بخل و آسایش انسان

بخل و آسایش انسان

نویسنده: منیره اشراقی(1)

(با راهنمایی حجت الاسلام عباس پسندیده) (2)

چکیده:

امام صادق ( علیه السلام)(علیه السلام) می فرماید:” لیست لبخیل راحه” دو مولفه مطرح در این حدیث یعنی «بخل» و «فقدان آسایش» رابطه ای غیر مستقیم با هم دارند؛ افزایش بخل، باعث کاهش آسایش می شود. پژوهش حاضر به چرایی و چگونگی این رابطه با کمک احادیث دیگر می پردازد. بدین منظور خانواده حدیث، جمع آوری گردیده، سپس به تجزیه و تحلیل روایات پرداخته، در پایان مشخص شده است که بخل چند جهت فقدان آسایش را در پی خواهد داشت.

درآمد

قال رسول الله( صلی الله علیه و آله):
انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.
من در حقیقت برای این برانگیخته شده ام که مکارم اخلاق را به کمال رسانم (میزان الحکمه:ج3ص471، 5261).
اهمیت و نقش مکارم اخلاق در تعالی معنوی انسانها بر کسی پوشیده نیست. همچنان که رسول گرامی اسلام هدف از بعثت خویش را تتمیم مکارم اخلاق معرفی می نمایند، و اولیاء گرامی اسلام نیز برای آنکه پیروان خویش را به راه خودسازی و تزکیه نفس سوق دهند ایشان را به آموختن علم اخلاق موظف نموده اند و فرا گرفتن این علم را که پایه های اساسی سعادت اجتماع است ،بر سایر علوم مقدم داشته اند.
امام کاظم (علیه السلام) می فرمایند:
الزم العلم لک ما دلک علی صلاح قلبک و اظهر لک فساده.
لازم ترین دانش برای تو، دانشی است که صلاح و فساد دلت را به تو نشان دهد (میزان الحکمه: ج8ص112ش 14259).
در این نوشتار به کمک مجموعه از احادیث، به بررسی یکی از رذائل اخلاقی می پردازیم تا با فهم آن و رفع آن از قلب، ظرف وجودمان را از آن صفت، تخلیه و از اخلاق حسنه سرشار سازیم؛ با بررسی و تبیین آن بتوانیم به کنه و حقیقت کلام گهربار معصومین(علیهم السلام)دست یابیم و آن را سر لوحه زندگی و رفتار و منش خود قرار دهیم، و قدمی در تحقق و پیشبرد هدف رسول گرامی اسلام برداریم. در این مجموعه با توجه به حدیثی از امام صادق ( علیه السلام) که می فرمایند:
لیست لبخیل راحه.
بخیل آسایش ندارد (المیزان الحکمه: ج1ص446ش1613).
به بررسی چرایی و چگونگی این حدیث و تبیین آن می پردازیم. در این حدیث گهربار دو مولفه وجود دارد: یکی، بخل «انسان به سبب داشتن صفت بخل» و دیگری، آسایش . رابطه ای که میان این دو مطرح می شود چنین است: «وجود صفت بخل در انسان موجب عدم آسایش و راحتی می گردد». در اینجا سؤالی مطرح می شود که چه رابطه ای میان بخیل بودن و عدم آسایش وجود دارد؟ در واقع می توان چنین گفت: چگونه بخل آسایش را از بین می برد؟ برای رسیدن به جواب این پرسش به تبیین صفت بخل به عنوان یکی از مولفه ها می پردازیم و ویژگی های آن را شناسایی می کنیم؛زیرا شناخت ویژگی ها، به ما کمک می کند تا چگونگی رابطه میان آن دو مولفه را تشخیص دهیم.
پیش از آن بیان می داریم که بر اساس روایات صفت بخل در سه بعد به انسان بخیل آسیب می رساند و موجبات عدم آسایش را برای او فراهم می کند:
1.بُعد اقتصادی
2. بُعد اجتماعی
3. بُعد الهی
در بررسی این ابعاد و تاثیر آنها بر آسایش نداشتن بخیل، به بررسی و تبیین روایاتی در این زمینه می پردازیم، و ویژگی ها و نکات موثر را در آسیب شناسی این ابعاد برای فرد بخیل عنوان می کنیم.

1) ابعاد اقتصادی:

امام علی (علیه السلام)‌ می فرمایند:
البخیل خازن لورثه.
آدم بخیل خزانه دار وارثان خود است (همان:ج1ص444ش1591).
و امام علی (علیه السلام) در جای دیگر می فرمایند:
عجبت للبخیل یستعجل الفقر الذی منه هرب و یفوته الغنی الذی ایاه طلب، فیعیش فی الدنیا عیش الفقراء و یحاسب فی الاخره حساب الاغنیاء.
در شگفتم از بخیل که فقر و نداری را که از آن گریزان است ،به سوی خود می شتاباند و توانگری و ثروتی که در پی آن است را ازدست می دهد. او در دنیا مانند تهیدستان به سر می برد و در آخرت همچون توانگران از او حسابرسی می شود(میزان الحکمه:ج1ص444ش1598).
نخست به بررسی خصوصیات فقر و انسان فقیر می پردازیم؛زیرا چگونه انسان بخیل در عین توانگری فقیر است و این که فقر چه پیامدهایی را به دنبال دارد که به سبب آن موجب عدم آسایش می شود؟! چطور ممکن است که انسان به سبب داشتن صفت بخل فقیر شود، در صورتی که او به کسی نمی بخشد و باید روز به روز بر ثروت او افزوده شود؟! در ابتدا به احادیثی می پردازیم تا بفهمیم درنگاه معصومین(علیهم السلام) انسان فقیر کیست؟ آیا حوزه فقر فقط به فقدان مال و ثروت اطلاق می شود یا نه ،موارد دیگری را نیز در بر می گیرد؟
در روایات اشاره به دو نوع فقر شده است:
الف) فقر اقتصادی
ب) فقر وجودی و انسانی
ـ الف) فقر اقتصادی:
امام علی (علیه السلام) می فرمایند:
افقر الناس من قتر علی نفسه مع الغنی و السعه و خلفه لغیره.
فقیرترین مردم کسی است که با وجود توانگری و برخورداری، زندگی خود را بر خود تنگ گیرد و مالش را برای کسی دیگر باقی گذارد(همان: ج10 ص4666 ش16027).
در جای دیگر می فرمایند:
رُبّ فقیر اغنی من کل غنی.
چه بسا فقیری که از هر توانگری توانگرتر باشد(همان: ش16027).
این روایات، خود بیان کننده این مطلب هستند که فقر به معنای فقدان پول و ثروت در زندگی نیست و فرد در عین دارایی و داشتن مال و ثروت فراوان می تواند فقیر باشد و با تنگ گرفتن زندگی بر خود و خانواده اش و باقی گذاشتن آنها برای دیگران فقیرانه زندگی کند. نقش انسان بخیل در این دنیا، خزانه داری برای وارثانش است و از اموال خود حظ نمی برد، همانطور که پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله) فرمودند:
ایها الناس…ما الصعلوک فیکم؟ قالوا: الرجل الذی لا مال له: فقال: با الصعلوک حق الصعلوک من لم یقدم من ماله شیئاً یحتسبه عند الله و ان کان کثیراً من بعده.
ای مردم! به نظر شما فقیر کیست؟ مردی که ثروتی ندارد. فرمود: نه فقیر حقیقی کسی است که از مال خود چیزی به حساب خدا پیش نمی فرستد،گر چه پس از او مال بسیاری بماند(میزان الحکمه: ج10ص4668ش16031).
انسان بخیل به سوی فقر شتابان است، در دنیا چون تهیدستان به سر می برد، اما در آخرت همچون توانگران از او حسابرسی می شود . مطابق فرموده امیرالمومنان (علیه السلام):
حکم بالفاقه علی مکثرها ـ یعنی الدنیا ـ و اعین بالراحه من رغب عنها .
فزون خواه دنیا ، محکوم به فقر است ،و رویگردان از دنیا، آسایش یار اوست (همان: ش16076).
و در جایی دیگر می فرماید:
رُب عنی اورث الفقر الباقی.
چه بسا توانگری که فقر پایدار، در پی آورد (همان: ش16084).
بنابراین انسان بخیل در دنیا فقیرانه زندگی می کند و در زندگی به آسایشی نخواهد رسید و در فقر ابد دست و پا خواهد زد.
علاوه بر این که انسان بخیل در دنیا فقیرانه زندگی می کند و بی بهره از ثروت خود می ماند، دچار فقر نفس و فقر وجودی نیز می شود و این نوع از فقر در انسان بخیل نمود بیشتری دارد. همان طور که رسول خدا ( صلی الله علیه و آله) می فرمایند:
الفقر فقر القلب.
فقر حقیقی فقر دل است (همان: 16036).
و علی(علیه السلام) می فرمایند:
فقر النفس شر الفقر.
فقر نفس، بدترین فقر است (همان: ش16039) (3)
در انسان بخیل، فقر نفس و فقر وجودی ،پررنگ تر از فقر دنیوی و برجا گذاشتن مال و ثروت دنیوی برای وارثانش است. انسان بخیل، نفسش از بخشیدن، فقیر و تهی است. او قدرت بخشیدن و جدا شدن از تعلقات دنیایی را ندارد.
بنابر آنچه بیان شد، می توان گفت که انسان بخیل نه تنها نمی بخشد، بلکه گاه از خرج کردن برای خود و خانواده اش هم تنگ می گیرد، برای وارثانش مال روی مال می گذارد و حتی به فکر بخشیدن به خود و بهره بردن از اموال نیست، چه رسد به بخشیدن به دیگران. نفس انسان فقیر از صفات پسندیده ای چون کرم و جود و انفاق تهی و فقیر است .در واقع دل او فقیر است و به واسطه این فقر وجودی دائماً احساس نیاز دارد و از بخشش خودداری می کند.
تصور این است که تا مال و ثروتی در دست ما هست، مالک و صاحب آنیم، اما حقیقت آن است که مالکیت ما نسبت به همه چیز حتی بدن و جوارح خود اعتباری و قراردادی است و مالک حقیقی فقط خداست. اگر انسان این را بفهمد بخشیدن برایش آسان می شود و چقدر عجیب است که انسان در بخشیدن آنچه از آن او نیست، بخل ورزد؛ وای به حال چنین افرادی که نه در دنیا به سبب بخلشان آسایش دارند و نه در آخرت.

2) ابعاد اجتماعی:

امام رضا (علیه السلام) می فرمایند:
البخل یمزق العرض.
بخل ،آبرو را بر باد می دهد(میزان الحکمه: ج1ص442ش1584).
با توجه به این روایت انسان بخیل آبرو ندارد. داشتن آبرو در سطح جامعه و روابط اجتماعی، یک احساس آرامش و امنیتی را برای فرد به همراه خواهد داشت، اما با از بین رفتن آبرو که می تواند یکی از سببهای آن بخل باشد، این آرامش فکری و روحی فرد در سطح جامعه و روابط اجتماعی از بین می رود و فرد را به دلهره و اضطراب مبتلا می سازد. بنابراین انسان به سبب بخل آبرویش را از دست می دهد و در نتیجه آسایش و راحتی انسان نابود می شود.
همچنین امام علی (علیه السلام) می فرمایند:
البخل عار.
بخل، عار و ننگ است‌(همان:ش1582).
صفت بخل ،موجب عار و ننگ در جامعه و حتی در خانواده می شود و شرافت آدمی را خدشه دار می کند. کسی که در جامعه با ننگی و عار زندگی کند و به ذلت کشیده شود، مطمئناً در زندگی آسایشی را تجربه نخواهد کرد، و احساس سرشکستگی و حقارت سر تا پای وجودش را فرا می گیرد و جایی برای احساس امن وآسایش داشتن باقی نمی ماند.
امام علی (علیه السلام) می فرمایند:
من بخل بماله ذل و من بخل بدینه جلّ.
هرکس در مال خود بخل ورزد خوارشود و هر کس در دین خود بخل ورزد سربلند گردد(میزان الحکمه: ج1ص442ش1586).
بخش نخست روایت مورد بحث ما هست. فردی که صاحب صفت بخل است، از روح سخاوت و بخشش بی بهره است و در عین بهره مندی از ثروت، احساس بی نیازی نمی کند و دائماً عطش درونی او شعله ور است و احساس نیاز شدیدی دارد. به همین دلیل به مرور زمان خود را از دوستان و اقوام و حتی جامعه کنارمی کشاند تا مبادا کسی از او طلب و یا درخواستی نماید. اطرافیان فرد بخیل به سبب این ویژگی از او فاصله می گیرند و ارزش و منزلت او نزد آنها، از بین می رود و حقیر و ذلیل خوانده می شود و دچار خواری و ذلت اجتماعی می گردد؛ گویا پول و مالش به جانش بسته شده است ،و مبادا که کمی از آنها این طرف و آن طرف برود، همه از او فاصله می گیرند. در عین برخورداری از اقوام و خویشان و دوستان، تنها خواهد شد، و در عین دارایی احساس نیاز می کند. همه این عوامل موجبات اضطراب و عدم آسایش را برای او فراهم می سازد.
همان گونه که امام صادق ( علیه السلام) فرموده اند:
من بریء من البخل، نال الشرف.
هرکس از بخل برهد به شرافت دست می یابد (همان:ش1590).
می توان گفت صفت بخل، مقابل صفت شرافت و بزرگواری است، و این دو صفت با هم قابل جمع نیستند. هر گاه یکی از این دو صفت نمایان شود، دیگری را کنار خواهد زد. انسان بخیل به سبب بخل، شرافت و عزتش را از دست می دهد و دائماً از او به حقارت و ذلالت یاد می شود و همین عامل عدم برخورداری از شرافت و بزرگی موجبات عدم آسایش را برای او فراهم می آورد.
امام علی (علیه السلام) می فرمایند:
بالبخل تکثر المسبه.
بخل ورزیدن، مایه دشنام بسیار می شود(میزان الحکمه: ج1ص442ش1587).
انسان بخیل چون موجبات خواری و ذلت را برای خود فراهم می سازد، سبب دوری و جدایی جامعه و مردم از او حتی در مرتبه بالاتر، موجبات بدگویی و سب و دشنام را برای خود فراهم می آورد؛ چون دیگران به سبب خواری و ذلتش، برای او ارزشی قائل نمی شوند و او را حقیر و خوار می بینند و حتی قدرت جسارت می یابند تا از او بدگویی کنند و به او ناسزا گویند و همین عوامل هم آبروی او را در معرض خطر قرار داده و موجبات عدم آسایش و راحتی را برای او فراهم می سازد. امام علی (علیه السلام) می فرمایند:
لیس لبخیل حبیب.
بخیل، هیچ دوستی ندارد (همان: ش1597).
در اینجا دو پرسش مطرح می شود، نخست این که چرا شخص بخیل هیچ دوستی ندارد؟و دوم این که دوستی و داشتن رفیق چه ویژگی دارد که انسان بخیل با از دست دادن آن در زندگی دچار عدم آسایش و راحتی می شود؟ در مورد پرسش نخست باید گفت: قبلاً اشاره شد، فرد بخیل به سبب داشتن صفت بخل به وظایف خود در برابر دوست عمل نمی کند. از حقوق دوستی این است که دو دوست در سختی ها و ناملایمات زندگی دست هم دیگر را بگیرند و حامی و پشتیبان هم باشند. اما انسان بخیل چون از بعد درونی فقیر است و روح بخشش و کرم در او وجود ندارد و دائماً احساس نیاز دارد از کمک به دوست خود و گرفتن دست او در مصائب و مشکلات خودداری می کند، و فاصله ها را در دوستی پدید می آورد و اندک اندک دوستی کمرنگ شده و از بین می رود. دوستان او به خاطر خساست، رهایش می کنند؛ چون دوست واقعی کسی نیست که تنها در شادی ها درکنار ما باشد، بلکه ارزش دوستی در تنگناهای زندگی مشخص می شود و شخص بخیل به واسطه عاری بودن از روح سخی دوستانش را از دست می دهد.
برای یافتن پاسخ پرسش دوم باید به بررسی و تبیین چند روایات پرداخت، از جمله روایتی که امام علی (علیه السلام) می فرمایند:
اصدق الاخوان موده افضلهم لاخوانه فی السراء و الضراء مواساه.
راست ترین برادران در دوستی، کسانی اند که در خوشی و ناخوشی، با برادران خویش بیشترهمدردی می کنند (دوستی در قرآن و حدیث: ص334ش833).
نقش دوست در زندگی بسیار پر رنگ است. در خوشی و ناخوشی با ما همدرد و همدل است، و از رنج و سختی ما می کاهد و ما را به یک آرامش روحی ـ روانی می رساند. دوست برای ما در حکم یک اندوخته است. همانطور که وقتی چیزی را در جایی اندوخته می کنیم، زمانی به کارمان می آید و از آن بهره می بریم. همان طور که امام علی (علیه السلام) می فرمایند:
قال علی (علیه السلام) من لا صدیق له لاذخر له.
هرکس دوست ندارد، اندوخته ندارد (میزان الحکمه: ج6ص3008ش10218).
و دوستی راستین در تنگنا و سختی آشکار می شود و یک دوست خوب، در آن زمان، دوستی اش را به اثبات می رساند.
لما سئل عن الاخاء ـ الاخاه فی الشده و الرخاء.
حقیقت دوستی و برادری را از امام حسن(علیه السلام) سؤال کردند، ایشان فرمود: همدردی کردن چه در سختی و چه در آسایش (دوستی در قرآن و حدیث:ص336ش836).
امام حسن(علیه السلام) در بستر بیماری که به رحلت آن حضرت منجر شد به جناده چنین سفارش فرمود:
اصحب من اذا صحبته زانک و اذا خدمته صانک و اذا اردت منه معونه اعانک و ان قلت صدق قولک و ان صلت شدّ صولک و ان مددت یدک بفضل مدها و ان بدت عنک ثله سدها و ان رای منک حسنه عدها قولک و ان صلت شدّ صولک و ان مددت یدک بفضل مدها و ان بدت عنک ثله سد هاوان رای منک حسنه عدها و ان سالته اعطاک و ان سکت عنه ابتداک و ان نزلت احدی الملمات به ساءک.
با کسی یار شوکه هرگاه با او مصاحبت کنی مایه آراستگی تو شود، و هرگاه خدمتش کنی آبروی تو را حفظ کند، و هرگاه از او کمک بخواهی کمکت کند، و هر گاه سخنی بگویی سخنت را باور کند ،و هرگاه حمله کنی تقویتت کند، و هرگاه دستت را به احسانی بگشایی، او در این راه تو را کمک رساند ،و هرگاه عیبی از تو دیده شود آن را بپوشاند ،و هرگاه خوبی از تو دید آن را در نظر داشته باشد ،هرگاه چیزی از او خواستی به تو بدهد، و هرگاه زبان به خواهش نگشودی او پیشدستی کند، و هرگاه مصیبتی به او رسید ،تو ناراحت شوی(میزان الحکمه: ج6ص3012ش10243).
گر چه در نظر اول این مباحث به انتخاب دوست مربوط می شود، اما اگر دوستی با چنین ویژگی هایی نصیب ما گردد، موجبات آسایش و راحتی را فراهم می سازد. داشتن دوست خوب حتی بعد از مرگ هم موجبات راحتی و آسایش است و او برای رفع گرفتاری های دنیوی و اخروی ما تلاش می کند. آیا داشتن دوستی که همدرد ما در خوشی و ناخوشی است و یاور ما در تنگنا و سختی است ،کسی که مایه حفظ آبروی ما و موجب آراستگی ما و برطرف کننده عیوب ما و شریک غم و اندوه ماست، چیزی جز آرامش و راحتی را به همراه خواهد داشت؟! کسی که در بر طرف نمودن عیوب ،راهنمای ما و در غیاب ما، هوادار ما و ترجیح دهنده ما بر خود باشد(میزان الحکمه:ج6ص23026ش10310)(4) موجبات راحتی را برای ما فراهم می کند و دوست بخیل که از چنین موهبت الهی بی بهره است، به یقین از چنین آسایش و راحتی ما را بی بهره خواهد گذاشت.
بخیل نیز در تنهایی و غم و اندوه و مصائب خود فرو می رود. چون شریکی برای غم و اندوهش و مونسی برای تنهایی اش و یاوری در مصائب و مشکلاتش ندارد و نداشتن دوست و یاور، موجبات سختی و تنگنای بیشتر و عدم راحتی و آسایش را برای وی فراهم می آورد. امام صادق (علیه السلام)می فرمایند:
لا یطمئن فی صله الرحم.
بخیل نباید به صله رحم چشم بدوزد(میزان الحکمه:ج1ص444ش1602).
در این روایت باید بررسی شود که پیوند خویشاوندی چه بارزه و خصوصیتی دارد که انسان بخیل با قطع نظر از آن ،آسایش و آرامش خود را نیز از دست می دهد.
امام علی (علیه السلام) می فرمایند:
ای مردم! هیچ کس هر اندازه هم ثروتمند باشد، از خویشان خود و حمایت عملی و زبانی آنها از خویش بی نیاز نیست. آنان بزرگترین گروهی هستند که از انسان پشتیبانی می کنند و پراکندگی و پریشانی او را از بین می برند و در مصیبتها بیش از همه به او مهربان و دلسوزند. نام نیکی که خداوند در میان مردم برای انسان پدید می آورد بهتر است از مال و ثروتی که وی برای دیگران باقی می گذارد! مبادا از خویشاوندان نیازمند خود روی برتابید و از دادن مالی به او که اگر ندهید چیزی بر ثروت شما نمی افزاید و اگر بدهید چیزی کم نمی شود،‌دریغ کنید. هرکس از خویشان خود دست کشد، یک دست از آنان باز گرفته، ولی دستهای فراوانی از خود کنار زده است ،و آن کس که با قوم و خویشان خود نرم خو و مهربان باشد دوستی و محبت همیشگی آنان را به دست می آورد(میزان الحکمه:ج4ص2014ش7039).
با دقت در این روایت می توان به مولفه هایی رسید که تک تک آنها موجبات آسایش را برای آدمی فراهم می آورند. برقراری رابطه با خویشاوندان موجب حمایت عملی و زبانی از انسان می شود و پراکندگی و پریشانی به سبب آن از ما دور می شود و در مصائب بر ما مهربان و دلسوزند و همه اینها سبب آرامش وآسایش ما در زندگی می گردد. اما انسان بخیل به سبب بخل این پیوند خویشاوندی را به هم می زند و از حمایت زبانی و عملی قوم خود دریغ می کند و از او روی بر می تابد. در صورتی که او با این کار نه تنها مالی بر ثروتش افزوده نمی شود، بلکه دست های فراوانی از خود را کنار می زند، در صورتی که تنها یک دست از اقوام و خویشان او باز گرفته می شود، ولی دوستی و محبت آنها را از دست می دهد و همین عامل سبب کناره گیری اقوام از او و محروم کردن او از حمایتها و پشتیبانی ها در مصائب و مشکلاتش شده و او را در زندگی دچار بحران می سازد. مجبور می شود در مواجهه با فراز ونشیب های زندگی به تنهایی با آنها دست و پنجه نرم کند و از حمایت آنها بی نصیب بماند، که خود، باعث از بین رفتن آسایش می گردد. در روایتی دیگر حضرت امیر(علیه السلام) می فرمایند:
و اکرم عشیرتک فانهم جناحک الذی به تطیروا اصلک الذی الیه تصیر و یدک التی بها تصول.
وابستگان خود را گرامی بدار چون آنان پر و بال پرواز تو هستند و ریشه ای که به آنان باز می گردی و دستی که با آن حمله می کنی(همان:ش7040).
حضرت تعبیر بسیار زیبایی نموده اند؛ وابستگان را به پر و بال پرواز تشبیه کرده اند. آیا می شود بدون پر و بال پرواز کرد و اوج گرفت؟! کبوتر نمی تواند در آسمان از هر چه اهل زمین بدان مبتلایند و هر چه تعلق است رها شود، و این بی پر و بالی موجبات غم و اندوه و عدم راحتی و آسایش را برایش فراهم می کند. انسان بخیل هم نمی تواند از سختی روزگار و مشکلات آن به وسیله خویشان و اقوام خود رها شود؛ در زندگی حامی و دلسوزی ندارد که بال رهایی او از مصائب شود، و این عوامل باعث گرفته شدن آسایش از او می شود. در روایتی از امام باقر(علیه السلام) آمده که فرمودند:
صله الارحام تزکی الاعمال و تنمی الاموال و تدفع البلوی و تیسرالحساب و تنسی فی الاجل.
صله رحم، اعمال ر اپاک می کند؛ دارایی ها را فزونی می بخشد بلا را می گرداند، کار حسابرسی را آسان می کند و مرگ را به تأخیر می اندازد(میزان الحکمه:ج4ص2016ش7043).
این روایت بیانگر این است که بهره مندی از نعمت خویشاوندی و برقراری رابطه صحیح با آنها باعث حمایت و پشتیبانی ما در هر دو عالم است. برقراری پیوند خویشاوندی در دنیا سبب افزایش رزق و روزی و برکت در زندگی می شود، و بلایا را از انسان دفع می کند، و با افزایش عمر انسان مرگ را به تأخیر می اندازد، تا امکان جبران گناهان و معاصی فراهم شود. اگر از خدا دوریم فرصتی برای بازگشت به سوی او فراهم می شود، و روح ایمان فرصتی دیگر برای بازگشت می یابد تا بتوانیم قدمی در رسیدن به اهداف الهی برداریم.
همه اینها، عواملی است که آرامش و آسایش روحی ـ روانی و جسمانی و مادی را برای ما به همراه خواهد داشت. هم چنین سبب آسایش اخروی می گردد. چون با برقراری این پیوند گناهان آمرزیده می شود و حسابرسی روز قیامت بر ما سهل می گردد و چه چیزی مهم تر و با ارزش تر که تنها با رفت و آمد و برقراری پیوند خویشاوندی برای ما فراهم می شود. آیا آسایش و راحتی از این با ارزش تر وجود دارد؟! امام باقر(علیه السلام) در حدیث دیگری اشاره دارند ،به این که صله رحم خلق و خو را نیکو، دست را بخشنده، جان را پاکیزه می گرداند(همان:ش7044) .(5)
در واقع برقراری پیوند خویشاوندی نه تنها رذائل اخلاقی را از قلب و روح ما می زداید بلکه جان ما را با فضایل اخلاقی مزین می سازد و برای ما حسن خلق و کرم و بخشندگی و پاکی را به ارمغان می آورد و چه چیزی مهمتر از این که رذایل اخلاقی از ما دور شود و متصف به صفات پسندیده شویم و اینها همگی موجب آسایش و راحتی انسان در زندگی دنیا و آخرتند و حتی بالاتر از آن موجبات سعادت انسانی را فراهم می سازند.
هر انسانی به آبرو، عزت، شرافت، دوست و صله رحم نیاز دارد، و به سبب آنها به آسایش و راحتی اجتماعی دست می یابد. اما انسان بخیل به سبب بخلش، بسیاری از این عوامل را از دست میدهد و با از دست دادن آنها ننگ و عار و ذلت و بی آبرویی و سب و دشنام و حقارت و… نصیبش می شود. این عوامل موجبات فشار روحی و جسمی را برای او فراهم می سازد و به او فشارهای زیادی وارد می شود، و همین فشار و تنگناها موجب عدم آسایش و راحتی او از زندگی می شود.

3) ابعاد الهی:

پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله) می فرمایند:
البخیل بعید من الناس، قریب من النار.
بخیل، از خدا و مردم دور است و به آتش نزدیک(میزان الحکمنه:ج1ص442ش1595).
این حدیث، بیان می کند که انسان بخیل در دنیا نه تنها از محبت و پشتیبانی مردم محروم می شود ،بلکه قلب و روحش به سبب خوگرفتن با این رذیله اخلاقی از خدا دور می شود و از رحمت الهی محروم می گردد ،و نصیبی جز نزدیکی آتش و غضب الهی ندارد. بنابراین براساس این روایت آنچه سبب آسایش نداشتن بخیل می شود، دور بودن از خدا و فراموش کردن ذکر و یاد اوست که در واقع عامل آرامش دل و روح انسانی است. در قرآن کریم بیان شده:
«الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله تطمئن القلوب»؛ (رعد:آیه28).
و یا در آیه ای دیگر آمده است:
«یا ایها الذین آمنوا لا تهلکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله و من یفعل ذلک فاولئک هم الخاسرون»؛ (منافقون:آیه9).
بنابراین، قلب انسان، با یاد خدا به آرامش می رسد و اگر چیزی چون اموال و اولاد او را از یاد خدا غافل سازد، زیانکار است و آرامش را از خود سلب نموده است. امام سجاد(علیه السلام) در دعا می فرمایند:
استغفرک من کل لذه ذکرک و من کل راحه بغیر انسک و…
از هر لذتی جز یاد تو و از هر آسایشی جز انس با تو…، از تو آمرزش می طلبم (میزان الحکمه:ج4 ص1836،ش6336).
امام علی (علیه السلام) می فرمایند:
ذکر الله جلاء الصدور و طمانینه القلوب.
یاد خدا سینه ها را صیقل می دهد و دلها را آرامش می بخشد(همان: ص1854ش6439).
در نتیجه، یکی از راههای آرامش و آسایش در زندگی یاد خدا و نزدیک شدن به اوست. انسان بخیل چون از خدا دور است در زندگی از آسایش و آرامش ناشی از یاد خدا و ذکر خدا محروم می گردد و در لحظه زندگی دچار اضطراب و پریشانی است و طعم آسایش و راحتی را نخواهد چشید.

نتیجه گیری:

در این نوشتار با نگرش به سخن امام صادق ( علیه السلام)که فرمودند: لیست لبخیل راحه، به بررسی چرایی و چگونگی این سخن پرداختیم، و سعی کردیم رابطه میان بخیل بودن و عدم آسایش را کشف نماییم، و این سؤال مطرح شد که چگونه بخل آسایش را می برد؟ در این سیری که داشتیم احادیث را در سه بعد تقسیم بندی کردیم و با توجه به این احادیث می توانیم به پرسش مطرح شده پاسخ دهیم.
در بعد اقتصادی مسئله خزانه دار بودن بخیل مطرح شد و این که او در دنیا زندگی فقیرانه دارد. اما در آخرت چونان توانگران حسابرسی می شود و به سبب بهره نبردن خود از دارایی اش و خود و دیگر اعضاء خانواده ،آسایش و آرامشی از آن سرمایه و ثروت خود نمی برد و تنها نقش خزانه داری را برای وارثانش ایفا می کند. نه تنها در دنیا فقیرانه زندگی می کند، بلکه به سبب بخل دچار فقر نفس و دل می شود و از صفات پسندیده محروم می گردد.
در بعد اجتماعی به مواردی چون آبرو نداشتن فرد بخیل، ننگ و عار شدن او ذلالت و حقارتش افزایش دشنام بر او از بین رفتن شرافتش و از دست دادن دوست و اقوام و خویشان اشاره شد، که تک تک این موارد سبب و اثری جز عدم آسایش و راحتی را برای بخیل در پی نخواهد داشت و دلایل بی اعتباری و خواری و حقارت برایش فراهم می کند. در زندگی بدون حامی و پشتیبان است ،و در مصائب و سختی ها باید به تنهایی با فراز و نشیب ها دست و پنجه نرم کند، و غمخوار و دلسوزی وجود ندارد.
در بعد الهی نیز به سبب دور شدن از خداوند و غفلت از یاد او، به آتش غضب الهی نزدیک می شود ،و چون یاد خدا آرامش بخش دلها و تسلی بخش جانهاست و بخیل از یاد خدا بهره ای ندارد، آسایش و راحتی نیز بی بهره خواهد ماند و طعم راحتی و آرامش را به ندرت در زندگی خواهد چشید ،و چنین فردی به سبب این صفت رذیله دنیا و آخرتش را تباه می کند، و نه در دنیا بهره ای و آسایشی خواهد داشت و نه درآخرت از رحمت الهی بهره مند می شود.
در پایان اشاره می کنیم که به دلیل محدودیت موجود به مباحث دیگری که ممکن است، لازم باشد پیرامون بخل مطرح شود، چون بحث انفاق و عدم انفاق و آثار و پیامدهایش نپرداختیم و امکان دارد در خود این حوزه هم ابعاد دیگری مطرح و مد نظر قرار گیرد ،و روایات سودمند دیگری هم در این باب موجود باشد که جای کار و توجه بیشتر و وقت وسیع تر می طلبد.
امید است خوانندگان گرامی به این بحث توجه نمایند و در صورت ایجاد انگیزه درخود این مسیر و سیر موجود را تکمیل نمایند و یا در مسیرهای دیگری درهای رحمت را به روی مخاطبین خود بگشاید.

پی نوشت ها :

1 ـ دانشجوی کارشناسی دانشکده علوم حدیث
2ـ عضو هیئت علمی دانشکده علوم حدیث
3ـ علی(علیه السلام) قال: فقر النفس شر الفقر
4ـ قال علی(علیه السلام) الصدیق الصدوق: من نصحک فی عیبک و حفظک فی غیبتک و آثرک علی نفسه .
5ـ صله الارحام تحسن و الخلق و تسمح الکف وتطیب النفس و تزید فی الرزق…

منبع:دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره 6

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید