دانستنی‌هایى درباره حضرت مهدى علیه‏‌السلام

دانستنی‌هایى درباره حضرت مهدى علیه‏‌السلام

نویسنده: سید على شفیعى

اشاره:
آنچه که یک شیعه منتظر مى‏ بایست درباره امام و مقتداى خویش بداند مجموعه‏ اى از معارف را شامل مى‏ شود، که برخى مطالبى عمومى‏ اند که فراگیرى آنها بر همه لازم است و برخى دیگر مطالبى تخصصى که شاید براى همگان لازم و ضرورى نباشد.

1. مهدویت‏ شخصیه و نوعیه
در باب مهدویت عقیده مذهب شیعه این است که مهدویت‏ خاصه صحیح و مقبول است و به تعبیر دیگر آنچه مورد پذیرش است مهدویت‏ شخصیه است نه مهدویت نوعیه.
لکن بعضى از صوفیه قائل به مهدویت نوعیه بوده یا هستند. به این معنا که عقیده دارند در هر عصرى و دوره‏ اى باید یک مهدى وجود داشته باشد که ویژگی ها و خواص مهدویت و هادویت را داشته باشد و مى‏ گویند هیچ عصرى خالى از یک مهدى هادى نیست و ضرورتى هم ندارد که مشخص شود از نسل چه کسى است و چه خصائصى را داراست! (1) این عقیده بعضى صوفیه است که البته از نظر ما نامفهوم بلکه مردود است. عقیده مبرهن و مستدل مذهب شیعه آن است که مهدویت، مهدویت‏ شخصیه است، یعنى یک فرد است که مهدى این امت است و موعود امت ها و ملت ها است و ابعاد و ویژگی هاى او مشخص است. خانواده‏ اش، پدر و مادرش، محل ولادت و غائب شدن و نشانه‏ هاى ظهورش و حتى خصوصیات جسمى او و در یک کلام همه ابعاد مربوط به او اعلام شده است و با این مشخصات و ویژگی هاى ذکر شده، ما فقط یک مهدى را قبول داریم. آرى یک فرد به عنوان مهدى است که واجد و جامع تمامى این خصائص و ویژگی ها و نشانه‏ ها است.
براى آنکه مفهوم مهدویت نوعیه مقدارى روشن تر شود، به اشعارى از ملاى رومى درباره امام حى غائب دقت کنید که مى‏ گوید هر دورى یک ولى دارد ولى ما معتقدیم که در تمام ادوار و اعصار تنها و تنها یک ولى هست ملاى رومى مى‏ گوید:
پس به هر دورى ولیى قائم است … تا قیامت آزمایش دائم است
هر کرا خوى نکو باشد برست … هرکسى کو شیشه‏ دل‏ باشد شکست
پس امام حى قائم آن ولى است … خواه‏ از نسل عمر، خواه از على‏ است
مهدى و هادى وى است اى راه جو … هم‏ نهان و هم نشسته پیش رو (2)
این که در ابیات بالا ملاحظه مى‏ نمایید مفاد مهدویت نوعیه است. ما قائل هستیم که این ادعا هیچ دلیل و برهانى در مقام اثبات ندارد; بلکه تمامى ادله مهدویت‏ شخصیه و خاصه به گونه‏ اى است که هر نوع مهدویت دیگرى را نفى مى‏ کند و مهدویت‏ شخصیه خاصه را با همان ابعاد و جزئیات و شرایط و صفات و علاماتى که بیان داشتیم; اثبات مى‏ نماید. پس اگر در مطالعات و بررسی ها پیرامون امام زمان، علیه‏ السلام، مهدویت نوعیه به بیان فوق یا هر بیان دیگر ارایه و مطرح شد باید توجه داشت که این نظر و عقیده اصیل و پذیرفته شده شیعه امامیه نیست‏ بلکه دیدگاه مذهب شیعه همان مهدویت‏ خاصه شخصیه است که به آن معتقدیم.

2. سخنى درباره معناى ظهور
مطلب دیگر که هر چند هنوز آن را مورد تحقیق تام و تتبع و کاوش قرار نداده‏ام لکن اصول و کلیت آن را عرضه مى‏دارم این است که: کلمه «ظهور» نوعا به معناى ظهور شخص امام زمان، علیه‏السلام، مطرح مى‏شود و مثلا به همین معنى «عجل على ظهورک‏» گفته مى‏شود و البته این مساله‏اى قطعى و غیرقابل انکار است; لکن احتمال قوى و جدى دیگرى هم وجود دارد که ظهور به معناى ظهور امر باشد نه ظهور شخص. البته ظهور کامل و تام امر، مستلزم ظهور شخص است. یعنى تا شخص ظاهر نشود، امر امت ‏به صورت تمام و کامل ظاهر نمى‏شود، ولى در عین حال میان این دو تفاوتهایى وجود دارد.
اصل این تفکر و اندیشه از اینجا سرچشمه مى‏گیرد که ظهور حداقل مى‏تواند دو معنا داشته باشد. (3)
یکبار به معناى طلوع و آشکار شدن و پیدایش بعد از استتار; بدینگونه که ظهور را نقطه مقابل خفا بگیریم که نظارت مطلب بیشتر به ظهور شخص مى‏باشد، و البته این قابل انکار نیست، و بار دیگر ظهور را از ماده و ریشه ظهر معنا کنیم که عبارت از تقویت و پشتوانه یافتن چیزى باشد که ما از آن تعبیر به پیروزى و حاکمیت مقتدرانه مى‏نماییم و در این برداشت و نظر مطالب دیگرى به ذهن مى‏رسد و نتایج دیگرى به دست مى‏آید.
در این بحث توجه به مشتقات لفظى لغت ظهور مفید مطالب ارزشمندى است که مى‏توان از آن کمک گرفت. خداوند در قرآن مبارک، یک جا مى‏فرماید:
«و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا» (4)
هیچ کس نمى‏تواند مثل این قرآن بیاورد هر چند جن و انس با هم جمع شوند و بعضى پشتوانه بعضى دیگر شوند و به تقویت همدیگر برخیزند.
این از «ظهر» به معناى کمر و پشت است که استقامت انسان به کمر و پشت اوست و این کاربرد در آیه شریفه کنایه از متراکم کردن نیروها است. از مشتقات دیگر هم مواردى در قرآن داریم مانند: «و ظهر امرالله و هم له کارهون‏» (5)
که در این آیه شریفه ظهور را صفت‏شخص نگرفته بلکه صفت امر گرفته است و در موارد خاصه در مورد امام زمان، علیه‏السلام، هم این موضوع دیده مى‏شود. همچنین در آیه کریمه: «لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون‏» یا «ولو کره الکافرون‏» (6)
که در اینجا «لیظهره‏» به معناى پیدایش بعد از خفا نیست‏بلکه به معناى پیروزى و چیره شدن است و لذا با «على‏» متعدى مى‏شود تا پیروزى معنى دهد و غلبه و سلطه و قدرت را بر احیاء دین افاده کند; هر چند کافران و مشرکان را خوشایند نباشد.
در دعاى افتتاح – در شبهاى ماه مبارک رمضان – مى‏خوانیم: «اظهر به دینک و سنه نبیک‏»
که این جمله را هرچند مى‏توان بدین‏سان معنى و تفسیر کرد که پروردگارا! به وسیله امام زمان، علیه‏السلام، دینت را آشکار کن! اما با در نظر گرفتن مجموع مشتقات مى‏توان به این گونه تفسیر و معنا کرد که: دینت را تقویت کن و سایه افکن فرما. و نیز در بعضى ادعیه و زیارات مبارک «ظهور الفرج على یدیک‏» داریم که ظهور به فرج و نصرت امر توجه و ارتباط دارد، نه به شخص. البته باید در این مورد بحث وسیعترى انجام گیرد. بنابراین معنایى که بیان کردیم; مى‏شود عصر ظهور را به عصر پیروزى و سلطه اسلام تعبیر نمود. از این بحث مى‏توان نتیجه گرفت که اگر ظهور را صفت‏شخص بگیریم تمام آیات و روایات و ادعیه و زیارات و مناجاتهایى که در آنها واژه ظهور به کار رفته و استعمال شده است; تحقق نیافته و معنى پیدا نمى‏کند مگر با ظهور شخص امام زمان، علیه‏السلام. زیرا ظهور به معناى پیدایش بعد از استتار و خفا استعمال شده است. اما اگر ظهور را به معناى پیروزى و سلطه اسلام تعبیر نماییم; حتى ممکن است این پیروزى – البته تا حدودى – قبل از ظهور امام زمان، علیه‏السلام، نیز حاصل شود; لکن نه به گونه‏اى که مستغنى از ظهور آن حضرت باشیم، هرگز. اما به صورت منطقه‏اى و محدود مى‏شود این ادعا را بیان کرد. الان همه مى‏دانیم و مى‏بینیم و لذا عقیده فقهى – سیاسى ما این است که الان در ایران اسلامى ما نمى‏توانیم احکام دوران غیبت امام زمان، علیه‏السلام، را به صورت مطلق، آنچنان که در ایران قبل از انقلاب معتقد بودیم، ادعا کنیم. زیرا آنگونه که بیان شد، امروز حکومت ایران اسلامى در ظل و سایه حکومت الهى ولى‏عصر، علیه‏السلام، برپا شده و استقرار یافته است.

3. انقلاب اسلامى نمودارى از ظهور امام زمان، علیه‏السلام
هنگامى که امام عصر،علیه‏السلام، ظاهر مى‏شود، بدیهى است که ایشان در یک نقطه متمرکز هستند و در بلاد و مناطق دیگر که حضور ندارند، والى معین اعزام مى‏نمایند. همانگونه که امیرالمؤمنین، على، علیه‏السلام، در دوران خلافت‏خود مالک اشتر را به ولایت مصر، ابن عباس را به ولایت‏بصره و اصحاب و بزرگان دیگرى از برجستگان یارانش را به حکومت دیگر بلاد تعیین فرموده بود. امام زمان، علیه‏السلام، نیز براى مناطق اسلامى حاکم معین مى‏فرماید. بدین جهت ما امروز با اینکه مدعى نیستیم که تمامى احکام زمان حکومت ولى عصر، علیه‏السلام، را پیاده کرده‏ایم; اما حکومت اسلامى خود را مرحله‏اى از ظهور به معناى تدریجى آن مى‏دانیم یعنى حاکمیت تدریجى اسلام و احکام نورانى آن بخشى و رشحه‏اى از ظهور امر حضرت مهدى، علیه‏السلام، است هر چند هنوز ظهور شخص ایشان، واقع نشده است.

4. امام‏زمان چه‏وقت ‏ظهورمى‏نماید؟
موضوع و نکته دیگرى که احیانا در قالب سؤال مطرح مى‏شود این است که دنیا اکنون پر از جور و ستم است. پس چرا امام زمان، علیه‏السلام، بنا به مفاد روایت معروف و مشهور «یملاء الارض قسطا و عدلا بعد ماملئت ظلما و جورا» (8) ظهور نمى‏کند؟ در رابطه با این مساله باید گفت: اولا، چه کسى گفته امروز دنیا پر از ستم و ظلم است و اصولا تشخیص این مطلب که دنیا پر از ظلم و ستم شده یا خیر با چه کسى است؟ گذشته از این بعضى محققین مى‏گویند منظور از «ملئت ظلما و جورا» پر شدن دنیا از ظلم و جور نیست‏بلکه منظور و مراد سیطره و چیرگى ظلم و ستم و فراگیرى جوراست‏به گونه‏اى که مجال و گریزى براى رهایى از آن نباشد. مثلا در نظر بگیرید امروز را که نظم نوین جهانى آمریکا مطرح است و مى‏نگریم که پس از فروپاشى شوروى سابق، آمریکاى جنایتکار کشورهاى مختلف را تحت فشار قرار داده تا حاکمیت ظالمانه خود را گسترش و توسعه دهد. ولى در هر حال باید توجه داشت که به تعبیر علمى هیچگونه علیتى فیمابین پرشدن دنیا از ظلم و جور و یا سیطره ظلم و جور بر دنیا و ظهور امام زمان، علیه‏السلام، وجود ندارد که بگوییم بلافاصله و آنا امام زمان باید در این شرایط ظهور فرماید.
توضیح مطلبى را در اینجا مفید و ضرورى مى‏دانیم و آن اینکه روایات وارده در این بحث و مقام دو دسته هستند:
الف) دسته‏اى از روایات مى‏فرمایند: «یملاءالارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما وجورا». (9)
که این حرف «کاف‏» به گفته بزرگان ادبیات زبان عرب یا براى تشبیه است‏یا مقابله. یعنى امام زمان، علیه‏السلام، دنیا را از عدل و داد پر مى‏کند آنچنان که از ظلم و ستم پر شده باشد یا در مقابل آنکه دنیا مملو و سرشار از جور و ستم است آن را پر از عدل و داد مى‏نماید. ملاحظه مى‏فرمایید که در این تعبیر و بیان، سخن از مقابله بین ظلم و عدل و یا شباهت میان پرشدن زمین از عدالت است‏بگونه‏اى که از جور و ستم پر شده باشد و سخنى از تاریخ سپرى شدن ظلم و جور و جایگزینى عدل و داد به میان نیامده است.
ب) در برخى دیگر از روایات چنین آمده است که:
«یملاءالارض قسطا و عدلا و نورا بعد ما ملئت ظلما و جورا» (10) بعد از آنکه دنیا از ظلم و جور پر شد امام زمان، علیه‏السلام، تشریف مى‏آورد و آن را از عدل و داد سرشار و لبریز مى‏نماید; اما مقدار این فاصله و اندازه آن مشخص نشده است. پس باید این شبهه ازاذهان بیرون بیاید که تا دنیا از ظلم و ستم پر شد; باید حتما امام زمان، علیه‏السلام، ظهور کند; زیرا امکان آن هست که این مدت زمان و فاصله بنا به حکمتها و مصالحى به درازا بکشد و این نباید براى کسى جاى نگرانى و یا افسردگى باشد.

5. ذکر نام امام زمان به طور صریح
یک مساله دیگر این است که آیا در این زمان ذکر اسم امام زمان، علیه‏السلام، به طور صریح و مشخص، جائز است‏یا خیر؟ در بعضى روایات وارد شده که نباید صریحا اسم امام زمان، علیه‏السلام، را بیان کنیم بلکه باید بگوییم (م‏ح‏م‏د) در روایتى آمده است: «لا یحل لکم ذکره باسمه‏» (11)
بنابراین اصلا ذکر نام حضرت مباح نیست. بعضى از اعاظم و علماى دین مستقلا در این موضوع کتاب نوشته‏اند. (12) شیخ حر عاملى در این مساله کتاب مستقلى تالیف نموده است. (13) مرحوم میرداماد کتاب مستقلى در این مساله به نام «شرعه‏التسمیه‏» تالیف و بر حرمت ذکر نام اصلى امام زمان، علیه‏السلام، استدلال کرده است. (14)
شیخ صدوق (15) که متخصص و استاد جمع روایات مربوط به امام زمان، علیه‏السلام، است در کمال‏الدین مى‏فرماید:
«والذى اذهب الیه ما روى فى‏النهى من التسمیه‏» (16)
آنچه من بدان مایل شده‏ام روایاتى است که در آنها از تسمیه نهى شده است.
درباره فتوى به حرمت ذکر نام; صریح امام زمان، علیه‏السلام، معتقدان به این راى چون شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طبرسى، سید اسماعیل عقیلى مولف «کفایه‏الموحدین‏»، میرداماد، علامه مجلسى، محدث نورى… هر کدام به گونه‏اى به حرمت فتوى داده و آن را به زمان خاص و یا با شرایط مخصوص مقید نموده و برداشتهاى گوناگونى از روایات مربوطه نجم‏الثاقب‏» (18) تالیف محدث نورى و دیگر مصادر مربوطه از مشروح مباحث و مطالب آگاهى حاصل نمود. لکن الان قول دیگرى حاکم است و آن اینکه هیچ یک از مراجع معظم تقلید ما ذکر نام امام‏زمان، علیه‏السلام، را حرام نمى‏دانند زیرا روایاتى را که در این خصوص صادر شده ناظر به زمان تقیه مى‏دانند و استدلال مى‏نمایند که در روایات مربوطه به امام زمان، علیه‏السلام، بیان شده که نام آن حضرت، نام پیامبر، و کنیه‏اش، کنیه پیامبر، صلى‏الله‏وعلیه‏وآله، است. خوب وقتى بنا باشد کنیه پیامبر درباره ایشان علنا مطرح باشد; نام پیامبر نیز علنا در مورد ایشان مطرح شود، این زمینه‏اى مى‏شد براى اینکه دشمنان حضرت مهدى را شناسایى کرده و جان ایشان را مورد خطر و تهدید قرار دهند و این مربوط به زمان تقیه و خطر بوده است. پس توجه مى‏شود که این مساله از آن مسائلى است که به تعبیر امام راحل، قدس سره‏الشریف، شرایط زمان و مکان به عنوان عناصر مؤثرى در اجتهاد دخالت دارد و تاثیر مى‏گذارد. (19) برداشت و استنباط فقهاى ما این است که این روایات به زمان تقیه نظارت دارد یعنى زمانى که خلفاى عباسى با شدت هر چه تمامتر از همه احتمالات و اخبار براى ردیابى امام زمان، علیه‏السلام، استفاده مى‏کردند تا آن حضرت را یافته و نابود نمایند. اما الان که آن تقیه وجود ندارد لذا آن حرکت هم منتفى است. بنابراین ذکر نام امام زمان، علیه‏السلام، «حرمت مادامى‏» است‏یعنى مادامى که تقیه حاکم بوده ذکر نام صریح امام، علیه‏السلام، حرام بوده است اما وقتى تقیه‏مرتفع‏شدحرمت‏هم‏مرتقع‏مى‏شود.
در این میان بعضى از بزرگان بین دو قول مطرح در این مساله جمع کرده‏اند و گفته‏اند به استناد بعضى از روایات ذکر نام صریح حضرت، علیه‏السلام، در ملاء عام و محافل و مجالس جائز نیست امادر غیر این موارد، بیان نام امام زمان، علیه‏السلام، اشکال ندارد. کما اینکه شیخ مفید در ارشاد (20) و محدث نورى در النجم‏الثاقب (21) و شیخ صدوق دراعتقادات (22) نام شریف آن حضرت را ذکر کرده‏اند و چنانکه گفته شد تفصیل و تشریح موضوع را باید از مدارک و مصادر خاصه به دست آورد.

6. برخاستن به هنگام ذکر نام امام زمان
مساله دیگر این است که آیا وقتى نام امام زمان، علیه‏السلام، برده مى‏شود قیام براى نام ایشان واجب است‏یا واجب نیست؟ مدرکى که براى این مساله وجود دارد یکى روایتى است مشتمل بر داستان سفر «دعبل بن على خزاعى‏» به خراسان و تشرف وى به محضر حضرت رضا، علیه‏السلام، که دعبل در آنجا قصیده‏اى را که براى ائمه اطهار سروده خدمت‏حضرت رضا، علیه‏السلام، مطرح مى‏کند تا آنجا که در شعر خود به نام حضرت صاحب‏الامر، علیه‏السلام، مى‏رسد، امام هشتم با شنیدن نام مبارک حضرت صاحب‏الامر، علیه‏السلام، از جاى خود برخاسته قیام مى‏فرماید و دست‏بر روى سرگذارده و مى‏فرماید: «اللهم عجل فرجه سهل مخرجه‏» (23)
چنانکه در روایت دیگرى نیز چنین آمده است که روزى در محضر حضرت صادق، علیه‏السلام، نام حضرت صاحب‏الامر،
علیه‏السلام، برده شد، امام ششم به منظور تعظیم و احترام نام آن حضرت از جاى برخاسته قیام فرمود. (24) بدیهى است
عملکرد دو امام بزرگوار حضرت صادق و حضرت رضا، علیهماالسلام، براى همیشه سند و حجت‏بوده و حداقل مراتب آن اثبات استحباب شرعى است و چنانچه در سند روایت ضعفى هم وجود داشته باشد لکن: اولا: مى‏توان سیره مستمره شیعه را که از سوى علماى اعلام و جامعه مؤمنین همیشه وجود داشته است جبران‏کننده این ضعف اصطلاحى دانست.
ثانیا: طبق قاعده علمى متداول میان فقها و اصولیان، این مورد را در کلیت روایات «من بلغ‏» قرار داد. توضیح مطلب آنکه چنانچه سند روایتى یک مساله مستحب و یا مکروه ثابت و مستند و واجد شرایط حجیت‏باشد که در این صورت عمل نخست را به عنوان یک موضوع مستحب و شرعى قطعى مى‏توان به جا آورد و عمل دوم را به عنوان یک مکروه قطعى شرعى ترک نمود. اما در جایى که سند روایتى داراى ضعف باشد و برخوردار از شرایط حجیت‏خبر نباشد; در این صورت با پشتوانه اخبار و روایات متعددى که مى‏گویند: «من بلغه شى‏ء من الثواب…»
یعنى هر کس که ثوابى را بر عملى مطلع شد و به امید آن ثواب عمل مورد نظر را انجام داد; البته ثواب و اجر آن عمل را خواهد دید هر چند ثواب آن عمل واقعا از طرف پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، یا ائمه اطهار، علیهم‏السلام، صادرنگردیده‏باشد. (25) البته تفاوت این موارد با استحباب و کراهت قطعى الصدور آن است که در اینجا باید عمل مورد بحث را به قصد رجاء و امید اینکه شرعا مطلوب است انجام داد نه به عنوان یک مستحب قطعى و عمل مکروه را به قصد رجاء و امید اینکه مورد کراهت‏شارع اسلام است ترک نمود نه به نیت‏یک مکروه قطعى.
حال آیا استحباب برخاستن به هنگام شنیدن نام مبارک امام عصر، علیه‏السلام، شامل هر کدام از نامهاى آن حضرت است و یا منحصر به کلمه «قائم آل محمد» است؟ این نیز مورد بحث و گفتگو میان بزرگان علم و دین است که با مراجعه به مصادر مربوطه روشن و استفاده مى‏گردد.

پی‌نوشت:

1. در این رابطه به کتاب مولوى نامه تالیف مرحوم جلال‏الدین همائى (م 1400 ق،1317ش) ج‏دوم، صفحات 850 تا843 و 901 تا897 مراجعه شود که این عقیده را به گروهى از عرفاو صوفیه از جمله محیى‏الدین و مولوى نسبت داده و مى‏گوید: این عقیده با مهدویت‏شخصیه منافاتى ندارد زیرا همان گروه از عارفان و صوفیان در عین حال به وجود امام عصر، علیه‏السلام، که همان مهدى موعود باشد نیز اعتقاد جازم دارند که در کلمات و تالیفات آنان موجود است. در کتاب یاد شده مهدى نوعى را به گونه‏اى تفسیر مى‏نماید که با صرف نظر از مرحله ثبوت اما در مرحله اثبات، اقامه برهان بر آن ممتنع نباشد لکن بسى مشکل است.
2. مثنوى معنوى، تصحیح نیکلسون، انتشارات امیرکبیر، دفتر دوم، ص‏239.
3. جهت کاوش و تحقیق بیشتر نگاه کنید به لسان‏العرب تالیف علامه‏ابن‏منظور (م‏711ق) از انتشارت دفتر تبلیغات اسلامى قم ج 4، ص‏ص‏529 – 520
4. سوره اسراء (17)، آیه 88.
5.سوره توبه (9)، آیه 48.
6.سوره توبه (9)، آیه‏33.
7.سوره صف (61)، آیه‏9.
8. عن النبى، صلى‏الله‏علیه‏وآله: «لولم یبق من‏الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتى یاتى رجل من عترتى اسمه اسمى یملاءالارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا» ینابیع‏الموده، ص‏426 و همچنین کمال‏الدین و تمام‏النعمه ج‏1، ص‏280، ح‏27 و مصادر فراوان دیگر.
9. همان .
10. از رسول خدا، صلى‏الله‏علیه‏وآله، نقل شده است که در رابطه با امام زمان، علیه‏السلام، فرمودند: یملاءالارض قسطا و عدلاو نورا بعد تملى‏ء ظلما و جورا و سواءا. اثبات‏الهداه، ج‏3، ح‏268; سنن ابى‏داود ج 4، ص‏107 ; کنز العمال، ج‏14، ص 264; همچنین اصبغ بن نباته به نقل کمال‏الدین، ج 1، ص‏259، حدیث 5، روایت مى‏کند که فرمودند: «یملاءالله عزوجل به الارض نورا بعد ظلمتها و عدلا بعد جورها علمابعد جهلها»
11. روایت از امام حسن عسکرى، علیه‏السلام، در کتاب شریف کافى، ج 1، ص 332; همچنین کمال‏الدین، صدوق، ج 2، باب‏56، ص 648، نقل شده است. همچنین در کمال‏الدین، ج 2، ص‏333، باب‏33، حدیث 1، از امام صادق، علیه‏السلام، روایتى نقل شده که پیرامون حضرت مهدى، علیه‏السلام، فرمودند: «یغیب عنکم شخصه ولایحل لکم تسمیته.»
12. مرحوم علامه شیخ آقابزرگ طهرانى(1389-1393 ق)در کتاب ارزشمند «الذریعه‏الى تصانیف الشیعه‏» از حدود ده رساله در این خصوص یاد نموده است.
13. علامه محقق شیخ محمد بن الحسن الحرالعاملى متوفاى 1104 ق. کتابى به نام کشف‏التعیمه فى حکم‏التسمیه نوشته که در واقع جواب رساله میرداماداست و در آن جواز تسمیه رااثبات کرده است.
14. سید محمدباقرحسینى استرآبادى مشهور به میرداماد (م 1041 ق) کتاب بنام شرعه‏التسمیه به سال 1020 ق تالیف نموده و در آن بیست روایت را که به نظر وى دلالت‏بر حرمت ذکر نام امام زمان (عج) دارند بیان نموده است. صاحب کفایه‏المهتدى که بر میرداماد تلمذ نموده مى‏نویسد: مدتى فیمابین میرداماد و شیخ بهایى، علیهماالرحمه، بر سر جوار تسسمیه وحرمت آن در زمان غیبت مناظره روى نموده و لهذا میرداماد کتاب مذکور راتالیف نمود.
15. ابوجعفر محمدبن على بن الحسین بن بابویه قمى معروف به شیخ صدوق (م 381ق).
16. کمال‏الدین و تمام‏النعمه چاپ مکتبه صدوق ص‏307.
17. مکیال‏المکارم فى فوائد الدعاء للقائم تالیف علامه بزرگوار محمد تقى موسوى اصفهانى، قدس سره‏الشریف (1348-1301 ق.) ج 2، ص‏136 -109،18. النجم‏الثاقب فى الاحوال الامام الغائب تالیف محدث عظیم الشان میرزاحسین نورى طبرسى، (1320-1254ق.)
19. صحیفه نور، ج 21، ص 98 حضرت امام، قدس‏سره‏الشریف، مى‏فرمایند: زمان و مکان دو عنصر تعیین‏کننده در اجتهادند.
20. الارشادفى معرفه حجج‏الله على‏العباد، محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید، ج‏2، صص‏343-342، (413-336 ق).
21. النجم‏الثاقب، ص 58.
22. شیخ صدوق در کتاب «اعتقادات‏» ص‏ص‏95-93 چنین مى‏فرماید: «و نعتقد حجه‏الله فى‏ارضه و خلیفه على عباده و هو القائم المنتظر،محمد بن الحسن بن على بن محمد…»
23. منتخب الاثر، چاپ سوم، ص‏506 و 508 به نقل از کتاب «مرآه‏الکمال‏» علامه مامقانى و کتاب «الزم‏الناصب‏» تالیف شیخ على یزدى حائرى و کتاب «النجم‏الثاقب‏» تالیف محدث نورى.
24. مکیال‏المکارم، ج 2، صص 172-171 به نقل از النجم‏الثاقب، محدث نورى، ص‏523 و خود نویسنده دانشمند کتاب «مکیال‏المکارم‏» میگوید: سیره و روش مذهب شیعه دوازده امامى بر این سنت‏حسنه جارى است.
25. مراجعه شود به کتب علم اصول مانند رسائل شیخ انصارى (1214-1281 ق) و… و کتب روایات مانند بحارالانوار، وسائل الشیعه و…

دانستنیهایى درباره حضرت مهدى، (علیه السلام)
آخرین قسمت
7. آیا امام‏زمان همسر و فرزند دارد؟
مطلب دیگر که احیانا مطرح‏مى‏شود این است که آیا امام زمان،علیه‏السلام، زن و فرزند دارد یا خیر؟و البته در اطراف این سؤال هم‏پرسشهاى دیگرى که مطرح است که‏اگر امام ازدواج نکرده چگونه سنت‏پیامبر را ترک نموده؟ و اگر ازدواج‏کرده آیا اولاد دارد یا خیر؟ و اگراولاد ندارد آیا همسر ایشان نازاست‏یا خیر؟ و اگر اولاد دارد آنها کجاهستند؟ و اگر فوت کرده‏اند کى و کجابوده و اگر زنده‏اند آیا آنها نیز همانندخود حضرت طول عمر دارند یا خیر؟و سؤالهاى پیوسته و سلسله‏وار که‏در این خصوص مطرح مى‏شود. لکن‏حق مطلب این است که هیچ دلیلى برهمسر و اولاد داشتن امام زمان‏نیست، بلکه احیانا دلیل بر نفى آن هم‏در شرایط فعلى وجود دارد. اما دررابطه با اینکه ازدواج سنت نبوى،صلى‏الله‏علیه‏وآله، است‏به احتمال‏عقلى دو مساله مطرح است‏یکى اینکه‏بگوییم ازدواج فى نفسه سنتى است ازسنن پیامبر، هر چند هیچ مساله‏اى هم‏به دنبال آن نباشد «ان من سنتى‏النکاح‏» (1) ولى معلوم نیست که این‏صورت صحیح باشد. لذا احتمال دوم‏مطرح مى‏گردد زیرا روایات دیگرى‏ناظر بر این هستند که انسان ازدواج‏کند و بچه‏دار شود تا نسل مبارک‏اسلام فزونى یافته و زیاد شود «تثقل‏الارض بلااله الاالله‏» (2) که البته این‏که در روایات آمده چیز واجبى نیست‏زیرا اگر ضرورت جامعه اسلامى ونیازهاى قطعى عالم ایجاب کند که‏امام زمان، علیه‏السلام، تنها زندگى‏کند; دیگر عنوان سنت، پیامبر به هرمعنا باشد، هر چند به صورت مقطعى،منتفى خواهد بود و بحث اهم و مهم‏مطرح است که سنت پیامبر براى‏مصالح عامه و جامعه اسلامى ترک‏شده و این اشکالى ندارد. البته بحث مادر وجود همسر و فرزندان بر امام‏زمان، علیه‏السلام، قبل از ظهور است‏و گر نه ما بر وجود همسر و فرزندبراى حضرت صاحب‏الامر، علیه‏السلام، بعد از ظهور دلائلى‏داریم.
براى این ادعا که امام زمان،علیه‏السلام، قبل از ظهور همسر وفرزندانى دارد به روایتى استدلال‏شده که مرحوم شیخ طوسى، (3) درکتاب بسیار نفیس و ارزشمند خود به‏نام «الغیبه‏» آن را ذکر نموده است.این روایت از حضرت صادق،علیه‏السلام، نقل شده است که ایشان‏فرمودند:
مطلع نیست‏بر مکان امام زمان درایام غیبت هیچ کس نه از اولاد امام ونه غیر اولاد مگر غلامى که متصدى‏کارهاى آن حضرت است و فقط او ازمحل امام مطلع است. (4)
به این روایت استدلال شده که‏امام صادق فرمودند:
لایطلع على موضعه احد من‏ولده و لاغیره.
پس معلوم مى‏شود که امام زمان‏اولاد دارد و وقتى فرزند داشت قطعاهمسر هم دارد. لکن مرحوم نعمانى (5) که از اجله علماى اسلام است در کتاب‏«الغیبه‏» خود روایت را «من ولیه‏» (6) نقل کرده نه «من ولده‏» یعنى هیچ‏کس‏نه دوست نه غیر دوست‏بر جایگاه‏امام زمان، علیه‏السلام، مطلع نیست‏مگر آن خدمتکارى که متصدى‏کارهاى آن حضرت است.
با این نقلى که مرحوم نعمانى ذکرفرموده نمى‏توان به نقل شیخ طوسى‏استدلال کرد; زیرا «اذاجاء الاحتمال‏بطل الاستدلال‏» و به نظر مى‏آید کلمه‏«ولى‏» هم بهتر است چون با کلمه‏مولى که در انتهاى روایت آمده انسب‏است و سازگارتر.
مرحوم سیدبن‏طاووس، در کتابى‏به نام «جمال الاسبوع‏» که جمع‏آورى‏و تدوین فرموده و اعمال هفته را ازشنبه تا جمعه با مستحبات و زیارات‏و اعمال ذکر نموده از حضرت رضا،علیه‏السلام، زیارتى نقل مى‏کند که‏امام هشتم فرموده است: «این زیارت‏را براى امام زمان، علیه‏السلام،بخوانید». در فقره‏اى از این زیارت‏چنین آمده است:
اللهم اعطه فى نفسه و اهله وولده و ذریته و امته و جمیع‏رعیته ما تقر عینه و تسر به‏نفسه.. (7)
خدایا به امام زمان، علیه‏السلام، درمورد خودش، خانواده و اولادش، و ذریه‏و امت و رعایایش آنقدر عطا فرما که‏چشمش روشن و دلش شادمان گردد.
بنابراین زیارت امام زمان،علیه‏السلام، نه فقط اولاد بلکه ذریه‏یعنى نوه و غیر آن هم دارد. اما به این‏زیارت نامه دو اشکال وارد شده‏است. یکى اشکال سندى که سندش‏ضعیف است و از اعتبار کافى‏برخوردار نیست و دیگر اینکه‏نظارتى به این مطلب که اهل و ذریه آن‏حضرت مربوط به دوران غیبت‏باشند ندارد بلکه شاید مربوط به‏دوران ظهور و حضور آن بزرگوارباشند.
همچنین سیدبن‏طاووس (8) از امام‏هشتم، علیه‏السلام، زیارت دیگرى‏براى امام زمان، علیه‏السلام، نقل‏کرده که در فقره‏اى از آن چنین آمده‏است:
اللهم صل على ولاه عهده والائمه من ولده (9)
اما باید توجه داشت در این موردنیز دو نقل وجود دارد یکى «الائمه من‏ولده‏» و دیگرى «الائمه من بعده‏» وچون دو نقل محتمل هستند به‏هیچ‏کدام نمى‏توان استدلال بر مدعاکرد. البته ما مى‏دانیم که بعد از امام‏زمان، علیه‏السلام، ائمه‏اى وجودندارد، حال یا فقها، یعنى نواب عام‏امام زمان منظور هستند که داراى‏مقام ولایت مى‏باشند به قرینه کلمه‏ولاه عهد یا مطلب دیگرى مورد نظراست لکن به هر حال با وجود دو نقل،نمى‏توان بطور قطع به هیچ‏کدام‏استدلال و استناد کرد.
در کتاب «بحارالانوار»، علامه‏مجلسى، رضوان‏الله‏علیه، (10) روایتى‏از امام صادق، علیه‏السلام، درباره‏حضرت صاحب‏الامر، علیه‏السلام،نقل مى‏کند که فرمودند:
کانى ارى نزول القائم فى‏مسجد السهله باهله و عیاله. (11)
این روایت هم سواى اشکال‏سندى (12) نظارت به تشریف فرمایى وظهور حضرت دارد چون نزول درمسجد سهله را بیان مى‏فرمایدبنابراین نمى‏توان از آن دلالت‏برزمان غیبت رابرداشت کرد.
روایت دیگرى که بسیار جالب‏است و مسعودى (13) که شیعیان وسنیان قبولش دارند آن را نقل کرده‏چنین است که مى‏گوید: «على بن‏حمزه‏» «وابن السراج‏» و «ابن ابى‏سعید» خدمت‏حضرت رضا،علیه‏السلام، مشرف شدند. على بن‏حمزه مى‏گوید: «عرض کردم یابن‏رسول‏الله ما از زبان شما براى‏شیعیان نقل کرده‏ایم که هیچ امامى ازدنیا نمى‏رود مگر اینکه فرزند خود رامى‏بیند.» که ملاحظه مى‏کنید این فقره‏روایت‏شامل امام زمان، علیه‏السلام،هم مى‏شود لکن این را هم جواب‏داده‏اند که این ناظر به وقت‏شهادت یافوت امام، علیه‏السلام، است پس این‏روایت نیز به اعتبار شمول و صدق برامام زمان، علیه‏السلام، ناظر به بعد ازظهور آن حضرت و قبل از شهادت‏ایشان است، و جالب این است که‏وقتى على بن حمزه این را عرض‏مى‏کند امام هشتم مى‏فرماید: اضافه‏کردید الا امام زمان (14) که معلوم‏مى‏شود امام زمان، علیه‏السلام، درهنگام شهادت یا فرزند ندارد یا اگردارد در آن وقت‏حضور ندارند.
به هر صورت از مجموع روایات‏ذکر شده ما هیچ دلیلى بر اینکه الان‏امام زمان، علیه‏السلام، زن و فرزندداشته باشد نداریم. ظاهرا اولین‏کسى که صریحا به این مطلب‏متعرض شده مرحوم آیه‏الله شیخ‏محمد تقى شوشترى، قدس‏سره‏الشریف، است که دربعضى تالیفاتش نوشته امام زمان،علیه‏السلام، بعد از ظهور اگر مجالى‏باشد ازدواج مى‏کند اما در دوره‏غیبت هیچ دلیلى برانجام این مساله‏نداریم. (15)

پی‌نوشت:

1. مکارم‏الاخلاق تالیف شیخ جلیل حسن بن‏الفضل الطبرسى (از اعلام قرن ششم هجرى)چاپ انتشارات اعلمى، لبنان ص 196.
2. همان، ص 196.
3. شیخ‏الطائفه ابوجعفر محمدبن الحسن‏الطوسى(460-385 ق.)
4. عن‏المفضل‏بن‏عمر قال: سمعت اباعبدالله،علیه‏السلام، یقول: ان لصاحب هذاالامرغیبتین.احاهماتطول حتى یقول بعضهم مات و یقول‏بعضهم قتل و یقول بعضهم ذهب، حتى لایبقى‏على امره‏من اصحابه الانفریسیر، لایطلع على‏موضعه احد من ولده ولاغیره الا المولى الذى یلى‏امره. «کتاب الغیبه‏» تالیف شیخ طوسى‏ص‏ص‏161 – 162 و نیز «بحارالانوار» علامه‏مجلسى، ج 52، ص 153.
5. الشیخ الاجل محمد بن ابراهیم بن جعفرالنعمانى (از اکابر علماى امامیه در قرن سوم‏هجرى).
6. «… لایطلع على موضعه احد من ولى و لاغیره الاالمولى یلى امره‏»، کتاب الغیبه، ص 114، ح 1.
7.مکیال المکارم، ج 2، ص 73، به نقل از جمال‏الاسبوع، سید ابن طاووس، ص 506.
8. رضى‏الدین ابوالقاسم على بن موسى بن جعفربن محمد بن طاووس الحسنى الحسینى معروف‏به ابن طاووس (م 664 ق.)
9. مکیال المکارم، ج 2، ص 76 به نقل از جمال‏الاسبوع.
10. علامه متتبع مولى محمد باقر مجلسى،قدس‏سره، (م 1110 ق.)
11. بحارالانوار، ج 52، ص 317.
12. سند این روایت‏بدین‏گونه است: بالاسناد عن‏الصدوق عن‏محمد بن المفضل عن‏احمدبن‏محمدبن غمار عن ابیه عن حمدان‏القلانسى عن محمد بن جمهور عن مریم بن‏عبدالله عن ابى بصیر عن ابى عبدالله انه قال: یاابامحمد کانى ارى نزول القائم فى مسجد السهله‏باهله و عیاله. قلت: یکون منزله؟ قال نعم…
در این سلسله سند بعضى رواه همچون «حمدان‏قلانسى‏» و «محمد بن عمار» توثیق نشده‏اند وبعضى دیگر همچون «محمد بن على بن المفضل‏»مجهول و مهمل هستند.
«محمد بن جمهور» نیز شدیدا ضعیف است واشکالات دیگر. مگر آنکه بگوییم لزوم شرایطحجییت‏خبر واحد مخصوص به اخبار مشتمل براحکام فقیهه است و در غیر احکام معیار یا موازین‏دیگرى مورد توجه و نظر مى‏باشد که تفصیل این‏بحث از حوصله این نوشتار خارج است.
13. ابوالحسن على بن الحسین بن على‏المسعودى (م 345 یا 363ق)، از بزرگان دانش‏رجال و تراجم و از شخصیتهاى علمى برجسته‏بوده است.
14. اثبات الوصیه، مسعودى، ص 201.
15. ضرورى است‏به کتاب نفیس و تحقیقى تاریخ‏النبى والال به قلم علامه تسترى،(م‏1374-1281ش) از انتشارات دارالشرافه قم‏صفحات 112 و134 تا 131 مراجعه شود.
منبع:پایگاه اطلاع رسانی امام مهدی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید