حضور داشت. (31) او در دوره خلافت عثمان، از سرسخت‌ترین دشمنان خلیفه محسوب می‌شد. (32)
وی شدیدا مخالف عثمان بود; به گونه‌ای که برخی گفته‌اند: یکی از اشخاص مؤثر در کشته شدن خلیفه سوم محسوب می‌شود.
ابن ابی الحدید می‌گوید: «هنگامی که عثمان در حصر طلحه و هم‌راهانش قرار گرفته بود، علی علیه السلام هر چند به طلحه اصرار نمود که عثمان را آزاد کند، قبول نکرد و گفت: تا وقتی که افراد بنی امیه را مجازات نکند، ممکن نیست. » (33) او پس از کشته شدن‌عثمان، در جهت‌شکل‌گیری‌حکومت علی علیه السلام وبسیج مردم‌برای‌بیعت‌باآن حضرت تلاش نمود و هم‌راه با سایر مردم، برای بیعت‌با آن بزرگوار به خانه حضرتش هجوم آورد. طبق نقل مورخان، طلحه‌اولین کسی بود که با علی علیه السلام بیعت نمود. (34)
اما همین شخص پس از آن‌که متوجه گردید امیرمؤمنان علیه السلام عرصه را برای خودسری‌های او و هم‌فکرانش خالی نگذاشته است و آنان نمی‌توانند در کنار حکومت آن بزرگوار، به اهداف خود دست‌یابند، (35) مخالفت‌با حضرت را در پیش گرفتند و باب معاندت و دشمنی را به روی خود گشودند. ابتدا به بهانه زیارت عمره، به همراه زبیر از مدینه خارج‌گشت (36) سپس هم‌گام‌با معاویه (سردمدار غیرخودی‌های معاند) و عایشه و برخی دیگر، قتل عثمان را به حضرت علی‌علیه السلام‌نسبت داد (37) و در کنار مدعیان دروغین دفاع از مظلومیت‌خلیفه سوم قرار گرفت و بیعت‌با علی علیه السلام را نقض نمود و حتی آن را انکار کرد. (38) او به کمک هم‌فکرانش، اولین جنگ را علیه علی بن ابی‌طالب علیه السلام به راه انداخته و سرانجام‌به جرم آن‌که‌کشنده عثمان‌بود به‌دست مروان به قتل رسید. (39)
ناگفته نماند: علی بن ابی‌طالب علیه السلام از این فرجام بدی که دامنگیر طلحه گردید، متاثر شدند و به هم‌راه یارانش بر کشته او گریستند و فرمودند: «ای‌کاش بیست‌سال قبل مرده بودم و شاهد چنین صحنه‌ای نبودم. » (40)
این حزن و اندوه و گریه امام علیه السلام حکایت از آن دارد که آن بزرگوار از فریبی که دامنگیر طلحه گردیده بود و موجب گشت تا وی از صف خودی‌ها کناره گیرد و به غیرخودی‌ها بپیوندد و با چنین وضع خفت‌باری کشته شود، سخت ناراحت‌بودند; چه‌آن‌که دوست نداشتندکسی همچون «طلحه‌» با آن همه سوابق درخشان به چنین عاقبتی ناپسند دچار گردد.
2- زبیر بن عوام:
وی برادرزاده حضرت خدیجه علیها السلام و پسر عمه رسول خداصلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان علیه السلام بود. (41)
زبیر در سن 12 یا 15 و یا 16 و یا 18 سالگی چهارمین و یا پنجمین نفری بود که به اسلام روی آورد و آن را پذیرفت و در زمره مسلمانان نخستین قرار گرفت. (42)
او در دو هجرت مسلمانان به حبشه حضور داشته و هم‌راه با سایران به مدینه هجرت نمود. رسول اکرم صلی الله علیه وآله بین او و عبدالله بن مسعود عقد برادری منعقد ساختند. (43) وی در تمام جنگ‌های زمان پیامبرصلی الله علیه وآله‌حضورداشت. (44) یکی‌ازپرچم‌های سه‌گانه مسلمانان در ماجرای فتح مکه، در دست او بود. (45) به شهادت در راه خدا و شهدای اسلام عشق می‌ورزید. ابن سعد در طبقات آورده است: وی به امید این‌که فرزندانش‌به‌درجه‌شهادت‌نایل آیند، اسامی نه تن از شهدای بزرگوار صدر اسلام را برای نه تن از فرزندان پسر خویش برگزید. (46)
طبق گفته برخی از مورخان، زبیر اولین کسی است که در دفاع از اسلام شمشیر کشید و به دفاع از رسول اکرم صلی الله علیه وآله پرداخت. (47) خودش در جریان جنگ جمل به فرزندش می‌گفت: «هیچ عضوی از بدن من نیست، جز آن‌که هم‌راه با پیامبر صلی الله علیه وآله مجروح گردیده است. » (48) وی یکی‌ازچهارنفری است‌که‌ازآنان بالقب «مدافعان اسلام‌» یاد می‌شود. (49)
همچنین وی یکی از چهار نفری است که پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه وآله به دعوت علی علیه السلام برای استیفای حق غصب شده‌اش پاسخ مثبت دادند. از سلمان فارسی نقل شده است: «زبیر در یاری رساندن به امیرمؤمنان علیه السلام از همه ما آگاه‌تر بود. » (50)
او در ماجرای شورای انتخاب خلیفه، از حق خویش به نفع علی علیه السلام صرف نظر نمود و از آن چشم‌پوشی کرد. (51)
زبیر در ماجرای شکل‌گیری حکومت امیرمؤمنان علیه السلام نیز حضوری فعال داشته و هم‌گام با دیگر اقشار مردم به خانه آن بزرگوار آمد تا با حضرتش بیعت کند. او در مراسم بیعت در «مسجدالنبی‌» صلی الله علیه وآله، پس از طلحه با علی علیه السلام بیعت نمود. (52)
اما متاسفانه وی نیز همچون طلحه پس از آن‌که دریافت که در حکومت علی علیه السلام نمی‌تواند به مقاصد نفسانی خویش نایل آید و به لحاظ روحیات خاصش از دست‌یابی به مسؤولیت‌های حکومتی محروم است، (53) باب مخالفت‌با حضرت را به روی خود گشود و با دریافت‌نامه‌ای خاص از سوی معاویه، (54) فریب خورد و به بهانه زیارت عمره، هم‌راه با طلحه از مدینه خارج گردید. (55) در تداوم این حرکت‌شوم، از نسبت دادن قتل عثمان به امام علی علیه السلام امتناع نورزید (56) و به طور آشکار، بیعت‌با امیرمؤمنان علیه السلام را انکار کرد. (57) وی به بهانه این‌که عثمان مظلوم کشته شده است، هم‌گام با دیگر مخالفان آن حضرت، اولین شورش (جنگ جمل) راعلیه‌آن بزرگوار به راه انداخت. (58)
سرانجام مردی از قبلیه «احنف بن قیس‌» به نام عمرو بن جرموز به توصیه و اشاره «احنف‌» در حالی که زبیر در مکانی به نام «وادی السباع‌» به نماز ایستاده بود، از پشت‌سر به او حمله کرد و وی را به قتل رسانید. غلام زبیر، بدنش را در همان مکان به خاک سپرد. حضرت‌علی علیه السلام هنگامی که از ماجرا باخبر شدند، شمشیر زبیر را در دست گرفتند و مدتی بر آن گریستند و فرمودند:
«با این شمشیر چه بسیار اندوه‌ها و مشکلات که از پیامبر صلی الله علیه وآله دفع گردید! » (59)
ناگفته پیداست که این واکنش امام علیه السلام، حکایت از دل پر درد و غم آن بزرگوار دارد. به دیگر سخن، گریه امام علیه السلام برای این بود که چرا چهره‌ای همچون زبیر با آن همه سوابق درخشان و شمشیر زدن برای حق، باید این‌گونه منحرف شود و به مقابله با حق بپردازد؟ چرا او که سال‌ها در کنار «خودی‌» ها قرار داشت و با «غیرخودی‌های معاند» ستیز می‌کرد، امروز از صف «خودی‌ها» ، کناره گرفته و هم‌گام و هم‌راه با «غیرخودی‌» ها گردیده است؟ ، چرا سفارش‌های پیامبر صلی الله علیه وآله را از یاد برده و مجذوب وعده‌های فریبنده سردمدار «غیرخودی‌» ها (یعنی معاویه) گشته و به نامه ارسالی این خدعه‌گر زمان دل‌سپرده و فریب‌خورده است؟ (60)
البته خود حضرت از آغاز کار، از بدعاقبتی طلحه و زبیر آگاه بودند و از وقوع چنین حادثه‌ای دردناک و فرجامی بد، هم به خود آنان و هم به دیگران خبر داده بودند. (61)
در این‌جاتذکر چند نکته مناسب است:
اول. تعداد خودی‌های فریب‌خورده بسیار است که به اجمال به چند مورد اشاره گردید. از دیگر مصادیق بارز آن، گروه خوارج بودند که در خطبه 122 نهج‌البلاغه و دیگر بخش‌های آن، و در شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج 19، ص 235 به این مطلب اشاره شده است.
دوم. گاه ممکن است‌خروج از صف «خودی‌» ها و پیوستن به «غیرخودی‌» ها موجب گردد که افراد و احزاب در زمره کافران قرار گیرند و از رهبران کفر محسوب شوند. در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
«مردمی از سرزمین بصره به نزد من آمدند و در مورد طلحه و زبیر از من سؤال کردند و نظر مرا در حق آن‌ها جویا شدند، در پاسخشان گفتم: این دو نفر از جمله امامان و پیشوایان کفر بودند. » (62)

د. خودی‌های مرعوب:
از جمله حالات و زمینه‌های منفی در زندگی فردی و اجتماعی برخی از خودی‌ها روحیه خودباختگی و رعب و وحشت آنان در قبال ستمگران و متجاوزان است. بی‌تردید، وجود چنین روحیه‌ای در افراد، موجب می‌شود که آنان مرعوب قدرت دشمن گردند و از ابراز مخالفت و مقابله با او سر باز زنند و فرمان الهی در جهت‌ستیز با مستکبران و غیرخودی‌های معاند (63) را نادیده بگیرند.
شاهد صدق بر این مدعا این‌که در قرآن کریم می‌خوانیم: آن‌گاه که حضرت موسی علیه السلام برای آزادسازی سرزمین «بیت‌المقدس‌» (64) خطاب به بنی اسرائیل فرمود:
«ای قوم، به سرزمین مقدسی که خداوند برای شما مقرر داشته است، وارد شوید و به شت‌سر خود باز نگردید (و عقب‌نشینی نکنید) که زیان‌کار خواهید شد. »
(مائده: 21) ، آنان در پاسخ گفتند:
«ای موسی، در آن (سرزمین) جمعیتی ستمگرند و ما هرگز وارد آن نمی‌شویم تا آن‌ها خارج شوند; اگر آن‌ها خارج شوند، ما وارد خواهیم شد. » (مائده: 22)
به یقین، اگر آنان ایمانی درست‌به پروردگار داشتند، مرعوب قدرت دشمن نمی‌شدند; زیرا ایمان کامل به پروردگار اقتضا دارد که مؤمنان از غیرخدای متعال خوفی نداشته باشند و هراسی به دل راه ندهند. (65) در آیات شریفه قرآنی آمده است:
– «و از هیچ‌کس نترسید و از انتقام من (که‌خدای قادر مطلقم) بترسید. » (مائده: 44)
– (پیامبران پیشین) کسانی بودند که رسالت‌های الهی را تبلیغ می‌کردند و (تنها) از او می‌ترسیدند و از هیچ‌کس جز خدا بیم نداشتند. (احزاب: 39)
– «این سخنان شیطان است که بدان دوستدارانش را می‌ترساند. شما مسلمانان از آن بیم و اندیشه مکنید و از من بترسید، اگر از اهل ایمان هستید. » (آل عمران: 175)
– «آیا از آن‌ها که اول بار به دشمنی و قتال با شما برخاستند بیم و اندیشه دارید و حال آن‌که سزاوارتر آن است که از خدا بترسید (و بس) اگر اهل ایمانید» (توبه: 13)
آری، ترس از غیر پروردگار و خوف از دشمن، انسان را از ستیز با وی باز می‌دارد و موجب سلطه یابی او خواهد شد. رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله می‌فرمایند: «اگر فرزند آدم بجز از خدا نمی‌ترسید، پروردگار کریم غیر او را بر وی مسلط نمی‌نمود. » (66)
از بررسی تاریخ صحابه و یاران انبیای الهی و امامان معصوم‌علیهم السلام به این حقیقت دست می‌یابیم که وجود خصیصه منفی «رعب‌» و «ترس‌» از دشمن در برخی از اصحاب آن بزرگواران از سویی موجب گردیده آنان از حضور مستمر در کنار آن بزرگواران محروم گردند و به غیر خودی‌ها نزدیک شوند و از سوی دیگر، سبب گشته تا دشمن قدرت پیدا کند و دین الهی در غربت‌به سر برد. (67)

ه. خودی‌های رفاه‌طلب:
از جمله مسائلی که موجب می‌گردد اشخاص و احزاب از نصرت حق و یاری نمودن حق‌پرستان سرباز زنند، رفاه‌طلبی و خوش‌گذرانی است. (68) با غور در متون تاریخی، در خواهیم یافت تعداد کسانی که به سبب برخورداری از چنین روحیه‌ای، از ره‌روی راه حق‌طلبان بازماندند و در صف باطل پیشه‌گان قرار گرفتند و به غیرخودی‌های معاند پیوستند، فراوان است. یکی از شگردهای دشمنان در جهت جذب برخی از خودی‌ها، تقویت روحیه رفاه‌طلبی آنان و تطمیعشان است.
در قرآن کریم به آیاتی برمی‌خوریم که عامل عدم حضور برخی از مسلمانان (خودی‌ها) را در جنگ‌های زمان پیامبرصلی الله علیه وآله، آسایش‌خواهی مفرط و خوش‌گذرانی و رفاه‌طلبی معرفی نموده است. بدین‌روی، در معرفی گروهی از کسانی که در جنگ تبوک شرکت نکردند و از رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله خواستند که به آنان اجازه دهد تا در مدینه بمانند، می‌فرماید:
– «متخلفان (از جنگ تبوک) از مخالفت‌با رسول خدا خوش‌حال شدند و کراهت داشتند که با اموال و جان‌های خود، در راه خدا جهاد کنند; (و به یکدیگر و به مؤمنان) گفتند: در این گرما (به سوی میدان) حرکت نکنید! (به آنان) بگو: آتش دوزخ از این گرم‌تر است، اگر می‌دانستند. » (توبه: 81)
– «و هنگامی که سوره‌ای نازل شود (و به آنان دستور می‌دهد) که به خدا ایمان بیاورید و هم‌راه با پیامبرش جهاد کنید، افرادی از آن‌ها (گروه منافقان) که توانایی دارند، از تو اجازه می‌خواهند و می‌گویند: «بگذار ما با قاعدان (آن‌ها که از جهاد معافند) باشیم. » (توبه: 86 – 87)
در میان یاران امیرمؤمنان علیه السلام با چهره‌هایی همچون مصقله بن هبیره شیبانی (69) مواجه می‌شویم که به دلیل وجود روحیه رفاه‌طلبی و دل‌باختگی به‌مال دنیوی، از صف لشکریان علی بن ابی‌طالب علیه السلام و «خودی‌» ها جدا گردیده و به «غیرخودی‌» معاندی همانند معاویه پیوستند. (70)
گروهی دیگر نیز به دلیل برخورداری از چنین خصلت منفی ( رفاه‌طلبی) ، از حضور در عرصه جهاد و قتال در راه خدا سرباز زدند و به بهانه سرد و گرم بودن هوا و برشمردن مشکلات دیگر از حضور در میدان رزم و ستیز با دشمن امتناع ورزیدند. امیرمؤمنان علیه السلام در مذمت این طیف از اصحاب خود می‌فرماید: «آگاه باشید من شب و روز و پنهان و آشکارا شما را به مبارزه با این جمعیت (معاویه و پیروانش) دعوت کردم و گفتم: پیش از آن‌که با شما بجنگند، با آنان نبرد کنید . . . شگفتا! شگفتا! . . . پی در پی به شما حمله می‌کنند و شما به حمله متقابل دست نمی‌زنید; با شما می‌جنگند و شما نمی‌جنگید; این‌گونه معصیت‌خدا می‌شود و شما (با عمل خود) به آن رضایت می‌دهید. هر گاه در ایام تابستان فرمان حرکت‌به سوی دشمن دادم، گفتید. اندکی ما را مهلت ده تا سوز گرما فرو نشیند و اگر در سرمای زمستان چنین دستور را به شما دادم، گفتید: اکنون هوا فوق‌العاده سرد است، بگذار سوز سرما آرام گیرد. همه این بهانه‌ها برای فرار از سرما و گرما بود. شما که از سرما و گرما (وحشت دارید) و فرار می‌کنید. به خدا سوگند، از شمشیر (دشمن) بیش‌تر فرار خواهد کرد. » (71)

2- دسته‌بندی «غیرخودی‌»ها
با بررسی و ارزیابی عملکرد، برخورد، و موضع‌گیری «غیرخودی‌» ها در قبال «خودی‌» ها به این نتیجه دست‌خواهیم یافت که آنان نیز همانند «خودی‌» ها به گروه‌های مختلفی تقسیم می‌شوند. بر این اساس، نباید همه غیرخودی‌ها را در یک مرتبه و در عرض هم دانست و با همه آنان به یک شیوه برخورد نمود; زیرا تفاوت رفتاری آن‌ها ایجاب می‌کند که ابتدا به دسته‌بندی آن‌ها روی آوریم و سپس به تناسب حال هر یک، نحوه برخوردمان را تنظیم نماییم.
البته ممکن است این دسته‌بندی به اعتبارات مختلفی صورت پذیرد. اما در این‌جا، تنها به دو اعتبار به این دسته‌بندی توجه می‌شود:
اول. «معاند» و «غیرمعاند» بودن:
گاهی ممکن است «معاند» و یا «غیرمعاند» بودن «غیرخودی‌» ها معیار و ملاک تقسیم‌بندی آنان به حساب آید. بدین روی، غیرخودی‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند:
الف. غیرخودی‌های معاند:
رفتارهای فردی و اجتماعی برخی از غیرخودی‌ها گویای آن است که آنان تنها به انتخاب یک گرایش فکری خاص غیرتوحیدی و غیرولایی بسنده ننموده‌اند، بلکه به دنبال آن، همواره داد مخالفت‌سر داده و به طور دایم به مقابله و مقاتله با منادیان توحید و موحدان راستین و ره‌روان صدیق انبیای الهی و امامان معصوم علیهم السلام برخاسته‌اند و تا سرحد کشتار و بازگرداندن آنان از رسم و آیینی که برگزیده بودند، پیش رفتند. خدای منان در توصیف این گروه از «غیرخودی‌» ها فرموده است:
«و آنان پیوسته با شما می‌جنگند تا اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند. » (بقره: 217)
با توجه به خصوصیت ذکر شده، می‌توان این گروه از «غیرخودی‌» ها را «غیرخودی‌های معاند» نام نهاد. در آیات متعددی از قرآن کریم، برخوردهای عنادگونه آنان با انبیای الهی‌علیهم السلام و مؤمنان ذکر گردیده است که مضامین برخی از آن‌ها ذکر می‌شود:
– پیکار در امر دین (ممتحنه: 9) ;
– تهدید انبیای الهی‌علیهم السلام به اخراج از سرزمینشان و انجام این کار (اعراف: 82، 88 و 182 / ابراهیم: 13 / اسراء: 76 / نمل: 56) ;
– کشتن انبیای الهی‌علیهم السلام (بقره: 61، 87 و 91 / آل عمران: 12 و 21 / مائده: 70) ;
– تهدید حضرت ابراهیم علیه السلام به کشتن و سوزاندن (عنکبوت: 24 / انبیاء: 68) ;
– تصمیم به قتل حضرت موسی علیه السلام (اعراف: 150 / قصص: 20 / غافر: 26) ;
– اتهام ساحر بودن نسبت‌به حضرت موسی علیه السلام و تحریف شخصیت انبیای الهی‌علیهم السلام (طه: 57 و 63 / اعراف: 110 و 123 / شعراء: 35 / قصص: 48) ;
– تهدید و تصمیم بر قتل فرزندان مؤمنان به حضرت موسی علیه السلام (اعراف: 141 / غافر: 25) ;
– تصمیم به زندانی کردن یا بیرون راندن و یا کشتن رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله (انفال: 30) ;
– تلاش برای بیرون راندن پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله از سرزمین مکه (توبه: 13 / بقره: 191 و 217) ;
– آرزوی ارتداد و بازگشت مسلمانان از دین اسلام (بقره: 109) ;
– طرح و نقشه هجوم ناگهانی به مسلمانان (نساء: 102) ;
-طرح‌گم‌راه‌کردن‌مسلمانان (آل‌عمران: 69) ;
– دوست‌نداشتن‌نزول‌خیروبرکت‌الهی بر مسلمانان (بقره: 105) ;
– انفاقات مالی برای بازداشتن مردم از راه خدا (انفال: 36) .
در کتب روایی و مجامع حدیثی و همچنین در متون و منابع تاریخی نیز برخی از برخوردهای عنادگونه این گروه از «غیرخودی‌» ها، در قبال پیامبران‌علیهم السلام و مؤمنان ثبت گردیده است. (72)
ب. غیرخودی‌های غیرمعاند:
در بررسی تاریخ زندگی پیامبران الهی و ائمه اطهارعلیهم السلام و نیز دوره‌های بعدی تاریخ اسلام تا عصر حاضر، با برخی از اشخاص و قبایل «غیرخودی‌» مواجه می‌شویم که بر دعوت‌های منادیان توحید پاسخ مثبت نداده، به معتقداتی غیر از معتقدات آن بزرگواران دل سپرده‌اند، اما هیچ‌گونه برخورد فیزیکی هم با آنان نداشته، حتی گاهی دیده شده است که از در مراوده و دوستی درآمده و به آن‌ها علاقه نشان داده‌اند و از هم‌راهی و هم‌گامی با دشمنانشان نیز پرهیز می‌نموده‌اند.
پروردگار کریم در برخی از آیات شریفه قرآنی، از وجود این‌گونه اشخاص از میان «غیرخودی‌» ها خبر داده است; آن‌جا که می‌فرماید: «و نزدیک‌ترین دوستان به مؤمنان را کسانی می‌یابی که می‌گویند: ما نصارا هستیم; این از آن‌روست که در میان آن‌ها، افرادی عالم و تارک دنیا وجود دارند و آن‌ها (در برابر حق) تکبر نمی‌ورزند. » (مائده: 82)
خوشبختانه در فرهنگ دینی ما، نه تنها برقراری ارتباط و اظهار دوستی با این طیف از «غیرخودی‌» ها مورد نهی خدا و رسول اوصلی الله علیه وآله واقع نشده و مشروع قلمداد گردیده، (73) بلکه حتی حاکمان دینی موظفند در جهت تامین امنیت و بهره‌مندی آنان از امکانات رفاهی تلاش نمایند (74) و از حمله دشمن نسبت‌به آنان جلوگیری کنند. (75) در این زمینه، در مباحث‌حقوقی اسلام و متون فقهی اسلام بحث «اهل ذمه‌» و احکام مربوط به آنان مورد کارشناسی دقیق ارباب فن قرار گرفته و از اهمیت والایی برخوردار است. (76)
دوم. «منافق‌» و «غیرمنافق‌» بودن:
به لحاظ آشکار و یا پنهان بودن موضع‌گیری‌ها و برخوردهای «غیرخودی‌» ها نیز می‌توان آنان را به دو دسته غیرخودی‌های منافق و غیرخودی‌های غیرمنافق تقسیم نمود:
1. غیرخودی‌های «منافق‌»:
از بررسی آیات شریفه قرآنی و اخبار و روایات بر جای مانده از معصومان‌علیهم السلام چنین برمی‌آید که طیفی از «غیرخودی‌» ها با زدن نقاب «خودی‌» بر چهره خصمانه خویش، توانسته‌اند به جمع «خودی‌» ها نزدیک شوند و با استفاده از نقاب نفاق، موفق شده‌اند به صف آنان راه پیدا کنند و با به‌کارگیری این شیوه، توفیق یافتند عناد و دشمنی خود را به صورت پنهانی اعمال نمایند و ضربه‌های سختی را از این طریق به «خودی‌» ها وارد سازند.
غیرخودی‌های منافق در اعمال شیوه نفاقشان تا آن‌جا پیش رفته‌اند که گاه به قصد خدعه با خدا و فریب مؤمنان اظهار ایمان به خداوند و قیامت نموده‌اند (بقره: 8 و 9) و رفتارهای مفسده‌آمیز خویش را با رنگ و لعاب «اصلاح‌طلبی‌» توجیه کرده‌اند. (بقره: 11 و 12) آنان ایمان مردمان مؤمن را با عنوان «ایمان ابلهان‌» تحقیر نموده، (بقره: 13) به وقت مواجه شدن با مؤمنان می‌گویند: ما ایمان آورده‌ایم، ولی آن‌گاه که با شیاطین (و سران خویش) خلوت می‌کنند، می‌گویند: ما با شماییم; ما فقط آن‌ها را استهزا می‌کنیم. (بقره: 14) متاسفانه بهره‌گیری منافقان از شگردهای خاص، موجب گردیده است تا چهره واقعی‌شان مخفی بماند و شناسایی نشوند (توبه: 101) آرزوی غیرخودی‌های منافق این بوده است که مؤمنان نیز مانند آنان کافر گردند و مساوی هم باشند. (نساء: 89) آنان از ترس رو شدن نیات و شناخته‌شدن چهره‌شان همواره در حالت اضطراب و ترس به سر می‌برند. (توبه: 64)
البته خداوند بر خلاف انتظار آنان، در سور گوناگون قرآن، (77) به تبیین چهره واقعی آن‌ها پرداخته و شگردهای مختلفشان را یادآور گردیده است. همچنین اوصاف و عملکردهای آنان را در آیات گوناگون بازگو نموده و حتی سوره‌ای از قرآن (سوره منافقون) را نیز به اسم آن‌ها نام نهاده است. خداوند در این سوره، وضع منافقان را توصیف کرده، آنان را دارای عداوتی شدید نسبت‌به مسلمانان دانسته است.
مرحوم علامه طباطبائی پس از تفسیر آیات هشت‌گانه اول سوره منافقون می‌فرماید: «قرآن کریم درباره منافقان اهتمام شدیدی ورزیده و مکرر آنان را مورد حمله قرار داده، زشتی‌های اخلاقی و دروغ‌ها، خدعه‌ها و دسیسه‌ها و فتنه‌هایشان را به رخشان می‌کشد; فتنه‌هایی که علیه رسول خداصلی الله علیه وآله و مسلمانان به پا کردند. (78)
سپس می‌فرماید: «خدای تعالی به پیامبرش خطاب می‌کند که از این منافقین بر حذر باش و مراقب باش تا بفهمی از چه راه‌های پنهانی ضربات‌خودرابراسلام‌وارد می‌سازند: “هم‌العدوفاحذرهم” (منافقون: 4) (79)
امیرمؤمنان علیه السلام در فراز پایانی نامه خود به محمد بن ابی بکر چنین نگاشته‌اند: «رسول خداصلی الله علیه وآله به من فرمود: بر امت اسلام، نه از مؤمن و نه از مشرک هراسی ندارم; زیرا مؤمن را ایمانش باز داشته و مشرک را خداوند به سبب شرکت او نابود می‌سازد; من بر شما، از منافقی می‌ترسم که درونی دو چهره و زبانی عالمانه دارد; گفتارش دلپسند است و رفتارش ناپسند. » (80)
با تاملی هر چند کوتاه در تاریخ اسلام و مسلمانان و بررسی عملکردهای منافقان درخواهیم یافت که منافقان پس از راه‌یابی به صفوف مسلمانان و نفوذی مرموزانه در بین آنان، توانستند در عرصه‌های گوناگون اجتماعی (جنگ احد، تبوک و مانند آن) ضربه‌های جبران‌ناپذیری بر پیکره اسلام و مسلمانان وارد سازند.
با رحلت نبی‌اکرم‌صلی الله علیه وآله، دامنه نفوذ منافقان (و غیرخودی‌های نفوذی) در صفوف آنان گسترش یافت; به‌گونه‌ای که موفق گردیدند بر دین و اندیشه و جان و مال مسلمانان سلطه یابند (81) و عرصه را بر خودی‌های مورد توجه و سفارش خدا و رسول خداصلی الله علیه وآله تنگ کنند (82) و با دشمنان آنان پیمان دوستی برقرار سازند و برای مطرودان زمان رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله منزلت قایل شوند و آن‌ها را به مدینه بازگردانند. (83)
امیرمؤمنان علیه السلام، که همه آرمان‌های توحیدی و ثمره تلاش‌های پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله و مسلمانان پاک دل را به سبب سلطه‌یابی منافقان، به باد رفته می‌دید، همچون مربی و معلم خویش رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله، به هدایت امت پرداختند و آنان را با خطابه و نامه و دیگر شیوه‌های مؤثر، از خطرات بی‌شمار و در عین حال، نامرئی «غیرخودی‌های نفوذی‌» (منافق) آگاه نمودند. (84)
ایشان در یکی از فرازهایی از این سلسله خطبه‌ها می‌فرماید: «ای بندگان خدا، شما را به ترس از خدا سفارش می‌کنم و شما را از منافقان می‌ترسانم; زیرا آن‌ها گم‌راه و گم‌راه کننده‌اند، خطاکار و به خطاکاری تشویق کننده‌اند، به رنگ‌های گوناگون ظاهر می‌شوند، از ترفندهای گوناگون استفاده می‌کنند، برای شکستن شما از هر پناهگاهی بهره می‌گیرند. و در هر کمین‌گاهی به شکار شما می‌نشینند، قلب‌هایشان بیمار و ظاهرشان آراسته است، در پنهانی راه می‌روند و از بی‌راهه حرکت می‌کنند. وصفشان دارو و گفتارشان درمان است، اما کردارشان دردی است‌بی‌درمان; بر رفاه و آسایش مردم حسد می‌ورزند و بر بلا و گرفتاری آنان می‌افزایند و امیدواران را ناامید می‌کنند، . . .
با اظهار یاس، می‌خواهند به مطامع خویش برسند و بازار خود را گرم سازند و کالای خود را بفروشند، سخن می‌گویند اما به اشتباه و تردید می‌اندازند، وصف می‌کنند اما فریب می‌دهند. » (85)
متاسفانه این هشدارهای امام علیه السلام نیز همانند هشدارهای قرآن و رسول اکرم‌صلی الله علیه وآله مورد توجه همگان قرار نگرفت و آن‌چنان که می‌بایست، کارساز واقع نشد. همین موجب گردید جمع زیادی از ترفندهای منافقان فریب بخورند; به گونه‌ای که حادثه خوارج نهروان پدید آمد. آن بزرگوار در مقام برخورد با گروه خوارج، که از طرف‌داران و مدافعان طرح ترک جنگ با شامیان بودند، به مذمت آنان پرداخت و خطاب به آنان فرمود: «آیا آن‌گاه که شامیان در گرماگرم جنگ و در لحظه‌های پیروزی‌ها، با حیله و نیرنگ و مکر و فریب‌کاری قرآن‌ها را بر سر نیزه بلند کردند، شما نگفتید که شامیان برادران ما و هم آیین ما هستند; از ما می‌خواهند از خطای آنان بگذریم و راضی به حاکمیت کتاب خدا شده‌اند، نظر ما این است که حرفشان را قبول کنیم و از آنان دست‌برداریم؟ اما من به شما گفتم: این توطئه، ظاهرش ایمان و باطن آن دشمنی و کینه‌توزی است، آغاز آن رحمت و پایان آن پشیمانی است. پس در همین حال، به مبارزه ادامه دهید و از راهی که در پیش گرفته‌اید، منحرف نشوید. . . . اما دریغ! شما را دیدم که به خواسته‌های شامیان گردن نهاده‌اید و حکمیت را پذیرفته‌اید. » (86)
با شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران و برپایی حکومت و نظام مقدس جمهوری اسلامی، شاهدتلاش‌گسترده «غیرخودی‌ها» در مقابله با راه و رسم حضرت امام‌رحمه الله و علیه ره‌روان صدیق آن بزرگوار بودیم. خوشبختانه تا زمانی که آنان با چهره «غیرخودی‌» به تلاش علیه انقلاب و امام‌رحمه الله مشغول بودند، همواره سرشان به سنگ می‌خورد و جز رسوایی و شکست نصیبشان نمی‌گردید. اما چندی است نقاب «خودی‌» بر چهره زده‌اند و از این‌رو پا به عرصه سیاسیت نهاده‌اند; و با شعار فریبنده «اصلاح‌طلبی‌» ، به صف «خودی‌ها» نزدیک شده‌اند و در بین آن‌ها نفوذ کرده‌اند. متاسفانه آن‌ها توانسته‌اند به موفقیت‌هایی نیز دست‌یابند; به گونه‌ای که جرات یافتند به طور همه جانبه، امام و آرمان‌های بلند آن رهبر فرزانه را مورد تاخت و تاز قرار دهند. تاسف بارتر این‌که در وضعیت موجود کشورمان، برخی از خودی‌ها به سبب فریبی که دامنگیرشان گردیده و یا به دلیل اغراض گروهی و حزبی تا آن‌جا پیش رفته‌اند که دشمنی دیرینه این گروه از غیرخودی‌ها ( غیرخودی‌های منافق) را نسبت‌به امام و انقلاب از یاد برده‌اند و با آنان هم‌گام و هم‌راه گردیده‌اند; چنان که صف خویش را از «خودی‌ها» جدا نموده و از آنان فاصله گرفته‌اند، گویا در نزدیک شدن با «غیرخودی‌های نفوذی‌» ، هیچ خطری متوجه نظام و انقلاب اسلامی نمی‌گردد!
این بار مقام معظم رهبری دل‌سوزانه به میدان آمده و به تبیین خطر «غیرخودی‌های منافق‌» ، پرداخته‌اند و خطاب به ملت انقلابی ایران می‌فرمایند: «تاثیرگذاری غریبه فقط این نیست که بیاید مقامی را متصدی بشود و به عهده بگیرد; گاهی غریبه از راه‌های دیگری اعمال نفوذ می‌کند. خودی‌ها نباید اجازه بدهند، باید به هم نزدیک بشوند تا غریبه‌ها فاصله‌شان با آن‌ها آشکار بشود. آن کسانی که اصل اسلام و حکومت اسلامی را قبول ندارند. . . ، شاخص‌های انقلاب و شاخص‌های خط امام را قبول ندارند، اصلا منکرند و منتظرند از بیرون مرزها کسی بیاید و زمام امور کشور را در ست‌بگیرد، منتظرند بیگانه بیاید، منتظرند اوضاع قبل از انقلاب تکرار بشود، این‌ها غربیه‌اند، هر چه شما «خودی‌ها» ، با هم نزدیک‌تر و مهربان‌تر باشید، غریبه‌ها از شما فاصله بیش‌تری خواهند گرفت. » (87)
در بیان دیگری نیز می‌فرمایند: «دشمن ما آن کسی است که برای این انقلاب، نه فقط دل نسوزانده است، بلکه حتی در مقابل این انقلاب، در برهه‌هایی از زمان، شاید ایستاده است; بعضی‌شان در مقابل انقلاب، در زمان رژیم پهلوی ایستادند، بعضی‌شان بعد از آن‌که نظام اسلامی سر کار آمد خراب‌کاری کردند، بعضی‌شان مدتی را ترسیدند، کنار رفتند و خود را مخفی کردند، بعد که حالا فرصتی برایشان پیش آمده، از لاک خود بیرون خزیده‌اند، خیال می‌کنند که فرصتی هست. گفت:
این مار است او کی مرده است
از پس بی آلتی افسرده است
این‌ها از پس بی‌آلتی افسرده بودند، بعد آفتابی به تنشان خورد، خیال می‌کنند که الآن میدانی است که بتوانند نیش بزنند. وارد میدان می‌شوند، منتهی باز هم مارگونه. » (88)
2. غیرخودی‌های «غیرمنافق‌»:
گروهی از «غیرخودی‌» ها کسانی هستند که به طور صریح و آشکار، در قبال دعوت انبیای الهی و اولیای دین‌علیهم السلام موضع‌گیری کرده و به صورت روشن و شفاف به مخالفت‌با آنان برخاسته‌اند. به دیگر سخن، طیف وسیعی از غیرخودی‌ها کسانی هستند که به دعوت‌های پیامبران آسمانی‌علیهم السلام و جانشینان آن‌ها پاسخ منفی داده و همه معتقدات آن بزرگواران را انکار کرده‌اند، ولی اینان بر خلاف دیگر غیرخودی‌ها، کسانی نبودند که در اتخاذ موضع مخالف، پنهان‌کاری کنند و از در نفاق درآیند، بلکه به طور علنی، دیدگاه سلبی و انکار خویش را ابراز می‌نمودند.
از بررسی آیات قرآنی، چنین برمی‌آید که اینان از برترین مصادیق این طیف از «غیرخودی‌» ها می‌باشند. شاهد بر این مدعا مضمون آن دسته از آیات شریفه است که از موضع‌گیری صریح و روشن آنان در قبال دعوت انبیای الهی‌علیهم السلام خبر می‌دهد. به عنوان نمونه، مضامین بخشی از این دسته آیات بدین قرار است:
– اظهار کفر و انکار نبوت انبیای الهی‌علیهم السلام (رعد: 43 / مؤمنون: 47 / قصص: 47 و 48 / اعراف: 75 و 76 /
– شعراء: 111 / سبا: 34 و 35 / فصلت: 14 / زخرف: 24 و 30) ;
– ابرازشرک‌به‌پروردگارکریم (عنکبوت: 65/انعام: 148/نحل: 35-86) ;
– بهانه‌گیری (رعد: 7و27/انعام: 8 و37/ فرقان: 7 و 21 / عنکبوت: 50) ;
– اظهارشک و تردید نسبت‌به آورده‌های‌انبیای الهی‌علیهم السلام (هود: 62) ;
– عدم ایمان به قرآن و دیگر کتب آسمانی (سبا: 31) ;
– تقلید کورکورانه از پیشینیان خود (اعراف: 173 / هود 62، 87 و 110 / ابراهیم: 10 / انبیاء: 53) ;
– تهدید انبیای الهی‌علیهم السلام (انبیاء: 68) ;
– تهمت‌به انبیای الهی‌علیهم السلام (یونس: 2 / قصص: 48 / زخرف: 30) ;
– تصریح به ایمان نیاوردن (هود: 53/اسراء: 9 /انعام: 124/صافات: 36) .
با توجه به مضمون این سلسله از آیات و دیگر آیات مشابه (که حاکی از گفتار صریح و موضع شفاف گروهی از «غیرخودی‌» ها می‌باشند) می‌توان این طیف از غیرخودی‌ها را با عنوان «غیرخودی‌های هویدا» یاد نمود. هم از این‌روست که خداوند در حق کافران فرموده است: «ان الکافرین‌کانوالکم عدوامبینا» (نساء: 101) ; محققا کافران برای شما دشمن آشکاری هستند.

پی‌نوشت‌ها:

1- این بخش از کلام الهی را امیرمؤمنان علیه السلام در سخنان خود چنین توضیح می‌دهند: «هیچ‌کس در ضمیر و باطن خویش، رازی را پنهان نمی‌دارد، مگر این‌که از رنگ چهره و لابه‌لای سخنان پراکنده و خالی از توجه او آشکار می‌شود. » (سیدعلی نقی فیض الاسلام، نهج البلاغه، کلمات قصار، 25)
2- و نیز ر. ک. به: اعراف: 64 و 72 / توبه: 56 / یونس: 73 / هود: 46، 58، 66 و 94 / کهف: 28 / شعراء: 65، 118 و 119 / فتح: 29 / ممتحنه: 4/مسد: 1- 5.
3- ثابت‌بن دینار، معروف به «ابو حمزه ثمالی‌» که عصر چهار امام بزرگوار شیعه یعنی (امام سجاد، باقر، صادق، و موسی بن جعفرعلیهم السلام) را درک کرد.
4- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ دوم، بیروت، مؤسسه‌الوفاء، 1403ق. ، ج‌46، ص‌337-338
5- شیخ‌عباس قمی، سفینه البحار، چاپ اول، تهران، دارالاسوه للطباعه و النشر، 1414 ق. ، ج 4، ص 151
6- محمدبن یعقوب کلینی، الروضه الکافی، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، اسلامیه، ج 1، ص 81، حدیث 17
7- ابراهیم‌بن نعمان معروف به «ابوصباح کنانی‌» از قبیله «عبدقیس‌» است.
8- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه سیدجواد مصطفوی، تهران، دفترنشر فرهنگ‌اهل‌بیت‌علیهم السلام، ج‌3، الایمان و الکفر، باب الورع، ص‌122، ح 5
9- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 65، ص 164، کتاب الایمان و الکفر، باب صفات الشیعه، حدیث 13
10- مجله مسجد، ش. 45، ص 12
11- 12- نهج‌البلاغه، نامه 53
13- دراین زمینه (ر. ک. به: بحارالانوار، ج 69، ص 154 و 166 و 169; ج 68، ص 153; 78، ص 186 / ج 71، ص 369 / محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 42 و. . .
14- ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، قم، منشورات مکتبه آیه‌الله المرعشی النجفی، ج 18، ص 173، کلمات قصار 45
15- ابی جعفر محمد بن علی صدوق، علل الشرایع، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1385 ق. ، ص‌557-558; همچنین‌ر. ک. به: بحارالانوار، ج‌64 ص 362
16- بحارالانوار، ج 64، ص 304
17- ر. ک. به: محمد علی عالمی دامغانی، پیغمبر و یاران، قم، بصیرتی
18- نهج‌البلاغه، خطبه 181
19- 20- شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 10، ص 261، خطبه 194 / ج 16، ص 289، نامه 45
21- شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 304
22- 23- نهج‌البلاغه، خطبه 27 / خطبه 29
24- بحارالانوار، ج‌97، ص‌96/ شرح‌نهج‌البلاغه، ج 18، ص‌326، حکمت‌154;
25- نهج‌البلاغه، کلمات قصار، ش. 262
22- 23- 24- 25- 26- 27- 28- 29- ابن الحسن علی بن ابی کرم ابن اثیر، اسد الغابه، ج 3، ص 59 / النجاخ، بغداد، چاپ دوم، 1368 ه. ق / ص 60 / ص 59 / ص 60
30- ر. ک به: آیات 10 و 18 سوره فتح
31- 32- علی بن ابی کرم ابن اثیر، ج 3، ص 60
33- پیغمبر و یاران، ج 2، ص 41
34- همان، ج 2، ص 42 و ج 3، ص 40 به نقل از: یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 147 و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 124
35- شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 231 / بحارالانوار، ج 32، ص 6
36- شرح نهج‌البلاغه، ج 1، ص 232 / بحارالانوار، ج 32، ص 6
37- ر. ک. به: نهج‌البلاغه، نامه 45 و خطبه 174
38- شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 232 / بحارالانوار، ج 32، ص 7 – 6 / نهج‌البلاغه، خطبه 3، 8 و 31
39- 40- علی بن ابی کرم ابن اثیر، اسدالغابه، ج 3، ص 61
42- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 100، داربیروت للطباعه و النشر، 1405 ه. ق / اسدالغابه، ج 2، ص 196
42- اسدالغابه، ج 2، ص 196 و 197
43- الطبقات الکبری، ج 3، ص 102
44- همان، ص 102 و 104 / اسد الغابه، ج 2، ص 198
45- 46- الطبقات الکبری، ج 3، ص 104 / ص 101
47- اسد الغابه، ج 2، ص 197 / تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 171
48- اسد الغابه، ج 2، ص 197
49- بحارالانوار، ج‌10، ص 298/ عباس‌قمی، سفینه البحار، ج‌3، ص‌444
50- بحارالانوار، ج 22، ص 329 / سفینه البحار، ج 3، ص 445
51- سفینه البحار، ج 3، ص 445
52- پیغمبر و یاران، ج 3، ص 41 / تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 167 / کامل ابن اثیر، ج 3، ص 124
53- شرح نهج‌البلاغه، ج 1، ص 231
54- بحارالانوار، ج 32، ص 5 و 6
55- شرح نهج‌البلاغه، ج 1، ص 231 و 232 / تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 162
56- نهج البلاغه، نامه 54 / شرح نهج‌البلاغه، ج 2، ص‌167
57- شرح نهج‌البلاغه، ج 1، ص 232 / بحارالانوار، ج 32، ص 6-7/ نهج‌البلاغه، خطبه 3 و 8 و 31
58- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 169
59- پیغمبر و یاران، ج 3، ص 48 و 49 به نقل از: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 172 / کامل ابن اثیر، ج 3، ص 162 / الطبقات الکبری، ج 2، ص 77
60- متن نامه معاویه در شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 231 و بحارالانوار، ج 32، ص 5 و 6 آمده است.
61- شرح نهج‌البلاغه، ج 1، ص 230، 232 و 233 / بحارالانوار، ج 32، ص 5
62- میزان الحکمه، ج 3، ص 19، ح 4638 به نقل از: محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 3، ص 254
63- ر. ک. به: بقره: 190 و 191 / توبه: 5، 12، 13، 14، 29، 36، 39 و 123 / نساء: 76، 89، 99 / انفال: 39
64- در این‌که مراد از سرزمین «بیت‌المقدس‌» چیست، نظرهای مختلفی مطرح است. برخی آن را شام و بعضی اردن یا فلسطین و یا سرزمین طور و بعضی هم آن را خود سرزمین «بیت‌المقدس‌» دانسته‌اند. (ر. ک. به: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 4، ص 337. )
65- همان‌گونه که در آیه 23 سوره مائده از زبان دو تن از مؤمنان واقعی عصر حضرت موسی علیه السلام (کالب بن یوحنا و یوشع بن نون) می‌خوانیم، «قال رجلان من الذین یخافون انعم الله علیهما ادخلوا علیهم الباب فاذا دخلتموه انکم غالبون و علی الله فتوکلوا ان کنتم مؤمنین‌» ; دو نفر از مردانی که از خدا می‌ترسیدند و خداوند به آن‌ها نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود، گفتند: شما وارد دروازه شهر آنان شوید. هنگامی که وارد شدید، پیروز خواهید شد و بر خدا توکل کنید، اگر ایمان دارید.
67- میزان الحکمه، ج 3، ص 188، ح 5257
68- برای آشنایی بیش‌تر با این طیف از «خودی‌» ها ر. ک. به: شیخ عباس قمی، تحفه الاحباب فی نوادر الاصحاب، تهران، اسلامیه، 1370 / پیغمبر و یاران / شاگردان مکتب ائمه / جعفر سبحانی، شخصیت‌های شیعه.
69- ر. ک. به: توبه: 81 و 86، نهج‌البلاغه، خطبه 27 و 29
70- وی عامل و کارگزار حکومت علی علیه السلام در «ارد شیر خره‌» (یکی از مناطق اهواز) بوده است. (ر. ک. به: تحفه الاحباب، ص‌503 / شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 127 و 144 – 147 / مامکانی، تنقیح المقال، ج 3، ص 219، ش 11839
71- 72- نهج‌البلاغه، خطبه 44 / خطبه 27
73- برای اطلاع بیش‌تر ر. ک. به: نهج‌البلاغه، خطبه 27، 182 و 194 / کامل ابن اثیر / ابن هشام، سیره / مسعودی، مروج الذهب / بیهقی، تاریخ بیهقی
74- ر. ک. به: ممتحنه: 7 و 8
75- 76- نهج البلاغه، نامه 53 / خطبه 27
77- ر. ک. به: بحارالانوار، ج 100، ص 63 – 68.
78- ر. ک. به: بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، فتح، حدید، حشر، منافقون، تحریم، مجادله، محمدصلی الله علیه وآله و مدثر.
79- 80- سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ترجمه . . . ، بنیاد علمی – فکری علامه، ج 19، ص 561 / ص 578
81- نهج‌البلاغه، نامه 27
82- علی علیه السلام: «خدایا، دشمنی‌های‌پنهان آشکار، و دیگ‌های پر کینه در جوش است. خدایا، بر تو شکایت می‌کنیم از این‌که پیامبرصلی الله علیه وآله در میان ما نیست و دشمنان ما فراوان و خواسته‌های ما پراکنده است. » (نهج‌البلاغه، نامه 15)
83- نهج البلاغه، خطبه 3 و 217
84- مقصود، بازگرداندن حکم بن ابی عاص (پدر مروان) به مدینه در دوره خلافت عثمان است. (ر. ک. به: اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج 2، ص 33 – 35 / سفینه البحار، ج 1، ص 292 / شیخ عباس قمی، تتمه المنتهی، ص 77
85- امام علی علیه السلام در خطبه‌های 176، 194 و 210 نهج‌البلاغه به تبیین اوصاف و عملکرد منافقان پرداخته‌اند.
86- 87- نهج‌البلاغه، خطبه 194 / خطبه 122
88- مجله‌مسجد، ش‌46، ص‌3/ ش‌47، ص 9

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید