قصه های قران و مبارزه با خرافات

قصه های قران و مبارزه با خرافات

نویسنده: سمیح عاطف الزین
مترجمان: علی چراغی، محمد حسین احمدیار، محمد باقر محبوب القلوب

اگر از چند نفر که شاهد واقعه معینی بوده‌اند خواسته شود که مشاهدات خود را از‌آن واقعه بنویسند، قطعاً تصویری که آنها از حادثه ترسیم خواهند کرد، یکسان نخواهد بود و حتماً نوشته‌های آنان به دلیل وجود اختلاف در سطح فکر، شیوه‌ی بیان و تمایلات خاص آنان، با یکدیگر متفاوت خواهد بود، زیرا هر یک از آنها با نگرش خاص خود به واقعه نگاه می‌کند.
بنا به دلایلی روشن، قرآن کریم در حد موعظه و پند گرفتن یا ذکر نکته‌ای تربیتی به بیان داستان می‌پردازد و از شرح جزئیات دوری می‌جوید و تنها در حد بیان هدف مورد نظر به آن می‌پردازد. شاید وارد نشدن به جزئیات داستان در قرآن به این دلیل باشد که آیات قرآنی از حالت اسطوره پردازی دور بماند، زیرا در اسطوره‌ها مسائل بسیاری وجود دارد که از نظر اخلاقی، تربیتی، دینی و انسانی با ایمان اسلامی سازگار نیست، ولی در اذهان مردم رسوخ یافته است، در حالی که پیامبران مبعوث شدند تا مردم را به ایمان واقعی رهنمون شوند. آنها می‌دیدند که اساطیر به صورت اعتقادات دینی وارد اذهان مردم شده و چنان رسوخ یافته است که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود و مردم از میراث فرهنگی اساطیری، تمدن، عادتها و سنن خود بیش از هر چیز دیگری محافظت می‌کنند و از همین جا می‌توان دریافت که تحریف سیره‌ی انبیا از کجا سرچشمه می‌گیرد. برخی از کتابهای دینی حاوی مطالب فراوانی درباره زندگی انبیاست که هیچ توجیه عقلی نمی‌توان برای آنها ارائه کرد. برای مثال، تصویری که این گونه کتابها از حضرت داوود‌(علیه السلام) ارائه می‌کنند، وی را به گونه‌ای نشان می‌دهند که همانند پادشاهان شرقی در ناز و نعمت زندگی می‌کند و زنان و کنیزان متعددی او را احاطه کرده‌اند و به هر سو که اراده کنند او را می‌کشانند، حال آن که شأن آن حضرت بالاتر از آن است که چنین توصیف شود یا اینکه تا این حد تحت تاثیر امیال و هواهای نفسانی قرار گرفته باشد. در این قبیل امور، تنها انسانهای خردمند متوجه جعلی و خلاف حقیقت بودن این داستانها می‌شوند، هرچند که مردم عوام این قبیل امور را حقیقت پندارند و آنها را دستاویزی برای خوشگذارنیهای خود قرار دهند.
با بهره‌گیری از این شیوه در تحریف حقایق، راه برای مطیع ساختن و استثمار عامه مردم آسانتر می‌شود، به خصوص که رنگ و بوی دین هم داشته باشد. به همین دلیل است که می‌بینیم جعل و دروغ پردازی به بسیاری از تفاسیر داستانی قرآن کریم راه می‌یابد و هاله‌ای از خرافات و افسانه پردازی آنها را فرا می‌گیرد که ما آنها را به نام «اسرائیلیات» می‌شناسیم. اخبار و روایاتی که از کعب بن منبَه و دیگر یهودیان به ظاهر مسلمان شده در کتابهای تفسیر نقل می‌شود،‌ دلیل روشنی بر رخنه کردن اسرائیلیات در این تفاسیر است.
هدف از این تحریفهای ساختگی چیست؟
اینکه یهودیان مردمی پول پرست هستند، ‌جزو بدیهیاتی است که کسی در آن شک نمی‌کند. این جماعت پیوسته به دنبال زراندوزی و رسیدن به ثروت و مکنت بوده و تلاش کرده‌اند و می‌کنند تا نبض اقتصاد جوامع را در دست بگیرند و از این راه بتواند بر حکام نفوذ پیدا کنند و در نهایت، بر تمام شئون جامعه حاکم شوند و زمام حکومت و قدرت را در دست بگیرند و ملت را مطیع اراده و خواست خویش کنند.
از آنجا که اغلب مردم به داشتن زندگی مرفه تمایل دارند و در پی تحقق یافتن خواسته و تمایلات نفسانی خویش هستند، بدون شک برای رسیدن به این خواستها به وسایلی متوسل می‌شوند که زودتر آنها را به ثروت، مکنت و رفاه برساند.
همانطور که گفتیم، یهودیان به خوبی می‌دانند که چگونه بر سرمایه‌ها تسلط پیدا کنند و برای آنها آسان خواهد بود که با در اختیار گرفتن سرمایه‌ها، از عشق و علاقه مردم به پول و ثروت نهایت بهره‌برداری را بکنند و با خلق داستانهای جعلی، مردم را به رفاه طلبی و عشرت جویی حریص‌تر کنند و چه راهی بهتر از ترویج لذت طلبی در جامعه، آن هم در قالب داستانهایی که به نام دین عرضه می‌شود.
بدین ترتیب، واقعیت داستانهای دینی در لایه‌هایی از خرافات و دروغ پردازیها قرار گرفت و محو شد. یکی از این خرافات و اعتقادات باطل، باور داشتن «طیره» یا همان «تفأل» است.
بر اساس همین اعتقادات دروغین بود که «صابئه»، روزهای سعد و نحس را به ستارگان نسبت می‌دادند و برای پیشگویی آینده به برجهای فلکی متوسل می‌شدند. این باورهای باطل، گاهی به دلیل وقوع حوادث ناگهانی و کاملاً تصادفی، در اذهان مردم رسوخ بیشتری می‌یافت.

برای مثال، گاهی با طلوع یک ستاره‌ی معین، واقعه‌ای نیک یا حادثه‌ای بد اتفاق می‌افتاد و رهبران صابئه آن را ناشی از سعد یا نحس بودن آن ستاره می‌دانستند و درباره‌ی آن تبلیغ می‌کردند. بر همین اساس بود که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) وقتی ابراهیم، فرزند رسول خدا، وفات یافت و همزمان با آن خورشید گرفت، مسلمانان علت خورشید گرفتگی را مرگ ابراهیم دانستند و چون این خبر به گوش پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) رسید، مردم را جمع کردند و فرمودند: «ماه و خورشید دو آیت از آیات الهی هستند و به دلیل مرگ هیچ مرگ هیچ کس دچار کسوف و خسوف نمی‌شوند، پس اگر چنین دیدید، نماز آیات بخوانید.»
این مقدمات را بدین منظور بیان کردیم که نشان دهیم، ملل شرق به شدت تحت تأثیر افسانه‌هایی قرار گرفته بودند که آنها را به سوی عشق به مادیات، دنبال کردن خوشگذرانیها و فرار از امور جدی که آینده بهتری را برایشان رقم می‌زد، سوق می‌داد. به همین دلیل بود که اراده خداوند متعال بر‌آن قرار گرفت که اکثر مردم این ملل، اسیر قید و بندهایی شوند که خود بر دست و پای خویش بسته و زندانی حصاری شوند که به دور خویش کشیده‌اند. زمانی بد اقبالی این ملل رو به فزونی گذاشت که داستانهای انبیا را از واقعیت دور ساختند و سمت و سوی دیگری به‌ آنها دادند، به گونه‌ای که داستانها دیگر منحصر به مسائل غیبی و امور دینی نبودند، بلکه در دو قرن نوزدهم و بیستم میلادی (13و 14 هجری) افکار جدید و متنوعی در تمام عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و… به درون آن کتابها راه یافت و از رهگذر آن، نمایشنامه نویسی، سینما، تلویزیون و دیگر وسایل سمعی و بصری رو به شکوفایی نهاد، اما تمام این وسایل برای منحرف کردن نسلهای نو و تحت تاثیر قرار دادن مغزها و افکار آنان به کار گرفته شدند تا با باورهای مادی گرایی که انسان را از حقیقت خویشتن خویش دور می‌سازد، همخوانی بیشتری داشته باشند و انسان را از شناختن نقشی که خداوند متعال برای وی در نظر گرفته است، دور سازند. نمونه بارز و شاخص این داستانها، داستانهای پلیسی و جنایی است که غریبها خیلی به آن پر و بال دادند. این داستانها با بهره‌گیری از شیوه‌های هنرمندانه و جذاب، به بیان حوادث این داستانها می‌پردازند و شخصیتهای آنها را مهم جلوه می‌دهند تا انسان ناخودآگاه تحت تاثیر شخصیت قهرمانان آنها قرار گیرد.
این نوع از داستانها عملاً صفای باطن انسانها را تحت تاثیر قرارمی‌دهند و خطرناک‌تر از آن، نوعی از داستانها یا سریالهای تلویزیونی است که قهرمانان آنها قادر به انجام دادن کارهای خارق‌العاده هستند و نشان دهنده رجعت انسان به افسانه‌سازی و باورهای خرافی است.
این به راستی برای اندیشه بشری بسیار خطرناک است و خطر آن صرف نظر از تاثیری که بر روی کودکان و نوجوانان دارد و با بدیهی‌ترین اصول تربیتی در تضاد است، کمتر از بمب اتمی که حیات بشری را تهدید می‌کند، نیست. شاید در نتیجه تاثیر همین داستانها باشد که جوانان به انجام دادن اعمال ماجراجویانه تمایل شدیدی پیدا می‌کنند و در نهایت، به پوچ‌گرایی می‌رسند و سعی می‌کنند به تمام عادات سنن کهن خانوادگی پشت پا بزنند و نوعی از زندگی را برگزینند که تصور می‌کنند با پیشرفت زمانه سازگار‌تر است! در این میان، آنچه مورد تردید واقع نمی‌شود آن است که ارزشهای اخلاقی، معنویات و اصول و مبانی متعالی رو به سستی نهاده است. روشن ترین دلیل بر این مدعا، رواج روابط جنسی بدون ازدواج میان دختران و پسران جوان، شیوع مشروبات الکی، افتادن در دام مواد مخدر، حرص شدید مردم برای ثروت‌اندوزی و ملاک قرار گرفتن ثروت برای ازدواج است. امروزه، کار به جایی رسیده است که اگر کسی نتواند ثروت دلخواه خود را به دست آورد، آن را حمل بر بدبختی و بد اقبالی خود می‌کند. به راستی انسان معاصر چه بد راهی را برای ساختن زندگی شرافتمندانه خویش برگزیده است!
بدین ترتیب، روشن می‌شود که افکار و اندیشه‌ها تا چه حد زندگی انسان را تحت تاثیر قرار می‌دهند، به خصوص اگر در قالب داستانهایی ارائه شوند که ذائقه‌های منحرف آن را بپسندند و نفوس متمایل به هوی و هوس با آن انس و الفت گیرند، در این صورت، تاثیر آنها به حدی است که تمام آینده انسان را دگرگون می‌کند. وقتی انسان با سیلی از کتابهایی که او را به سمت مادی گرایی و جنایت سوق می‌دهند، احاطه می‌شود، بدیهی است که از راه راست منحرف می‌شود و این واقعیتی است که –از روی تعمد و با برنامه ریزی دقیق و برخلاف نص صریح قرآن- بر جوامع بشری حاکم است. زمانی که نور توحید درخشیدن گرفت، مردم مسلمان در سایه نور قصص قرآنی، پلیدیها را از خود دور می‌ساختند. در سوره‌ی کهف درباره‌ی ذوالقرنین می‌خوانیم:
(و راه رسیدن به هر چیزی را به او نشان دادیم و او نیز راه را پی گرفت.)(1)
و نیز در آیه 15 سوره ملک می‌خوانیم:
(اوست که زمین را برای شما هموار گردانید، پس شما در پستی و بلندیهای آن حرکت کنید و از روزی آن بخورید (و شکر کنید) که بازگشت خلق به سوی اوست.)
بخشش‌های الهی و دستورهای او تنها به آبادانی و عمارت دنیا مربوط نمی شود، بلکه فرمانبرداری از خداوند عزوجل را نیز در برمی‌گیرد. انسان در این جهان جاودانه نیست و ناگزیر از بازگشت به سوی پروردگار است، به سوی خدایی که مالک معاد و قیامت است.
حضرت نوح (علیه السلام) خطاب به قوم خود می‌فرماید:
(آیا بر فراز هر بلندی به بیهودگی برجی برمی‌آوردید؟ و بدین پندار که همواره زنده اید، کوشکهایی بنا می‌کنید؟ پس از خدا بترسید و از من اطاعت کنید.) (2)
فتبارک الله که انسان را به تلاش و کوشش تشویق کرد تا او با بهره‌گیری از قوانین علت و معلولی به آباد کردن زمین، کسب روزی حلال و گسترش خوبیها بپردازد، اما با در نظر داشتن نام و یاد الله.
ای انسان! بازگشت تو به سوی خداوند متعال است. ما تو را دعوت می‌کنیم تا درباره‌ی مضامین داستانهای قرآنی که به تو تقدیم می‌کنیم، نیک بیندیشی و سپس آنها را با دیگر داستانهای کهن و نو مقایسه کنی تا به نتیجه و قضاوت واقعی برسی و تو قطعاً درخواهی یافت که قصص قرآنی با ارائه تصاویر و معانی ارجمند و با ارزش و بهره‌مندی از ادلّه و براهین قوی، هدفی جز نشر خیر در میان انسانها ندارد و بدون شک، قصص قرآنی به دلیل شیوایی و زیبایی از ازل تاکنون متعالی‌ترین داستانها بوده است و تا قیامت نیز خواهد بود.

پی‌نوشت‌ها:

1- قرآن، کهف /84- 85.
2- قرآن، شعراء /128- 131.
منبع مقاله :
زین، سمیح عاطف؛(1393)، داستان پیامبران در قرآن، مترجمان: علی چراغی و [دیگران …]، تهران: موسسه نشر و تحقیقات ذکر، چاپ سوم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید