به جرات می توان گفت بهرهگیرىهاى مادى از جهان و لذائذ طبیعى و جسمانى، تنها عامل تامینکننده خوشى و بهجت و سعادت انسان نمی باشد.
براى انسان، به حکم سرشتخاص، یکسلسله ارزشهاى معنوى مطرح است که با فقدان آنها، تمتعات مادى، قادر به تامینبهجت و سعادت نیست.
روح، از بدن و سلامت آن و نیرومندى آن، بىنیاز نیست، اما بدون شک غرقه شدن درتنعمات مادى و اقبال تمام به لذتگرایى جسمانى، مجال و فراغتى براى بهرهبردارى از کانون روح و منبع بىپایان ضمیر، باقى نمىگذارد.
در حقیقت، نوعى تضاد میانتمتعات روحى و تمتعات مادى اگر به صورت غرقه شدن و محو شدن و فانى شدن درآنها باشد وجود دارد.
از سوی دیگر، سرنوشت سعادت فرد از سعادت جامعه جدا نیست. انسان، از آن جهت که انسان است، یک سلسله وابستگىهاى عاطفى و احساس مسئولیتهاى انسانى در باره جامعه دارد که نمىتواند فارغ از آسایش دیگران، آسایش و آرامش داشته باشد.
از این رو « اسلام، دینى جامعهگرا و زندگى گرا است و نه زهدگرا… بعلاوه، تعلیمات جامع وهمه جانبه اسلامى در مسایل اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، اخلاقى، براساس محترمشمردن زندگى و روآورى به آن است، نه پشت کردن به آن.
گذشته از همه اینها، رهبانیت و اعراض از زندگى، با جهانبینى و فلسفه خوشبینانه اسلام درباره هستى و خلقت، ناسازگار است.
اسلام، هرگز مانند برخى کیشها و فلسفهها، با بدبینى به هستى و خلقت نمىنگرد و خلقت را به دو بخش زشت و زیبا، روشنایى و تاریکى، حق و باطل، درست و نادرست، بجا و نابجا تقسیم نمىکند.»(1)
استاد در جاى دیگر، واضحتر به این تفاوت اشاره دارد. وی مىنویسد: « زهد اسلامى، غیر از رهبانیت است; رهبانیت، بریدن از مردم و روى آوردن به عبادتاست.
براساس این اندیشه، «کار دنیا و آخرت از یکدیگر جدا است»، «دو نوع کار بیگانه از هم است و از دو کار، یکى را باید انتخاب کرد: یا باید به عبادت وریاضت پرداخت، تا در آن جهان به کار آید، و یا باید متوجه زندگى و معاش بود، تا در این جهان به کار آید.
و این است که رهبانیت، بر ضد زندگى و بر ضدجامعهگرایى است، و مستلزم کنارهگیرى از خلق و بریدن از مردم و سلب هرگونه مسئولیت و تعهد از خود است.»(2)
از جمله افرادی که زهد و تقوای مثال زدنی ایشان، وی را از مردم جامعه جدا نساخت، مرحوم حکیم سبزواری است، که شعاع فکرى و عظمت علمى ایشان، سرزمینهاى بسیار دور را نیز در نوردیده است.
فردی که آراء و عقاید او در حکمت در میان دانشمندان جهان مطرح بوده و از طرف آنان مورد توجه قرار گرفته است. امروزه کمتر دانشگاهى پیدا مى شود که در آنجا علوم عقلى و فلسفه شرق مورد توجه قرار نگیرد و نامى از ملا هادى سبزوارى در آنجا نباشد.
براى نمونه در آثار اقبال لاهوری، اندیشمند مسلمان پاکستان، میخوانیم: «پس از ملا صدرا فلسفه ایرانى با ترک آیین نو افلاطونی، به فلسفه اصیل افلاطون روى آورد نماینده بزرگ این گرایش جدید ملا هادى سبزوارى است.
او بزرگترین متفکر عصر اخیر ایران است. بنابراین بررسى فلسفه او براى شناخت نحوه تفکر اخیر ایران لازم است. فلسفه سبزوارى مانند فلسفههاى اسلاف او سخت با دین آمیخته است.
سبزوارى با اسناد فعلیت به حق، جهان بینى ایستاى افلاطون را دگرگون کرد و به پیروى از ارسطو حق را مبدأ ثابت و موضوع همه حرکات شمرد.
از دیدگاه او همه موجودات عالم به کمال عشق میورزند و به سوى غایت نهایى خود سیر میکنند. جمادى به سوى نباتی، نباتى به سوى حیوانى و حیوانى به سوى انسانی. وبدان که انسان در زهدان مادر از همه این مراحل میگذرد.»(3)
همچنین پرفسور توشى هیکو ایزوتسو، دانشمند ژاپنى و استاد فلسفه دانشگاه مک گیل کانادا و استاد ممتاز دانشگاه توکیو، پیرامون شخصیت فلسفى و عرفانى حاج ملا هادى میگوید: «حاج ملا هادى سبزوارى متفکرى است که اثر معروف «منظومه و شرح آن» از اوست و به اتفاق همگان بزرگترین فیلسوف ایرانى در قرن نوزدهم بود. در عین حال وى در میان استادان و بزرگان عارف آن عصر مقام اول را داشت.
سبزوارى به عنوان یک عارف از طریق کاملترین نوع تجزیه شخصى قادر بود که به ژرفاى اقیانوس هستى و به دیدار اسرار وجود با چشم روحانى خویش راه یابد.
وى به عنوان یک فیلسوف مجهز با قدرت تحلیلى دقیق، قادر به تحلیل و تجزیه ما بعد الطبیعى اساسى به مفاهیم خوب تعریف شده و سپس وضع این مفاهیم به صورت نظام مدرسى بود.»(4)
حکیم با همه بزرگوار شخصیت علمى خویش روح بلندى داشت و زندگى را تنها از دریچه حکمت و فلسفه نمیگریست؛ به گونهاى که گاهى هم صحبتى با فقرا و همنشینى با طبقات دیگر جامعه را مغتنم میشمرد. زاهدانه میزیست و به اشراف و حتى شخص شاه نیز بى توجه بود.
نقل میکنند که روزى ناصر الدین شاه در سبزوار به خانه وى آمد و او با غذاى ساده خود از شاه پذیرایى کرد و در مقابل اصرار شاه هیچ چیز از وى قبول ننمود.
وى باغ انگوری داشت که با دسترنچ خود از آن محصول برمیداشت و همه ساله به هنگام فصل برداشت ابتدا سهمى را بین نیازمندان تقسیم میکرد و سپس دوستان خویش را به همراه طلاب علوم دینى به آنجا دعوت مینمود تا حاصل دسترنج خود را با دیگران مصرف کند.(5)
حکیم خود در دوران زندگى کار میکرد و بسیار اشتیاق داشت که از دسترنج خود استفاده کند. وى از بیت المال هیچ ارتزاق نمیکرد.(6) او در تمام مدت عمر در یک خانه بسیار ساده زیست.
دارایى حکیم منحصر به یک جفت گاو و یک باغچه بود. او هر آن چه را که مورد نیاز بود، با دسترنج خود به دست میآورد و نان سالیانه خود را با زراعتى که خود آن را به عهده داشت مهیا میکرد گفتهاند:
حاج ملا هادى یک روز از قنات عمیدآباد و یک شبانهروز از قنات قصبه را مالک بود و خودش با استفاده از این دو آب به کشت گندم و پنبه و سایر مایحتاج زندگى اقدام میکرد و سالانه سى خروارغله و ده بار پنبه از زمین خویش برداشت میکرد و از باغى که در بیرون شهر واقع بود سالانه چهل تومان سود به دست میآورد، قسمتى از مجموع این درآمدها را براى امرار معاش خویش و باقیمانده را بین فقرا و نیازمندان تقسیم مینمود.(7)
بدینگونه بزرگانی مانند حکیم سبزواری با عمل و رفتار خود ، روش صحیح اسلامی را در همه ابعاد زندگی به مردم نشان داده و از این طریق آنها را از افتادن در مهلکه بدعتها و خرافات باز داشته اند و به همین جهت نقش بسزایی در انتقال صحیح معارف اسلامی به نسل های آینده ایفا نموده اند.
پی نوشتها:
1. مرتضی مطهری،سیرى در نهج البلاغه، قم؛ انتشارات صدرا ، ص216 .
2. همان، صص216 218 .
3. پرفسور ایزتسو ، بنیاد حکمت سبزواری، ترجمه جلال الدین مجتبوی، ص 47.
4. همان.
5. محمد حسن خان مقدم، مطلع الشمس، تهران؛ فرهنگسرا، 1362، ج 3، ص 984.
6. همان.
7. همان.
منابع:
قرآن کریم
تهیه و فراوری: فربود / تبیان