نقش فاعلی امام در نظام آفرینش (3)

نقش فاعلی امام در نظام آفرینش (3)

نویسنده : علی ربانی گلپایگانی

نقش فاعلی امام در جهان آفرینش (دیدگاه مختار)

از روایات به دست می‌آید که امام در جهان، دو نقش فاعلی عام و خاص دارد؛ نقش فاعلی خاص، مربوط به تصرفات ویژه‌ای است که در مواقع و مواردی خاص در عالم طبیعت اعمال می‌کند و کارهای خارق‌العاده‌ای را برای اثبات مقام الهی خود یا مقاصد و مصالح الهی دیگری انجام می‌دهد. نقش فاعلی عام نیز به نظام کلی جهان مربوط است؛ بدین صورت که او مظهر و مجرای مشیت و قدرت خداوند در نظام عالم است. آنچه اینک مورد بحث ما است، نقش فاعلی عام امام است. شواهد و دلایل این مطلب به قرار ذیل است:
1. در فقره‌ای از زیارت جامعه کبیره درباره اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله چنین آمده است: خداوند به سبب شما باران نازل می‌کند و آسمان را از این که بر زمین فرو افتد نگاه می‌دارد و غم و اندوه و مشکلات را بر طرف می‌سازد. (صدوق، بی‌تا: ص272 ـ 277؛ مجلسی، تهران، بی‌تا: ج102، ص127ـ133)
زیارت جامعه کبیره یکی از معتبرترین زیارت‌های مأثوره است. علامه مجلسی درباره آن گفته است: «انّها اصح الزیارات سندا و اعمّها موردا و افصحا لفظا و أبلغها معنا و أعلاها شأنا»؛
زیارت جامعه کبیره از نظر سند صحیح‌ترین زیارت‌ها و از نظر مورد گسترده‌ترین، و از جهت لفظ فصیح ترین و از جنبه معنا بلیغ ترین و از نظر جایگاه برترین زیارت‌هاست (مجلسی، بی‌تا: ج102، ص144).
در فقره یاد شده از زیارت جامعه از سببیت تکوینی اهل بیت علیه السلام سخن به میان آمده است و چهار نمونه بیان شده است که دو نمونه مربوط به عالم طبیعت (نگهداری آسمان از این که بر زمین فرو افتد: بقای نظام طبیعت و نزول باران) و دو نمونه مربوط به بشر و مانند او است (رفع ناملایمات روحی و جسمی).
جمله «بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض» بیانگر نقش سببی و فاعلی اهل بیت پیامبر علیه السلام در مورد عالم طبیعت است. و عبارت «الا باذنه» به فروپاشی نظام طبیعت به هنگام پایان یافتن عمر دنیا اشاره دارد؛ بنابراین، این جمله از زیارت بر نقش سببی و فاعلی گسترده امام در جهان طبیعت دلالت می‌کند. اکنون اگر اسباب و عوامل فراطبیعی دیگری نیز در برپایی نظام طبیعت مؤثر باشند، وجود اهل بیت علیه السلام در مورد آن‌ها نیز تأثیر سببی و فاعلی دارد و در نتیجه تأثیر سببی و فاعلی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله کل عالم آفرینش را فرا گرفته است. البته فاعل و مدبر بالذات، خداوند متعال است و وجود اهل بیت علیه السلام مظهر واسطه مدیریت و فاعلیت الهی است. بر این اساس، جمله «بکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض إلا بإذنه» بیانگر نقش فاعلی و سببی اهل بیت علیه السلام در کلیت نظام خلقت است، و جمله‌های «و بکم ینزل الغیث، و بکم ینفّس الهم و بکم یکشف الضر» بیانگر نقش سببی و فاعلی اهل بیت علیه السلام در حوادث جزئی عالم طبیعت است.
روشن است که موارد یاد شده، از باب ذکر نمونه است و خصوصیتی ندارند؛ بنابراین، حوادث و رخدادهایی مانند وزش باد، پیدایش ابر، نزول برف، گرمابخشی آتش، رویش گیاه، میوه دادن درختان و دیگر رخدادهای طبیعی نیز در عین این که اسباب و علل مادی و طبیعی دارند، در سطحی بالاتر، اسباب و علل ماورای طبیعی نیز دارند؛ چنان‌که به نص قرآن کریم و روایات، فرشتگان در حوادث طبیعی نقش سببی و فاعلی دارند >فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً< (نازعات، 5). و چون سببیت آن‌ها در سطحی بالاتر از اسباب طبیعی و در طول آنها است، هیچ‌گونه منافاتی با نظام سببی و مسببی عالم طبیعت ندارند. بر این اساس، اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در سطحی بالاتر بر کل اسباب طبیعی و فرا طبیعی تأثیر می‌گذارند و البته، همه این اسباب و علل، به خداوند متعال که مسبب الاسباب است منتهی می‌شود: >قُلْ کُلًّ مِّنْ عِندِ اللّهِ< (نساء، 78). و همه این اسباب و علل سپاهیان حق به شمار می‌روند: >وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ< (مدثر، 31).
روشن است که چنین نقش و جایگاهی که اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله در نظام آفرینش دارند، مسأله‌ای قراردادی و اعتباری نیست؛ بلکه ناشی از مقام و مرتبه وجودی آنان در عالم وجود است. آنان، به دلیل قرب وجودی بیشتری که به خداوند متعال دارند، از چنین نقش و جایگاهی در عالم آفرینش برخوردارند. بر این اساس، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که از نظر مقام و مرتبه وجودی بر آنان برتری دارد، در سطحی بالاتر از اهل بیت علیه السلام دارای نقش سببی و فاعلی در جهان آفرینش می‌باشد.
از سوی دیگر، از آن‌جا که همه یا برخی از پیامبران الهی بر همه یا برخی از فرشتگان برتری دارند، آنان نیز به تناسب مرتبه وجودی و درجه قربی که به خداوند متعال دارند، از نقش سببی و فاعلی در نظام جهان برخوردارند.
انسان با پیمودن طریق طاعت پروردگار، مراتب و درجات قرب به پروردگار را طی می‌کند؛ یعنی از مرحله حیوانی تا مرحله فوق ملک را می‌پیماید. این صعود و تعالی، یک امر تشریفاتی و اعتباری نیست؛ بلکه بالا رفتن بر نردبان وجود است. تقرب به خداوند، یعنی مراتب و مراحل هستی را حقیقتاً طی کردن و به بی‌منتهای لایتناهی هستی نزدیک شدن؛ بنابراین، محال است که انسان در اثر طاعت و بندگی و پیمودن صراط عبودیت، به مقام فرشته نرسد یا بالاتر از فرشته نرود و دست‌کم در حد فرشته از کمالات هستی بهره‌مند نباشد. قرآن، برای تثبیت مقام انسانی می‌گوید: «ما فرشتگان را فرمان دادیم که در پیشگاه آدم سجده کنند و همه فرشتگان سجده کردند، جز ابلیس که حاضر نشد» (بقره، 34).

2. در فقره‌ای از زیارت مطلقه امام حسین علیه السلام آمده است:

خداوند متعال، به واسطه شما (= خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله‌) آنچه را می‌خواهد، محو و اثبات می‌کند، و طوق ذلت را از گردن ما می‌گشاید و زمین درختانش را می‌رویاند و میوه‌هایش را بیرون می‌دهد. به واسطه شما زمین تسبیح می‌گوید و کوه‌ها در زمین استقرار دارند. اراده خداوند در مقادیر امور، به سوی شما فرو می‌آید و از خانه‌های شما صادر می‌شود. (طوسی، 1376: ج6، ص64)
مطالب یادشده، همان مضمونی است که از زیارت جامعه کبیره بیان شد که در این زیارت با تفصیل بیشتری آمده است.
3. در یکی از دعاهای ماه رجب که از ناحیه مقدسه امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف برای محمد بن عثمان دومین نایب خاص آن حضرت صادر شده چنین آمده است:
خدایا! به واسطه معانی همه آنچه والیان امر تو ـ که امین‌های سرّ تو هستند ـ تو را می‌خوانند، از تو درخواست می‌کنم … به واسطه آنچه مشیت تو درباره آنان حکم کرده است، از تو درخواست می‌نمایم. نتیجه مشیت تو درباره آنان این است که آنان را معادن کلمات خود، و پایه‌های توحید و نشانه‌ها و مقامات خود قرار دادی که در هیچ مکانی تعطیل بردار نیست. آنان جز در این که بندگان تو و آفریده‌های تو می‌باشند، با تو فرقی ندارند. به واسطه آنان، آسمان و زمین را )از موجودات( انباشته ساختی، تا ندا و شعار توحید در جهان آشکار شد. (مجلسی، همان: ج98، ص393)
ضمیر «ها» در جمله «لا فرق بینک و بینها» به آیات باز می‌گردد و مقصود، ائمه طاهرین علیه السلام است؛ چنان‌که مقصود از ضمیر «هم» در جمله «إلا أنهم عبادک» آنان می‌باشد. مقصود از مشیت در جمله «أسألک بما نطق فیهم من مشیّتک» نیز همان است که در آیه کریمه >إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ< (یس، 82) و نیز آیه کریمه >إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً< (احزاب، 33) بیان شده است؛ یعنی حتی اگر پیامبر و اهل بیت او علیه السلام، مورد عنایت ویژه قرار نمی‌گرفتند، در اطاعت خداوند بر دیگران برتری داشتند، و خداوند، چون به چنین امری عالم بوده چنین جایگاه برجسته‌ای را به آنان اعطا کرده است.
از طرفی، همه فضل و برتری آنان، در بندگی برابر خداوند است؛ بنابراین هر مقام و منزلتی که دارند، جز به اذن تکوینی خداوند نیست و خود، مالک هیچ قدرت و مقامی نیستند؛ چنان که درباره حضرت عیسی علیه السلام فرموده است: « وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی» (مائده، 110) که مقصود، اذن تکوینی است (تبریزی، 14: ص112).
از این دعای شریف، جایگاه و نقش تکوینی اهل بیت علیه السلام در گستره عالم خلقت به روشنی استفاده می‌شود. آنان اگرچه بالذات واجد هیچ قدرت و کمالی نیستند و آفریده و عبد خداوند متعالند؛ با این وجود، با اذن و مشیت تکوینی خداوند، گسترده‌ترین نقش را در تدبیر جهان دارند. البته تدبیر آنان، مظهر و مجرای تدبیر الهی است.
این همه آوازها ازشه بود
گرچه ازحلقوم عبدالله بود
4. شیخ صدوق در حدیثی مسند از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود:
خداوند، ما را نیکو آفرید و ما را چشم خود میان بندگانش، و زبان گویای خود میان آفریدگانش، و دست گسترده خود با مهربانی و رحمت بر بندگانش، و وجه خود که به وسیله آن به او توجه می‌شود و دری که از آن به سوی او راه یافته می‌شود و خزائن خود در آسمان و زمین قرار داد…
به واسطه ما درختان میوه داده و میوه‌ها می‌رسند. نهرها جاری می‌شود و باران از آسمان نازل گردیده و گیاهان می‌رویند. به واسطه عبادت ما خداوند عبادت شده و اگر ما نبودیم، خداوند عبادت نمی‌شد (صدوق، بی‌تا: ص151-152).

در شرح این حدیث نکاتی را یادآور می‌شویم:

الف. این که امامان علیه السلام چشم، زبان، دست و وجه خداوند به شمار آمده‌اند، مقصود این نیست که خداوند، جسم است و دارای اعضای جسمانی است. در روایات اهل بیت علیه السلام با صراحت تمام هرگونه تجسم و تشبیه درباره خداوند رد شده است؛ بلکه مقصود این است که نگاه، گفتار و رفتار امامان علیه السلام همگی جنبه خدایی دارد و آنان مظاهر صفات و مجاری افعال الهی میان مردم می‌باشند و پس از پیامبر صلی الله علیه و آله جز از طریق ارتباط با امامان اهل بیت علیه السلام و پیروی از آنان نمی‌توان راه و رسم خدا پرستی را به طور کامل شناخت.
ب. جمله «بنا أثمرت الأشجار» و سه جمله پس از آن، بر نقش فاعلی و تأثیر تکوینی امامان علیه السلام دلالت دارد و بیانگر این است که وجود نوری و معنوی آنان در سلسله اسباب عالیه جهان خلقت، نقش آفرین است. چون این تأثیر گذاری و فاعلیت، در طول اسباب و علل طبیعی است نه در عرض آن‌ها، با نظام عالم طبیعت هیچ‌گونه ناسازگاری‌ای ندارد. همچنین از آن‌جا که فاعلیت و تأثیرگذاری آنان به اذن و مشیت تکوینی خداوند و مظهر و مجرای فاعلیت بالذات الهی مستند است، با توحید افعالی نیز هیچ‌گونه ناسازگاری‌ای ندارد.
ج. جمله «بعبادتنا عبد الله، لولا نحن ما عبد الله» دو مفاد دارد: یکی این که راه درست عبادت خدا را پس از پیامبر صلی الله علیه و آله باید از طریق عبادت امامان اهل بیت علیه السلام آموخت. دیگر این‌که عبادت راستین و کامل خداوند پس از پیامبر صلی الله علیه و آله مخصوص آنان است، و اگر آنان نبودند، پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله خداوند به طور کامل عبادت نمی‌شد.
5. در حدیثی که اصبغ بن نباته از ابن عباس و او از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده درباره امیرالمؤمنین علیه السلام و امامان از ذریه او آمده است:
خداوند، به واسطه آنان آسمان را نگاه می‌دارد از این که بر زمین واقع شود، مگر به اذن او. و به واسطه آنان کوه‌ها را حفظ می‌کند، تا زمین آرامش یابد. به واسطه آنان، برای آفریده‌های خود، باران نازل می‌کند و به واسطه آنان، گیاهان را می‌رویاند. (مفید، 1413: ص224)
6. در فرازی از نامه‌ای که امیرالمؤمنین علیه السلام به معاویه بن ابی سفیان نوشته آمده است:
ما ساخته‌های پروردگارمان هستیم و مردم، ساخته‌های ما می‌باشند. (بحرانی، بی‌تا: نامه 28)
در این که مقصود از صُنع در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام چیست، دو احتمال وجود دارد: یکی این که مقصود، صنع تکوینی است و دیگری این که مقصود، صنع تشریعی است. بنابر احتمال اول، معنای سخن امام علیه السلام این است که پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندان معصوم آن حضرت علیه السلام آفریده‌های بی واسطه خداوند می‌باشند و دیگران، آفریده‌های با واسطه‌اند و وجود آنان در پیدایش دیگر انسان‌ها نقش و تأثیر تکوینی و فاعلی دارد. بنابر احتمال دوم، معنای کلام امام علیه السلام این است که هدایت و تربیت معنوی پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت معصوم او علیه السلام از جانب خداوند و بدون واسطه است و هدایت و تربیت معنوی دیگران به واسطه آنان می‌باشد.
برخی شارحان نهج البلاغه، کلام امام علیه السلام را بر معنای دوم حمل کرده‌اند (ابن میثم، بی‌تا: ج4، ص439-440؛ مفید، 1972: ج4، ص470)؛ ولی کلام امام علیه السلام مطلق است و هر دو معنا را شامل می‌شود. این دو احتمال، از قبیل دو معنای متباین نیست، تا استعمال لفظ در بیش از یک معنا لازم آید؛ بلکه دارای یک جامع مشترک است و آن، فعل و صنع الهی است که هم جلوه تکوینی دارد و هم جلوه تشریعی. کلمه صُنع نیز در هر دو مورد به کار می‌رود؛ هرچند استعمال آن در فعل تکوینی رایج‌تر است و این وجه می‌تواند احتمال اول را تقویت کند.
وجه دیگری که احتمال اول را تقویت می‌کند، این است که اگر مقصود، صنع تکوینی باشد، عمومیت کلام حفظ خواهد شد؛ زیرا صنع تکوینی همه انسان‌ها را شامل می‌شود؛ ولی صنع به معنای تربیت یافته و هدایت یافته توسط امامان اهل بیت علیه السلام عمومیت ندارد؛ چرا که بسیاری از افراد ـ و از جمله معاویه که مورد خطاب امام علیه السلام بوده است ـ از هدایت و تربیت امامان علیه السلام بهره‌ای نگرفته‌اند، مگر این‌که مقصود، شأنیت و قابلیت صنع معنوی و تربیتی باشد، نه فعلیت آن که با سیاق کلام امام علیه السلام سازگاری ندارد؛ زیرا مقصود از صنع در صدر کلام «نحن صنائع ربّنا» صنع فعلیت یافته است، نه شأنیت و قابلیت آن.
حاصل آن که صنع در کلام امام علیه السلام را یا باید به صنع تکوینی تفسیر نماییم یا بر معنای مطلق آن که شامل صنع تکوینی و معنوی می‌باشد، حمل کنیم. در هر دو صورت، سخن امام علیه السلام بر نقش تکوینی امام در نظام خلقت دلالت می‌کند.
از کلام ابن أبی الحدید به دست می‌آید که وی صنع در کلام امیر المؤمنین علیه السلام را به معنای مطلق آن تفسیر کرده است که صنع تکوینی و هدایتی را شامل می‌شود. (مغنیه، همان: ج15، ص51)
7. در توقیعی که از ناحیه مقدسه ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف صادر شده آمده است: «نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائعنا» (مجلسی، همان: 53، ص178)؛ در این توقیع شریف، به جای کلمه «ناس» (مردم) کلمه «خلق» به کار رفته است که دایره گسترده‌تری دارد و همه آفریده‌های الهی را شامل می‌شود، چنان که به جای «صنائع لنا»، «صنائعنا» به کار رفته است که البته تفاوتی در معنا ایجاد نمی‌کند. مقصود از هر دو تعبیر یک چیز است و آن، واسطه بودن امام علیه السلام میان خدا و خلق است که می‌تواند هم تکوینی باشد و هم تشریعی.
8. در دعای عدیله در وصف حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف این گونه آمده است:
کسی که بقای دنیا به سبب بقای او است و به یمن وجود او، خلایق روزی داده می‌شوند و زمین و آسمان، به واسطه وجود او ثابت و پا برجا است. (شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای عدیله)
البته به گفته محققان، دعای عدیله، از دعاهای مأثوره نیست؛ بلکه از انشاآت برخی از عالمان شیعه است؛ ولی مضمون آن برگرفته از روایات و ادعیه مأثوره است و این که از مقبولیتی بر خوردار شده که مورد توجه عالمان و محدثان برجسته شیعه قرار گرفته است، می‌تواند مؤیدی بر مطالب پیشین باشد. در هر حال، دلالت فقره‌ای که نقل شد، بر نقش تکوینی و تأثیر سببی و فاعلی امام در عالم خلقت آشکار است.
9. مؤلف [7] کتاب فرائد السمطین در حدیثی از امام زین العابدین علیه السلام روایت کرده است که فرمود:
ما خاندانی هستیم که خداوند، به واسطه ما آسمان را نگاه می‌دارد از این که جز به اذن او بر زمین واقع شود. به واسطه ما زمین را از این که ساکنانش را نابود سازد، حفظ می‌کند. به واسطه ما باران نازل می‌کند و رحمت خود را منتشر می‌نماید و برکات زمین را بیرون می‌آورد. اگر کسی از ما در زمین نباشد، زمین اهلش را فرو خواهد خورد. (حموینی، 1428ق: ج1، ص45 ـ 46)

اشکال

از دلایل و شواهد یاد شده، این مطلب به دست می‌آید که وجود امام (انسان کامل = پیامبران و امامان) در جهان خلقت، نقش سببی و تکوینی دارد؛ اما این که نقش سببی او از مقوله سببیت فاعلی است، ثابت نمی‌شود؛ زیرا می‌توان آن را از مقوله علیت غایی دانست نه علیت فاعلی و همان‌گونه که در آغاز این بحث بیان شد، در این که وجود امام و انسان کامل در هر زمان، فلسفه وجودی عالم و علت غایی آن است، سخنی نیست؛ چنان که در تأثیر فاعلی امام در عالم طبیعت به صورت محدود و در حوادث خارق العاده نیز سخنی وجود ندارد، آنچه مورد بحث است و مورد انکار یا تردید برخی محققان قرار گرفته است، سببیت و تأثیر فاعلی امام در عالم طبیعت به صورت گسترده یا کل عالم آفرینش است. با وجود احتمال یاد شده دلایل و شواهد مذکور، از عهده اثبات این مطلب برنخواهد آمد.

پاسخ

احتمال مزبور، ارزش و اعتبار علمی ندارد؛ زیرا مدلول ظاهری حرف «باء» در جمله‌هایی چون: «بکم ینزل الغیث» و «بکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض» و «بکم ینفس الهم و یکشف الضر» و «بکم یمحو ما یشاء و یثبت» و … سببیت فاعلی است؛ چنان که در کاربردهای مشابه همین معنا مقصود است؛ مانند >وَأَنزَلَ لَکُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاء فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَهٍ< (نحل، 60).
و >وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّکُمْ< (بقره، 22).
علاوه بر این، قرینه سیاق نیز با احتمال مزبور سازگاری ندارد؛ زیرا حرف «باء» در عبارت‌های دیگری که در سیاق عبارت‌های یاد شده است نیز به کار رفته و مقصود از آن، سببیت فاعلی است، نه غایی؛ مانند «بعبادتنا عبدالله». بدون شک مقصود از «باء» در این عبارت، سببیت فاعلی است، نه غایی. این عبارت در سیاق جمله «بنا أثمرت الأشجار و أینعت الثمار» قرار دارد.
در مواردی که سببیت غایی مقصود باشد، حرف «لام» به کار می‌رود؛ مانند «جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً» (همان) و «خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً» (بقره، 29) و «أَنزَلَ لَکُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاء» (نمل، 60).
بنابراین، احتمال این که مقصود از حرف «باء» در عبارت‌هایی که بر نقش تکوینی امام در جهان خلقت دلالت می‌کند، سببیت غایی است، نه سببیت فاعلی، بر خلاف اصل اولی در مورد کاربرد «باء» بوده و در نتیجه با مدلول ظاهری آن‌ها مخالف است. از طرفی، نه تنها قرینه‌ای بر آن وجود ندارد؛ بلکه قرینه بر خلاف آن نیز موجود است. بر این اساس، احتمال یاد شده، اعتبار و ارزش علمی ندارد.

پی نوشت :

[5]. « فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاء حَیْثُ أَصَابَ وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاء وَغَوَّاصٍ وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ» (ص، 36).
[6]. « وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِی وَتُبْرِىءُ الأَکْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوتَى بِإِذْنِی» (مائده، 110).
[7]. ابراهیم بن محمد حموینی شافعی (متوفای 730 ق)‌‍ از محدثان بزرگ اهل سنت است.
منابع تحقیق :
1. آمدی، سیف الدین، ابکار الافکار، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1424ق.
2. ابراهیم مصطفی و دیگران، ‌المعجم الوسیط، استانبول، المکتبه الاسلامیه، بی تا.
3. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالسیافه للعلوم، 1421ق.
4. ابن فارس، احمد، معجم المقاییس فی اللغه، بیروت، دارالفکر، 1418ق.
5. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دارصادر، 2000م.
6. اصفهانی، محمد حسین، حاشیه المکاسب، بی‌تا، قم، 1418ق.
7. بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغه، مؤسسه النصر، بی جا، بی تا.
8. بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، قم، مکتبه المرعشی، 1406ق.
9. بحرانی، هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، دارالکتب العلمیه، 1406ق.
10. تبریزی، میرزا جواد، الانوار الإلهیه، قم، دارالصدیقه الشهیده علیها السلام، 1427ق.
11. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، قم، منشورات الشریف الرضی، 1409ق.
12. جرجانی، میرسیدشریف، شرح المواقف، قم، منشورات الشریف الرضی، 1412ق.
13. حلی، حسن بن یوسف، الباب الحادیعشر، قم، انتشارات مصطفوی، بی‌تا.
14. حموینی، ابراهیم، فرائد السمطین، قم، دارالحبیب، 1428ق.
15. الخوری شرتونی، سعید ، اقرب الموارد، قم، مکتبه المرعشی، 1403ق.
16. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تهران، المکتبه المرتضویه، بی تا.
17. ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، قم، مؤسسه بوستان کتاب، 1386ش.
18. شیخ صدوق، محمد بن علی بن الحسین، التوحید، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا.
19. شیخ صدوق، محمد بن علی بن الحسین، علل الشرایع، قم، مکتبه الداوری، 1385ق.
20. شیخ صدوق، محمد بن علی بن الحسین، عیون اخبار الرضا، تهران، انتشارات جهان، بی‌تا.
21. شیخ صدوق، محمد بن علی بن الحسین، کمال الدین و تمام النعمه، قم، مؤسسه النشر الإسلامی، 1416ق.
22. شیخ طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام، تهران، نشر صدوق، 1376ش.
23. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإختصاص، قم، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، 1413ق.
24. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، النکت الاعتقادیه، قم، المجمع العلمی الأهل البیت، 1413ق.
25. صافی گلپایگانی، لطف الله، امامت و مهدویّت، قم، انتشارات حضرت معصومه علیها السلام، 1380ش.
26. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1393ق.
27. علم الهدی، علی بن الحسین، الذخیره فی علم الکلام، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1411ق.
28. فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، قم، مکتبه المرعشی، 1405ق.
29. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، قاهره، بی‌جا، بی تا.
30. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان.
31. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1388ق.
32. مازندرانی، ملا صالح، شرح اصول الکافی، دارحیاء بیروت، التراث العربی، 1421ق.
33. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، المکتبه الإسلامیه، بی‌تا.
34. مطهری، مرتضی، ولاءها و ولایت‌ها، قم، انتشارات صدرا، 1388ش.
35. المعلوف، المنجد فی اللغه و الأعلام، بیروت، درالمشرق، 1973م.
36. مغنیه، محمدجواد، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالعلم لملایین، 1972م.
ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، شرح اصول الکافی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383ش

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید