مبانی اخلاقی علامه طباطبایی (ره)(6)

مبانی اخلاقی علامه طباطبایی (ره)(6)

نویسنده :حجت الاسلام محمد نصر اصفهانی

 

4 ـ پیامدگرایی اخروی (امر الهی)
مدل چهارم اخلاق که توسط علّامه طباطبایی مطرح شده است اخلاق دینی است . از نظر ایشان ، اخلاق مطرح شده در قرآن کریم غیر از اخلاق معمول قدیم مثل اخلاق یونان و غیره است . تفاوت اساسی اخلاق قدیم و اخلاق قرآنی این است که اخلاق بشری اساس را بر این قرار داده است که هر چه را جامعه می پسندد خوب و هر چه را جامعه نمی پسندد بد است.
در حالیکه اخلاق در قرآن بر اسا مدح و ذم مردم نیست تا ببینیم آنچه در نظر عامه ی مردم ممدوح است ، آن را خوب بدانیم و آنچه در نظر مردم مذموم است ، آن را بد بدانیم . اخلاق در قرآن کریم ، همان فرمان خداوند است که مبنای آن ثواب عقاب اخروی است . به این معنا که چیزی خوب و پسندیده است و خدا آن را امر فرموده است که ثواب اخروی به همراه داشته باشد و چیزی بد و ناپسند است که خداوند آن را نهی فرموده است و برای آن عذاب آخرت در نظر گرفته شده است.
در قرآن کریم ثواب اخروی به عنوان پاداش رفتار اخلاقی پسندیده و عقاب اخروی سزای رفتارهای ناپسند اخلاقی است .علّامه برای اثبات ادعای خود به آیاتی از قرآن تمسّک نموده است:
ـ (أن اللهَ اشتَری مِنَ المؤمِنینَ أنفُسَهُم ، وَ أموالَهُم ، بِأنَّ لَهُم الجَنَّه) (1)
یعنی : «خدا از مؤمنین جان ها و مال هاشان را خرید ، تا در مقابل آن بهشت را داشته باشند».
ـ (إنَّما یُوَفّی الصّابِرون أجرَهُم ، بِغَیرِ حِسابٍ)(2) یعنی :«صابران اجرخود را به تمام وکمال و بدون حساب خواهند گرفت».
ـ (إنَّ الظّالمیِنَ لَهُم عَذابٌ ألیمٌ)(3) یعنی : «بدرستی ستمکاران عذابی دردناک دارند.»
ـ (الله وَلیُّ الذّینَ آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُلُماتِ الی النّور ، وَ الذّینَ کَفَروا أولِیاؤهُمُ الطاغُوتُ ، یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إلی الظُّلُماتِ)(4) یعنی: «خداست سرپرست کسانی که ایمان دارند . او همواره آنها را از ظلمت ها به سوی نور بیرون می برد . و کسانی که کافر شدند ، سرپرست آنها طاغوت است که همواره آنها را از نور به سوی ظلمت بیرون می آورد.»(5)
ممکن است در مقام اشکال گفته شود ک در قرآن آیات فراوانی وجود دارد که علی رغم ادّعای علّامه ، خوب و بدی آن نه به دلیل ثواب و عقاب اخروی ، بلکه به دلیل آثار و نتایج دنیوی آن است ، مثل :
1 ـ (وَ حَیثُ ما کُنتُم فَوَلُّوا وُجُوهَکُم شَطَره ، لِئلّا یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَیکُم حُجَّهٌ)(6)
یعنی :«هر جا که بودید رو به سوی کعبه کنید تا شماتت مردم بر شمامسلّط نباشد.» در این آیه ، خداوند مردم را به ثبات و عزم دعوت کرده و علت آن را شماتت افکار عمومی دانسته است.
2 ـ (وَ لا تَنازَعُوا ، فَتَفشَلوا ، وَ تَذهَبَ ریِحُکُم ، وَ اصبِروا)(7) یعنی :«با یکدیگر نزاع مکنید و گرنه ضعیف می شوید و نیرویتان هدر می رود ، خویشتن داری کنید.» در اینجا نیز خداوندمردم را دعوت به صبر کرده است ، چون بی صبری و اختلاف ، باعث سستی و هدر رفتن نیرو و جرأت پیدا کردن دشمن می شود . این آیه دلیل صبر را فواید دنیوی آن دانسته است .
3 ـ (وَ لَمَن صَبَرَ وَ غَفَرّ ، إنَّ ذلِکَ لَمِن عَزمِ الاُمُورِ)(8) یعنی :«هر کس صبر کند و ببخشد ، عزم و عظمت می یابد.» این آیه نیز عزم و عظمت را که امر دنیوی است دلیل فرمان صبر و بخشش دانسته است.
مرحوم علّامه در پاسخ به این اشکال می نویسد : مدح همه ی این موارد از این جهت است که بازگشت آن به ثواب و عقاباخروی است . به این معنا که حسن توجه به کعبه و عدم تنازع و صبر در نهایت به دلیل ثواب اخروی آن است ولو این که ممکن است پسندو ناپسند دنیوی را هم به تبع ، همراه داشته باشد.(9)
علّامه در تفسیر المیزان بیشتر از همین منظر به اخلاقیّات قرآنی نگاه کرده و معتقد است : خوردن غذا اگر از مال صاحب غذا باشد مباح است ، ولی همین عمل به عینه اگر از مال غیر و بدون رضایت او باشد حرام است، چون آن صفتی که باید داشته باشد را ندارد و آن صفت امتثال نهی الهی است که از ناحیه ی شارع از خوردن مال غیر بدون رضایت او وارد شده و یا امتثال امری که از آن ناحیه وارد شده است .مسلمان باید به آن اموالی که خدای تعالی حلال کرده است اکتفا و قناعت کند. همخوابگی زن و مرد که ناشی از ازدواج باشد ، حسنه و مباح و خوب است و اگر نه ، سیّئه و حرام و بد است ، برای این که آن صفتی که باید داشته باشد یعنی موافقت تکلیف الهی را ندارد.(10)

تحلیل و نقد نظریه ی پیامدگرایی اخروی
برخلاف سه مدل اخلاق قبلی که جنبه ی فلسفی و استدلالی داشت و به نحوی نظریه ی فلسفی اخلاقی خود علّامه بود، این مدل از اخلاق همچون مدل بعد که خواهد آمد ، جنبه ی تحلیلی ندارد و از حیطه ی فرااخلاق خارج است و داخل در اخلاق توصیفی می شود . این دیدگاه اخلاقی ، نظر خود علّامه نیست ، بلکه اخلاقی است که علّامه از متن مقدس قرآن فهم کرده و آن را توصیف نموده است . نسبت دادن این دیدگاه به علّامه از آن نظر است که ایشان این فهم را تلقی به قبول کرده است . در این مدل از اخلاق ، علّامه ، از شیوه ی استدلال استفاده نمی کند، بلکه از روش تفسیر متن ، مفهوم «خوب» و «بد» را از نظر قرآن کریم مطابق با فهم خود استخراج نموده است.
الف)علّامه طباطبایی در یک مقایسه ی بین این اخلاق با دیگر مکتب های اخلاقی به وجه تشابه ، تمایز و تفاوت این دو نوع مکتب دنیوی و اخروی می نویسد : اخلاقی که در طول تاریخ مطرح بوده است ناظر به سعادت دنیوی است. در این اخلاق ،«خوب» چیزی است که جامعه خوب بداند و بد چیزی است که جامعه بد دانسته است. ادیان این ملاک را نپذیرفته «خوب» و «بد» را به گونه ای معنا کرده اند که ناظر به سعادت و شقاوت اخروی باشد.
با وجودی که از نظر پیامدگرایی با هم مشابه هستند ، این دو نوع اخلاق ،یعنی اخلاق دینی و اخلاق عرفی با یکدیگر تفاوت های بنیادین دارند. این تفاوت ها از جهاتی قابل توجه است:
1 ـ تفاوت هستی شناختی : مبادی اخلاقی بشری مبتنی بر تعریف خاص است که بشر از حیات و زندگی دارد و آن را به همین دنیا محدود می کند ، در حالی که پیش فرض اخلاقی دینی ، جاودانگی بشر و تداوم حیات و ایمان به زندگی پس از مرگ است.
2 ـ تفاوت روش شناختی: روش کشف باید و نباید اخلاق عرفی ، آرای محموده و سیره ی عقلا و سنجش عمل با نتایج و مقاصد دنیا یا تشخیص وظایف است ، در حالی که روش در حسن و قبح اخلاق دینی از طریق «وحی» و گزاره های دینی است ، چون عقل و تجربه به رابطه ی عمل با مقاصد اخروی آن راه ندارد.
3 ـ تفاوت غایت شناختی: معیارحسن و قبح اخلاق عرفی آثار و نتایج فردی ،(خودگرایی) ، یا مصالح و مفاسد رفتار در جامعه و کسب ستایش مردم و دفع نکوهش آنان در زندگی اجتماعی(دیگر گرایی) است ، در حالی که هدف و مقصد در اخلاق دینی ثواب اخروی و سعادت پس از مرگ ، رسیدن به بهشت و دوری از عذاب جهنّم یا «خودگرایی» اخروی است.
به عبارت دیگر ، صبر ،امانت ، صدق ، عدالت ، انفاق و… اگر با انگیزه ونیّت تحصیل نتایج دنیوی آن انجام گیرد اخلاق عرفی است ، و در صورتی که با انگیزه و نیّت تبعیّت ازفرمان الهی و رسیدن به ثواب اخروی یا دوری از عذاب الهی صورت گیرد اخلاق دینی است.
4 ـ تفاوت در نتیجه: تفاوتی که علّامه طباطبایی بین اخلاق بشری و دینی می بیند این است که تعلیم دینی ، علاوه بر مزیّت واقع بینی که در بر دارد ، اوّلاً مبدأ پیدایش یک رشته اخلاق فاضله و ملکات شریفه ی انسانی است که بر اساس همان واقع بینی استوار است ، مانند خوش بینی ، بردباری ، قوّت قلب ، شهامت نفس و بالاخره اتّصال به یک نیروی شکست ناپذیر نامتناهی.
ثانیاً کمیّت قابل توجهی از اخلاق رذیله و صفات ناشایسته ی جهالت آمیز را از انسان دور می کند ، مانند : تکبّر ، نخوت ، خودپرستی و خودستایی که از تصوّر استقلال و قدرت ، دامن گیر انسان می شود و مانند : جزع ، بیتابی ، بیچارگی ، پست همّتی و سبک وزنی که در موارد ناامیدی و زبونی در روح انسان خودنمایی می کنند.(11)
ب) اشکال اساسی که به این نظریه ی اخلاقی وارد است این است که مرحوم علّامه ملاک اصلی درست و نادرست و حسن و قبح را در این نظریه ی اخلاقی ثواب و عقاب اخروی گرفته است . یعنی اگر بپرسیم که چرا باید فرمان خدا را اطاعت کنیم ، ایشان می گویند : چون به ما پاداش می دهند یا در صورت تخلّف ما را مجازات می کنند. این پاسخ ایشان نوعی «خود گروی اخلاقی» مستقل از فرمان خداست . چون به نظر ایشان شخص باید کاری را انجام دهد که به سود اوست و کاری را ترک کند که به ضرر اوست . پس ملاک و هنجار اساسی ایشان اطاعت از خدا نیست ، بلکه انجام کاری است که سود یا خیرخود آدم را بیشترتأمین کند.
ج) اگر فرامین خدا مشتمل بر تعدادی قواعد کلی باشد ، این قواعد در عمل مواجه با تعارض خواهد شد. در اینجا پرسشی مطرح می شود و آن این که در صورت تعارض احکام اخلاقی ، باید به فرمان خدا عمل کرد یا به فرمان عقل یا احساس یا تکلیف ،هرملاکی بگوییم مبنایی مستقل از فرامین الهی خواهد بود. در این صورت، بخشش بسیاری از اعمال ما نه بر اساس فرمان خداوند ، بلکه بر غیر فرمان او وابسته می شود.
د) پیش فرض پذیرش این نوع از اخلاق ، باور به خدا و آخرت است و طرح آن برای کسانی که اعتقادی به خدا و جهان آخرت ندارند ، بی معناست.
ه) علّامه برای اخلاق دو مبنا در نظر گرفته است: یکی مسلک بشری مبتنی بر آرای محموده و دیگری راه دینی مبتنی بر وحی.(12) ایشان معتقد هستند راه دین از راه بشر متفاوت است و تفاوت آنها را نیز متذکر شدند . حال سؤال این است که آیا به نظر ایشان ، دین در نظر دارد با مطرح کردن مسلک اخلاقی خود ، جانشین اخلاق بشری شود و دنیا و آخرت بشر را با راه خود اصلاح کند؟
در صورت پذیرش این احتمال ، علّامه قایل به همان نظریه ی سابقه دار در بین معتقدین به دین شده است که خوب و بد اخلاقی را امر و نهی خداوند تعیین می کند . یعنی یک عمل یا یک نوع عمل فقط و فقط در صورتی صواب یا خطاست که خدا به آن امر کرده یا آن را ممنوع کرده باشد. سقراط در پاسخ به اثیفرون که به چنین باوری معتقد بود، می پرسد : آیا چون خدا به چیزی امر کرده است آن چیزخوب و درست است یا چون آن چیزخوب و درست است خدا به آن امر کرده است؟ اثیفرون می گوید : چون درست است . سقراط پاسخ می دهد : پس صواب مستقل از امر خداست.
پرسش دیگر این که آیا فرمان خدا اگر به جنایت تعلق گرفت ؛ جنایت درست و خوب است ؟ گوینده معمولاً پاسخ می دهد که خدافرمان به جنایت نمی دهد ، چون او مهربان و نیک خواه است . در اینجا باز گوینده نیک خواهی و مهربانی را مستقل از خدا دانسته است .(13) این اشکالات بر اشاعره نیز که ملاک حسن و قبح را امر و نهی شارع دانسته اند عیناً وارد است. پرسش هایی که در اینجا پاسخ می طلبد این است که :
1 ) آیا اصولاً این پیش فرض صحیح است که انسان نمی تواند بدون فرمان الهی ، مسلک درست اخلاقی داشته باشد . ممکن است در پاسخ گفته شود: پیش فرض این نیست که انسان نمی تواند مسلک درست اخلاقی داشته باشد ، بلکه دین برای خود مسلکی دارد ،بشر هم برای خود مسلک جداگانه ای دارد. در پاسخ می گوییم : آیا دین معتقد است اخلاق درست همان است که دین می گوید یا می خواهد هر دو اخلاق را یکی بداند و نقش دین را تنها تأیید اخلاق بشری فرض کند؟ طبیعی است که دین تنها فرض اول را می پسندد و در نهایت می خواهد بگوید نمی تواند بدون فرمان الهی مسلک درست اخلاقی داشت.
2 ) آیا این پیش فرض کامل است ، یعنی شارع به کلیه خوبی ها و بدی های اعمال و نتایج اخروی آن اشاره کرده است ؟ اگر پاسخ مثبت است ، در کجای دین مشخص شده است عمل به مقررات ترافیک از نظر اخلاقی چه حکمی دارد و آثار و بازتاب های اخروی آن چگونه است ؟ و یا در تعارض بین وفای به عهد و احتمال ضرر جانی برای شخص ثالث در جایی که ما می دانیم عمل به عهد و پیمان در باز پس دادن سلاح امانتی شخص خشمگین منجر به قتل شخص ثالث می شود ، حفظ جان شخص ثالث مهم تر است یا وفای به عهد ؟ و اگر سلاح امانتی را به صاحبش باز پس دهیم آثار و نتایج اخروی آن چگونه است؟
3) اگر ملاک همه ی بایدها و نبایدها ، ثواب و عقاب اخروی و امر و نهی شارع باشد در آنجا که امر و نهی شارع یافت نشد ، چه چیز ملاک خواهد بود و آیا اگر به مقتضیات عقل عمل کردیم فعل ما اخلاقی نیست؟
4) افرادی که بر اساس ملاک های دنیوی همان رفتارهای اخلاق دینی را انجام می دهند و مثلاً دروغ نمی گویند ، مال کسی را نمی دزدند ، فداکارند ، وفای به عهد می کنند و به کسی ضرر نمی رسانند ، وضعیت سعادت آنها در دنیای دیگر چه صورتی دارد؟
در پاسخ گفته می شود : سعادت و ثواب اخروی در پی سعادت دنیوی است و این دو به یکدیگر مرتبط هستند و از هم گسستگی ندارند . پرسش این است : در صورتی که کسی به انگیزه ی موفقیت در امور روزمره ی زندگی دنیا صبر پیشه کرد و شخص دیگر صبر خود را به انگیزه ی ثواب اخروی انجام داد ، هر دو ، مرتکب کار اخلاقی شده و هر دو به یک اندازه از ثواب اخروی برخوردار خواهند شد؟ پاسخ این پرسش راعلّامه این گونه داده است : تفاوت بین اخلاق و قرآن و اخلاق بشری در انگیزه های آن است . بنابراین ،تنها شخصی که به انگیزه ی ثواب اخروی صبر کرده است در این نظام اخلاقی پاداش خواهد داشت و رفتار او اخلاقی محسوب می شود.
بنابراین پیش فرض که اخلاق پیامدگرای اخروی بدیل همه ی مکتب های اخلاقی دیگر است ، در پاسخ به پرسش های چهارگانه ی فوق می توان گفت : بله ،انسان بدون فرمان الهی نمی تواند اخلاقی داشته باشد . دین چیزی در این زمینه فروگذارنکرده است و نداشتن همه ی خوب و بدهای اخلاقی ، دلیل بر نبودن نیست . باید در کتاب و سنّت آن قدر دقت و فحص نمود تا همه ی خوبی ها و بدی ها را یافت . یا این که کلیات آنچه مربوط به سعادت دنیوی و اخروی بشر است در متون دینی آورده شده ، مصادیق و جزئیات آن را باید از طریق اجتهاد عقلی یا ملاک های دیگر اخلاقی کشف و استنباط نمود.
پیش فرض دیگر این است که گفته شود: دین و امر و نهی شارع تنها مربوط به سعادت اخروی است .به این معنا که گویا دین دست به نوعی تقسیم کار زده است و گفته است خداوند ابزار کسب آنچه مربوط به سعادت دنیوی است را در وجود بشر قرارداده است و حسن و قبح آن در آنجا برای خود بشر قابل تشخیص است ولی آنچه قابل تشخیص او نیست ، حسن و قبح اخروی رفتار است که بشر باید برای تأمین سعادت اخروی به دین مراجعه کند. با این ملاک ، سه نظریه ی اخلاقی اول خود علّامه که کاملاً عرفی و بشری است تنها به کار احتمال دوم می آید ، چون اگر احتمال اول را بپذیریم باید خود ایشان سه نظریه ی اول خود را رها ساخته و تنها به اخلاق دینی مطرح شده در قرآن تمسّک کند.
اما بنابر اعتقاد سنّتی معتزله و به تبع آن متکلمّین شیعه ، انسان قدرت تشخیص حسن و قبح را با عقل مستقل از شریعت دارد ،و نیازی به امر و نهی الهی نیست.
پرسشی که اینجا مطرح می شود این است که نقش دین در اخلاق چیست ؟ پاسخ می تواند این باشد که اولاً چون انسان با عقل مستقل نمی تواند رابطه ی بین عمل خویش با اثر اخروی آن را تشخیص دهد و آنچه بشر به آن تواناست تنها تشخیص رابطه ی عمل با آثار و عکس العمل دنیوی آن است ، شارع تنها حسن و قبح رفتارها را نسبت به آخرت بیان می کند و همین تشخیص عقل را برای آخرت نیز جاری و ساری دانسته ، آن را تأیید می کند. علاوه بر این ، دین به انسان کمک می کند که کدام نیاز را در تعارض بین نیازهای اصیل و حقیقی اخروی و نیازهای موهوم و غیر اصیل دنیوی مقدم بدارد.
متکلمین بر اساس ملازمه ی بین حکم عقل و شرع معتقدند: انسان اگر محروم از پیامبر و دین هم باشد با ادراک شهودی خود قادراست حسن و قبح یاخوب و بد را تشخیص دهد و خیر و شر را بشناسد و پس از این تشخیص ، نسبت به آن مسؤولیّت اخروی نیز پیدا می کند . از نظر آنان ، عمل یا عدم عمل آدمی به اصول عقلی ، علاوه برمدح و ذم دنیوی ، اثر و اجر یا زجر اخروی نیز به دنبال دارد؛ چرا که شارع از جمله ی عقلا بلکه رییس عقلا است.(14)

پی نوشت :

1ـ توبه /111.
2 ـ زمر/10.
3 ـ شوری/21.
4 ـ بقره/257.
5 ـ المیزان فی تفسیرالقرآن ، ج1 ، ص356.
6 ـ بقره /150.
7 ـ انفال /46.
8 ـ شوری/43.
9 ـ المیزان فی التفسیر القرآن ، ج1 ،355.
10 ـ المیزان فی تفسیرالقرآن ، ج5 ،ص11.
11 ـ فرازهایی از اسلام ، ص11.
12 ـ المیزان فی تفسیر القرآن ، ج1 ،ص355.
13 ـ ویلیام کی.فرانکنا، فلسفه اخلاق ، ترجمه : هادی صادقی،ص73-77و 37.
14 ـ احمدالحصری ، نظریه الحکم و مصادر التشریع،ص4-27.
منبع:نشریه فصلنامه اخلاق ،شماره 11

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید