ساده‌زیستی و سیره عملی علماء

ساده‌زیستی و سیره عملی علماء

زهد، یکی از فضائل اخلاقی است که موردتشویق و ترغیب آیات قرآن و روایات اهل بیت – علیهم السلام – است. چنانچه ملا احمد نراقی در معراج السعاده ذکر می‌کند: «ضدِّ محبت دنیا و مال را زهد گویند و آن عبارت است از دل برداشتن از دنیا و آستین فشاندن بر آن و اکتفاء کردن به قدر ضرورت از برای حفظ بدن»[۱] که تجلی عملیِ آن در زندگی، ساده‌زیستی و قناعت خواهد بود. انسانهای زاهد اگرچه می‌توانند با استفاده از نعمتهای پروردگار، زندگی بهتری را برای خویش فراهم سازند، اما از آنجا که دلبستگی به زخارف دنیوی ندارند، دیگران را بر خود مقدم نموده و خود به اندکی از مال دنیا اکتفاء می‌کنند: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَه»[۲] پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله – در توصیف زاهدان می‌فرماید: زاهد دوست دارد آنچه را که خدا دوست دارد و دشمن دارد آنچه را او دشمن دارد، از حلال دنیا اجتناب کرده، به حداقل اکتفاء می‌کند و به حرام آن اعتنائی ندارد.»[۳] در قرآن کریم نیز بردوری از دنیا و فریفته نشدن از آن تأکید شده است: «وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ» [۴] زندگی دنیا جز کالایی فریبدهنده چیزی نیست؛ «و لا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا»[۵] «زندگی دنیا شما را فریب ندهد». لکن این بدان معنی نیست که مؤمنین از نعمتهای دنیا بهره‌مند نشوند و رهبانیت در پیش گیرند؛ زیرا در جای دیگر به سختی با این باور غلط مبارزه کرده، می‌فرماید: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَه اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ»[۶] بگو ای پیامبر، چه کسی زینت‌های خدا را که برای بندگان آفریده حرام کرده و از صرف روزی حلال منع کرده است.» پس آنچه از نظر قرآن مذموم است، دل بستن به دنیا و بهره‌مند نساختن دیگران از نعمتهای الهی است.»[۷] البته در این بهره‌مندی از نعمات الهی و استفاده از آنها در جهت اطاعت فرامین الهی و بندگی حق، حدودی چون شأن و دوری از اسراف و امثال آن مورد ملاحظه قرار می‌گیرد که این مجال گنجایش پرداختن به آن ندارد.

در سیره عملی معصومین نیز به‌وفور از نمونه‌های زهد یافت می‌شود که با توجه به مقام عصمت، خود راهگشا نسبت به فهم بهتر نسبت به مفاهیم این‌چنینی است. اما سخن ما در این مقال معطوف به نکاتی در سیره عملی علماء در گذشته و حال است که با این توجیه احتمال خطای این بزرگواران در سیره عملی‌شان وجود دارد، گاه منشأ خطا در برخورد و قضاوت‌های نابجا و خود را در هلاکت افکندن می‌شود!
در سیره عملی علماء اعلام، هم به نمونه‌هایی از آنچه امروز تحت عنوان ساده‌زیستی به ذهن عموم افراد متبادر است، برخورد می‌کنیم و هم به مواردی خلاف آن که نوعاً در برخورد با این قسم ثانی به راحتی زبان به قضاوت و دل به کینه گشوده می‌شود و گاه قضاوت یادشده به همه افراد در یک قشر توسعه داده شده و گاهی مجوزهایی برای تاخت و تاز در عرصه دنیا برای خویش فراهم می‌کنیم که در این صورت خود را از دو چیز محروم کرده‌ایم: ۱- توجه به آنچه این بزرگواران در عرصه دین از روی علم ارائه می‌کنند. ۲- امکان ساده‌زیستی در آن مواقعی که جای آن است.
گویا گاهی فراموش می‌کنیم که زهد و ساده زیستی تکلیف اول هر کس نسبت به خودش است و نه تکلیف نمودن دیگران در ذهن خود به آن و سپس قضاوت بی‌جا نمودن نسبت به آنان و ضایع نمودن ایمان خود با چنین قضاوت‌هایی و از آن بدتر اشاعه آن و جلوگیری دیگران در پی‌گیری راه رشد و عاقبت‌به‌خیری!

حضرت امیر – علیه السلام – در خطبه ۸۰ نهج البلاغه می‌فرماید: «ایها الناس! الزهاده قصر الامل و الشکر عند النعم و الورع عند المحارم» اى مردم! زهد عبارت است از کوتاهى آرزو و سپاسگزارى هنگام نعمت و پارسایى نسبت به نبایستنی‌ها» و باز هم از حضرتش نقل شده که فرمودند: الزَّاهِدُ فِی الدُّنْیَا مَنْ لَمْ یَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَهُ وَ لَمْ یَشْغَلِ الْحَلَالُ شُکْرَه [۸]. زاهد در دنیا کسی است که کار حرام غلبه نکند بر صبرش و مشغول شدن او به حلال غلبه نکند بر شکرش. یعنی وقتی که به عمل حرامی رسید، طاقتش را از دست ندهد و خدا یادش نرود و چنان سرگرم حلال هم نمی‌شود که خدا یادش برود و تشکر و سپاسگزاری از او یادش برود.

با این مقدمه، توجه به مواردی که با وجود ظاهری خلاف سادگی که در زمان خودشان نیز گاهی مورد سوء استفاده و طعنه دشمنان قرار می‌گرفته، خالی از لطف نیست:
ملا احمد نراقی

نقل می‌کنند که مرحوم ملا احمد نراقی کاشانی، نویسنده کتاب اخلاقی«معراج السعاده»، ساکن در کاشان بود. درویشی که کتاب معراج السعاده و بخش زهد و پارسایی آن کتاب را خوانده بود، نزد ملا احمد نراقی آمد و دید ملا احمد زندگی و دستگاه مرتبی دارد (چون ایشان مرجع بود و مردم به خانه ایشان رفت و آمد می‌کردند). درویش، وقتی آن همه بیا و برو و شهرت و دستگاه محقق نراقی را دید، تعجب کرد که این استاد اخلاق ، چرا خودش زاهد و پارسا نیست! (با اینکه در کتاب معراج السعاده آن همه راجع به زهد سخن گفته است) بعد از دو-سه روز که می‌خواست مرخص شود، مرحوم نراقی فهمیده بود که برای آن درویش، معمایی پیش آمده است. به او گفت: کجا می‌خواهی بروی؟ او عرض کرد: می‌خواهم به کربلا بروم. محقق نراقی فرمود: من هم می‌آیم. او گفت: من باید چند روز صبر کنم تا مهیا شوی. مرحوم نراقی فرمود: همین الان حاضرم. به راه افتادند تا به قم رسیدند. در قم، محقق نراقی دید رنگ صورت درویش تغییر کرد. از علت پرسید. او گفت: کشکولم را در کاشان جا گذاشته‌ام. محقق نراقی فرمود: کشکول در جای خودش هست. فعلاً برویم و بعد برمی‌گردیم و کشکول شما را می‌دهم. درویش گفت: من بدون کشکول نمی‌توانم زندگی کنم و علاقه به آن دارم. بباید برگردیم وآن را بردارم. مرحوم نراقی همانجا فرصت را به دست آورد؛ به او فهماند که زهد اسلام یعنی چه؟ زاهد آن نیست که در جامعه نباشد؛ شهرت نداشته باشد؛ یا ریاست نداشته باشد. زاهد کسی است که دلبستگی به چیزی یا به کسی جز خدا نداشته باشد و دلبستگی ولو به کشکول باشد، زاهد نیست [۹].
ملاعلی کنی
اقتدار و نفوذ کلام حاجی

آیت الله کنی در دوره خویش در قلب همه جای گرفته بود . مردم با چشم خود، ساده‌زیستی و دوری از تجمل دنیا را در محیط زندگی او – با وجود بهره‌مندی از امکانات مادی – مشاهده می‌کردند.
اولین سفیر آمریکا در ایران، در خاطرات خود چنین می‌نویسد:
«… حکام شرع ملا یا مجتهد نامیده می‌شوند که بزرگترین مجتهدهای حالیه که به منزله رییس عدالتخانه حالیه ممالک فرنگ است، حاجی ملا علی کنی است … حاجی ملا علی شخص مسنی است و ظاهراً مایل به تجمل نیست بلکه میل به سادگی زیاد دارد، اگر چه املاک او زیاد است، مع هذا نمی‌خواهد جلال و ظاهرسازی به خرج دهد.
وقتی در کوچه‌ای راه می‌رود بر قاطر سفیدی سوار می‌شود و فقط یک نفر نوکر دارد، اما جمعیت از هر طرف کوچه به جلوی او ازدحام می‌کنند مثل اینکه وجودی ملکوتی است، اگر یک کلمه بگوید می‌تواند اعلی‌حضرت شاه را از سلطنت خلع کند.
وقتی به نزد اعلی‌حضرت شاه می‌آید، پادشاه به جهت احترام او، قیامِ تمام به عمل می‌آورد.
سربازهایی که در سفارت ممالک متحده آمریکا قراول می‌کشیدند به من گفتند که اگر چه ما برای حفظ وجود شما اینجا فرستاده شده‌ایم، اما اگر حاجی ملاعلی امر کند همه شما را می‌کشیم!». [۱۰] بیم شاه

بسیاری از مورخان تاریخ معاصر ایران بر این نکته اشاره دارند که ناصرالدین شاه از عظمت و نفوذ حاجی، فوق‌العاده بیم و ملاحظه داشت.
میرزا محمدمهدی لکهنوی می‌نویسد:
«اینک حکم محکم ایشان مشابه ندارد. از سلطان و شاهزادگان و امرا کسی را جرأت آن نیست که بی اذن ایشان اقدام بر تکلم نماید و یا بی مشورت ایشان اجرای مطلبی نماید… امرای عصر، حتی ناصرالدین شاه قاجار از وی خائف می‌بودند و شاه مذکور مکرر به خانه‌اش به جهت ملاقات می‌آمد.» [۱۱] برگشتن بهتر است

نوشته‌اند :
روزی ناصرالدین شاه به منظور شکار، به همراه اطرافیان خویش از دروازه شهر خارج شد. هنوز مسافتی را طی نکرده بود که از دور نگاهی به پایتخت کرد و در فکر فرو رفت. پس از آن بی‌درنگ از شکار منصرف شد و به تهران بازگشت. یکی از درباریان سبب انصراف شاه را از شکار جویا شد، شاه پاسخ گفت:
چون از دروازه بیرون رفتم، نگاهم به شهر و دروازه افتاد. این فکر در نظرم آمد که اگر حاجی ملاعلی کنی امر نماید درِ دروازه را بر روی من ببندند و باز نکنند، من چه خواهم کرد؟ از این رو ترس و وحشت مرا فرا گرفت و گفتم برگشتن بهتر است.[۱۲]

شاید از این رو و به سبب چنین نگرانی‌هایی برخی افراد نسبت به این عالم بزرگوار با وجود زندگی زاهدانه شخص ایشان به بهانه دستگاه ایشان و امکانات فراوانی که در اختیار داشتند، سعی بر ذهنیت‌سازی عامدانه یا از روی ناآگاهی و نفهمی داشته‌اند. در صورتی که اگر چه ملاعلی کنی پس از رهایی از فقر، زندگی با عظمت و شکوهمندی را دارا شد، اما ثروت و مال زندگی خود را جز در خدمت اعتلای مذهب و کمک به مستمندان و محرومان صرف نکرد:
حق دارد آن طور زندگی کند!

نوشته‌اند:
زمانی فرزند ناصرالدین شاه قاجار، در سفری به عتبات عالیات، در نجف اشرف اقامت کرد. او به منظور دیدار و زیارت شیخ مرتضی انصاری به منزل ایشان رفت.
آثار زهد و ورع از در و دیوار و اثاث ناچیز خانه شیخ هویدا بود؛ سفره حصیری (خوص) به دیوار آویزان بود و یک چراغ پیه سوز سفالی در کنار منقل گلی، اتاق را روشن کرده بود و کمی سرگین به جای ذغال در منقل مشتعل بود.
اینها اثاث خانه آن مجتهد و مرجع بزرگوار و استاد یگانه حوزه علمیه نجف اشرف به شمار می‌رفت.

شاهزاده چون وضع اتاق را برانداز کرد بسیار متعجب گردید و سپس لب به سخن گشود و گفت: اگر ملا و مجتهد این است، پس حاجی ملاعلی کنی چه می‌گوید؟!
سخن او هنوز تمام نشده بود که چهره شیخ انصاری دگرگون شد. از جا برخاست و فرمود: چه گفتی؟! این کلام کفرآمیز چه بود که به زبان راندی؟! خود را جهنمی ساختی، برخیز و از نزد من دورشو، حتی به قدر یک نفس کشیدن هم در اینجا تأمل نکن، زیرا می‌ترسم عقوبت تو مرا هم بگیرد!
شاهزاده از شیوه و سخن خود بسیار متأثر شد و به گریه افتاد. پس از آن رو به شیخ کرد و گفت: آقا … توبه کردم، نفهمیدم، مرا عفو کنید، دیگر از این غلطها نمی‌کنم!
شیخ چون او را پشیمان یافت، فرمود:
عالی‌جناب! حاجی کنی حق دارد آن طور زندگی کند، زیرا در مقابل پدر تو باید به همان قسم زندگی کرد. ولی من در میان طلاب هستم، باید حالم و امور زندگی‌ام مانند همین طلبه‌ها باشد.[۱۳]

و در مقابل هم، نگاه و قضاوت حاجی علی کنی نسبت به شیخ اعظم، درس‌آموز است:
زهد مرتضی

ملاعلی کنی هر چند مرجع تقلید بسیاری از مردم ایران بخصوص اهالی تهران بود، لیکن از مطرح شدن خود در مقابل مرجعیت شیخ مرتضی انصاری خودداری می‌کرد و در جواب اعتراض‌کنندگانی که می‌گفتند چرا گوشه‌نشینی کرده، از تصدی مرجعیت عموم شیعیان خودداری می‌کنید، می‌فرمود:
«زهد مرتضی بود که علی را خانه‌نشین کرد.»
منظور حاجی از بیان جمله فوق آن بود که زهد شیخ انصاری آنقدر زیاد است که من در مقابل او مطرح نیستم. [۱۴]

پانوشت‌ها:

[۱] . معراج السعاده ص۲۷۵ ملا احمد نراقی (ره) تهران / انتشارات دهقان( بی تا).
[۲] . حشر / 9.
[۳] . معانی الاخبار ص ۲۶۸ دو جلد در یک مجلّد شیخ صدوق (ره) منشورات مکتبه المفید، ایران ، قم (بی تا).
[۴] . حدید/۲۰.
[۵] . انعام / ۱۳۰.
[۶] . اعراف / ۳۲.
[۷] . کتاب اخلاق در قرآن / ص ۲۱۶تا ۲۲۸ – محمد تقی مصباح یزدی مؤسسه َ ی آموزشی – پژوهشی امام خمینی (ره) چاپ سوم / ۱۳۷۷.
[۸]. بحارالانوار جلد ۷۵ صفحه۳۷
[۹]. کتاب سجاده پرواز- یحیی نوری ص ۹۶-۹۵
[۱۰] و [۱۱] و [۱۲] و [۱۳] و [۱۴]. ملا علی کنی – مرزبان دین؛ نویسنده : محمد باقرپور امینی؛ ناشر: انتشارات دارالحدیث – قم ٓ چاپ اول / ۱۳۷۹

مآخذ:
پایگاه اطلاع رسانی حوزه علمیه میبد
پایگاه صالحین
تنظیم: محسن تهرانی – بخش حوزه علمیه تبیان

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید