یوسف زهرا(ع) (2)

یوسف زهرا(ع) (2)

نویسنده:نصرت الله آیتی

مقدمه:
در قسمت قبل، دو شباهت از شباهت‌های میان یوسف زهرا (ع) و یوسف یعقوب (ع) مورد بحث و بررسی قرار گرفت. در این قسمت به شش شباهت دیگر پرداخته می‌شود.

3. کودکی
غیبت یوسف از دوران کودکی آغاز شد: (وَجَاءتْ سَیَّارَهٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ یَا بُشْرَى هَـذَا غُلاَمٌ )[1] و (در همین حال) کاروانی فرا رسید و مأمور آب را (در پی آب) فرستادند. او دلو را در چاه افکند. (ناگهان) صدا زد: مژده باد این کودکی است (زیبا و دوست داشتنی)!
غیبت یوسف زهرا علیهم السلام نیز از دوران کودکی آغاز شد. امام صادق علیهم السلام می‌فرماید: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لابد للغلام من غیبه فقیل له: و لم یا رسول الله؟ قال: یخاف القتل؛[2] رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ناچار برای آن کودک (امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) غیبتی خواهد بود. پرسیده شد: برای چه؟ فرمود: برای محفوظ ماندن جانش».
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در سال 255 هجری به دنیا آمد. آغاز غیبت صغری نیز در سال 260 هجری است. بنابراین، ایشان در آغاز غیبت صغری، پنج ساله بوده‌اند.

4. زیبایی و بخشندگی
همان‌گونه که یوسف در زیبایی و بخشندگی، شهره آفاق بود، یوسف زهرا علیهم السلام نیز به بالاترین درجه این دو ویژگی آراسته است. امام باقر علیهم السلام می‌فرمایند: «فی صاحب هذا الأمر أربع سنن من أربعه انبیاء … و سنه من یوسف من جماله و سخائه…؛[3] صاحب این امر (حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) با چهار پیامبر شباهت‌هایی دارد … شباهت او به یوسف، در زیبایی و بخشندگی اوست …».
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لیبعثن الله عزوجل فی هذه الأمه خلیفه یحثی المال حصیاً و لا یعده عداً؛[4] به زودی خداوند عزوجل در این امت، خلیفه‌ای را برمی‌انگیزد که مال را بی آن‌که بشمارد، به دیگران می‌بخشد».

5. هراس
یوسف در عالم رؤیا دید که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرش سجده می‌کنند، ولی به سفارش پدر از ترس مکر برادران، رؤیای خویش را پنهان کرد: (إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ *‌ قَالَ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیْداً )؛[5] (به یاد آور) هنگامی را که یوسف به پدرش گفت: پدر! من درخواب دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرم سجده می‌کنند. (یعقوب) گفت: فرزندم! خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن؛ زیرا برای تو نقشه (خطرناکی) می‌کشند.
یوسف زهرا علیهم السلام نیز همین‌گونه است؛ یعنی به دلیل هراس از دشمنان باید نام مبارکش پنهان باشد. ابو خالد کابلی می‌گوید که به امام باقر علیهم السلام عرض کردم: «نام مبارک او (حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) را برای من بگویید تا او را به نام بشناسم. حضرت فرمودند: «ای ابوخالد! به خدا سوگند! پرسش زحمت انگیز و مشقت آوری از من پرسیدی و درباره مسأله‌ای از من پرسیدی که اگر گفتنی بود، به یقین به تو می‌گفتم. تو درباره چیزی از من پرسش کردی که اگر بنی‌فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند که او را تکه تکه کنند».[6]

6. ظلم
دلیل غیبت یوسف ستم برادران در حق او بود؛ یعنی حسادت ورزیدن و به چاه افکندن او، (وَأَجْمَعُواْ أَن یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَهِ الْجُبِّ )؛[7] و تصمیم گرفتند وی را در نهان‌گاه چاه قرار دهند.
یکی از حکمت‌های غیبت یوسف زهرا علیهم السلام نیز ستم حاکمان و طاغوت‌های خون آشام در حق آن حضرت است. زراره می‌گوید: «از امام صادق علیهم السلام شنیدم که فرمود: قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف پیش از قیامش غیبتی دارد. عرض کردم: فدایت شوم چرا؟ حضرت در حالی که به شکم و گردن مبارکش اشاره کرد، فرمود (از کشته شدن) می‌ترسد».[8] شمار طاغوتیان عصر ما، از شمار طاغوتیان عصر تولد حضرت، کمتر و از نظر ابزار نظامی، ضعیف‌تر نیست. خون آشامی و جنایت پیشه‌گی‌شان نیز به مراتب از آنان بیشتر است. پس آن ترس هنوز وجود دارد. به امید آن روزی که یاوران کارآمدی پرورش یابند تا بتوانند سپر بلای حضرت باشند و او را از گزند حوادث در امان دارند؛ زیرا که فراهم آمدن چنین افرادی، پیش زمینه فرا رسیدن روز موعود است.

7. ریزش و رویش
برادران یوسف، او را به چاه افکندند؛ زیرا دل‌هایشان از حسد آکنده بود. بنابراین خوبی‌های او را نمی‌دیدند، ولی غریبه‌ها از دیدن او مسرور گشتند و اظهار شادمانی کردند: (وَجَاءتْ سَیَّارَهٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ یَا بُشْرَى هَـذَا غُلاَمٌ )؛[9] و (در همین حال) کاروانی فرا رسید و مأمور آب را (در پی آب) فرستادند. او، دلو را در چاه افکند. (ناگهان) صدا زد: مژده باد این کودکی است (زیبا و دوست داشتنی)!
هنگام رو به رو شدن با یوسف زهرا نیز برخی از مسلمانان، بر وی شمشیر می‌کشند؛ زیرا سینه‌هایی آکنده از کینه دارند، یا خود را از او بیشتر دوست دارند، یا این که خود را زمام‌دار امور خویش می‌دانند و در برابر رأی و نظر او، رأی و نظری جداگانه دارند و یا … امام صادق علیهم السلام فرمود: «قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف در پیکار خود با چنان چیزی رو به رو خواهد شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با آن رو به رو نگردید. همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که به سوی مردم آمد که آنان، بت‌های سنگی و چوب‌های تراشیده را می‌پرستیدند. ولی قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف چنان است که بر او می‌شورند و کتاب خدا را بر ضد او تأویل می‌کنند. آن گاه به استناد همان تأویل، با او به جنگ بر می‌خیزند».[10] در این میان، برخی بیگانگان هستند که از دیدنش خشنود می‌شوند و با فطرت‌های پاکشان به سوی او می‌روند و به او می‌پیوندند. امام صادق علیهم السلام می‌فرماید: «إذا خرج القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف خرج من هذا الامر من کان یری أن من اهله و دخل فیه شبه عبده الشمس و القمر؛[11] چون قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام کند، کسی که خود را اهل این امر می‌پنداشته است، از این امر بیرون می‌رود. در مقابل، افرادی مانند خورشید پرستان و ماه پرستان به آن می‌پیوندند.

8. بهای اندک
کاروانیانی که یوسف را یافتند، او را به بهای اندکی فروختند؛ زیرا از ارزش آن دُرّ یگانه، آگاهی نداشتند: (وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَهٍ وَکَانُواْ فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ )؛[12] و (سرانجام) او را به بهای اندکی (چند درهم) فروختند و نسبت به (فروختن) او بی رغبت بودند.
برخی شیعیان نیز به دلیل ناآگاهی از مقام و منزلت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و از سر هواپرستی و دنیاخواهی، افتخار محبت و خدمت به آستان او را به بهای اندکی فروخته‌اند و رشته پیوند خود را گسسته‌اند. تاریخ، نمونه‌های فراوانی از این مردمان را به یاد دارد. برای مثال، از ابوطاهر محمد بن علی بن بلال می‌توان نام برد. وی به طمع اموالی که از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نزد او بود، آن را به محمد بن عثمان عمری (سفیر دوم) نسپرد و ادعا کرد که خود وکیل حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز توقیعی (نامه‌ای) در لعن او صادر کرد.[13]

پی نوشت :

[1]. سوره یوسف، آیه19.
[2]. بحارالانوار، ج52، ص95.
[3]. منتخب الأثر، ص371.
[4]. معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام، ص240.
[5]. سوره یوسف، ایه 4 و 5.
[6]. غیبت نعمانی، ص414.
[7]. سوره یوسف، آیه15.
[8]. کمال الدین، ج2، ص157.
[9]. سوره یوسف، آیه19.
[10]. غیبت نعمانی، ص424.
[11]. همان. ص450.
[12]. سوره یوسف، آیه20.
[13]. الغیبه شیخ طوسی، ص400.
منبع: ماهنامه امان شماره 19

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید