لقمه‌های آتشین

لقمه‌های آتشین

در بیشتر شهرهای ایران بازارهای ویژه‌ای وجود دارد که با بازار عمومی شهر متفاوت است. گاهی این تفاوت، از جهت روز برپا شدن بازار است؛ مثلاً بعضی شهرها جمعه‌بازار دارند، بعضی‌ها پنجشنبه‌بازار و…، گاهی هم این تفاوت، در جنس‌هایی است که در آن بازار فروخته می‌شود؛ مثلاً بازار پلاستیک‌فروش‌ها، بازار فرش‌فروش‌ها، بازار نجارها و… اما در بعضی شهرها بازارهای عجیب و خاصی وجود دارد؛ مثلاً بازار دزدها! که البته این بازار در نقطه‌ای خلوت و کم رفت‌وآمد برپا می‌شود! اسم این بازار، توسط مردم انتخاب شده و دلیلش هم ویژگی مشترکِ جنس‌هایی است که در این بازار فروخته می‌شود. اکثر و یا تمامی اجناسِ این بازار، اموال دزدی است و شاید بشود ادعا کرد که نیمی از فروشندگان هم خود دزدهای نامحترم هستند! البته افرادی هم هستند که جنس‌های دزدی شده را با قیمت‌های پایین از دزدها می‌خرند و کاملاً رسمی به فروش می‌رسانند.

وارد این بازار که بشوید، از کفش‌هایی که معلوم است از مسجدها و حسینیه‌ها دزدیده‌شده‌اند؛ تا وسایل کوچک و کم‌ارزشی مثل شیر آب و جای صابون مایع و شلنگ دستشویی که طبیعتاً از پارک‌های عمومی دزدیده‌شده‌اند؛ تا وسایل نفیس‌تر که محصول دزدی‌های بزرگ‌تر از جاهای مهم‌تر است، برای فروش عرضه‌شده؛ اما تمامی این اموال دزدی در یک‌چیز مشترک‌اند: فروشنده حقی برای فروش و استفاده از آن‌ها ندارد و این کارش حرام است، هرچند متأسفانه مال حرام و حرام‌خواری، برای بعضی‌ها هیچ اهمیتی ندارد.

بسته به اهمیت چیزی که دزدیده می‌شود، میزان پستی و شرارتِ دزد و جزایی که در انتظار اوست، متفاوت است. بعضی دزدی‌ها در دادگاه‌های دنیا قابل محاکمه‌اند و مجازاتشان هم قابل اجراست؛ اما بعضی دزدی‌ها را هرگز نمی‌توان در این دنیا به محکمه برد و البته مجازاتشان هم فقط به عهدهٔ خداست.

یکی از بزرگترین دزدی‌های تاریخ که مسیر تاریخ را عوض کرد و گناهش را کسی جز خدا نمی‌تواند محاسبه کند، غصب خلافت بود. خلافتی که حق مسلم امیرالمؤمنین (ع) بود و اگر ایشان پس از پیامبر (ص) خلیفه مسلمین می‌شد، یقیناً سرنوشت مسلمانان، به گونهٔ دیگر رقم می‌خورد و طبیعتاً پس از ایشان تا امروز و تا روز قیامت، اتفاقات متفاوتی برای جامعه بشری می‌افتاد. حضرت زهرا (س) در فرازهای پایانی خطبه فدکیه به این دزدی بزرگ اشاره کرده و فرمودند که جزای آن، آتش شعله‌ور غضب و قهر الهی است.

خطبه فدکیه:
أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ مَا قُلْتُ هَذَا عَلَى مَعْرِفَهٍ مِنِّی بِالْجِذْلَهِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ وَ الْغَدْرَهِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْهَا قُلُوبُکُمْ وَ لَکِنَّهَا فَیْضَهُ النَّفْسِ وَ نَفْثَهُ الْغَیْظِ وَ خَوَرُ الْقَنَاهِ وَ بَثَّهُ الصَّدْرِ وَ تَقْدِمَهُ الْحُجَّهِ فَدُونَکُمُوهَا فَاحْتَقِبُوهَا دَبِرَهَ الظَّهْرِ نَقِبَهَ الْخُفِ بَاقِیَهَ الْعَارِ مَوْسُومَهً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنَارِ الْأَبَدِ مَوْصُولَهً بِـ «نَارِ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ»[1]؛[2]

آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت کاملم بود، به سستی پدید آمده در اخلاق شما و بی‌وفائی و نیرنگ ایجادشده در قلوب شما ولیکن این‌ها خروشِ دلِ اندوهگین است و بیرون ریختنِ خشم و غضب و آنچه قابل تحمّلم نیست. این‌ها جوشش سینه‌ام و بیان دلیل و برهان است، پس خلافت را بگیرید، ولی بدانید که پشت این شترِ خلافت، زخم است و پای آن، سوراخ و تاول‌دار. عار و ننگش باقی و نشان از غضب خدا و ننگ ابدی دارد و به آتش شعله‌ور خدا که بر قلب‌ها احاطه می‌یابد متصل است.

پینوشت:
[1] سوره همزه، آیات 6 و 7.
[2] طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1، ص: 104.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید