انسان و زندگی اجتماعی در قرآن

انسان و زندگی اجتماعی در قرآن

نویسنده: علی محمدی آشنانی

دانشوران در مورد زندگی اجتماعی انسان بر یک رأی نیستند؛ برخی زیست شناسان، روان شناسان، فیلسوفان و مفسران همانند مک دوگال، فروید (1)، ابونصر فارابی، (2) علامه طباطبایی، (3) و استاد مطهری، (4) رویکرد به زندگی اجتماعی را برخاسته از نهاد و فطرت آدمی دانسته اند و عده ای آن را بر اساس محاسبه ی عقلی انسان برای تسهیل انجام امور خود (5) و دسته ای آن را به تمایلات آدمی برای برآوردن نیازهایش که تنها در پرتو زندگی اجتماعی امکان پذیر است، مستند ساخته اند. (6)
قرآن کریم، تشکیل جوامع گوناگون بشری را به طراحی و جعل الهی نسبت داده است:
( وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا )؛ (7)
و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید.
و فرآیند و سازو کار آن را، پیوندهای طبیعی نَسَبی و سببی دانسته است:
( وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کَانَ رَبُّکَ قَدِیراً )؛ (8)
و اوست کسى که از آب بشرى آفرید و او را داراى خویشاوندىِ نَسَبى و دامادى قرار داد، و پروردگار تو همواره تواناست.
قرآن کریم، اعطای استعدادهای گوناگون به افراد جامعه برای تسخیر متقابل و اداره ی امور آن را نیز به تدبیر و رحمت خداوند مستند ساخته است:
( نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیّاً وَ رَحْمَهُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ‌ ) (9)
ما معاشِ آنان را در زندگى دنیا میانشان تقسیم کرده‏ایم، و برخى را از نظر درجات، بالاتر از بعضى دیگر قرار داده‏ایم تا بعضى از آنها بعضى دیگر را در خدمت گیرند، و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مى‏اندوزند بهتر است.
بر اساس آیات پیش گفته، « اجتماعی بودن انسان، بر اساس طرحی حکیمانه از سوی خداوند متعال، برای بازشناسی یکدیگر، در متن آفرینش پی ریزی شده است (10) و مقتضای فطرت و آفرینش انسانی است ولی میل و انگیزش عقلانی آدمی و کشش بیرونی برای برآوردن نیاز نیز در روی آوردن انسان به زندگی اجتماعی بی تأثیر نبوده است. به تعبیر علامه طباطبائی:
نطفه ی اصلی اجتماع را طبیعت انسان تشکیل داده است؛ طبیعت انسانی طبق یک الهام الهی دریافته است که برای ادامه ی حیات و تکامل، محتاج به همکاری با سایر افراد و انجام کارهای اجتماعی است و همین موضوع او را به تشکیل اجتماع و تطبیق افعال خود بر وضع اجتماعی وادار نموده است. (11)
دستگاه آفرینش فرد را به وجود می آورد نه اجتماع، منتهی چون هر فرد نیازمند به کمالاتی است که به تنهایی قدرت وصول به آن را ندارد؛ دستگاه خلقت او را به قوا و ادواتی مجهز کرده که به وسیله ی آن بتواند در ظرف اجتماع فعالیت کرده و به کمالات نایل گردد. (12)
اجتماع چیزی جز وسیله برای تسهیل نیل به تکامل افراد از راه تعاون نیست. (13)
بر اساس آیات پیش گفته، استاد مطهری چه زیبا می فرماید: « خداوند انسان ها را از نظر استعدادها و امکانات جسمی و روحی و عقلی و عاطفی، مختلف و متفاوت آفریده است، بعضی را در بعضی دیگر به درجاتی برتری داده است و احیاناً آن بعض دیگر را بر این بعض در بعضی دیگر از مواهب برتری داده است و به این وسیله همه را بالطبع نیازمند به هم و مایل به پیوستن به هم قرار داده و به این وسیله زمینه ی زندگی به هم پیوسته اجتماعی را فراهم نموده است. اگر انسان ها همسان آفریده شده بودند، هر کس همان را داشت که دیگری دارد و همان را فاقد بود که دیگری فاقد است و تَبَعاً نیاز متقابل و پیوند و خدمت متبادلی در کار نبود. البته این آیه ی کریمه نیز دلالت دارد بر این که زندگی اجتماعی انسان، امری طبیعی است نه صرفاً قراردادی و انتخابی است نه اضطراری و تحمیلی، زیرا در انسان نیازها و استعدادهایی نهفته است که جز در پرتو زندگی اجتماعی به ظهور و فعلیت نمی رسد و این استعدادها و نیازها در متن خلقت انسان نهاده شده و همین ها انسان را به سوی زندگی اجتماعی می راند، ولی این جهت با استقلال نسبی عقل و اراده فرد و انتخابی بودن آن منافات ندارد. پس می توانیم بگوییم زندگی اجتماعی انسان قراردادی و انتخابی نیز هست، انسان زندگی اجتماعی را برای خود به حکم عقل و اراده، نیز انتخاب و اختیار کرده است. (14)

اهمیت و ضرورت زندگی اجتماعی
بررسی تاریخ دانش و نگرش ها نشان می دهد که « اگر چه در میان ملّت های متمدن و اندیشمندان آن ها مباحث جامعه شناسی وجود داشته است، برخی مطالب صرفاً روی کاغذ نگاشته شده و هرگز مورد عمل قرار نگرفته است ولی اسلام با طرح مطالب خود به اجرا نمودن آموزه های اجتماعی نیز اقدام کرده است. بدین سان نخستین ندای پر گستره ای که در مورد توجه استقلالی به امور اجتماعی به گوش نوع انسانی رسیده، ندای اسلام است که در آیات بسیاری، انسان ها را به اجتماع و اتحاد فرا خوانده است. (15)
تاریخ نگاران نیز بعد از توجه قرآن به بیان تواریخ به ضبط احوال مشاهیر و ملوک و مجتمات پرداخته اند. (16)
آری، قرآن کریم آدمیان را به اجتماع، رهنمون ساخته است. زندگی ساده ی نخستین وقتی به پیچیدگی و اختلاف گرایید، خداوند انبیا و کتاب های آسمانی را برای رفع اختلاف برانگیخت. (17)
از دیدگاه قرآن کریم آنچه جامعه را به اجتماع و وحدت فرا می خواند، نبوت در قالب دین است.
بدین سان باید گفت شک نیست که اسلام تنها دینی است که اساس آیین خود را بسیار صریح و روشن بر پایه ی اجتماع قرار داده است و در هیچ شأنی از شئون خود به اجتماع بی اعتنا نبوده است. (18)

جامعه پذیری
بدون شک اهمیت فراوانِ حیات اجتماعی در آموزه های وحیانی، موجب نمی شود که آدمی زندگی در جامعه ی فاسد کننده را برتابد، زیرا انسان نمی تواند در هر جامعه ای به کمال فطری و طبیعت انسانی خود دست یابد، لذا « در جوامعی که ظلم، فحشا، فساد و شرک رواج جمعی دارد و ظاهر جامعه را فرا گرفته، وظیفه ی یکایک افرادی که مایلند فطرت و طبیعت سالم و متکاملی داشته باشند آن است که از این جمع گسسته و به اجتماع دیگری مهاجرت نمایند. » (19)
آری، در برابر این گونه جوامع منحط و فاسد، ایفای مسئولیت های انسانی و الهی، ایجاب می کند انسان جامعه گریزی و مهاجرت را در دستور کار قرار دهد. بدین رو خداوند در روز قیامت، بهانه ی ضعیف بودن در جامعه را نپذیرفته، آدمیان را چنین توبیخ می کند:
( أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا )؛ (20)
مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟
و در مقام حسابرسی دقیق الهی، تنها شاید آنان که واقعاً ناتوان بوده و نمی توانستند هیچ تدبیری برای مهاجرت بیندیشند، عفو شوند. (21)
بر این اساس، قرآن کریم، کناره گیری و جامعه گریزی اصحاب کهف را می ستاید:
( وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقاً ) (22)؛
و چون از آنها و از آنچه که جز خدا مى‏پرستند کناره گرفتید، پس به غار پناه جویید، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در کارتان گشایشى فراهم سازد.
و سخن جامعه گریزانه ی حضرت یوسف (علیه السّلام) را تأیید می کند:
( إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّهَ قَوْمٍ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کَافِرُونَ‌ )؛ (23)
من آیین قومى را که به خدا اعتقاد ندارند و منکر آخرتند، رها کرده‏ام.
بدین سان اسلام با تأکید بر مختار بودن انسان، عواملی هم چون: وراثت، جبر محیط و جبر تاریخ را که کم و بیش بر زبان ها جاری است به معنای نفی اختیار از انسان ندانسته، بدون آن که تأثیر عوامل نام برده را نفی و یا فاعلیت الهی را انکار کند، مسئولیت انتخاب انسان را به عهده ی خود او می گذارد و این عوامل را علت تامه ی افعال آدمی نمی داند. بر این اساس نمی توان به استناد هیچ بهانه ای، عضویت جامعه ای که آدمی را فاسد می سازد و دین و آخرت او را تباه می کند، پذیرفت یا از انجام مسئولیت های اجتماعی سر باز زد. (24)

اصالت فرد و جامعه
بدون تردید جامعه از افرادی با هویت و عینیت خارجی ترکیب یافته است، اگر افراد نباشند، جامعه وجود ندارد، ولی در مورد نحوه ی ترکیب جامعه از افراد، دیدگاه واحدی وجود ندارد؛
1 برخی ترکیب جامعه را از افراد، ترکیب اعتباری دانسته اند؛ بر اساس این دیدگاه، واقعاً بین افراد جامعه ترکیب و تأثیر و تأثّری واقعی صورت نگرفته است. این دیدگاه تقریرهای گوناگونی دارد.
2. برخی، جامعه را مرکّب حقیقی از نوع صناعی آن همانند ترکیب یک ماشین از اجزای خود دانسته اند که اجزاء، هویت خود را از دست نمی دهند، ولی در ترکیب، استقلال اثر خود را از دست می دهند.
3. در دیدگاه برخی، جامعه مرکّب حقیقی طبیعی است. این دیدگاه نیز تبیین های متفاوتی یافته است. به بیان شهید مطهری از این دیدگاه: « جامعه ی مرکّب حقیقی طبیعی است که از روح ها، اندیشه ها، عاطفه ها، خواست ها و اراده ها ترکیب یافته است نه از تن ها و اندام ها. ترکیب مذکور از آن جهت که اجزا در یکدیگر تأثیر و تأثّر عینی دارند و موجب تغییر عینی یکدیگر می گردند و هویت جدیدی می یابند، ترکیب طبیعی و عینی است؛ اما از آن جهت که کل و مرکّب به عنوان یک واحد واقعی که کثرت ها در آن حل شده باشد، وجود ندارد و با سایر مرکبات طبیعی فرق دارد. » (25)
به دیگر سخن، ترکیب جامعه از نوع مرکبات طبیعی ولی ترکیب فرهنگی است که انسان ها با سرمایه فطری و اکتسابی خود، روحاً در هم ادغام کرده و هویت روحی جدیدی به نام « روح جمعی » می یابند که یک نوع ترکیب طبیعی ویژه و مخصوص به خود است. از آن جهت که تأثیر و تأثّر عینی و موجب تغییر یکدیگر شده و اجزاء هویت تازه ای می یابند، ترکیب طبیعی و عینی است، اما از آن جهت که کل و مرکب به عنوان یک واحد واقعی و عینی است، اما از آن جهت که کل و مرکّب به عنوان یک واحد واقعی و عینی است، وجود ندارد و با سایر مرکبات طبیعی فرق دارد و مجموعه ی افراد، وجود اعتباری و انتزاعی دارد.
بر این اساس، استاد مطهری در عین آن که برای جامعه نوعی اتحاد قائل است ولی استقلال و آزادی افراد در آن را محفوظ می شمارد. شهید مطهری در تبیین این ترکیب می فرماید: « ترکیب جامعه از افراد نوع سومی از ترکیب است نه همانند ترکیب عناصر است و نه از نوع ترکیب های صد در صد اعتباری؛ بلکه اصالت فرد در عین اصالت جامعه و اصالت جامعه در عین اصالت فرد. » (26)
در نتیجه ی این دیدگاه « از نظر فلسفی، جامعه را از جنبه ی رابطه اش با اجزا و افراد، مرکّب واقعی و از لحاظ خصلت ها، ترکیبی از مجموع خصلت های عالی و دانی افراد به علاوه یک سلسله خصلت های دیگر می شناسد که در وجود باقی و مستمر جامعه، استمرار دارد. »
4. جامعه ی مرکب، حقیقی است بالاتر از مرکبات طبیعی. در این دیدگاه اصالت از آن جامعه است و فرد هیچ اصالتی ماورای جامعه ی خود ندارد.
به فرموده ی برخی هم چون علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیه الله سبحانی، آیات کریمه ی قرآن نظریه ی سوم را تأیید می کنند. در نگاه آنان، مجموعه ی آموزه های قرآن کریم به گونه ای است که برای جامعه، وجود خاصی غیر از وجود افراد آن قائل است، لذا قرآن کریم برای جامعه ی بشری نیز از وجود، اجل، مهلت، کتاب، شعور، فهم، طاعت و معصیت سخن می گوید (27) و آیندگان را برای عملکرد گذشتگان، مؤاخذه کرده یا حاضران را برای کار غایبان عتاب می کند. اینان به کاربرد واژه امت و مفاد آیات بسیاری استناد جُسته اند. (28)
برابرِ این دیدگاه، جامعه خود، مستقل از افراد، طبیعت و شخصیت دارد، شخصیت جامعه عین شخصیت افراد نیست، بلکه از ترکیب و فعل و انفعال فرهنگی افراد، شخصیتی واقعی و حقیقی به وجود می آید، چنان که در هر مرکّب از مرکبات بی جان یا جاندار چنین است. (29) البته در این دیدگاه فرد و حیات او نادیده گرفته نمی شود: « استقلال نسبی افراد محفوظ است، زیرا حیات فردی و فطریات فردی و مکتسات فرد از طبیعت در حیات جمعی حل نمی گردد. » (30) چنان که معنای وجود مستقل جامعه، وجود عینی جداگانه ی آن نیست: « این حیات جمعی، وجود جدایی ندارد و در افراد، پراکنده شده و حلول کرده است. » (31)
پژوهش های جامعه شناسی نیز این واقعیت را اثبات کرده است که قوا و خواص اجتماعی هنگام تعارض تضاد بر قوا و ویژگی های فردی غلبه پیدا می کند و حس و تجربه نیز این نکته را نشان داده که اراده ی فردی در برابر همت و حرکت اجتماعی، به ندرت تاب مقاومت آورده است؛ فرد هم چون جزئی از کل، با جامعه، تعامل و تأثیر و تأثّر دارد، بدین رو اسلام مهم ترین احکام و شرایع خود را بر اساس اجتماعی وضع نموده است.
در برابر، برخی اندیشمندان معاصر اوّلاً: به استناد آن که در فلسفه، اصالت به معنای عینیت و تحقق خارجی است و با عنایت به آن که مراد از ترکیب و اتحاد، نوع حقیقی آن است و گرنه پدید آمدن اثر جدید پس از ترکیب، در مرکبات صناعی هم وجود دارد، وحدت و اتحاد افراد جامعه را، وحدتی اعتباری معرفی کرده اند، زیرا اثر ترکیب جامعه از افراد، یک « وجود واحدِ شخصی » پدید نمی آید. ثانیاً: هیچ یک از آیات و روایات مورد استناد، بر اصالت داشتن جامعه افزون بر اصالت افراد آن دلالتی ندارد. (32)
برابرِ این دیدگاه، چون در نگاه دقیق فلسفی، میان وحدت مفهومی و وحدت وجودی، تفاوت وجود دارد؛ چنان که اتحاد به معنای نوعی، حصول نوعی وحدت در دو موجود جداگانه است، ایشان، حتی دارای اثر جدید بودن مجموعه یا علیت و معلولیت و تأثیر و تأثّر متقابل داشتن اجزا را ملاک ترکیب حقیقی دانستن، توهم دانسته اند و با توجه به آن که در این جا، اصالت به معنای فلسفی یعنی وجود حقیقی داشتن، مورد بحث است و نه به معنای حقوقی یا روان شناسی اجتماعی، جامعه را مستقل و جدا از افراد آن دارای اصالت ندانسته اند. به دیگر سخن، وجود حقیقی را متعلق به افراد و جامعه را دارای وجودی اعتباری معرفی کرده اند. (33)
در نگاه این اندیشمند معاصر، هر چند جامعه دارای قانون مندی است، میان قانون مندی و اصالت فلسفی آن ملازمه ای نیست، زیرا اگر چه مفهوم جامعه، مفهومی اعتباری و انتزاعی است، چون منشأ انتزاع آن، وجود عینی خارجی است، به اعتبار همین منشأ خارجی از قوانین اجتماعی، حقیقی و عینی برخوردار می گردد. (34)
نگارنده، با کمال احترامی که برای دیدگاه دوم و صاحبان آن قائل است، بیشتر به دیدگاه نخستین متمایل بوده و معتقد است: هر چند جامعه جز وجود افرادش وجود خارجی دیگری ندارد و « فرد » از این جهت دارای اهمیت و اصالت است، ولی جامعه نیز دارای وجودی خاص، مستقل و ورای افراد خودش می باشد و قرآن کریم نیز برای جامعه اصالت و هویت مستقل قائل است ولی داوری کامل و تبیین مبانی و مستندات و ادله ی دو نظریه ی مذکور، از عهده ی این نوشتار خارج است و خود بحثی مستقل و مفصّل می طلبد، از این رو به همین اندازه اکتفا می شود، زیرا همان گونه که اندیش مندان خود نیز تصریح یا اشاره کرده اند، این بحث در اصل از مباحث فلسفه و نه جامعه شناسی محسوب می شود و باید با نگرش دقیق فلسفی مورد توجه قرار گیرد، اما با توجه به اختلاف مبنای دانشمندان پیش گفته در معنا، اقسام، مصادیق و نشانه های اصالت و اعتبار، دیدگاه های آنان در این جا تفاوت یافته است ولی با توجه به نکات مشترک مهمی که در دو دیدگاه مذکور وجود دارد، می توان به گونه ای میان آن ها را جمع نمود.

پی نوشت ها :

1. آگ برن و نیم کوف، زمینه ی جامعه شناسی، ص 95.
2. فارابی، اندیشه های اهل مدینه ی فاضله، ترجمه ی سجادی، ص 251.
3. طباطبایی، المیزان، ج4، ص 157.
4. مطهری، جامعه و تاریخ، ص 13.
5. خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، ص 321.
6. افلاطون، جمهور، ص 115؛ فارابی، اندیشه اهل مدینه ی فاضله، ص 251 و زرین کوب، تاریخ در ترازو، ص 234 .
7. حجرات، آیه 13.
8. فرقان، آیه ی 54.
9. زخرف، آیه ی 32.
10. حجرات، آیه ی 13.
11. طباطبایی، المیزان، ترجمه ی موسوی، ج1، ص 472.
12. همان، ص 532.
13. همان، ص 535.
14. مطهری، بیست گفتار، ص 83-84.
15. طباطبایی، المیزان، ج4، ص 100.
16. همان، ص 165.
17. همان، ص 99.
18. همان، ص 160.
19. جمعی از محققان، مسائل جامعه شناسی از دیدگاه امام علی (علیه السّلام)، ص 61.
20. نساء، آیه ی 97.
21. همان، آیه ی 98.
22. کهف، آیه ی 16.
23. یوسف، آیه ی 37.
24. مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج1، ص 22-24.
25. مطهری، جامعه و تاریخ، ص 19.
26. همو، فلسفه تاریخ، ج 1، ص 135.
27. اعراف، آیه ی 34؛ انعام، آیه ی 108؛ غافر، آیه ی 5 و جاثیه، آیه ی 28.
28. طباطبایی، المیزان، ج4، ص 112 و مطهری، جامعه و تاریخ، ص 21-30.
29. مطهری، قیام و انقلاب مهدی (علیه السّلام)، ص 9.
30. همان، ص 36.
31. همو، جامعه و تاریخ، ص 35.
32. مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن و سنّت، ص 35-40.
33. همان، ص 40-46.
34. همان، ص 127.
منبع مقاله :
محمدی آشنانی، علی؛ (1392)، جامعه آرمانی قرآن کریم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید