دو رکعت نماز باحال برای هیچ!

دو رکعت نماز باحال برای هیچ!

مرحوم هیدجی ، (کسی که به کتاب منظومه ملاهادی حاشیه زده است) دیوانی دارد، او قضیه جالبی نقل می کند، می گوید: در محله ای فرد مقدسی زندگی می کرد ، شبی برای عبادت به مسجد رفت . مسجد خالی بود، دو رکعت نماز که به جا آورد، صدای خش خشی از گوشه های مسجد شنید، با خود گفت : پس من تنها در مسجد نیستم ، کس ‍ دیگری هم گویی در مسجد هست ، سپس شیطان او را وسوسه کرد و شروع کرد با صدای بلدتر نماز خواندن ((ولا الضالین )) را با مدّ تمام کشیدن ! به خیال این که فردا آن ناآشنا، در ده و محلّه منتشر می کند که فلانی ، دیشب در مسجد، تا صبح مشغول راز و نیاز بود و نماز نافله به جا می آورد. این مقدس مآب بیچاره ، به همین خیال ، حتی شب را هم به منزل نرفت و تا صبح مشغول نماز و راز بود. صبح که هوا روشن شد، وقتی که خواست از مسجد خارج شود، دید سگی نحیف و ضعیف از گوشه شبستان آمد و از در بیرون رفت . یک باره فهمید که همه آن خش خش ها، از این سگ بوده که از سرمای شب ، به داخل مسجد پناه آورده است و همه نماز نافله ها و گریه ها و اشکهای جناب مقدس هم به جای تقربا الی الله ، تقربا الی الکلب بوده است .(1)

پی نوشت :

1- کتاب: داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی ص 24 – و در محضر استاد، ص 24 – 23

تنظیم: سید کریم قاسم زاده

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید