عجب ترسناک ترین گناه

عجب ترسناک ترین گناه

 

 

عجب عبارت است از:بزرگ شمردن عمل صالح و زیاد شمردن آن و مسرور و خوشحال شدن به عمل خود و خود را از حد تقصیر خارج دانستن و به جایی رسد که بر خدای تعالی منت گذارد.از جمله گناهان قلبی و بیماری های درونی است.حقیقت عجب آن است که شخص خود را بدون عیب و نقص بداند و از این که در کمال و نعمت است خود را بزرگ پندارد و گمان کند که این کمال از خودش است نه از خداوند و به این مسأله تکیه کند و شاد باشد و فکر کند که این نعمت زایل شدنی نیست؛ مثلا عبادت می کند و عبادت را از همت خود می داند نه توفیقی که از جانب خدا پیدا کرده و می پندارد کار بزرگی انجام داده است.
صفت «ادلال» به دنبال عجب می آید؛ یعنی شخص علاوه بر خود بزرگ بینی، به دلیل عملی که انجام داده خود را صاحب حق بداند و مقرب در گاه خدا بپندارد به طوری که خیال کند حتما جایش در بهشت است و اگر در دنیا دعایی کند فورا اجابت می شود و دیگر بلایی نباید به او برسد.مثل این افراد مثل آن کس است که وقتی خدمتی به کسی کرد یا مالی به کسی بخشید خود را در مورد آن شخص صاحب حق بداند و توقع پاداش داشته باشد.ولی مومن هر گاه صفت نیکویی در خود دید آن را از عنایات خداوندی می داند که می تواند هر وقت خواست از او بستاند، در این صورت فخر نمی فروشد.پیامبر صلی الله علیه واله فرمود:
اگر هیچ گناهی نکنید برای شما می ترسم از چیزی که بدتر از معصیت است و آن عجب است.(1)
عجب گناهی است که تخم آن کفر است و زمین آن نفاق است و آب آن فساد و شاخه های آن جهل و نادانی و برگ آن ضلالت و گمراهی ومیوه ی آن لعنت و خلود در آتش جهنم.پس هر کس عجب کند تخم را پاشیده و حتما میوه آن را خواهد چید.(2)
کسی که به عجب دچار شده، به پند و نصیحت کسی گوش نمی دهد، بلکه به دیگران به دیده ی حقارت و جهالت می نگرد؛ در حالی که اگر از این صفت زشت دست بردارد و سخنان حکیمانه دیگران را گوش دهد و از نور قرآن بهره بگیرد واز علمای دین استفاده کند و به تحصیل دانش بپردازد به حق و حقیقت خواهد رسید.
از بزرگ ترین آفات عجب این است که شخص کمتر می کوشد به خیال این که با همین اعمال به جایی رسیده و رستگار شده در حالی که این بی توجهی به دانش او را به هلاکت می اندازد.امام صادق علیه السلام فرمود:
عالمی نزد عابدی رفت به او گفت:نماز خواندنت چگونه است؟ عابد گفت:مانند منی را از نمازش می پرسند در صورتی که من از فلان زمان تا فلان وقت عبادت خدا می کنم.عالم گفت:گریه کردنت چگونه است؟ گفت:چنان می گریم که اشک هایم روان می شود.عالم گفت:همانا اگر خنده کنی و ترسان باشی بهتر است از این که گریه کنی و ببالی.هر که به خود ببالد چیزی از عملش بالا نرود و پذیرفته نمی شود.(3)
رسول خدا صلی الله علیه واله در این باره می فرماید:سه چیز موجب هلاکت است:حرص دایمی؛ خواهش نفسانی؛ و عجب و خود بینی.(4)
خداوند به داوود علیه السلام وحی نمود که مژده ده گناهکاران را بترسان صدیقان را عرض کرد:چگونه عاصیان را مژده دهم و مطیعان را بترسانم؟ فرمود: عاصیان را مژده بده که من توبه را قبول می کنم و گناه را عفو و صدیقان را بترسان که به اعمال خود عجب نکنند.(5)
علامه مجلسی در معنای عجب چنین فرموده:عجب آن است که کار خوب خود را بزرگ شمارد و بدان خرم باشد و بنازد و خود را بی تقصیر شمارد، ولی خرسندی به انجام کار خیر و شکر گزاری از خدا به توفیق دادن برای آن و در خواست فزونی آن، عجب نیست، بلکه خوب است.(6)
از بیماری های کشنده روان انسانی جهل مرکب است که به راستی درمان آن در نهایت سختی است و جز فضل الهی درمانی ندارد.جهل مرکب آن است که انسانی حقیقت را ندادند واز این نادانی خود نیز بی خبر باشد، بلکه خود را دانا بپندارد؛ به عبارت دیگر:نداند و نداند که نداند.عجب همان جهل مرکب به حقیقت امر است؛ زیرا شخص معجب حقیقت خود را نشناخته و گرنه عجب در او به وجود نمی آمد و این ناشناسایی را نیز درک نکرده است.امیر مؤمنان می فرماید:
من دخله العجب هلک ؛
کسی که عجب در او راه پیدا کند هلاک شود.
صورت این سرور، در برزخ و بعد از مرگ، وحشت سختی است که هیچ حشتی شبیه آن نیست.یکی از عیوب عجب آن است که به بندگان خدا به نظر حقارت می نگرد و اعمال مردم را ناچیز می شمرد گرچه از اعمال خودش بهتر باشد و دیگر این که انسان را به ریا وا می دارد.اگر انسان اعمالش را کوچک وکم بداند و اخلاقش و کمالاتش را به چشم حقارت بنگرد و ایمانش را در مقابل عدل الهی قوی و پایدار نداند سرانجام خود و اعمال و کردارش را در مقابل پروردگار به حساب نیاورد و هر چه دارد از آن وجود ذی جود بداند و خود را کوچک تر از همه و وابسته به ذات باری تعالی بداند، می توان به رستگاری او امید داشت.
گفتیم عجب نه تنها از صفات زشت است، بلکه خود منشأ و عامل بسیاری از آفات و رذایل مثل کبر است؛ زیرا معجب به همه فخر می فروشد وتکبر می ورزد و خود را از دیگران بالاتر می بیند.انسانی که در دام عجب و غرور افتد هرگز در بهشتی که دار السلام و جایگاه بندگان پاک خداست، جای نمی گیرد.و اگر با ایمان از دنیا رفته باشد باید سال ها در برزخ و عقبات محشر یا دوزخ بماند تااز این آلودگی پاک شود و قابلیت دخول دربهشت پیدا کند.
اگر انسانی این حقیقت را نشناسد و آفریدگار را مالک همه ی امورش نداند، و بیندیشد کمال و جمال عبادت واطاعت از خود اوست، این جهل او رابه وادی نابودی کشیده و به سخت ترین بیماری های روانی مبتلا می سازد؛ زیرا چشم ودلش از شنیدن حق کر و کور شده و چنان بر دلش قفل خورده و مهر شده که هیچ حقی در آن وارد نمی شود و چنان عجب سراپای وجود او را فرا می گیرد که جز خود کسی را نمی بیند و این خود پیداست که عجب حالت نفسانی و عارضه معنوی و درونی است؛ یعنی جای عجب درون انسان است نه برون و حرکات اعضای بدن خصوصا زبان آشکار کننده ی آن است؛ به عبارت دیگر:از سخنی که می گوید و از حرکت چشم و دست و پایش دانسته می شود که در درونش خود بینی است.دلیل بر حرمت شرعی آن آیات و روایات بسیاری است که به بعضی از آنها اشاره می شود.خداوند می فرماید:
فلا تزکوا انفسکم؛(7)
خودتان رانستایید.
تزکیه ی نفس، یعنی خود را پاک و بی عیب دیدن و به پاکی خود را ستودن.این همان عجب است که خداوند از آن نهی فرموده است.هر انسانی نقاط ضعفی و قوتی دارد و چه بسیار مردمانند که عیوب زیادی دارند که از شماره بیرون است منتها چون انسان خود را دوست می دارد همین حب ذات مانع از اعتراف شخص به عیوب خویش است.اگر انسان کمی منصف بوده و به عیوب خود معترف باشد یقینا ساختن خود و پاک شدن از آلودگی ها برایش غیر ممکن نیست و اگر همتا کند واز خداوند کمک بگیرد از عهده اش بر می آید؛ زیرا تنها خداوند می تواند بندگانش را از آلودگی های اخلاقی پاک نماید و آنها را از سراشیبی و سقوط حتمی نجات دهد.
امام سجاد (علیه السلام )به نقل از جد بزرگوارشان رسول اکرم (صلی الله علیه واله )فرمودند:
«سه چیز است که هلاک کننده ی انسان است، بخلی که از آن پیروی شود و آدمی را مسخره خود گرداند و هوای نفسی که از آن تبعیت شود، و بالندگی انسان به خویشتن.»(8)
«رسول اکرم »(صلی الله علیه واله )فرمودند:
«اگر مرتکب گناه نمی شدید، بر شما از آنچه که بزرگتر از آن است می ترسیدم، و آن عجب می باشد، عجب.»(9)
«امام صادق»(علیه السلام)فرمودند:
«خداوند آگاه بود به اینکه برای مؤمن بهتر از خود بزرگ بینی (عجب)است و اگر (خطر )عجب نبود، هیچ مؤمنی به هیچ وجه گرفتار گناه نمی گردید.»(10)
وفرمود:
«آنکس که عجب بر او وارد و مسلط گردد، هلاک می شود.»(11)
و فرمود:
«فردی گناهی مرتکب می شود، سپس از آن عمل پشیمان می گردد و به کار نیکی اقدام می نماید، پس انجام آن کار نیک، وی را خوشحال می گرداند و باعث می شود که به وی رخوت و فراموشی از گناهی که انجام داده است، دست دهد.ولی چنانچه در حالت ناراحتی و پشیمانی از گناه باقی بماند، برای او بهتر از حالت خوشحالی و فراموشی نسبت به گناهی است که به علت انجام کار خیر به او دست داد.»(12)
و از «امام صادق »و یا «امام باقر »(علیهما السلام) روایت گردیده که فرمودند:
«دو مرد وارد مسجد شدند، یکی از آنها عابد و دیگری فاسق بود و در حالی که از مسجد خارج شدند که فاسق، صدیق، و عابد فاسق گشته بود، ودلیل آن، این بود که عابد در حالی وارد مسجد شد که در اثر عبادات خویش، خود را در نزد خدا عزیز می دانست و فکر او مشغول به این مسئله بود، اما(فاسق در حالتی وارد مسجد شد که )اندیشه او در پشیمانی بر گذشته ی خویش بود و در پیشگاه خداوند بر گناهان خود استغفار و توبه می نمود.»(13)
«امام صادق »(علیه السلام)از «رسول اکرم »(صلی الله علیه واله )نقل نمودند که فرمود:«حضرت موسی (علیه السلام )نشسته بود که شیطان به سوی او آمد، در حالیکه لباسی رنگارنگ که سر تا پای او را پوشانده بود به برداشت، و هنگامیکه به موسی نزدیک گردید آن لباس را از تن افکند، و در مقابل موسی ایستاد و به او سلام کرد.حضرت موسی به وی فرمود:تو کیستی ؟ شیطان گفت:من ابلیس هستم.موسی فرمود:شیطان توئی ؟ خداوند تو را به جایگاه و مقر نیکان و صالحان و نزدیک نسازد!شیطالن گفت:من آمدم تا از جهت مقام و منزلتی که تو در نزد خدای متعال داری به تو سلام کنم.
پس موسی (ع)به شیطان فرمود:این لباس چیست که برتن داری ؟ شیطان گفت:با آن دلهای بنی آدم را می ربایم.پس موسی به شیطان گفت:مرا خیر ده از گناهی که اگر فرزند آدم آن گناه را مرتکب گردد، تو بر وی مسلط می شوی.شیطان گفت:اگر نفس او در نظرش بزرگ جلوه نماید و در اعجاب بیفتد، و اعمال و کردار وی در نظرش بسیار آید و گناهانش در چشمش کوچک جلو ه گر شود (زمان تسلط من بر آدم است.)»(14)
و «امام صادق» (علیه السلام) در مصباح الشریعه می فرمایند:
«شگفتا و بسی شگفتا از کسی که اعمال و عبادات و طاعات او سبب خود بزرگ بینی و به خود بالیدن او گشته است و خود نمی داند که عاقبت کار وی به کجا می انجامد، پس اگر کسی به خاطر اعمالش به خود ببالد همانا که از خط مستقیم هدایت منحرف گردیده و آنچه راکه لایق او نباشد به خود نسبت داده و کسی که دعوی غیر حق کند دروغگوست، هر چند ادعای وی پنهان مانده و روزگار او به درازا کشد، پس اولین اقدامی که درباره انسان خود بین اجرا می گردد، باز پس گرفتن وسیله ی اعجاب او است تا بداند که او فردی ناتوان وتهی دست است و به این ناتوانی و تهی دستی خویش گواهی دهد تا حجت خداوندی بر او تمام گردد، همانگونه که با شیطان عمل گردید.»
و عجب درختی است که تخم آن کفر است و زمین آن نفاق و آبی که بدان سیراب می گردد ظلم و شاخه های آن نادانی و برگهای آن گمراهی و میوه آن لعنت او ماندگاری در آتش جهنم است.پس هر کس عجب را اختیار کند همانا نطفه کفر آماده کرده و نفاق کاشته است و لازمه اش به ثمر نشستن آن است.

پی نوشت ها:

1- معراج السعاده، ص 199.
2- معراج السعاده، ص 199.
3-اصول کافی، ج 2، ص 313.
4-بحار الأنوار، چاپ بیروت، ج 69، ص 3147.
5-معراج السعاده، ص 199و اصول کافی، ج 2، ص 314.
6-بحار الأنوار، چاپ بیروت، ج 69و ص 306.
7-نجم (53)آیه ی 32.
8-وسائل الشیعه، جلد 1، صفحه 77:
عن علی بن الحسین (علیه السلام ) قال:قال رسول الله (صلی الله علیه و اله ):«ثلاث مهلکات، شح مطاع، و هوی متبع، و اعجاب المرءبنفسه.»
9-محجه البیضا ء، جلد 6، صفحه 273:
قال رسول الله (صلی الله علیه و اله ):«لو لم تذنبوا لخشیت علیکم ما هو اکبر من ذلک:العجب، العجب.»
10-کافی، جلد 2، صفحه 313:
عن ابی عبدالله (علیه السلام):«ان الله علم ان الذنب خیر للمؤمن من العجب ولولا ذلک ما ابتلی مؤمن بذنب ابدا.»
11-مدرک پیشین:
عن ابی عبدالله (علیه السلام ):«من دخله العجب هلک.»
12-مدرک پیشین:
عن ابی عبدالله (علیه السلام):«ان الرجل لیذنب الذنب فیندم علیه و یعمل العمل فیسره ذلک.
13-کافی، جلد 2، صفه 314:
عن احدهما (علیهما السلام )، قال:«دخل رجلان المسجد احدهما عابد و الاخر فاسق فخرجا من المسجد و الفاسق صدیق و العابد فاسق و ذلک انه یدخل العابد المسجد مدلا بعبادته یدل بها فتکون فکرته فی ذلک و تکون فکره الفاسق فی التندم علی فسقه و یستغفر الله عز وجل مما صنع من…
14-مدرک پیشین:
عن ابی عبدالله (علیه السلام)قال:قال رسول الله (صلی الله علیه واله ):«بینما موسی (علیه السلام )جالسا اذ اقبل ابلیس و علیه برنس ذوالوان، فلما دنا من موسی (علیه السلام)خلع البرنس و قام الی موسی فسلم علیه فقال له موسی:من انت ؟ فقال:انا ابلیس،قال:انت فلا قرب الله دارک قال:انی انما جمت لاسلم علیک لمکانک من الله، قال:فقال له موسی (علیه السلام):فما هذا البرنس قال:به احتطف فلوب بنی ادم، فقال موسی:فاخبرنی بالذنب الذی اذا اذنبه ابن ادم استحوذت علیه ؟ قال: اذا اعجبته نفسه و استکثر عمله و صغر فی عینه ذنبه.»

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید