قرآن و لطایف عرفانی (1)

قرآن و لطایف عرفانی (1)

نویسنده: سید عباس حسینی قائم مقامی

لطیفه اول
حکما و عرفا معتقدند: همه ی عالم هستی، نتیجه ی تجلی اسمایی و صفاتی حق تعالی است و هر یک از موجودات، مظهری از اسم یا اسماء الهی می باشد. و در این میان انسان، مظهر اسم شریف « الله »، مستجمع جمیع صفات جمالیه و کمالیه ی حق می باشد و از این روست که :« خلیفه الله » نامیده شده، نه خلیفه الرحمن، و خلیفه الجبار و چه این که در اسم اعظم « الله » تمامی این صفات وجود دارند.(1)
آنچه گفته شد قطره ای از دریای مطلب در این مورد است که به عنوان مقدمه اول برای منظور اصلی بیان شد.
مقدمه دیگر این که: رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مصداق اتم انسان کامل است که مظهریت جمیع اسماء را به طور اکمل واجد شده، از این روست که مقام جمع الجمعی کمال را داراست.
قرآن کریم نیز مظهر تام اسم شریف « الله » است، و از این جهت است که کتاب جامع الهی نام گرفته است.
و از آن جا که با ضم قاعده مسلّم برهانی و عرفانی « لا تکرار فی التجلّی » استفاده می شود که تکرار در تجلّی الهی محال است و وجود مماثلی را برای مظهر اسم اعظم « الله » نمی توان یافت. لذا در حل این اشکال ( که چگونه مظهر اسم « الله » در این جا دو تا شد: یکی « انسان » و دیگری « قرآن کریم »!) که بدواً به نظر می رسد گفته می شود:
قرآن کریم صورت کتبی انسان کامل می باشد و انسان کامل، صورت عینی « کتاب وحی » است و از این روست که از قرآن به عنوان « صورت خلق » رسول گرامی تعبیر آورده شده است.
پس می توان نتیجه گرفت که انسان کامل تجسم عینی است و هر کس آن قدر، از حقیقت انسانیت بهره دارد که از « صفات قرآنی » بهره گرفته باشد.(2)
در احادیث متواتره وارد شده است که بین قرآن و اهل بیت عصمت علیهم السلام جدایی و افتراق وجود ندارد و از جمله این احادیث که فریقین به تواتر آن را روایت کرده اند حدیث شریف ثقلین است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود:
إنّی تارکٌ فیکم الثَقَلینِ کتابَ الله و عِترتی و إنّهما لَن یَفترِقا حتی یَرِدا علیَّ الحوضَ یوم القیامه؛
من در میان شما دو چیز سنگین و گران بها به جا می گذارم: یکی کتاب خدا و دیگری عترت خود و این دو هرگز از یک دیگر جدا نمی شوند تا روز قیامت کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
در این حدیث شریف افتراق بین قرآن و عترت با « لن » نفی شد و « لن » هم دلالت بر « نفی ابدی » می نماید. همان طور که در کلام خداوند به موسی علیه السلام ( لَن تَرانِی )(3) دلالت بر نفی ابدی رؤیت می نماید و نفی ابدی افتراق دلالت بر اثبات ابدی اتحاد و بلکه وحدت دارد، پس قرآن با اهل بیت علیهم السلام اتحاد بلکه وحدت دارد و بین آن ها دوگانگی فرض ندارد.(4)
خالی از لطف نیست که به مطلب دیگری اشارت نماییم و آن این که: حال که دانسته شد قرآن با انسان کامل – حضرات معصومین علیهم السلام – اتحاد، بلکه عینیت دارد.
و از آن طرف نیز مسلّم است که قرآن، همیشه محفوظ است و این معنا را خداوند تضمین نموده: ( إنّا نَحنُ نَزَّلنا الذِّکرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ )(5) از ضم این دو مطلب می توان نتیجه گرفت که حفظ عترت پیامبر نیز برای همیشه تضمین شده است و اساساً حفظ قرآن به حفظ « اهل بیت علیهم السلام » است که تَمثّل عینی کتاب الله هستند.
و از همین جا ضرورت وجود امام معصوم علیه السلام – انسان کامل – که در روایات متواتره تأکید شده، روشن می گردد (6) که زمانی نمی شود، امام معصوم علیه السلام در عالم وجود نداشته باشد چه این که حفظ و بقای وی تضمین شده است.

لطیفه دوم
گفته شد که قرآن مظهر اسم جامع « الله » است و « الله » نیز جمیع صفات و اسمای دیگر را در تحت لوای خود دارد و به همین جهت تمام مراتب موجودات دیگر را نیز در بر دارد. ( بسیطُ الحقیقهِ کلُّ الأشیاء )(7)
بنابراین تمامی کلمات وجودیه را نیز در بردارد، و از این رو از آن به « جوامع الکلم » تعبیر شده است که حضرتش فرمود: « أوتیتُ جوامعَ الکَلمِ »( به من جوامع الکلم داده شده. )
و از آن طرف نیز چنان که گفته شد، قرآن وجود کتبی حضرت رسول صلی الله علیه و آله ( انسان کامل ) می باشد و با وجود حضرتش اتحاد دارد.
اکنون می توان نتیجه گرفت که حضرتش نیز جامع جمیع کلمات وجودیه می باشد. و به یک تفسیری می توان گفت: این که فرمود: « أوتیتُ جوامعَ الکَلِم » اِخبار از مقام منیع خویش می باشد که، « من جوامع کلمات وجودی را دارا هستم »، یعنی خود من جامع جمیع کلمات وجودی می باشم.
صورت قرآن چو نقش آدمی است *** که نقوشش ظاهر و جانش خفی است

لطیفه سوم
صدرالمتألهین – اعلی الله مقامه – در کتاب عظیم اسفار (8) با استفاده از آیات مختلف قرآنی، حدود سی اسم و لقب برای کلام الهی شماره می نماید که در ضمن لطایف بعدی به آن ها اشارت می شود، از جمله این صفات « نور » است: ( قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُبِینٌ‌ ).(9)
برای درک بهتر این صفت، بایسته می نماید که سخنی در باب « نور » گفته شود.
و کوتاه سخن همان است که در کلام حکما و عرفا شایع می باشد که:
النورُ هو الظاهرُ بالذاتِ و المُظهِر للغیرِ(10)؛
نور آن چیزی است که خودش ذاتاً ظاهر بوده و دیگران را نیز ظاهر می نماید.
بنابراین، نور ظهور ذاتی دارد و در عین ظهور، به دیگران نیز ظهور می بخشد و در مقابل نور، « ظلمت » است، یعنی درست صفت مقابل نور را داراست. چنانچه قیصری، در شرح خود بر فصوص می فرماید: « شأن ظلمت این است که ذاتاً مخفی است و غیر خود را نیز مخفی می نماید. »(11)
پس، معلوم می شود بین « نور » و « نورانی »، « ظلمت » و « ظلمانی » ( تاریک و تاریکی ) فرق است، زیرا که چه بسا چیزی نورانی باشد ولی منوّر- به کسر – نباشد و از آن طرف نیز چه بسا ظلمانی باشد ولی مظلم ( تاریک کننده ) نباشد که منوّر همان « نور » است و « مظلم » همان « ظلمت ».
و این امر در میان انسان ها نیز مصداق دارد که بعضی از آنان در ظلمت فرو رفته اند و برخی نیر خود « ظلمت » شده اند و از آن طرف نیز دسته ای در « نور » سیر می کنند و گروهی نیز خود « نور » شده اند ( این بحث از مباحث پربار و مفصل است و بیش از این در گنجایش این مقال نیست).
حال قرآن کریم « نور » نام دارد و بلکه حقیقت « نور » است و هیچ کس در هیچ مرتبه ای برای دست یابی به حقیقت، مستغنی از آن نیست و بدون هدایت قرآن، ظفر بدان محال می نماید: ( قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُبِینٌ‌ )(12)
پس قرآن، هم خود « نورانی » و « ظاهر » است و هم موجب نورانی شدن دیگران می گردد، از این روست که قرآن خواندن را از موجبات تنویر قلب و صفای باطن دانسته اند، به طوری که بعضی از بزرگان لااقل قرائت چند آیه از آن را در طول روز از لوازم اصلیِ سیر و سلوک الی الله دانسته اند.

لطیفه چهارم
یکی از اسمای خداوند تعالی « نور» است: ( اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ )(13) از آن طرف نیز گفته شد که قرآن نیز « نور » است و نیز می توان گفت که رسول گرامی صلی الله علیه و آله نیز بیان می شود به آنچه که گفته شده ضمیمه گردد، منتج به نتیجه لطیفی خواهد شد و آن مقدمه این که:
افعال هر کس نمودار شخصیت اوست: ( کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ )(14) « إنّ آثارَنا تَدلّ علینا » بنابراین، بین فعل و فاعل، اثر و مؤثر بایستی سنخیت تام وجود داشته باشد و از آن جا که حق سبحانه « نور » است، پس افعال او نیز نور است و رسول الله و قرآن نیز اثر حق تعالی هستند پس رسول الله نور است همان طور که قرآن نیز…
و از این می توان استفاده نمود که بسیاری از صفات خداوند را « لولا الکلُ » به این دو وجود شریف – یعنی رسول الله صلی الله علیه و آله و قرآن- نسبت داد و از جمله این صفات، صمدیت حق تعالی است، از امام صادق علیه السلام در مورد معنای « صمد » سؤال نمودند.
فرمود:
إنّ تأویل الصمد المُصمت الذی لا جوفَ له(15)؛
تأویل صمد، درون پری است که جای جوف و خالی ندارد.
پس خداوند صمد یعنی خداوند بی منتهایی که هیچ گونه خلأ کمالی ندارد و هیچ کمالی از دایره بسیط وجود اقدسش خارج نیست و از این رو کمال مطلق است.
بر اساس مقدماتی که بیان شد، رسول گرامی اسلام نیز « رسول صمدی » نام می گیرد؛ یعنی پیامبری که هیچ مرتبه کمالی از دایره وجود مقدسش خارج نیست و از این رو به « خاتم » لقب یافته است که گفته اند: « الخاتمُ من خَتمَ المراتبَ بأسرِها؛ خاتم کسی هست که تمامی مراتب کمالی را، دارا بوده و به اتمام رسانیده باشد.»
بنابراین، قرآن نیز « قرآن صمدی » است؛ یعنی دارای تمامی مراتب کمال است و هیچ گونه خلأی در آن راه ندارد و از این رو قرآن آخرین کتاب آسمانی قرار گرفته است و این چنین قرآنی شایسته است که از جانب چنین خدایی و توسط چنین پیامبری آورده شود.
این گونه است که رسول ختمی را « قرآن ختمی » شایسته و این دو را « امت ختمی » بایسته می نماید: ( کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ …)(16) و جالب توجه آن که: تعداد حروف کلمه « جامع » بر حسب محاسبه ی ابجد مطابق عدد 114 یعنی برابر با تعداد سوره های کتاب کریم می باشد.

لطیفه پنجم
آیه کریمه: ( لاَ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ‌ )(17)دلالت بر عدم جواز مسّ کلام الهی را بدون طهارت می نماید.
علمای فقه از آن جا که در مقام تبیین تکالیف عباد بر حسب ظاهر هستند با استفاده از این آیه شریفه حکم بر حرمت مسّ کتاب قرآن بدون طهارت ظاهری نموده اند.
با توجه به مطالب گذشته از این آیه شریفه می توان چیز دیگری را نیز استفاده نمود وآن این که: همان طور که مسّ ظاهر قرآن متوقف بر طهارت ظاهر است، مسِّ باطن قرآن نیز متوقف بر طهارت باطن می باشد، و مادامی که انسان از آلودگی ها و ظلمت ها پیراسته نشده باشد، وصول به حقیقت قرآن نیز غیرممکن می نماید.
بحث از این مقال، مجال واسعی می طلبد ولی همین قدر را اشارت می رود که عارف کامل مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی – اعلی الله مقامه – که خود از آنان بود که از طهارت باطن بهره مند گشته بود، در یکی از تألیفات شریف خود می فرماید:
از مجموعه اذکاری که در حین غسل و وضو دستور داده شده است، استفاده می شود که غرض اصلی، و مقصود اهم طهارت قلب است. و این نیز همان طور که از جناب رسول صلی الله علیه و آله روایت شده عبارت است از نوری که در قلب تابیده می شود و به وسیله آن، « قلب » وسعت می یابد… و علامت چنین نوری، حالت خیزش و تجافی از عالم دنیا و آمادگی برای ورود به عالم عقباست… و اگر به بنده ای چنین نوری عطا گردید، به وسیله آن، ملکوت این عواملی که مردم از طریق حس به ظاهر آن ها اطلاع، پیدا می کنند مشاهده می نماید.(18)
راقم گوید: در این سخن کوتاه دریایی از معارف نهفته است و برای اهل بشارت، اشارت هایی در بر دارد که سخن گفتن در آن نه مقام حقیر را شاید و نه بدین مجال در آید.

لطیفه ششم
با توجه به آنچه که در لطایف سابق گفته شد مبنی بر این که قرآن دارای جمیع مراتب کمالی است، می توان استفاده نموده، که کلیه مراتب کمالیِ کتاب های آسمانی گذشته، در « قرآن » جمع است، همان طور که جمیع مراتب کمالی پیامبران پیشین در رسول ختمی جمع می باشد: ( تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ )(19) و به اختلاف مراتب آورندگان « آورده » نیز تفاوت دارد که « محمول » به قدر وسع « حامل » است.
و از همین رو، جهت کتب پیشین در مرتبه « فرقان » و کتاب رسول ختمی صلی الله علیه و آله فرقان نیز قرآن است (20) که قرآن را از ریشه « قرأ » دانسته اند (21) که قرآن، هم مقام فرق هم مقام جمع را داراست.
از این رو در کلام الهی، هم تشبیه: ( وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ )(22) که این دو صفت را هم به خداوند و هم به غیر خداوند از خلایق اطلاق می نمایند. و هم تنزیه است: ( لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءُ )(23) که هرگونه تماثل اشیا را با حضرتش نفی نموده است. به خلاف انبیا و کتب آسمانی گذشته که یا « تشبیه » را دارا و یا « تنزیه » را داشته اند. و به همین منوال جمع بین « حق » و « خلق » و فرق بین آن ها نیز امتیاز « قرآن » می باشد که « وحدت » در عین « کثرت » در عین وحدت را دارد.
پس قرآن جامع بین « وحدت » و « کثرت » جمع و تفصیل، « تنزیه » و « تشبیه » و بلکه جامع جمیع مقامات آسمانی است.(24)
این اختلاف مرحله ی « کتب » ناشی از اختلاف مرتبه « رسل » است، چنانچه رسول گرامی صلی الله علیه و آله فرموده است:
کان أخی موسی علیه السلام عینُه الیمنی عَمیاءَ، و أخی عیسی عینُه الیُسری عمیاءَ، و أنا ذوالعینین؛(25)
برادرم موسی را چشم راست نابینا بود و برادر دیگرم عیسی علیه السلام را چشم چپ نابینا بود ولی هر دو چشم من بیناست.
از تمام این ها، وجه آنچه که در مورد مظهریت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و نیز مظهریت « قرآن » کریم، اسم جامع الهی ( الله ) روشن گردید که قرآن جامع، برای رسول « جامع » و این دو، برای « امت جامع » ( امت محمدی ) است.
نام احمد نام جمله انبیاست چون که صد آمد نود هم پیش ماست.(26)

لطیفه هفتم
از آنچه گفته شد معلوم گردید که قرآن نیز همانند انسان، دارای مراتبی است و همان طور که انسان، ظاهر و باطنی دارد، قرآن نیز، واجد ظاهر و باطن می باشد، نیز همان طور که باطن انسان، دارای مراتب هفت گانه نفس، قلب، روح، سر، خفی، أخفی (27) می باشد، باطن قرآن نیز دارای مراتب هفت گانه است، چنانچه در حدیث شریف وارد شده است:(28)
إنّ للقرآن ظهراً و بطناً إلی سبعهِ أبطنِ؛
برای قرآن، ظاهر و باطنی است، تا هفت باطن.
البته این هفت مرتبه خود دارای مراتب دیگری هستند. پس ظاهر هر انسانی همین ظاهرپوستی و هیئت جسمانی است که می توان آن را، « انسان عنصری نامید، همان طور که قرآن نیز در مرتبه ظاهر « وجود عنصری » دارد: و « انسان عنصری » که خلاصه ی در « مرتبه ظاهر » است و باطن او همان « ظاهر » اوست از « قرآن عنصری » بهره می گیرد، از شنیدن آن لذت می برد، از مفاهیم ظاهری و عنصری آن بهره مند شده و در قالب های علمی و نحوی، از لطایف بیانی، و نکات کلامی آن استفاده جسته و احکام ظاهری را از آن استنباط نموده و بر صورت عنصری آن تفسیر نیز می نگارد.
در همین مقام که بر نظاره خطوط قرآنی، ثواب مترتب شده و وارد گردیده که حضرت صادق علیه السلام خطاب به اسحاق بن عمار فرمود: « قرآن را بخوان و بدان نگاه کن که این بهتر است، آیا نمی دانی که نظر افکندن به قرآن عبادت است »؟!(29)
اما این ها همه یک روی سکه و روی دیگر سکه مخفی مانده و دستیابی به باطن، به مقدار طهارتی است که کسب گردیده که « هر کس طهارتش بیش، حظ و بهره اش بیشتر »!
و این ها تمام در همین مقام وارد شده است که: ( مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ )(30)؛ و کسی تأویل آن را نمی داند مگر خداوند تعالی و راسخان در علم، ( لاَ یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللَّهُ )(31)
و نیز احادیث شریفه:« إنّ مِنَ العلمِ کهیئهٍ مکنونهٍ لا یَعلمه إلّا العلماءُ باللهِ » و آیات و روایات دیگر…
مرحوم آیه الله آقا سید محسن حکیم در حواشی خود بر کفایه الاصول به مناسبت یک بحث اصولی تحت عنوان « استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا »، ماجرایی را نقل می کند که ذکر آن در این مختصر خالی از فایده نیست:
«بعضی از اعاظم می گویند: روزی من با جماعتی از بزرگان چون آقا سید اسماعیل صدر، حاجی نوری ( صاحب مستدرک الوسائل ) به منزل آخوند ملافتحعلی سلطان آبادی رفتیم. مرحوم آخوند آیه ی شریفه: ( وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ )(32) را تلاوت کرده و سپس آن را تفسیر نمود و معنایی را برای آن فرمود.
روز دوم، باز نزد وی حاضر شدیم و همین آیه را تلاوت کرده و شروع به تفسیر و ذکر معنای دیگری غیر از معنای روز گذشته کرد. روز سوم، و چهارم نیز و … تا حدود سی روز، ما نزد او می رفتیم و ایشان سی معنای مختلف را برای این آیه شریفه ذکر فرمود…»(33)
این حقیر گوید: از عالم متتبع آقا شیخ محمد تقی ستوده شنیدم: طی نامه ای از مرحوم آقا سید حکیم، جویای نام آن « بعض الأعاظم » شدم ایشان در جواب مرقوم داشتند که منظورم، مرحوم آیه الله میرزا حسین نائینی بوده است.

لطیفه هشتم
در لطایف سابق دانسته شد که می توان صفات الهی را به « قرآن » نسبت داد، از جمله صفات الهی: ( یَهدِی مَن یَشاءُ وَ یُضِلُّ مَن یَشاءُ ) است. لذا، این صفت را به « قرآن » نیز می توان نسبت داد، همان طور که به «رسول الله » نیز می توان؛ زیرا همان گونه که بعثت رسول گرامی صلی الله علیه و آله موجب سعادت بسیاری از مردمان مستعد گردید، از آن طرف نیز چون با فساد مفسدین مبارزه می نمود، موجب ناخوشایندی آنان گردید و بدین جهت به مخالفت با حضرتش پرداختند و همین امر، موجب ضلالت و گمراهی آنان شد.
بنابراین می توان گفت: رسول گرامی اسلام باعث آشکار شدن ضلالت و گمراهی آنان است و در نهایت نیز این را می توان به خداوند تعالی نسبت داد که همو برانگیزانده رسول گرامی بوده است.
و قرآن نیز همان طور که: ( شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ )(34) و : ( هُدًى لِلْمُتَّقِینَ‌ )(35) می باشد: ( وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَاراً )(36) نیز هست. که ظالمین و گمراهان را ثمری جز خسران و زیان ندارد، به همان ترتیب که گفته شد.

پی‌نوشت‌ها:

1.ر.ک: قیصری، شرح فصوص الحکم
2.ملاصدرا، در تفسیر خویش اوصاف و اسامی قرآن را با اوصاف و اسامی حضرت رسول صلی الله علیه و آله ( انسان کامل ) مشترک دانسته است « تفسیر القرآن، ج6، ص 24.»
3.اعراف، آیه ی 7
4.اثبات اتحاد قرآن با رسول الله صلی الله علیه و آله ( انسان کامل ) طریق دیگری نیز دارد که فعلاً ما در صدد تعرض آن در این مقام نیستیم شاید در مقالات بعدی بدان پرداخته شود.
5.حجر، آیه ی 15
6.ر.ک: کافی، کتاب الحجه
7.جهت توضیح این قاعده، به کتاب های مفصل فلسفی مراجعه شود.
8.ملاصدرای شیرازی، اسفار، ج7
9.مائده، آیه ی 15
10.ر.ک: کتب فلسفی و عرفانی هم چون: ملامحسن فیض، اصول المعارف و نیز: شرح فصوص قیصری
11.قیصری، شرحی بر فصوص الحکم، فص نوحی، ص 138 و 139
12.مائده، آیه ی 15
13.نور، آیه ی 35
14.اسراء، آیه ی 84
15.کافی، ج1، کتاب التوحید، باب تأویل الصمد، ج2
16.آل عمران، آیه ی 110
17.واقعه، آیه ی 79
18.میرزا جواد ملکی تبریزی، اسرار الصلاه، ص 62
19.بقره، آیه ی 253
20.اسفار، ج7، ص 23
21.قیصری، شرح فصوص الحکم، فص نوحی، ستون1، ص 137، و نیز حاشیه مرحوم حکیم سبزواری بر اسفار، ج7
22.شوری، آیه ی 11
23.همان
24.قیصری، شرح فصوص الحکم، ص 139
25.ر.ک: امام خمینی، شرح دعای سحر
26.مثنوی مولوی، دفتر اول، ص 69، تصحیح نیکلسن
27.البته مرحوم ملاصدرا شیرازی در اسفار ج7، ص 36 مراتب هشت گانه یاد نموده ( طبع، نفس، صدر، قلب، عقل، روح، سر، مخفی )
28.بحارالانوار، ( چاپ بیروت )، ج 89، ص 90
29.کافی، ج2، کتاب فضل القرآن، باب قرائه القرآن فی المصحف، حدیث 5
30.آل عمران، آیه ی 7
31.نمل، آیه ی 65
32.حجرات، آیه ی 7
33.سید محسن حکیم، حقائق الاصول، ج1، ص 65
34.یونس، آیه ی 57
35.بقره، آیه ی 2
36.اسراء، آیه ی 82
منبع مقاله :
صاحبی، محمدجواد، بوستان کتاب، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول/ 1391

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید