عدالت از منظر اندیشه غربی و گفتمان قدسی مهدوی (عج)

عدالت از منظر اندیشه غربی و گفتمان قدسی مهدوی (عج)

نویسنده: مهدی نکوئی سامانی

چکیده:
مقاله حاضر به بررسی تطبیقی جایگاه عدالت از منظر اسلام، و از دیدگاه اندیشه های غربی می پردازد. ودر سه محور مفهوم شناختی، مبنا شناختی و بررسی تطبیقی حقیقت وشاخصه های عدالت از منظر اسلامی مهدوی (ع) و اندیشه غربی این موضوع را به بحث می گذارد.ابتدا به بحث وکنکاش در باب مفهوم و چیستی عدالت می پردازد وسپس جایگاه و ضرورت آن از منظر اسلام مورد تبیین قرار داده و رابطه عدالت با حق وارزش های قدسی والهی را مورد بحث ویررسی قرار می دهد.با تبیین پیش شرط های دینی عدالت؛آن را امری قدسی ومتعالی توصیف می کند و ثابت می‌کند که مکاتب لیبرالیستی با توجه به ساختارهای فکری و مبانی خود نمی‌توانند عدالت حقیقی وهمه جانبه را محقق سازند و نظریه عدالت با آموزه‌های چنین مکاتبی سازگار نیست و تنها ادیان الهی می‌توانند داعیه عدالت به مفهوم واقعی آن را داشته باشند. بنابر این ازنظر این جستار؛ «نظریه عدالت اسلامی » مبتنی بر جهان بینی الهی و باور های توحیدی و تعالیم الهی است. وبین عدالت گرایی و اعتقاد به ارزش های الهی وکرامت انسانی رابطه ای عمیق و ضروری و منطقی وجود دارد.
نوشتار حاضر با این رویکرد، عدالت را در زیستبوم تفکر دینی خصوصا نظام معرفتی شیعه مورد مطالعه وتوجه قرار داده و مبانی آن را از دیدگاه اسلام بر می‌شمارد. وبا ارائه مدارک وشواهد عقلی وقرآنی وروایی، این نتیجه را مورد تاکید واثبات قرار می دهد که عدالت جز بر مبانی قدسی الهی وجز با حاکمیت انسان صالح وعادل در زمین محقق نمی شود. ولذا با توجه به مقدمات و پیش فرض‌های الهی ودینی عدالت از نظراسلام؛ می توان عدالت مهدوی«عج» را تنها راهبرد معقول، واجتناب نا پذیر وتحدی گرایانه برای همه فرهنگ های بشری در عصر حاضردانست.
براساس این رویکرد؛ابتدا جایگاه عدالت از نظر اسلام و خصوصاً از دیدگاه شیعه مورد توجه وبررسی قرار گرفته؛ وپس از نگاه تطبیقی به نظریه عدالت غربی وعدالت اسلامی، « عدالت مهدوی (عج)» به عنوان یک نظریه ای مبتنی بر عقل وفطرت وحقایق وحیانی وقدسی و منطبق با حکمت الهی توصیف شده است؛ و به عنوان یک رهیافت ضروری و اجتناب ‌ناپذیر، برای رشد وکمال بشری دانسته شده است.

مقدمه
عدالت یکی از مقوله‌های مهم و ارزشمند حیات بشری است که پایه بسیاری از ارزش های اخلاقی واجتماعی و نیاز عقلانی فردی و اجتماعی یک جامعه است. عدالت یک مسئله کاملا عقلی وفلسفی است که هرعقل سلیم و فطرت پاکی ضرورت وحسن آن را درک می کند. همه انسان های پاک و وارسته و همه حکماء بزرگ ضرورت و اهمیت آن را در شئون حیات فردی و اجتماعی و اخلاقی انسان مورد تأکید قرار داده‌اند. عدالت یکی از اساس ترین مفاهیم و تعالیم وحیانی و اهداف مهم پیامبران الهی بوده است.
عدالت از نشانه‌های عقلانیت وسلامت فکری واخلاقی یک جامعه ویکی از عوامل مهم رشد و توسعه معقول وهمه جانبه و زمینه ساز همه فضیلت‌ها و کمالات و حافظ حقوق و کرامت انسانی است. و نشانه کمال انسانی بر پاکنندگان آن در یک جامعه است. ولذا برای این که حیات بشر در مسیر صحیح وتکاملی خود قرار گیرد، باید عدالت درهمه ساحت های حیات بشری یعنی درحوزه اعتقادات؛اخلاقیات، اعمال فردی واجتماعی وعرصه سیاست واقتصاد ظهور وبروز داشته باشد.
از آن جا که هر ملت ومکتبی قرائتی از حقیقت هستی وحقیقت انسان وکمال ومقصد او دارند،از این جهت هرکدام تفسیری متفاوت از عدالت نیز ارائه نموده اند. بر اساس این مبانی متفاوت معرفت شناسانه و هستی شناسانه است که دیدگاه های متفاوتی از انسان و عدالت و آزادی و حقوق وسعادت و کمال آدمی در جهان اندیشه طرح وارائه شده است. اما این که کدام حق اند و بهره ای از حقیقت برده اند،ادعایی است که مدعیان آن بسیارند.واز همین جا معلوم می شود که باید محک ومیزانی غیر بشری در میان باشد تا حق وباطل وصدق وکذب این مدعیان معلوم شود و«آنچه که این مدعیان در طلبش سر گردانند» خود را نشان دهد.
ابتدا مفهوم عدالت و ضرورت آن باید مورد بحث و تحقیق قرار گیرد. و ثانیاً: معیار مطلق و نسبی بودن آن تبیین شود. و ثالثا: مبنای ارزش گذاری و ضرورت آن تعیین شود. و رابعاً: ملاک حق و مبنای حقوق افراد انسانی مشخص شود.
پس از این مقدمه بحث را باکنکاش مفهوم عدالت وچیستی وضرورت آن آغاز می کنیم وسپس به بیان جایگاه ویژه آن در اسلام می پردازیم وپس از آن مبانی عدالت را از منظر عقل و آموزه های اصیل اسلامی مورد باز شناسی قرار می دهیم. وآن گاه در یک نگاه گذرا وتطبیقی مفهوم وفلسفه عدالت را از منظر تعالیم اسلام و از نظر مکاتب غربی مورد بررسی و تحلیل قرار می دهیم وپس از تبیین مقدمات ومبانی عدالت مهدوی به اثبات «نظریه قدسی والهی بودن عدالت» که محور این جستار است، می پردازیم.

1- چیستی و مفهوم عدالت
حکیمان وعالمان اخلاق در تعریف عدالت گفته اند که «عدل»، رعایت حد وسط در امور و پرهیز از افراط و تفریط است.
عدالت در یک معنا؛ به مفهوم مساوات و برابری است که این تفسیر، تفسیر دقیق و صحیحی از عدالت نیست.بلکه نتیجه آن خلاف حکمت وعدالت است. زیرا،اولاً:تحقق این گونه عدالت عملاً امکان پذیر نیست. و اگر ممکن هم باشد، عین بی عدالتی و ظلم و نادیده گرفتن قوانین و نظام خلقت است و بر خلاف منطق وعقل است. اگر به همه افراد بشر بگوئیم مثل هم فکر کنند، مثل هم بخورند همه مثل هم هنرمندی کنند، مثل هم کار کنند و این خود ضد عدالت و تکامل و نادیده گرفتن استعدادها و علائق و واقعیات ذاتی و تکوینی است و به قول شاعر: « ابروی کج ار راست بدی کج بدی»
و ثانیاً: تفاوت های ذاتی و تکوینی افراد بشر را نادیده می گیرد. وهمیشه توزیع مساوی امکانات زندگی عین حق وعدالت نیست. لذا عدالت به معنای مساوات نمی‌تواند باشد.
و عارف شبستری نیز می‌گوید: جهان چون چشم و خال و خط و ابروست که هرچیزی به جای خویش نیکوست
* معنای دوم عدالت: «اعطاء کل ذی حقٍ حقّه» است، یعنی حق هر ذی حقی را به فراخور استعداد و نیاز وجودی‌اش باید به او داد.
تعریف یاد شده در جمله‌ای کوتاه از علی(ع) نقل شده است که می‌فرماید: «العدل یضع الامور مواضعها»( نهج البلاغه، کلمات قصار، ص 437.) عدل قرار دادن امور در جای مناسب خود است.» عدل قرار دادن امور در جای مناسب خود است.» یعنی هر گاه چیزی را در همان جایگاه واقعی وشایسته آن قرار دهیم، به عدل رفتار کرده ایم.
در مورد عدل الهی نیز همین معنا صادق است؛ یعنی خداوند هرچیزی را براساس حکمت خود، در جایگاه مناسب آن قرار داده است. عدل، رعایت حد وسط در امور و پرهیز از افراط و تفریط است. بنابراین طبق این تعریف، عدالت هم معنای مساوات را دارد و هم در برگیرنده ارزش های متعالی و انسانی است و هم مطابق استعداهای طبیعی و تفاوت های خلقت است. عادلانه بودن یک قانون یعنی این که تبعیض میان افراد قائل نشود و رعایت استحقاق‌ها را بکند. (مطهری،1364:عدل الهی،45-46 )
به گفته مولانا:
عدل چبود؟ وضع اندر موضعش
ظلم چبود؟ وضع در ناموضعش
عـدل چـبـود؟ آب ده اشجار را
ظـلـم چـبود؟ آب دادن خار را
*معنای سوم عدالت؛عدالت به معنای موازنه است، به این معنا که بین رعایت حقوق افراد از طرفی، و حقوق اجتماع از سوی دیگر توازن ایجاد شود و در هیچ شرایطی حقوق افراد نادیده گرفته نشود. و حد اقلی از حقوق برای همه شناخته شود. (همان:46)
طبق این تعریف، عدالت هم معنای مساوات را دارد و هم مبتنی بر حکم عقل وفطرت است وهم در برگیرنده ارزش های متعالی و انسانی، وهم مطابق استعداهای طبیعی و تفاوت های ذاتی خلقت است.
بر اساس این نگرش دینی وفلسفی، عدل الهی سه مصداق کلی دارد:
1. عدل در آفرینش و تدبیر: یعنی خدا به هر موجودی که قابلیت و شایستگی موجود شدن را دارد، هستی ‌بخشیده و لوازم حیات و رشد و تکامل را در اختیار آن قرار می‌دهد. قرآن در این زمینه می‌فرماید: «الذی خلق فسوی والذی قدر فهدی» (سوره اعلی، آیه 3-2).
2. عدل در قانونگذاری: یعنی قوانین الهی نسبت به افراد متفاوت، یکسان نیست، بلکه هرکس را به مقدار توانایی و امکان، و استعدادی مکلف می‌سازد..قرآن کریم به صراحت به این نوع از عدالت شاره نموده ومی فرماید: «لایکلف الله نفسا الاّ وسعها»( بقره، آیه 286.) خدا بقره، آیه 286.کسی را بیشتر از توانایی‌اش تکلیف نمی‌کند.»
3. عدل در مقام جزا: یعنی خداوند مزد وپاداش هر کسی را نیز بر اساس عمل خوب وبد او می دهد.ونیکو کاران وگنهکاران را به تناسب اعمال،و میزان استحقاقشان پاداش وکیفر می‌دهد.
از نگاه فلسفی می توان گفت؛ عدالت مبنای هستی شناسانه دارد و بر حقیقتی ازلی تکیه دارد وتنها وصف اعمال وافعال آدمیان نیست.بلکه همواره با حق هم نشین وهم سو است وحقیقتی است که نشان دهنده نقطه تعادل واعتدال وجود و جایگاه حقیقی وحکیمانه هر موجودی در جایگاه حق و بایسته خود است. بنابر این نگاهی حکیمانه والهی با این مقوله نمی توان بین حق وعدل تفکیک کرد ولذا هر جا که حق حاضرو متجلی است، همانجا می توان شاهد جلوه و خودنمایی عدالت بود.
از آنجا که خداوند خود را با صفت حق توصیف نموده است و هم فعل خود را حق شمرده، لذا تمامی نظام عالم بر حق و بر اساس علم و حکمت بنا شده است. حق امری ذاتی و عین وجود است و قبل از اینکه دین بیاید و حق را توصیه نماید و به حق گرایی و عمل بر اساس حق و رعایت حقوق دعوت کند، حق در ناظم عالم حضور و وجود دارد و همان گونه که بیان شد در نظام تکوینی هرذی حقی، حقوقی را در نظام هستی دارد. و از طرف دیگر، علاوه بر این که حق مبنای وجود عالم تکوینی است، عدل نیز در عالم تکوین حکم فرما است. فیلسوف و متفکر شهید استاد مطهری می‌فرماید:
«عـدالـت بـر پـایـه حـقـوق واقـعـی و فطری استوار است. و همان گونه که فرد حق دارد، اجتماع هم حق دارد. عدالت یعنی اینکه حق هر فردی به او داده شود و عدالت یعنی رعایت همین حقوق و بنابر این معنی عدالت در تمام زمان ها و شرایط یکی بیشتر نیست. بنابر این؛« اینکه می‌گویند؛عدالت امری نسبی است، حرف درستی نیست. (مطهری، مرتضی، 1362: ص 327)
اگر ما برای عدل ارزش ذاتی قائل نباشیم و آن را از اصول مسلم و ثابت و عقلانی حیات بشری تلقی نکنیم و آن را مسأله‌ای نسبی تلقی کنیم، در این صورت با شرایط و اقتضائات گوناگون، و در اوضاع و احوال جوامع مختلف، معانی متغیر و متفاوتی خواهد داشت.اگر ما عدالت را نسبی بدانیم، آن وقت باید بگوئیم در شرایط مختلف و در جوامع مختلف ملاک های متفاوت و معانی متفاوت خواهد داشت و با معیارهای دیگر باید سنجیده شود و خود ارزش ذاتی و مطلوبیت بالذات نخواهد داشت. در حالی که عدالت بر پایه حق و استحقاق های ذاتی وطبیعی و تکوینی است و عموم استحقاق ها انسان همیشه ثابت و مطلق است پس عدالت هم امری مطلق است و نسبی نیست. چون حق نسبی نیست، پس عدالت هم نمی‌تواند، نسبی باشد.

2. عدالت در قرآن کریم و احادیث
برای این که بهتر و عمیق‌تر، نگاه اسلام به مسأله عدالت را درک کنیم و جایگاه و ارزش عدالت در میان متون و نصوص دینی را بازشناسیم، برخی ازآیات نورانی قرآن و سخنان اهل بیت عصمت ومعادن علم و حکمت، تمسک می جوییم.
قرآن کریم مهم ترین عاملی بود که اندیشه عدل را در افکار و دل‌های مسلمانان کاشت و اندیشه‌های فلسفی و کلامی را در دنیای اسلام بر روی عدل و مباحث مربوط به آن متمرکز کرد و دغدغه‌های فکری و فقهی بین را در مورد عدل در مسلمین چه از نظر فلسفی و کلامی، و چه از نظر فقهی و چه از نظر عملی و اجتماعی موجب شد. قرآن کریم صور و ابعاد عدل اشاره نموده است(عدل تکوینی، عدل تشریعی، عدل اخلاقی، عدل اجتماعی و عدالت در حکم وقضاوت). (مطهری،1362: ص32)
بالاتر از این سخن وتوصیف و رهنمود قرآنی وبیان فرقانی در مورد عدالت نمی توان یافت،که می‌فرماید: « بالعدل قامت السموات والارض» که این کلام سر شار از حکمت وحقیقت است،در مقام بیان جایگاه تکوینی عدالت است. اما رهنمود دیگر قرآن که در مقام ارشاد و تشریع است؛ این کلام الهی است که می فرماید:«ان الله یأمر بالعدل و الاحسان.» (سوره نحل،‌ آیه 90).
خداوند عادل است و عدالت را دوست دارد. ونظام هستی را بر پایه عدالت بنا نهاده است. قرآن کریم در آیات گوناگون؛ هرگونه ظلمی را از ساحت کبریایی حق و جلّ و اعلی نفی می‌کند: « ان الله لا یظلم مثقال ذره….» خدا وند متعال آدمیان را امر به تحقق و اجرای عدالت در رفتار و اعمال و روابط اجتماعی شان نموده است. وآن را به عنوان یک امر و تکلیف الهی مورد تأکید قرار داده است.
1.« قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ» (سوره اعراف، آیه 29)، بگو خداوند مرا به قسط امر کرده است.
2. قرآن کریم به صراحت بیان می کند که خداوند به عدل واحسان حکم می کند: بنابر این راه صحیح و راه خدا راه عدل واحسان است و راه خلاف این مسیر، راه فحشا ومنکر وبغی است: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (نحل/90).
3.ودر آیه 8 سوره مائده می فرماید: « اعدلوا هو اقرب للتقوی». عدالت نزدیک ترین راه به تقوی است [وتقوی از بارزترین نشانه های ایمان است.] 4. «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (سـوره حـدیـد/ 25).
به تعبیر استاد شهید مطهری(ره) «قرآن از توحید گرفته تا معاد و از نبوت و امامت و زعامت، و از آرمان‌های فردی گرفته تا هدف‌های اجتماعی همه بر محور عدل استوار است.» (مطهری، 1361: ص27) نظام هستی براساس استحقاق‌ها و قابلیت‌ها و اسباب و علل و علم و حکمت، استوار شده است.(مطهری، مرتضی، 1372، ج 1، ص 337(
عدالت در اسلام جایگاه وارزش واهمیت بسیاری دارد. به نحوی که می‌توان یکی از ویژگی‌ها و امتیازات مهم دین اسلام را، اهمیت دادن به «اصل عدالت» در همه جنبه‌ها و شئون حیات بشری دانست. اصل «عدالت » در اسلام دارای چنان ارزش واهمیتی است که هم در نظام اعتقادی اسلام به عنوان یکی از صفات حق تعالی شمرده می شود. و هم در نظام خلقت و عالم تکوین، این اصل ساری و جاری است و هم در عالم تشریع نیز رابطه انسان با جهان هستی، و رابطه انسان با خداوند؛ و رابطه اوبا همنوعانش را ترسم می کند. عدالت عاملی مهم، در تضمین سعادت و رشد وکمال افراد و جامعه است. (مطهری، مرتضی، 1361: ص 23).
اسلام محور همه فعالیت‌های فکری و اعتقادی و رفتاری و اقتصادی و سیاسی را در جهت عدالت سوق می‌دهد. ازمنظر تعالیم اسلام،عدالت ریشه درحکمت وغایت مندی آفرینش و صفات و افعال الهی دارد. عدالت در اعتقاد این است که به آنچه حق است ایمان آورى، و عدالت در عمل فردى آن است که کارى کنى که سعادتت در آن باشد، و کارى که مایه بدبختى است بخاطر پیروى هواى نفس انجام ندهى، و عدالت درنظام مدیریت ورهبری این است که هر کسى را در جاى خود که به حکم عقل و یا شرع و یا عرف مستحق آن است؛ قرار دهى.
و در اجراى قانون تبعیض قائل نشوى. قرار دادن هر چیزى در جایى که سزاوار آن است از این جهت که در جاى خود قرار گرفته چیزى است که مطلبق فطرت همه انسان های حقیقت طلب و سلیم النفس است. انسان ها در همه جا عدالت را دوست دارند وهمیشه آن را بر بی عدالتی ترجیح می دهند. و به خوبى آن اعتراف دارند، و حتى دو نفر از افراد انسان در آن اختلاف نمى‏کنند، هر چند که مردم در مصداق آن با هم اختلاف دارند، و خیلى هم اختلاف دارند، و لیکن این اختلاف ناشى از اختلاف در روش زندگى ایشان است.( ترجمه تفسیر المیزان، ج‏12ص355 )
طبق مبانی و اصول تعالیم اسلامی، اسلام به طور قطع مدافع عدالت، حقوق بشر، کرامت انسان، حق آزادی و مساوات و حق تملک و تمتع از مواهب ضروری حیات و آزادی عقیده و علم و سایر اموری که مقتضای فطرت و طبیعت زندگی بشر است؛ می باشد. «اسلام منادی عدل و حق و آزادی و مساوات و الغاء امتیازات بود و بخاطر همین اصلاحات اجتماعی و ارزش‌های متعالی جهانی شد و یکی از عوامل مهم پیشرفت نهضت اسلام همین محترم شمردن حقوق و دعوت به عدالت و مساوات بود.» (همان: ص 56).

ارزش عدالت در نگاه اهل بیت(ع):
اصل عدالت در مکتب تشیع از ممیزه های برجسته این مکتب الهی است. وعدالت هم در اصول اعتقادی و هم در مسائل فقهی و مبانی رفتاری و اخلاقی شیعه و هم در نظام حکومتی و مسائل اجتماعی و اقتصادی و قضایی جایگاهی در خور توجه دارد. جایگاه عدالت در مکتب اهل بیت«ع» چنان مهم و والاست،که همواره سرلوحه شعار ها وتعالیم اهل بیت بوده است. تا آنجا که مولای متقیان علی(ع) جان شریف و عزیر خویش را در راه بر قراری حق و عدالت فدا نمود و پس از آن حضرت، فرزندان وی همواره عدالت را سرلوحه همه شعارها و دعوت‌ها وبرنامه های خود ساخته‌اند.
در احادیث اهل بیت (ع) نیز، عدالت مایه رشد و امنیت و آسایش جامعه عامل و شکوفایی فضائل اخلاقی و کرامت انسان توصیف ومعرفی شده است.
امام علی(ع) در مورد فلسفه عدالت می‌فرماید: «جعل الله سبحانه العدل قوام الانام، و تنزیهاً من المظالم و الانام و تسنیه للاسلام.» (محدث نوری،1408: ج11، ص 231).
امام علی «ع» در نهج البلاغه در مورد فرجام عدالت ستیزی و عدالت گریزی می‌فرماید: «من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق» هرکه عدالت برای او گران و غیر قابل تحمل باشد بداند که ظلم بر او بسی سخت تر و ناخوشایند تر خواهد بود. (نهج البلاغه، خطبه16، ص 57).
و باز فرموده اند: «عدل السلطان خیر من خصب الزمان» تنها در پناه حکومت حاکم عادل می‌توان از روزگار خوب و سرشار از خوشی سخن گفت. (مجلسی، 1404: ج75، ص10).
از نظر امام علی(ع) عدالت مهمترین عامل پیشرفت و توسعه است: «ما عمّرت البلدان بمثل العدل.» عدالت مهم ترین عامل عمران و آبادی بلاد است. عدالت زمینه بسیاری از مفاسد و گناهان وتعدی ها ونا بسامانی ها را از بین می برد.وجامعه را در مسیر رشد وتعالی وتعاون وتعادل قرار می دهد. جامعه‌ای که از عدالت بی نصیب است، جامعه‌ای فاسد و پر از درد و رنج و مشکلات اجتماعی خواهد بود، جامعه ای که از عدالت گریزان است.
ناچار به تضاد طبقاتی، تبعیض، و ارزش دادن به مادیات، و زرق و برق دنیوی و… روی می‌آورد. و در چنین جامعه‌ای قطعاً عدّه‌ای دچار فقر و فلاکت شده و از کمترین حقوق طبیعی برخوردار خواهند بود. در جامعه عدالت گریز، جامعه از چند جهت آسیب می‌بیند، از طرفی ثروتمندان و مترفین با زیاد اندوزی و زیاده خواهی و افراط و اسراف، دچار طغیان و کبر وخود پرستی می‌شوند و ارزش‌های اخلاقی و انسانی را لگد مال می‌کنند و از طرف دیگر فقر برخی از افراد را به بدترین روحیات و خلقیات می‌کشاند. و زمینه عقده حسادت، کینه و انتقام را به وجود می‌آورد خود را به آب و آتش می‌زنند تا از فقر و ناداری که عامل عقب ماندگی علمی و اجتماعی و شغلی و غیره است، نجات یابند.
آری همان گونه که کثرت مال مایه فساد دین و اخلاق و قساوت قلب است، فقر نیز عامل نکبت و خواری و فساد اجتماعی و اخلاق است. و این دو عامل فساد یعنی اشراف و اسراف از یک جهت، و فقرو فلاکت از سوی دیگر نتیجه، فقدان عدالت در یک جامعه است.
امیر مؤمنان در رهنمودی آموزنده وارزنده در مورد نقش اساسی عدالت در اصلاح همه جانبه جامعه می فر ماید: «الرعیه لایصلحها الاّ العدل» ویامی‌فرماید: «بالعدل تصلح الرعیه» (آمدی، 1404: ج1، ص 292).
تنها در پناه عدل است که جامعه به اصلاح می‌گراید و از نا بسامانی‌ها و مشکلات و نا امنی نجات می‌یابد و مردم اصلاح می‌شوند. دلیل انحصار اصلاح و بهبودی جامعه در عدل؛ این است که تنها راه نجات بشریت و سلامت جامعه تنها و تنها در عدالت محوری است. اصلاح در جامعه هرگز بدون عدالت تحقّق نمی‌پذیرد و ازسوی دیگر عدالت اجتماعی و اقتصادی هم بدون والی و حاکم عادل و صالح در جامعه محقق نمی‌شود. اینکه گفته می‌شود توسعه سیاسی و اقتصادی زمینه ساز عدالت اجتماعی و اقتصادی است نظریه‌ای است که به شعار سیاسی و اقتصادی بیشتر شبیه است تا نظریه علمی. چه بسا جوامع نسبتاً رشد یافته و دارای تمدن و فرهنگ در اعصار قدیم وجدید را مشاهده می‌کنیم که از عدالت واقعی بی‌بهره بوده‌اند.
اگر کسی بگوید بود ونبودعدالت و محفوظ بودن حقوق، در این امرو تأثیری ندارد که عقیده بسیاری از متدینین ما شاید همین باشد. اگر کسی این طور خیال کند باید به او گفت: زهی تصور باطل، و زهی خیال محال، مطمئناً اوضاع عمومی و بود و نبود عدالت اجتماعی در اعمال و اخلاق مردم، و حتی افکار و عقاید مردم تأثیر دارد. در هرسه مرحله هم تأثیر دارد، هم مرحله فکر و عقیده، هم مرحله خلق و ملکات نفسانی، وهم مرحله عمل» (مرتضی، مطهری، 1361: ص 66).
برعکس؛ اگر در جامعه‌ای حقوق مردم محفوظ و محترم و تبعیض و محرومیت وجود نداشته باشد، جامعه متعادل خواهد بود، و زمینه عقاید پاک، اخلاق پاک وصفات متعالی انسانیف و زمینه تربیت صحیح و رشد در آن وجود خواهد شد.
با این مقدمه باید دید عدالت براساس کدام مبنای فلسفی و دینی می تواند تبیین عقلانی ومنطقی پیدا کند. وبر اساس کدام مکتب ومبنا ممکن الوصول وقابل تحقق است. به تعبیر دیگر باید دید زمینه‌ها و پیش فرض‌ها و مبانی دستیابی به عدالت کدام است، آیا عدالت زمینه‌های فکری و فلسفی و اجتماعی خاصی دارد، یا اینکه مثل میهمان ناخوانده ممکن است در هر جامعه ای بی زمینه ومقدمه برکت و فیض خود را بگستراند. شکی نیست که عدالت بر بنیان های ومبانی فلسفی ودینی خاصی استوار است،و بدون این مبانی وپیش شرط ها،دست نایافتنی خواهد بود.
از این روی، درجامعه ای که مرزهای فراوان و فاصله‌های طبقاتی بی شماری ایجاد شده وحقوق انسان ها را بر اساس مؤلفه های قدرت وثروت و اصل منفعت شخصی طبقه بندی و درجه بندی وتعریف می شود ویادر نظام های سیاسی ای کهحکومت ها اساسا وظیفه وتعهدی برای خود در ایجاد زمینه ها ی تحقق عدالت نمی بینند،وهمچنین در جامعه ای که در آن اعتقادات دینی و ارزش های اخلاقی به انزوا کشانده شده و از حیات اجتماعی رخت بر بسته،چگونه می‌توان از عدالت دم زد؟ وتوقع تحقق عینی وعملی آن را داشت؟
از نظر تعالیم اسلام، عدالت دارای مبانی عمیقِ فلسفی و دینی خاص خود است. اسلام علاوه بر دعوت و تأکید به عدالت، مبانی فکری و عملی و زمینه‌های تحقق آن را مورد توجه قرار داده است،که این نوشتار برخی از این اصول و مبانی را در حد این مجال و مقال مورد اشاره قرار می‌دهد:

3- مبانی عدالت از دیدگاه اسلام
اصل اول: عدالت یکی از اصول و ارکان نظام تکوینی عالم است،‌ که از این بُعد، عدالت هم به معنای اعطاء حق وجود و حیات به موجودات عالم است و هم ایجاد زمینه‌های رشد و کمال هر موجودی به فراخور استعداد و ظرفیت وجودی هر موجودی است و هم به معنای نظام مند بودن و هماهنگی ارگانیکی درونی و بیرونی موجودات این عالم است، عدالت در تکوین و خلقت اقتضاء می‌کند که هر چیزی در جای خود باشد و تعامل منطقی بین موجودات حاکم باشد و نظام موجودات دچار هرچ و مرج و بی نظمی نباشد. در نظام تکوین و خلقت، خداوند برای همه موجودات حقوقی طبیعی قرار داده است.
اصل دوم:
اعتقاد به حکمت و عدالت خدای متعال و اینکه فعل خداوند حکیمانه احسن و اکمل است،از دیگر مبانی اصل عدالت است. زیرا عدالت ضرورتاً با اتقان صنع و حسن فعلی و حسن فاعلی ارتباط دارد. عدالت یکی از صفات خداوند است، مبنای حکیمانه وکلامی این سخن همان حکمت وعدالت خداوند متعال است که اقتضا می کند که پایان نظام این جهان بر اساس حق وعدل، به کمال نهایی خود برسدو قابلیت تجلی صفات حق یعنی حکمت وعدل و هدایت راپیدا کند ودر این حقیقت جز با رفع وخرق حجب وبا ید بیضای حجت حق صودت نپذیرد.
و بروز وظهور این فضیلت ها و تجلیات جمالی قابلیت واستعداد لازم خود را می طلبد که با ذوالفقار علم وحکمت وتدبیر مهدوی میسر خواهد شد تا رحمت وعدالت الهی بر زمین وآسمان وبر وبحر سایه گستراند. وخلافت و وراثت صالحان ومتقین در زمین که وعده الهی است محقق شود. یعنی هم اصل وجود وهم غیبت مهدی وهم فلسفه آمدن آن حجت الهی در واقع مطابق حکمت الهی وغایت مندی نظام هستی وتجلی عدالت حضرت حق سبحانه است.و به این جهت است که در این مسئله سرنوشت ساز، حکمت وعرفان وکلام شیعی باحقیقت تلاقی می کنند وباهم؛ هم پوشانی دارند.
و لذا بدون وجود و حضور وظهور او بسیاری از حقایق در هاله ای از ابهام و راز و سؤال خواهد ماند واین چالش بزرگ کلامی و اعتقادی فرا روی همه پیروان همه ادیان قرار دارد.
اما در باورعمیق وراسخ وحکیمانه شیعه،مهدی تداوم فیض رحمانی حق و تجلی انوار الهی ومظهرحکمت وعدالت و حق، بقیه الله،خلیفه الله، حجت خدا،مکمل پیام های انبیا، نجات بخش،اصلاح کننده خلق الله، نابود کننده شرک وکفر وظلم،تکامل آفرین،امید بخش؛وعدالت گستر وناشر فضیلت ها واحیاکننده وابلاغ کننده دین خداست. و اوست که جهان را سرشار از عدالت و معنویت می نماید. میزان حق و عدالت را بر پا می دارد.
یکی از نشانه‌های علم وحکمت وعدالت حق تعالی، تدبیر حکیمانه و عادلانه جهان هستی است، و اگر فعل خدا و امر خدا عادلانه نباشد، این امر مستلزم نقض و فقدان کمال برای یک موجود حکیم و خبیر است، که از نظر کلامی و قرآنی هر گونه نقص و کاستی از ساحت کبریایی حق تعالی دور است. قرآن کریم در موارد متعددی به احسن و اصلح بودن نظام آفرینش اشاره کرده است، از جمله، در سوره مبارکه تین می‌فرماید: «فتبارک الله احسن الخالقین» و «الذی احسن کل شی خلقه » و در سوره نحل می‌فرماید: «اِنّ الله یأمر بالعدل والاحسان» خداوند عادل است و به عدل و احسان امر می‌نماید.
اصل سوم:
اصل حسن و قبح عقلی یکی دیگر از مبانی مهم عدالت است. و پذیرفتن این مبنا در نظام اعتقادی و عقلی شیعه، نظام معرفتی شیعه را نظامی کامل و عمیق و پویا ساخته است. به نحوی که ما در نظام اعتقادی تشیع شاهد جمع بین وحی و عقل، ایمان و علم، تعبد و تفقه هستیم.
اصل چهارم: بین حق و ذی حق رابطه فاعلی وجود دارد. بین حق و عمل (تکلیف) تلازم است.در صحنه اجتماع: هرکس که حق دارد، تکلیف هم دارد. مثلا:حفظ حق و فعالیت برای بهره‌گیری مطلوب و بهینه از حق و جلوگیری از تضییع آن و کوشش برای استیفاء آن از تکالیفی است که انسان برای گرفتن حق خویش باید انجام دهد. حق و عدل ملازم وقرین یکدیگرند و لذا می‌توان گفت عدالت،در جایی معنا می یابد که حق یا حقوقی در کار باشد. ولذا تا ما حقی را برای انسان ها ن‌شناسیم، و نپذیریم.حکم به عدالت معناییوتعینی پیدا نمی کند. حق حیات، حق آزادی، حق بهره‌مندی از مواهب طبیعی، حق تفکر، حق زندگی عادلانه و شرافت‌مندانه، حق انتخاب دین و شیوه زندگی وهمه از حقوق ی هستند که یا منشا تکوینی دارند ویا تشریعی وعقلی.
استاد شهید مطهری(ره) در این زمینه می‌گویند: «حق در اسلام خیلی محترم است حقوق مردم فوق العاده احترام دارد و عدالت از نظر اسلام فوق العاده مقدس است.» (مطهری، مرتضی، 1361: ص 54)
اصل پنجم:
اعتقاد به اصل همسان بودن و هم تباری افراد بشر در خلقت.
اصل ششم: اعتقاد به کرامت ذاتی انسان‌ها وقبول کرامت انسانی در مرحله باور دینی وفرهنگی،جامعه را عدالت باور وعدالت مدار بار می آورد، جامعه‌ای است که برای کرامت و عزت و آزادی انسان‌ها ارزش وحرمت قائل است. وعدالت را راه ومبنای حفظ کرامت خود می داند.
هرگز به جای عدالت تن به بی عدالتی وظلم نمی دهد. بنابر این جامعه ای که در آن حاکمیت دین وارزش های الاهی حاکم است،جامعه عدالت گرا، جامعه متوازن، متعادل، عقل گرا، و ظلم ستیز و عزت طلب خواهد بود. و فقدان عدالت در یک جامعه، علاوه بر این که آثار شوم عزت سوز در آن هویدا می شود، وانواع آشفتگی هاو نابسامانی ها در آن شکل می گیرد و زمینه بسیاری از ناهنجاری‌های فکری و اخلاقی پدید می آید. جامعه ای خواهد بود که همه روابط اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی و ارزش های انسانی آن جامعه دچار تزلزل وتباهی خواهد شد. بنابر این عدالت،اصلی ترین رکن در تربیت و مدیریت وسلامت وعقلانیت یک جامعه است، رعایت عدالت در همه ابعاد جامعه موجب حفظ حقوق اجتماعی انسان‌ها و نشانه کمال عقلانی وتعالی روحی بر پاکنندگان عدالت و نشان گر نوع نگاه آنان به کرامت و مقام انسان در آن جامعه است.
از این جهت می‌توان گفت؛ عدالت و کرامت انسانی اگر بر اساس مبانی عقلانی و آموزه‌های وحیانی و الهی شکل نگیرد، متزلزل و ناپایدار خواهد بود، و سخن گفتن از کرامت انسانی بدون شناخت حقیقت وجودی انسان، و رابطه کرامت انسانی با مبدا حقیقی کمال و جمال وعزت وکرامت،بی‌معنا و سست بنیادخواهد بود. هر نظام فکری و اخلاقی و تربیتی و سیاسی اگر مطابق و منطبق با حفایق وجودی انسان وارتباط انسان با مجموعه عالم هستی و اصول و ارزش‌های واقعی انسان نباشد، نمی‌تواند تضمین کننده کرامت و سعادت و کمال بشریت باشد. بنا بر این یکی از مهم ترین مبانی انسان شناسانه عدالت وارزش های اخلاقی، درک منزلت وجودی انسان است. وبدون توجه به شئون گوناگون، مادی، معنوی،‌ عقلانی و اخلاقی و فردی و اجتماعی و بدون یک نظام کامل و جامع معرفتی و انسان شناختی که متکی به شناخت مبدأ و غایت آفرینش انسان باشد، امید تحقق کرامت وعدالت وحقوق بشر، محکوم به شکست است.
بنابراین هرگونه تعریف و تفسیری از کمال و کرامت انسانی باید با توجه به مبانی فلسفی و انسان شناسانه و غایت شناسانه تفسیر و تبیین شود. براین اساس می توان گفت رکن رکین کمال و سعادت جامعه بشری بعد از خداشناسی و خداپرستی، اذعان به کرامت و شأن واقعی والهی انسان و قرار گرفتن در شاهراه حقیقت و عدالت است.
از این جهت، می‌توان گفت؛ اگر عدالت و کرامت انسانی براساس مبادی و مبانی فلسفی و الهی، شکل نگیرد،‌ متزلزل و ناپایدار و نسبی خواهد بود. و همچنان که اشاره شد،سخن گفتن از کرامت بدون عدالت، همان قدر بی اساس وبی‌مبنا است که عدالت بدون اتکا، به کرامت الهی انسان سخنی بی‌معناست. از این جهت در جامعه سکولار نمی توان توقعی برای ‌عدالت داشت، وهیچ تضمینی نیز برای رعایت عزّت و کرامت و حقوق انسان و برقراری نظام فضیلت مدار نیز وجود نخواهد داشت.
اگر این سخن مقبول باور حقیقت طلبان وعدالت خواهان باشد، آن گاه می توان این نتیجه را مورد تأکید قرار داد که «کرامت در جامعه بی‌عدالت» سخنی بی‌معنا و بی‌محتوا است. و جامعه عدالت‌گریز، قطعاکرامت ستیز نیزخواهد بود. و لذا رشد و تعالی و پویایی و شکوفایی انسان و قرار گرفتن در مسیرکمال راستین، صرفا در پناه عدالت وکرامت مداری فرد وجامعه ممکن و میسور است، زیرا که عدالت شالوده‌ای الهی و عقلانی دارد وخود شاهراه بسیاری از ارزش های متعالی وضروری حیات انسانی است؛ بلکه عدالت همواره هم نشین حقیقت است.
و یکی از مشخصه‌های جامعه قرآنی،کرامت مداری و عدالت خواهی است. اگر بخواهیم با نگاه عقلانی ومنطقی به این مسئله بنگرییم، می توانیم چنین استدلال کنیم که«ضرورتاً هر جا حق وعدالت نباشد،قطعا ظلم خواهد بود زیرا که دو مقوله(عدل وظلم) متقابل ومتخالف وضدان لا یجتمعان اند، با وجود یکی از این دو، عرصه بر دیگری تنگ خواهد بود. وهمین سخن را امام عدالت طلبان امیر مؤمنان«ع» به زیبایی وصراخت بیان داشته که:« من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق» (نهج البلاغه،….) پس جامعه حقیقتاً دینی،بایدکرامت مدار و عدالت گرا باشد.
اصل هفتم: اصل تکلیف مداری بشر( همه افراد بشر در برابر خداوند به طور عام مکلف‌اند، واصطلاحاً تکالیف الهی عام و مطلق است و از این جهت نیز ترجیح و تخصیصی نسبت به برخی افراد وجود ندارد، وچون عدالت علاوه بر این که مقوله ای عقلانی است مقوله ای دینی ویک تکلیف نیز برای احاد دین باوران نیز است.واز این جهت جامعه دینی خصوصاً عموم مسلمانان به حکم شریعت الاهی باید عدالت مدار باشند و نسبت به تحقق عدالت وظیفه دینی و الهی دارند. «ان الله یامر بالعدل والاحسان» ودر آیه دیگر عدالت را نشانه تقوا معرفی کرد، وفرمود:«اعدلوا هو اقرب للتقوی»

4- تضمین های الهی عدالت در اسلام
قوانین و مقررات مربوط به حقوق و آزادی های اجتماعی و عدالت وقتی دارای ضمانت اجراء لازم و کافی خواهد بود که، بر پایه ارزش های الهی واخلاق فاضله انسانی، و مبانی عقلانی و فطری بنا نهاده شده باشد، و لذا اصول اخلاقی و اصول انسانی و نهادهای بشری بدون اتکاء به دین نمی‌تواند سعادت انسانی را تضمین کنند، مگر اینکه متکی به ایمان و توحید باشند، یعنی ایمان و اعتقاد به قدرت مطلق الهی و علم و رحمت و عدالت الهی و اعتقاد به اینکه کوچکترین چیزی از علم خدا مخفی نمی‌ماند. و قدرتی ما فوق قدرت او وجود ندارد. و نظام هستی بر پایه حکمت و مصلحت و حق و عدالت بنا نهاده شده، و در نهایت دار دنیا با همه فراز و نشیب و اعمال و آثار آن، صحنه امتحان و عمل آزادانه آدمی است. و اگر انسان این جهان را هدفمند ببیند، و معتقد به روزی باشد که پاداش نیکوی اعمال صالح و نتیجه عدالت‌ورزی به انسان داده خواهد شد. معلوم نیروی تقوا که بارها در قرآن مورد تأکید قرار گرفته مانع ارتکاب انواع جرائم کوچک و بزرگ، و قصور است که اگر اخلاق متکی به چنین عقیده‌ای باشد، انسان در تمامی کارها و حرکاتش مراقب رضای خدا خواهد بود، همان و تقصیرهای بشری خواهد شد.
با دقت در قرآن کریم می‌توان چند ملاک و اصل کلی رسید که راه اقامه عدالت درجامعه را ممکن می‌سازد.
1-4. باور توحیدی:
اجرای عدالت اجتماعی و بر قراری قسط در جامعه انسانی، قطعاً نیاز مند زمینه سازی است و آن چیزی نیست جز حرکت انسان و جامعه در مسیر کمال و ارزش‌های الهی نیست، اگر انسان بر اساس تعالیم وحی تربیت شده باشد و تعبد واقعی به آموزه‌های الهی داشته باشد، برای همه انسان‌ها شأن و منزلت و کرامت و حقوق طبیعی خدا دادی قائل خواهد بود و تجاوز به حقوق آنها و شکستن حرمت آنها را مجاز نخواهد دانست. و نگاه عادلانه به همه خلق الله را یک وظیفه و تکلیف دینی برای خود خواهد دانست.
بر اساس این معیار، اعتقاد به ارزش دینی عدالت و عدم مزیت بین افراد و بندگان خدا در حقوق حیا ت طبیعی موجب خواهد شد تا در عمل نیز، انسان در جهت عدالت حرکت کند. و عدالت را یک تکلیف قطعی و شرعی بداند نه یک شعار و یک نیاز مقطعی و اجتماعی و سیاسی صرف. عدالت از نظر اسلام جزِ و اهداف مهم انبیاء الهی است، و عدالت خود راه و نشانه حرکت در صراط مستقیم، نیافتادن در ورطه افراط و تفریط و یمین و شمال است. و به تعبیرامام علی(ع) «الیمین والشمال مضله والطریق الوسطی هی الجاده» (نهج البلاغه).
امروز اگر جوامعی به ویژه جوامع غربی از دین و ارزش‌های دینی فاصله گرفته، و در گرداب رذایل اخلاقی گرفتار شده‌اند، به این سبب است که فلسفه خلقت خویش و بعثت انبیاء را فراموش کرده و معنویت و ارزش های صحیح اخلاقی را به حاشیه رانده‌اند. چنین جوامعی به دلیل پای‌بند نبودن به اخلاق الهی و فضائل معنوی محکوم به زوال و شکست هستند، و هرچند تمام علوم را تحصیل کنند. و کلیه نیروهای طبیعی را به تسخیر خویش در آورند، ولی چون از تسخیر و تسلط بر نفس خود ناتوان هستند، از رسیدن به سعادت و نیل به کمال باز خواهند ماند.» (دیباجی، راضیه، 1382: ج9، ص252).
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (نحل، آیه 90).
از نظر قرآن کریم ریشه تمامی بحران‌های معنوی و انحطاط‌های اخلاقی دور شدن انسان از دین وتعالیم الهی است. قرآن کریم می فر ماید: «أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ فَذالِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ وَلاَ یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ» (ماعون، آیات 3-1)
یکی از مهم ترین پیش شرط های عدالت؛ ایمان به خداوند است.
قرآن کریم ایمان وتقوی را از علل معده ولازم عدالت می داند وخطاب به اهل ایمان مى‏فرماید:«یا ایّها الذین آمنوا کونوا قوّامین الله شهداء بالقسط و لایجرمنّکم شنئان قوم على الاْ تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى» (سوره مائده / 8)
ای کسانى که به خدا ایمان آوردید؛ باید نسبت به خدا پایدارى باشید و شما باید گواهان بر پایى عدل نسبت به دیگران بوده و هرگز دشمنى با قومى موجب نشود که عدالت را نادید بگیرید. همواره عدالت را که به تقوی نزدیک‏تر است. رعایت کنید. از این آیه شریف استفاده می شود که ایمان یکی از لوازم وعلل مهم عدالت گرایی وتحقق عملی آن است. زیرا شایسته این خطاب خداوند مؤمنان اند وتنها مؤمنان هستند که برای خدا قیام می کنند وبرای خدا از زیاده طلبی وخود پرستی های شخصی خود می توانند صرف نظر کنند ولذا دیگران واجد شروط اولیه عدالت یعنی[ایمان وایثار در راه خدا] نیستند.
اگر در جامعه‌ای انسانی‌های مؤمن و موحّد، چون ابوذر و مالک اشتر و مقداد و سلمان و زمام امور را به دست بگیرند، جامعه رنگ و بوی مدینه فاضله نبوی و علوی را خواهد گرفت، اما اگر حکومت و سرپرستی در جامعه ای بدست افراد نا آگاه، و بی‌تدبیر و فاسد و مستبد و دنیا پرست و هوا پرست،‌ و حیله گر و ستمگر، باشد. چگونه می‌توان در چنین جامعه‌ای از فرهنگ ایثار و گذشت و تقوا و عدالت و کار برای خدا سخن گفت. اگر معیارهای حاکمیت، ارزش‌های اصیل قرآنی و سیره پیامبر و علی(ع) نباشد، و به جای این ارزش های قرآنی که میزان حق و صراط مستقیم، و راه عدالت است، یافته‌های و بافته‌های بشری جایگزین باشد. نمی‌توان به بسط و نهادینه شدن ارزش های قرآنی و تحقق معیارهای اصیل اسلامی از جمله عدالت و امید بست. بنابراین اولین شرط تحقق و عینیت یافتن و نهادینه شدن فرهنگ ایثار و ایمان، اصالت دادن به ارزش‌ها و معیارهای قرآنی است.
جامعه اهل ایمان باید بپذیرد که آموزه ها ودستورا ت الهی؛ بر یافته‌ها و خواسته‌های بشری تقدم دارد و جامعه الهی باید بداند که عدالت قبل از آن که یک ارزش ضروری بشری باشد یک اصل دینی و یک دستور مهم الهی است، نه یک گزینه انتخابی و نه یک امر رو بنایی. اصل عدالت مبتنی بر نگرش توحیدی و معاد باوری و نگاه قرآنی به انسان و حقوق طبیعی انسان است. و جامعه اهل ایمان باید باور داشته باشد که خداوند به قسط و عدل امر کرده است «اعدلوا اقرب للتقوی» (مائده، آیه 8). «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان» (نحل، آیه90)، «قل امر ربی بالقسط».(سوره اعراف/29)
بنابراین می‌توان گفت عدالت گرایی و تحقق عدالت، نشانه ایمان گرایی و معیار اسلامی و قرآنی بودن یک جامعه است و اگر جامعه ای قائم بالقسط و عدل نباشد، جامعه اسلامی و قرآنی نیست. و جامعه‌ای که از عدالت بی‌بهره است، قطعا وطبیعتا جولانگاه ظلم وبی عدالتی تکاثر و تبعیض و فقر خواهد بود.
2-4. خود سازی وتحقق عدالت در درون:
یکی دیگر از پیش شرط ‌های اساسی تحقق عدالت، تحقق عدالت در درون خود، و عدالت انسان درباره خویشتن است، که بدون مهار کردن تمایلات نفسانی امکان پذیر نیست. (جعفری، محمدتقی، 1365: ص115). «کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ» (نساء، آیه 135).
اولین شرط تصعید روح و تزکیه نفس، مهار تمایلات و تمنیات نفسانی و حیوانی است. این امر تنها با دستیابی به نقطه اعتدال و شاهراه کمال یعنی عدالت، و تحقق آن در درون خود به دست می‌آید. امام علی(ع) در این زمینه رهنمود بسیار رهگشا و ارزنده‌ای ارائه نموده: «قد الزم نفسه العدل فکان اوّل عدله نفی الهوی عن نفسه» بنابراین عدالت‌گرایی و عدالت‌خواهی که یک ارزش والای دینی و انسانی است. باید مطلق و برای همه باشد و لازمه این امر، این است که عدالت را حتی نسبت به خود و والدین و اقربین خویش نیز، باید پیاده کرد تا عدالت واقعی قرآنی پیاده شده باشد.(جعفری،تصعید حیات تکاملی انسان، 13)
در واقع مبنای این سخن حکیمانه این است که ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش.
خشک ابری که شود ز آب تهی
ناید از وی صفت آب دهی
« با اهمیت ترین و ضروری ترین اصل برای یک فرد و جامعه و مدیریت عقلانی جامعه همین اصل است. فردی که نتواند درباره اداره حیات خویشتن و آن همه قوا و استعدادهای که دارد، عدالت بورزد و خود را از تباه شدن در طوفان هوی و هوس‌ها نجات بدهد. چگونه می‌تواند درباره دیگران عدالت بورزد!؟
از آنجا که هرنوع احسان و گذشت و ایثار و انفاق و کمک به دیگران و نوع دوستی و خیر خواهی، نوعی تحمل و محرومیت مادی و دست برداشتن از محاسبات و معیارهای مادی زندگی است، تنها بر اساس یک مبنای دینی و عقلانی است که این محرومیت‌ها و از دست دادن‌ها قابل توجیه و جبران پذیر است. ولی بسیاری از اصول و ارزشهای والای نسانی با منطق مادی حیات و با منطق نظام‌های مارکسیستی و لیبرالیستی همخوانی ندارد. زیرا اخلاق مادی مبتنی بر خود پرستی و منفعت پرستی است.» (مطهری، 1361: ص154).
همواره بین انگیزه‌های درونی و غرایز خود کامگی فردی و عدالت تعارض وجو دارد. متفکران غربی به دلیل پایبندی به مبانی خاص مدرنیته نمی توانند به این پرسش بنیادین اخلاق وعدالت پاسخی ارائه دهند؛ که چگونه می‌توان این تعارض مستحیل را رفع کرد.
شهید مطهری(ره) در تبیین تفاوت دو نگرش مادی گرایانه و نگرش گرایانه می‌نویسد: «تنها با ایمان به خدای عادل و حکیم است که انسان به این اطمینان و باور می‌رسد که خدای رحیم و بخشنده و حکیم و عادل اجر و پاداش تمام کارهای خوب او را خواهد داد. و تنها با ایمان به خداست که انسان می‌تواند عدالت را در خود و یا در جامعه پیاده کند. «بشر واقعاً دو راه بیشتر ندارد یا باید خود پرست و منفعت پرست باشد و به هیچ محرومیتی تسلیم نشود، و یا باید، خدا پرست باشد و محرومیت‌های را که به عنوان اخلاق متحمل می‌شود، محرومیت نشمارد، و جبران شده بداند» (همو، 1361: ص 152).
اجرای عدالت اجتماعی و بر قراری قسط در جامعه انسانی، قطعاً نیاز مند زمینه سازی است. جوامع غربی به دلیل رویکرد سکولاریستی خود واعراض از دین و ارزش‌های دینی،در گرداب رذایل اخلاقی گرفتار شده‌اند، و فلسفه وغایت حقیقی خلقت و حیات خویش و بعثت انبیاء را فراموش کرده اند ولذا دین و معنویت و ارزش های اخلاقی را به حاشیه رانده‌اند. چنین جوامعی به دلیل پای‌بند نبودن به اخلاق الهی و فضائل معنوی تفسیر درستی نتوانسته اند از مفاهیمی که ریشه در ارزش های قدسی والهی دارد بیابند ولذا این حقیقت متعالی را با تفسیر وتبیین های عرفی وبشری خود از معانی حقیقی شان تهی کرده اند و این مفاهیم ارزشی را تحریف واستحاله نموده اند. مفاهیمی نظیر: آزادی اصیل انسان، عدالت، حق،منزلت وکرامت انسان،هدف حیات و…. در حالی که عدالت دقیقاً رابطه‌ای عقلانی و فلسفی و ذاتی با حق وبسیاری از مفاهیم ارزشی دارد.
شکی نیست که از افراد هواپرست وخود خواه نمی توان توقع عدالت وحقیقت طلبی داشت. که حکایت این کار حکایت بنا کردن خانه ای بر تار عنکبوت ودر جای بی بنیاد است.از آنجا که هرنوع احسان و گذشت و ایثار و انفاق و کمک به دیگران و هم نوع دوستی و خیر خواهی، نوعی تحمل و محرومیت مادی و دست برداشتن از محاسبات و معیارهای مادی زندگی است، تنها بر اساس یک مبنای دینی و عقلانی است که این محرومیت‌ها و از دست دادن‌ها قابل توجیه و جبران پذیر است. ولی بسیاری از اصول و ارزشهای والای نسانی با منطق مادی حیات و با منطق نظام‌های مارکسیستی و لیبرالیستی همخوانی ندارد. زیرا اخلاق مادی مبتنی بر خود پرستی و منفعت پرستی است.» (همو، 1361: ص154).
«از انسانی که قدرت و اراده تعدیل و اصلاح خویشتن را ندارد، نمی‌توان توقع داشت که دیگران را با شخصیت و صالح و تعدیل یافته و عادل بار آورد، و در جامعه عدالت را بر پا دارد. بر اساس آموزه‌های دینی، کسی که می‌خواهد مردم را هدایت و تربیت کند، نخست باید به تأدیب و تربیت خود بپردازد.» (پیشین: ص126).
سپردن زمام امور به دست افرادی که خود اسیرامیال و هواهای نفسانی اند، و بر اساس حکم عقل سلیم و فطرت پاک آدمی ومیزان حقی که تعالیم آالهی معین کرده عمل نمی کنند؛ عاقلانه نیست. این گونه افراد مانع رشد و تکامل جامعه وعامل بروز صدها نا هنجاری اجتماعی وانحراف وظلم می شوند. و لذا تعدیل امیال نفسانی و خواسته‌‌های غریزی، یکی از اصول بنیادین عدالت اخلاقی ودینی است. ونشان دهنده تکامل یافتگی و قرار گرفتن انسان در مسیر رشد وحقیقت و حیات تصعیدی و عقلانی است.
3-4. تحقق عدالت به دست انبیا و اولیا الهی: عدالت یک اصل مهم و حقیقتی الهی است که قرآن به آن اشاره وهدایت می نماید:«اعد لوا هو اقرب للتقوی» عدالت مفهومی ارزشی والهی است که با نزدیک شدن به حریم تقوی وحاکمیت فرامین الهی به دست می آید.واین ارزش قدسی را تنها پیامبران و اولیا الهی که از همه عوامل انحراف وخودخواهی ها رسته اند، می توانند در اختیار بشریت قراردهند. وعدالت امری نیست که از عهده هر کسی بیاید.
برخی از این آیات کریمه قرآنی بر این مطلب دلالت دارند که استقرار عدالت بدون حضور انبیا و تعالیم وحى امکان پذیر نیست. این انبیا واولیاء الهی هستند که با ساختن فرهنگ جامعه وحاکمیت بخشیدن به ارزش های الهی و فرا مادی؛ زمینه های فرهنگی واجتماعی زمینه های تحقق عدالت را فراهم می کنند.ولذا پیام ومحور این مقال همین سخن است که عدالت جز به دست انبیا الهی و اولیا صالح تحقق وعینیت نمی یابد و این امر یکی از شئون اختصاصی اولیاء الهی از جمله حضرت بقیه الله است. زیرا که هم مبانی فکری وهم شرایط معده آن تنها در اختیار آنان است. وخود درهمه ابعاد الگو و تجسم عدالت مى‏باشند. این آرمان عدالت خواهی به عنوان یکی از اصول اعتقادی و آرمان اجتماعی شیعه و یکی از اهداف مهم حکومت امام عصر(ع) با ظهورآن حضرت تحقق وتجلی خواهد یافت.
4-4. اعتقاد به ارزش ذاتی والهی عدالت؛
جامعه اهل ایمان باید باور داشته باشد که عدالت از جمله ارزش های دینی ودستوراتی است که خداوند به آن امر کرده است:«اعدلوا اقرب للتقوی» (مائده، آیه 8). «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان» (نحل، آیه90)، ویا فرموده است:«قل امر ربّی بالقسط».(سوره اعراف/29)
عدالت‌گرایی و عدالت‌خواهی که یک ارزش والای دینی و انسانی است.«کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ» (نساء، آیه 135) عدالت گرایی باید به منزله یک اصل ثابت وارزش مطلق نه نسبی نگریسته شود. باید مطلق و برای همه باشد و لازمه این امر، این است که عدالت را ولو نسبت به خود و والدین و اقربین خویش نیز، باید پیاده کرد تا عدالت واقعی قرآنی پیاده شده باشد.
بنابراین می‌توان گفت عدالت گرایی، نشانه ایمان و اسلامی و قرآنی بودن یک جامعه است و اگر جامعه ای قائم بالقسط و عدل نباشد، جامعه اسلامی و قرآنی نیست. و جامعه‌ای که از عدالت بی‌بهره است، جامعه ای است که بر خلاف مسیر هدایت وتعالیم الهی یعنی تکاثر و تبعیض حرکت می کند. بنا بر این عدالت هم یک اصل دینی و فطری ومعقول است وهم شاخص سلامت وعقلانیت و اسلامیت یک جامعه است. اصل عدالت، از لوازم اصلاح و ورشد وهدایت جامعه است، که اگر مورد اهمیت و توجه قرار نگیرد، توقع هیچ گونه اصلاحی را در روابط اجتماعی نباید داشت. آن جامعه ای که نتواند در تشکل و همزیستی خود، عدالت را بر قرار سازد،چگونه می‌توانند آن مجموعه یا مجموعه‌ها را از عدالت بر خوردار سازند.» (پیشین: ص116)
بدون شناخت ارزش فوق العاده و نقش سازنده عدالت فردی و درونی، هرگز نمی‌توان عدالت را در نظام اجتماعی و اقتصادی و مدیریتی و تربیتی پیاده کرد. به اصطلاح حکما « فاقد الشیء لایعطیه».

الهی بودن جوهره عدالت از نظر امام راحل(ره)
«انبیاء دنبال این بودند که یک حکومت عدلی در دنیا محقق کنند. برای این است که اگر حکومت عدل باشد و حکومتی باشد با انگیزه الهی، با انگیزه اخلاق و ارزش های معنوی انسانی، یک همچو حکومتی اگر تحقق پیدا بکند، جامعه را تا حد زیادی اصلاح می‌کند و اگر حکومت‌ها به دست جباران باشد،‌ به دست منحرفان باشد. به دست اشخاصی باشد که ارزش ها را در آمال نفسانی خودشان می‌دانند. ارزش‌های انسانی را هم گمان می‌کنند که همین سلطه جویی‌ها و شهوات است. تا این حکومت ها بر قرار هستند، بشریت رو به انحطاط است.» (امام خمینی، 1411: ج 16، ص 162.)
امام خمینی(ره) با اشاره به این که بر قراری عدالت جزء اهداف مهم پیامبران و اولیاء الهی بوده می‌فرماید: « پیغمبر اسلام تشکیل حکومت داد و با انگیزه بسط عدالت اجتماعی و حکومت علی بن ابی طالب(علیه السلام) نیز با همان انگیزه بسط عدالت اجتماعی… به طور وسیع تر و گسترده تر از واضحات تاریخ است.» (امام خمینی، حکومت اسلامی،1366:ص 37)
5-4. نگاه تکلیف گرایانه و الهی به مسئله عدالت:
عدالت برای جوامع دینی به ویژه جوامع اسلامی باید به عنوان یک تکلیف قطعی الهی و یک از ارزش فراگیر در ابعاد فردی واجتماعی و فقهی و اخلاقی و سیاسی واقتصادی وقضایی و سایر شئون زندگی جریان داشته باشد تا جامعه به معنای واقعی دینی باشد.جامعه اهل ایمان باید بپذیرد که دستورا ت الهی بر یافته‌ها و خواسته‌های بشری تقدم دارد و جامعه الهی باید بداند که عدالت یک اصل دینی و یک دستور مهم الهی است، نه یک گزینه انتخابی و نه یک امر رو بنایی.
زندگی در سایه تعالیم اسلام بر اساس احساس مسئولیت و رعایت حقوق و منافع و مصالح جمعی امت تداوم می‌یابد. به موجب اصل مسؤل بودن انسان در برابر تکالیف الهی از جمله عدالت؛ هم مردم در برابر یکدیگر در رعایت حقوق وکرامت انسان ها وتحقق عدالت مسئولیت دارند. و اگر بنا را بر ظلم و تبعیض و بی عدالتی بگذارند، در آن جامعه هرگز از حاکمیت ارزش های الهی وکرامت انسان و عدالت وامنیت و آرامش اثری و خبری نخواهد بود.
6- 4. اصل مبارزه با عوامل فساد نظیر: (تکاثر و اسراف و اتراف وتبعیض) به عنوان زمینه‌ های تحقق عدالت.
7- 4. قبول شأن وکرامت وحقوق انسانی دیگران؛
یکی از شرایط ولوازم تحقق عدالت؛اهمیت دادن به کرامت انسان ها است. رعایت کرامت انسانی نیز به شناخت مقام واقعی انسان بستگی دارد که این شناخت خود شامل موارد ذیل است:
1-7-4. شناخت حقیقت انسان و ابعاد وجودی او و مسیر کمال حقیقی انسان.
2-7-4. توجه به دین؛ تعالیم وحی به عنوان مهم‌ترین مبنای معرفت شناختی و غایت شناختی وفلسفه حیات، مهم‌ترین عامل تضمین کننده عدالت و کرامت انسانی است. و همچنان که اخلاق مبتنی و وابسته به دین است، عدالت و کرامت انسانی که پایه فضیلت‌ها و ارزش‌های اجتماعی و اخلاقی است نیز وابسته به تعالیم وحیانی والهی است.
کرامت واقعی انسان و آزادی و عدالت به معنای حقیقی آن وقتی قابل وصول است که بر مبانی عقلانی و منطقی استوار شود، و بر پایه ابعاد وجودی و نیازهای فطری و عقلی پی‌ریزی شود، و لذا هر نظام فکری و اخلاقی و تربیتی و سیاسی که مطابق و منطبق با اصول انسانی و ارزش‌های واقعی انسانی نباشد، نمی‌تواند تضمین کننده کرامت و سعادت و کمال واقعی باشد، درک منزلت انسان، بدون توجه به شئون گوناگونِ مادی، معنوی، عقلی و اخلاقی و فردی و اجتماعی انسان، و بدون یک نظام کامل و جامع معرفتی و انسان شناختی که متکی به شناخت مبدأ و غایت آفرینش انسان باشد، محکوم به شکست است.
بنابر این هرگونه تعریف و تفسیر از کمال و کرامت انسانی باید با توجه به مبانی انسان شناسانه و غایت‌شناسانه صورت گیرد. بنابراین اساسی‌ترین رکن کمال و سعادت جامعه بشری بعد از خداشناسی و خدا پرستی اذعان به کرامت و شأن واقعی انسان و عدالت گرایی در حیطه فردی وا جتماعی است و اولین شرط تکامل روحی و معنوی انسان، مهار غرایز سرکش و قرار گرفتن در شاهراه حقیقت و عدالت است. و جامعه ظلم پذیر و عدالت گریز، هرگز نمیتواند تأمین کننده و تضمین کننده کرامت و منزلت واقعی انسان باشد.
3-7-4. شناخت حقوق واقعی وفطری انسان: عدل درجایی معنا می‌یابدکه حقی وجود داشته باشد و آن حق شناخته شود و لذا می‌توان گفت عدالت همواره باحق معنا می یاید. ومنشا آن حقوقی است که ما برای انسان ها ویا طبیعت وسایر موجوداتی که حق حیات دارند می‌شناسیم.در هر مکتب دینی یا فلسفی یا سیاسی،حقوقی برای انسان‌ها تعیین و ترسیم می‌شود. مانند: حق حیات، حق آزادی، حق بهره‌مندی از مواهب طبیعی، حق تفکر، حق زندگی عادلانه و شرافت‌مندانه و عزتمند و حقوق دیگر.
ولذا لازمه محترم شمردن حقوق دیگران؛ قبول این اصل است که ما انسان‌های دیگر را نیز در انسانیت مساوی خود و نظیر خود ببینیم و اگر کسی به این باور برسد که همنوعان وی نیز علی رغم شکل و قیافه و اختلافات ظاهری که با ما دارند، در انسانیت وحق حیات با ما شریک هستند و واقعاً یک انسان هستند و هیچ امتیازی ما نسبت به آن ها نداریم و باید حقوق آنان در همه شرایط محترم شمرده شود. به موجب این اصل همه مردم برابر هستند و از نظر بهره مندی از حق حیات و حقوق طبیعی، مساوی هستند و از نظر اسلام هیچ تمایز و برتری برای بعضی از افراد بشر نسبت به برخی دیگر به رسمیت شناخته نشده است. وتا شناخت واذعان به حق همه انسان ها وجود نداشته باشد، عدالت امکان تحقق نمی یابد. پس اولین اصل در مورد عدالت، شناخت و آگاهی نسبت به حق است.
چون از مبنایی‌ترین مفاهیم شناخت و اعمال عدالت، شناختن حق است، حق و عدالت ارتباط وجودی و منطقی دارند، انسان همان گونه که طالب رسیدن به حق است و افق‌های حقیقت که همان هسته جوهری وجود، و هست‌ها است، عدالت نیز راه وصول به این حقیقت‌ها و هست‌ها است. لازمه ی‌ زندگی اجتماعی این‌ است‌ که‌ هر فردی‌ از افراد اجتماع‌ حقی‌ پیدا می‌کند که‌ باید این حق از سوی‌ دیگران‌ مراعات‌ شود. بحث‌ حق‌ از مسائل‌ مهم تکوینی‌ و فطری است؛ یعنی‌ آفرینش‌ انسان‌ به‌ گونه‌ای‌ است‌ که‌ او را صاحب‌ حق‌ می‌کند؛ مثلا انسان به‌ غذا احتیاج‌ دارد و غذایش‌ را با کار و تلاش‌ به‌ دست‌ می‌آورد.
عدالت ریشه درحقایق ثابت نظام عینی هستی دارد واز سویی دیگرپیوندی وثیق با عقل و فطرت انسان دارد. پس‌ انسان‌ به‌ حسب‌ خلقت، در جامعه‌ حقوقی‌ دارد و چون همه انسان ها در جامعه‌ به‌ حق‌ خود قانع‌ نیستند و به‌ حقوق‌ دیگران‌ تجاوز می‌کنند، باید قانونی‌ باشد که‌ این‌ حقوق‌ را معین‌ کند و با اجرای‌ آن‌ قانون، حقوق‌ افراد تأمین‌ شود. از این جهت عدالت‌ در جامعه‌ ایجاب‌ می‌کند که‌ همه‌ در برابر قانون‌ مساوی‌ باشند.
به‌ تعبیر شهید مطهری، اینکه‌ این‌ قانون‌ باید عادلانه‌ باشد و به‌ طور مساوی‌ و عادلانه‌ در حق‌ همگان‌ اجرا شود، یک‌ امر ارتکازی‌ است‌ و همه‌ درک‌ می‌کنند. همه‌ می‌فهمند که‌ باید با اجرای‌ قانون، حقوق‌ همه‌ تاءمین‌ شود. عدالت‌ یک‌ خواسته‌ و نیاز طبیعی‌ است‌ که‌ همه‌ از آن‌ سخن‌ می‌گویند و هیچ‌ کس‌ نمی‌گوید عدالت‌ ضرورت‌ ندارد. همه‌ مدعی‌ عدالت‌اند، گرچه بعضی از حکومت ها چیزهایی‌ را به‌ عنوان‌ عدالت‌ معرفی‌ می‌کنند که‌ در حقیقت عدالت نیست، اما همین‌ها نیز منکر عدالت‌ نیستند.
در مفهوم عدالت همواره مفهوم بنیادی برابری نیز نهفته است و این مفهوم رابطه ضروری، با عدالت و حق دارد. هم چنان که گفته شد پذیرش عدالت، پیش شرط ها و مبانی تئوریک خاص خود را دارد، کسی که از قدرت و امتیازات و برتری نژادی و قبیله‌ای، صنفی و طبقه‌ای سخن می‌گوید از همان ابتدا موضع خویش را اعلام می‌دارد که من و تو مساوی نیستیم از همان ابتدا اصل برتری و قدرت و ثروت و… را پذیرفته است و موجودیت خود را در نفی عدالت می‌بیند. منطق صاحبان چنین تفکر وگرایشی آشکارا، «نفی عدالت» و برابری و تساوی حقوق است.
امام علی (ع) در نهج البلاغه به این مطلب اشاره نموده وفرموده اند: «همانا بدان که مردم یا برادران دینی تو هستند و یا همنوع و همگون و مساوی تو در خلقت اند، اگرچه آفات زمانه و حوادث گوناگون آنها را زیر دست و محتاج تو ساخته است اگر لغزش و خطایی از آنها به عمد و یا اشتباه مشاهده کردی از عفو و گذشت دریغ مکن و مبادا احساس غرور و برتری نسبت به آنان داشته باشی و از وظائف خود کوتاهی کنی، وخود را در مقامی قرار دهی که در این صورت برابر نقمت و قهر خدا بی یار و یاور خواهی بود و از عفو او بی‌نیاز نخواهی بود.
و نگو که من والی و فرماندارم و امر، امر من است و امر من مطاع است که این موجب ادغال و خلل در دین تو. و نشانه لغزش و در پرتگاه قرار گرفتن است و مبادا قدرتِ سلطنت، تو را بفریبد،‌ بلکه همیشه خدا را در نظر داشته باش.مبادا برای نزدیکان و خویشاوندان خود، امتیاز خاصی قائل شوی که در این صورت از مرز عدالت بیرون خواهی بود و هرکه به بندگان خدا ظلم کند، خدا خصم او خواهد بود.(نهج البلاغه: نامه امام به مالک اشتر)
در پرتو اشارت ها و رهنمود های قرآنی و معارف الهی اهل بیت (ع) می توان نگاه اصیل اسلام و اهل بیت در مورد جایگاه وسیمای قدسی والهی عدالت را به خوبی در یافت و می توان چشم انداز و افق حکومت حق گرا وعدالت محور مورد نظر وانتظار انبیا و اولیا الهی را در نظر آورد، وبر اساس این آموزه ها وخط مشی ها به سوی «شهرعدالت مهدوی» حرکت کرد.
امت محمدی واهل قبله حقیقت و رهروان راه ولایت، باید از این آموزه ها درس های بی شمار گیرند و به این باور برسند که راهی جز عدالت در پیش رو نیست وهر گونه برون رفتی از مسیر عدالت علوی ومهدوی(عج) به معنای فرو افتادن در ورطه ظلم وبی عدالتی است. واین تنها مسیری است که ما را به سر منزل شهر ملکوتی مهدوی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می رساند و هر راه دیگری بیراهه و خلاف مسیری است که خداوند برای بندگان صالح خویش مقرر کرده است. ولذا امت صالح لزوما باید عدالت پیشه باشند. وجز بر حکومت حق وعدل نگرایند.
اکنون که در این مجال کوتاه، نظری بر سیمای پر فروغ عدالت قدسی الهی مهدوی«عج» افکندیم. حال ناگزیریم درنگاهی زمینی وعرفی؛ دیدگاه مکاتب انسان گرا ونظام های سکولار را نیز در باب عدالت مورد بحث و بررسی قرار دهیم، تا در این مقایسه وتطبیق؛ وجوه تمایز وتفاوت هر یک از این دو نگاه، [نگاه الهی و قدسی به عدالت- ونگاه زمینی وبشرسکولار به آن] در این سنجه ومیزان معلوم شود وچهره متعالی و زیبای عدالت مهدوی فروغ وشوکت خود را بنماید و طلسم پر طمطراق مکاتب منحط بشری که می خواهند عدالت را برمبنای آراء واهوای نفسانی و بر اساس مبانی شیطانی خود قرائت و تفسیر کنند آن را از حقیقت قدسی خود دور نمایند، بر ملا شود و نشان داده شود که افق ملکوتی وساحت قدسی عدالت در کمند نگرش های سکولاریستی؛ ونگاه بی فروغ حقیقت گریزان و عدالت ستیزان در نمی آید واین ارزش متعالی و اعتلا بخش؛ خود مبدا ومبنایی الهی وقدسی دارد.
واز این جهت است که می تواند مولد و موجد وقوام بخش بسیاری از زیبایی ها وارزش ها باشد. تردیدی نیست که این گوهر قدسی، بر بام نامحرمان و محجوبان حقیقت ننشیند و این فضیلت جز در موطن حق وحقیقت توطن نکند. برخی متکلمان اسلامی چه خوب گفته اند که:« العدل والتوحید علویان» *این کلام اگر چه ناظر به مسائل کلامی است، ولی در واقع باید گفت ریشه نگاه شیعه به عدالت، همان معارف والای توحیدی واعتقادی است.

5- جایگاه عدالت از دیدگاه مکاتب غربی
بعد از این نگاه اسلامی و شیعی به عدالت،اینک دیدگاه مکاتب غربی را در مورد مفهوم ومبنا و ارزش عدالت به تبیین وتحلیل می نشینیم.
در نظام فکری فلسفی غرب، تحلیل ها و تفسیر ها گوناگونی از مفهوم عدالت صورت گرفته است، درفلسفه سیاسی یکی از مشکلات در باره مفهوم عدالت، گستردگی تعاریف و برداشت‌هاست؛ از جمله این که اساسا چه چیز عادلانه و چه چیز غیرعادلانه است. از نظر مکاتب غربی لازمه آزادی و تأمین حقوق مردم، و حق بهره‌مندی مردم از حقوق خود، عدالت است. ولذا یکی از پیش شرط های عدالت اولا؛ به رسمیت شناختن این حقوق است و ثانیاً؛ نبود ظلم است.
زیرا هر جا ظلم بود، در واقع به معنای نبود عدالت است و لی مفهوم ظلم یعنی عدم تعدی به حقوق وقلمرو آزادی های شخصی افراد، و بی‌عدالتی در واقعبه معنای نفی حقوق دیگران، و به رسمیت نشناختن و به حساب نیاوردن حق حیات، حق آزادی، حق بهره‌مندی مردم از حقوق اجتماعی، فکری و حق تعیین سرنوشت، و حق انتخاب زندگی برای افراد است.از همین جا ریشه های نگاه اومانیستی به این ارزش را می توان در یافت. از منظر چنین نگاهی، عدالت صرفا به عنوان ابزار توزیع مساوی یا عادلانه اشیا وحقوقی است که بشر غربی براساس نگاه اومانیستی به رسمیت شناخته وبرای خود ترسیم نموده است نه بیش از آن.
عدالت اگر چه یک مفهوم عام و مشترک در میان همه انسان‌ها است. ولی مکاتب گوناگون فلسفی وسیاسی به لحاظ تفاوت هایی که در هستی شناسی وانسان شناسی و باور های دینی دارند؛ لذا تلقی واحدی از مفهوم عدالت و حق ندارند و عدالت را بر اساس مبانی انسان شناختی و جهان شناختی خود تفسیر می‌کنند.
در بین نظریه های اندیشمندان غربی نوعی عدم تیقن وتعین درباره مفهوم عدالت وجود دارد. عدالت گاهی مترادف با حقوق و گاهی متمایز و عالی‌تر و مشرف بر آن است. ولذا در باره مفهوم عدالت در گفتمان غرب وفاق و اشتراک نظر دیده نمی شود. و فراز و فرود ومنحنی پرپیچ و شکنی، برای دستیابی به مفهوم واقعی عدالت اجتماعی؛ نوعی ابهام و نسبیت در حوزه مفهومی این مسأله را به همراه دارد. (پاشایی‌، فرهنگ‌ اندیشه‌ نو، مازیار، تهران‌، 1369، ص‌ 324)
افلاطون درطرح «جمهوریت» خود، عدالت را به معنای پرداختن هر کس به کار ویژه و وظیفه خاص خویش می‌داند. از نظرارسطو عدل به معنای« اعطای حق به میزان لیاقت و شایستگی افراد »تعریف شده است. ارسطو عدل را نه در برابری و یکسان‌انگاری همه چیز ها وهمه افراد؛ بلکه در تناسب می‌یابد، لذا به نظر او باید در تعریف عدالت، استحقاق هر چیزی را در نظر داشت. از نظر ارسطو نیز، عدالت به معنای تفاوت و تبعیض ننهادن در حقوق شهروندان، پس از ملاحظه تفاوت ها واستعداد های آنان تفسیر شده است.
آگوستین نیز تحقق عدالت مطلق را در روی زمین غیرممکن می‌دانست و آن را تنها در «شهر خدا» (آرمانشهر) عملی می دانست. اما جان لاک که فیلسوف آزادی وپدر فلسفه سیاسی غرب به شمار می رود. قانون طبیعی را محک عدالت قانون موضوعه می دانست. اصحاب اصالت فایده نیز؛ عدالت اجتماعی را در چیزی جست‌وجو می‌کردند که به نظرآن ها خیر و صلاح عامه را پیش ببرد. بنابراین می‌توان گفت در نظریات فلاسفه سیاسی درباره‌ی عدالت اجتماعی وفاق نظری وجود ندارد، در یک نگاه کلی می توان گفت؛ در فلسفه سیاسی کلاسیک و مدرن غرب، عدالت به سه معنای متفاوت زیرتبیین شده است.
1ـ برابری
2ـ شایستگی
3ـ استحقاق ونیاز
ودر مورد منشا ومبنای برابری یا حق و شایستگی نیزدر گفتمان فلسفی غرب ابهام وتردید های بسیاری وجود دارد.
درمورد پیشینه اندیشه عدالت در مغرب زمین، باید گفت که تاریخ عدالت‌خواهی با دو مکتب بسیار مهم معاصر تکمیل و تداوم یافته است. این دو نهضت عبارت‌اند از: «لیبرالیسم» و «سوسیالیسم».
اولین مکتب حول محور توزیع قدرت و دومی حول محور توزیع ثروت نضج گرفته است. نهضت نخست (لیبرالیسم از اندیشه‌ها و فلسفه‌های سیاسی و معرفت‌شناختی و انسان‌شناختی خاصی آغاز شد و نهایتاً به مشروط کردن قدرت مطلقه انجامید. نقطه حمله‌ی دموکراسی، «قدرت» بود و شاخصه‌ مهم عدالت نزد او «توزیع عادلانه قدرت» به شمار می رود. با توجه به آنچه که تبیین شد. مفهوم‌ عدالت‌، مفهومی‌ ارزشی‌ است‌ که‌ در عرصه‌های‌ مختلف‌ اجتماعی‌ باید بررسی شود و خود جنبه‌های‌ مختلفی‌ را در بر می‌گیرد.
نمونه ژان ژاک روسو هم سخن با «لاک»، انسان ابتدایی را در وضع سعادت آمیزی تصور می کند که برخوردار از عدالت، آزادی و امنیت کامل است، اما پیدایش مالکیت خصوصی، عدالت موجود در وضع طبیعی را با تهدیدی جدید مواجه ساخت. آزادی طبیعی از بین رفت، بی عدالتی ها و نابرابری رواج یافت. بنابراین، مردم برای صیانت و امنیت خودشان به قرارداد اجتماعی پناه بردند. براساس این پیمان، افراد تحت هدایت عالی اراده عمومی قرار می گیرند و هر عضو، بخشی جدایی ناپذیر از کل می شود و بدین ترتیب با اصلاح انحرافی که در طبیعت پدید آمده است، عدالت موجود در وضع طبیعی اعاده می گردد.»( عبدالرحمن عالم، بنیادهای علم سیاست، ص 202-196)
در تفکر جدید غرب نظریه «جان رالز» در باب عدالت مورد توجه بسیاری قرار دارد. «جان رالز» نظریات خود را در باب عدالت در کتاب مشهور «نظریه ای در باب عدالت» ارائه کرده است. وی می کوشد تا عدالت را متلائم با اصول لیبرالیسم غربی به نوعی بااصل اخلاقی انصاف وبرابری اجتماعی پیوند بزند، تمام کوشش وی بر این محور متمر کز است که منفعت گرایی وفرد گرایی لیبرالیسم را با اصول اخلاقی جامعه گرایانه آشتی دهد شکی نیست که با توجه به مبانی فلسفی کانتی که او به آن ها وفادار است چنین امری مستلزم پارادوکس در مبانی فکری وفلسفه عدالت است. وی اگر چه به ظاهر تلاش می کند؛ نگاه ابزار گرایانه ومنفعت گرایانه افرادی مانند «هیوم» را رد کند ولی خود او نیز در دام اصل آزادی فردی واصل منفعت لیبرالی گرفتار است ونمی تواند از این مبانی واصول اصول عام اخلاقی واجتماعی را نتیجه بگیرد.
در بالاترین‌ سطح در تفکرامروزی غرب، می‌توان‌ عدالت‌ را در دو حوزه‌ عدالت‌ اجرایی‌ و عدالت توزیعی از یکدیگر جدا ساخت‌. از جهت‌ دیگر می‌توان‌ عدالت‌ را به‌ روابط‌ اجتماعی مختلف ناظر دانست‌. این‌ روابط‌ در سطح‌ خرد، میانی‌ و کلان‌ از یکدیگر قابل تفکیک‌ است‌. در ضمن‌ در هر یک‌ از حیط‌ه‌های‌ مختلف‌ اجتماعی‌، اقتصادی‌ و سیاسی نیز می‌توان‌ به‌ مصداق‌یابی‌ این‌ مفهوم‌ پرداخت‌. به‌ هر حال‌، در مجموع‌ می توان تصریح کرد که‌ مهم ترین‌ وجه‌ عدالت‌ اجتماعی در اندیشه غرب به‌ «چگونگی‌ توزیع‌ عادلانه منابع‌ کمیاب‌ جامعه‌، یعنی‌ قدرت‌، ثروت‌ و حیثیت‌ ناظر است. این بحث را در ابعاد دیگری‌ همچون‌ نظ‌ریه ‌های‌ عدالت‌، رویکردهای‌ مختلف‌ به‌ عدالت، شاخص‌‌سازی‌ مفهوم‌ عدالت‌ و… می‌توان‌ پیگیری‌ کرد که‌ در حوصله‌ این‌ مقال‌ نیست و مترصد فرصت دیگری است‌.
در این که ما چه مدل و معیاری برای توزیع امکانات و استیفای حقوق انتخاب می‌کنیم در سرنوشت عدالت تأثیرگذار است. آیا ما بر اساس نگرش مادی گرایانه، حقوق و منافع خود را در نظر می‌گیریم یا بر اساس نگاه و ملاک‌های دینی، و یا بر اساس اصل منفعت گرایی و یا نگاه پراگمانیستی، این مسأله هم در ماهیت حق و عدالت و هم در ابعاد آن دخیل است. یعنی یک فرد لیبرال معتقد به یک دین، مثل مسیحیت، علاوه بر اعتقاد به اصل آزادی فردی، نوعی باور و نگرش دینی نیز دارد و به اعتقادات و الزامات دینی خاصی نیز، ممکن است مقید باشد، که این فرد با فرد دیگری که لیبرالیستِ سکولار است، قطعاً حق و خواسته‌های متفاوتی با یکدیگر خواهند داشت. و همچنین مسأله عدالت در مکتب سوسیالیسم نیز تفسیر خاص خود را دارد. بنابر این می‌بینیم که عدالت با نوع نگاه ما به انسان و غایت مندی هستی او و دین دار بودن و دین مدار نبودن وی ارتباط پیدا می‌کند.
ماتریالیست‌ها نیز معتقدند که انقلاب‌ها و حرکت های عدالت خواهانه صرفاً زمینه‌های اقتصادی دارند نه علل فکری و دینی و فلسفی، عدالت‌جویی سوسیالیسم بیشتر معطوف به «ثروت» و قدرت ناشی از ثروت و اشرافیت و تبعیض طبقاتی بود و شاخصه‌ی مهم عدالت اجتماعی نزد او «توزیع ثروت» محسوب می‌شد.
با مطالعه سیر تاریخی مباحث مربوط به عدالت اجتماعی در سراسر تاریخ اندیشه سیاسی برمی‌آید، که نابرابری در ثروت، قدرت و شأن اجتماعی افراد، از مفاهیم مرتبط ودخیل در تحلیل مفهوم عدالت به شمار می روند. به عبارت دیگر؛ عدالت در فلسفه سیاسی مسأله‌ای است که در سطح نهادهای اجتماعی مطرح گردیده است. از نظر حقوقی، عدالت در تصمیم‌گیری‌های عادلانه جست‌وجو می‌شود.
از این نظر تصمیمی عادلانه است که بر طبق قانون باشد. پرسشی که مطرح می‌شود این است که قانون عادلانه چیست ؟به تعبیر دیگر یک جامعه برای تحقق عدالت همه جانبه نیازمند چه نهادها و ساختار هایی است ؟ از دیدگاه فلسفه سیاسی عدالت صفت نهادهای اجتماعی است نه صفت افراد و اعمال آنها. (بشیریه‌، حسین‌، میزگرد برابری‌ و نابرابری» نامه‌ فرهنگ‌ شماره‌ 3 سال‌ دوم‌، 1371، ص‌ 26 )
عدم توجه به ارزش‌های دینی و عدم پایبندی به ارزش‌های اخلاقی و ا جتماعی موجب شده تا برخی مبنای دینی عدالت را نادیده انگارند. براساس چنین مبنایی باید دید این افراد چگونه می‌توانند برای دیگران ارزش و کرامت و احترام انسانی قائل باشند. کسانی که برای مردم هیچ ارزش و احترامی قائل نیستند، چگونه می‌توانند از انگیزه‌های انسان دوستانه و تعهدآمیز نسبت به دیگران سخن بگویند. با چنین نگاهی به عدالت، خصوصاً وقتی که این ایده به عنوان مبنای فکری و حقوقی و اجتماعی یک حکومت قرار گیرد و در تصمیم گیری‌های کلان یک جامعه پذیرفته شود.
هرگز نمی‌توان حقوق واقعی و ارزش های ذاتی انسانی را تأمین و تضمین نمود. جامعه‌ای که بر مبنای نظام و اصول لیبرالیستی بنا نهاده شده و ساختارهای خود را شکل داده و نظام طبقاتی چند قطبی را پرورش داده، چگونه می تواند مدعی عدالت باشد و از حقوق عادلانه همه افراد سخن بگوید در مکتب لیبرال سرمایه داری اصل بر آموزه‌ها و انگاره‌های مادی گرایانه و رقابت‌های منفعت طلبانه، و به رسمیت شناختن اصل قدرت و ثروت و منفعت حاکم است.
و در چنین نظام‌هایی همواره طبقه‌ای پر زر و زور، کاملا برخوردار،و طبقه‌ای دیگر بی زر و زور و ضعیف و محروم از حق حیات وحقوق اولیه خود خواهند بود. و روح حاکم بر چنین جامعه‌ای همان است که ماکیاولی می‌گوید: «تنها گرگ بودن کافی نیست، بلکه روباه بودن نیز باید.» جامعه ستم آلوده افسرده، پژمرده و مرده است. و هیچ خیر و برکتی از آن بر نمی‌خیزد، این عدالت است که به کالبد جامعه، حیات و پویایی و بالندگی می‌دهد و مفهوم زندگی را در پناه خود شیرین می‌نماید به تعبیر فؤاد جرداق «سرزمین‌هایی که ستم بر‌آن‌ها غلبه یافته و مکان‌هایی که کابوس فقر برآن‌ها چیزه شده است را جز عدالت علی(ع) نمی‌تواند اصلاح نماید.» (فؤاد جرداق، 1988: ج5، ص1210).
براساس دیدگاه لیبرالیستی اصل بر آزادی فردی انسان است و که در این مکتب، سخن از حقوق دیگری و دیگران نیست، حق جامعه و حقوق انسان های دیگر اصالت و اهمیت ندارد. حقوق کودک، و حقوق زن و جامعه، هیچ کدام مستقلاً در برابر حق و خواسته من نمی‌توانند قرار بگیرند. در واقع نوعی مطلق انگاری و اصالت حقوق فردی در برابر حقوق جمعی مطرح است. که این مبنای عدالت در مکتب لیبرال غربی است. در نظام‌های لیبرالیستی که ارزش‌های دینی و اخلاقی کنار گذاشته می‌شود.
عدالت را در راستای اهداف و خواسته‌ها و حقوق فردی تفسیر می‌شود.هرگز عدالت به معنای واقعی آن تحقق نمی پذیرد. عدالت به معنای حقیقی آن وقتی قابل وصول است که بر مبنای عقلانی و منطقی و بر پایه ابعاد نیازهای فطری و وارزش های الهی که فرا مادی و فراتر از انگیزه های خود خواهانه بشری است،استوار شود.

سرنوشت عدالت در جهان امروز
امروزه مهم ترین وحیاتى‏ترین‏ دغدغه و پرسش برای همه انسان ها مسئله «سرنوشت بشردر جهان کنونی» و عدالت وکرامت انسانی است. واین پرسش همواره برای همه انسان ها در طول تاریخ مطرح بوده که عدالت چگونه وتوسط چه کسانی وکدام نظام فکری قابل تحقق است؟
همچنان که به اشارت گذشت، از نظام های فکری وسیاسی و اقتصادی کنونی حاکم بر جهان، هرگز نمی توان توقع وامید بهبودی وضع بشر را انتظار داشت. در عصر کنونی نه تنها کرامت وشان وارزش های والای انسانی؛ بلکه حقوق اولیه نازله انسانی نیز به شدت در معرض زوال وتهدید قرار گرفته است. نظام های حاکم بر جهان سیاست واقتصاد وفرهنگ اگر چه مدعی رشد وتوسعه وتامین حقوق اولیه بشر وعدالت وامنیت هستند؛ ولی آنچه که عیان است و وضع جوامع بشری مؤید آن است.
این است که دغدغه اصلی اغلب حکومت ها رفع ظلم وتبعیض و برقراری عدالت وحفظ کرامت انسان ها نیست. وجای بسی تعجب است که برخی افر اد، از نظام لیبرال سرمایه‏دارى توقع برقرارى عدالت وتامین حقوق ورعایت کرامت انسان را دارند؟ این همان پرسش اساسی است که اینک فرا روی همه مدافعان حقوق بشرو کرامت انسانی وطرفداران عدالت وصلح قرار دارد؟ آیا می توان مکاتب غیر دینی والحادی وسکولار را شایسته وقادر به تامین صلح وعدالت وبرابری جهانی دانست؟
کدام انسان عاقلی می تواند مدعی شود که نظام سر مایه داری وسود پرست غرب که محور اساسى همه فعالیت های خود را بر محورتفرعن ونفس پرستی و سلطه‏گرى، سودجویی، و استعمار ثروت هاى ‏بشرى قرار داده است، مى‏تواند عدالت را در جهان حاکم سازد، وآیا انتظار بر قراری عدالت از چنین نظام عدالت ستیزی؛ معقول ومنطقی است ؟ کسانی که چنین گمان باطلی در سر می پرورانند؛ معمولا کسانی هستند که خود از منافع نظام سر مایه داری به وفور بهره می برند. ویا در زمره کسانی هستند که از عقل بی بهره اند ویا از دیدن واقعیت ها وکارکرد های عینی و اسف بارسرمایه داری غرب چشم بر هم بسته اند.
آیا مى‏توان تصور کرد که با انحصار وسلطه هر چه بیشتر وتجمع سر مایه های مالی واقتصادی وفکری دنیا در دست غول های اقتصادی وشرکت های سرمایه داری غربی، باز هم می توان از نظام سر مایه داری که ماهیتی استعماری دارد، امید به بر قراری عدالت داشت؟
اگر کسانی چنین اعتقادی دارند، باید گفت؛در منطق مدافعان این دید گاه معلوم نیست عدالت چه معنایی دارد؟ بنا بر این توقع عدالت از نظام سر مایه داری عین بی خردی و کوته فکری است. زیرا هم مبانی نظام سر مایه داری وهم عملکرد عینی وتجربی آن بهترین گواه این مدعاست.

6- پیش شرط های عدالت مهدوی در نگاهی اجمالی
1- اولین ومهم ترین شرط؛شرط فاعلی است.در خلال مطالب پیشین به این اصل اشاره شد که حکمت الهی اقتضا دارد که جهان بی فرجام نباشد وحیات بشری رو به کمال وهدایت به پیش رود و انسان از رحمت و هدایت ولطف الهی برخوردار باشد واگر از این راه هدایت رو بر می تابد واعرض می کند به اراده واختیار خود بنده باشد ولذا خداوند تبارک وتعالی از باب حکمت ولطف و رحمت،همه هدایت ها و تعلیم های لازم را در اختیار بشر نهاده و حجت های خویش نیز برای ابلاغ پیام های الهی وهدایت بشر را یکی پس از دیگری فرو فرستاده و وجود آخرین حجت نیز ازمطابق همین اصل واین سنت حکیمانه والطف آمیز خداوند متعال است. ولذا علت فاعلی عدالت که همان حجت الهی وتعالیم بایسته از جانب خداوند است، تمام است.
2 – شرط دیگر عدالت؛که از شرایط قابلی آن و از زمینه ها ولوازم تحقق عدالت است،رفع موانع آن که همان نابودی ستمگران وارکان کفر وشرک وطاغوت وفتنه ونفاق که مانع تحقق عدالتند؛است. به مصداق آیه شریفه (و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه) این هدف سترگ وضروری، یکی از اقدامات و وظایف مهم همه انبیا واولیا الهی بوده است. وامام عصر(عج)نیز این هدف و وظیفه بزرگ را سر لوحه اقدامات خود خواهد ساخت. وبه هدم ونابودی ارکان کفر و پایگاه های ملحدان و ستم پیشگان وفتنه گران خواهد پرداخت. تا مردم طعم امنیت وعدالت موعود وقدسی را بچشند.
علامه طباطبایی، ذیل این آیه می‏فرمایند: «جهت‏گیری تعالیم انبیا بر این است که افراد و اجتماعات انسانی بر کلمه توحید که منطق فطرت آنهاست بگروند، که مقتضای آن وجوب تطبیق اعمال فردی و اجتماعی خود بر اسلام برای خدا و گسترش قسط و عدل است؛ یعنی بسط تساوی در حقوق زندگی و آزادی اراده و عمل صالح. و این هدف محقق نمی‏شود مگر به قطع ریشه‏های اختلاف و بغی و استخدام و استعباد ضعیف از سوی قوی و زورگویی قوی بر ضعیف و تعبّد و فرمانبری ضعیف از قوی، پس خدا و ربّی جز الله نیست و حکم تنها از آن خداوند سبحان است.14»
یکی از رسالت های بزرگ حکومت صالحه مهدوی(ع) بسط عدل و برابری در همه زمینه ها وهمه ابعاد است. امام زمینه بهره مندی همه مردم از مواهب طبیعی را فراهم می‌کند و هرگونه استثمار و سلطه و امتیازات ساختگی و دنیایی را نفی می‌کند.
اما بعد دیگر تحقق شرایط قابلی به مردم مربوط ومرتبط است به این معنا که تا مجالی برای فتنه مفتون کنندگان وجور ورزی جباران وجور پیشگان باشد ومردم کور کورانه خود مجال جولان به جبهه طاغوت بدهند وبه هزار وعده فرعون ها وسامری ها ونمرود ها دل خوش داشته باشند و تا جبهه طاغوت با تکیه بر قدرت وثروت وتکنولوژی اطلاعات وتبلیغات ریا کارانه ومزورانه هنوز مجالی برای جولان وشیفتگانی برای دلبستگی و دلبردگی وگوشی برای شنیدن داشته باشد. ومردم به این رشد و باور نرسند که هیچ شخص و ایده ومکتب بشری، جز آن شاهد قدسی وآن بقیه الاولیا و وصی انبیا الهی قادر به تحقق عدالت در گستره زمین نخواهد بود. وتا زمانی که بشر امروز، هنوز دل به یاوه ها وبافته های و وعده های دشمنان عدالت وارزش ها می دهد وهنوز نیز در وادی های حیرت زا وسراب گونه العطش گویان می دود و نمی داند که هر دم از آب حیات وسر چشمه حقیقت وعدالت دور و دور تر می شود.
و وقتی که هنوز ایده فرهنگ سازان پوچ گرا و یاوه گویان پر ادعایی همانند کامو که می گوید: «عدالت الهی نمی‌تواند جانشین عدالت انسانی شود و ما عدالت انسانی را با همه نقص‌های وحشت آورش برگزیده ایم، فقط با این دغدغه که آن را با شرافتی که نومیدانه در حفظ آن می‌کوشیم، اصلاح کنیم». خریدار دارد، چه کسی از آن عدالت قدسی استقبال خواهد کرد.؟
چنین نگاهی به مقوله عدالت و عدم توجه به ارزش‌های دینی و الهی، هرگز نمی‌تواند انسان امروز را به سر منزل عدالت بر ساند. همچنان که گفته شد عدم پایبندی به ارزش‌های الهی واخلاقی موجب شده تا برخی مبنای دینی عدالت را نادیده انگارند.وصرفا در پی ارائه ایده ومبنایی سکولاریستی برای عدالت باشند. واین حقیقت آشکار است که براساس چنین مبنایی هرگز نمی توان به عدالت حقیقی وحقیقت عدالت رسید.
3- شرط مهم واساسی دیگر که از جمله شرایط قابلی است، نیاز حقیقی افراد همه جوامع بشری به عدالت وعدالت گستر است.
با توجه‌ به‌ این‌ اصل که عدالت‌ مهم‌ترین‌ نیاز بشریت‌ است‌، خداوند بر اساس حکمت و جود ولطف خود، هیچ گاه‌ زمین‌ را بدون‌ امام‌ عدالت‌گستر نگذاشته‌‌است‌. البته‌ از آنجا که‌ حاکمیت‌ عدالت‌، گذشته‌ از وجود امام‌ عدالت‌گستر، به‌ عدالت‌پذیری‌ ملت‌ نیز نیاز دارد. بنا بر این تا مردم طالب حقیقی این متاع ارزشمند ومهم نباشند وزمینه های روحی و فکری آن را در خود ایجاد نکنند وحقیقتا تشنه آنم نباشند به آن نخواهند رسید. چون عدالت جهانی باقهر وغلبه محقق نمی شود.
عدالت‌ گستری‌ به‌ عدالت‌پذیری نیاز‌ دارد. بدون‌ عدالت‌پذیری‌، اجرای‌ عدالت‌ ممکن‌ نیست‌. اگر امام‌ عدالت‌گستر وجود داشته‌ باشد، ولی امت‌ عدالت‌پذیر وجود نداشته‌ باشد، عملیات‌ عدالت‌گستری‌ با شکست‌ روبرو‌ می‌شود.( نشریه موعود، شماره 35، ص55)
تا مردم طالب فیض حضور او وعدالت وتعالیم او نباشند و شرایط قابلی مهیا نباشد، عدالت او برای بشر جاهل ومغرور وعقل ستیز وعدالت گریز امروز سودی به همراه نخواهد داشت وتا انسان امروز به بلوغ عقلی نرسد وخود راه روشن حق را ازباطل باز نشناسدو ترجیح ندهد و صلح وبرادری و عدالتی که بر مبانی قدسی و آموزه های الهی متکی است را بر نگزیند. واز این سیر قهقرایی و راه خطا آلودوظلم ورزانه وظالم گرایانه بر نگردد ورو به سوی قبله حق وقبیله هدایت وانوار رحمت و تنها مجریان عدالت نکند، راهی به حقیقت عدالت نخواهد برد وامید دیدن ثمرات و وبرکات آن را نباید در خیال خام خود داشته باشد.زیرا که این متاع قدسی (عدالت حقیقی) تنها در بازار سفیران الهی یافته می شود.
بنا بر این «تنها بر اساس الگوهای دینی و ارزش های الهی و بوسیله امامی پاک وعادل است که بشر به ساحل امن وامان و شهرصلح وصفا رهنمون خواهد شد وآیین اخوت وعدالت را به نظاره خواهد نشست. « جهان امروز برای برون رفت ازبسیاری از معضلات خود تنها و تنها باید به سراغ دین و مبانی برابری و برادری همه انسان‌ها حرکت کند.» (مارسل بوازر،اسلام در جهان معاصر،ص252)
واز این جهت است که شیعه فرهنگ غرب را به دلیل آن که معیارهای دینی و اخلاقی و ارزش‌های انسانی را نادیده می‌گیرد، را قادر به تحقق عدالت و صلح و ارزش های متعالی انسانی نمی داندو این تاریخ دراز نای بشری خود بهترین شاهد است که هیچ کسی ایده‌ی جهانی صلح و عدالت را نتوانسته است محقق سازد. و همه‌ی قیام‌های مدعی عدالت طلبی وعدالت گستری در این راه ناکام مانده اند. وخود بطلان ادعای خود را ثابت نموده اند.اکنون که به ضرورت وزمینه های عدالت مهدوی وقوف یافتیم وادعای همه گفتمان های بشری را در این زمینه عاطل وباطل شمردیم. اینک سزاوار است تا نگاهی نیزبه سیمای ملکوتی شاخصه های عدالت مهدوی بیفکنیم. تاعلاوه بر مقایسه درمبانی نظری عدالت مهدوی با عدالت در نگره غربی، نگاهی نیزدر مشخصه های عینی عدالت مهدوی(عجل الله تعال فرجه الشریف) داشته باشیم.

7- سیمای مدینه فاضله مهدوی(عج)
در مدینه فاضله و ملکوتی مهدی(عج) که حکومت او شرق و غرب عالم را فراخواهد گرفت براساس معیارهای زیر حکومت خواهد کرد:
1. حکم بالعدل; بر اساس عدل حکم خواهد کرد.
2. ارتفع الجور فی ایّامه; ظلم و ستم به کلی برچیده می‌شود.
3. امنت به السبل; راه‌ها امنیت می‌یابد.(الارشاد،ج2،ص384 )
4. اخرجت الارض برکاتها; زمین برکات خود را خارج می‌سازد.(همان)
5. و ردّ کل حق الی اهله; حق را به صاحبان اصلی آن بر می‌گرداند.(همان)
6. حکم بین الناس بحکم داوود(ع) و حکم محمد(ص)، همانند حضرت داوود و محمد (حل) حکم خواهد کرد.(بحار الانوار ج52،ص338)
7. یقسم المال صحاحاً; یعنی به شکل مساوی اموال را تقسیم می‌کند. (بحار الانوارج51،ص81)
8. مردم از رشد اخلاقی بهره مند خواهند شد.
9. منابع و ذخایر زمین را استخراج خواهد کرد.(مستدرک الوسائل،ج12،ص282)
10. چشمه‌ها و نهرها از دل زمین به جوشش در خواهد آمد و محصولات و زمین فراوان خواهد شد.
11. روحیه حرص و آز و دنیاطلبی و ثروت اندوزی از میان خواهد رفت.
12. مساجد را به شکلی که در زمان پیامبر(ص) بود می‌سازد، به نحوی که همه مساجد یک شکل باشند و از نظر ظاهر همسان.
13. راه‌ها را گسترش می‌دهد.
آن حضرت به گسترش اسلام و برقرارى عدل و داد جهانى مى‏پردازد.
«یملا الله به الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا.»
مهدی(عج) عادل است و خجسته… او ذره ای از حق را فرو نگذارد، خداوند به وسیله او دین اسلام را عزیز گرداند. در حکومت او به احدی بدی و ظلم نشود». (المهدی الموعود، ج 1، ص 300.)
حکومت الهی حضرت بقیه الله حکومت عدالت، مواسات و مساوات و حکومت معنویت و فضیلت است. حکومتی است که دنیایی سرشار از عدالت و راستی، صمیمیت، انسانیت، معنویت، فضیلت و اخلاق انسانی که در آن ازحاکمیت زر و زور و تبلیغات مزورانه قدرت های شیطانی خبری نیست. امام علی (علیه السلام) دراین زمینه می فرمایند:« فَیُریکُم کیفَ عَدلُ السیرهِ» ( نهج البلاغه، خ 138)
پیامبر گرامی‌ اسلام‌(ص‌) می‌فرمایند: شما را به‌ مهدی‌ بشارت‌ می‌دهم‌. او در زمانی‌ که‌ مردم‌ گرفتار اختلاف‌، درگیری‌ و آشوب‌ها هستند، در امت‌ من‌ برانگیخته‌ می‌شود و جهان‌ را از عدالت‌ و برابری‌ پر می‌سازد، همچنانکه‌ از ظلم‌ و ستم‌ پر شده‌ باشد.» (مجلسی،بحار الانوار،ج51،ص81)
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: « اما والله لیدخلنّ علیهم عدله جوف بیوتهم کما یدخل الحّر و الفرّ». به خدا سوگند او عدالتش را تا آخرین زوایای خانه های مردم وارد می کند هم چنان که گرما و سرما وارد خانه ها می شود.( همان: ج52، ح 131،ص362)
واین حقیقت در لسان روایات اهل بیت نیز چنین آمده است: «او هر منکر و سرکشی را پس از دعوت به حق نابود می‌کند و هر منافق و شک باوری را بکشد، کاخ‌ها را ویران سازد. ظلمه و اعوان ظلم را بی دریغ بکشد و مانع الزکاه را بکشد و حدود خدا را جاری کند». (همان: ج 52، ص 338)
به هنگام حکومت او حکومت جباران و مستکبران، و نفوذ منافقان و خائنان نابود گردد.)المهدی الموعود،ج1،ص252 )
حضرت با تشکیل حکومت فراگیر جهانی، همه امور جوامع بشری را با یک سیاست و برنامه و هدف الهی اداره می‌کند، و به دست آن حضرت(ع)، جامعه بزرگ و نظام عادلانه بشری تحقق می‌پذیرد و آرزوی دیرینه همه پیامبران و امامان و مصلحان و انسان دوستان برآورده می‌گردد. در آن دوران تضادها و جنگ‌ها و خونریزی‌ها بر سر منافع مادی و جاه طلبی‌ها از بین می‌رود و کژی‌ها و پرخاشگری‌ها و تحقیرها و حقارت‌ها و تبعیض‌ها و بی عدالتی‌ها جای خود را به صلح و صفا، برادری و برابری و عدالت می‌دهد. و با نابود ساختن کانون های شرک و کفر و فساد و جنگ و استثمار و استعمار، عوامل اصلی جنگ و ظلم و استثمار برچیده می‌شود». (حکیمی،محمد،عصر زندگی،ص177)
اسلام به عنوان یک دین کامل و یک نظام جامع که بر پایه عقلانیت و علم، معنویت، کرامت انسانی و عدالت و برابری، امنیّت و حقوق فطری بشری بنا نهاده شده است. طبق وعده الهی سرانجام بر همه فرهنگ‌ها و ادیان پیروز، و جهانی خواهد شد.
جهان امروز در برابر این منطق عقلانی و وحیانی تشیع چاره ای جز تسلیم و ندارد. زیرا که دیگران مصداق ذات نایافته از هستی بخش و محرومان از سر منشا واقعی عدالتند. و زیرا که تنها راه حل و تنها رهیافت معقول و مطمئن را در فلسفه وجودی منجی ونظریه جهانی مهدویت باید جست واز این دریای بیکرانه واین منبع قدسی باید امید در خشش انوار عدالت وفضایل ومکارم انسانی را داشت.
وتنها آن ذخیره الهی وبقیهالله و وارث پاکان وصالحان است که این نیاز جهانی را می تواند بر آورده سازد وعدالت حقیقی وجهانی را در جهان هستی بگستراند. و مدعیان دروغین را هزار وچهار صد سال مجال وفرصت بر قراری عدالت وحکومتی کرامت مدار بوده است ولی با این حال در طول قرون واعصار احدی نتوانسته است این امر الهی را اقامه کند؛ وهمین دلیل بر نتوانستن وعجز واقعی مکاتب بشری است و تنها او آن انسان کامل وشایسته ای است که می تواند زمین را از عدالت و پاکی وصلح آکنده سازد و انسان های در بند را رهائی بخشد و رسالت انبیا و اولیاء الهی را کامل کند.

8- جمع بندی ونتیجه گیری:
به نظر می رسد همان گونه که پیشتر بدان اشارت رفت؛ تحقق واقعی عدالت و عدالت واقعی بدون اتکاء بر مبانی دینی و الهی غیر قابل حصول و وصول است. از این جهت در جامعه بی‌عدالت هیچ تضمینی برای رعایت عدالت و کرامت و حقوق انسانی وجود ندارد، و برقراری این ارزش بزرگ از نهادهای ومبانی غیر ارزشی؛غیر ممکن است،‌ بنابراین، می‌توان به این نتیجه رسید که «عدالت درجامعه بی‌عدالت» سخنی بی مبنا و معناست. زیرا که عدالت شالوده ای الهی و عقلانی دارد، و لذا یکی از مشخصه‌های جامعه قرآنی، ویکی از اهداف مهم انبیا واولیاء الهی کرامت‌مداری و عدالت محوری است. بنابر این تنها پرچم داران راستین عدالت رهبران الهی و امامان شیعه بوده اند که عدالت زمینی را از شجره قدسی آن بر گرفته اند ورسالت الهی اجرای آن را بر دوش گرفته اند واز این روست که عدالت گرایی شیعه به قامت حقیقت گرایی این مذهب وبه راستای عمر پربهای این مکتب است. و هرگز تشیع این شعار وپرچم را از کف ننهاده واز ماهیت خود منقلب نشده است. و هم در اصول اعتقادی و هم در مسائل فقهی و رفتاری و اخلاقی و هم در قیام وداد ستانی خود وحیات اجتماعی وسیاسی خود بر محورحق و عدالت چرخیده است. وجود وحضور همه جانبه عدالت در یک جامعه خـیـر و صلاح مردم در عدالت است، و عدالت نشانه پایبندی مردم به ارزش‌ها و سنتهای الـهـی است. واین چنین است که که در مکتب واعتقاد شیعه فلسفه خلقت با حکمت وعدالت حق تعالی آغاز می شود وبنیاد هستی بر پایه عدالت بر پا می شود « وبالعدل قامت السموات والارض».
با الهام از تعالیم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به طور قطع می توان«چنین نظریه ای را صورت بندی وطرح کرد که: « حکومت حق و عدل جز حکومت انبیا واولیا الهی نیست. هر حکومتی که بر پایه تعالیم و آموزه های الهی شکل نگیرد، موفق به اقامه عدل به معنای واقعی آن نخواهد بود و هر حکومتی که بر حق وعدل نباشد محکوم به فساد و زوال وفرو پاشی از درون است.به حکم «الحکم یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم» پس اولا؛حکومت حق وعدل واقعی تنها بوسیله امام معصوم (ع) ممکن الوقوع است، وثانیا؛ عدل عامل و نشانه عقلانیت وحقانیت و سلامت و بقا هر حکومتی است و همچنین مهم ترین عامل اصلاح وتوسعه یک جامعه است.[به استناد احادیث فوق] بنا بر این نظریه عدالت مهدوی نظریه بی بدیل وبی رقیب است وهیچ مکتب ونظریه ای توان احتجاج وتحدی با این نظریه را ندارد.زیرا علاوه بر دلایل وشواهد تاریخی وعینی؛ می توان گفت هیچ نظریه ومکتبی غیر از نظریه« عدالت مهدوی»دارای مبانی وپیش فرض های قدسی والهی عدالت نیست.
از جمله این شواهد حکومت نبوی(ص) و امام علی(ع) است که اساسی‌ترین محور آن حق مداری و عدالت گروی بود. در منطق اسلام عدالت یک اصل وارزش الهی است که راه وصول به آن نیز متوقف بر حصول ودستیابی به مبانی وپیش شرطهای ضروری آن است. و با هرمبنا وروش و منطقی نمی توان به عدالت دست یافت و هم چنان که گفته شد؛ عدالت، پیش شرط ها و مبانی تئوریک خاص خود را دارد. وبنا بر این نفی مبانی عدالت نفی حقیقت واصل عدالت را در نتیجه می دهد. ومبانی تفکرات سکولاریستی ولیبرالیستی واومانیستی منطقا چنین نتیجه ای دارد. وآشکارا اگر رویکردو گرایش به«نفی عدالت» نداشته باشند و لی منطقا با التزام به مبانی خود از تحقق آن ناکام خواهند بود.
لذا مکاتب و جوامع بی‌دین هرگز نمی‌توانند تأمین کننده عدالت همه جانبه، و تضمین کننده کرامت و عزت واقعی انسان باشند، زیرا اولاً در مبانی انسان شناختی خود، شناخت صحیح و معقولی حقیقت انسان ندارند و ثانیاً: تلقی درستی از مفهوم عدالت و کرامت انسانی ندارند و ثالثاً: مبانی و زمینه عملی عدالت که از امور ضروری حیات بشری و از پیش شرط‌های لوازم حفظ کرامت آدمی است، را ندارند.
کسی که دیدگاه او مانیستی آن هم بر مبنای فرد گرایی لیبرال دارد، عدالت در نظر او به معنای رسیدن انسان به تمام خواسته‌های مورد نظر خود تفسیر می‌شود. یعنی عدالت از نظر مکاتب اومانیستی این است که هیچ چیز نباید مانع رسیدن انسان به آنچه که هر فرد می خواهد باشد. از آنجا که بین انگیزه‌های درونی و غرایز خود کامه فردی با عدالت تعارض وجود دارد؟ ولذا نظام های لیبرال که اصالت لذت وآزادی همه جانبه انسان را مورد توجه وتوصیه قرار می دهند؛ نمی توانند داعیه عدالت جهانی را داشته باشند، ودر این مسئله دچار تعارض مستحیل، در مبانی فلسفی و همچنین دچار چالش در مرحله عمل وتحقق خواهند بود. به این معنا که انسان نمی تواند هم خود پرست باشدومنفعت های شخصی را در زندگی اجتماعی دنبال کند وهمه چیز را برای خود بخواهد وهم از نیازهای فردی خود بگذرد و نیازهای جامعه ودیگران را مورد توجه قرار دهد و استحقاق ها و نیاز ها وحقوق اجتماعی وارزش های عام و متعالی را مورد اذعان قرار دهدو به آن ها وفادار بماند.
و از همین جا می‌توان به این نکته اشاره کرد که در مبنای تفکر لیبرالیستی حق و عدالت تفسیر خاص خود را پیدا می کنند وبین اراده و خواسته‌های فردی وحق وعدالت ارتباط وجود دارد، ولذا حق و عدالت براساس اراده ها و خواست های گوناگون افراد که دارای تمایلات شخصی گوناگون هستند، معنای متفاوت پیدا می کند و همین امر موجب به وجود آمدن حقوق متفاوت و بعضاً متضاد و متزاحم می شود. بنابر این جوامعی که ارکان و ساختارهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و مدیریتی خود را بر پایه ارزش های الهی بنا ننهاده‌اند، نمی‌توانند میوه عدالت بچینند.
اما در منطق اسلام،انسان دیندار، با توجه به نگاه ورسالت دینی خود و نوع نگاه خاص جهان هستی شناسانه وانسان شناسانه ای که دارد و تفسیری که از انسان وهدف و غایات حیات انسانی دارد، عدالت را در نظام تکوین ونظام تشریع حاکم می بیند. و بر اساس نگاه عقلانی وآموزه های وحیانی، مبانی ارزشی ای که دارد، همه مردم را واجد حق می داند و عدالت را مطلوب ویک تکلیف الهی می شمارد.
در پاسخ به این پرسش که چرا انسان امروز با این همه پیشرفت های علمی وکسب تجربه های تاریخی هنوز ازعدالت بی نصیب و بی بهره است. و از فقدان آن می‌نالد،و چرا مسیر جوامع بشری در طول تاریخ بر خلاف مسیر عدالت بوده و هست. و راز این معما به راستی چیست؟
پاسخ این معمای دیرین ولا ینحل در یک جمله است و آن این که بشر نخواسته به حکم عقل و پیام های آسمانی پیام آوران الهی گوش فرا دهد. وخود راه تحقق و ظهور این ارزش قدسی والهی را بر خود بسته است. زیرا که عدالت از آن نوع ارزش های قدسی والهی است که تنها توسط انبیا و اولیاء صالح الهی ممکن است تحقق یابد. وبه همین دلیل است که مسئله عدالت با آمدن آخرین ولی خدا ومنجی آسمانی گره خورده است ویکی از بارزترین وظایف آن حجت الهی تحقق این آرمان سترگ و وعده الهی است وآن چنان که از آموزه های روایی بر می آید،هیچ مکتب و حکومت ومسلکی نمی تواند این ارزش الهی وارمان دیرینه بشری را محقق کند واین نیز یکی از فلسفه های وجود قدسی آن ذخیره الهی بقیه الله؛ ویکی از راز های غیبت آن حجت حق است.
مگر می شود به ارزش ها وتعالیم الهی پشت کرد و از پاکی وکرامت وعزت و عدالت فاصله گرفت واز مذهب و معنویت دوری جست ودر عین حال تمنای سعادت وعدالت وامنیت وصلح وصفا داشت؟ مگر می شود در سایه حکومت طواغیت و فرعونیان توقع رحمت ومودت وصلح وبرادری وامنیت وعدالت را داشت؟
هنوز بشر مضطرب وبی قرار امروز اسیر ومفتون حاکمان شیطانی پر زور وتزویر است وهنوز برسر عقل نیامده تا راز قحطی عدالت را در یابد. وهنوز نمی خواهد بداند که چرا با این همه تجربه های تلخی که از ظلم وبی عدالتی در طول تاریخ مشاهده کرده ومی کند،هنوز هم به جای ظلم ستیزی و ظلم گریزی از ارزش هایی که می تواند صلح وعدالت حقیقی را به ارمغان بیاورد می گریزد ومی ستیزد.
مردم باید پس از روبرو شدن با انواع بن‌بست‌ها، خود، به‌ تجربه‌ دریابند که‌ برای‌ تحقق‌ عدالت‌، هیچ‌ راهی‌ جز راه‌ امامت‌ وجود ندارد. بشرچاره ای ندارد مگر این که دریابد که‌ هیچ‌ راهی‌ جز این راه به‌ عدالت ختم‌ نمی‌شود و اگر هنوز به این باور نرسیده که هیچ حاکمی‌ و مکتبی توان‌ تحقق عدالت‌ و حکومت عادله انسانی را ندارد. هنوز نیاز واقعی به منجی آسمانی و حجت الهی را درک نکرده است. زمانی آن حجت و برهان قاطع الهی خواهد آمد که بشر به الحاح والتجا واقعی واضطراب وجودی برسد و باور کند که تنها منجی و حجت و رهبر نجات بخش وعدالت آفرین، همان بقیه الله وامام زمان است. وگمان نمی رود که بشر مغتر ومغرور امروز که به عقل توانایی های علمی خود می بالد،هنوز به این مر حله از بلوغ فکری و باور الهی فرسنگ ها فاصله دارد.بشر علم زده و خود پرست و عنان گسیخته که خود را بی نیازی از هر پیام وراه آسمانی می بیند باید به این حقیقت برسد که انواع‌ ایده‌ها و نظریه‌های‌ مدعی عدالت ونجات بشری‌ مانند:‌ لیبرالیسم‌ و کمونیسم‌، ساینتیست واومانیسم وسکولاریسم و… التیام ومرهمی بر این درد های کهنه و نیاز همیشگی بشری را نمی توانند بر آورده سازند. و ما اگر به این حقیقت باور داشته باشیم فلسفه غیبت وفرج را درک کرده ایم. این حقیقت در کلام امام صادق چنین آمده است: « هر که فلسفه فرج را در یابد فرج را در ک کرده است.» مهم‌ است‌ این‌ که بپذیریم هیچ کدام‌ از نظام‌ها و ایده‌های‌ بشری‌ توانایی‌ اداره‌ عادلانه‌ جوامع‌ بشری‌ و دادن پاسخ‌ قانع‌ کننده‌ به‌ پرسش‌های‌اساسی بشررا ندارند.
ولذا باز این حقیقت بزرگ در کلام معصومین مورد اشاره واقع شده که همه‌ ایده‌ها در زمان غیبت حاکمیت‌ می یابند تا در عمل‌ برای‌ بشر ثابت‌ شود که‌ هیچ‌ مکتب وایده ای توان‌ اجرای‌ عدالت‌ را ندارد. سرانجام پس‌ از شکست‌ همه‌ ایده‌های‌ ممکن‌، بشر به سرافکندگی‌ درخواهد یافت‌ که‌ سعادت‌ دنیا و آخرت‌ او، در اجرای اندیشه‌های‌ آسمانی‌ وپیام های الهی نهفته‌ است‌. این‌ مفهوم‌ همان‌ سخن‌ امام‌ باقر و امام‌ صادق‌(ع) است‌ که‌ فرمودند باید در عمل‌ ثابت‌ شود که‌ هیچ کس‌ توان‌ اجرای‌ عدالت‌ را ندارد تا پس‌ از آن،‌ عدالت‌گستر واقعی‌ ظهور کند و زمین‌ را پر از عدل‌ و داد سازد، پس‌ از آنکه‌ از ظلم‌ و ستم‌ پر شده‌ باشد‌.
بشر امروز به دلیل همین دین گریزی و عدالت گریزی نمی‌تواند داعیه ایجاد عدالت و تعادل را در همه ابعاد داشته باشد. از نظر منطق شیعه، علل ظلم ها وتباهی ها واضح و روشن است و علت محرومیت واستضعاف وتبعیض وظلم ورزی وظلم پذیری به خوبی در آموزه های این مکتب الهی وعقلانی رمز گشایی شده است و راز غروب وغیبت عدالت؛ وهم راز ظهور وطلوع عدالت و هم راز نیازآدمی به آمدن قهرمان عدالت وبر پا کننده آن را تعلیم داده شده است.
مکتب شیعه اگر جمله جهانیان را به آمادگی وآزادگی وعقلانیت فرامی خواند به دلیل آن است که هنوز پیام های الهی را از دست نداده است واز سر منشا قدسی حقیقت وعدالت دور نیفتاده است. هم درد را می شناسدوهم درمان را، از نظر شیعه ریشه بی عدالتی وتیره روزی امروز بشر در«وجود ظلم وظالم و پذیرش ظلم از جانب ملت ها» است.بنا بر شیعه در پرتو تعالیم پیشوایان هدایتگر خود به این مبانی اعتقاد دارد ومی داند که کسانی که برای مردم هیچ ارزش و احترامی قائل نیستند، نمی‌توانند انگیزه‌ ورسالت وتعهدی نسبت به رعایت حقوق وبر قراری عدالت داشته باشند.
و لذا مکاتب لیبرالیستی وسکولاریستی بناءً ومبناءً، در تبیین وتحقق مبانی واصلشان ومنزلت وکرامت انسان وحقوق واقعی انسانی وتحقق عدالت وصلح دچار چالش و نا کامی آشکار هستند. جامعه‌ای که بر مبنای نظام و اصول لیبرالیستی بنا نهاده شده و ساختارهای خود را شکل داده و نظام طبقاتی چند قطبی را پرورش داده، چگونه می تواند مدعی عدالت سیستمی باشد و از حقوق عادلانه همه افراد سخن بگوید. در مکتب لیبرال سرمایه داری اصل بر ارزش های مادی و انگاره‌های اومانیستی و منفعت، قدرت، ثروت،آزادی واصالت حیات دنیوی است. در چنین نظام‌هایی لا محاله همواره طبقه‌ای پر زر و زور، و طبقه‌ای ضعیف و محروم از حق حیات وحقوق اولیه خواهند بود. و روح حاکم بر چنین جامعه‌ای همانخد پرستی ومنفعت طلبی است که ماکیاولی می‌گوید: «تنها گرگ بودن کافی و میسرنیست بلکه روباه بودن نیز باید.»
از نظر مارکسیسم نیز «عدالت» امری روبنایی محسوب می‌شود. ماتریالیست‌ها نیز معتقدند که انقلاب‌ها و حرکت های عدالت خواهانه صرفاً زمینه‌های اقتصادی دارند نه علل فکری و دینی و فلسفی. آنان نیز در جستجوی عدالت به نوعی دیگر به بیراهه رفتند که به زودی واقعیت های عینی وتاریخی خط بطلان بر ایده آنان کشید. ومارکسیسم نیز در تحقق عدالت علما وعملا ناکام ماند.
با توجه به معضلات جهانی کنونی و بن بست‌هایی که مکاتب لیبرالیستی و اومانیستی ومارکسیستی غربی در مورد عدالت با آن روبرو هستند. می توان این مسئله را مورد تاکید واثبات قرار داد که به طور کلی؛ نظام‌های لیبرالیستی به دلیل تکیه بر اصالت دادن به حقوق فردی، و تضعیف مؤلفه‌های اصیل حیات اجتماعی بشر، ونفی ارزش های الهی که تکیه گاه و زمینه ساز عدالت هستند، نمی‌توانند مدعی تأمین عدالت و صلح و نظم جامعه جهانی بشری و توسعه همه جانبه باشند..ولذا هم از فاقد مبانی قدسی والهی عدالت اند وهم در عمل ناکام از دستیابی به اصل عدالتبوده وخواهند بود. اینکه ما در جهان امروز شاهد انواع نا امنی‌ها و خشونت‌ها و ظلم‌ها و بی عدالتی‌ها و فقر و تبعیض و بحران‌های فکری و معنوی هستیم و هنوز جوامع از اعتدال فکری و اقتصادی و اخلاقی فاصه دارند.بهترین گواه این مدعاست.
بنا بر این جوامعی که ارکان و ساختارهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و مدیریتی خود را بر پایه های اصیل والهی عدالت و حق طلبی بنا ننهاده‌اند، نمی‌توانند میوه عدالت بچینند. و تنها بر اساس معیارهای فکری و فلسفی و ارزش های جاودانه الهی است که می‌توان ثمره عدالت را انتظار داشت. ولذا پیامبران آسمانی واولیه الهی (امامان معصوم) «ع» با اتکاء به تعالیم الهی می‌توانند دعوت به قسط و عدل نمایند، و آن را محقق سازند. قرآن کریم خود به صراحت وحکمت آمیز، این حقیقت را فراروی ما قرار می‌دهد که: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید، آیه57).
دین اسلام در تعالیم خود، زمینه‌های اعتقادی و تربیتی و سیاسی و اقتصادی چنین نظریه‌ای را فراهم و پیش بینی نموده است و در همه شئون وتعالیم خود توجه اساسی به اصل عدالت و بر قراری نظامی عادلانه دارد. عدالت در اسلام نه تنها یک مفهوم انتزاعی و آرمان گرایانه است. بلکه یک تکلیف و مسئولیت عملی در ساحت های فردی و اجتماعی حیات بشری است.
«آری، گسترش اسلام در سراسر جهان یک حقیقت قعطی است که در عصر ظهور حضرت مهدی محقق خواهد شد، و به رشد فکری و معنوی همه مردم و بسط صلح و عدالت و نابودی استعمارگران و نظام‌های ضد دینی و استثمارگران و فساد گستران می‌انجامد. و همان گونه که در لسان روایات و ادعیه وارد شده، به دست مبارک حضرت مهدی(عج) بساط جبابره و کفار و منافقین و ملحدین در تمام جهان برچیده خواهد شد. و به جای ظلم و فساد، عطر معنویت و پاکی و صفای عدالت و صلح و آرامش خواهد نشست، در دعای «عهد» می‌خوانیم و از خدا می‌خواهیم که: «و اقصم به جبابره الکفر و اقتل به الکفّار و المنافقین و جمیع الملحدین حیث کانوا من مشارق الارض و مغاربها و برّها و بحرها و املأ به الارض عدلاً».
منابع
1. قرآن کریم
2. نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، 1374.
3. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403ه‍.ق.
4. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1362.
5. حکیمی، محمد رضا و دیگران، الحیاه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1372
6. ـــــــــــــــــ، کلام جاودانه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1380.
7. آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ترجمه: محمد علی انصاری، بی‌تا.
8. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1997م.
9. موسوی الخمینی، سید روح الله، صحیفه نور، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، وزارت ارشاد، تهران، 1411ه‍.ق
10. ـــــــــــــ، وصیتنامه سیاسی و الهی، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، وزارت ارشاد، تهران، 1366ه‍.ق
11. مطهری، مرتضی، عدل الهی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1361ه‍.ش.
12. ــــــــــــــــــــ، بیست گفتار، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1361ه‍.ش.
13. ــــــــــــــــــــ، حکمت‌ها و اندرزها، انتشارات صدرا، 1376ه‍.ش.
14. ـــــــــــــــــــ، اسلام و مقتضیات زمان، انتشارات صدرا،1365 ه‍.ش.
15. جعفری، محمدتقی، شناخت انسان در تصعید حیات تکاملی (ذکر دفتر هفتم)،‌ انتشارات امیرکبیر، تهران.
16. موحد، محمدعلی، در هوای حق و عدالت، تهران، نشر کارنامه، 1381.
17. اخوان کاظمی، بهرامی، عدالت در اندیشه سیاسی اسلام، بوستان کتاب، 1382، قم.
18. ـــــــــــــــ، عدالت در اندیشه سیاسی غرب، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 154-153، 1379، تهران.
19. هدایت، سید صادق، توزیع قدرت در اندیشه سیاسی شیعه، نشر هستی، 1380.
20. سروش، محمد، آزادی،‌ عقل و ایمان، دبیرخانه مجلس خبرگان، 1381، قم.
21. حکیمی، محمد، امام علی(ع) عدل و تعادل، دلیل ما، قم، 1380.
22-______ عصر زندگی، بوستان کتاب قم 1380
23. بشیریه، حسین، عقل در سیاست، نگاه معاصر، تهران، 1382.
24. صدر، محمد باقر، اقتصاد ما، انتشارات اسلامی، قم.
25. فقیهی، محمد مهدی و دیگران، مجله نقد و نظر، سال دوم و سوم، شماره 2 و 3، دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
26. قطب، سید محمد، عدالت اجتماعی در اسلام، بی‌تا.
27. دیباجی، راضیه، مجموعه مقالات اخلاقی و عرفانی امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، تهران، 1382.
28. مسجد جامعی، علیرضا، اسلام و آیین برگزیده، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، تهران، 1382.
مرجع : کمیته علمی همایش بین المللی دکترین مهدویت

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید