بررسی معناشناسانه فوز و فلاح در قرآن کریم (1)

بررسی معناشناسانه فوز و فلاح در قرآن کریم (1)

نویسندگان: دکتر محمدعلی لسانی فشارکی (1)، مصطفی زرنگار (2)

چکیده
فلاح، فوز و واژگان تبیین کننده ی آن دو، جایگاه ویژه و اساسی در فرهنگ معناشناختی تعالیم اخلاقی اسلام در قرآن کریم و کلام معصومین علیهم السلام دارند.
محور معنایی که این دو واژه، حول آن طواف و گردش می کنند، مزرعه ی نفس آدمی و پیروز و برنده شدن در میدان مسابقه و تسابق حالات نفس اوست. به این معنا که هرکس بتواند تقوای مُلهم نفس خویش را شناخته و از طریق اطاعت خالصانه ی خدا همراه با دانش و بینش حق گرا به مبدأ هستی و معاد رشد و تعالی بخشد، در دو عالم به دریای بی کران رضوان الهی وصل شده، در جوار اولیاء ‌الهی متنعّم به انواع نعمت ها و خیرات خواهد بود؛ نعمت هایی چون: عزّت، کرامت، بهجت، غناء‌ و در آخر آرامش ابدی و بقاء در فناء الله.
مقدمه
یکی از مباحث مهمّ و بنیادین در حوزه علوم انسانی اسلامی، ارزش گذاری اعمال و نیت های انسان در قالب نظام اخلاقی مبتنی بر جهان بینی الهی و مشتمل بر مجموعه ای از بایدها و نبایدها با هدف دست یابی و نیل به کمال مطلوب و درجات والای معنوی است.
این نوشتار در صدد بیان تحلیل گونه ای از مبانی، اجزاء‌ و عوامل تشکیل دهنده ی نظام اخلاقی متّخذ از آیات قرآنی و بیان معصومین (ع)، با هدف ارائه الگویی قابل قبول در مباحث اخلاق اسلامی قرآنی است.
شیوه ی تحقیق نیز به این صورت است که واژگان مرتبط با غایت نظام اخلاقی برگرفته از قرآن و عترت، از نظر معنا، تعریف (کاربرد) تحلیل شده، آنگاه جایگاه هر یک از آن ها و کاربردهایی که دارند، مورد بررسی و مداقّه قرار می گیرند.
بدیهی است در خلال این بررسی موضوعی تحلیلی، مجموعه ای از اطلاعات و معارف راهبردی در خصوص گزاره های توصیفی توصیه ای اخلاق از دیدگاه قرآن و عترت ارایه خواهد شد.
1ــ فوز و فلاح در متون تفسیری
1ــ1ــ معنا شناسی فوز و فلاح
1ــ1ــ1.فلاح
اصل معنای این واژه، بدون در نظر گرفتن معادل های معنایی و کاربردی آن، شقّ و قطع است. به عنوان نمونه و شاهد می توان به جملات زیر اشاره نمود: اصل الفلح ــ القطع فکأنّه قطع لهم بالخیر. (عکبری، 277).
اصل الفلاح الشّقّ، اولئک هم المقطوع لهم بالخیر فی الدنیا و الآخره. (بغدادی، 26/1) قیل و اصله الشقّ و القطع. (ابوحیان، 72/1).
مقصود از «شقّ» از میان برداشتن موانع رسیدن به مطلوب و دور کردن جمیع خطرات و مضرّات موجود در سر راه مفلح است. این معنا را می توان از عبارات ذیل دریافت:
ــ … بعنایه أنّ فیه شقّاً للمانع و کشفاً عن وجه المطلوب. (طباطبایی، ‌6/15).
ــ فالافلاح هو بالغ الفلاح دخولاً فیه تشقیقاً لارض الحیاه و سُحقاً لکافّه الشّهوات. (صادقی تهرانی، 200/20).
ــ … شقّاً لمزرعه الحیاه فانتاجاً منها کما الفلّاح یشقّ (الارض) شقّاً و اعداداً للبذر. (همان،
189/23)
امّا فلاح در کاربرد و استعمال، معنای بقاء را در محور خود پیدا می کند. جملات زیر این معنا را به خوبی نشان داده، مصداق و متعلق آن را نیز بیان می کنند:
ــ و اصل الفلاح البقاء (ابوالفتوح رازی، 163/13) و قیل البقاء فی الخیر (زمخشری، 174/3) و الفلاح البقاء ایضاً. (عکبری، 277 و نیز طبرسی، 88/1)، افلح: بقی ای بقیت اعمالهم الصّالحه و منه «حیّ علی الفلاح» ای علی بقاء اعمال الخیر (طوسی، 348/7 و نیز طبرسی، 135/4) و قدوردت للعرب اشعار فیها الفلاح بمعنی البقاء. (ابن عطیه اندلسی، 86/1) و هذا یعمّ معانی الفلاح فانّ من بقی فقد فاز ببغیته. (همان، 464/2)، اولئک هم الباقون فی النعیم المقیم. (بغدادی، 26/1)، الفلاح هو البقاء فی النعمه. (سمرقندی، 24/1)، الفلاح: الفوز و الظفر بادراک البغیه او البقاء. (ابوحیّان، 72/1)، الفلاح: الظفر بالمراد و ادراک المأمول من الخیر و البّر مع البقاء فیه. (طنطاوی، 13/10).

1ــ1ــ1ــ1.واژگان مترادف و همسو با فلاح در متون تفسیری
فلاح به وسیله واژگانی از قبیل ظفر، فوز، نجاح (3)، سعادت، ثواب و بقاء، تعریف و تبیین می شود. جملات زیر همگی اشاره به این مطلب دارند:
ــ الفلاح و الفوز و النجاح و الظفر و السّعاده الفاظ قریبه المعنی… فمن الممکن ان یقال: انّ الفلاح هو السعاده. سمّیت به لانّ فیها الظفر و ادراک البغیه یشقّ الموانع الحائله دون المطلوب و هذا معنی جامع ینطبق علی موارد الاستعمال. (طباطبایی، 47/7 و نیز راغب اصفهانی، 385).
ــ «هم المفلحون» الظّافرون بالمراد النّاجون من العقاب الفائزون بالثواب. (طبرسی، 42/3).
ــ «لعلّکم تفلحون» لکی تفلحوا و تنجحوا بالنصر و الظفر بهم و بالثواب عندالله یوم القیامه. (همان، 157/3).
ــ «لعلّکم تفلحون» لکی تنجحوا بادراک ما تأمّلونه و تفوزوا بثواب الجنه. (همان، 196/2).
ــ «لعلّکم تفلحون» لکی تفلحوا و تسعدوا. (همان، 131/4)، الفلاح و النجاح بمعنی واحد. (همان، 124/1).
ــ اتّقوا عذاب الله بلزوم امره و اجتناب نهیه لکی تظفروا و تفوزوا بنیل المنیه و درک البغیه و الوصول الی النجح فی الطلبه و ذلک حقیقه الفلاح. (همان، 313/2)؛
در این عبارت، تقوا به عنوان مهم ترین عامل ظفر، فوز و دستیابی به مطلوب و غایت نهایی دانسته شده و حقیقت فلاح نیز التزام به تقوای الهی معرفی شده است. (‌آیات فراوان دیگری در این زمینه وجود دارند، از جمله: بقره، 189، آل عمران، 130 و 200، مائده: 35 و 100 و نیز آیاتی که وقایت نفس از آلودگی ها را بیان می دارد، مانند: حشر: 9، تغابن: 16، اعلی: 14 و شمس: 9).
ــ الفلاح: الظفر بالمراد. (زمخشری، 174/3)، افلح الرجل: فاز و ظفر بما طلب و نجح فی سعیه و اصاب فی عمله و منه: قد أفلح من تزکّی و ذکر اسم ربّه فصلّی (اعلی، 14 و 15) و الفلح: الفوز بما یغتبط به و فیه صلاح الحال و البقاء و النجاه. (خمینی، 69/3) و الفلاح: الظفر و ادراک البغیه من السّعاده و العزّ و البقاء و الغنی. (بغدادی، 26/1) و معنی الفلاح نیل المأمول و النّجاه من المحذور و قال ابن عباس: الفلاح البقاء‌ و النجاح و معنی الآیه «قد افلح المؤمنون»: قد سعد المصدّقون بالتوحید و نالوا دوام البقاء فی الجنّه. (میبدی، 465/6).

2ــ1ــ1ــ1.واژگان مترادف و همسو با فلاح در قرآن کریم:
از بررسی آیات مربوط به فلاح در قرآن می توان واژگان مترادف با فلاح را: هدایت (أولئک علی هدیً من ربّهم و أولئک هم المفلحون). (بقره و لقمان، 5)، خیر و بقاء: (قد أفلح من تزکّی و ذکر اسم ربّه فصلّی بل تؤثرون الحیاه الدّنیا و الآخره خیرٌ و أبقی) (اعلی، 17ــ14)، تولّی و تبرّی یا حبّ و بغض فی الله که باعث ثبات ایمان در دل و تأیید به وسیله روح الهی می شود: (لا تجدُ قوماً یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادّون من حادّ الله و رسولهُ و لو کانوا آباءهم أو أبناءهم أو إخوانهم أو عشیرتهم أولئک کتبَ ‌فی قلوبهم الإیمانَ و أیّدهم بروحٍ منه و یدخلهم جنّاتٍ تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها رضی اللهُ عنهم و رضوا عنهُ أولئک حزبُ الله ألا إنّ حزب الله همُ المفلحون) (مجادله، 22)، اراده وجه الله (فآت ذا القربی حقّهُ و المسکین و ابن السّبیل ذلک خیرٌ للّذین یریدون وجه الله و أولئک هم المفلحون) (روم، 38)، سنگینی وزن اعمال در قیامت: (فمن ثَقُلت موازینه فأولئک هم المفلحون)، (‌مؤمنون، 102 و اعراف 8) برخورداری از نعمت های ابدی در سرای آخرت: (إنّ الّذین یفترون علی الله الکذب لا یُفلحونَ متاعٌ قلیلٌ) (نحل، 116 و 117)، (‌قُل إنّ الّذین یفترون علی الله الکذب لا یُفلحون متاعٌ فی الدّنیا) (یونس، 69 و 70)، (و من تکونُ له عاقبه ‌الدّار إنّه لا یُفلح الظّالمون) (قصص، 37)، (‌فسوف تعلمونَ من تکونُ له عاقبه الدّار إنّه لا یفلحُ الظّالمون) (انعام، 135)، جایگاه و منزلت والا: (قال معاذ الله إنّه ربّی أحسن مثوای إنّه لا
یفلح الظّالمون) (‌یوسف، 23).

3ــ1ــ1ــ1.واژگان متضاد با فلاح
هر آنچه دلالت بر نقصان، ناامیدی، محرومیت و به هدف نرسیدن داشته باشد، در نقطه مقابل «فلاح» قرار می گیرد. دو واژه ی «خسران» (خُسر، خَسار) و «خیبه» که در قرآن ذکر شده، جامع این معانی است.

خُسر
این واژه به معنای کم شدن سرمایه ی مالی (‌مال یا مقام) یا جانی (مثل صحت، عقل، ایمان و ثواب) است و کاربرد خُسر در سرمایه ی جانی از دیدگاه قرآن، ‌«خُسران مبین» است: (الّذین خسروا أنفسهم و أهلیهم یوم القیامه ألا ذلک هو الخسران المبین). (زمر، 15) بیشترین آیات مربوط به خسارت آدمی در قرآن از این قسم اند (راغب اصفهانی، 148 و 149) تعبیر «خسران مبین» در آیه دیگر نیز به کار رفته (‌حج، 11) و آن در مورد کسی یا کسانی است که خداوند را یک طرفه و یک جانبه عبادت می کنند و آن طرف و جانب، خیر مادی و دنیوی (‌ثروت، صحت، مقام) است، لذا به محض احساس خطر در این ناحیه یا اصابت محنت و ضرر مالی و جانی به آن ها، رخ از عبادت برتافته و از دین برمی گردند. چنین افرادی در دنیا (‌به واسطه اصابت فتنه و محنت و ضرر)‌ و آخرت (به واسطه ارتداد از دین) خود زیان کرده اند. (طباطبایی، 351/14) از طرف دیگر از آنجا که عبادت بر «حرف» را به معنای ضعف در عبادت یا عبادت بر اساس شک یا عبادت زبانی (نه قلبی) نیز گفته اند (طبرسی، 86/4) می توان نتیجه گرفت که شخص خاسر، ضعیف العقیده، مردّد در انتخاب راه صحیح و در واقع راه گم کرده است. از قضا آیه بعدی یعنی (‌آیه 12 سوره حج)‌ به این مهمّ اشاره دارد: (یدعو من دون الله ما لا یضُرّهُ و ما لا ینفعه ذلک هو الضّلال البعید)
نکته جالب توجه این که در آخر این سوره (آیه 77) نقطه مقابل خسران، یعنی «فلاح» مطرح می گردد در فضایی که اهل ایمان را به عبادت حقیقی خدا و اهل خیر بودن دعوت می نماید. مقصود از «خیر» در اینجا صرفاً خیرات مادی مذکور در سطور پیش نیست، بلکه مقصود، سایر احکام و قوانین تشریع شده در دین، از قبیل نیکی به والدین، دستگیری از محرومین و نیازمندان و هر آنچه از این سنخ باشد، گفته شده است. (طبرسی، 86/4) بنابراین از مجموعه مطالب ذکر شده چنین به دست می آید که «خسران» یا «خُسر» یا «خَسار» حرکت کردن در نقطه مقابل و جهت مخالف «صراط مستقیم» ترسیم شده توسط
شریعت الهی یا همان اسلام است و ترک عبادت خالصانه خدا و تبعیت از نفس امّاره و عدم جهاد با آن و در نتیجه اطاعت از هواهای نفسانی و اطاعت از شیطان می باشد.(4) اطاعت از شیطان، ولایت پذیری اوست و همین ولایت پذیری نیز مصداقی دیگر از «خسران مبین» است: (و من یتّخذ الشّیطان ولیّاً من دون الله فقد خسرَ خسراناً مبیناً) (نساء، 119).
از مقایسه اول سوره حج با آخر آن می توان به نتایج ذیل رسید:
ــ تقابل خسران با فلاح (آیه 11 و آیه 77)
ــ تقابل خیر دنیوی با خیرات دنیوی اخروی (آیه 11 و آیات 77 و 78).
ــ خسران معادل ضرر و زیان، گمراهی، معاشرت بد، به عسر و حرج افتادن، جایگاه رسوا و پر از عذاب داشتن، فلاح معادل خیر، آسایش، نفع، سود، یار و یاور داشتن، اجتباء و انتخاب الهی است. (آیات 9 تا 14 و آیه های 77 و 78).
ــ تقابل «لبئس المولی و لبئس العشیر» در آیه 13 با «فنعم المولی و نعم النصیر» در آیه 78.
در مجموع می توان گفت «خاسر» کسی است که جان خود را از بهره ی «‌فوز و فلاح» و سود رسانی به خود، کم و محروم کرده است. (شوکانی، 69/1).

خیبه
این واژه به معنای از بین رفتن خواسته و طلب آدمی (راغب اصفهانی، 162) ناامیدی از رسیدن به نتیجه ای که امید رسیدن به آن وجود داشته است. (طباطبایی، 173/14)، یأس و محرومیت پس از امید داشتن به حصول غرض و مقصد نهایی در طول زندگانی است. این آخرین درجه محرومیت و آخرین مرحله یأس و ناامیدی در آدمی است و این معنا در نقطه مقابل فلاح، (فتح باب خیر، رحمت و ظفرمندی) قرار دارد. (مصطفوی، 148/3 و 149 و طباطبایی، 339/20).
موارد استعمال این واژه در قرآن کریم، پنج مورد و به شرح زیر است:
اول: در آیه 15 از سوره ابراهیم، با توجه به آیات قبلی خود یعنی آیات 10 تا 14«خیبه» در مقابل «خوف از مقام ربوبی خدا و خوف از وعید او» قرار می گیرد. همان مقام و منزلتی که توسط رسل الهی علیهم السلام به مردم ابلاغ می شود ولی در مقابل این دعوت، عده ای از روی عناد و سرکشی روی گردان شده، خود را از رحمت و هدایت حق محروم می کنند.
دوم: در آیه 61 سوره طاها، از قول حضرت موسی، افتراء و دروغ بستن به خدا و احکام الهی، عامل اصلی خیبه یا همان محرومیت از رحمت و خیر الهی معرفی می شود.(5)
سوم: در آیه 111 سوره طاها، به دوش کشیدن باری از ظلم و ستم (و تجسّم آن) در روز قیامت، عامل محرومیت از عنایت و رحمت خدای «حیّ قیوم» دانسته شده و در مقابل آن در آیه بعدی ایمان و عمل صالح عامل اصلی خروج از خیبه معرفی می شود.
چهارم در دو آیه ی 9 و 10 سوره شمس، به خوبی تقابل فلاح و خیبه از طریق تقابل زکات با تدسّی (یا تدسیه) را نشان می دهد. «دسّ» به معنای وارد کردن یک شیء‌ در شیء‌ دیگر با نوعی از مخفی کاری و مقصود از آن به قرینه ی مقابله آن با تزکیه رشد و نمو غیرطبیعی و غیر اصولی می باشد. (طباطبایی، 339/20).
بنابراین و بنابر خصوصیت نفس آدمی که در دو آیه 7 و 8 سوره شمس ذکر می شود، تقوا و تزکیه عامل اصلی اِنماء و تزوید نفس یا همان به فلاح رساندن اوست و همین عامل است که بقاء‌ نفس آدمی را امداد می نماید. (همان): (و تزوّدوا فإنّ خیرالزّاد التّقوی و اتّقون یا أولی الألباب) (بقره، 197).
پنجم: در آیه 127 از سوره آل عمران، «خائب» همان کفرپیشه ای است که امید به بشارت و نصرت الهی ندارد، از اطمینان و آرامش دل برخوردار نیست، اهل صبر و تقوا نیست. عاقبت و سرنوشت چنین فردی، سرکوب شدن و ریشه کن شدن توسط خداوند است. (آل عمران، 123ــ 127).
بنابراین:
دو واژه «خیبه» و «خُسران» از حیث مبدأ و غایت دارای یک دامنه اند و آن، نفس آدمی است. در «خسران»، نقصان و از دست دادن سرمایه ی وجود آدمی مطرح است و در «خیبه»، ناامیدی و محروم شدن از رسیدن به نتیجه. عامل و سبب به وجود آمدن این دو حالت در نفس آدمی، قرار نگرفتن نفس در مسیر صحیح تعیین شده توسط خداوند است. به عبارت دیگر نفس تربیت نشده و غیر مزکّی، ناقص، فاجر و ناامید بوده و سرانجام او فناء و نیستی است.
این معنا را به صورت مشترک در محور معنایی «خسر» و «خیبه» می توان در سرتاسر قرآن و در تقابل با دو واژه ی «فلاح و فوز» دید و هر جا ذکری از این دو واژه مطرح می شود، به نوعی از واژگان مقابل و ضد آن دو نیز سخن به میان آمده است.

4ــ1ــ1ــ1.عوامل و اسباب رسیدن به فلاح در قرآن کریم

الف: تقوا
آنچه به عنوان عامل اصلی و ملاک قطعی برای حصول «فلاح»
در مجموع آیات مربوطه مطرح شده، همانا ایجاد حالت وقایت برای نفس انسان و محفوظ ماندن آن از بخل، حرص، طمع و سایر ناپاکی ها می باشد. به عبارت دیگر تزکیه نفس از ناپاکی ها و رذائل اخلاقی، آدمی را به مقام «فلاح» می رساند. در آیات زیر، این مطلب به خوبی نمایان است که نفس به گونه ای آفریده شده که جز با اختیار تزکیه، به فلاح قطعی نمی رسد و هر اندازه در این جهت کوتاهی شود، به نقطه مقابل خود (خیبه) بدل می گردد:
(و نفسٍ و ما سوّاها فألهمها فجورها و تقواها قد أفلح من زکّاها و قد خاب من دسّاها) (شمس 10ــ7).
در قرآن کریم، ضمن بیان نمونه ها و الگوهایی از صدر اسلام، راه حصول این حالت (وقایت) را در نفس آدمی بیان می دارد. خصوصیت اصلی این گروه، هجرت در راه خدا برای یاری و نصرت دین الهی است، بدون هیچ شائبه و ناخالصی دنیوی و با هدف کسب فضل و رضوان خدا:
(للفقراء‌ المهاجرین الّذین أُخرجوا من دیارهم و أموالهم یبتغون فضلاً من الله و رضواناً و ینصرون الله و رسولهُ‌ أولئک هم الصّادقون و الّذین تبوّءوا الدّار و الإیمان من قبلهم یُحبّون من هاجر إلیهم و لا یجدون فی صدورهم حاجهً ممّا أُوتوا و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصهٌ‌ و من یوق شُحّ نفسه فأولئک هم المفلحون) (حشر8 و 9) آنچه در این دو آیه به عنوان ملاک های اصلی رسیدن به فلاح و یا تزکیه نفس، شمرده شده عبارتند از:
ــ بی اعتنایی به مال و مقام دنیوی و هجرت به عنوان نشانه ای از آن بی اعتنایی، توجه تامّ به مقامات معنوی و اخروی و در رأس آن ها فضل و رضوان خدا.
ــ محور فعالیت های آدمی بر اساس دستورات خدا بودن که این خود مقدّمه نصرت و یاری دین خداست، رابطه دوستی و محبّت داشتن با اولیاء ‌الهی، ایثار (‌مقدم داشتن دیگری بر خود یا ترجیح دادن منافع و مصالح دیگران بر منافع و مصالح شخصی) و گذشت از منافع دنیوی و شخصی با وجود نیاز شدید به آن ها.
موارد یاد شده را می توان در آیات دیگری که از شرایط قطعی و خصوصیات اصلی اهل فلاح ذکر به میان آورده نیز جستجو نمود. از جمله ی آنهاست:
(إنّما أموالکم و أولادکم فتنهٌ و اللهُ عنده أجرٌ عظیمٌ فاتّقوا الله ما استطعتم و اسمعوا و أطیعوا و أنفقوا خیراً لأنفسکم و من یوق شحَّ نفسه فأولئک هم المفلحون) (تغابن، 15 و 16)
رعایت تقوای الهی به اندازه ی استطاعت، شنیدن و اطاعت کردن از اوامر و احکام الهی و انفاق کردن در راه خدا، همگی از مصادیق خیر بوده نتیجه آن ها به نفس آدمی برمی گردد
و اینها عواملی است برای پیروزی در برابر «فتنه ی» مال و فرزند که از بزرگ ترین وسیله ها و مصادیق آزمایش های الهی است و در نهایت رسیدن به «اجرعظیم» که فقط در نزد خدا موجود است.
در سوره لیل، ( آیات 17 و 18) درجه بالای تقوا را ایتاء مال در راه خدا می داند. یعنی یکی از مهم ترین راه های تزکیه نفس و رسیدن به فلاح، ایتاء مال است. «شحّ نفس» را عاری بودن از هرگونه خیر نیز گفته اند و فرد شحیح مطابق این معنا کسی است که هیچ گونه بذل مال، بذل عاطفه و انواع بخشش های دیگر را نداشته و فقط اهل اخذ کردن است نه اعطاء (سید قطب، 3527/6).

ب: ایمان
ایمان به عنوان عامل و ملاک قطعی دیگر برای حصول فلاح در آدمی است: (قد أفلح المؤمنون الّذین هم فی صلاتهم خاشعونَ و الّذین هم عن اللّغو معرضونَ و الّذین هم للزّکاه فاعلونَ) (مؤمنون، 4ــ1) مشخصه ی اصلی این گروه، ایمان راسخ و دلی مالامال از محبّت و مودّت الهی است:
(لا تجدُ قوماً یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادّون من حادّ الله و رسولهُ و لو کانوا آباءهم أو أبناءهم أو إخوانهم أو عشیرتهم أولئک کتبَ فی قلوبهم الإیمان و أیّدهم بروحٍ منهُ و یُدخلهم جنّاتٍ تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها رضی الله عنهم و رضوا عنه أولئک حزب الله ألا إنّ حزب الله هم المفلحون) (مجادله، 22) تعبیر«کتب فی قلوبهم الایمان» برای نشان دادن این حقیقت است که خداوند بر دل این افراد، مهر ایمان به مبدأ و معاد زده است و جلوه ی این ایمان، تولّی و تبّری یا «حبّ و بغض فی الله» می باشد. شعار اصلی و همیشگی این مؤمنان در هنگام دعوت به سوی خدا و رسول او برای اجرای قوانین و احکام الهی، این ست که: «سمعنا و اطعنا» یعنی فرمان و حکم حق را شنیدیم، حق بودن آن را پذیرفتیم و از آن اطاعت کردیم: (إنّما کان قول المؤمنین إذا دُعوا إلی الله و رسوله لیحکم بینهم أن یقولوا سمعنا و أطعنا و أولئک هم المفلحون) (نور، 51) (6)این افراد جمیع خیرات را به خود اختصاص داده اند: (لکن الرّسولُ و الّذین آمنوا معه جاهدوا بأموالهم و أنفسهم و أولئک لهم الخیرات و أولئک هم المفلحون) (توبه، 88) ‌یکی از مصادیق خیر و دعوت به آن که توسط مؤمنان به جا آورده می شود، جهاد با مال و جان و یکی از مظاهر جهاد، امر به معروف و نهی از منکر است: (ولتکن منکم أمّهٌ یدعون إلی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و أولئک هم المفلحون) (آل عمران، 104).(7)

نتیجه:
عامل اصلی و مسلّم حصول فلاح در انسان به طور کلی دو امر است: تزکیه و تهذیب نفس از آلودگی ها و مزّین شدن نفس به ایمان به جمیع مراتب آن (اعتقاد قلبی، اقرار زبانی و عمل کردن به جوارح و اعضاء). در این صورت است که آدمی می تواند «جمیع خیرات» را در این دنیا و در آن سرا در خود حاضر ببیند و از «جمیع شرور» مأمون و محفوظ بماند، شروری از قبیل: ظلم (‌یوسف: 23، انعام: 135، قصص، 37)، افتراء و نسبت ناروا زدن به خدا و احکام الهی (انعام، 21، نحل، 116، یونس، 69)، جرم (یونس، 17، طاها، 74)، استعلاء و برتری طلبی از راه جادوگری (طاها، 64 و 69، یونس، 77)، کفر (‌انفال، 36 و 37، قصص، 82، مؤمنون، 117). از مقایسه آیات مربوط به مفاهیم ذکر شده، همه ی آن ها را می توان در «ظلم» یا همان انحراف از راه اعتدال و صراط مستقیم، تجمیع نمود.(8)
ــ عوامل، اسباب و راه های دیگر رسیدن به مقام فلاح به طور عمده در قرآن به چهار دسته ذیل تقسیم می شوند، تقوای الهی (بقره، 189 و آل عمران، 200، مائده، 35، 90، 100 و 130) ذکر و یاد کردن خدا و نعمت های او (اعراف، 69، جمعه، 10، انفال، 45) توبه و بازگشت به سوی خدا (قصص، 67 و نور، 31) عبادت خدا و انجام کارهای خیر (حج، 77).

پی نوشت ها :

1ــ استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه آزاد اسلامی کرج
نشانی الکترونیکی: Lesan 171@ Yahoo.com
2ــ کارشناس ارشد و معارف اسلامی و ارشاد
نشانی الکترونیکی: mostafaz 114@ gmail.com
*تاریخ دریافت مقاله: 1389/8/25
*تاریخ پذیرش مقاله: 1389/9/28
3ــ نجاح با واژگانی چون ظفر و فوز تبیین شده و معنای آن فراهم شدن مقدمات کامل شدن کار و سهولت در به نتیجه رسیدن آن و برآورده شدن نیاز و خواسته آدمی می باشد. (خلیل فراهیدی، 94 و ابراهیم انیس، 901).
4ــ یکی از مصادیق بارز و مهم «جهاد فی الله» ‌که در آخرین آیه سوره حج آمده، مجاهده با نفس امّاره است و جهاد اکبر نام گرفته است. علّامه طباطبایی این احتمال را داده اند که مقصود از جهاد مطرح شده در آیه، می تواند همان جهاد اکبر باشد. (المیزان، 414/14).
5ــ خیبه را در این آیه به معنای خسران و انقطاع امید از ثواب الهی و بهشت او نیز دانسته اند. (طبرسی، 117/4).
6ــ در آیه 157 سوره اعراف نیز مسئله تبعیت کامل از پیامبر امّی و تعالیم نورانی قرآن کریم عامل فلاح دانسته شده است.
7 ــ از مقایسه آیات ذیل به نتیجه مذکور می توان رسید: ‌بقره: 254 و یونس: 17، 82، 81، 77 طاها: 72ــ74.
8ــ با توجه به آیات قبلی این آیه، دعوت به خیر که همان امر به معروف و نهی از منکر است، میسّر نمی شود مگر با حاکمیت وحدت و اخوت بین مسلمانان.
منبع: نشریه علوم و معارف قرآن کریم، شماره 8.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید