اعتقاد به مهدویت

اعتقاد به مهدویت

نویسنده:آیت الله العظمى صافى گلپایگانى

بدون شک، «عقیده به مهدویت‏» و اعتقاد به ظهور حضرت مهدى (علیه السلام) به عنوان منجى عالم بشریت‏باورى صرفا اسلامى است که بر اساس کتاب و سنت پدید آمده و همگى مسلمانان پیشین و پسسن، بر آن اتفاق نظر دارند وحتى گروهى از بزرگان و صاحب نظران به متواتر بودن (1) احادیث وارده در این باب حکم نموده‏اند.
این باور داشت، به عنوان اندیشه‏اى اسلامى، بر پایه قویترین برهان‏هاى نقلى و عقلى استوار است و بررسى تاریخ و شواهد بسیار آن بهترین تایید بر صحت و متانت آن به شمار مى‏رود و هیچ یک از مسلمانان – چه از شیعیان و چه اهل سنت – به انکار یا تشکیک در آن نپرداخته است مگر برخى از تازه به دوران رسیدگانى که تحت تاثیر تبلیغات غربیان قرار گرفته و در دام‏هاى استعمار گرفتار آمده و فرهنگ را جز با انکار الهام و روایات قطعیه و یا تعریف و تاویل آن در چهارچوبه مقاصد منکرین دیانت و مادى گرایان تفسیر و تحلیل نمى‏کنند.
این کژ اندیشان بدین وسیله کوشیدند، تا درى را بگشایند که اگر – خداى نخواسته – گشوده گشت دیگر راهى براى اعتماد بر سنت و استناد به آن و اطمینان به ظاهر کتاب و سنت‏باقى نمى‏ماند و آیین شریف اسلام و دعوت پیامبر (صلى الله علیه و آله) بر اساس خواسته بدعتگزاران و هوا پرستان، دستخوش تغییر و تحرف قرار مى‏گیرد.
براستى اگر چنین روایاتى که بزرگان علم حدیث و کار آموزگان و نام آوران این رشته در گذشته و حال به تواتر و قطعى بودن آنها تصریح کرده‏اند بتواند مورد انکار و تردید قرار گیرد، پس وضع و حال دیگر روایاتى که «خبر واحد» (2) شمرده مى‏شوند، یا حداقل در این درجه از اعتبار نیستند چه خواهد بود؟
گروهى از اندیشمندان اسلامى نسبت‏به اینگونه منحرفین از کتاب و سنت که با جرات و جسارت نسبت‏به ساحت قدس خداوند و پیامبر گرامیش (صلى الله علیه و آله) به ایجاد شک و تردید و تحریف، در اصل مسلم مهدویت پرداخته‏اند اعلام خطر نموده، و کتابها و مقالاتى را در رد و ابطال نظریات آنان نگاشته‏اند.
آنچه مسلم است اینکه، در پس پرده این توطئه جز دستهاى پلید کسانى که در صدد سست کردن اعتقادات مسلمانان و خدشه دار کردن متون اسلامى هستند دستى را نمى‏توان دید در گذشته همین التزام و اعتقاد و پایبندى مردم به کتاب و سنت پاک پیامبر بود که دشمنان و استعمارگران را از نفوذ در کشورهاى اسلامى باز مى‏داشت و راه سلطه بر این بلاد را بر روى آنان مى‏بست و اکنون نیز به خوبى پیداست که چیزى جز سست‏شدن همین مبانى اعتقادى و کم شدن پایبندى‏ها به قرآن مجید و روایات شریفه نیست، که راه نفوذ و سلطه را بربیگانگان گشوده است! – خداوند ما را از فتنه‏هاى گمراهان و هوا پرستان و مزدوران استعمار در امان بدارد – خنده‏آورد است که این بى‏خبران و غرب باوران – که به شدت دور از شناخت‏حقایق اسلامى و فهم مصالح مسلمین‏اند – در تضعیف «باور مهدویت‏» و احادیث مربوط به آن، گاهى به این بهانه تمسک جسته‏اند، که این عقیده اصولا از عقاید پیشگامان اهل سنت نیست و در بین صحابه قرن اول هجرى و تابعین ذکرى از آن به میان نیامده است. گاهى دایه مهربان‏تر از مادر شده این عقیده را سبب اختلاف و درگیرى بین مسلمانان و قیام علیه حکومت‏ها و موجب تبلیغات سیاسى دانسته‏اند و گاهى نیز به برخى اختلافاتى که بین پاره‏اى از احادیث این باب است استناد کرده‏اند (3) .
و همه اینها، از عجیب و غریب‏ترین نوع استدلالاتى است که در رد سنت‏شریف نبوى به آن تمسک شده است از آن رو که:
اولا: بر وقوع ذکر این عقیده بین صحابه و تابعین صدر اول اسلام و بر اینکه خود پیامبر (صلى الله علیه و آله) اولین پایگاه براى نشر «عقیده به مهدویت‏» در بین مسلمانان بوده‏اند چه دلیلى قوى‏تر و محکم‏تر از وجود خود این احادیث متواتره در اصلى‏ترین و معتبرترین کتابهاى اهل سنت؟!
و چه برهانى روشن‏تر از اجماع علماى مسلمین و اینکه آنان هیچکس از مدعیان مهدویت را با استناد به «عدم صحت ظهور مهدى (علیه السلام)» رد نکرده‏اند بلکه در رد ادعاى چنان افرادى، به «عدم وجود صفات و نشانه‏هاى خاص مهدى (علیه السلام) در آنها» استناد کرده‏اند.
چنانکه حکایت «محمد بن عجلان‏» با «جعفر بن سلیمان‏» و آنچه فقیهان و اشراف اهل مدینه درباره آنان گفته‏اند، شاهدى آشکار در این زمینه به شمار مى‏رود. (4)
پس اگر این همه احادیث، با توجه به فراوانى و تواترى که دارند و با عنایت‏به اجماع و اتفاقى که از ناحیه علماى اسلامى بر مضمون این احادیث صورت گرفته است، نتواند دلیل بر صحت و استوارى «عقیده به مهدویت‏» باشد پس به کدامین دلیل مى‏توان استناد کرد؟ و درستى انتساب کدامین عقیده اسلامى به صحابه و پیامبر اکرم را مى‏توان اثبات نمود؟
ثانیا شاید هرگز هیچ عقیده و یا اصلى را نتوان یافت که بر سر آن اختلاف و درگیرى و نزاع صورت نگرفته باشد. حتى مى‏توان گفت که پیرامون «مسائل خدا شناسى‏» و «نبوت پیامبران الهى علیهم السلام‏» نیز نزاع‏ها ودرگیرى‏ها، بیش ازمسئله «مهدویت‏» به وقوع پیوسته است. چنانکه بین مکتب اشاعره و غیر آنان و بین پیروان مذاهب شافعى، حنفى، حنبلى، مالکى و غیر آنان درگیرى‏ها بلکه جنگ‏هاى خونین بسیار اتفاق افتاده است.
بلکه مى‏شود گفت: بر سر مفاهیمى همچون «عدالت‏» و «امنیت‏» و سایر مفاهیمى که همه انسان‏ها بر لزوم آن اتفاق نظر دارند و بر سر تحقق آنها و یا دفع کسانى که آنها را وسیله‏اى براى مقاصد سیاسى خویش قرار مى‏دادند، جنگ‏هاى خانمان برانداز و معرکه‏هاى خونینى درگرفته است و چه بسا که تعداد قربانیان بشریت که با اسم «اقامه حق‏» و «رعایت عدالت و برابرى‏» و «حمایت از آزادى انسان و حقوق او» به خاک و خون غلطیده‏اند بیشتر از تعداد قربانیان هر موضوع و عنوان دیگرى باشد.
نتیجه اینکه پوشیده شدن حق به باطل، و عرضه باطل به جاى حق، اگر چه از طرف اهل باطل و منحرفین، زیاد انجام مى‏پذیرد، لکن به حق ضررى نمى‏رساند و خدشه‏اى وارد نمى‏کند چنانکه خداوند بزرگ مى‏فرماید:
(بل نقذف بالحق على الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لکم الویل مما تصفون) (5)
«بلکه ما، حق را بر باطل مى‏افکنیم تا آن را در هم شکافد و باطل را نابود گرداند، آنزمان باطل از بین رونده و باطل شدنى است و واى بر شما از آنچه درباره خداوند توصیف مى‏کنید.»
علاوه بر اینکه باید توجه داشت که فریب خوردن عوام و قبول ادعاى دروغین دجال گونه‏هاى مدعى مهدویت (6) توسط آنان در بیشتر موارد به خاطر عدم آشنایى آنان به نشانه‏هاى محضرت مهدى (علیه السلام) و نسب شریف ایشان و ویژگى‏هاى خاصى است که براى ایشان در احادیث مختلفه (7) مورد تصریح قرار گرفته است وگرنه در این باب جایى براى گمراهى و گمراه ساختن دیگران وجود ندارد.
این وظیفه علما و اندیشمندان است که «عقیده به مهدویت‏» را تبیین کنند و هدف‏هاى آنرا به مردم بشناسانند و ویژگى‏ها و نشانه‏هایى را که به وسیله آنها «حضرت مهدى موعود (علیه السلام)» از دغل پیشگان مدعى «مقام مهدویت‏» باز شناخته مى‏شود، براى توده مسلمانان برشمارند و توضیح دهند.
ثالثا: یکى از فرقه‏هایى که بین احادیث متواتره و غیر متواتره (8) وجود دارد، این است که در «متواتره لفظى تفصیلى‏» (9) یقین و باور قطعى نسبت‏به صدور آن حدیث معین از ناحیه معصومین (علیه السلام) – به عین همان کلمات و الفاظ موجود در متن حدیث – حاصل مى‏شود و در چنین حدیثى ممکن نیست اختلاف و تعارض ایجاد شود، مگر توسط حدیث متواتر دیگرى که با همین خصوصیات، مفاد و معنایى خلاف (10) حدیث اول داشته باشد; که در این صورت باید به وسیله ایجاد موافقت‏بین دو معنا و جمع بین دو حدیث‏به وسیله حمل عام بر خاص – تخصیص عام – و یا حمل مطلق بر مقید – تقیید مطلق – و یا حمل ظاهر بر اظهر – تقدیم اظهر – و مانند اینها تنافى و اختلاف ظاهرى و ابتدایى بین دو روایت را حل کرد.
اگر چنین جمعى ممکن نبود، ظاهر هر دو روایت از اعتبار ساقط گردیده و هیچکدام صلاحیت‏براى استناد حکمى به آن را نخواهد داشت.
اما در «متواتر اجمالى‏» (11) اختلاف و تعارضى که در عبارات و متون احادیث هست مشکلى ایجاد نمى‏کند بلکه به آن روایتى که از همه روایت‏هاى آن مجموعه «اخص‏» است و شمول کمترى دارد اخذ مى‏شود.
اما در «متواتر معنوى‏» (12) به قدر مشترک همه احادیث و مضمونى که در همگى آنها تکرار شده و مورد اتفاق کل آن مجموعه است اخذ مى‏شود.
بنابراین، اختلاف داشتن متن و مضمون احادیث زیانى به «متواتر» بودن آنها نمى‏زند بلکه در احادیث «غیر متواتر» نیز این اختلاف متن ضررى به صحت آن «حدیث صحیحى‏» که بین آنهاست وارد نمى‏کند زیرا در آن صورت هم روایت صحیح‏تر و روایت که به خاطر مطابقت مضمون آن با کتاب یا سنت قطعى یا بخاطر قوى بودن متن حدیث، یا به خاطر تایید مضمون آن توسط شواهد و قراینى خاص نسبت‏به حدیث دیگر متعارض با آن رجحان و برترى دارد، مورد عمل قرار مى‏گیرد.
این امور را جز کسانى که در علم حدیث‏شناسى، داراى تجربه و مهارت کافى باشند باز نمى‏شناسند و اگر جز این بود و به خاطر کمترین تعارض و اختلافى باید همه احادیث متعارض کنار گذاشته مى‏شد لازم بود که کلیه روایات یا حداقل اغلب آنها از درجه اعتبار ساقط باشند که نتیجه‏اش تغییر چهره دین اسلام در اکثر احکام شرعى و دستورات فقهى بود زیرا کمتر موضوعى در عقاید و احکام و تاریخ و تفسیر قرآن کریم و مانند آنها پیدا مى‏شد که احادیث وارد شده در آن موضوع بدون اختلاف و تعارض باشند اگر چه تعارضى «ناپایدار» به «عموم و خصوص‏» یا «اطلاق و تقیید».
بنابراین در از بین بردن این تعارضات ابتدائى که در گفتگوهاى عادى مرم نیز وجود دارد و در تشخیص حدیث درست از نادرست و حدیث قوى از ضعیف روایت معتبر از غیر معتبر تنها راه این است که به قواعد و مقرراتیکه در نزد عقلا و اندیشمندان معتبر است استناد گردد و به خبرگان و اشخاص صلاحیت‏دار رجوع شود و بدین وسیله بعضى از احادیث را به بعضى دیگر بازگردانده و در صورت امکان جمع بین روایات و عمل به روایتى که از نظر سندى یا مضمونى قوت و متانت‏بیشتر دارد یا با قرآن کریم و سنت ثابت‏شده و مانند آن موافقتر است‏به این قاعده عمل شود و از رد کردن روایت و نادیده گرفتن آن خوددارى گردد.
نتیجه کلام اینکه اخبار و روایاتى که درباره «مهدویت‏» ازمعصومین (علیه السلام) وارد شده، همگى باید در پرتو چنین قواعدى، بحث و بررسى شود. که چنانچه احادیث «متواترى‏» داریم مورد عمل قرار گیرد و در اخبار «غیر متواتر» نیز بعضى به بعضى تقویت‏شده، و برخى، برخى دیگر را تفسیر کنند و اگر «خبر ضعیفى‏» هم هست ملاحظه شواهد و قرائن و بقیه موارد تایید معتبر در آن عمل شود.
از این رو مى‏توان گفت: هیچ کسى احادیث وارده در باب «عقیده به مهدویت‏» را مردود و شبهه‏دار نمى‏پندارد مگر ناآگاهان به صناعت‏حدیث‏شناسى یا آگاهانى که تحت تاثیر تبلیغات باطل و فتنه‏هاى گمراهى آفرین استعمارگران با سنت پیامبر (صلى الله علیه و آله) به دشمنى برخاسته‏اند.

چهل حدیث:
1 – قال رسول الله (صلى الله علیه و آله):
«المهدى منا اهل البیت، یصلحه الله فى لیله‏».
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمودند:
«مهدى از ما اهل بیت است‏خداوند امر او را در یک شب اصلاح خواهد فرمود».
2 – قال رسول الله (صلى الله علیه و آله) یقول:
«المهدى من عترتى، من ولد فاطمه‏»
رسول الله (صلى الله علیه و آله) فرمودند:
«مهدى (علیه السلام) از سلاله من است، از فرزندان فاطمه (سلام الله علیها)»
3 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«نحن سبعه ولد عبد المطلب ساده اهل الجنه: انا، و حمزه و على و جعفر و الحسن و الحسین و المهدى‏»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«ما هفت نفر از فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشت هستیم: من و حمزه و على و جعفر و حسن و حسین و مهدى‏».
4 قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«لو لم بیق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتى یلى المهدى‏»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نماند خداوند آن روز را آن قدر طولانى مى‏کند که مهدى (علیه السلام) در پى آید».
5 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«امنا المهدى ام من غیرنا یا رسول الله؟» قال:«بل منا بنا یختم الله کما بنا فتح و بنا یستنقذون من الشرک و بنا یؤلف الله بین قلوبهم بعد عداوه الشرک‏».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«بلکه از ماست‏خداوند همچنانکه به ما آغاز فرمود به ما هم ختم خواهد کرد به وسیله ماست که مردم از شرک نجات مى‏یابند به وسیله ماست که خداوند بین دلهاى مردم الفت و پیوند ایجاد مى‏کند بعد از آنکه دشمنى حاصله از شرک بینشان جدایى افتاده باشد.»
6 – قال على (علیه السلام)
«قلت: یا رسول الله امنا آل محمد المهدى، ام من غیرنا؟» فقال: «لا بل منا یختم الله به الدین کما فتح بنا ینقذون من الفتنه کما انقذوا من الشرک و بنا یؤلف الله بین قلوبهم و بنا یصبحون بعد عداوه الفتنه اخوانا فى دینهم‏».
حضرت على بن ابى طالب (علیه السلام) فرمودند:
«گفتم: اى رسول خدا آیا مهدى (علیه السلام) از بین ما آل محمد (صلى الله علیه و آله) است‏یا از بین غیر ما؟ فرمود: « نه، بلکه از بین ماست‏خداوند دین را همچنانکه گشود به وجود او ختم خواهد کرد مردم به وسیله ما از فتنه نجات مى‏یابند چنانکه از شرک نجات یافتند و به وسیله ماست که خداوند بین دل‏هاى مردم الفت و پیوند ایجاد مى‏کند و به وسیله ماست که مردم بعد از دشمنى برخاسته از فتنه بایکدیگر برادر شدند».
7 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«لتملان الارض ظلما و عدوانا ثم لیخرجن رجل من اهل بیتى حتى یملاها قسطا و عدلا کما ملئت عدوانا و ظلما».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«زمین پر از ستم و دشمنى مى‏شود وبه درستى مردى از اهل بیت من قیام خواهد کرد تا زمین را از عدل و داد پر کند چنانکه پر از دشمنى و ستم شده باشد.»
8 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«یخرج رجل من اهل بیتى، یواطى اسمه اسمى و خلقه خلقى، یملاها قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«مردى از اهل بیت من قیام خواهد کرد اسمش همانند اسم من و اخلاقش همانند اخلاق من است او زمین را پر از عدل و داد کند چنانکه پر از ظلم و جور شده باشد».
9 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«و یح هذه الامه من ملوک جبابره، یقتلون و یخیفون المطیعین الا من اظهر طاعتهم; فالمؤمن التقى لیصانعهم بلسانه و یفر منهم بقلبه و جنانه فاذا اراد الله تعالى ان یعید الاسلام عزیزا قصم کل جبار عنید و هو القادر على ما یشاء ان یصلح امه بعد فسادها. یا حذیفه! لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتى یملک من اهل بیتى رجل تجرى الملاحم على یدیه و یظهر الاسلام لا یخلف وعده و هو سریع الحساب‏»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«واى بر این امت از پادشاهان ستمگر مردم را مى‏کشند و اطاعت کنندگان پروردگار را مى‏ترسانند مگر کسى را که فرمانبرى و اطاعت از آنان را اظهار کند پس انسان با ایمان و پرهیزگار باید با زبانش با آنان بسازد اما در قلب و با جوارحش از آنان بگریزد پس اگر خداى بزرگ بخواهد اسلام را عزیز گرداند هر ستمگر عناد پیشه‏اى را در هم خواهد شکست و او بر آنچه بخواهد تواناست و مى‏تواند امت را بعد از تباهى اصلاح فرماید – و حالشان را نیکو گرداند – اى حذیفه: اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد خداوند همان یک روز را آنچنان طولانى خواهد کرد که مردى از اهلبیت من به حکومت رسد به دست او پیشامدهایى عجیب به وقوع مى‏پیونند و خداوند – به دست او – اسلام را پیروز مى‏کند و در وعده‏هایش خلاف نمى‏کند و او محاسبه‏گرى سریع است‏».
10 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«لو لم یبق من الدنیا الا لیله، لیملک فیها رجل من اهل بیتى‏»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«اگر از عمر دنیا جز یک شب باقى نمانده باشد خداوند در همان یک شب مردى از اهل بیت مرا به حکومت‏خواهد رسانید».
11 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«المهدى رجل من ولدى، لونه لون عربى، و جسمه اسرئیلى على حده الا یمن خال کانه کوکب درى، یملا الارض عدلا کما ملئت جورا و ظلما یرضى فى خلافته اهل الارض و اهل السماء و الطیر فى الجو».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«مهدى (علیه السلام) مردى از فرزندان من است زنگ رخساره‏اش رنگ عربها و اندامش اندام اسرائیلى‏هاست (13) برگونه راستش خالى هست که مانند ستاره‏اى درخشان است زمین را از عدالت پر مى‏سازد چنانکه از ستم و حق کشى پر شده باشد در زمان خلافت و رهبرى او زمینیان و آسمانیان و پرندگان فضا راضى و خشنود خواهند بود.»
12 – ان النبى (صلى الله علیه و آله)قال لفاطمه سلام الله علیها:
«یا بنیه: المهدى من ولدک‏»
همانا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت فاطمه (س) فرمودند:
«اى دخترک من! مهدى، از فرزندان توست‏».
13 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«ابشرى یا فاطمه! المهدى منک‏»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«اى فاطمه: تو را بشارت باد، که مهدى (علیه السلام) از نسل تواست.»
14 – ان النبى (صلى الله علیه و آله)قال لفاطمه سلام الله علیها:
«والذى بعثنى بالحق، منهما – یعنى الحسن و الحسین – مهدىّ هذه الامه. اذا صارت الدنیا هرجا و مرجا و تظاهرت الفتن و تقطعت السبل و اغار بعضهم على بعض فلا کبیر یرحم صغیرا و لا صغیر یوقر کبیرا یبعث الله عند ذلک منهما من یفتح حصون الضلاله و قلوبا غفلا; یقوم بالدین فى آخر الزمان، کما قمت‏به فى اول الزمان، و یملا الدنیا عدلا کما ملئت جورا»
همانا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمودند:
«سوگند به آنکه مرا به حقیقت مبعوث گردانید که مهدى این امت از نسل این دو نفر است‏» – اشاره به حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) «زمانى که دنیا آشفته گردد و فتنه‏ها ظاهر شوند و راه‏ها کوتاه گردند و برخى مردم بر برخى دیگر هجوم آورند نه بزرگسالان به خردسالان رحم کنند و نه خردسالان به بزرگسالان احترام نهند در آن زمان خداوند از نسل این دو کسى را بر مى‏انگیزد که حصارهاى گمراهى را مى‏گشاید و دل‏هاى غفلت زده را بیدار مى‏کند و در آخر الزمان دین را به پا مى‏دارد چنانکه من در ابتدا آن را به پا داشتم و دنیا را از عدالت پر مى‏سازد چنانکه از ستم پر شده باشد.»
15 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«المهدى رجل من عترتى یقاتل على سنتى کما قاتلت انا على الوحى‏».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«مهدى، مردى از خاندان من است. او بر طبق سنت من – با مخالفین – مى‏جنگد، چنانکه من بر طبق وحى الهى مى‏جنگم‏».
16 – قال على (علیه السلام)
«المهدى رجل منا، من ولد فاطمه‏».
«مهدى (علیه السلام) مردى از نسل – ما از فرزندان فاطمه (علیه السلام) است‏».
17 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«یجى‏ء فتنه غبراء مظلمه تتبع الفتن بعضها بعضا حتى یخرج رجل من اهل بیتى یقال له المهدى فان ادرکته فاتبعه و کن من المهتدین‏».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«فتنه‏اى سخت، تیره و تاریک فرا مى‏رسد فتنه‏ها پشت‏سر هم – بر مردم – وارد مى‏شوند تا اینکه مردى از اهل بیت من قیام کند که «مهدى‏» خوانده مى‏شود. اگر او را دریافتى پیروش باش، تا از دایت‏یافتگان باشى.»
18 – محمد بن على (علیه السلام) قال:
«انا نرجو ما یرجو الناس، و انا نرجو لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتى یکون ما ترجوه هذه الامه; و قبل ذلک فتن شر فتنه یمسى الرجل مؤمنا و یصبح کافرا; و یصبح مؤمنا و یمسى کافرا فمن ادرک ذلک منکم فلیتق الله و لیکن من احلاس بیته.»
امام محمد بن على (علیه السلام) فرمودند:«همانا ما به همان چیزى که مردم امید دارند امید بسته‏ایم. و امیدواریم که اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد خداوند همان یک روز را آنچنان طولانى کند که آنچه را این امت‏به آن امید بسته‏اند، تحقق پذیرد و قبل از بدترین فتنه‏ها پدید مى‏آید، چنانکه شخصى از برخى مردم در شب مومن است و صبح که مى‏شود کافر شده‏است‏یا در صبح مومن است و شب که مى‏رسد کافر گردیده است پس اگر کسى از شما به چنین فتنه‏اى گرفتار شد باید تقواى الهى پیشه کند و باید کناره گزینى و خانه نشینى اختیار کند».
19 – قال عمار یاسر:
«اذا قلت النفس الزکیه، و اخوه تقتل بمکه ضیعه، نادى مناد من السماء: ان امیرکم فلان، وذلک المهدى، الذى یملا الارض حقا و عدلا».
عمار یاسر فرمودند:
«زمانى که نفس زکیه کشته شود و برادرش در مکه به نبردى شدید پردازد ندا دهنده‏اى از آسمان ندا دهد که امیر و فرمانرواى شما فلانى است و او همان مهدى است کسى که زمین را از حقیقت و عدالت آکنده سازد».
20 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«ستکون فتنه لا یهدا منها جانب الا جاش منها جانب حتى ینادى مناد من السماء: ان امیرکم فلان.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«فتنه‏اى خواهد بود هنوز طرفى از این فتنه آرام نگرفته که طرف دیگرى بر مى‏شورد – قسمتى از آن آرامش نیابد مگر آنکه قسمتى دیگر از آن بر مى‏آشوبد – تا آنکه ندا دهنده‏اى از آسمان ندا در مى‏دهد همانا امیر و فرمانرواى شما فلانى است.»
21 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«یخرج المهدى و على راسه ملک ینادى: ان هذا مهدى فاتبعوه‏».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«مهدى قیام مى‏کند در حالى که بالاى سر او فرشته‏اى ندا مى‏دهد این مهدى است از او پیروى کنید».
22 – قال على (علیه السلام)
«اذ نادى مناد من السماء: ان الحق فى آل محمد فعند ذلک یظهر المهدى على افواه الناس، و یشربون حبه و لا یکون لهم ذکر غیره‏».
حضرت على (علیه السلام) فرمودند:
«زمانى که ندا دهنده‏اى از آسمان ندا مى‏دهد که حق در خاندان محمد (صلى الله علیه و آله) است در آن هنگام نام مهدى بر زبانهاى مردم آشکار مى‏گردد و محبت او را به دل مى‏گیرند و از غیر او یاد نمى‏کنند».
23 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«فى المحرم ینادى مناد من السماء: الا ان صفوه الله من [خلقه فلان]، فاسمعوا له اطیعوه فى سنه الصوت المعمعه‏».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«در ماه محرم، ندا کننده‏اى از آسمان ندا مى‏دهد: آگاه باشید که برگزیده خدا – از میان خلایق – فلانى است، پس فرمانش را گوش کنید و از او اطاعت کنید در سالى که جنگ‏ها و فتنه‏ها فراوان است و سال صداى آسمانى است‏».
24 – قال على (علیه السلام)
«تختلف ثلاث رایات: رایه بالمغرب و رایه بالجزیره و رایه بالشام تدوم الفتنه بینهم سنه‏» -ثم ذکر خروج السفیانى و ما یفعله من الظلم والجور ثم ذکر خروج المهدى و مبایعه الناس له بین الرکن و المقام، و قال: «یسیر بالجیوش حتى یسیر بوادى القرى فى هدوء و رفق و یلحقه هناک ابن عمه الحسنى فى اثنى عشر الف فارس، فیقول له: یا ابن عم انا احق بهذا الجیش منک انا ابن الحسن و انا المهدى. فیقول له المهدى بل ان المهدى فیقول له الحسنى: هل لک من آیه فابایعک؟ فیومى المهدى الى الطیر فیسقط على یدیه و یغرس قضیبا فى بقعه من الارض فیخضر و یورق. فیقول له الحسنى: یا ابن عمى هى لک‏».
حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمودند:
سه پرچم به مخالفت‏با یکدیگر برافراشته شود پرچمى در «مغرب‏» و پرچمى در «عربستان‏» و پرچمى در «شام‏» فتنه و جنگ بین آنها یک سال طول مى‏کشد» سپس از قیام سفیانى و ظلم و ستمى که بر مردم روا مى‏دارد یاد کرد و پس از آن از ظهور و قیام حضرت مهدى (علیه السلام) و بیعت کردن مردم با او در بین رکن و مقام یاد نمود- و فرمود «لشکریان خویش را حرکت مى‏دهد تا در کمال آرامش به «وادى القرى‏» مى‏رسند در آنجا پسر عمویش (14) «سید حسنى‏» همراه با دوازده هزار سوار به او مى‏رسد و مى‏گوید اى پسر عمو من به فرماندهى این لشکر سزاوارتر از تو هستم زیرا من فرزند امام حسن هستم و مهدى من هستم حضرت مهدى به او مى‏فرماید بلکه من «مهدى‏» هستم. حسنى مى‏گوید آیا تو را نشانه و معجزه‏اى هست تا با تو بیعت کنم؟ پس حضرت مهدى (علیه السلام) به پرنده‏اى اشاره مى‏نماید و پرنده در دستهایش قرار مى‏گیرد و نى خشکى را مى‏گیرد و در زمین مى‏کارد، بلافاصله – سبز مى‏شود و برگ مى‏دهد آن زمان «سید حسنى‏» به او عرض مى‏کند این پسر عموى من این مقام سزاوار توست.»
25 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«یکون عند انقطاع من الزمان و ظهور من الفتن رجل یقال له المهدى یکون عطاؤه حثیا».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«هنگامى‏که آخر الزمان شود – و یاس و نامیدى رخ نماید – و فتنه‏ها ظاهر شود، مردى خواهد بود که مهدى نامیده مى‏شود و بخشش و عطایایش ریزان و سرشار است.»
26 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«یکون عند انقطاع من الزمان لیبعثن الله من عترتى رجلا افرق الثنایا، اجلى الجبهه، یملا الارض عدلا یفیض المال فیضا».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«هنگامى که آخر الزمان شود – یاس و نا امیدى و قحطى رخ نماید – به تحقیق خداوند مردى از خاندان مرا بر خواهد انگیخت دندان‏هاى پیشین فاصله دار و جبینش گشاده است. زمین را از عدالت پر مى‏سازد و مال فراوان مى‏بخشد.»
27 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«یکون فى آخر الزمان خلیفه یقسم المال و لا یعده‏».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«در آخر الزمان خلیفه‏اى خواهد بود که مال را بدون اینکه بشمارد تقسیم مى‏کند».
28 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«و جبرئیل على مقدمته و میکائیل على ساقته، یفرح به اهل السماء و الارض و الطیر والوحش و الحیتان فى البحر».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«جبرئیل در راس پیشاهنگان لشگر و میکائیل در راس دنباله داران لشگر او قرار دارند آسمانیان و زمینیان و پرندگان و حیوانات وحشى و ماهیان دریا همگى به ظهور او شاد مى‏شوند.»
29 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«بشراکم بالمهدى، رجل من قریش من امتى على اختلاف من الناس و زلازل، فیملا الارض قسطاو عدلا کما ملئت جورا و ظلما و یرضى عن ساکن السماء و ساکن الارض و یقسم المال صحاحا بالسویه بین الناس و یملا قلوب امه محمد غنى و یسعهم عدله حتى انه یامر منادیا فینادى من له حاجه؟ فما یاتیه احد الا رجل واحد، یاتیه یساله فیقول: ائت السادن، یعطیک. فیاتیه فیقول: انا رسول المهدى الیک لتعطینى مالا فیقول احث فیحثى فلا یسطیع ان یحمله فیلقى حتى یکون قدر ما یستطیع ان یحمله فیخرج به و یندم فیقول انا کنت اجشع امه محمد نفسا کلهم دعى الى هذا المال فترکه غیرى فیرده علیه فیقول انا لا نقبل شیئا اعطیناه فیلبث فى ذلک ستا او سبعا او تسع سنین و لا خیر فى الحیاه بعده.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«شما را به مهدى بشارت باد مردى از قریش، از بین امت من، در زمانى که مردم با هم به مخالفت و ستیز بر مى‏خیزند و زلزله‏ها روى مى‏دهد; او زمین را از عدالت و برابرى پر مى‏سازد چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد آسمانیان ساکنان زمین از او راضى و خشنود مى‏شوند او مال را به درستى و برابرى بین مردم تقسیم مى‏کند و دل‏هاى امت محمد (صلى الله علیه و آله) را از بى نیازى مى‏آکند و عدالت او همگان را شامل مى‏شود تا آنجا که فرمان مى‏دهد ندا دهنده‏اى ندا در دهد کیست که نیازى داشته باشد؟ پس هیچکس جز یک مرد به نزد او نمى‏آید مرد نزد او مى‏آید و درخواست مى‏کند مى‏فرماید به نزد نگهبان پرده دار برو به تو [نیازت را] مى‏دهد به نزد او مى‏رود و مى‏گوید من فرستاده مهدى هستم نزدت آمده‏ام که مالى به من عطا کنى پس مى‏گوید: بریز آنقدر ازمال به دامنش مى‏ریزد که نمى‏تواند آن را حمل کندپس مال را بیرون مى‏برد در حالیکه پشیمان است و مى‏گوید من طمعکارترین و حریص‏ترین فرد از امت محمد (صلى الله علیه و آله) بودم همه آنان به این مال فرا خوانده شدند اما جز من کسى آن را قبول نکرد پس باز مى‏گردد و پول‏ها را به نگهبان پس مى‏دهد او مى‏گوید ما چیزى را که به کسى بخشیدیم باز پس نمى‏گیریم پس آن حضرت در چنان حکومتى شش یا هفت‏یا نه سال درنگ مى‏کند و بعد از او خیرى در زندگانى نیست.»
30 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«المهدى منا، اجلى الجبهه، اقنى الانف‏».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«مهدى از نسل ماست گشاده پیشانى است و وسط بینى او قدرى بر آمده است‏».
31 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«ستکون بعدى فتن; منها فتنه الاحلاس یکون فیها حرب و هرب ثم بعدها فتنه اشد منها ثم تکون فتنه. کلما قیل انقطعت تمادت حتى لا یبقى بیت الا دخلته و لا مسلم الا ملته حتى یخرج رجل من عترتى.»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«پس از من فتنه‏هایى رخ خواهد داد. یکى از آن فتنه‏ها فتنه تنگدستى و بیچارگى و خانه نشینى خواهد بود در آن فتنه، جنگ و گریزها به وقوع مى‏پیوندند و بعد از آن فتنه‏اى سخت‏تر و پس از آن فتنه‏اى دیگر خواهد بود هرچه گفته مى‏شود دیگرفتنه به پایان رسید گسترش بیشتر مى‏یابد تا جائى که هیچ خانه‏اى نمى‏ماند مگر آنکه فتنه‏اى آن را در مى‏گیرد و هیچ مسلمانى نیست مگر آن که فتنه‏ها او را دلزده و دلتنگ ساخته باشد تا این که مردى از خاندان من قیام کند.»
32 – قال على (علیه السلام)
«لا یخرج المهدى حتى یقتل ثلث، و یموت ثلث، و یبقى ثلث‏».
حضرت على (علیه السلام) فرمود:
«مهدى قیام نخواهد کرد تا زمانى که یک سوم مردم کشته شوند یک سوم دیگر بمیرند و – تنها – یک سوم آنها باقى بمانند».
33 – اخرج ابن ابى شیبه عن مجاهد، قال: حدثنى فلان – رجل من اصحاب النبى (صلى الله علیه و آله) :
«ان المهدى لا یخرج حتى تقتل النفس الزکیه فاذا قتلت النفس الزکیه غضب علیهم من فى السماء ومن فى الارض; فاتى الناس، فزفوه کما تزف العروس الى زوجه لیله عرسها و هو یملا الارض قسطا و عدلا و تخرج الاض نباتها و تمطر السماء مطرها و تنعم امتى فى ولایته نعمه لم تنعمها قط‏».
ابن ابى شیبه از مجاهد نقل کرده است که گفت: فلانى – مردى از اصحاب پیامبر (صلى الله علیه و آله) برایم روایت کرد که:
«همانا مهدى (علیه السلام) قیام نخواهد کرد تا آن زمان که «نفس زکیه‏» کشته شود وقتى «نفس زکیه‏» کشته شد هرکس در آسمان و هر کس در زمین است‏بر کشندگان او خشمگین مى‏شوند پس مردم مى‏آیند و شادمانه گرداگردش مى‏چرند. چنانکه در شب عروسى شادمانه گرد عروس مى‏چرخند. و مهدى (علیه السلام) زمین را از عدل و داد پر مى‏کند و امت من در زمان ولایت و حکومت او از چنان نعمتى برخوردار مى‏شوند که هرگز در گذشته از آن بهره‏مند نبوده‏اند».
34 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«یلتفت المهدى و قد نزل عیسى بن مریم کانما یقطر من شعره الماء فیقول المهدى: تقدم، صل بالناس. فیقول عیسى: انما اقیمت الصلاه لک فیصلى خلف رجل من ولدى‏».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «مهدى (علیه السلام) متوجه مى‏شود که عیسى بن مریم نازل شده است و چنان است که گویا از موهایش آب مى‏چکد مهدى (علیه السلام) به او مى‏فرماید: بفرما، پیش برو و با این مردم نماز بگزار. عیسى گوید: این نماز براى اقتداى به تو بپا داشته شده پس پشت‏سر مهدى (علیه السلام) که مردى از فرزندان من است نماز مى‏خواند.»
35 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«یبایع الرجل بین الرکن و المقام عده اهل بدر فیاتیه عصائب اهل العراق و ابدال اهل الشام فیغزوه جیش من اهل الشام حتى انتهوا بالبیداء خسف بهم.»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«عده‏اى به تعداد لشکریان بدر با آنمرد – مهدى (علیه السلام) – بین رکن و مقام کعبه بیعت مى‏کنند پس جمعى از بزرگان اهل عراق و صالحین اهل شام به یارى او مى‏آیند پس لشگرى از اهل شام با او و یارانش مى‏جنگند تا به منطقه‏اى به نام «بیداء» مى‏رسند زمین آنان را (لشکر شام)را در خود فرو مى‏برد».
36 – قال امیرالمؤمنین على (علیه السلام):
«ذلک یخرج فى آخر الزمان و اذا قیل للرجل الله الله قیل; فیجمع الله له قوما قزع کقزع السحاب یؤلف بین قلوبهم لا یستوحشون على احد و لا یفرحون لاحد دخل فیهم على عده اصحاب بدر لم یسبقهم الاولون و لا یدرکهم الاخرون و على عدد اصحاب طالوت الذین جاوزوا النهر معه‏».
حضرت امیرالمومنین على (علیه السلام) فرمودند:
«هیهات، چقدر دور است!» سپس با دستش نه عدد شمرد (15) وبعد فرمود:«او در آخر الزمان ظهور خواهد کرد و در زمانى که درباره‏اش گفته‏شود خدا را، خدا را، که او کشته شده است (16) پس خداوند براى او، از جاى جاى زمین گروهى را که همچون قطعه‏هاى ابر پراکنده‏اند گرد هم مى‏آورد و بین دلهایشان الفت و پیوند ایجاد مى‏کند به گونه‏اى که از هیچکس نمى‏هراسند و به هیچ کس شادمان نمى‏شوند به تعداد اصحاب بدر در این گروه وارد مى‏شوند کسانى که پیشینیان بر آنان سبقت نگرفته و پسینیان توفیق درک و وصول به آنان را نمى‏یابند وآنان به تعداد اصحاب «طالوت‏»اند که با او از «نهر» گذشتند.»
37 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدى سلطانه‏».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«مردمى از مشرق زمین قیام مى‏نمایند و براى سلطنت و حکومت‏حضرت مهدى زمینه سازى مى‏کنند.»
38 – قال امیرالمؤمنین على (علیه السلام):
«ویحا للطالقان فان لله بها کنوز لیست من ذهب و لا فضه و لکن بها رجال عرفوا الله حق معرفته و هم انصار المهدى فى آخر الزمان‏».
حضرت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) فرمودند:
«آه از طالقان – رحمت‏باد بر طالقان – خد را در آن شهر گنجینه‏هایى است از طلا و نقره نیستند بلکه در آن مردانى هستند که خدا را به حقیقت معرفت‏شناخته‏اند و آنان در آخر الزمان یاوران مهدى (علیه السلام) خواهند بود».
39 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«منا الذى یصلى عیسى بن مریم خلفه‏»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«از نسل ماست آنکسى که عیسى بن مریم پشت‏سر او نماز مى‏خواند.»
40 – قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
«من کذب بالدجال فقد کفر و من کذب بالمهدى فقد کفر».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«کسى که‏«دجال‏» را تکذیب کند کافر شده و کسى که «مهدى (علیه السلام)» را تکذیب کند کافر شده است.»

پی نوشت ها:

(1) – متواتر به معنى «پیاپى‏» در اصطلاح «حدیث‏شناسى‏» به احادیث متعدده‏اى گفته مى‏شود، که روایت کنندگان آن در هر طبقه، به گونه‏اى زیاد باشند که از مجموع روایات آنها «علم عادى‏» به صدور آنکلام، از معصوم (علیه السلام) حاصل آید. به عبارت دیگر اختلافات راویان و تعدد آنها در نقل یک خبر از معصوم (علیه السلام) به حدى باشد که توافق آنان بر «کذب‏» و همدستى آنان در «جعل خبر» ممکن نباشد.
(2) «خبر واحد» خبرى است که نقل کننده آن یک یا چند «راوى‏» باشد. تا آنجا که به حد «تواتر» نرسیده باشد و در اصطلاح «حدیث‏شناسى‏» تقسیم بندى‏هاى مختلف و اقسام گوناگون دارد مشهورترین اقسام آن در رابطه با «راوى‏» عبارتند از: «صحیح‏»، «حسن‏»، «موثق‏» و «ضعیف‏».
(3) از جمله این اختلافات، اختلاف بر سر نام «پدر» بزرگوار حضرت مهدى (علیه السلام) است که در پاره‏اى از روایات اهل سنت عبارت «اسم ابیه اسم ابى‏» به حدیث مشهور پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) «اسمه اسمى و کنیه کنیتى‏» افزوده شده است‏به این معنا که «نام مهدى همنام من، و کنیه او همانند کنیه من، و اسم پدر او مانند اسم پدر من است.» و یا اختلاف بر سر زمان تولد، و مدت عمر، و علامات قبل از ظهور، که همگى این موارد در خود مدارک اهل سنت قابل دسترسى و نظر مشهور شیعه بر طبق احادیث وارده در همان کتابها قابل اثبات است.
(4) جریان محمد بن عجلان در صفحه 174 از کتاب البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان نقل شده است محمد بن عجلان یکى از فقهاى مدینه بود، که در زمان حکومت‏بنى عباس با مردى به نام محمد بن عبد الله محض که از نسل امام حسن مجتبى (علیه السلام)، بود بیعت کرد. منصور خلیفه عباسى که بسیارى از سادات حسنى را به جرم مخالفت‏با دستگاه حکومت کشته بود محمد بن عجلان را احضار کرد و بعد از تحقیق درباره بیعت او با محمد بن عبدالله، دستور داد دست او را ببرند و گفت: این دستى که با دشمن من بعیت کرده است‏باید بریده شود فقهاى مدینه وساطت کردند و گفتند این مرد تقصیرى ندارد چون فقیه است و بر طبق روایات خیال کرده که محمد بن عبدالله بن محض «مهدى امت‏» است از این رو با او بیعت کرد و قصد دشمنى با تو را نداشته است.
(5) سوره انبیاء آیه 18
(6) تعداد کسانى که در طى تاریخ اسلام ادعاى «مهدویت‏» داشته و به انگیزه‏هاى مختلف به دروغ خود را «قائم آل محمد (صلى الله علیه و آله)» معرفى کرده‏اند یا برخى از مریدان آنها، این عنوان را به دروغ بر ایشان تبلیغ و ترویج کرده‏اند، بیش از پنجاه نفر مى‏باشد.
(7) براى شناختن این خصوصیات از حیث اصل و نسب و سیماى ظاهرى و کیفیت اخلاق و رفتار و از حدیث علامات و معجزات و نحوه ظهور و حکومت آن بزرگوار مى‏توان به کتاب‏هایى که در این باب نوشته شده است همچون مهدى موعود منتخب الاثر و … مراجعه نمود.
(8) غیر متواتر، اعم از خبر یک یا چند راوى و اعم از اینکه قراینى بر صحت و صدور آن از معصوم (علیه السلام) وجود داشته یا نداشته باشد تعبیرى دیگر از همان «خبر واحد»است.
(9) احادیث متعددى که با اسناد گوناگون و به وسیله راویان مختلف از هر یک از معصومین (علیهم السلام) نقل شده‏اند اما همگى آنها از حیث مضمون و لفظ کاملا یکسان بوده و در تعابیر و کلمات هیچ اختلافى با هم ندارند.
چنانکه همه این راویان اتفاق دارند بر اینکه از پیغمبر (صلى الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: «انى تارکم فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتى.»
(10) این مخالفت‏بین دو حدیث متواتر به گونه‏اى نیست که با هم تضاد و تناقصى داشته باشند بلکه یکى از آن دو به عنوان شرط یا قید یا خصوصیتى زاید بر دیگرى قابل جمع با آن مى‏باشد.
(11) احادیث متعددى که اگر چه در الفاظ و تعابیرشان اختلافاتى وجود دارد اما به خاطر کثرت راویان به گونه‏اى هستند که مى‏توان علم اجمالى پیدا کرد که حداقل یکى از آنها با همین الفاظ و کلمات وارده در حدیث از معصوم (علیه السلام) صادر گردیده است. مثلا در بعضى از این گونه روایات آمده است که: خبریکه «راوى مؤمن‏» آن رانقل کرده باشد حجت است و در بعضى دیگر آمده است‏خبریکه «راوى‏» آن راستگو باشد حجت است و در بعضى دیگر آمده است: خبرى که روایت کننده آن «عادل‏» باشد حجت است در اینجا علم پیدا مى‏کنیم که حداقل یکى از این روایت‏ها صحیح و صادر شده از معصوم است.
حال در این میان روایتى راکه خاص‏تر از بقیه روایات است و شمول کمترى دارد و بعبارت دیگر بقیه روایات هم آن را به نوعى تایید مى‏کنند، اختیار کرده و به مضممونش عمل مى‏نمائیم که مثال در مذکور آخرین دسته این روایات یعنى حجت‏بودن «خبر عادل‏» است زیرا اگر راوى «عادل‏» باشد حتما «مؤمن‏» و «راستگو» هم هست و دو دسته قبلى آن را شامل مى‏شوند.
(12) مجموعه‏اى از احادیث که همگى بر معنایى خاص یا حکمى معین «دلالت مشترک‏» دارند، اگر چه در الفاظ و تعابیر با یکدیگر اختلاف دارند. به شکلى که در بین این مجموعه هیچ حدیثى را نتوان یافت که به طور قطع و یقین «مضمون‏» و «متن‏» و «الفاظش‏» همگى از ناحیه معصوم (علیه السلام) صادر شده است.
مثل روایت‏هایى که درباره کیفیت جنگ‏هاى امیرالمؤمنین على (علیه السلام) با الفاظ و تعابیر و مضامین گوناگون وارد شده‏اند، ولى همگى آنها در اثبات شجاعت‏بى‏نظیر براى مولا على (علیه السلام) متفق هستند. و مثل حکایات فراوان و نقل‏هاى متفاوتى که درباره بخشش و کرم حاتم طائى در کتاب‏هاى مختلف وجود دارد که از همگى آنها به آنچه که قدر مشترک و مضمون عام بین همه آنهاست، یقین و علم قطعى پیدا مى‏شود و آن، وجود حاتم در زمانى از زمان‏هاى گذشته و دارا بودن جود و بخشش بسیار توسط او مى‏باشد.
(13) (یعنى از نظر جثه و طول قامت مثل آنهاست)
(14) از اینکه در این روایت چند مورد تصریح شده است که سید حسنى – که از نسل امام حسن (علیه السلام) است – حضرت مهدى (علیه السلام) را به عنوان پسر عمو خطاب مى‏کند، مى‏توان استفاده کرد که قائم آل محمد (علیه السلام) از نسل امام حسین (علیه السلام) مى‏باشد، چنانکه عقیده همه علماى شیعه وبسیارى از بزرگان اهل سنت است و در کتاب‏هاى مختلف ازجمله منتخب الاثر مجموعه‏اى از روایات اهل تسنن و تشیع در این باره نقل شده‏است.
(15) درباره اینکه این نه بار باز و بسته کردن دست‏یا شمردن نه عدد با دست (عقده بیده تسعا) چه مفهومى دارد گفته شده است که حضرت على (علیه السلام) به این وسیله خواستند اشاره‏اى داشته باشند به اینکه تعداد امامان معصوم از نسل حسین (علیه السلام) نه نفر است که نهمین آنان مهدى (علیه السلام) است ازاین رو وقتى به نهمین شماره رسیدند فرمودند «ذلک یخرج فى آخر الزمان‏».
(16) عبارت متن کتاب عبارتست از «الله الله قیل‏» یعنى خدا را، خدا را، گفته شده است لکن ظاهر اینست که عبارت صحیح به اینگونه باشد «الله الله قتل‏».
یعنى خدا را خدا را او کشته شده است‏با این همه در کشف الاستار به گونه‏اى دیگر آمده است: «اذا قال الرجل الله تعالى قتل‏» یعنى مردى گوید که خدا او را کشته است.
و افزوده است که حافظ ابو عبدالله حاکم در کتاب مستدرک خود آن را نقل کرده و گفته است که این حدیث‏بر مبناى بخارى و مسلم صحیح شمرده مى‏شود اگر چه خود آن دو ذکرى از آن ندارند.
منبع: امامت و مهدویت

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید