مبدا و مقصد حکمت

مبدا و مقصد حکمت

نویسنده:وحید خراسانی
منبع:ماهنامه موعود
سخنرانی آیت الله العظمی

اطاعت از حق و شناخت امام
أدع إلی سبیل ربّک بالحکمه والموعظه الحسنه و جادلهم بالّتی هی أحسن.1
به راه پروردگارت با حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن فرا بخوان.
دعوت باید به راه پروردگار تعالی و به وسیله «حکمت» باشد، حال سؤال این است که راه پروردگار چیست، و حکمت چه می‌باشد. باید توجه داشته باشیم که ذات مقدسی که در کمال و جمال بی‌منتهاست می‌فرماید:
یؤتی الحکمه من یشاء و من یؤت الحکمه فقد أوتی خیراً کثیراً و ما یذّکّر إلّا أولو الألباب.2
او به هر که بخواهد حکمت را می‌دهد و به هر کس حکمت داده شود به درستی خیر کثیر به او عطا شده است و جز صاحبان خرد متذکر نمی‌شوند.
این آیه نشان می‌دهد که حکمت به هر کسی داده نمی‌شود بلکه صرفاً به اشخاص خاصی که خداوند با اختیار خود برگزیده داده می‌شود. و خدایی که بسیار در نزد او اندک است اندکی از حکمت را به «خیر کثیر» توصیف نموده است؛
امّا حکمت چیست؟ مرجع واقعی تفسیر کلام الهی که همان مفسرین شرعی کلام او هستند [معنای حکمت را برای ما شرح داده‌اند.] در روایت شریفی از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است که درباره این فرموده خداوند تبارک تعالی: «هرکس به او حکمت داده شود محققاً خیر کثیری به او داده شده است» می‌فرماید:
[حکمت] همان اطاعت خداوند و معرفت امام است.3
مجلس ما مجلس خطابه نیست و شما بحمدالله از اهل علم هستید و آنچه برای ما مهم است، این است که در این مقوله با تفقه در آیات و روایات آنچه از کتاب و سنت قابل فهم است را دریابیم. حکمت، این فرموده خداوند است که می‌فرماید؛
هو الّذی بعث فی الأمّیّین رسولاً منهم یتلو علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه.4
اوست خدایی که پیامبران را در میان امت‌ها و از خود آنها فرستاد تا آیات الهی را بر ایشان بخوانند و آنها را تزکیه نمایند و کتاب و حکمت را به آنها بیاموزند.
دقت در فهم قرآن و حدیث ما را به این نتیجه می‌رساند که بعثت همه انبیا از آدم تا خاتم با تلاوت آیات الهی شروع و به حکمت منتهی می‌شده است. اگر بخواهیم معنای واقعی روایت امام صادق(ع) را دریابیم باید این حکمتی را که بعثت انبیا به آن منتهی می‌شود و خداوند به پیامبرش دستور می‌دهد را بشناسیم. حکمتی که اندکش هم خیر کثیر است.
این حکمت دارای مبدأ و مقصدی است. مبدأ آن فرمانبری خداوند تبارک و تعالی و مقصد و منتهایش معرفت امام(ع) می‌باشد.
این چه خط و مسیری است که سرآغازش خداوند تعالی و انتهایش خاتم اوصیا(ع) است و به سوی مواریث انبیا پایان می‌پذیرد.
آنچه که اندیشه اندک می‌فهمد و نتیجه‌ای که به آن دست می‌یابد این است که هم تشریع و هم تکوین از نقطه‌ای آغاز و به نقطه‌ای منتهی می‌شود.
این دو از ذات مقدس متعال آغاز و به امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ منتهی می‌شوند. این حرف یک سخن خطابی نیست بلکه عین برهان است.
نهایت اینکه انسان‌هایی که در حد پایینی از علم و اندیشه هستند و ادراکات حسی آنها ضعیف است تا همین الآن نیز به این مسئله نرسیده‌اند که طبیعت و ماورای طبیعت در دو کلمه خلاصه می‌شوند؛ «من منه الوجود» و «من به الوجود» (کسی که هستی از اوست و کسی که هستی به واسطه او استمرار دارد.) این حقیقتی است که این حدیث شریف به آن تصریح می‌کند.
بنابراین حکمت از خداوند تعالی آغاز و به ولی اعظم او ـ صلوات الله علیه ـ منتهی می‌شود و این همان چیزی است که بارها تکرار کرده‌ایم؛ ما منه الوجود و ما به الوجود، که در این جلسه مجال شرح آن نیست.
آنچه مجالش در امروز هست فهم این حدیث شریف از امام باقر(ع) است. ایشان می‌فرمایند:
هر کس که بمیرد و برای او امامی نباشد به مرگ جاهلیت مرده است، و هر که بمیرد و عارف به امامش باشد زیانی برای او نیست که این امر [ظهور] پیش افتد یا پس افتد و هر که عارف به امام خود بمیرد چون کسی است که با امام قائم (ع) در زیر خیمه او باشد.5
اندیشمندان در این حدیث تأمل کنند، می‌فرماید: «هر کس که بمیرد و عارف به امامش باشد» یعنی با این معرفت به نقطه نهایی در وجود که همان امام است می‌رسد و همراه با امام در خیمه و چادر مخصوصش می‌باشد. این است [معنای] معرفت امام. این معرفت نیاز به سه اصل دارد که ما به اندازه وسعت وقت آن را شرح می‌دهیم موضوع همان امام زمان(ع) است و در اینجا یک «عنوان» داریم و یک «معنون» (موضوع) و معنون هم دو جنبه دارد، یک جنبه عمومی و یک جنبه خصوصی.
بنابراین هرگاه انسان امام زمانش را بشناسد در درجه اول«امامت» را شناخته و در درجه بعد امام را به عنوان عام آن و سپس امام زمان (ع) را با عنوان خاصش می‌شناسد. امّا امامت چیست؛ مفهومی بلند و والا، به گونه‌ای که انسان تا امامت را نشناسد معنای این بیان بلند خداوند را نخواهد فهمید:
و إذ ابتلی إبراهیم ربّه بکلمتٍ فأتمّهنّ قال إنّی جاعلک للناس إماماً قال و من ذرّیّتی قال لاینال عهدی الظالمین.6
به یاد آر هنگامیکه خداوند ابراهیم را به اموری چند امتحان فرمود و او همه را به جای آورد آنگاه خداوند فرمود من تو را امام مردم قرار دادم عرض کرد این امامت به فرزندان من نیز عطا می‌فرمائی؟ خداوند فرمود عهد من هرگز به مردم ستمکار نخواهد رسید.
در تفسیر این آیه از جانب ائمه(ع) احادیثی با کلماتی بلیغ و معانی والا رسیده است که انسان هرگاه در آنها غور می‌کند به رشحه‌ای از فرات فیض آنها می‌رسد. فرموده‌اند که ابراهیم(ع) از چهار مرحله و امتحان گذشت تا به امامت رسید. امام صادق(ع) می‌فرماید:
خداوند ابراهیم را «عبد» قرار داد قبل از آن که او را «نبی» گرداند و او را نبی قرار داد قبل از اینکه او را «رسول» گرداند، و او را رسول گرداند قبل از اینکه او را «خلیل» قرار دهد و او را خلیل قرار داد قبل از اینکه او را امام گرداند پس وقتی که همه امور در او جمع شد فرمود: من تو را برای مردم امام قرار دادم. و چون امامت در چشم ابراهیم عظیم جلوه کرد عرض کرد: از ذریه من چطور؟ خداوند فرمود: عهد من به ظالمین نمی‌رسد.شخص سفیه، امام و رهبرشخص پرهیزگار نمی‌شود.7
برگزیدن خداوند در مرحله عبودیت و نبوت و رسالت و انتصاب الهی در مرحله امامت به بحث مفصلی نیاز دارد. همچنین درجات عبودیت و نبوت و رسالت. و چه خوب است که در ترکیب و ماده و هیئت ترکیبی که استفاده شده تأمل کنید. در بیان علت اینکه چرا خداوند ابراهیم را خلیل قرار داد گفته شده که دلیلش این بوده که او هرگز از هیچ مخلوقی طلب حاجت نکرد.
در این مقام والای انسانی بیندیشید و اینکه به چه درجه‌ای رسیده بود آن کسی که در سلسله نبوت فرد دوم است. این [انسان] معامله‌اش با خلق این طور بود که هیچ‌گاه پیش نیامد که کسی از او طلب حاجت کند و جواب رد بگیرد. معنای کلام امام صادق(ع) این است که ابراهیم (ع) وقتی در هر دو جنبه تعامل با حق و تعامل با خلق به کمال رسید به آن نقطه عالی بلند مرتبه نائل شد و در این موقع بود که خداوند درباره او فرمود:«همانا تو را برای مردم امام قرار دادم.»
این است امامت؛ بنابراین ارزش منصب ربانی راکم مشمارید و به سنن الهی لطمه وارد نسازید و دستانتان را به سمت اسرار ربوبی دراز نکنید و مقام عظیم امامت را برای مردم معرفی کنید.
این درباره امامت، امّا آن امامی که این لباس زیبا برای اندامش دوخته شده کیست. من فقط متن یک حدیث را بدون شرح آن برای شما می‌خوانم چون وقت زیادی برای ما باقی نمانده است؛
خداوند تبارک و تعالی امام را به پیشوایی خلقش منصوب کرده و او بر روزی خواران اهل جهان، چه عاصی باشند و چه مطیع، حجت قرار داده و خدا تاج وقار خود را بر سر او قرار داده و از نور جباریتش او را پوشانده، با رشته‌ای الهی تا آسمان کشیده تا فیوضات خدا از او منقطع نشود و آنچه نزد خداست جز به سبب او به دست نیاید و اعمال بندگان جز با معرفت او مقبول نیست.8
خصوصیات امام به چهل خصوصیت می‌رسد: یکی از آن خصوصیات این است که خدا به امام تاج وقار و جلال می‌دهد. این تاج چه تاجی است که بر سر امام قرار می‌گیرد. همان تاجی که از طریق آن به خدای تعالی بدون واسطه هیچ ملک و انسانی، حتی سیدالمرسلین توجه می‌کنند. پس حقی از طرف مخلوقات در اختیار امام(ع)‌ نیست و آنچه در اختیار دارد همه از آن ذات مقدس است
خصوصیت دوم؛ پوشاندن وی از نور جبار است. یعنی پیکر قدسی امام (ع) سرشار از نوری است که فهم این نور متوقف بر فهم سوره نور است؛ سوره‌ای که به دلیل وجود دو آیه که درباره نور الهی در زمین است به این نام خوانده می‌شود.
خداوند تبارک و تعالی در این سوره می‌فرماید:
الله نور السّموت والأرض مثل نوره کمشکوهٍ فیها مصباحٌ المصباح فی زجاجهٍ الزّجاجه کأنّها کوکبٌ دریٌّ یوقد من شجرهٍ مبارکهٍ زیتونهٍ لا شرقیّهٍ و لا غربیّهٍ یکاد زیتها یضیء ولو لم تمسسه نارٌ نورٌ علی نورٍ یهدی الله بنوره من یشاء و یضرب الله الأمثال للنّاس و الله بکلّ شیءٍ علیمٌ.9
خداوند نور آسمان‌ها و زمین است داستان نورش به مشکاتی ماند که در آن چراغی روشن باشد و آن چراغ در میان شیشه‌ای است که تلألؤش گویی ستاره‌ای است درخشان از درخت مبارک زیتون که با آنکه شرقی و غربی نیست شرق و غرب جهان با آن فروزان است و بی آنکه آتشی روغن آن را برافروزد خود به خود جهانی را روشنی بخشد که پرتو آن نور بر روی نور قرار گرفته و خدا هر که را بخواهد به نور خود هدایت کند و خدا این مثل‌ها را برای مردم می‌زند و او به همه امور داناست* در خانه‌هایی خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد و در آن ذکر خدا شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند.
این نور ربانی در این بیوت مقدسه است، بیوت انبیا و اوصیا که خداوند اذن داده که رفعت یابند و امر فرموده که به آنها محبت شود و اطاعت شوند. و از خصوصیات امام زمان ما است آنچه در کلام امام رضا(ع) وارد شده است که می‌فرمایند: قسم به پدر و مادرم، آن کسی که هم‌نام جدم و شبیه من و شبیه موسی‌بن عمران است دارای سینه‌ای سرشار از نور است که از شعاع نور قدس برافروخته می‌شود؛ چه بسیار زنان مؤمن شیفته تشنه و مردان مؤمن اندوهناکی که در فقدان این آب گوارا وجودشان غمین و حیران است. گویی ناامیدانی هستند که از دور به آنها ندا داده می‌شود، همانگونه که از نزدیک به آنها ندا داده می‌شود، که او برای مؤمنان رحمت است و برای کافران عذاب. دارای سینه‌ای از نور است که از شعاع نور قدس برافروخته می‌شود.
تعبیر بلیغ و عجیبی است و اشاره به همان فرموده خداوند تبارک و تعالی دارد [که بیان شد.] در بیان صفت‌های حضرت مسیح(ع) تعبیر «جلابیب» نور به جای «جیوب نور» به کار رفته است؛ و از جمله در مناظره امام رضا(ع) با علمای نصاری آمده است که:به جاثلیق فرمود:
ای نصرانی آگاهیت نسبت به کتاب اشعیا(ع) چگونه است؟
گفت: حرف حرف آن را می‌شناسم. پس به آن دو فرمود:
آیا معنای این کلام را می‌دانید؛ ای قوم همانا من صورت الاغ سواری را دیدم که جلباب‌هایی از نور پوشیده بود و استر سواری را دیدم که نورش همانند نور ماه بود.10
همان طور که از امیرالمؤمنین(ع) در توصیف امام مهدی(ع) تعبیر«کوکب دری و درخشان» نقل شده است:
[در آیه مزبور] «مشکات» رسول الله و «مصباح» وصی و اوصیا و «زجاجه» فاطمه زهرا و «درخت مبارک» رسول الله و «کوکب درخشان» قائم منتظر است که زمین را از عدل پر می‌کند.11
و از امام کاظم(ع)‌ در تفسیر این فرموده خداوند تعالی:
لیظهره علی الدّین کلّه ولو کره المشرکون.12
تا آن [دین حقیقی] را بر هر چه دین است پیروز گرداند هر چند مشرکان خوش نداشته باشند.
نقل شده است که می‌فرماید:
خداوند این دین را بر همه ادیان ظاهر می‌کند، در هنگام قیام قائم و می‌فرمایند، خدا فرمود:
الله متمّ نوره ولو کره الکافرون.13
و خدا ـ گر چه کافران را ناخوش افتد ـ نور خود را کامل خواهد گردانید.
یعنی نور ولایت قائم.14
بالاترین کلمات برای توصیف، کلمه نور است چون خداوند، خودش را به آن توصیف کرده است و ‌فرموده: «خداوند نور آسمان‌ها و زمین است» و سپس پیامبرو امام (ع) را به آن توصیف نموده؛ «داستان نورش همچون مشکاتی است که چراغی در آن روشن است، و آن چراغ در میان شیشه‌ای است که از تلألؤ آن گویی ستاره‌ای درخشان است.در خانه‌هایی که خداوند اذن داده که بلند مرتبه باشند» و پایان این خانه‌ها و برترین آنها بیت رسول الله و نور اوست که در میان این نور امام مهدی(ع) هم می‌باشد.
«خداوند هر که را بخواهد به نورش هدایت می‌کند» خداوند نور را به اسم خودش با «ضمیر غائب» اضافه کرده است و در آن دلالت خاصی است که اشاره دارد به رابطه دوطرفه‌ای که بین غیب خداوند و غیبت ولیش وجود دارد. غیبتی که طولانی شدن آن وسیله‌ای برای امتحان مردم است.
پس خدای غیب‌الغیوب استحقاق دارد که اسم خود را به غیب اضافه نماید و بفرماید:« هو الله أحد.»
بنابراین او (امام عصر(ع)) نوری است که در این آیه به ضمیر «هو» اضافه شده است.این امام زمان، ارواحنا فداه، است؛ خورشید الهی نور افشان عالم، در حالی که ابرها او را پوشانده‌اند. غائب حاضری که به همراه جنود الله مشغول عبارت و عمل خود است. کسی که خضر (ع) گوش به فرمان اوست و از او علم لدنی را فرا می‌گیرد.
اما او اکنون کجاست. آیا در مقابل پروردگارش ایستاده است یا نشسته؛ هر کجا هست جانم به قربانش، چرا که آنجا قلب عالم است. آنجاست حقیقت همه اسمای حسنای الهی و کلمه علیای خداوند. آنجا کسی است که جلباب‌های نور پوشیده و سینه‌ای سرشار از نور دارد که از شعاع نور قدس برافروخته می‌شود.
ای کسی که عصای آدم در دستت و انگشتری سلیمان در انگشتت، و تن پوشت (همان) لباس ابراهیم، که او را از آتش بازداشت می‌باشد؛ ای کسی که پیراهن آغشته به خون مطهر پیامبر(ص) در روز احد نزد اوست، ای کسی که پیراهن سیدالشهدا (ع) که در کربلا با آن شهید شد نزد اوست، ای کسی که میراث انبیا به او منتهی می‌شود و آثار اولیا به همراه اوست. ای کسی که در هنگام تکیه بر کعبه بین رکن و مقام، عالم را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید: هر کس می‌خواهد به محمد(ص) و علی(ع) بنگرد به من نگاه کند.
ای بقیهالله در زمین، و ای ولی خدا و حجت او بر خلقش، نگاهی مراعات‌گونه به ما بینداز تا خداوند نام ما را در زمره پیروان و دوستدارانت ثبت نماید و همت ما را در این دو کلمه قرار بدهد: اطاعت خداوند و شناخت امام.

پی‌نوشت‌ها:

* این سخنرانی در تاریخ 14 شعبان 1417 ق. ایراد شده است. متن عربی برگرفته از: الحقّ المبین فی معرفه المعصومین، علی کورانی، صص 581 ـ 572.
1. سوره نحل (16)، آیه 125.
2. سوره بقره (2)، آیه 269.
3. طاعه الله و معرفه الإمام، محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی، ج1، ص 185؛ المحاسن، ج1، ص 148؛ شرح‌الأخبار، ج3، ص578، الحسنی، تأویل الآیات، ج1، ص97.
4. سوره جمعه (62)، آیه 2.
5. من مات و لیس له إمامٌ فمیتته جاهلیّهٌ، و من مات و هو عارفٌ لإمامه لم یضرّه تقدّم هذا الأمر او تأخّر، و من مات و هو عارفٌ لإمامه کمن هو مع القائم فی فسطاطه. الکلینی، همان، ج1، ص377؛ النعمانی، کتاب‌الغیبه، ص330. این روایت به عبارت‌های دیگری در المحاسن، ج1، ص174؛ الإمامه و التبصره، ص 122؛ طوسی، الغیبه، ص459 نیز نقل شده است.
6. سوره بقره (2)، آیه 124.
7. إنّ الله تبارک و تعالی إتّخذ إبراهیم عبداً قبل أن یتّخذه نبیّاً، و إنّ الله إتّخذه نبیّاً قبل أن یختذه رسولاً و إنّ الله إتّخذه رسولاً قبل أن یتخذه خلیلاً و إنّ الله إتخذ خلیلاً قبل أن یجعله إماماً، فلمّا جمع له الأشیاء قال إنّی جاعلک للناس إماماً، قال: فمن عظمها فی عین إبراهیم قال: قال و من ذرّیّتی، قال: قال لاینال عهدی الظّالمین. قال: لا یکون السفیه إمام التّقی. الکلینی، همان، ج1، ص175.
8. الکلینی، همان، ج1، ص203.
9. سوره نور (24)، آیه 35 و 36.
10. عیون‌أخبارالرضا (ع)، ج2، ص154.
11. المحکم و المتشابه، ص 25.
12. سوره توبه (9)، آیه 33.
13. سوره صف (61)، آیه 8.
14. الکلینی، همان، ج1، ص32.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید