حب و بغض برای خدا

حب و بغض برای خدا

معاویه برای فرماندار خود در مدینه یعنی مروان نامه نوشت که از ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر (علیه السلام) برای پسرم یزید خوستگاری کن . مروان نزد عبدالله رفت و جریان را گفت ، عبدالله در پاسخ گفت : اختیار این دختر با دائیش مولای ما حسین (علیه السلام) است . بعد عبدالله جریان را به عرض امام حسین(علیه السلام) رساند، امام فرمود: از درگاه خداوند خشنودی خدا را خواستارم . تا اینکه مردم در مسجد، اجتماع نمودند، مروان همراه عده ای از بزرگان قوم خود به حضور حسین (علیه السلام) آمد و جریان دستور معاویه را به عرض ‍ رساند و اضافه کرد، مهریه اش به حکم پدرش معاویه هر چه باشد می پردازیم و قرضهای پدرش را ادا می کنیم و به اضافه اینکه این وصلت باعث صلح بین دو طایفه بنی هاشم و بنی امیه می شود. امام حسین (علیه السلام): پس از حمد ثنای الهی فرمود: ای مروان ! آنچه گفتی شنیدم ، اما در مورد، مهریه سوگند به خدا ما از سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله) تجاوز نمی کنیم که دوازده وقیه معادل 480 درهم بود. اما در مورد ادای قرض پدرش ، دختران ما هر جا باشند قرضهای دنیوی ما را ادا می کنند. اما صلح و آشتی بین ما و طایفه شما، این را بدان که ما برای رضای خدا و در راه خدا با شما دشمنی داریم ، بنابراین برای دنیا با شما سازش نمی کنیم ، سوگند به جانم ، خویشاوند نسبی (بخاطر خدا) بهم زده شد تا چه رسد به خویشاوندی سببی (یعنی خویشی از ناحیه داماد). مروان و همراهانش مایوس شده برخاستند و رفتند.
داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید