راه های کسب تقوا از منظر قرآن و روایات (1)

راه های کسب تقوا از منظر قرآن و روایات (1)

نویسنده: سید کمال حیدری

در قرآن کریم و روایات وارده از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیهم السّلام) به دو راه و روش اساسی برای کسب تقوا اشاره شده که عبارتند از:
1- توجه به اهداف اخروی؛
2- عشق به خداوند متعال.

1- توجه به اهداف اخروی
دقت و تأمل در آیات قرآن کریم نشان می دهد که از مهم ترین مسئولیت هایی که بر عهده همه پیامبران گذارده شده، بیم دادن امت های خود از عذاب جهنم ( که نتیجه خروج از بندگی و اطاعت خداوند متعال است ) و بشارت دادن آنان به بهشت و نعمت های جاویدان آن ( که حاصل اطاعت از خدا و رسول می باشد ) بوده است.
خداوند متعال می فرماید:
( کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ ): (1) مردمان، جملگی بر یک آیین و عقیده [ ی باطل و کفر ] بودند، پس خداوند پیامبران را برانگیخت تا نوید دهنده [ به بهشت ] و بیم دهنده [ از دوزخ ] باشند.
و در جای دیگر می فرماید:
( رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کَانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً ): (2) پیامبرانی [ را فرستاد ] که بشارت دهنده و بیم دهنده باشند، تا پس از آن دیگر مردم در برابر خداوند بهانه ای [ برای نافرمانی و بی خبری خود ] نداشته باشند که خداوند عزتمند و حکیم است.
و نیز می فرماید:
( وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ‌ ): (3) و ما پیامبرانی را نمی فرستیم، مگر برای بشارت دادن و بیم دادن مردم. پس هر آنکه ایمان آورد و راه صلاح در پیش گیرد، نه او را هراسی باشد و نه اندوهگین شود.
همچنین در خصوص خاتم الانبیاء پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
( إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً ): (4) [ ای پیامبر ] ما تو را بر طریق حقیقت و به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده برانگیختیم: ( وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً ): (5) [ ای پیامبر! ] ما تو را برانگیختیم تا بشارت دهنده و بیم دهنده تمامی مردمان باشی.
راغب اصفهانی در مفردات در توضیح معنای بشیر و نذیر آورده است:
بشارت دادن از واژه بشره ( به معنای پوست ) گرفته شده و به معنای رساندن خبری شاد کننده به کسی است؛ زیرا وقتی شخص خوشحال می شود، خون به پوست صورتش می دود؛ همان گونه که آب به برگ درخت می رسد. انذار نیز به معنای دادن خبری است که موجب بیم و هراس می گردد. (6)
از این رو، قرآن کریم در وصف مؤمنان می فرماید:
( تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ‌ ): (7) مؤمنان [ به هنگام شب ] بستر خویش را رها کرده و از روی بیم و امید، خدای خویش را می خوانند و از آنچه که به آنها روزی دادیم [ در راه خدا ] انفاق می کنند.
و معنای آیه فوق آن است که مؤمنان در دل شب، آن هنگام که چشم ها به خواب رفته و جسم ها آرام گرفته، به دعا و راز و نیاز به درگاه پروردگار مشغول می شوند، نه فقط از روی بیم و هراس از خداوند – که موجب ناامیدی آنان از رحمت او شود – و نه فقط از روی میل به پاداش الهی – آن گونه که خود را از خشم خداوند در امان ببینند – بلکه هم از روی هراس و هم میل به پاداش الهی – او را می خوانند. (8)
چنان که در کتاب های آسمانی پیشین نیز آمده، پیامبران گذشته نیز همین روش را به کار بسته اند و قرآن کریم نیز آن را نفی نکرده، بلکه روش بیم دادن از عذاب دوزخ و تشویق کردن برای رسیدن به نعمت های بهشت را روش مناسبی برای تهذیب و اصلاح نفس دانسته است.
خداوند متعال می فرماید:
( أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَى نُزُلاً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌ * وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُوا فِیهَا وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ‌ ): (9) آنان که ایمان آورده، و عمل صالح انجام داده اند، بهشت برین جایگاه آنها است و این پاداشی است در برابر آنچه که [ از اعمال خیر ] به جا آوردند. اما کسانی که تباهی و فساد کردند، جایگاهشان آتش دوزخ است؛ هرگاه که می خواهند از آن بیرون روند، بدان باز گردانده می شوند و به آنها گفته می شود: بچشید عذاب آتشی را که تکذیب و انکار می کردید و نیز می فرماید: ( إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ ): (10) خداوند، جان و مال مؤمنان را از آنها می خرد و در مقابل، بهشت را به آنها می دهد.
از این رو، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) می فرماید:
« ارزش و بهای جان های شما چیزی جز بهشت نیست، پس آن را به چیزی جز بهشت نفروشید ».
بله، بهای جان های ما بهشت است، نه مشتی مال و ثروت یا پست و مقام و ریاست و ده ها هدف مادی زودگذر که صبح و شام بر سر کسب آن در ستیز هستیم.
در ادامه، قرآن کریم در وصف کافران می فرماید:
( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ‌ ): (11) برای آنان که به آیات و نشانه های خداوند کافر شدند، عذابی سخت خواهد بود و خداوند انتقام گیرنده شکست ناپذیر است.
و از سخنان گهربار پیشوای پرهیزکاران حضرت علی (علیه السّلام) در این باره است که می فرمایند:
– « بدانید که من هرگز چیزی پر ارزش، همانند بهشت ندیدم که جویندگان آن در خواب غفلت باشند و چیزی هراس آور، چون دوزخ را ندیدم که حذرکنندگان از آن به خواب رفته باشند ». (12)
– « بهشت کافی است، تا پاداش و اجر [ نیکوکاران ] قرار گیرد و دوزخ کافی است تا عذاب و کیفر [ بدکاران ] شود. » (13)
– « بهشت، هدف پیشی گیرندگان است و دوزخ، هدف کوتاهی کنندگان ». (14)

توصیف بهشت در روایات
یاران و شاگردان امامان معصوم (علیهم السّلام) همواره از آن بزرگواران تقاضا می کردند که با توصیف بهشت و دوزخ، آنان را به بهشت و نعمت های آن ترغیب و تشویق کنند و از آتش دوزخ بیم دهند و باز دارند. از ابوبصیر روایت شده که به حضرت امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم: جانم به فدایت ای فرزند رسول خدا! مرا از بهشت و نعمت های بهشتی خبر ده. حضرت فرمود:
ای ابوبصیر! کم ترین و ساده ترین نعمت بهشت، آن است که رایحه دل انگیز آن از فاصله ای به اندازه پیمودن هزار سال در دنیا، به مشام می رسد. پایین ترین افراد اهل بهشت در جایگاهی هستند که اگر تمامی اهل دنیا از جنتیان و آدمیان به آن وارد شوند، خود دنیا و نوشیدنی های آن ایشان را کفایت کند و چیزی از آن کاسته نگردد.
سپس فرمود:
پایین ترین درجات اهل بهشت از آن کسی است که چون وارد بهشت شوند، برای آنها سه باغ برپا گردد. وقتی به کوچک ترین آنها پا می گذارد، همسران و خدمتکاران و رودهای جاری و میوه های دلخواه به اندازه ای در آن فراهم است که موجب روشنی چشم و شادی دل او می شود. اگر در این حال خدای را شکر و سپاس گوید، به او گفته می شود: سرت را بالا بگیرد و باغ دوم را بنگر.
این نکته، بیانگر آن است که حتی در جهان آخرت هم شکر و سپاس موجب افزایش نعمت های خداوند متعال می باشد که در قرآن کریم آمده است:
( لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ): (15) اگر شکرگذاری کنید، [ نعمت ها را ] بر شما می افزاییم.
سپس حضرت فرمود:
بنده به درگاه خداوند عرضه می دارد: خدایا! فلان چیز را می خواهم. خداوند تبارک و تعالی می فرماید: اگر آن را به تو بدهم، باز هم چیز دیگری می خواهی؟ بنده گوید: بله، این و آن و… را هم می خواهم.
و این طمع و خواسته بی حد و حصر انسان، نتیجه ی عشق او به کمال مطلق است و هر آنچه را که به او داده شود، بیش از آن می طلبد. در ادامه، حضرت فرمود:
هنگامی که وارد باغ دوم می شود و بار دیگر خدای را حمد و سپاس می گوید، ندا می رسد که: در بهشت را بگشایید و به او گفته می شود: سرت را بالا بگیر و بنگر. پس چون دری از بهشت برین بر او باز می شود، چندین برابر بیش از آنچه که قبلاً داشت در آن مشاهده می کند. شادی و سرورش دو چندان می شود و می گوید: پروردگارا! حمد و سپاس بی شمار تو را که بر من منت نهادی و بهشت را نصیبم ساختی و از دوزخ نجاتم دادی.
ابوبصیر گوید: در این هنگام به گریه افتادم، سپس عرض کردم: فدایت گردم! بیشتر بگو! حضرت فرمود:
ای ابوبصیر! در بهشت نهری وجود دارد که بر کناره آن زنانی زیبارو، مانند گیاه از زمین روییده اند. وقتی انسان مؤمنی از کنار آن بگذرد و توجهش جلب شود و یکی از آنها را از زمین بچیند، خداوند مانند آن را از زمین می رویاند.
و این گونه است که عطای خداوند است که عطای خداوند، نقص و کاستی نمی پذیرد، بلکه هر چه بیشتر می بخشد، جود و کرم او فزون تر عیان شود؛ چنان که هر کجا گرسنگی و تشنگی یا خواسته و نیازی وجود دارد. عطا، جود و کرم خداوند نیز پدیدار می گردد: ( یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ‌ ): (16) [ و هر چیز و ] هر کس که در آسمان ها و زمین است از خداوند [ نیاز خود را ] می خواهد و اوست که همواره در کار تدبیر امور هستی است.
در ادامه ابوبصیر گوید:
عرض کردم: فدایت شوم آیا آنان کلامی با اهل بهشت سخن می گویند؟ حضرت فرمود: « بله سخنی گویند که خلایق هرگز مانند آن نشنیده اند. پرسیدم: چه می گویند؟ فرمود: می گویند: ما همواره زنده هستیم و نمی میریم. شاداب هستیم و پژمرده نمی شویم. همیشه حضور داریم و هیچ گاه غایب نمی شویم. خشنود هستیم و خشمگین نمی شویم. خوشا به حال کسانی که برای ما آفریده شده اند و خوشا به حال آنها که ما برای ایشان خلق شده ایم! این ماییم که اگر شاخه ی گیسوی یکی از ما در آسمان دنیا آویخته شود، نور آن چشم ها را خیره می سازد. (17)
و در حدیث شب معراج آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
هنگامی که به آسمان رفتم و به بهشت وارد شدم، سرزمین پهناوری را مشاهده کردم که فرشتگان در آن، ساختمان هایی می ساختند که خشت های آن یکی از طلا و یکی از نقره بود. گاهی هم دست از کار می کشیدند. به آنها گفتم: چرا دست نگه می دارید؟ گفتند: منتظریم تا مصالح ساختمانی برسد. گفتم، مگر مصالح و ابزار کار شما چیست؟ گفتند: سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر است. هرگاه مؤمن این اذکار را بر زبان آورد، ما می سازیم و چون ساکت شود، دست از کار می کشیم. (18)
هنگامی که اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این حدیث را شنیدند، شادمان شدند و گمان کردند که قصرهای بسیاری در بهشت دارند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود:
« اما مبادا صاعقه و آتشی بر آنها بفرستید و آنها را ویران کنید! » (19)

توصیف دوزخ در روایات
شیخ صدوق در بیان روایات و احادیثی که آتش دوزخ و درد و رنج ناشی از آن را توصیف می کند، به نقل از حضرت امام جعفر صادق (علیه السّلام) آورده است:
روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بود که جبرئیل اندوهگین و رنگ پریده وارد شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: جبرئیل! چه شده که تو را افسرده و محزون می بینم؟ جبرئیل عرض کرد: ای رسول خدا! چطور غمگین و افسرده نباشم؛ حال آنکه امروز کوره های جهنم دمیده شد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای جبرئیل! کوره های جهنم دیگر چیست؟ عرض کرد: خداوند متعال آتش را فرمان بر افروختن داد، آتش شعله ور شد و هزار سال زبانه کشید تا سرخ رنگ شد. سپس هزار سال دیگر گداخت تا سفیدرنگ شد و پس از آن هزار سال دیگر هم افروخته شد تا به رنگ سیاه درآمد و اکنون سیاه رنگ و تاریک است. اگر یک حلقه از زنجیرهای جهنم که هر کدام هفتاد ذرع طول دارد، در دنیا قرار داده شود، از گرمای آن تمام دنیا ذوب می شود و اگر قطره ای از زقوم و ضریع که شراب اهل دوزخ است، در آب دنیا بچکد، همه اهل دنیا از بوی تعفن آن هلاک شوند.
امام صادق (علیه السّلام) در ادامه فرمود:
در این هنگام جبرئیل و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هر دو گریستند. خداوند فرشته ای را به نزد آن دو فرستاد و گفت: پروردگارتان شما را سلام می رساند و می گوید: من شما را از گناهی که مستوجب آن عذاب باشد، در امان داشتم. (20)
حضرت امام علی (علیه السّلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که فرمود:
آتش دنیا، یک جزء از هفتاد جزء آتش دوزخ است که هفتاد بار با آب خاموش شده است و اگر چنین نبود، هرگاه که شعله ور می گردید، هیچ انسانی نمی توانست آن را خاموش نماید و در قیامت که آن را می آورند تا بر روی آتش دوزخ قرار دهند، فریادی بر می آورد که همه فرشتگان مقرب و پیامبران الهی از صدای آن فریاد، زانو بر زمین می زنند. (21)
اما هنگامی که انذار ( بیم دادن ) و تبشیر ( نوید دادن ) را در قرآن کریم با هم مقایسه می کنیم، در می یابیم که در قرآن، بر انذار ببیش از تبشیر تأکید شده است؛ به گونه ای که در آیات بی شماری، وظیفه انبیای الهی را به بیم دادن و انذار محدود می کند؛ در حالی که درباره ی بشارت دادن و تبشیر، چنین تأکیدی وجود ندارد. خداوند متعال می فرماید: ( إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ): (22) تو فقط بیم دهنده امت هستی که هر قومی هدایتگری دارد و ( إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشَاهَا ): (23) همانا تو بیم دهنده کسانی هستی که از [ وعده عذاب ] بهراسند، یا ( إِنَّمَا أَنْتَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَکِیلٌ‌ ): (24) تو فقط بیم دهنده آنان هستی و خداوند است که سود و زیان هر چیز را درست دارد و یا ( وَ مَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ * إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِیرٌ ): (25) تو [ ای پیامبر ] نمی توانی کسی را که [ مرده ] در گور است، شنوا سازی. [ بیش از این خود را به زحمت میفکن که ] تو بیم دهنده ای بیش نیستی.
علت این امر هم آن است که سرشت مردمان در تأثیرپذیری از این دو روش، متفاوت است: « عده ای از مردم که بیشتر آنها را هم شامل می شود، هرگاه که وعده های عذاب و کیفری را که خداوند برای کسانی که ظلم و نافرمانی کنند و مرتکب گناه شوند، آماده کرده و به یاد می آورند، می هراسند و لرزه به اندام آنها می افتد و بدین ترتیب بر اثر هراس از کیفر الهی، راه عبادت و اطاعت خدا را در پیش می گیرند.
گروهی دیگر، در دل خود امید می پرورانند و هرگاه وعده ی خداوند مبنی بر نعمت های بی شمار و کرامت و عاقبت به خیری به مؤمنانی که عمل شایسته انجام دهند، به یاد می آورند، امیدشان افزون می شود و به امید رحمت و رضوان الهی در راه کسب تقوا و انجام اعمال صالح، بیش از پیش می کوشند ». ( 26)
در سخنان پیشوای پرهیزکاران و امیرمؤمنان (علیه السّلام) در نهج البلاغه نیز این معنا به وضوح مشاهده می شود؛ آنجا که می فرمایند:
– « اما اهل معصیت به بدترین منزل ها وارد می شوند؛ در حالی که دست هایشان به گردن آویخته شده و پیشانی ها بر قدم قرار گرفته است و خداوند لباس هایی از قطران بر تن آنها می کند و در شراره های آتش جای می دهد. در عذابی که گرمای آن طاقت فرسایت و درهای خروج از آن به روی آنان بسته شده است. در آتشی سوزان که صدای شعله ها و شراره های آن گوش خراش است و کسی که ساکن آن گردد، بیرون نتواند رفت و آنکه اسیرش شود، رهایی نخواهد یافت. عذابی که مدت معین ندارد تا به سر آید و مردمانی که مرگی بر ایشان مقدر نشده تا بمیرند [ و رهایی یابند ] ». (27)
– « آیا نمی بینید که چگونه از فرو رفتن خاری کوچک به بدنتان بی تاب می شوید و از زمین افتادنی، خون می ریزید و از گرمایی اندک، سوز جگر می گیرید؟ پس چگونه می توانید [ عذابی را تحمل کنید ] در میان دو صفحه آتشین و سنگ های گداخته و در کنار شیطان؟ آیا نمی دانید که خازن دوزخ، هرگاه بر آتش خشم گیرد، از غضب او شعله ها درهم فرو می روند و هرگاه که آتش را باز گیرد، شعله ها از بی تابی از لابه لای درها بیرون می جهند. » (28)

2- عشق به خداوند
روش دوم برای کسب تقوا بر مبنای عشق به خداوند متعال قرار دارد. خداوند می فرماید: ( وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ ): (29) گروهی از مردمان، کسانی را همتای خداوند قرار داده و آنها را دوست می دارند، چنان که خدای را باید دوست داشت. اما آنان که ایمان آوردند، خداوند را بیشتر ( از هر چیز ) دوست دارند.
این آیه شریف « نشان می دهد که برخلاف گمان عده ای که می پندارند، عشق یک حالت غریزی و شهوانی است که تنها به امور مادی تعلق دارد و به خداوند سبحان مربوط نمی شود – عشق حقیقی – همان عشق به خداوند متعال است و تصور آنهایی که عشق به خداوند را همان اطاعت از اوامر و دوری از نافرمانی او می دانند، صحیح نیست و این آیه شریف، دلیلی بر رد تصور آنهاست؛ زیرا عبارت: ( أَشَدُّ حُبَّاً لِلهِ ): ( به خداوند عشق می ورزند، نشانه ی آن است که عشق به خداوند، شدت و ضعف دارد و مؤمنان، بیشتر از کسانی که در عشق به خداوند، دیگران را هم شریک کرده اند به خدا عشق می ورزند. پس اگر معنای عشق ورزیدن، همان اطاعت از دستورات خداوند باشد، معنای آیه این خواهد بود که: مؤمنان بیش تر مطیع خداوند هستند؛ در حالی که در این جا تفضیل و تفاوت قائل شدن معنا ندارد؛ زیرا خداوند متعال، پیروی و اطاعت از دیگران را نمی پذیرد. پس در اینجا معنای حقیقی عشق مورد نظر است.
برای دلیل دیگر این مدعا در آیه شریف دیگری آمده است:
( قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ وَ أَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَ مَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ ): (30) [ ای پیامبر! به آنان ] بگو: اگر چنین است که پدران، فرزندان، برادران، همسران و خاندان شما و ثروتی که انباشته کرده اید و کسب و تجارتی که می ترسید مبادا از رونق بیفتد! و منازلی که به آن دل خوش کرده اید، اینها برایتان از خداوند و پیامبر خدا و جهاد در راه او دوست داشتنی تر است [ پس منتظر عذاب الهی باشید ].
و واضح است که عشق به خداوند متعال و رسول خدا و عشق به پدران و فرزندان و اموال همگی از یک مقوله است؛ زیرا در عبارت: ( اَحَبَّ إِلَیکُم ): ( برای شما دوست داشتنی تر است، صیغه تفضیل ( أحبّ ) ایجاب می کند که مفضل و مفضل علیه در اصل معنا با هم اشتراک داشته و در شدت و ضعف آن با هم متفاوت باشند ». (31)
منشأ این عشق به خداوند، شناخت خدا و اسماء و صفات باری تعالی است. هم او که خویش را با برترین اسماء نامیده و خود را با زیباترین صفات معرفی کرده است: ( وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا ) (32) خداوند را نام های پسندیده و زیباست، پس بدان نام ها، او را بخوانید و ( اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى‌ ): (33) خدایی که هیچ پروردگاری جز او نیست و نام ها زیبا و نیکو دارد.
« و از ویژگی های ذاتی انسان آن است که به هر چیز زیبا گرایش پیدا می کند، چه رسد به زیبایی مطلق. خداوند متعال می فرماید:
( ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ فَاعْبُدُوهُ ): (34) اوست خداوندی که پروردگار شماست و خدایی جز او نیست و آفریننده همه چیز اوست، پس او را بپرستید و ( الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ ): (35) [ خدایی ] که همه چیز را نیکو آفرید.
بدین ترتیب نظام آفرینش بر مدار حسن و زیبایی می گردد و آن دو [ خلقت و نیکویی ] پیوسته با هم هستند. از طرفی خداوند متعال در آیات بسیاری بیان فرموده که هر چه آفریده است، نشانی از وجود او دارد: ( إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ‌ ): (36) به راستی در آفرینش آسمان ها و زمین و تفاوت شب و روز، برای خردمندان، بس نشانه ها وجود دارد.
بنابراین هیچ چیزی در جهان آفرینش نیست، جز آنکه نشان از وجود او دارد و شمه ای از جلال و جمال او را بازگو می کند.
همه اشیاء و موجودات، از آن جهت که نیکو آفریده شده اند، از جمال بی پایان او نشان دارند و زبان به ثنا و ستایش حسن بی مانند او گشوده اند و از آن جهت که نقص و نیاز بسیار دارند، نشانه غنا و بی نیازی مطلق اویند و ساحت قدس و کبریایی او را تسبیح و تقدیس می کنند چنان که خود می فرماید: ( وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ ): (37) هیچ چیز [ در عالم خلقت ] نیست، جز آنکه زبان به ستایش و تسبیح او گشوده است.
آنان که دل در گرو محبت حق دارند، از راهی که خداوند به ایشان نشان داده و بدان هدایتشان فرموده به اشیاء می نگرند. بدین ترتیب که همه ی آنها را آیات خداوندی و نشانه های صفات جمال و جلال او می بینند. آنها برای اشیاء، وجود، استقلال و اصالتی قائل نیستند و تنها آینه هایی هستند که با حسن خود، تجلی حسن بی پایان او، افقر و حاجت خود، نشانه غنا و بی نیازی مطلق او و با ذلت و حقارت خویش، نشانه عزت و کبریای بی مانند اویند.
کسی که با چنین بینشی در هستی نظر کند، ناگزیر به آستان عزت و جبروت گرایش پیدا می کند و دلش از محبت و عشق خداوند لبریز می گردد؛ آن چنان که همه چیز از جمله خویشتن خویش را از یاد می برد و دل او به « قلب سلیم » تبدیل می شود؛ قلبی که در آن جز خدای عز و جل چیزی نیست: ( یَوْمَ لاَ یَنْفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ‌ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ‌ ): (38) [ قیامت ] روزی است که در آن، مال و فرزندان [ و خاندان انسان و هیچ چیز دیگر ] برایش سودی ندارد. مگر کسی که قلب سلیم و دل پاک به پیشگاه خدا آورد ». (39)
در کتاب اصول کافی به نقل از سفیان بن عینیه آمده است که از آن حضرت درباره ی معنای آیه شریف: ( إلّا مَن أَتَی اللهَ بِقَلبٍ سَلیمٍ ) سؤال کردم. فرمود: قلب سلیم دلی است که خدای خویش را دیدار می کند؛ در حالی که در آن، جز خداوند چیزی نیست. (40)
بنابراین هر چه معرفت انسان افزایش یابد، ایمانش افزون می شود و هر چه ایمانش زیادتر شود، گرایش نفس او به خدای تعالی فزونی یابد و رشته ی عشق او محکم تر گردد « و این عشق همچنان رو به افزایش است، تا آنجا که رشته ی پیوند خویش را از همه چیز گسسته و به او می پیوندد. جز پروردگار، به چیزی عشق نمی ورزد و دلش جز به یاد او و برای او نمی تپد. چنین بنده ای، هر آنچه را که بدان دست یابد و هر چه را که اثری از حسن بی اندازه او می شمارد، که حسن و جمال و جلال و عظمت، جملگی از آن اوست و هر چه که دیگران دارند نیز از اوست؛ چرا که آنها آیه و نشانه ای بیش نیستند و نشانه، از خود چیزی ندارد و تنها اوصاف صاحب خود را بیان می کند.
چنین بنده ای که سلطان عشق بر دلش غالب گشته، بدین سبب به اشیاء می نگرد که آنها را آیتی از آیات پروردگار می بیند. پس رشته ی عشق او از همه چیز، جز پروردگار جدا می شود و جز خداوند و جز برای خداوند، چیزی را دوست نمی دارد.
در این حالت است که آگاهی و ادراک او دگرگون می شود؛ چنان که هر چه را می نگرد، خدای تعالی را پیش و پس از آن می بیند، پس در نزد او هیچ چیز امکان استقلال نخواهد داشت. بدین ترتیب او به علم و ادراکی دست می یابد که دیگر مردم فاقد آن هستند؛ زیرا آنان همه چیز را از پس پرده استقلال می بینند؛ اما بینش او این چنین نیست. پس علم و آگاهی او با علم دیگران تفاوت دارد. همچنین در مقام عمل، از آنجا که او به چیزی جز خداوند عشق نمی ورزد، چیزی جز رضای خدا را نیز نمی طلبد. او جز برای خدا و در راه رضای خدا، نه به چیزی امید دارد و نه از چیزی می هراسد، نه چیزی را بر می گزیند و نه چیزی را رها می کند. نه از چیزی ناامید می شود و نه از چیزی به وحشت می افتد و سرانجام، جز برای خدا نه به چیزی راضی می شود و نه بر چیزی خشم می گیرد. اهداف او با اهدافی که دیگر مردمان دارند تفاوت پیدا می کنند؛ زیرا تا کنون او هر کاری را به دلیل اینکه یک فضیلت انسانی است، انجام می داد و کار یا رفتاری را که رذیلت محسوب می شد، ترک می نمود؛ اما اکنون او تنها رضای پروردگار خویش را می طلبد و انجام فضیلت یا ترک رذیلت برایش هدف نیست. برای او مهم نیست که کسی اعمال او را ستایش کند یا نکند و زبان به مدح او بگشاید یا نگشاید. حتی او توجهی به دنیا و آخرت یا بهشت و دوزخ نیز ندارد، بلکه تنها دغدغه او، پروردگار است. تنها ره توشه او بندگی خدا و تنها راهنمایش عشق به خداست ». (41)

پیروی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
همه آنچه که بیان شد، راه هایی است برای بنده سالک، تا به مرحله ای برسد که به خداوند متعال عشق بورزد. اکنون باید دانست که چگونه ممکن است انسان به درجه ای برسد که خداوند او را دوست بدارد و مصداق آیه شریف: ( فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ ): (42) [ اگر شما از دین خود منحرف شوید ] خداوند گروهی را به جای شما می آورد که آنان را دوست می دارد و آنان نیز خداوند را دوست دارند و مؤمنان را مایه آسایش و کافران را موجب سختی و دشواری است، قرار گیرد؛ چرا که عاشق به سوی معشوق تمایل دارد، تا او را بیابد و نقص و کاستی خود را در کنار معشوق برطرف سازد. پس چه بشارت و مژده ای برای عاشق بالاتر از اینکه بفهمد معشوق نیز او را دوست دارد؟ در چنین حالتی است که عشق به فرجام می رسد و از سوی معشوق بازتاب می یابد؛ برای مثال، انسان غذا و طعام را دوست دارد و به آن تمایل نشان می دهد، تا آن را بیابد و نقص و کاستی را که در اثر گرسنگی در خود مشاهده می کند، برطرف سازد. همچنین به دیدار دوست و رفیق خود علاقه مند است، تا تنهایی خود را بدین وسیله به انس و الفت تبدیل کند. تمامی گرایش ها و تمایل های انسان و داستان های عاشقان و دلدادگان با وجود تفاوت های موجود، همه گواه این مدعاست.
قرآن کریم، پرسش ما را این گونه پاسخ داده است: ( قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ): (43) [ ای پیامبر ] بگو: اگر عشق خدا را در دل دارید، از من پیروی کنید، تا خداوند نیز شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشاید.
این آیه نشان می دهد راه رسیدن عاشق به هدف خویش، پیروی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ زیرا لازمه ی عشق ورزیدن حقیقی به هر کس، آن است که به هر آنچه در ارتباط با اوست عشق بورزیم و « در برابر هر چه که نزد معشوق است، خاضع و تابع باشیم و خداوند سبحان، تنها مرجعی است که تمامی اشیاء در همه ابعاد وجود خود بر ذات او اتکا دارند و ابزار رسیدن به او را می جویند و هر چیز کوچک و بزرگی به سوی او باز می گردد.
پس ضرورت دارد که عشق به خداوند، با پذیرش آیین توحید همراه شود و انسان تا آنجا که در توان و قدرت ادراک و احساس اوست، راه اسلام را برگزیند: ( إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ ): (44) در نزد خداوند [ یک دین بیش تر وجود ندارد و آن ] دین اسلام است.
این همان آیینی است که فرستادگان خداوند برای دعوت به آن آمده اند و پیامبران الهی برای تبلیغ آن برانگیخته شده اند؛ به ویژه اسلامی که با اخلاص همراه است. اخلاصی که بالاترین مرحله ی خلوص نیت است و این دینی است که خداوند همه ی آیین ها و دین ها را بدان خاتمه داده است و پیامبران الهی نیز پس از آورنده این دین، خاتمه یافته اند و این، از جمله حقایقی است که هر کس سخن خدا را بداند، در آن تردید نمی کند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خود نیز در معرفی راهی که از سوی خداوند مأمور پیمودن آن هستند، آن را راه توحید و روش اخلاص دانسته اند؛ چنان که خداوند متعال می فرماید:
( قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ‌ ): (45): [ ای پیامبر ] بگو: این است راه و روش من و پیروانم که بر اساس بینش و آگاهی به سوی خدا دعوت می کنیم، خداوندی که پاک و منزه است و من از گروه مشرکان نیستم.
این آیه نشان می دهد که روش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت به سوی خداوند بر مبنای آگاهی و بینش و اخلاص و شریک قائل نشدن برای خداوند است. بنابراین دعوت به راه خدا و اخلاص، از صفات و ویژگی های اساسی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و در کسانی که از ایشان پیروی می کنند نیز وجود دارد.
در ادامه خداوند متعال بیان فرموده که آیین و شریعت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، مصداق و نماد اصلی این راه – یعنی طریق توحید و اخلاص و دوری از شرک – می باشد و تصریح کرده است: ( ثُمَّ جَعَلْنَاکَ عَلَى شَرِیعَهٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا ): (46) سپس تو را بر آیینی مطابق با فرمان خود قرار دادیم، پس از آن پیروی کن. و سپس بیان کرده است که این راه، همانا راه اسلام و تسلیم شدن محض در برابر خداوند متعال است. آنجا که می فرماید: ( فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ ): (47) اگر با تو مناقشه و جدل کردند، بگو من و پیروانم روی به سوی خدا کردیم و تسلیم او گردیدیم و سرانجام این راه را به ذات خود نسبت داده و آن را صراط مستقیم معرفی کرده است: ( وَ أَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ ): (48) این است صراط مستقیم و راه راست من، من پس از آن پیروی کنید.
بدین ترتیب مشخص می شود که اسلام یعنی آیین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که مجموعه ای از معارف اعتقادی، اخلاقی، علمی و نیز سیره شخص ایشان را شامل می شود، همان راه اخلاص برای خداوند است که بر مبنای عشق به خدا شکل گرفته است. پس اسلام دین اخلاص و دین عشق است.
نتیجه آنکه مفهوم آیه شریف ( قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ ) آن است که اگر می خواهید بر مبنای عشق حقیقی، ایمان و عمل، خود را برای خدا خالص کنید، از این آیین مبتنی بر عشق که انسان را به اخلاص و اسلام حقیقی می رساند پیروی کنید و این، همان صراط مستقیم است که سالک را به لقای خداوند می رساند. اگر در پیمودن این مسیر، با شرایط گفته شده از من پیروی نمایید، خداوند نیز شما را دوست خواهد داشت و این بزرگ ترین بشارت برای عاشق است. در چنین حالتی، به آنچه که می خواهید، دست می یابید و این هدف اصلی عشق عاشق است ». (49)
تاکنون دریافتیم که تقوای الهی، گاهی بر اثر ترس از عذاب پیش می آید که انسان را به ترک اعمال ناشایست و بی رغبتی به دنیا برای رستگاری در آخرت سوق می دهد؛ زیرا از شرایط زهد، دوری از محرمات و آنچه در حکم محرمات است؛ یعنی ترک واجبات می باشد.
راه دیگر کسب تقوا، امید رسیدن به پاداش است که انسان را به انجام عبادت و عمل صالح در دنیا ترغیب می کند، تا در آخرت به بهشت و نعمت های آن دست یابد؛ زیرا شرط عبادت آن است که واجبات و آنچه در حکم واجبات است – یعنی ترک محرمات – به جا آورده شود. هر دو روش پیش گفته، در واقع اخلاص برای « دین » است، نه اخلاص برای پروردگار دین. اما راه سوم که راه عشق به خداوند است، وابستگی به غیر خدا، اعم از معبودها و مطلوب های دیگر، مانند بت یا اهداف دنیوی را از دل می زداید و حتی هدف های اخروی، مانند دستیابی به بهشت یا رهایی از آتش را نیز از دل انسان بیرون می راند و این « عشق » است که دل را فقط به پروردگار و به آن چه مربوط به پروردگار است، مانند دین و پیامبران و اولیای الهی، متصل می کند؛ زیرا از نشانه های عشق به معشوق، دوست داشتن آثار و اطرافیان اوست.
اینها علمای الهی اند که « خداوند را عبادت می کنند؛ اما نه از ترس عذاب و نه به امید پاداش، بلکه از این رو که او را شایسته پرستش می دانند. اسمای حسنی و صفات عالیه او را شناخته اند و دریافته اند که پروردگار آنها، کسی است که جان و روح و اراده و خواسته ی آنها از آن اوست. تنها اوست که تدبیر امور را در دست دارد و اینها بندگانی بیش نیستند و بنده وظیفه ای ندارد، جز آنکه پروردگار خویش را پرستش کند و اراده و رضای او را بر خواست و اراده خویش مقدم دارد. آنها خداوند را عبادت می کنند و هدفشان از انجام کار خیر و ترک گناه چیزی جز رضای پروردگار نیست. آنها به کیفری که موجب هراسشان گردد و پاداشی که تشویقشان کند، توجهی ندارند، هر چند هراس از عذاب و امید به رحمتش در آنها وجود دارد.
قرآن کریم در بیان روش های کسب تقوا می فرماید:
( وَ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ وَ مَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ ): (50) در آخرت، هم عذاب سخت و هم رحمت و مغفرت خداوند وجود دارد و زندگی دنیا، متاعی فریب کار و پر نیرنگ بیش نیست.
این آیه بیانگر آن است که ماهیت واقعی دنیا، فریبندگی است؛ همچون سرابی در صحرا که انسان تشنه آن را آب می پندارد؛ اما وقتی بدان می رسد، هیچ نمی یابد. پس انسان نباید دنیا را هدف نهایی اعمال و کارهای خویش قرار دهد و بداند که در پس این دنیا، جهانی دیگر است و در آنجاست که او به نتیجه و عاقبت کار خویش می رسد. یا عذابی سخت در برابر اعمال زشت که باید از آن بهراسد و یا رحمت و مغفرت الهی در قبال اعمال شایسته که باید بدان امید داشته باشد و رضا و خشنودی خداوند را بر خشنودی خویش مقدم دارد ». (51)
این گونه است که قرآن کریم بیان فرموده که برخی از پرهیزکاران برای رسیدن به ثواب و پاداش آخرت در دنیا زهد پیشه می کنند:
( وَ مَا أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ زِینَتُهَا وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقَى أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ‌ ): (52) آنچه که به شما داده شده، متاع و زیور زندگی دنیاست، اما آنچه که در نزد خداست، برتر و پایدارتر است. آیا نمی اندیشید؟
اما درباره ی عده دیگر می فرماید: آنان خود خدا را می خواهند، نه آنچه را که در نزد خداوند است: ( وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقَى‌ ): (53) و خداوند برتر و پایدارتر است.
روایات و احادیث گفته شده در این باره نیز بسیار است:
حضرت امام صادق (علیه السّلام) می فرماید:
– « عبادت کنندگان سه گروه اند: یکی آنها که خداوند را از ترس [ عذاب ] عبادت می کنند که این عبادت بندگان و بزرگان است. گروه دیگر خداوند را به امید رسیدن به پاداش عبادت می کنند که این عبادت مزدوران است. گروه سوم خداوند را به دلیل عشق به او عبادت می کنند که این عبادت آزادگان است و برترین نوع عبادت است ». (54)
حضرت امام صادق (علیه السّلام) می فرماید:
– « مردمان، خداوند عزوجل را به سه روش عبادت می کنند: برخی او را به امید پاداش عبادت می کنند که این عبادت آزمندان و از روی حرص و طمع است. برخی دیگر او را از ترس آتش عبادت می کنند که این عبادت بردگان و از روی هراس و ترس است. اما گروهی دیگر خداوند عزوجل را برای عشق به او عبادت می کنند که این است، عبادت آزادگان و موجب امان می شود؛ چرا که خداوند متعال می فرماید: ( وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ‌ ): (55) آنها در آن روز [ قیامت ] از بیم و هراس در امان خواهند بود و در جای دیگر می فرماید: ( قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ): (56) [ ای پیامبر ] بگو: اگر عشق خدا در دل دارید، از من پیروی کنید، تا خداوند نیز شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشاید.
پس هر کس به خداوند متعال عشق ورزد، خداوند نیز او را دوست می دارد و هر که خدا او را دوست بدارد، از امان یافتگان خواهد بود » (57).
و در برخی روایت ها در ادامه حدیث آمده است:
« و این است مقام و منزلت پوشیده ای که جز پاکان، کسی آن را درک نخواهد کرد ». (58)
حضرت امام سجاد (علیه السّلام) می فرماید:
– « من دوست ندارم خداوند را فقط با هدف رسیدن به پاداش عبادت کنم و مانند بنده آزمند و حریص باشم که اگر طمعی یابد، کاری انجام دهد و در غیر این صورت دست نگه دارد و دوست ندارم که فقط خدا را به خاطر ترس از کیفر و عذاب پرستش کنم، همچون بنده نابکاری که اگر نترسد، کاری نمی کند.
پرسیدند: پس برای چه عبادت می کنی؟ حضرت فرمود: چون خداوند شایسته پرستش است، به دلیل نعمت ها و خوبی هایی که در حق من به جا آورده است ». (59)
در روایت دیگری از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به جای واژه « حُبّاً » ( از روی عشق ) واژه « شکراً » ( به خاطر سپاسگزاری ) آمده است:
– « گروهی خداوند را به امید پاداش می پرستند که این، عبادت تاجران است. گروه دیگر، او را به دلیل هراس از عذاب عبادت می کنند که این، عبادت بردگان است. اما گروهی خداوند را به خاطر شکر و سپاسگزاری عبادت می کنند که این عبادت آزادگان است ». (60)
علت آنکه حضرت یکبار عبادت شاکران و دیگر بار عبادت عاشقان خدا را عبادت آزادگان نامیده، آن است که « هدف هر دو آنها یکی است. شکر عبارت است از قرار دادن نعمت ها در جایگاه مخصوص آن و شکر در عبادت آن است که عبادت را فقط مخصوص خداوند بدانیم؛ زیرا اوست که شایسته پرستش است. انسان شکرگزار خداوند را تنها به دلیل این که خداوندی از آن اوست عبادت می کند؛ یعنی تمام صفات جلال و جمال را در ذات حق می یابد که او جمیل بالذات و محبوب بالذات است و عشق چیزی نیست، جز علاقه و گرایش به سوی زیبایی و جمال. پس وقتی او را معبود می نامیم، به دلیل آن است که او جمیل و محبوب است و نیز به دلیل آنکه او نعمت دهنده است و شکر نعمت های او با عبادت ممکن می شود. بدین ترتیب همه ی این تعابیر یک مفهوم دارند. » (61)
به عبارت دیگر، « شکرگزاران کسانی هستند که ویژگی شکر، به طور مطلق در وجودشان جای گرفته است و هیچ نعمتی را بدون شکر استفاده نمی کنند؛ به گونه ای که در گفتار و رفتار، چنان از نعمت ها بهره می گیرند که نشان دهد همه ی نعمت ها از جانب پروردگار بخشنده است. به هیچ نعمتی رو نمی آورند؛ مگر آنکه در زمان استفاده و قبل و بعد از آن، در حال ذکر و یاد پروردگار هستند و آن را تنها متعلق به پروردگار می دانند و برای خود هیچ مالکیتی قائل نیستند. بدین ترتیب یاد پروردگار آنان را از توجه به چیزهای دیگر، باز می دارد؛ مگر آنکه در آن حال هم به یاد خدا باشند؛ زیرا خداوند در سینه ی هیچ انسان دو قلب قرار نداده است. بنابراین اگر بخواهیم معنای واقعی شکر را بیان کنیم، باید گفت شکرگزاران همان مخلصان هستند ». (62)
تردیدی نیست که اخلاص حقیقی معنا نمی یابد؛ مگر آنکه دل انسان از هر چه غیر خداست جدا گردد و رسیدن به این درجه، تنها از طریق عشق به خدا امکان پذیر است که موجب تطهیر قلب از غیر خدا می گردد. امام صادق (علیه السّلام) در تفسیر آیه شریف: ( وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً ) (63)؛ پروردگارشان آنان را شرابی پاک و طاهر نوشانید، می فرماید:
« آن شرابی است که وجود آنان را از هر چیز غیر خدا پاک می گرداند ». (64)
علامه طباطبایی می فرماید:
اینها مقربان درگاه خدا هستند که با رسیدن به قرب الهی رستگار شده اند و هیچ چیز محسوس و غیر محسوس نفس و وسوسه شیطانی، نمی تواند میان آنان و پروردگار فاصله افکند. هر چیز که در برابر دیدگان آنان جلوه گر می شود حجاب و پرده غفلت نیست، بلکه آیه و نشانه ای است که پرده از جمال حق تعالی بر می دارد. پروردگار، علم الیقین را به آنان عنایت فرموده و با رفع حجاب از دیدگان آنان حقایق ربانی پوشیده ای را که از چشم نابینای مادی پنهان است، به آنان نشان داده است؛ چنان که در قرآن کریم می فرماید:
( کَلاَّ إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ‌ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُّونَ‌ * کِتَابٌ مَرْقُومٌ‌ * یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ‌ ): (65) به درستی که نامه اعمال نیکان در اعلای علیین است. و تو چه می دانی که علیین چیست. نامه ای است نوشته شده. که مقربان درگاه الهی آن را مشاهده می کنند و در جای دیگر می فرماید: ( کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ‌ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ‌ ): (66) هرگز! اگر به علم یقین برسید، یقیناً جهنم را عیان خواهید دید.

پی‌نوشت‌ها:

1- بقره (2): 213.
2- نساء (4): 165.
3- انعام (6): 48.
4- بقره (2): 119.
5- سبأ (34): 28.
6- المفردات فی غریب القرآن، ماده « بشر » و « نذر ».
7- سجده (32): 16.
8- سجده (32): 19-20.
9- سجده (32): 19-20.
10- توبه (9): 111.
11- آل عمران (3): 4.
12- نهج البلاغه، خطبه 28.
13- همان، خطبه 83.
14- همان، خطبه 157.
15- ابراهیم (4): 7.
16- رحمن (55): 29.
17- تفسیر قمی، ج2، ص 82.
18- بحارالانوار، ج18، ص 292.
19 – امالی صدوق، ص 704.
20- فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول دین، ج2، ص 1032، انتشارات بیدار.
21- سنن ترمذی، ج4، ص 709 و علم الیقین، ج2، ص 1034.
22- رعد (13): 7.
23- نازعات (79): 45.
24- هود (11): 12.
25- فاطر (35): 22-23.
26- المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص 158.
27- نهج البلاغه، خطبه 109.
28- همان، خطبه 183.
29 – بقره (2): 165.
30- توبه (9): 24.
31- المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 406.
32- اعراف (7): 180.
33- طه (20): 8.
34- انعام (6): 102.
35- سجده (32): 7.
36- آل عمران (3): 190.
37- اسراء (17): 44.
38- شعرا (26): 88-89.
39- المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص 159.
40- همان، ج15، ص 292.
41- همان، ج1، ص 374.
42- مائده (5): 54.
43- آل عمران (3): 31.
44- همان: 19.
45- یوسف (12): 108.
46- جاثیه (45): 18.
47- آل عمران (3): 20.
48- انعام (6): 153.
49- المیزان فی تفسیر القرآن، ج3، ص 158 ( با اندکی تصرف ).
50- حدید (57): 20.
51- المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص 158.
52- قصص (28): 60.
53- طه (20): 73.
54- الاصول من الکافی، کتاب ایمان و کفر، ج2، ص 84، باب عبادت.
55-نمل (27): 89.
56- آل عمران (3): 31.
57- جوادی آملی، تسنیم، تفسیر قرآن کریم، ج1، ص 451، مؤسسه اعلمی، بیروت.
58- المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 38.
59- تسنیم، تفسیر قرآن کریم، ج1، ص 451.
60- نهج البلاغه، حکمت شماره 237.
61- المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 38.
62- همان، ج8، ص 33.
63- انسان (76): 21.
64- فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج5، ص 265.
65- مطففین (83): 18-21.
66- تکاثر (102): 5-6.
منبع مقاله :
حیدری، سید کمال؛ (1392)، تقوا در قرآن ( پژوهشی درباره آثار فردی و اجتماعی )، تهران: نشرسخن، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید