حضرت آدم
دوری از نااهلان
حضرت آدم (ع) که خباثت درونی قابیل را دیده بود، در نصیحتی به فرزندش شیث (ع) و دیگر فرزندانش، آنان را از هم نشینی و وصلت با قابیلیان چنین برحذر داشت:
شما ای فرزندانم! از قابیل لعن شده و فرزندانش به دور باشید! همانا آنچه را با برادرتان هابیل انجام داد، دیدید. پس از او و فرزندانش بپرهیزید و با آنان ازدواج و معاشرت نکنید.(1)
این سخن حکمت آمیز، دلالت بر آن دارد که انسان در اموری مهم چون معاشرت و ازدواج، بایدبا هوشیاری عمل کند و سنخیت و هم کفو بودن را در نظر بگیرد و در این باره از نااهلان دوری گزیند.
حضرت نوح(ع)
همراهی با موحدان، نجات بخش است.
چون طوفان نوح برخاست و لحظه به لحظه بر باران و سیل بنیان کن افزوده می شد، آن حضرت با دیدن فرزند گمراهش در میان جداشدگان از او، آخرین تلاش خود را برای نجات پسرش به کار گرفت و او را چنینی مخاطب ساخت:
و نادی نوح ابنه و کان فی معزل یا بنی ارکب معنا و لا تکن مع الکافرین قال ساوی الی جبل یعصمنی من الماء قال الاعاصم الیوم من امرالله الا من رحم … (هود: 42 و 43)
و نوح، پسرش را که در کناری بود، بانگ در داد: ای پسرک من، با ما سوار شو و با کافران مباش! گفت: به زودی به کوهی پناه می جویم که مرا از آن در امان نگاه
می دارد. [پس نوح (ع)] گفت: امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاه دارنده ای نیست، مگر کسی که [خدا بر او] رحم کند.
حضرت نوح، هنگام فرا رسیدن عذاب الهی و طوفان خانمان برانداز، از پسرش می خواهد که داخل کشتی نجات شود و از کسانی که عامل سقوط و نابودی او می شوند، همچون کافران و رفقای بد، فاصله بگیرد. در مقابل، او به جای پذیرش دعوت پدر دل سوزش، از دستور و راهنمایی او سرپیچی می کند و به هلاکت می رسد. (2)
ابراهیم خلیل الرحمن (ع)
دعوت فرزندان به دین داری و تلاش برای عاقبت به خیری
ادیان آسمانی و به ویژه اسلام، به پدران و مادران و دست اندرکاران امر تعلیم و تربیت کودکان، سفارش کرده است که در راه دین دار کردن فرزندان و آموختن ارزش های دینی به نسل ها آگاه و کوشا باشند. بزرگان دین و انبیای الهی نیز همواره در این راه گام بر می داشته اند. چنان که قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم (ع) و نوه ی او حضرت یعقوب (ع) چنین می فرماید:
و وصی بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنی ان الله اصطفی لکم الدین فلا تموتن الا و انتم مسلمون. (بقره: 132)
و ابراهیم و یعقوب پسران خود را به همان [آیین] سفارش کردند [و هر دو در وصیتشان چنین گفتند]: ای پسران من! خداوند برای شما این دین را برگزید. پس البته نباید جز مسلمان بمیرید.
پیامبر اولوالعزم الهی، حضرت ابراهیم (ع) در آخرین روز های زندگی خود به فرزندانش سفارش می کند که توجه داشته باشید، جز بر آیین حق رهسپار نشوید و با قلبی سرشار از ایمان و تسلیم، جهان را وداع گویید.
این سفارش ها و دقت نظر ها نشان می دهد که انسان ها، تنها مسئول جنبه های مادی فرزندان و تأمین نیاز های ظاهری آنان نیستند، بلکه بیش از آن باید به فکر جنبه های معنوی و آنچه مایه ی بالندگی، سعادت و کمال واقعی فرزندان می شود، باشند که جز با پیروی از آیین و روش پیامبران الهی، که همان مقام تسلیم و فرمان برداری در برابر دستور های نجات بخش دینی است، حاصل نمی گردد. (3)
حضرت یعقوب (ع)
رازداری و حفظ اسرار
قال یا بنی لا تفصص رویاک علی اخوتک فیکیدوالک کیدا ان الشیطان للانسان عدو مبین.(یوسف: 5)
[یعقوب] گفت: ای پسرک من! خوابت را برای برادرانت حکایت مکن که برای تو نیرنگی می اندیشند؛ زیرا شیطان برای آدمی دشمنی آشکار است.
در زندگی هر انسانی اسراری وجود دارد که اگر فاش شود، ممکن است آینده ی او یا جامعه اش را به خطر اندازد. بر این اساس، می بینید که یعقوب پیامبر (ع) فرزندش یوسف (ع) را به رازداری و حفظ اسرار توصیه می کند. (4)
سابقه ی بد؛ سبب سلب اطمینان
قال هل آمنکم الا کما امنتکم علی اخیه من قبل فالله خیر حافظاً و هو ارحم الراحمین. (یوسف: 64)
[یعقوب] گفت: «آیا همان گونه که شما را پیش از این بر برادرش امین گردانیدم، بر او امین سازم؟ پس خدا بهترین نگهبان است. و اوست مهربان ترین مهربانان».
یکی از اموری که در رشد و سلانت جامعه مؤثر است، فراهم کردن اطمینلن میان افراد جامعه و پرهیز از گفتار و کرداری است که سبب سلب اعتماد و اطمینان می شود. بعضی از رفتار ها و حالت ها در آدمی مانند نفاق و دورویی، خیانت، دروغ و بدخواهی و سابقه ی بد، مردم را به صاحب آن بی اعتماد می سازد.
در داستان فرزندان حضرت یعقوب (ع) می خوانیم که وقتی از پدر درخواست کردند، بنیامین برادر یوسف (ع) را با آن ها به مصر بفرستد، آن حضرت نپذیرفت و سابقه ی بد آن ها را یاد آور شد که چه معامله ای با یوسف (ع) کردند و فرمود: « آیا با آن سابقه ی ناشایست، باز انتظار دارید من فرزند دیگرم را به شما بسپارم؟»
در آیه ی ذکر شده، درس دیگری که یعقوب پیامبر (ع) در سخن خود خطاب به فرزندانش ارائه می کند، درس اعتماد داشتن به این است که خدا حافظ همگان است و تنها باید بر او توکل کرد؛ آنجا که فرمود: «خداوند بهترین نگهدارنده و مهربان ترین مهربانان است». (5)
پرهیزازخطر و توکل بر خدا
در پی اصرار فرزندان یعقوب (ع) و با پیمان استواری که نزد آن حضرت گذاشتند، حضرت یعقوب (ع) پذیرفت که بنیامین برادر یوسف (ع) را به آنان بسپارد تا با خود به مصر ببرند، ضمن آنکه به آن ها فرمود: و قال یا بنی لا تدخلوا من باب واحد و ادخلوا من باب متفرقه و ما اغنی عنکم من الله شیء ان الحکم لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون. (یوسف: 67)
و گفت: ای پسران من! [همه] از یک دروازه [به شهر] درنیایید، بلکه از دروازه های مختلف وارد شوید، و من [با این سفارش]، چیزی از [قضای] خدا از شما دور نمی توانم داشت. فرمان جز برای خدا نیست. بر او توکل کردم و توکل کنندگان باید بر او توکل کنند.
نکات این توصیه
یک – اینکه به آن ها سفارش می کند: از یک در وارد نشوند و به صورت پراکنده و ناشناس وارد مصر شوند تا از خطر حسادت و چشم زخم دیگران در امان باشند.
دو – اینکه گشزد می کند: حکم و فرمان، از آن خداست و در برابر قضای حتمی خداوند نمی توان ایستاد و هیچ امری جلوی قضای حتمی خدا را نمی گیرد.
سه – اینکه به فرزندانش و در واقع، به همه ی نسل ها می آموزد توکلشان بر خدا باشد، چنان که می فرماید: «هم من بر خدا توکل نمودم و هم تمام متوکلان باید بر خدا توکل کنند!» (6)
ناامید نشدن از رحمت خدا
حضرت یعقوب (ع) از فرزندانش می خواهد که برای آشکار شدن حقیقت و روشن شدن وضعیت یوسف و برادرش بنیامین، همه ی تلاش و اراده ی خود را به کار گیرند و در این راه،از رحمت خدا ناامید نشوند و قدرت الهی را برتر از همه ی مشکلات و سختی ها بدانند.
یا بنی اذهبوا فتحسسوا من یوسف و اخیه و لا تیاسوا من روح الله انه لا ییاس من روح الله الا القوم الکافرین. (یوسف: 87)
ای پسران من! بروید و از یوسف و برادرش جست و جو کنید و از رحمت خدا نومید مباشید؛ زیرا جز گروه کافران، کسی از رحمت خدا نومید نمی شود. (7)
پی نوشت ها :
1.ابوالنصر محمد بن مسعود بن عیاشی المسلمی السمرقندی، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 307، ح 77.
2.همان، ص 6.
3.. همان، صص 9 و 10.
4.همان، صص 11 و 12.
5. همان، ص 15.
6. همان، ص 16.
7. همان، ص 17.
منبع:نشریه گلبرگ ،شماره 114.