خرید و فروش و آداب بازار

خرید و فروش و آداب بازار

افتاب خرید و فروش
توصیه: بدان، که هر که وی را تجارت دنیا از تجارت دین باز دارد، وی بدبخت است؛ و چگونه بود حال کسی که وی کوزه زرین به کوزه سفالین بَدل کند؛ و کوزه سفالین مَثَلِ دنیاست، ومَثَلِ آخرت کوزه زرین است که هم نیکوست وهم بسیار بماند.
و وی این شفقت بر دین آن وقت کرده باشد که هفت احتیاط بکند:
احتیاط اول ان که هر روز نیت های نیکو بر دل تازه گرداند که به بازار برای آن می شود که روزی خویش و عیال خویش به دست آورد تا از خلق بی نیاز بوَد و طمع از خلق باز دارد، و تا چندان توان و فراغت به دست آورد که به عبادت حق – تعالی- پردازد و راه آخرت رود؛ و نیت کند که امروز مهربانی و خیرخواهی و امانت با خلق نگاه دارد. چون این نیت ها بکند، اینها همه از اعمال آخرت و سود دین بوَد، اگر از دنیا چیزی به دست آرد زیادتی بر سود دین بود.
همه عالم در این جهان در سفرند و مسافران باید که دست به دست یکدیگر دهند تا یکدیگر را یاور باشند؛ وی نیز نیت کند که «من به بازار روم تا شغلی کنم که مسلمانان را از آن راحتی رسد، چنان که مسلمانان دیگر شغل من همی کنند»؛ که جمله شغل ها برآوردن نیازهای مردم را باشد؛ وی نیز نیت کند که برای رفع یکی از این نیازها تلاش کند. و نشان درستی این نیت آن بود که به کاری مشغول شود که خلق بدان محتاج باشند و اگر وی نباشد کار مردمان معطل بماند.
احتیاط سوم ان که بازار دنیا وی را از بازار آخرت بازندارد. و بازار آخرت مسجدهاست. باید که در میان روز چون صدای اذان بشنود، به هیچ نیندیشد، در هر کاری که بوَد، فروگذارد و به مسجد شود.
احتیاط چهارم آن که در بازار از ذکر و تسبیح و یاد کرد حق – تعالی – غافل نباشد و چندان که تواند زبان و دل بیکارندارد، و بداند که اگر سود این فوت شود، همه جهان در مقابل آن قدری ندارد.
احتیاط پنجم ان که بر بازار بس حریص نباشد چنان که اول وی اندر شود و آخر وی بیرون آید. و سفرهای دراز با خطر کردن و در دریا نشستن، و مانند آن، دلیل حرصِ بسیار باشد ….
احتیاط ششم آن که از امور شبهه ناک دور باشد. اما اگر گرد حرام گردد تبه کار و گناه پیشه بود. و هر چه در آن شک کند، در دل خویش فتوا پرسد نه از اهل فتوا- اگر وی از اهل دل است – هر چه در دل خویش از ان ناخرسندی یابد، نخرد. و با ظالمان معاملت نکند؛ و هیچ ظالم را به نسیه، کالا نفروشد که آن گاه به مرگ وی اندوهگین شود و به توانگری وی شاد شود و نشاید که به مرگ ظالم اندوهگین شود و به توانگری وی شاد شود. و هر چه بدیشان فروشد و داند که ایشان در طریق ظلم به کارگیرند ، وی اندرآن ظالم شریک باشد.
احتیاط هفتم ان که با هر کسی که معاملت کند، حساب خود با وی صاف کند در گفتار و کردار و داد و ستد؛ و بداند که اندر قیامت با هر کسی وی را رو به رو خواهند کرد و انصاف از وی طلب خواهند کرد. (1)
احسان در معامله
توصیه: درجه انسان در معامله و کسب و کار به شش وجه حاصل آید:
وجه اول آن که سود بسیار روا ندارد، اگر چه خریدار را به سبب حاجتی که بدان کالا باشد به آن معامله راضی باشد.
وجه دوم آن که کالای فقیران را گران تر بخرد تا ایشان شاد شوند- همچون کالای پیرزنان و کودکان و فقیری که در راه مانده باشد- که این آسان گیری از صدقه بهتر و نیکوتر است. و هر که چنین کند دعای رسول (ص) در وی رسد که گفت: «خدارحمت کند کسی را که با آسان گیری می فروشد و با آسان گیری می خرد.»
اما از توانگر کالا به زیان خریدن را نه مزد و نه سپاس است و ضایع کردن کالا بود، بلکه سخت گیری کردن وارزان خریدن شایسته تر.
وجه سوم؛ در بها (2) ستادن سه گونه احسان بود: اول مقداری از آن کم کردن؛ و دیگر نقدی که رایج نبوَد ستاندن؛ و دیگر مهلت دادن.
و هیچ احسان بیشتر از مهلت دادن به درویش نیست. اما اگر ندارد، مهلت دادن خود واجب بود واز جمله عدل بود؛ اما اگر چیزی دارد، و لیکن اگر تا زمانی که آن را به زیان نفروشد یا چیزی را که بدان حاجتمند است نفروشد نمی تواند قرض خود را بدهد. مهلت دادن وی را احسان بود و از صدقه های بزرگ بود.
وجه چهارم بازپس دادن قرض است؛ و احسان در این، آن بود که پیش از آنکه قرض دهنده، مال خود را طلب کند باید در باز پس دادن قرض خود شتاب کند، و قرض رابه بهترین شیوه و به دست خویش به خانه صاحب حق برد، چنان که نیاز نباشد که کسی را به سراغ آن بفرستند.
اما اگر توانایی باز پس دادن قرض را دارد و یک ساعت تأخیر کند، بی رضای صاحب قرض، ظالم و گناهکار باشد؛ و اگر به نماز مشغول شود و اگر به روزه و اگر در خواب بود، در میان همه، در لعنت خدای – تعالی- بود و وی خفته باشد و بر وی معصیت نویسند.
و شرط توانایی نه آن است که نقد داشته باشد؛ بلکه اگر چیزی بتواند فروخت و نفروشد گناه کار باشد؛ و اگر نقدی بی ارزش فرا دهد یا به جای نقد عوضی فرا دهد و صاحب حق به بی میلی فرا ستاند، گناه کار باشد و تا خشنودی وی حاصل نکند از عِقاب نرهد. و این از گناهان بزرگ است که خلق آن را اسان گرفته اند.
وجه پنجم آن که با هر که معاملتی کند اگر آن کس پشیمان شود، فسخ کند.
وجه ششم آن که درویشان را به نسیه چیزی بفروشد- اگر هم اندک بود – به قصد ان که تا آن هنگام که ندارند بازنخواهد، و اگر درویشان در تنگ دستی بمیرند قرض را به ایشان ببخشد.(2)
جایگاه اقامت
توصیه: اقامت آن جا کن که تو را سازگار و سودمند بود ولکن بکوش تا اقامت تو به شهری خُرد و فرومایه و رکیک نباشد. و اگر جایی ملکی خری، آباد و پسندیده خر، و مِلکِ زیان زده مخر.(3)
شیوه امانت سپاری
توصیه: اگر به کسی امانتی می دهی، در پنهانی مده، که هیچ کس آن امانت تو را از اونخواهد گرفت. بدون دو نفر شاهد عادل، دارایی خود را به امانت نزد هیچ کس مگذار و برای آنچه که می دهی، سند و مردکی از او بگیر تا از نزاع و محاکمه آسوده باشی. پس اگر نزاعی پیش آمد در آن درگیری گستاخی مکن که این کار در نزاع نشان ستمکاری است. و تا می توانی به راست یا به دروغ سوگند مخور و خود رابه سوگند خوردن معروف مکن؛ تا اگر وقتی ناچار به سوگند خوردن شدی، مردمان تو را راستگو بدانند.(4)
بلای پذیرفتن امانت
توصیه: اگر کسی خواست امانتی نزد تو بگذارد، تا می توانی به هیچ روی آن را نپذیر؛ زیرا امانت پذیرفتن، بلا پذیرفتن است. و شیوه مردانگی و جوانمردی همین است که امانت مردمان را نپذیری و اگر پذیرفتی نگاه داری تا به سلامت به صاحبش برگردانی .(5)
نکته ممکن است امانت در دست تو ازبین برود بر خلاف میل تو، و یا اگر چیز ارزشمندی باشد، ممکن است شیطان تورا بفریبد و در آن طمع کنی و آن امانت را باز پس ندهی و آن را انکار کنی. اگر آن را به صاحبش بازگردانی، در نگاه داشن آن رنج ها فراوانی به تو می رسد، و چون آن امانت را با آن همه رنج به صاحبش بازگردانی، رنجی بیهوده برای تو مانده است و آن کس به هیچ وجه منّت دار تو نخواهد بود و می گوید: آن مالِ من بود، آنجا گذاشتم و باز پس گرفتم. و راست هم می گوید و طلب مزد موجب بد نامی تو می شود؛ و اگر آن امانت از میان برود هیچ کس باور نمی کند که تو خیانت نکرده ای. پیش مردمان خائن شمرده می شوی و گرفتار دشمنی می گردی و
تاوان آن را هم باید بدهی و آبرو و احترام تونزد همه از بین می رود ودیگر هیچ کس به تواعتماد نمی کند.(6)

پی نوشت ها :

1ـ بها: قیمت.
2ـ کیمیای سعادت، ج1، صص355و359.
3ـ خردنامه، ص40.
4ـ پند پدر(بازنویسی قابوس نامه)، ص91.
5ـ همان، ص89.
6ـ همان، صص90و91.

منبع:گنجینه ش 81

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید