شرحى بر حدیث إنّ الغَضَبَ مِن الشّیطانِ (1)

شرحى بر حدیث إنّ الغَضَبَ مِن الشّیطانِ (1)

نویسنده : آیهاللّه شیخ احمد گوگدى گلپایگانى

به کوشش : رضا استادى

حاج ملا احمد گوگدى گلپایگانى (م پس از 1264ق)(1) یکى از فقهاى عظیم القدر شیعه بوده، که متأسفانه در حوزه‏هاى علمیه ناشناخته مانده است.(2)
تألیفات ارزنده‏اى به این شرح دارد:
إزاحه الشکوک فى تملک العبد المملوک، قواطع الأوهام فى نبذه من مسائل الحلال و الحرام، دعائم الدین در اصول الفقه، رساله اصالت لزوم در عقدها، کتاب الطهاره (رساله عملیه)، عشره مسائل در احکام نکاح و طلاق و صلح، التوکیل فى إخراج الزکاه، رساله در اجتماع امر و نهى، اجوبه المسائل الفقهیه، رساله در وقف، رساله در شرایط مفتى، المقیاس المستقیم، توضیح المقال (شرح حال شیخ کلینى، شیخ صدوق، شیخ طوسى و مطالب دیگر)، منهج السداد فى شرح الإرشاد (این کتاب – که نسخه‏هایى از آن در دست است – مورد تمجید ملا احمد نراقى (رحمت الله علیه) قرار گرفته و تقریظى بر آن نوشته است. نیز از آیه الله العظمى گلپایگانى – که از بخشى از این کتاب استفاده کرده‏اند – نقل شده که این کتاب، مانند جواهر الکلام و یا مانند جامع المدارک است)، شرح حدیث إنّ الغضب من الشیطان. جز این کتاب، همه تألیفات آن مرحوم به زبان عربى است.
دو نسخه از این رساله – که گویا یکى از آنها به خط مؤلف است – در کتابخانه آیه الله العظمى مرعشى نجفى(رحمت الله علیه) نگهدارى مى‏شود و تاریخ تألیف آن، 1243 ق است.
آنچه در پى مى‏آید، شرح حدیث إن الغضب من الشیطان است که بر اساس همان دو نسخه موجود، سامان یافته است.
بسم الله الرّحمن الرّحیم‏
الحمد لله رب العالمین، والصلاه والسلام على خیر خلقه محمد و آله الطاهرین اجمعین.
امّا بعد، چنین گوید کمینه، خادم شریعتِ سید ابرار و چاکر طریقت ائمه اثنى عشر اطهار – علیه و علیهم صلوات الله الملک الغفار – احمد بن على مختار – حشرهما الله مع من تولیاه من السادات المعصومین الکرام و جمعهما الله تحت لوائهم یوم القیام و فى دار السلام – :
این رساله مختصره و عجاله مقتصره‏اى است در بیان معناى حدیث شریفى که از ختم رُسُل و هادى سُبُل – صلى الله علیه و آله – روایت شده، که آن حضرت فرمودند:
إنّ الغضب من الشیطان، خلق من النار، و إنّما یطفأ النار بالماء . فإذا غضب أحدکم، فلیتوضّأ.(3)
و مرتب نمودم این رساله را بر مقدمه و چهار فصل و خاتمه. و ما توفیقى إلاّ بالله و علیه توکّلت و إلیه أنیب.

مقدمه
در بیان فوایدى چند است که پیش از بیان مطلب، دانستن آنها سودمند است:

فایده اول :
اینکه، شخص انسانى نسخه مختصره و مجموعه معتبره‏اى است از عالم، به این معنا که آنچه در عالم است از مظاهر جلال و جمال، چه از امور بسیطه و چه از امور مرکّبه و چه از امور مادیّه و چه از امور مجرّده از مادّه، نمونه‏اى از آن در این نسخه و مجموعه هست ولو بالقوه و الإستعداد. و ریب و دغدغه در این، فى الجمله نیست.
سال‏ها دل طلب جام جم از ما مى‏کرد آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا مى‏کرد
و شاهد بر این مدعا بسیار است؛ چه از حسّ و چه از عقل و چه از نقل و چه از آیات و چه از روایات منقوله از اهل بیت اطهار -صلوات الله علیهم أجمعین – . و از آن جمله، ابیات مشهوره است که نسبت داده شده است به حضرت سیّد أوصیا – علیه الصلاه والسّلام و التحیه و الثناء – قال – علیه‏السلام – :
دواؤک فیک و ما تبصر
و داؤک منک و ما تشعر
و تزعم انّک جرم صغیر
و فیک انطوى العالم الأکبر
أنت الکتاب المبین الذى
بأحرفه یظهر المضمر(4)
بلکه جمعى از ارباب دانش و اصحاب بینش را اعتقاد آن است که انسان، عالَم کبیر، و عالَم به نسبت به وى، عالَم صغیر است. و اگرچه بیان این مذهب و تحقیق آن موکول است به بسط تمامى، که این رساله را گنجایش آن نیست، با اینکه در اینجا هم لزومى ندارد و لازم این مقاله آن است که در همین مجموعه و نسخه هر یک از عقل – که آن را قوّه عاقله و صفت ملکیت مى‏نامند – و جهل – که آن را قوّه شهویه متضمنه هر یک از صفت شیطانى است و سبعیّت و بهیمیت مى‏نامند – نیز در آن هست.
آدمى‏زاده طرفه معجونى است
از فرشته سرشته وز حیوان
گر کند میل، این شود پس ازین
ور کند میل، آن شود به از آن
و بر وجود هر یک از عقل و شهوت در آدمىِ مکلّف، شواهد و ادلّه بسیار است. علاوه بر آنچه که اشاره شد، با آنکه خلافى در آن نیست، بلکه اتفاقى کلّ عقلاست، بلکه حسّ و عیان نیز به طریق إنّ شاهد بر آن است و احتیاج به دلیل و شاهد ندارد.
و از آن جمله است، جمیع ادلّه قاطعه، چه از عقل و چه از غیر آن، چه از آیات و چه از اخبار مأثوره از اهل بیت اطهار و چه از اجماع و چه از ضرورت مذهبیّه و دینیّه که دلالت بر ثبوت احکام شرعیه و تکالیف الهیه در حق مکلّفین از آدمیین و مکلّف بودن آنها به این‏ها دارند ؛ زیرا که دلالت واضحه دارند جمیع آنها به طریق إنّ بر وجود عقل و قوه عاقله در آنها؛ زیرا که به حکم ادّله قطعیه، بلکه ضرورت دینیّه نیز تکلیف غیر عاقلْ جایز و روا نیست. و نیز دلالت واضحه دارند بر وجود قوه شهویّه در آنها؛ زیرا که تحصیل حاصل، چون تکلیف به غیر مقدور مُحال و ممتنع است، به ضرورت عقل قاطع و شهادت نقل ساطع.
و از آن جمله است، نیز ادلّه متکثره معتبره، چه قطعیه و چه غیر قطعیه، چه از آیات شریفه و چه از اخبار متواتره و چه از اجماع و چه از ضرورت مذهبیه و دینیه – که دلالت بر لزوم مخالفت نفس و هوى دارد – ؛ زیرا که دلالت و شهادت دارند جمیع آنها بر وجود هر یک از قوّه شهویه و قوّه عاقله درآنها .
و از آن جمله است، نیز اخبار متواتره که دلالت دارند بر اینکه مناط در تکلیف و ثواب و عقاب عقل است؛ زیرا که دلالت واضحه دارند به طریق إنّ بر وجود هر یک از آنها در آنها.
و از آن جمله است، اخبار معتبره متکثره که به‏خصوص دلالت دارند بر خلق عقل و جهل و جنودِ هر یک از آنها، و بر اینکه سرمایه سعادت انسانى، عقل و قوه عاقله است و سرمایه زیان و خسارت وى قوه شهویه است، و بر اینکه آنچه از خیرات و اعمالِ شایسته و افعالِ حسنه از وى صادر مى‏شود، به واسطه عقل و قوه عاقله و صفت ملکیّت مخلوقه در وى است، و آنچه از شرور و اعمال ناشایسته و افعال قبیحه از وى به ظهور مى‏رسد، به واسطه قوه شهویه و صفت شیطانیت و سبعیّت و بهیمیّت موجوده در آن است.
بلکه از اخبارى که در بیان خلق عقل و جهل و جنود هر یک از آنها وارد شده است، برمى‏آید که جمیع خیرات و اعمال شایسته از جنود و سپاه جهل و لوازم آن است و جمیع شرور و اعمال ناشایسته از جنود و سپاه عقل و لوازم آن است و به طریق إنّ دلالت مى‏کند بر وجود هر یک از آن دو قوه در آن، و هو المطلوب.
و از آن جمله است، فرموده حضرت امام جعفر صادق – علیه الصلاه والسّلام – در حدیث طولانى که صدوق – علیه الرحمه – در کتاب علل الشّرائع به سند متصل از آن حضرت روایت کرده، که آن حضرت فرموده: «الذّنب من الشهوه»(5). و مضمون آن، این است که گناهى که از گناهکار سر مى‏زند، از شهوت است و دلالت این مضمون بر وجود قوه شهویه در آن، در نهایت وضوح است و به طریق إنّ نیز دلالت واضحه بر وجود قوه عاقله در آن دارد، و هو المطلوب.
و از آن جمله، حدیث صحیحى است که صدوق – علیه الرّحمه – در کتاب علل الشرائع از عبداللّه بن سنان روایت کرده:
قال: سألت أبا عبد الله جعفر بن محمد الصّادق – علیهما الصلاه والسّلام -، فقلت: الملائکه أفضل أم بنو آدم؟ فقال: قال امیرالمؤمنین على ابن أبی طالب – علیه الصلاه والسّلام – : إنّ الله – عزّوجلّ – رکب فى الملائکه عقلاً بلا شهوه و رکب فى البهائم شهوهً بلا عقل و رکب فى بنى آدم کلتیهما، فمن غلب عقله شهوته، فهو خیر من الملائکه، و من غلبت شهوته عقله، فهو شرّ من البهائم.(6)
و مضمون آن، این است که گفت عبد الله بن سنان که سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق – علیه الصلاه والسّلام – که ملائکه افضل‏اند یا بنى آدم؟ آن حضرت فرمودند که فرمود حضرت امیر المؤمنین على بن ابى طالب – علیه الصلاه و السّلام – : که به درستى که خداى – عزّوجلّ – خلق نمود در ملائکه عقل را بى‏شهوت، و خلق نمود در حیوانات شهوت را بى‏عقل، و خلق نمود در بنى‏آدم هر دو را با هم. پس هر که عقل وى غالب باشد بر شهوت وى، پس آن بهتر از ملائکه است و هر که شهوت وى غالب باشد بر عقل، وى پس بدتر است از حیوانات. و دلالت این حدیث بر مدّعا در نهایت وضوح است.
و بالجمله، اخبارى که دلالت بر مدّعا دارد، مثل آیات شریفه، بسیار است.

فایده دوم :
اینکه، در آدمى – که نسخه مختصر عالم است – آیا ملک و شیطان هست یا نه؟ لازم مقاله گذشته – که آدمى نسخه مختصره عالم است – این است که هر یک از این دو نیز در وى وجود دارد و تحقیق مطلب، این است که اشکالى نیست در اینکه ملک در آدمى هست ، بلکه تا به حال به کسى که منکر این باشد برنخورده‏ایم. و شاهد و دلیل بر این مطلب نیز بسیار است.
از آن جمله است، آیه شریفه «و ایّدهم بروح منه»؛(7) زیرا که مراد از این روح – که خداوند عالَم، بندگان مؤمنین خود را مؤیّد گردانیده به وى – ملک است، چنانچه حضرت امام جعفر صادق – علیه السّلام – بیان و تفسیر آن فرموده‏اند.(8)
و از آن جمله است، نیز آیه شریفه «عن الیمین و عن الشمال قعید. ما یلفظ من قول إلاّ لدیه رقیب عتید»؛(9) زیرا که از حضرت امام جعفر صادق منقول است که مراد از رقیب عتید و قعید عن الیمین و عن الشمال در این آیه، ملک و شیطان است، که منزلگاه آنها در دو گوش دل است.(10)
و از آن جمله است، نیز آیه شریفه «الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء والله یعدکم مغفره منه و فضلاً»؛(11) زیرا که حضرت امام جعفر صادق – علیه‏السلام – فرموده‏اند که مراد از وعده دهنده در این آیه به مغفرت و فضل، ملکى است که با آدمى است؛ همچنان که مراد از شیطان در این آیه نیز، همان شیطانى است که با وى است.(12)
و از آن جمله است، نیز حدیثى که صدوق – علیه الرحمه – در کتاب علل الشرائع به سند متصل از أبى عبد الرّحمان روایت کرده:
قال: قلت لأبى عبد اللّه -علیه السّلام: إنّى ربّما حزنت فلا أعرف فی أهل و لا مال و لا ولد، و ربّما فرحت فلا أعرف فی أهل و لا مال و لا ولد. فقال: إنّه لیس فی أحد، إلاّ و معه ملک و شیطان. فإذا کان فرحه، کان دنوّ الملک منه، و إذا کان حزنه کان دنوّ الشیطان منه. و ذلک قول اللّه – عزّوجلّ – : «الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء و اللّه یعدکم مغفره منه و فضلاً و الله واسع علیم».(13)
و مضمون این حدیث، این است که گفت أبى عبد الرّحمان که گفتم به أبى عبدالله – علیه الصلاه والسّلام – : که به درستى که من بسا است که اندوهناک مى‏شوم و پس نمى‏یابم سبب آن را، نه در اهل و نه در مال و نه در فرزند، و بسا هست که شادمان مى‏شوم، پس نمى‏یابم سبب آن را، نه در اهل و نه در مال و نه در فرزند. پس آن حضرت فرمودند در جواب: که به درستى که نیست احدى، مگر اینکه با اوست مَلِکى و شیطانى؛ پس هرگاه فَرِحْ او را به هم رسد، ملکْ نزدیک به وى شده و هرگاه، حزن و اندوه به هم رساند، شیطانْ نزدیک به وى شده و همین است مراد از فرموده خداوند عالم: «الشیطان یعدکم الفقر»، إلى آخر آیه.
و از آن جمله نیز حدیثى است، که ثقه الاسلام – علیه الرّحمه – در کتاب اصول کافى به سند متصل از حضرت امام جعفر صادق – علیه‏السلام – روایت کرده:
قال: قال امیرالمؤمنین – علیه السلام – : لمّتان؛ لمّه من الشیطان و لمّه من الملک، فلمه الملک الرّقه و الفهم، و لمه الشیطان السّهو و الغفله.(14)
و مضمون آن، این است که دو بى‏خودى است – یعنى در آدمى – : یکى از شیطان است و دیگرى از ملک، پس بى‏خودى از ملکْ نازکى دل و ادراک است، و بى‏خودى از شیطانْ سهو و غفلت است.
و دلالت وى بر مدّعا در نهایت وضوح است.
و از آن جمله نیز حدیثى است که ثقه الاسلام – علیه الرّحمه – در اصول کافى به سند صحیح از حضرت امام جعفر صادق – علیه السلام – روایت کرده:
قال: ما من قلب إلاّ و له أذنان على أحدا هما، ملک مرشد و على الأخرى، شیطان مفتن. هذا یامره و هذا یزجره. الشیطان یأمره بالمعاصى، و الملک یزجره عنها و هو قول الله – عزّوجلّ – : «عن الیمین و عن الشمال قعید. ما یلفظ من قول إلاّ لدیه رقیب عتید».(15)
و مضمون این حدیث، آن است که آن حضرت فرمود: که نیست دلى، مگر اینکه از براى وى دو گوش است؛ بر یکى از آنها ملکى است که ارشاد کننده به صواب است و بر دیگرى، شیطانى است که گمراه کننده و فتنه‏انگیز و راهنمایى کننده به خطاست. این یکى امر مى‏کند شخص را و آن دیگرى زجر و منع مى‏نماید. شیطان امر مى‏کند وى را به کردن معاصى، و ملکْ ممانعت مى‏نماید وى را از ارتکاب معاصى. و این است مراد از فرموده خداى – عزّوجل -: «عن الیمین و عن الشمال»، إلى آخر آیه.
و از آن جمله است، نیز حدیثى است که ثقه الاسلام – علیه الرّحمه – نیز در اصول کافى به سند متصل از آن حضرت روایت کرده:
قال: إنّ للقلب أذنین، فإذا همّ العبد بذنب، قال له روح الایمان: لا تفعل، و قال له الشیطان: إفعل. الحدیث.(16)
و مضمون آن، این است که از براى دل، دو گوش است؛ پس هر گاه میل کند بنده به گناه کردن و معصیت نمودن، روح ایمان گوید: او را مکن، و شیطان گوید: او را بکن.
و از آن جمله نیز حدیثى است که ثقه الاسلام در اصول کافى به سند صحیح از آن حضرت روایت کرده:
قال: ما من مؤمن إلاّ و لقلبه أذنان فى جوفه: أذن ینفث فیها الوسواس الخناس، و أذن ینفث فیها الملک. فیؤید الله – عزّوجل – المؤمن بالملک. فذلک قوله: «و ایّدهم بروح منه».(17)
و مضمون آن، این است که آن بزرگوار فرمودند: نیست مؤمنى، مگر اینکه از براى دل وى دو گوش است در اندرون آن: گوشى است که مى‏دمد در وى شیطان، که خناس وسوسه کننده است، و گوشى دیگر مى‏دمد در وى ملک. پس مؤید مى‏گرداند خداى – عزوجل – مؤمن را به ملک. پس این است فرموده خداى – سبحانه: «و ایّدهم بروح منه».(18)
به هر حال، تشکیکى و دغدغه‏اى در وجود ملک در آدمى نیست؛ چنانچه از آیات و اخبار معتبره دیگر نیز مستفاد مى‏شود.
بلى تشکیکى که هست در آن، این است که آیا ملکِ موجود در وى، همان عقل و قوه عاقله است و هر دو یک چیزند به حسب حقیقت، و متعددند به حسب اسم. و یا اینکه دو چیزند و غیر یکدیگرند. و بر فرض اتحاد آنها، جمیع آنچه که دلالت بر وجود عقل و قوه عاقله دارد، دلالت بر وجود ملک نیز خواهد داشت. و لیکن آنچه از بسیارى از اخبار و غیر اخبار برمى‏آید، عدم اتحاد آنهاست.
و اینها در صورتى است که ملک را به معناى فرشته بگیریم؛ چنانچه ظاهر و هویداست از لفظ آن. و هرگاه ملک را به معناى عقل و قوه عاقله و یا معناى علم و معرفت و رحمت الهى بگیریم – چنانچه اطلاق لفظ بر هر یک از آنها نیز در کلمات علماى ابرار، بلکه در اخبار أهل بیت اطهار هم فى الجمله شده – ، پس در وجود آنها در آدمى ریب و دغدغه نخواهد بود؛ چرا که واضح و عیان است و حاجت به دلیل و بیان و برهان ندارد.
و از بسیارى از آنچه ذکر شد، معلوم مى‏شود که اشکالى در وجود شیطان نیز در آن نیست ؛ با اینکه آیات و اخبار بسیار – علاوه بر آنچه ذکر شد – دلالت بر این مطلب دارد.
و از آن جمله است ، خصوص آیه شریفه «و من یعش عن ذکر الرّحمن، نقیض له شیطاناً فهو له قرین».(19)
و از آن جمله است، نیز خصوص آیه شریفه « من شرّ الوسواس الخناس، الذى یوسوس فى صدور النّاس».(20)
و از آن جمله است، نیز آیه شریفه « و جعلنا لکلّ نبىّ عدوّاً شیاطین الإنس و الجن»،(21) و آیه «إنّما یأمرکم بالسّوء والفحشاء»(22) و آیه شریفه «فإنه یأمر بالفحشاء و المنکر»(23)، و آیه شریفه «و ینزل علیکم من السماء ماءً لیطهرکم به و یذهب عنکم رجز الشیطان».(24)
و از آن جمله است، نیز حدیثى که ثقه الاسلام – علیه الرّحمه – در کتاب اصول کافى روایت کرده و مضمون آن، این است که کسى که ربقه اسلام از او کنده شده است، ملاقات نمى‏کند او را، مگر شیطان.(25)
و از آن جمله است، نیز حدیثى که به سند مرفوع، ثقه الاسلام – علیه الرّحمه – در اصول کافى از حضرت امام محمد باقر – علیه السلام – روایت کرده که آن بزرگوار، از جد بزرگوار خود – صلى اللّه علیه و آله – نقل فرمودند که آن بزرگوار فرمودند: «و ما کان من السّیئات فللشّیطان – لعنه الله -»(26). و مضمون آن این است که، هرچه از گناهان و بدى‏ها که از بنده به ظهور مى‏رسد، پس از شیطان است – خدا لعن کند او را – . و از آن جمله، احادیثى است که دلالت دارد بر اینکه شیطان، یکى از چهار چیزى است که مؤمن، خالى از آن نیست.(27)
و از آن جمله است ، نیز ادله متکثره معتبره قطعیه و غیر قطعیه ، چه از عقل و چه از نقل و چه از آیات و چه از روایات و چه از اجماع و چه از ضرورت، که دلالت دارند بر لزوم مخالفت شیطان و حُرمت و مذمت متابعت از آن؛ زیرا که جمیع آنها به طریق إنّ دلالت دارند بر وجود شیطان در آن.
و از آن جمله است، نیز ادله متکثره از آیات و اخبار متواتره ، که دلالت دارند بر اینکه جمیع آنچه از معاصى که از آدمى سر مى‏زند، از شیطان است؛ زیرا که جمیع آنها به طریق إنّ دلالت دارند بر وجود شیطان در آن.
و اینها در صورتى است که شیطان را غیر از قوه شهویه بدانیم. و هرگاه، فرضاً، شیطان را خود قوه شهویه و یا نوعى از آن بدانیم، پس جمیع آنچه که دلالت بر وجود قوه شهویه در آن دارند، دلالت بر وجود شیطان در آن نیز دارند.
به هر حال، اشکالى در وجود شیطان در آن نیست. بلى، اشکالى که هست، این است که شیطان به چه معنا موجود در آن است؛ چرا که – از قرارى که این کمینه خادم شریعت مطهّره از تصفح و تتبع آیات و روایات و کلمات علماى عالى درجات برخورده‏ام – شیطان بر چند معنا اطلاق شده(است).
یکى، همان ابلیس است که تخلف ورزید از سجده کردن بر حضرت آدم – على نبینا و علیه‏السّلام – و به این سبب، رانده درگاه حضرت احدیّت شد. و دیگر، قوه واهمه و خیالیه است. و دیگر، صفت شیطانى است، که نوعى از قوه شهویه به معناى اعم است. و لیکن پر واضح و روشن است، که شیطان به همه این معانى در آدمى وجود دارد و عیب و نقصى هم ندارد؛ چنانچه اشاره به آن خواهد شد.

پی نوشت :

1. تاریخ تألیف یکى از کتاب‏هاى ایشان 1264ق ، است.
2. شرح حال او در کتاب‏هاى أعیان الشیعه ، أعلام الشیعه و گنجینه دانشمندان به طور مختصر و در کتاب شرح حال دانشمندان گلپایگان، ج 1 ، به گونه مفصل آمده است.
3. بحارالأنوار، ج 70، ص 272: إن الغضب من الشیطان و إن الشیطان خلق من النّار و إنّما یطفى‏ء النّار الماءُ . فإذا غضب أحدکم ، فلیتوضأ.
4. دیوان أمیرالمؤمنین، چاپ سنگى، ص 44، با کمى تفاوت.
5. بحارالأنوار، ج 58، ص 296، به نقل از علل الشرائع، ج 1، ص 102.
6. علل الشرائع، چاپ قم، ج 1، ص 5.
7. سوره مجادله، آیه 22.
8. صافى، ج 2، ص 679 ، چاپ اسلامیه.
9. سوره ق، آیه 17 و 18.
10. صافى، ج 2، ص 599.
11. سوره بقره، آیه 268.
12. ر.ک: نور الثقلین، ج 1، ص 238.
13. الکافى، ج‏2، ص 330، چاپ آخوندى، به جاى «الغفله» «القسوه».
14. علل الشرائع، ج 1، ص 87.
15. همان، ص 266.
16. همان، ص 266.
17. همان، ص 267.
18. سوره مجادله، آیه 22.
19. سوره زخرف، آیه 43.
20. سوره ناس، آیه 4 و 5.
21. سوره انعام، آیه 112.
22. سوره بقره، آیه 199.
23. سوره نور ، آیه 21.
24. سوره انفال، آیه 11.
25. الکافى، ج 2، ص 291.
26. همان، ص 16.
27. همان، ص 250.
منبع:www.hadith.net

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید